سه سفر تاریخی آیت الله هاشمی رفسنجانی به عربستان (سفر اول سال ۱۳۷۶)
ورود به خانه خدا
شنبه 2 اسفند 1376// 23 شوال 1418 // 21 فوریه 1998
صبح تا ساعت یازده در منزل بودیم. برای سفر آماده شدیم. چمدانم را بستم و کمکی هم به مشهدی رجب کردم. همراهان جلوتر به فرودگاه رسیدند. من و عفت، ساعت یازده و نیم رسیدیم. مصاحبهای با صداوسیما داشتم. ساعت دوازده بهسوی ریاض پرواز کردیم. آقایان دکتر علیاکبر ولایتی، حسین محلوجی، بیژن نامدار زنگنه، اکبر ترکان، عیسی کلانتری، عبدالحسین وهاجی، عباس آخوندی، سید محمود دعایی، حسین مرعشی، مهدی، محسن، یاسر، محمدعلی هادی نجفآبادی، محمود واعظی، غلامحسین کرباسچی، عفت، فاطی و جمع زیادی از خانمهای همراهان و پاسداران و مدیران دیگر همراه بودند.
در مسیر مذاکرات مفیدی داشتیم. با آقای زنگنه، وزیر نفت، درباره طرحهای نفت و پتروشیمی و نیز خرید گاز ترکمنستان و نحوه تقویت قیمت نفت صحبت شد. از همراهان احوالپرسی کردم. ناهار را هم در مسیر خوردیم و ساعت دو بعدازظهر بهوقت ریاض رسیدیم.
استقبال گرمی کردند. امیر عبدالله، ولیعهد و تقریباً تمامی اعضای دولت و فرماندهان نظامی و انتظامی و رئیس مجلس و امیر ریاض، برای استقبال آمده بودند. سان رسمی شبیه خودمان بود و مصافحه با مستقبلان و مقداری هم در سالن وسیع و مجلل فرودگاه نشستیم. خانمها و همراهان، بعد از من پیاده شدند. پرسیدم: فرودگاه چند باند پرواز دارد؟ گفت: چهار پنجتا؛ معلوم شد نمیداند.
دکتر النفیسی، وزیر مشاور، وزیر همراه من بود. از فرودگاه تا محل اقامت که حدود چهل کیلومتر است، سؤالات زیادی نمودم. امسال باران زیادی داشتهاند و دشتها سبز است. دو طرف اتوبان مسیر با درختان نخل و مثمر، سرسبز است. گفت، قسمتی از آب شهر را از چاهها و بندها و قسمتی را از آبشیرینکنهای ساحل خلیجفارس در جبیل میآوردند.
شهر ریاض، پایتخت عربستان سعودی، سه میلیون نفر جمعیت دارد. خانهها عمدتاً ویلایی و با قوارههای 450 متری است. میدانها، پلها و خیابانهای خوبی دارند. مشکل ترافیک ندارند. کاخ مؤتمرات، مقر ماست. خیلی وسیع و مجلل است. عصر، دکتر صدر، معاون وزیر امور خارجه آمد. گزارش مذاکراتش با آقایان فهد، پادشاه و ملک عبدالله، ولیعهد را داد. از روی کامپیوتر سیاری که آوردهایم، اخبار را خواندم. با تلفن، به مرکز تهران وصل میشود. مطلب مهم، مذاکرات کوفی عنان، دبیر کل سازمان ملل در بغداد است و هنوز نتیجه معلوم نیست؛ یک روز اقامت را تمدید کردهاند.
سر شب به ملاقات ملک فهد رفتیم. گفتند، نمیتواند از روی صندلی بلند شود؛ خیز گرفت که بلند شود، مانع شدم. بعد از نشستن، به خبرنگاران اجازه ورود دادند. گفتند، سعی شود که ملاقات طولانی نشود، زیرا بعد از گذشت یک ربع، از تعادل خارج میشود. من موضوعاتی چون قیمت نفت، مشکل عراق و افغانستان و فلسطین و همکاریهای دو کشور را بهطور مختصر مطرح کردم. جوابهای ایشان خارج از موضوع نبود؛ فقط در مورد فلسطین با نفت مخلوط کرد.
به اقامتگاه برگشتیم. خاطرات را تا این ساعت را نوشتم. سر شب آقای محمدرضا نوری شاهرودی، سفیر ایران در عربستان آمد و گزارش شکایت امیر عبدالله از مقاله ایکه در مجله ارزشهای آقای ریشهری درجشده، گفت که به وهابیها حملات تندی کرده است.
ساعت نُه و نیم شب، به کاخ دیوان ملکی رفتیم، برای مراسم ضیافت که از سوی امیر عبدالله برپا شده بود. شام را میهمان امیر عبدالله بودیم. تا ساعت دوازده شب طول کشید. کاخ عظیمی است. بخشی در اختیار ملک فهد و بخشی در اختیار امیر عبدالله است. سالنهای بزرگ و مجلل دارد. تمامی شخصیتهای سعودی، لشکری و کشوری، قضایی و قانونگذاری و اجرایی و فرهنگی، در مراسم بودند و همگی برای مصافحه و خیرمقدم پیش میآمدند.
در حال صرف شام، با امیر عبدالله درباره مسائل مهم مذاکره کردیم؛ مثلاً بحران عراق که معلوم شد، موافق حذف صدام هستند، ولی مطمئن نیستند که آمریکا این کار را بکند و تعجب دارند از اینکه در تهران به نفع عراق، بعد از نماز جمعه تظاهرات شده و انتظار دارند که ایران، بیشتر از آنها خواهان ضربه زدن به صدام باشد.
معتقدند، اگر صدام جان به درببرد، در آینده خطرناکتر میشود، ولی مایل نیستند این افکار را اعلان کنند. معلوم شد به آمریکا، اجازه استفاده مستقیم از پایگاههای سعودی را ندادهاند، ولی مانع آن نیستند، هواپیماهای آمریکایی که در پایگاههای سعودی هستند، به کشور دیگر - مثل کویت - بروند و ازآنجا عملیات کنند. از آمریکا در ملاقات با خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه آمریکا، به خاطر تحمیل هزینههای جنگ بر اعراب، شکایت کردهاند.
درباره قیمت نفت صحبت کردیم. معلوم شد، سقوط قیمت نفت مشکلات زیادی برای آنها به وجود آورده و از همکاری برای اصلاح قیمت نفت استقبال میکنند. برای سفری به صحرا، برای دیدن مناطق بدویه مذاکره کردیم.
بعد از شام، جلسهای با همراهان و مسئولان سعودی گرفتیم. امیر عبدالله، بار دیگر از من به خاطر نقشی که در ایجاد تفاهم بین دو کشور داشتهام، تجلیل فراوانی کرد و گفت، اگر تلاش من نبود، کنفرانس اسلامی در تهران انجام نمیشد. در ملاقات با آقای سید محمد صدر، معاون وزیر امور خارجه که پیام آقای سید محمد خاتمی، رئیسجمهور را آورده، گفته است، شماها ممنون آقای هاشمی باشید، شخص بزرگی است و باعث حل مشکلات دو کشور.
من هم با تشکر از نقش ایشان، موضوعات متعددی را برای مذاکره همراهان تعیین کردم؛ درباره نفت و پتروشیمی و صنایع و کشاورزی و بازرگانی و عراق و فلسطین و افغانستان. بالا بُردن تعداد سهمیه حجاج ما را ایشان هم پذیرفت و قرار شد، مسئولان دو طرف مذاکره کنند و نتیجه را در جلسه مذاکرات بعدی ارائه دهند. آقای سعود الفیصل، وزیر امور خارجه با تمجید از آقای ولایتی، اظهار تأسف کرد از اینکه وزارت خارجه ایران، از ایشان محروم شده است.
ساعت نیم بامداد. به مقر رسیدیم. بخشی از اخبار ایران و جهان را گرفتم. مسئله عمده، بحران عراق است. مذاکرات امروز کوفی عنان تاکنون به نتیجه نرسیده و گزارشها تردید و خوفورجا را مطرح میکنند؛ بناست فردا با صدام ملاقات کنند.
یکشنبه 3 اسفند 1376// 24 شوال 1418 // 22 فوریه 1998
بعد از نماز صبح، اخبار تهران و خارج و اخبار سعودی را دیدم. قسمت اعظم اخبار رسانههای عربستان، درباره سفر و برنامههای ما است. حساسیت مراکز خبری، متوجه بحران عراق است. متأسفانه باز هم دو مهندس ایرانی در پاکستان ترور شدهاند.
رئیس اتاق بازرگانی ریاض آمد. توضیحاتی درباره بخش خصوصی سعودی داد که خیلی زیاد است و برای شرکت در میهمانیشان و تشویق بازرگانان برای همکاری دو کشور دعوت کرد. آقای علی شمس اردکانی، برای این منظور از اتاق بازرگانی ایران، همراه هیئت است.
صبحانه را دستهجمعی با اعضای خانواده خوردیم. به مرکز گارد ملی – الحرسالوطنی- رفتیم. آقای تویجیری، معاون فرماندهی گارد توضیحات داد. این سازمان را از اول تأسیس دولتشان، برای حفظ انقلابشان تأسیس کردهاند؛ شبیه سپاه و بسیج در ایران. اعضای آن را بیشتر افراد وفادار تشکیل میدهند. فرماندهی آن با ولیعهد امیر عبدالله و فرماندهی بخش مسلح و نظامی آن، با پسرش مستعب بن عبدالله است. مسئولیت بخش عشایری و غیرنظامی جادریه با آقای تویجیریکه از مشاوران برتر امیر و از حامیان مؤثر دوستی ایران و عربستان است.
تاریخچه تأسیس را گفت و اضافه کرد، حدود 50 هزار بخش مسلح است و بیش از این بخش غیرمسلح که شبیه کارهای جهاد سازندگی، برای پیشبرد وضع عشایر و روستاها تلاش میکنند. از تلاشهای آقای نوری، سفیرمان تجلیل کرد و از کمکاری سُفرای قبلیمان گفت که باعث شرمندگی آقای دکتر هادی، سفیر سابق ایران در عربستان شد که در جلسه بود و خنده حضار!
به آمفیتئاتر رفتیم. شاهزاده مستعب خیرمقدم گفت و اینکه امیر دستور داده، هر اطلاعی که من خواستم، بدهند و اظهار آمادگی برای جواب هر سؤال کرد. با پخش فیلمی از کارهای مختلف گارد، آن را توضیح دادند. اسلحهی سنگینشان، تانک، نفربر و توپ است و مثل زمان شاه در ایران، نقش خاندان سعود را خیلی برجسته کردهاند. چند تانک را در مدخل مقر مستقر کرده بودند. گفت، این تانکها را در جنگ خلیجفارس با عراق، از عراقیها به غنیمت گرفتهاند.
