پایگاه خبری جماران: آیتالله هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۲۷، پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی از روستای یاقوت سرخ (بهرمانِ) کرمان، در ۱۴ سالگی عازم حوزه علمیه قم شد و از همان دوران جوانی کسب فیض از محضر حاج آقا روحالله را آغاز کرد و همراه همیشگی امام در بحرانهای سیاسی قبل و بعد از انقلاب بود. آیتالله هاشمی در باره نحوه ورود خود به جریان مبارزات امام خمینی اینگونه نقل میکند: از ۲۷ سالگی تصمیم گرفتم وارد مبارزات شوم و از همان زمان هم تصمیم گرفتم خودم را فدای اسلام، امام و انقلاب کنم. من هر چه هستم، مال انقلابم؛ و هر زمان نیاز به فداکاری بود، وارد شدم و بدترین شکنجهها را تحمل کردم. در بعد از انقلاب وقتی مشخص شد گروهکها دارای تشکیلات شدند ما همه تلاش خود را به کار گرفتیم و حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردیم. در شورای انقلاب بودم دیدم وزارت کشور مشکل دارد، سرپرست آنجا شدم و مشکل را حل کردم. پیروزی بنیصدر در انتخابات، فتنه بزرگی برای کشور شد و ما در مجلس آن مساله را حل کردیم. به فرمان امام مسوولیت جنگ را برعهده گرفتم. من فرمانده بینام جنگ بودم و تا اواخر جنگ هیچ وقت فرماندهیام را اعلام نکردم... تا اینکه در خرداد ۶۷ از سوی امام به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب شدم. آیتالله هاشمی در باره امام خمینی میگوید: سخن گفتن از شخصیت جامعالاطراف امام آسان نیست؛ چراکه امام راز نهفتهای است که در رفتار، گفتار و سیره ایشان همواره جاری بود. امام خمینی ابر رحمت الهی برای تحقق وعده پیروزی مستضعفان بر مستکبران در عصر انزوای دین از جامعه بود؛ امام خمینی بزرگ مرد صبوری بود با آمیزههای اخلاقی، فقهی، حکومتی و سیاسی که مسیر تاریخ ایران را از انحراف پهلوی نجات داده و در مسیر حق قرار داد و ندای توحید را بر دروازههای عالم طنین انداخت و حکومتی دینی را در ایران بنیان نهاد.
بر مدار اخلاق
بازگویی و بازخوانی شخصیت شایسته انقلاب و مرد پرآوازه نهضت که از منزلت و ارج و قرب بسیاری در نزد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران برخوردار بود، بسیار دشوار است. رنج همراهی با امام و انقلاب در مقاطع خاص و مهم، از آیتالله هاشمی مردی مصمم و تاثیرگذار ساخت. مردی که هیچگاه اخلاق را فدای سیاست نکرد. حتی در جریان توهینهای سازمان یافته از تریبونهای مقدس و رسمی، تخم نفاق بر پیکر نظام و حاکمیت نپاشید. آیتالله هاشمی سربلند از همه بیمهریها بیرون آمد و اخلاق را قربانی نکرد. از توهین برخی مداحان گرفته «که آرزوی مرگ برای او کردند!» تا پول پرست خواندن او؛ از توهینِ «برای دانشگاه آزاد، کشتیبان را سیاست دیگر آمده است!» گرفته تا لقب «عالیجناب سرخپوش» که از دل مجلس ششم برآمد؛ از توهین «مانور تجمل» گرفته تا کج فهمیِ «سامان دهنده اندیشه حکمرانی محفلی»؛ از «تکنوکرات» خواندن آیتالله گرفته تا «متهم کردن وی به تضعیف ریشههای حاکمیت سیاسی و روحانیت»؛ از متهم کردن وی به «انباشت مشکلات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی» گرفته تا صدها توهین دیگر.... در همه این موارد آیتالله اخلاق را فدای سیاسیکاری نکرد؛ و وقتی هم که مورد توهینهای سازمان یافته با اسم رمزهای مشترک قرار میگرفت بر مدار اخلاق باقی ماند. تهمتهای ناروا هیچگاه از محبوبیت او در نزد مردم نکاست و صبورانه و سرافراز از دریای طوفانزده تهمتها و اهانتها گذر کرد. مصداق این جمله، بدرقه باشکوه او است که دو نیم میلیون نفر شرکت کردند.