سپس به محل کتابخانه امیر عبدالله رفتیم که وسیع و مجهز و مدرن با 500 هزار جلد کتاب و با بخشهای جداگانه برای خانمها و آقایان است. از کتابخانه کتب خطی و بخش مخصوص اسبسواری – فردسیه – بازدید کردیم. یکسری از انتشاراتشان را هدیه دادند.
به محل دانشگاه گارد رفتیم. منطقه وسیعی در شمال شرقی ریاض را تصرف و تجهیز کردهاند؛ شبیه کارهای سپاه و ارتش در ایران در گرفتن زمین. در دفتر توضیحات آقای منشعب را شنیدیم؛ رئیس دانشگاه هم هست و خودش درجه سرلشکری دارد. گفت، این درجه را با تلاش بهدستآورده و نه با دستور و رابطه و گفت، 600 نفر دانشجو دارند و دورهاش سه سال است. آنها پس از فراغ از تحصیل، با درجه ستوانی کارشان را شروع میکنند و 400 خانه سازمانی داشتند.
در همانجا در مسجد، نماز ظهر و عصر را با امامت من خواندیم. سپس در میدان، نمایش کوتاهی توسط گروهی از دانشجویان داده شد؛ برنامه تمرین هماهنگی و بازی با تفنگشان. از بخشهای مختلف دانشکده بازدید کردیم و در آمفی تئاتر توضیحات دادند.
سپس به بیمارستان گارد رفتیمکه 500 تخت در یک طبقه دارد. وسیع است، با طرح کشور دانمارک. دکترها و رییسبیمارستان، توضیحاتتوجیهی دادند. از بخشهای اطفال، کلیه و دیالیز و پیوند کبد بازدید کردیم. به داشتن قدرت پیوندکلیه وکبد افتخار میکنند، ولی برای پیداکردن این اعضا مشکل دارند. از مردههای تصادفی و مرگ مغزی بهدست میآوردند. اکثر کارکنان، خارجی هستند.
برای ناهار، به باشگاه گارد رفتیم. سپسکمی در خوابگاه آنجا استراحتکردم. ازآنجا برای دیدن مجتمع کشت و صنعت، بهسوی شهر خرج، در 80 کیلومتری ریاض حرکت کردیم؛ در مسیر اتوبان مدرن و طولانی مکه دمام است. این اتوبان 1400 کیلومتر طول دارد. منطقه خرج، از پیش از اسلام منطقه تولید و کشاورزی بوده و مصرف مواد غذایی مکه، عمدتاً از اینجا تأمین میشده و به همین جهت به آن خرج گفتهاند. جمعیت شهر 50 هزار نفر است؛ خیلی از آنها از پولداران ریاضاند که درآنجا زمین و باغ و منزل دارند.
در دفتر کشت و صنعت، مدیر مؤسسه توضیحات داد. از املاک خانواده امیر و شاهزاده محمد، نوه فیصل استکه خودش هم بود. نُه هزار هکتار زمین و حدود 100 حلقه چاه آب و گاوداری بزرگ با 25 هزار رأس گاو که 12 هزار آن شیری است و کارخانه پاستوریزه تولید فرآوردههای متنوع؛ نکته مهم این است که شش حلقه چاه آن از عمق هزار و 800 متری آب میکشندکه 65 درجه حرارت آب است و بقیه چاهها هم بیش از 200 متر است.
از گاوداریها و مزرعه و کارخانه و یکی از چاههای آب 1800 متری، با اتوبوس بازدید کردیم. گفتند بزرگترین واحد از نوع خود در جهان است و استاندارد بینالمللی گرفتهاند. اصلاً فکر نمیکردم در عربستان خشک و گرم، چنین واحد بزرگ کشاورزی ـ دامی و صنعتی باشد.
دچار اسهال شده بودم. در مدتی که در منطقه بودم، سه بار به دستشویی رفتم. از دکتر میلانی، قرص ضداسهال گرفتم و دیگر پیش نیامد. نماز مغرب و عشا در آنجا خواندیم و به ریاض مراجعت کردیم. در مسیر رفت و برگشت، آقای دکتر نفیسه که وزیر همراه من است، اطلاعات خوبی از کشورشان داد و از من درباره مجمع تشخیص مصلحت توضیح گرفت که برای دنیا ناشناخته است و جالب توجه برای کشورداران دنیا و مخصوصاً مسلمان به عنوان راهحلی برای اداره کشورهای اسلامی براساس اسلام و تأمین نیازهای زمان.
به اقامتگاه آمدیم. آقای زنگنه و آقای حسین کاظمپور اردبیلی آمدند. گزارش مذاکره با وزیر نفت سعودی را دادند و پیشنویس بیانیه مشترک را آوردند که برای حمایت از قیمت نفت تهیه کردهاند؛ آن را کافی نمیدانند. گویا سعودیها مایلندکشورهایی مثل ونزوئلا را که سهمیه را مراعات نمیکنند، تنبیه کنند و بعید است حاضر باشند داوطلبانه از سهمیه خودشان بکاهند.
آقای حسین کمالی، وزیر کار آمد. گفت، احتیاج به کمک بیشتر من دارد که بتواند نیروی کار به عربستان اعزام کنند. آقای محمدحسین رضایی، رئیس سازمان حج و زیارت آمد و خواست که تأکید بر بالابردن سهمیه حجاج ایرانی کنم. شام را در منزل آقای تویجیری، میهمان بودیم. رجال مهم بودند. خانه وسیع و مجللی در منطقه تجاری شهر دارد. با غذاهای فراوان و گوناگون، اسراف کرده بودند. یک طرفمن، رئیس مجلس نشسته بود و صحبتهای زیادی داشتیم. بعضی از شاهزادگان، تقاضای اجازه سفرهای شکاری به ایران نمودند.
در گزارشها آمدکه کوفی عنان در بغداد، با صدام حسین، رئیسجمهور عراق، به توافق رسیدهاند و صدام تسلیم خواستههای آمریکا شده است؛ همانطورکه انتظار میرفت.
دوشنبه 4 اسفند 1376// 25 شوال 1418 // 23 فوریه 1998
در اخبار صبح، توافق ابتدایی صدام حسین، رئیسجمهور عراق و سازمان ملل، مورد توجه است؛ ولی آمریکا گفته منتظر روشنشدن جزییات قرار میماند. عفت در مورد برنامه دیروزشکه برای دیدن مرکز معلولان ریاض رفته بودند و میهمانیگرم و صمیمانه خانواده امیر عبدالله و شاهزادههای دیگر توضیح داد.
آقای صباح زنگنه، نماینده ایران در سازمان کنفرانس اسلامی آمد. برای برنامههای جده صحبتکرد. آقای کاظمی، مدیرعامل شرکت هواپیمایی هما آمد و از من خواست، به سعودیها تأکیدکنمکه همکاریهای حمل و نقل هوایی را توسعه بدهند.
به مجلس شورا رفتم. ابتدا با یک یک نمایندگان مصافحه و احوالپرسیکردم. سپس رئیس مجلس برای خیرمقدم و تأکید بر اتحاد مسلمانان و همکاری ایران و عربستان صحبتکرد. من هم درباره منافع همکاری و ضررهای عدمتعاون صحبت مفصلی نمودم و به مسئله نفت و فلسطین و عراق و پیشرفتهای ایران پرداختم و در خاتمه پیشنهاد دادم که شعار امحای سلاحهای کشتارجمعی را باید مسلمانان بهدست بگیرندکه با روح اسلام سازگار است و نه آمریکا با آن سوابق تجهیز اسراییل به سلاحهای کشتارجمعی و استفاده از بمب اتم در ژاپن.[1]
از بخشهای مختلف مجلس بازدید کردیم. تالار بزرگ، مجهز و مدرنی دارندکه پنج برابر نیاز اعضای 90 نفره مجلس ظرفیت دارد. نماز را با جماعت به امامت من در همانجا خواندیم.
سپس به دانشگاه ملکسعود رفتیم. از دفتر مرکزی، کتابخانه و دانشکده دندانپزشکی بازدید کردیم و گزارش رییسدانشگاه را شنیدیم. 54 هزار دانشجو در هفت واحد در سراسر کشور دارند. تحصیل برای دانشجویان مجانی است. شهریه کم میگیرند. سه برابر استاد و مدرس دارند که همه درجه دکترا دارند. زنان از مردان جدا هستند. 34 درصد دانشجویان دخترند. سالانه دو میلیاردریال اعتبار جاری دارند. ساختمانهای مجلل، وسیع و فاخری دارند. تعداد 220 هزار دانشجو در مجموعه دانشگاهها دارند. به خاطر ظرفیت بیش از تقاضا، کنکور برگزار نمیکنند. پرستاران و کمککاران دانشکده دندانپزشکی عمدتاً فیلیپینی بودند.
به اتاق تجارت و صنایع رفتیم. معارفه به عمل آمد. رئیس اتاق، ضمن خیرمقدم، درباره اهمیت همکاری با ایران سخنرانیکرد. من هم صحبت مفصلی درباره آثار مهم دوران سازندگی و ظرفیتهای بالا همکاری دو کشور نمودم.[1] بخش خصوصی عربستان، از ایران فعالتر است. ناهار را همانجا میهمان بودیم و تا ساعت چهار بعدازظهر طولکشید.
ازآنجا به محله دیپلماتیک رفتیم؛ محلهای زیبا و تمیز. از سفارت خودمان بازدید کردیم. سپس در رزیدانس خودمان با اعضای سفارت ملاقاتکردم. بعد از قرآن و خیرمقدم آنها، من ضمن دلجویی بر تلاش برای تقویت همکاری با عربستان تأکید نمودم. سپس از مرکز فرهنگی صحبت در همان منطقه بازدیدکردم. ساختمان مجلل و وسیعی است.
به اقامتگاه برگشتیم. مقداری استراحت کردم و گزارشها را دیدم. در گزارشها، حصول توافق بین عراق و دبیر کل سازمان ملل مهم استکه سایه جنگ را بر طرفکرده، ولی آمریکا هنوز اظهار نظر نکرده است. شب، آقای سعودالفیصل، وزیر امور خارجه عربستان برای ملاقات آمد. از سفر من بهگرمی تشکرکرد و گفت، آرزوی دیرینه مردم و مسئولان عربستان بوده. درباره بحران عراق و بحران قیمت نفت مذاکرهکردیم و تصمیماتی برای تلاش جهت اصلاح قیمت نفت گرفتیم.
سپس همراه من برای جلسه میهمانی امیرسلمان، امیر ریاض در کاخ قدیمی خودش آمد که گفت، اینجا قلب ریاض است. شاهزاده سلمان، استقبال گرمیکرد. عمده رؤسای کشور در میهمانی بودند. شبیه جاهای دیگر با همه مصافحهکردیم. قبل و بعد و در حین شامخوردن صحبتهای زیادی نمودم. از پیشرفت عمرانیکشورشان تعریفکردم. اظهارعلاقه کردکه به ایران بیاید. دعوتکردم. بیش از چهل سال استکه امیرریاض است.
بعد از شام، با هم از مسجد جامع جنبکاخ و از میدان عدالتکه احکام قضایی را آنجا اجرا میکنند، بازدید کردیم. سپس از قلعه تاریخی مصمک بازدید نمودیم. سعودیها کار خود را با تصرف این قلعه شروع کردهاند. نمایشگاه جالبی برای تاریخ تسلط توسعه آلسعود در آنجا درستکردهاند. در دفتر یادبود، از آنها خواستمکه آثار تاریخی اسلامی مدینه و مکه را هم به همین صورت احیا کنند. عبدالعزیز را قهرمان معرفیکردهاند. به اقامتگاه آمدم. اخبار ساعت دوازده شب تهران را گرفتم و خوابیدم. عفت و همراهان هم امروز از باشگاهی بازدیدکرده بودند که برای خانمها، بخش جداگانهای داشته و شب میهمان سفارت خودمان بودهاند.
سهشنبه 5 اسفند 1376// 26 شوال 1418 // 24 فوریه 1998
در گزارشها، اکثر کشورها توافق عنان ـ صدام را تأییدکردهاند. آمریکا و همراهانش، هنوز میگویند، منتظر اطلاعات بیشتر از جزییاتاند و قبل از آنکه مطمئن شوند، نیروها را برنمیگردانند.
جمعی از همراهان - آقایان حسین کمالی، عباس آخوندی، عیسی کلانتری، محمدحسین رضایی، بیژن نامدار زنگنه، عبدالحسین وهاجی، محمدرضا نوری و محمدعلی هادی نجفآبادی - آمدند و گزارش نتایج مذاکراتشان را با همتایان عربستانی دادند جمع بندی کردیم و نحوه پیگیری را بررسیکردیم.
مصاحبه مطبوعاتی در آمفیتئاتر اقامتگاه داشتم؛ حدود دو ساعت طول کشید. به همه سؤالات در مورد همکاریهای منطقه و دوجانبه با عربستان، بحران عراق جزایر سه گانه و... جواب دادم.
بعد از نماز و ناهار و قبل از آمدن امیر عبدالله، ولیعهد عربستان برای ملاقات، جلسه دیگری با همراهان داشتیم. خواستههای خودشان را مطرحکردندکه من با امیر مطرحکنم. در سالن کاخ به آقای ژنرال حسین ارشاد، رئیسجمهور اسبق بنگلادش برخوردکردم که به تازگی از زندان آزاد شده است؛ احوالپرسیکردم. گفت، برای چکاپ به عربستان آمده است.
امیر عبدالله آمد. ابتدای جلسه با حضور همراهان بود. کلیاتی صحبت شد؛ منجمله تأیید لزوم تشکیل کمیسیون مشترک و سپس با پیشنهاد ایشان جلسه را با حضور مترجم ما، خصوصیکردیم. امیر عبدالله چند نکته را گفت:
1- اهمیت وجود اعتماد در روابط دوکشورکه من هم تأییدکردم.
2- مذاکرهاش با مصر درباره تحسین روابط مصر و ایران که سرانجام آقای حُسنی مبارک، رئیسجمهور مصر اعلانکرده، آماده از سرگیری روابط با ایران استکهگفتم، پیگیری میکنیم.
3- با آمریکا هم در مورد تجدید رابطه با ایران صحبت کرده است. آمریکاییها گفتهاند که جهت حرکت رو به اصلاح است. من گفتم، در ایران مخالفت با آمریکا نیرومند است.
4- در مورد عراقگفت، صدامحسین رئیسجمهور عراق دروغگو و غیرقابلاعتماد است و ممکن است بحران تجدید شود.
4- به خواست من، موافقتکرد که 10 هزار حاجی به تعداد حاجیان ایران اضافه شود.
5- گفت، قرار شدهکه درب کعبهمکرمه و ضریح حضرترسول (ص) برای من باز شود؛ خواست که خانمها وارد نشوند، زیرا آخوندهای سعودی مخالفت میکنند. در مورد متن بیانیه دوکشور در مورد نفت توافق نمودیم. با هم بهسوی فرودگاه حرکتکردیم. در مسیر، متن بیانیه مشترک خوانده شد و موافقتکردیم.
برای بدرقه هیئت، مثل روز ورود، با آوردن شخصیتها و سان، مراسم داشتندکه نشان اهتمام فوقالعاده است. با هواپیمای بویینگ عربستان، ساعت سهونیم بهسوی مدینه پرواز کردیم. در مسیر، برای همراهان مذاکرات خصوصی با امیر عبدالله را نقلکردم و به مترجم گفتم، گزارشکاملی تهیهکنند. بین ریاض و مدینه، از هوا شاهد تعدادی از مزارع کشاورزی با آبیاری تحت فشار بودیم.
در فرودگاه مدینه، نایب امیر و سایر سران منطقه استقبالکردند. گفتند، امیر در مرخصی است و به صحرا رفته. پس از کمی استراحت و صحبت، بهسوی مدینه حرکتکردیم. به محل اقامت رفتیم: هتل «آبروی» در شمال حرم شریفکه از پنجره اتاقهای ما، حرم و بقیع پیداست و خیلی باحال است. تا شب در هتل به مطالعه و زیارت و دعا پرداختم. سپس برای مراسم ضیافت شام که نایبامیر با حضور مسئولان عمده مدینه برپاکرده بود، به تالار اجتماعات رفتم. کیفیت شامشان از غذاهای ریاض بهتر بود.
ضمن شام، سؤالات زیادی از اوکردم. گفت، منطقه مدینه، یک چهارم خاک عربستان، شامل هفت استان و و 400 روستا و دهها مرکز است. بخشی از آب شهر را با 200 کیلومتر لولهکشی، از چاهها و بخشی از منبع آب شیرینکنهای ساحل بحراحمر میآوردند. جمعیت شهر، یک میلیون و 200 هزار نفر است.
پس از شام به هتل برگشتیم و دستهجمعی برای زیارت حرم مطهر رفتیمکه برای ما خلوتکرده بودند. معمولاً شبها این ساعت، حرم را تعطیل میکنند و برای ما بازگذاشته بودند. همه همراهان بودند. زیارت، ابتدا در محیط خلوت حرم، بسیار دلنواز و باحال بود. قرار بودکه درب ضریح مقدس را برای ما باز کنند. همراهان به پشت در ضریح هجوم بُردند. آنها میخواستند، تعداد محدودی وارد شوند؛ به همین جهت کار به تأخیر افتاد. لذا من برای دیدن بخش جدید ساخته شده حرم رفتم که تقریباً ده برابر مساحت قبلی است. از درون حرم و پشتبام و بیرون حرم، بخشهای مختلف را دیدم. باز و بسته شدن سقف صحنهای متعدد حرم بسیار جالب و مفید است. هوای مطبوع حرم و زیبایی ساختمانها بسیار قابل توجه است. از پشت نردههای بقیع هم سلامی به ائمهاطهارکردیم.
خبر دادندکه ضریح آماده ورود است. برگشتیم، درب را گشودند. من و تعدادی از همراهان به داخل ضریح بزرگ رفتیمکه حاوی قبرهای پیغمبر (ص) و ابوبکر و عمر و... است. حال خوبی داشتم، ولی بقیه همراهان و زنها را هم اجازه ندادند؛ از این جهت دمغ شدم. همراهان گریه میکردند، به خصوص مونا، دختر فائزه، خیلی اشک ریخت.
به هتل برگشتیم. با خستگی مفرط خوابیدم. عفت هم کمی دیرتر رسید. از بینظمی همراهانکه باعث محرومیت خیلیها از ورود به محوطه ضریح شد، ناراحت بود.
چهارشنبه 6 اسفند 1376// 27 شوال 1418 // 25 فوریه 1998
با پذیرفتن توافق بین کوفی عنان، دبیر کل سازمان ملل و عراق از سوی شورای امنیت، آرامشی بر فضای بینالمللی بهوجود آمده و اعلان نظر اتحادیه اروپا، مبنی بر شروع مذاکره در سطح وزیران با ایران هم گامی بهسوی همکاری ما با اروپا برداشته شده است.
ابتدا به قبرستان بقیع رفتم. وارد محوطه جای گنبد شدیم و کنار قبرها نشستیم. زیارت جامعه و دعای دیگر و زیارت امینالله توسط آقایان ایرانمنش و دعایی قرائت شد. خبرنگاران فیلم و عکس تهیهکردند. خانمها پشت دیوار مانده بودند؛ به آنها اجازه ورود نمیدهند. به متصدی بقیع گفتم، موافقتکندکه وارد شوند؛ نپذیرفت وگفت، حرام است. گفتم، حرام نیست. باز هم نپذیرفت. اصرارکردم؛ تلفنی با مقامات بالا صحبتکردند و بالاخره موافقتکردند. باعث خوشحالی زائدالوصف همراهان و خانمها شد. آنها هم بر سر قبرها رفتند. سفیرمان و دیگران میگویند، در تاریخ جدید بقیع بیسابقه است. در بخشهای دیگر بقیع هم گشتیزدیم و فاتحهخواندیم.
قبر عثمان را هم مثل قبور ائمه ما به حالت خاکی نگه داشتهاند. دلم بر غربت قبور ائمه بقیع سوخت. چهار امام! امام حسن (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و به قول آنها قبر حضرت فاطمه، دختر عموی پیغمبر (ص)، در محدوده گنبد، توسط وهابیها تخریب شده، فقط صورت قبری دارند. در محوطه خاکی، مقداری از سنگریزهها را از روی قبر ائمه برداشتم ودر جیبم ریختم؛ دیگران هم چنینکردند.
در قبرستان بقیع، هنوز جنازه دفن میشود و تنها مقبره مدینه است. همه مردهها را اول به حرم شریف میبرند و نماز برآنها میخوانند و سپس به بقیع میبرند؛ گویا دارویی بر آنها میزنندکه اجساد زودتر بپوسند تا بتوانند مردههای جدید را دفنکنند.
ازآنجا به مرکز طبع و نشر قرآنکریم رفتیم. توضیحات دادند. مرکز عظیمی است، با هزار و 800 کارکن و ظرفیت چاپ 30 میلیون نسخه قرآن در سالکه معمولاً 10 میلیون نسخه در سال چاپ میکنند. گفتند تمامی آنها را مجانی به مسلمانان سراسر جهان میدهند. یک مجموعه نوارپُرکنی مدرن دارند که نوارهای قرآن پُر میکنند و به مسلمانان هدیه میکنند. قرآن را با 20 ترجمه از زبانهای زنده دنیا چاپکردهاندکه نمونهای از همه آنها را به من هدیهکردند.
از سالن بزرگ چاپخانه بازدید کردیم. ماشین بزرگ چاپ را از نزدیک دیدم؛ شایسته تحسین است. عمده کارگران از کشورهای دیگر هستند. با یک کارگر فنی بنگلادشی صحبت کردم؛ گفت، سه سال است که اینجا کار میکند و 400 ریال سعودی حقوق میگیرد. اصولاً کارهایکارگری، اکثراً توسط خارجیها انجام میشود. در دفتر یادبودشان از کار مهمشان تجلیلکردم.