آیتالله هاشمی نه تنها در این دوران سخت تیشه بر پیکر اخلاق نزد بلکه با رفتارهای روحیه بخش در پاسخ به توهین مسوول اجرای قانون در کشور، به رهبری انقلاب که هاشمی را نمونه کم نظیر از نسل اول مبارزان ستمشاهی خواند، نوشت: اینجانب برای پرهیز از آلوده شدن فضای سیاسی کشور که انتظار ملت است، مسائل را بازگو نمیکنم. او همواره خود را دوست، همراه و همسنگر رهبر معظم انقلاب میدانست. این ارتباط دوجانبه میان ایشان و رهبر معظم انقلاب در این خاطره نمایان است که: آیتالله راشد یزدی که همواره مورد اعتماد و عنایت رهبری بود در سخنانی قبل از سخنرانی آیتالله هاشمی در مراسم بزرگداشت شهدای شهر یزد گفت: به گوش خود از مقام معظم رهبری شنیدهام که فرمود: از خدا خواستهاند اگر مقدر است که آسیبی به هاشمی برسد و انقلاب از خدمات او محروم شود، آن آسیب به ایشان برسد.
رنج همراهی با امام و رهبر
هرگاه دوستانش موضع آیتالله را درباره تهمتها میپرسیدند صبورانه میگفت: ما از اول دوران مبارزه و از اوایل انقلاب در معرض ترور و انواع تهمتها بودهایم. خطاب این یادداشت به توهینکنندگان است: این تذهبون؟ جملهای که امام عزیز این عبارت را زمانی بر زبان جاری کرد که گروهی با تجاهل و تغافل، نسبت به حقانیت انقلاب اسلامی تردیدافکنی کردند! نگاهی به سوابق درخشان و بیخش آیتالله هاشمی و رنج همراهی با انقلاب، امام و رهبری که مختصر آن در ادامه از نظر میگذرد، سیر تکاملی اندیشه این همراهی را به منتقدان اعتدال و تردیدافکنانِ در حقیقت یادآوری میکند؛ آیتالله هاشمی در سال ۱۳۲۹ در درس آیتالله بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی به درجه اجتهاد رسید. نخستین حضور او در مبارزه سیاسی همراهی با جمعیت فدائیان اسلام در انتقال جنازه رضاخان از ژوهانسبورگ به ایران بود. از سال ۱۳۳۶ و در کربلا با آیتالله خامنهای آشنا شد و این آشنایی بیش از نیم قرن پایدار ماند؛ در محرم سال ۱۳۳۷ به زادگاه خود بازگشت و در یک سخنرانی علیه رژیم، توسط شهربانی دستگیر و با وساطت آیتالله سیدنصرالله بنیصدر (پدر ابوالحسن) که از علمای معروف همدان بود، آزاد شد. چند سال بعد با ترجمه کتاب القصهالفلسطینیهٔ اکرم زعتیر با عنوان سرگذشت فلسطین فعالیت سیاسی خود را گسترش داد. در قم با انتشار نشریه مکتب تشیع (که از نشریات مهم فکری زمان خود بود) به انضباط فکری و تشکیلاتی مبارزان نظم و نسخ بخشید. ایشان در باره این نشریه نقل میکند: «چون شاگرد و مرید امام بودیم میخواستیم کاری نو و خوب انجام بدهیم». با درگذشت آیتالله بروجردی و ایجاد خلاء مرجعیت، هاشمی رفسنجانی چون به امام گرایش داشت با انجام سخنرانیهای متعدد، به نگارش مقالات در این نشریه پرداخت و فعالیتهای سیاسی خود را بیش از پیش گسترش داد. با شروع ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی با ایجاد شبکهای قدرتمند دست به اعتراضات گسترده علیه رژیم شاه زد. پس از حصر امام در سال ۴۲ جریان مبارزه دچار رکود شد او باتفاق تعدادی از دوستان نزدیک و همفکر، تشکیلات مخفی راهاندازی کرد و همان گروه حسنعلی منصور، که مجری لایحه حقارت بار کاپیتولاسیون بود و دستور حصر امام را صادر کرد، را از پای درآورد.