پس از تجدیدوضو در دفتر رییسمجتمع، برای دیدن سایر بقاعمتبرکه به مسجد ذوقبلتین رفتیم. دو محراب مقابل یکدیگر در شمال و جنوب مسجد، درست در محراب سوی مسجدالاقصی است. به خطوط عربی، فارسی و اردو، اشاره به تغییر قبله بهسوی کعبه کردهاند. نماز هدیه مسجد را خواندیم. به محل مساجد شیع مساجد فتح و سلمان و علی و ابوبکر و عمر و فاطمه و .... رفتیم.
در مسجد فتح، نماز هدیه خواندیم. چند زن مصری هم آنجا بودند. گفتند، ساکن مدینهاند. درب مسجد حضرت زهرا را مسدودکردهاند. از آنها خواستمکه بازکنند. مسجد ابوبکر را بهکلی خرابکردهاند. گفتند، برای تجدید بناست. این مساجد در منطقه جنگ خندق واقعاند. توضیحاتی درباره صحنه جنگ دادند؛ چون آثاری از خندق نمانده است، قابل تطبیق نبود. آقای مولوی اسحاق مدنیکه همراه ما است، گفت در آن موقعکه در مدینه تحصیل میکرده، آثاری از خندق بوده، ولی فعلاً آنجا تبدیل به منطقهمسکونی شده است.
ازآنجا به مسجد قُبا رفتیم. در نماز ظهر آنها شرکتکردیم. به امام مسجد اقتدا نمودیم. بعد از نماز با امام مسجد در محراب احوالپرسی و مذاکرهکردیم. استاد قرآن دانشگاه شرعی است. حافظ قرآن است و لحن ترتیل خوبی دارد. آزمایش حفظ قرآن از ایشان نمودم؛ دو آیه شبیه به هم در سوره توبه: «ولالجیک اموالهم داد لاریم» را که چند اختلاف جزیی دارند؛ گفتم بخواند؛ به خوبی خواند و متوجه تفاوتها بود.
ازآنجا به مسجد جمعه و سپس به منطقه اُحُد رفتیم. پس از زیارت قبور شهدای اُحُد از پشت پنجرهها - درب محوطه قفل بود- توضیحاتی شنیدیم، درباره صحنه جنگ اُحُد و تنگه معروفی که کفار از آن به عقبه مسلمین حمله کردند، ولی چند نظر در محل تنگه بود که به نتیجه نرسیدیم. خسته بودیم. به هتل مراجعتکردیم.
بعد از ناهار و استراحت و مطالعه گزارشها، برای بازدید از طرح اصلاح و تکمیل حرم شریف ابتدا بیرون شهر رفتیم. در کنار مدینه الحجاج از نیروگاه و بخش سردکردن آب برای تهویه حرم بازدید کردیم. هشت نیروگاه مولد برق به ظرفیت 20 مگاوات برای احتیاط دارند و آب سرد شده را ازآنجا از طریق لوله به منطقه حرم میفرستند. لولههای رفت و برگشت از درون تونل عظیم و وسیع زیرزمینی عبور میکند.
از زیرزمین خیابان سلام، بهسوی حرم آمدیم؛ گفتند نُه کیلومتر است. به پارکینگ بسیار عظیم و مدرنی منتهی شدکه زیر منطقه حرم، در دو طبقه با گرانیت و زیبا و پُرخرج ساختهاند. ظرفیت چهار هزار و 500 ماشین را دارد. در دفتر یادبود، این همت را تحسین کردم.
به هتل برگشتیم. جمعی از همراهان آمدند. درباره اهمیت طرح توسعه حرم و نیز طرح توسعه اطراف بقیع صحبت کردیم؛ گفتند، حدود شش میلیارد دلار هزینه شده است. سرشب خاطرات دیروز را نوشتم. برای زیارت به حرم مطهر رفتم. نماز عشا را با آنها به جماعت خواندیم. بعد از نماز، به زیارت مختلف پرداختیم. تا حرم را خلوتکردند و سپس با آرامش زیارت را تکمیلکردیم. بخشهای دیگر از توسعه حرم را دیدیم. به هتل برگشتیم. گزارشها و خلاصه اخبار و روزنامههای تهران را از روی کامپیوتر خواندم.
پنجشنبه 7 اسفند 1376// 28 شوال 1418 // 26 فوریه 1998
بعد از نماز صبح، خاطرات دیروز را نوشتم؛ مفصل شد. همزمان فیلم ویدیوییآثار مقدس مدینه را که از طریق تلویزیون هتل گذاشتهاند، نگاه میکردم؛ کار خوبی برای زوار است که معمولاً اینجا هستند.
جمعی از همراهان برای خداحافظی آمدندکه به مکه بروند. پس از توجه به جاذبههای سفر به مداین صالح، تصمیم گرفتند به جمع ما به پیوندندکه باعث مشکل جا در هواپیما شد. ساعت ده صبح به فرودگاه مدینه رفتیم و با دو فروند هواپیمای سی-130 سعودی بهسوی استان العلا پرواز کردیم.
در یک فرودگاه خاکی در کنار منطقه مغیراء فرود آمدیم. استاندار و مسئولان استان استقبال کردند. استاندار، امیر سدیری است. با اتومبیلها بهسوی مداین صالح حرکت کردیم. در مسیر به یک توقفگاه رفتیم که در صحرا برای پذیرایی و معارفه ترتیب داده بودند، در جایی که بوتههای گز و طاق و قیچ و اسکمبیل خود رو فراوان بود. چند چادر بزرگ و مجلل برپاکرده بودند و گروهی جمازه سوار ما را همراهی میکردند.
ازآنجا به شهر العلا رفتیم؛ شهریکشیده شده در طول یک دره سرسبز و کوهستانی. کوههای اطراف بسیار زیبا و خوشرنگ است و به آنها عروسکوههای عربستان میگویند. اشجار بیشتر نخل و مرکبات است و بیش از 100 چاه آنها را آبیاری میکنندکه قبلاً چشمه بوده و با پایین رفتن سطح آب، چاه حفرکردهاند. گفتند، باران در این منطقه بسیارکم میبارد و خصوصاً امسال که به قول آنها کمتر از 12 میلیمتر است.
در شهر به موزه رفتیم. درباره آثار باستانی منطقه توضیحاتی دادند. نماز ظهر و عصر را به امامت من خواندیم. با اتوبوس بهسوی مداین صالح رفتیم. تمامی 20 کیلومتر مسیر، درهای سرسبز بود. در کنار کوهها، تودههایی از رملهای سفید جمع شده بود؛ گویا با طوفانهای شدید فصلی جمع میشود.
در محل مداین صالح پیاده شدیم؛ منطقه جالبی است. دشتی است، پوشیده با شن و ماسه و در جای جای آن، کوههای کوتاه سنگی سر افراشته و اطراف آن را به صورت C یک رشته کوه احاطهکرده و به قول راهنما، همین شکل احاطه باعث شدهکه آنجا را به نام «حجر» بنامند؛ شبیه حجر اسماعیل و روستایی هم در منطقه است به نام «حجر» که هنوز سرپاست و احتمالاً میدهند همان حجر مذکور در قرآن باشد که کذب اصحاب الحجر والمرسلین. در اطراف چند تپه، اتاقها و یا چند اتاق متصل ساخته شده که در کوه کنده شدهاند.
گفتند، مجموعاً 140 واحد تاکنون کشف و ثبت شده است و برای خیلی از آنها اسمی گذاشتهاند. سردر آنها هم شبیه به هم ساخته شده که کوه را خیلی صاف و جالب تراشیدهاند و گاهی دهها متر ارتفاع دارد. اگر اینها مربوط به قوم صالح باشد که حدود هفت هزار سال قبل ساخته شده، باید ابزار پیشرفتهای داشته باشند. از تعداد زیادی از آنها بازدید کردیم.
چندکیلومتر آن طرفتر، کوهی را نشان دادند که ناقه صالح از آن بیرون آمده است. نظر غالب، این استکه این منطقه همان است که در قرآن بارها آمدهکه پس از کشتن ناقه حضرت صالح، عذاب الهی بر قوم ثمود نازل شد و خانههای ساخته شده در دشت آنها را منهدم کرد و این بیوت ساخته شده در کوهها ماند و خودشان هم هلاک شدند. همانجا گفت که نظر دیگر این است که سازنده اینها شخصی دیگر به نام صالح در تاریخهای مؤخر است و آن قدرها قدمت تاریخی ندارد و هنوز برای اکتشاف آثار مدفون در دشت حفاری نشده است.
سپس از یک کاروانسرای کوچک عهد اسلامی از 700 سال پیش و یک ایستگاه قطار عهد عثمانی در کنار آن بازدید کردیم؛ البته خاندان سعودی، این خط را که تا مدینه امتداد داشته از بین بردهاند. در سالن آنجاکه تعمیرگاه لکوموتیوها بوده، لکوموتیو و واگن هم وجود داشت.
از راه دیگری به همان توقفگاه صحرایی برای ناهار برگشتیم. همت زیادی برای نشان دادن عادات و رسوم در تهیه ناهار کرده بودند؛ گویا از ریاض به آنها گفتهاند که ترتیبی عملکنند تا آن برنامه رفتن به صحرا که در ریاض قرار بود بشود و نشد، اینجا عمل شود و شد.
شتری بریان کرده بودند، در سینی بزرگی و انواع غذاهای دیگر اطراف آن چیده بودند. سفره ما را دور آن چینده بودند. روی زمین نشستیم و غذا صرف شد؛ از مرغ و ماهی و کله و زبان و دل و قلوه و برنج و کباب تا ارده و عسل. آقای حسین محلوجی روزه بود؛ نذرکرده بود. آقای عیسی کلانتری هم کسالت داشت و در ماشین ماند.
سپس در خیمه دیگری که شبیه سیاهچادرهای ما، ولی بزرگ بود، چای و نعناع به سبک جالبی صرف شد؛ فکر نمیکردم اعراب این قدر باسلیقه باشند. در همان زمان، وقت نماز عصر شد. امیر آن طرف خیمه رفت و نماز خواند.
به فرودگاه رفتیم. هواپیمایمان در مراجعت، چرخی بر سر مداین صالح زد که منظره را از بالا ببینیم. مصاحبهای با رادیو عربستان درباره منطقه علاءکردم. مردم و مسئولان، خیلی از این سفر ممنون بودند و گفتند، اولین شخصیت عالی اسلامی هستمکه به آنجا رفتهام.
نزدیک غروب به مدینه رسیدیم. اخبار را از کامپیوتر خواندم. آقای ایرانمنش آمد. توصیهای برای نحوه ملاقات با شیعیان سخاوله کرد و از مشکلاتشان گفت. ساعت نُه و نیم شب به زیارت حرم مطهر رفتیم.
جمعه 8 اسفند 1376// 29 شوال 1418 //27 فوریه 1998
حدود ساعت هفت صبح، با تعداد زیادی از همراهان و ماشینها، بهسوی خیبر حرکت کردیم. جمعی از همراهان هم به مکه رفته بودند. صبحانه را که همراه برداشته بودند، در کنار جاده، نزدیکی خیبر خوردیم. مسیر بدی نیست. در جاده تبوک و جاده معمولی است. تا حدود 50 کیلومتر از مدینه، در کنار جاده، روستاها و نخلستانهای وجود دارد، تقریباً متصل به هم که از آب چاه استفاده میکنند و بقیه راه تا نزدیک خیبر بیابان است و تک درختانی مثل سمر و بوتههایی از گیاهان گرمسیری دارد.
خیبر با اینکه مجموعاً بیش از 100 هزار نفر جمعت ندارد، استانداری است. 40 هزار نفر در شهر و بقیه درروستاها زندگی میکنند. مستقیماً وارد شهرداری شدیم. استاندار و رئیس دستگاه قضایی و شهردار استقبالکردند. در سالن شهرداری، معارفه به عملآمد.
شهردار، خیرمقدم از روی نوشته خواندکه جالب بود؛ به فتح خیبر توسط پیغمبر (ص) اشاره کرد و نقش برجسته علی (ع) در فتح خیبر را تصریحکرد. مسئله اعلان پیغمبر (ص) در مورد دادن پرچم رزم به فردی که آن صفات ممتاز را دارد و مرتضی علی (ع) با درد چشم و مشخص شدن علی و سپس فتح قلعه مرحب که بزرگترین دژ یهود بوده است؛ برای حضار جالب افتاد. او را تحسینکردیم. هدیهای دادند: یک تابلو از تصویر پنج قلعه قدیمی خیبر.
سپس به محل قلعه در شمال شهر رفتیمکه در درهای قرار دارد. منطقهای مسکونی با خانههای گلی و چوبی که مسکونی نیست و نخلستانی سرسبز با قطعات ملکی کوچککه با دیوارکشیهایگلی از هم جدا شده، به صورت غیرمنظم و هر یک با سهمی از چشمههای آب.
دو چشمه آب را دیدیم؛ یکی از آنها به نام «چشمه علی» که جوشش آب از سه نقطه در کف آن مشهود است و تعدادی ماهی هم در آب وجود داشت. از آب نوشیدیم؛ شیرین است و خوشگوار. گفتند از صدر اسلام تاکنون لاینقطع آب داده است و آبش به دو طرف شمال و جنوب جریان دارد؛ البته خیلی کمآب است و مواقع بارندگی زیاد میشود. ظاهراً منبع آب از کوه غربی چشمه است.
قلعه مرحب در محاصره نخلستان است، با سنگ و خاک و گل، به صورت تپه بلندی درآمده و بالای آن تعدادی اتاق در دو سه طبقه است و با گل و چوب ساخته شده. گفتند، بارها خراب شده - آخرین بار در زمان عثمانیها - و سپس بازسازی کردند. دیوارههای سنگی هم داشت که احتمال میدادند از قدیم مانده باشد. چاهی هم در بالای قلعه استکه تا سطح زمین نخلستانها حفرشده که آب برمیداشتهاند؛ دیوارههای سنگی دارد.
در خاک آنجا فسفر وجود داردکه باعث سرسبزی درختان است. آثاری از در بزرگ قلعه نیستکه علی (ع) برای عبور مسلمانان از آن در به عنوان پل استفاده کردند. در آنجا از وضع و محل قریه فدک پرسیدیم. گفتند، در 70 کیلومتری شرق خیبر است و راه ماشینرو از آن سو ندارد و باید از راه مدینه به حائل در غرب فدک رفت که حدود 40 کیلومتر از جاده اصلی فاصله دارد. پیگیری و سؤال زیاد ما در مورد فدک، آنها را حساس کرده بود. توضیح دادیمکه به خاطر مسئله مهم تاریخی و اختلافی بین شیعه و خلفا است.
آقای علی شمساردکانی که از همراهان است، از سوی اتاق بازرگانی گفت، در بین خودشان این مسئله مورد صحبت بود. یکی از آنها، برای دیگران توضیح اختلاف حضرت زهرا (س) با ابوبکر و عمر را داد و گفت، به نظر میرسد حق با اهل بیت پیغمبر بوده است.
به مدینه برگشتیم. در فندق محل اقامت، استراحتی کردیم. برای شرکت در نماز جمعه رفتیم که توسط آقای حذیفی اقامه میشد. نزدیک باب السلام، برای حفاظت، محلی را برای ما با دیوارههای فلزی از مردم جداکرده بودند. خطبه اول را مفصل خواند. عمده بحثها سیاسی بود. از قدرتهای بزرگ، اسراییل و ترکیه و حضور نیروهای خارجی و عراق و سلطه اجانب به شدت انتقاد کرد، ولی از شیعه هم به خاطر اهانت شیعه به صحابه و خلفا و عایشه و اعتقاد به مهدی موعود و ولایت فقیه و نیابت امام خمینی از امام زمان، به شدت انتقاد کرد.
من و همراهان به عنوان اعتراض از صفوف جماعت بیرون رفتیم. در اتاقکناری، نمازمان را جداگانه به جماعت خواندیم. به همراهانمان از سعودیها و رییسحرم شریف که همراه ما آمدند، گفتیم این اظهارات تفرقهانگیز بین مسلمین، دلیل عدم صلاحیت این فرد برای امامتجمعه است؛ آنها هم حرف ما را تأییدکردند. رییسحرم عذرخواهیکرد و گفت، این امام جمعه، فرد بیاطلاعی است. ساعتی بعد، آقای دکتر نفیسه، وزیر همراه، تلفنی گفت که مأموران به دستور مرکز مشغول رسیدگی به اظهارات او هستند و برخورد شدیدی خواهد شد و از من عذرخواهی کرد. عصر امیر عبدالله هم تلفنی از ریاض با من صحبت کرد و شدیداً اظهارتأسفکرد و گفت، «اِنّیآسفٌ کثیرکثیرکثیرکثیر» وگفت، این شخص تنبیه میشود.
چمدان را بستم و عصر به زیارت بقیع رفتیم. این بار بدون معطلی، همه زنان را هم راه دادند. همگی بر سر قبور ائمه، روی خاک نشستیم. زیارت امینالله توسط آقای افشار خوانده شد. پلیس هم همراهمان بود. بعد از آن اعتراض امامجمعه حرم، این برخورد خوب سعودیها، شاید برای دلجویی بود و یا دهنکجی به تندروهای وهابی.
سپس برای دیدن حسینیه و مسجد و امام جماعت شیعیان، به محله نخادله شیعه آقای عمری رفتیم. معلوم شد، شیعیان نگراناند که بعد از رفتن ما، مورد بازخواست قرارگیرند. گفته شدکه قبلاً آقای سید محمد موسوی خویینیها، امیرالحاج سابق حجاج ایرانی، یک بار به دیدن همین آقای عمری رفته و سپس آقای عمری، مورد بازخواست سعودیها قرارگرفته و زندان کشیده و سختگیریهای دیگر شده است، ولی این بار استخارهکرده و چون من رسمی و همراه مأموران سعودی میرفتم، اظهارتمایلکرده بود. من هم به قصد تقویت شیعه و نشاندادن علاقه ما به آنها و شکستن جو رعب آنها، پذیرفتم. به حسینیه رفتیم. کسی نبود. سپس به مسجد رفتیمکه از باغی از نخلستانها بود. آنجا هم دو سه نفر بودند. در مقابل سؤال ما منکرشدند که اینجا مسجد شیعیان است. گفتند، مسجد نبوی است و همراهانگفتند که دم در نوشته شده بودکه صاحب این محل، از پذیرفتن میهمان نهی شده است.
موقع رفتن، آقای عمری رسید. پیرمردی مریض است. دستهایش میلرزید. فارسی هم بلد بود و با من فارسی صحبت کرد. خواستم عربی صحبت شودکه مورد توجه خاص سعودی هم قرار بگیرد، ولی خودش ترجیح دادکه فارسی صحبتکند. سرپایی چند جملهای صحبت کردیم؛ گفت وضعشان خوب است و مشکل و احتیاجی ندارند.
به فندق برگشتیم. لابد حضور آن همه ماشین و مأمور در منطقه فقیر شیعه مورد توجه خاص قرار میگیرد. برای احرام، غسلکردیم و به مسجد شجره رفتیم. رئیس تشریفات امیرمدینه هم برای بدرقه آمده بود. نماز مغرب و عشا را به امامت من خواندیم. لباس احرام پوشیدیم و پس از لبیکها، سوار ماشینها شدیم و از راه اتوبان بزرگ خوب مدینه ـ مکه رهسپار مکه شدیم. شام را هم در اتومبیلها صرفکردیم.
ساعت یازده شب وارد مکه شدیم. «قصرالضیافه»، محل اقامت کنار حرم شریف، در شرق حرم است. از اتاقهای خود، داخل حرم را وکتیبه مشرفه و مقام ابراهیم را بهخوبی میبینیم. همراهان هم کمکم رسیدند.
برای انجام بقیه مناسک عمره مفرده رفتیم. حرم خلوت بود. آقای ایرانمنش، دعاهای مأثوره را میخواند. طواف و نماز و سعی و تقصیر و طواف نساء و نماز آن حدود دو ساعت وقت برد. از آب زمزم هم استفادهکردیم.
در همه مراحل، آقای دکتر نفیسه و سرهنگ ابراهیم و جمعی از سعودیها همراه بودند؛ جز در هنگام حضور در محل اقامت، از ما جدا نمیشوند. در ماشین و در مراسم و مقداری هم تحت تأثیر عبادات شیعه قرار گرفتهاند. حدود ساعت دو بامداد خوابیدیم.
شنبه 9 اسفند 1376// 1 ذیقعده 1418 // 28 فوریه 1998
به خاطر کمخوابی دیشب و سفرهای طولانی با ماشین، خسته و کوفته بودم. صبح از همین محل اقامت، کعبه مشرفه را زیارتکردیم. به خاطره همراهی تعداد زیادی از مأموران با لباس فرم نظامی، کمتر به داخل حرم میروم. در قصر الضیافه، در طبقه 15 که ما هستیم، مسجدی هم مشرف بر حرم، با پنجرههای بزرگ در نظرگرفتهاند؛ مثل این استکه روی بام حرم هستیم. منظره نمازها و طوافها، جالب و دیدنی است.
ساعت نُه صبح، برای دیدن طرحهای توسعه و خدماتی، به منا رفتیم. مشغول نصب چادرهای جدید نسوز هستند. بعد از آتشسوزی سال گذشته در خیمههای منا، چنین تصمیمیگرفتهاند. وزیر حج و جمعی از سران سعودی، منتظر ما بودند.