رفتارهای الهامبخش
رفتارهای روحیهبخش هاشمی در زیر شکنجهها برای انقلابیون و مبارزان الهامبخش بود. هاشمی در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله مقالهٔ «عزایی به نام جشن» را در نشریه مکتب تشیع منتشر کرد که موجب دستگیری و شکنجه او شد؛ و هزاران برگ از دفتر زندگی او که ناخوانده باقی ماند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی که سالها طول کشید، امام خمینی در آذر ۵۷ از نوفللوشاتو دستور تشکیل شورای انقلاب را که خدمات بسیاری به انقلاب ارائه کرد، را صادر کرد که یکی از اعضای آن آیتالله هاشمی بود که در ادامهٔ روند انقلاب نقش اصلی را در همه جریانهای پس از پیروزی انقلاب بازی میکرد؛ حکم مهندس بازرگان توسط ایشان در مدرسه رفاه قرائت شد.
واکنش به لیبرال
آیتالله هاشمی اعتقاد ویژهای به تشکیل حزب و تشکل حزبی داشت و پس از تشکیل حزب جمهوری با همیاری نزدیک آیتالله خامنهای و شهید بهشتی، که واکنشی جدی به گروههای معارض و لیبرال بود، عملاً پایبندی خود را به این اعتقاد به اثبات رساند. هاشمی درباره ضرورت تشکیل حزب میگوید: «اگر نهضت مشروطه به جای اینکه روی دوش چند آیتاللهزاده باشد به دوش یک حزب اسلامی بود و رهروان و مرامنامه آن حزب، پاسدار آن انقلاب بودند و اجازه ظهور خیانتکاران را نمیدادند، مشروطه منحرف نمیشد». هر چند که مشغلههای سیاسی زیاد او را در همراهی حزب منصرف نکرد، ولی از برخی از فعالیتها و نیازهای اساسی حزب باز میداشت.
اقدام انقلابی در مجلس
آیتالله هاشمی بواسطه موضعگیریهای تند علیه آمریکا و ایادی آن در ایران، در اوایل انقلاب که شرایط ایجاب میکرد، چند روز پس از شهادت آیتالله مطهری، از سوی گروه فرقان ترور شد بواسطه خدمات متعدد به مجلس شورای اسلامی رفت و رئیس شد و در اقدامی متهورانه به کمک دیگر نمایندگان عدم کفایت سیاسی بنیصدر را کلید زد و به غائله او پایان داد. فرماندهی جنگ و فراز و فرودهای تصمیمگیری و تصمیمسازی آن برهه از انقلاب خارج از حوصله این بحث است. در سال ۱۳۶۸ در انتخابات ریاست جمهوری، منتخب مردم شد که از ذکر اقدامات و خدمات هشت ساله دولت سازندگی میگذریم. هاشمی در سال ۸۴ کاندیدای ریاست جمهوری شد و در رقابت با محمود احمدینژاد به دور دوم راه پیدا کرد و علیرغم حمایت اصلاحطلبان، نتوانست سکان قوه مجریه را در دست بگیرد و بواسطه تشکیک در برگزاری انتخابات (غیر رسمی) در این دوره آماج حملات سخت قرار گرفت. در سال ۹۲ برای انتخابات یازدهم ریاست جمهوری نامزد شد که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد! اوج تهمتها به دوران پس از رد صلاحیت ایشان برمی گردد که هرگز پایانی نداشت...