مدیر شرکت بنلادن و وزیر حج توضیحات دادند؛ نزدیک دو میلیارد ریال، صرف ایجاد 30 هزار خیمهنسوز میکنندکه یک پنجم خیمههای مورد نیاز است. مجهز به کولر و سیستم اعلام خطر و آبپاش است. گفتند، در بین سه فرض 1- ایجاد ساختمان در منا 2- ادامه وضع سنتیگذشته 3- ایجاد خیمهها از این قبیل، راه سوم را مصلحت دیدهاند و هزینه آن هم در مدت دو سال از حجاج گرفته میشود؛ به جای پولی که قبلاً به مطوفها بابت چادر میدادهاند. منطقه خیمههای ایران، نزدیک به تکمیل شده است و در جاهای دیگر کار ادامه دارد.
سپس از مخازن عظیم آب مورد مصرف طرح در بالای کوهها بازدید کردیم. مخزنهای بزرگ یک میلیون و 600 هزار مترمکعبی آب و نیز طرح ابتکاری حفاری تونل در کوه و بستن دو طرف آن و عایقبندیآن به عنوان مخزن آبکه به خاطر سرعتعمل انتخاب شده را دیدیم؛ جالب است، ولی گران تمام میکنند. در آنجا توضیح دادندکه در شهر مکه و منا، تاکنون حدود 53 کیلومتر تونل وسیع و مجهز اجرا کردهاند و برای هرکیلومتر حدود 30 میلیون دلار هزینه میکنند.
سپس از مرکز اورژانس و محل رمی جمرات و پلها و جاهای دیگر بازدید کردیم. وزیر حج در مورد برنامه حج و تعداد حجاج و عُمرهکنندهها توضیح داد. در سال گذشته، حدود دو میلیون زائر حج و 600 هزار زائر عُمره داشتهاندکه بیش از ظرفیت حرم و مشاعر است. محدودیتهاییکه برای حجاج خارج و داخلی، جهت مهار جمعیت گذاشتهاند؛ در حال حاضر هر نفر در مدت پنج سال، فقط یک بار اجازه حج دارد، ولی عُمره محدودیت ندارد و به کشورهای خارجی سهمیه دادهاند.
گفت برای عُمره، همه کشورها جز ایران، بدون محدودیت سهمیه، به هر تعدادکه بخواهند، میتوانند به مکه بیایند، ولی خیلی نمیآیند؛ ولی ایران سهیمه دارد و اگر آزاد بشود، بیش از این هم میآیند. قرار شد برای رفع محدودیت از سهمیه ایران بررسی کنند. گفت، منظمترین حجاج جهان، ایرانیها هستند. گفت، در مجموع هزینه دولت برای حج و عُمره، بیش از درآمد آن است، اما برای اقتصادکلان کشور عربستان، در مجموع سودبخش است؛ بخش خصوصی استفاده را میبرد.
اطلاعات وزیر در مورد مسائل مربوط به حج کافی نبود و در مقابل سئوالهای فراوان من، دچار مشکل شده بود؛ به خصوص که هنگام عبور از مقابل مسجد خیف، به سئوالی در مورد معنای خیف و وجه تسمیه آن عاجز ماند و نیز سؤال از جهت محدودکردن تعداد زائران عمره ایران، با وجود امکانات پذیرش.
ازآنجا به مشعرالحرام رفتیم و با ماشین منطقه را گشتیم. گفتند، سنگریزههایی که حجاج از اینجا به منا میبرند، برای سال بعد، مجدداً از منا به اینجا برگردانده میشود. به عرفات رفتیم. اکثر اراضی عرفات، درختکاری شده و بالای کوه «جبلالرحمه» رفتیم. مأمور میراث فرهنگی توضیحات میداد، اما اطلاعاتش ناقص بود. از حضور پیغمبر (ص) در آنجا و سابقه احتمالی بودن مسجدی از زمان حضرت ابراهیم گفت. مصاحبهای با رادیو ریاض درباره سفرم و وضع عربستان و طرحهای عمرانی مشاعر مقدسهکردم.
ازآنجا بهسوی شهر طایف حرکتکردیم. از مکه، دو جاده به طایف میرود. در یکی همان اتوبان جده ـ مکه ـ دمام و دیگری جاده کوهستانی که عمده آن هم اتوبان است. منطقه کوهستانی است و دارای جنگلهای تنک و دارای حیوانات حمایت شده، مثل میمون و... قبل از رسیدن به شهر به هتل شرایتون در منطقه «هداء» وارد شدیم. استاندار منطقه، آقای فهدبنعبدالعزیز و سایر مسئولان شهر استقبالکردند.
نماز ظهر و عصر را خواندیم. مراسم معارفه و خوشامدگویی بود. هدایایی دادند؛ عطرهای محلی و کتابهای توضیح وضع و تاریخ طایف. سپس ناهار خوردیمکه تنوع غذاهای بومی و عمومی، مراسم را به صورت نمایشگاه غذا درآورده بود؛ غذاهای خوشمزهای دارند.
سپس با اتوبوس دوطبقه، بخشهای مختلف شهر و اطراف را دیدیم. در جلوی طبقه بالا، با امیر و مترجم نشسته بودیم. گفتند، حدود 200 میلیمتر باران سالانه دارند و گاهی سیلهای تند و تگرگ. حدود 30 سد و بند کوچک برای آنها بستهاند. دو سد را در مسیر دیدیم. کامیونهای تانکر زیادی برای بردن آب به روستاها و مناطق کمآب، صفکشیده بودند. روزانه 64 هزار مترمکعب آب از دریای احمر از فاصله 200 کیلومتری که شیرین میکنند، میآورند.
محل ورود پیغمبر به طایف که مورد آزار مردم قرار گرفتند و باغی را که یک فرد از آن حضرت پذیراییکرد، نشان داد و مسجد «کوع» را که پیغمبر پس از آزار در آنجا نشستند، به خاطر اینکه دستشان را زیر چانه گذاشته بودند و قبرستان شهدا را و منطقه «دادی النبهی» را که مذاکره حضرت سلیمان با مورچهها در آنجا بوده است. در سفری به جنوب و گفتند، اکنون هم انواع مورچهها در آنجا است «الیقاب سعل الفسیر» را و مسجد ابنعباس را که گفتند، سومین مسجد عربستان از جهت اهمیت، بعد از مکه و مدینه است.
نقطهای که گفتند از املاک عمرو عاص بوده و سلیمان خلیفه مروایی در سفری به طایف به عمرگفتهکه خواستهای از تو دارم و نباید رد کنی و عمر گفته، به شرط اینکه شما هم یک خواسته را بپذیرید. سپس خلیفه، خواستهاش را که واگذاری این ملک است، اعلان کرده و عمر هم در مقابل خواسته خود را که خلیفه این ملک را به او پس بدهد و این را نمونه از نابغگی عمر میدانند؛ گفتم با واقعیتها همخوانی ندارد.
شهر وسیع و تمیز و دارای بلوارها و درختان فراوان و با طبیعت کشاورزی و دامداری توریستی است. در مراجعت از میقات قرن المنازل در سبیل الکبر بازدید کردیم که در کنار اتوبان ریاض به مکه است. مردم یمن و عراق و همه کشورها که از آن راه میآیند، اینجا احرام میبندند. مسجد و امکانات خوبی درست کردهاند.
نزدیک غروب به مکه رسیدیم. برنامه دیدن غار حرا را به خاطر خستگی به فردا موکول کردیم. با ساعتی خواب و استراحت، کمبود خواب را جبران کردم. بخشی از خاطرات عقب مانده را نوشتم. این روزها یادداشتهای خاطرات، طولانی میشود و جاهای باقی مانده در صفحات قبل را پُر میکند.
برای طواف مستحبی رفتیم. مطابق قرار قبلی، درب کعبه مکرمه را برایمان بازکردند. پله گذاشتند و من و همراهان را به داخل کعبه بردندکه در زندگی ما حادثه بسیار مهم و ارزندهای است؛ با اینکه قبلاً آقای امیر عبدالله در ریاض به خود من گفته بودکه خانمها نباید به داخل کعبه بروند، چون آخوندها مخالفاند، اما اجازه دادند که خانمها هم داخل شوند و جمعی از زن و مرد عرب و متفرقه هم با ما آمدند.
رئیس حرمین شریفین و امامجمعه و یکی از ائمه مسجدالحرام آقای دکتر .... و کلیددار کعبه که طبق سنت از طایفه بنیشیبه است و مهندس بنلادن که تعمیر خانه خدا به عهده اوست هم آنجا از ما استقبال کردند. اعضای سفارت و سازمان حج هم آمدند.
آقای ایرانمنش دعا میخواند. چون محیط و اصل کعبه تاریک بود، از چراغ دستی استفاده میکردیم. در چهارگوشه کعبه، هشت رکعت و نزد ستون اول از سه ستون خانه دو رکعت دیگر نمازخواندیم. همراهان حال بسیارخوبی داشتند پس از تکمیل زیارت مردان نوبت به زنان رسید. با کلیددار کعبه صحبتکردم. گفت، از زمان پیغمبر (ص) تاکنون افتخار کلیدداری در طایفه آنها است.
سپس از بخشهای مختلف توسعه حرم شریف بازدید کردیم؛ طبقه دوم و پشتبام را هم دیدیم. مهندس بنلادن توضیحات میداد. گفت، یک معدن سنگ در یونان شناسایی کردهاندکه جنس سنگ آن، مانع جذب حرارت میشود و لذا در تابستان، سنگها در زیر آفتاب، داغ نمیشود. گفت، صحنآزاد حرم را با آن سنگفرش کردهاند و بهگونهای است که مردم فکر میکنند، زیر سنگها لولهآب یا هوای سرد عبور میکنند؛ اتفاقاً سفیر ما قبل از شنیدن این خبر، همان خیال سردکردن سنگها را میگفت.
از مأموران سعودی خواستم، محافظان را از دور حرم فرابخوانند که هنگام طواف در اطراف من نباشند؛ با کرامت پذیرفتند، ولی باز هم تعدای را نگهداشتند. طوافی به جای آوردیم و نمازی و دعایی و به اقامتگاه مراجعتکردیم.
شام خوردم. برای غذا، در اینجا همه چیز را در ظروف خاص آماده میکنند و در دستگاهیکه با حرارت برق بهطور اتوماتیک، روی درجه دلخواه، گرم نگهداری میکنند و ما خودمان غذا را انتخاب میکنیم. امشب از مغز کلهگوسفند و زبان و ... استفادهکردم. بعضی از همراهان همکه به موقع به غذا نمیرسند، دیروقت میآیند و از غذای موجود باقیمانده میخورندکه معمولاً زیاد است.
اخبار را از روی کامپیوتر خواندم. بیانیه مشترک من و امیر عبدالله، انعکاس وسیع جهانی داشته و سخنرانی آقای محمد یزدی در نماز جمعه، در پاسخ به انتقادات جناح چپ در مورد شکنجه مدیران شهرداری در تهران اوجگرفته و به عنوان شروع مبارزه بین چپ و راست در ایران، موردتوجه است. آقای حسین مرعشی همکه همراه ماست، گفت مجمع روحانیون مبارز هم در این خصوص نامهای به رهبری نوشتهاند و نمایندگان مجلس از گروه مجمع حزبالله هم دستهجمعی نامهای نوشتهاند؛ بعد ازآنکه زندانیانآزادشده در جلسه آنها، شرح بدرفتاریها را به آنها دادهاند.
در مسجد شجره، هنگام پوشیدن لباس احرام، کفش خود را تحویل پاسداران دادهام. متأسفانه آنها همانجا کفش را جاگذاشتهاند.
یکشنبه 10 اسفند 1376// 2 ذیقعده 1418 // 1 مارس 1998
تا طلوع آفتاب در مسجد قصرالضیافه، به نماز و دعا پرداختم. دعای صباح در مقابلکعبه، حال مناسبی برایم ایجادکرد. صبحانه را به صورت سلفسرویس خوردیم. روزنامهها را مرورکردم. به دانشگاهاُمالقری در راه مکه و طایف رفتیم. رئیس، مدیران و اساتید، استقبال گرمیکردند. در جلسه توجیهی، اطلاعات دادند. هسته اصلی دانشگاه را مرکز تحصیل علوم دینی تشکیل دادهکه پنجاه سال پیش تأسیس شده و رفتهرفته رشتههای علومطب، فنی و علوم انسانی و بخش خاص برای حج تأسیس شده است. امروز 22 هزار دانشجو داردکه هفت هزار آن در طایفاند و حدود یکچهارم آن دختراند که اکثریت آنها در طایفاند و دانشگاه آنها جداست. شش میلیون مترمربع زمین داردکه به تدریج بخشهای مختلف آن ساخته میشود.
از نمایشگاه آن بازدیدکردم؛ قابلتوجه نبود. از بخش مرکز تحقیقات حج هم بازدید کردم. درباره حمل و نقل و اسکان و قربانی و مشکل و رمی جمره و آب چاه زمزم و... تحقیق کرده و به دولت برای رفع مشکل و حُسن اداره حج، کمک میکنند. در مورد چاه زمزم، با ارائه ماکتیگفتند، 32 متر عمق دارد، 14 متر اولکه آب ندارد، با مصالح ساختمانی، بدنهسازی شده و 17 متر آخر، زه دارد و نزدیک به 20 نقطه آبده است و با اینکه برداشت آب در سالهای اخیر زیاد شده، کمبود آب برای مصارف منظور ندارد. گفت، فاضلاب شهر مکه را بهگونهای اداره و هدایت کردهاندکه به آبچاه نشت نکرده و آبکاملاً سالم است.
در مقابل سؤال از مقدار آبی که سالیانه برداشت میشود، یا مقدار قدرت آبدهی چاه، نتوانست جواب بگویدکه شرمنده شد؛ زیرا در چنین مرکزی، نباید جواب این سئوالهای ساده وجود نداشته باشد. اصولاً مسئولان عربستانی، در خیلی از موارد، آمادگی جواب به سؤالات من را که زیاد است، ندارند و غافگیر میشوند؛ ولیگهگاه بعداً جواب سؤالات را میفرستند یا میآورند. هدایایی دادند؛ از قبیل عکسهای تاریخی مکه و مدینه و قرآن و قرآنی هم به عفت هدیه دادند. در دفتر یادبودشان جملاتی نوشتم. سه نفر هم فارسی درس میخواندند و بعضیها هم موقع صحبت، جملاتی به زبان فارسی ادا میکردند.
ازآنجا به کارگاه تولید پرده خانهکعبه رفتیم. امام حرم و مسئولان استقبالکردند. در جلسه توجیهی، سؤالات زیادی کردم؛ امام حرم، عالمی متواضع است و از سوی آقای ملک فهد منصوب شده. در مدارس دینی درس خوانده. گفت، مسجدالحرام، شش امامجماعت داردکه ایشان یکی از آنهاست. رییسحرمینشریفین و امامجمعه هم هست. معمولاً نماز عشا را میخواند.
از علت کرسیشدن کف خانهکعبه که حدود دو متر بالاتر از سطح زمین است، پرسیدم. گفت، در زمان ابراهیم نبوده. قریش، قبل از اسلام در تجدید بنا، برای حفاظت از سیل و جلوگیری از رفتن افراد زیاد به درون کعبه، چنین کرده است. عبدالله ابنزبیر، در زمان حکومتش آن را به حال اولی در آورده، ولی حجّاج بنیوسف، آن را به صورت وضع زمان قریش برگردانده است. در زمان حکومت عباسی، شورایی از علما، مسئله را بررسی کرده و صلاح ندیدهاندکه به وضعآن دست بزنند و تغییری ایجاد بکنند، برای اینکه تغییر و تعویض در بنایکعبه معمول نشود.
مراحل ساخت پرده را دیدیم. مواد آن عمدتاً از خارج وارد میشود؛ نخهای ابریشم و پنبهای. به رشتههای نقره، آبطلا داده میشود وکیفیت و رنگ و خواص آن هم در آزمایشگاه بررسی میشود. رنگآمیزی مناسب میشوند. سپس با فیلم و زینگ مخصوص، خطوط موردنظر را روی پارچهها که همانجا بافته میشود، چاپ میکنند. سپس روی خطوط با سوزنکاری، خطوط زرین نوشته میشود. برای داخل کعبه و ضریح پیغمبر هم همانجا پوشش میسازند.
این پوششها، هر سال عوض میشوند. آنها را قطعهقطعه میکنند و به صورت هدایای مقدس و دوستداشتنی به میهمانان هدیه میدهند. خود چندین قطعه از آنها را در مناسبتهای مختلف دریافتکردهام و امروز قطعهای بزرگ هدیه دادند و به همه همراهان. از دو نفر از کارگران سوزندوز سئوالاتیکردم. حدود چهارهزار و 500 ریال سعودی معادل 1200 دلار و یا 700 هزار تومان به پول ایران، حقوق ماهیانه دارند.
به اقامتگاه برگشتیم. تا عصر خاطرات را نوشتم و اخبار را خواندم. معلوم شد، جریان صحبتهای امامجمعه مسجدالنبی را روزنامههای ایران نوشتهاند. گفتم، مسائل بعدی را هم بنویسندکه عذرخواهی و محکومکردن مقامات سعودی است.
عصر با جمعی از همراهان منجمله فاطی، جمعی از خانمها، مهدی، یاسر، کرباسچی، حسین مرعشی و سفیر، برای دیدن غار حرا در قلهکوه جبلالنور رفتیم. وزیر همراه و سرهنگ ابراهیم، به خاطر سختی مسیرکوه نیامدند و پایین کوه ماندند. رفتن به قله آسان نیست؛ بجاست که تلهکابین درستکنند. در مسیر، چند واحدکاسبی برای فروش مشروبات سرد، آب و چای هستکه عمدتاً از مردم کشمیر است؛ معمولاً عربی و فارسی هم بلد نبودند. یک شتر نزدیک قله کوه بردهاند؛ نمیدانم چرا و چگونه؟ احتمال داده شدکه بچهشتر بردهاند و در آنجا بزرگ شده است. بچهای که آن را اداره میکرد، گفت بهتدریج آورده است. بدون نیاز، آب و چایی گرفتیمکه کمکی به آنها بشود.
در آخرین مرحله، نزدیک غار، باید از شیارتنگی عبور کرد که یک انسان متوسط، بهزحمت میتواند عبورکند. سنگهای عظیم سر بههم نهاده و خود غار هم چنین وضعی دارد. جای نماز دو سه نفر را فقط دارد. مُشرف برکل شهر مکه است. عکس و فیلم یادگاری برداشتیم. بعضی از همراهان میگفتند، در سفرهای دیگرکه آمدهاند، از چنین شیاری عبور نکردهاند و معلوم نشد چگونه رسیدهاند؟ ولی یاسر گفت، در سال 1369 که آمده، از همین شیار رفته است. قهوهچیها گفتند، روزانه حدود 400 نفر به غار حرا میآیند و در زمان حج و عمره بیشتر میشوند.
در مسیر معلوم شد که حسین مرعشی، برای استفاده ثواب زیارتشاذ روان کعبه به کمک آقای کرباسچی، شهردار تهران به پشت حرم کعبه رفته و با فشار و سنگینی پرده، تحت فشار قرار گرفته و به مشکل برخورده که باعث شوخی ماندنی و استهزاء او شده. مقداری هم سر به سر ایشان گذاشتیم. او هم با مطرحکردن حال آقایکرباسچیکه نگران وضع دادگاه در تهران است، مقابله به مثلکرد.
هنگام مراجعت در پایکوه، شهردار مکه خوشامد گفت و هدایاییکه شامل کتابها و تصویرهایی از مکه است، تقدیم کردند. از قدرت راهپیمایی اظهارتعجب داشتند. به اقامتگاه برگشتیم. خبر دادندکه امیر مکه و جده، در سفر خارج است و معاون ایشان، آقای سعود عبدالحسن، میزبان ماست. به فکرم آمدکه من در ضیافت شرکت نکنم و هیئت همراه بروند، اما سفیر و آقای بیژن نامدار زنگنه، وزیر نفت و... گفتند، معاون امیر، شخص پُرنفوذی است و به خصوص در امر حج، بهتر است او را نرنجانیم؛ پذیرفتم.
برای مراسمضیافتکه در جده بود، ساعت هشتشب حرکتکردیم. ساعت نُه رسیدیم. محل ضیافت، سالن مجللی از بخشخصوصی است. تعدادی از شخصیتهای سیاسی و اقتصادی از دولت و سازمان کنفرانساسلامی و بخشخصوصی و اُمرا و نظامیها جمع بودند. مراسم معارفه طولانی شد. سر میز شام از امیرسعود سؤالات زیادیکردمکه معمولاً جواب حاضر نداشت؛ بعضیها بیجواب ماند و بعضیها را با پرسیدن از دیگران جواب داد.
مشکل مهم جده و بسیاری دیگر از نقاط عربستان، کمبود آب است. در جده، روزانه 400 هزار مترمکعب آب دریا را شیرین میکنندکه هزینه هر مترمکعب، بدون سوخت، چهار ریال میشود و برای مصارف، با آب چاه مخلوط میکنند. گفت، برای حمایت از شغلسعودیها، شروعکردهاند به اخراج مهاجرانیکه بدون اجازه رسمی به جده آمدهاند. برای سفر به ایران اظهار تمایل کرد؛ مثل بسیاری دیگر از شاهزادهها، آرزوی شکار و گردش در ایران را دارند و از تحسین روابط تیره خوشحالاند و به همین دلیل، سفر ما را خیلی خوب ارزیابی میکنند. به نظر میرسد، زمینه مناسبی برای روابط داشتیم.
به مکه برگشتیم. ساعت ده شب رسیدیم. به زیارت حرم رفتیم. همراهی مأموران نظامی، نمیگذارد زیارت گوارا باشد. تا ساعت دوازده شب، گزارشها را خواندم و خوابیدم.
دوشنبه 11 اسفند 1376// 3 ذیقعده 1418 // 2 مارس 1998
درگزارشهای دنیای عرب، رأی دیوان لاهه به نفع لیبی در مقدمات کار در مسئله لاکربی مورد توجه است. به وزیر همراه، در مورد اینکه مستراحهای قصرالضیافه رو به کعبه ساخته شده، تذکر دادم. گفت در فقه آنها هم جایز نیست؛ لابد غفلت مهندسان باعث شده است.
ساعت نُه صبح بهسوی جده حرکت کردیم. مستقیماً به شهرک صنعتی رفتیم وارد کارخانه شیشه از بخش خصوصی شدیم. رئیس کارخانه گزارشی داد انواع شیشههای ظرف را تولید میکنند. بعضی از مواد را از ایران وارد میکند و بیشتر به شیشههای عطر پرداختهاند و انواع گوناگون دارند از خطوطتولید هم بازدید کردیم. عمدهکارکنان، خارجی و به خصوص فیلیپینی هستند. چند کارخانه دیگر هم دارند که تولیدات منسوجات و پلاستیک و.. و به همراهان هدایایی از عطریات تولیدی دادند.
معاون وزیر صنایع هم گزارشی از صنایع سعودی داد. بیش از دو هزار واحد و حدود سیصد واحد درهمین شهرک و گفت نیمی از سرمایه را وام بدون بهره و آب را لیتری چهار سنت و برق را کیلوواتی چهار سنت میدهند و مالیات نمیگیرند و اصولاً در عربستان، مالیات از مردم نمیگیرند؛ فقط 15/2% از ربح را به عنوان زکات میپردازند.
سپس به کارخانه تولید کابلهای مخابرات و برق رفتیم. بخشی از مس مورد نیاز خود را از ایران میخرند و انتظار دارند از تولیدات آنها بخریم. کابل فیبرنوری هم تولید میکنند، ولیکارخانه کابلسازی ایران از آنها مدرنتر است. گزارشی از تولید و صادرات خود دادند؛ برای بازاریابی دچار مشکل شدهاند.
در مراجعت، آسانسورمان ازکار افتاد و مدت طولانی در آن محبوس بودیم. اسباب شرمندگی صاحبکارخانه شد. دوکارخانهدار، سمپاتی مثبت نسبت به ایران دارند. بعضیهایشان در اصل ایرانیاند و بعضی شیعه. ازآنجا به کارخانه دیگری از همین مجموعه رفتیم. صاحبکارخانهگفت، از نسل عمرو عاص است و بهآن افتخار داشت؛ نمیدانست نظر ما نسبت به عمرو عاص، مثبت نیست.
به بندر جده رفتیم. از کنار پُلیگذشتیم. معاون وزارت صنایع گفت، پل سی و سه کیلومتر طول دارد. بعداً معلوم شد، سیزده کیلومتر است و دو طرف آن 26 کیلومتر است و آمار غیرواقعی در جواب سؤالات من دادکه با توضیحات من شرمنده شد و از اطلاعات من، اظهارتعجب نمود. مثلاً گفت، روزانه در جدّه 60 میلیون مترمکعب آب دریا را شیرین میکنند؛ وقتی که برایش توضیح دادم، متوجه شدکه چندین برابر زیادیگفته است. اصولاً بعضی مسئولان سعودی، آمار را نمیدانند؛ مثلاً جمعیت جدّه را بعضیها سه میلیون و بعضی یک و نیم میلیون و بعضیها دو و نیم میلیونگفتند.
به بندر جدّه رفتیم. مدیر بندر، توضیحاتخوبی از روی ماکت بندر داد. گفت، بزرگترین بندرخاورمیانه با 30 میلیون تُن ظرفیت بارگیری، تخلیه و تجهیزات مدرن و انبارهای کافی و آبگیر مناسب است. اولین سال ساخت و سابقه بندر را صدر اسلام میدانند. سپس با اتوبوس، گشتی در بندر زدیم. انصافاً مجهز و تمیز و فعال یافتم. کارخانه تصفیه شکر قرمز به سفید و سیلو برای غلات دارند. دموراژ نمیپردازند.
بعد از نماز ظهر و عصر، برای صرف ناهار به بالای برج 130 متری بندر رفتیم. از بالا بهخوبی منظره بندر و ساحل و دریا قابل رؤیت است. بعد از ناهار، برای استراحت به قصر مؤتمرات در ساحل بحراحمر رفتیم؛ خیلی مجلل است. سپس چند نفر از تجار آمدندکه با بنیاد مستضعفان همکاری دارند و شرکت مشترک به نام شرکت فائزین تشکیل دادهاند و مشغول ساختمان مرکزی به عنوان نمایشگاه دائم کالاهای ایرانی هستند. تشویقشانکردم.
سپس شهردار جدّه آمد. هدایایی آورد و همراه هیئت ما شد که «کورنیش» را تماشا کنیم. به ساحل دریا «کورنیش» میگویند؛ گویا لفظ فرانسوی است. ساحلسازی قابل توجهیکرده است؛ حدود 40 کیلومتر ساحل را با زیبایی و هنرمندانه با اتوبانها و دریا و چمنکاریها و مجسمه و اشکال هنری و میدانها و اشجار زیبای زمینی از نخل و گلهای زیبا سازماندهیکردهاند. بخشخصوصی هم فعال است و زمینی را به قیمت هر مترمربع 150 ریال سعودی در سال، برای فعالیتهای متنوع، از شهرداری اجاره میکنند.
به خلیجی به نام انحبر رسیدیم که با 13 کیلومتر طول صیدگاه، تفریحگاهکمنظیری است. صدها قایق صیادی و تفریحی روی آن است. در طرف دیگر انبحر به دهکدهای تفریحی رفتیم. که 130 خانه ویلایی با ساحل جالب و استخر و سایر وسایل جداگانه برای زنان و مردان، توسط بخش خصوصی ساخته شده است. وقت نماز مغرب شد. در همان ساحل نماز خواندیم. شهردارگفت، در وسط خلیج عمق، آب یکدفعه زیاد میشود و به بیش از 100 متر میرسد.
سرشب به کنسولگری خودمان در جده، برای احوالپرسی از کارکنان رفتیم و نیز دیدن ساختمان در دست احداث. بچهها و خانمها استقبال گرمیکردند و سرود ایران را خواندند. احوالپرسی کردم. خیلی ممنون بودندکه آنها را همراه خود به درون کعبه برده بودم.
سپس به اتاق بازرگانی رفتیم. پس از معارفه و صحبت چند نفر از آنها در اهمیت ایران و تجارت با ایران و همکاری صنعتی با ایران و اظهار خوشحالی و تشکر از سفر من و هموار کردن راه همکاریها، من هم در همین جهت صحبت کردم. به چند سؤال جواب دادم. ضیافت شام بود.
دیروقت به مکه رسیدیم. ساعت دوازده شب، برای طواف به حرم شریف رفتم. گزارشها را از روی کامپیوتر خواندم. تظاهرات دانشجویان تحکیموحدت علیه شورای نگهبان، به خاطر رد شدن صلاحیت چند نفر از نامزدهای چپ و درگیری آنها با انصار حزبالله، مورد توجه شدید رسانههای داخلی و خارجی است.
سهشنبه 12 اسفند 1376// 4 ذیقعده 1418 // 3 مارس 1998
با اذان صبح بلند شدم و دیگر نخوابیدم. بعد از نماز صبح، دعای جوشنکبیر خواندم؛ به خاطر اشتیاقیکه زیارتکعبه در جهت یاد اسماء و صفات الهی ایجادکرده، بسیار روحبخش افتاد. سپس برایآخرین طواف به حرم رفتیم و آماده حرکت از مکه شدیم. در مسیر به قبرستان ابوطالب، برای زیارت رفتیم. سپس بهسوی جده حرکت کردیم. ساعت ده و نیم به مطار فرودگاه جدّه رسیدیم. نایب امیر مکه و جدّه و شخصیتهای دیگر برای بدرقه آمده بودند. مقداری صحبت کردیم و با بدرقه آنها با هواپیمای ایرباس سعودیها، بهسوی ظهران پرواز کردیم.
در مسیر، آقای آخوندی از عدم کنترل خطوط فکری و اوضاع سیاسی در کشور به مناسبت حوادث دیروز دانشگاهها و تحرکات مربوط به شهرداری تهران اظهارنگرانیکرد. ساعت یک و نیم بعدازظهر در فرودگاه ظهران فرود آمدیم. امیر منطقه شرقیه، شاهزاده محمدبن فهد و سران منطقه استقبالکردند. پس از کمی استراحت، بهسوی قصرالضیافه که بین دمام و ظهران است، حرکتکردیم. امیرمحمد همراه من بود و درباره وضع منطقه سه شهر دمام، الخبر و ظهران توضیحات میداد؛ تقریباً به هم چسبیدهاند. اقامتگاه ما که کاخ ملک فهد هم هست، در بین آنهاست و خیلی وسیع است.
بعد از نماز و ناهار و استراحت، با امینعام شهرداریهای منطقه برای دیدن کورنیش ساحل ظهران و الخبر رفتیم که ساخته شده است؛ به خوبیکورنیش جده نیست؛ توضیحات زیادی داد، منجمله گفت در اینجا علاوه بر وام بدون بهره، به مردم زمین مجانی داده میشود که منزل بسازند. گفت 80 درصد هزینههای عمران شهری را دولت میپردازد. در محل شهرداری، نماز مغرب و عشا را خواندیم. سپس از روی نقشهها، وضع منطقه شرقی را توضیح دادند که ده استانداری دارد و مناطق نفتی و صنایع پتروشیمی و بندر مهم عبدالعزیز و جمعیتی در حدود سه و نیم میلیون نفر، به علاوه نیم میلیون نفرکارگر خارجی در اینجاست.
به قصر برگشتیم. آقای نوری شاهرودی، سفیر ایران در عربستان آمد. گفت، ممکن است فردا که برای دیدن پل بحرین میرویم، امیر بحرین هم از آن طرف بیاید. پیشنهاد داشتکه گرم بگیرم و اگر اصرارکرد، به داخل بحرین بروم. گفتم، مشورت و بررسی کنند.
رئیس اتاق بازرگانی منطقه آمد. دعوت کرد، به میهمانی آنها بروم و از خدمات من برای توسعه روابط اظهارقدردانی و تشکرکرد و گفت، همسرش خواهر مرتضی فیروزی، سردبیر روزنامه ایراننیوز است که اخیراً در ایران محکوم به اعدام شده و خواست، تلفنی به او وعده بدهم، اعدام نمیشود. تلفن او را گرفت؛ پشتتلفنگریه میکرد. گفتم به احتمال قوی، اعدام نمیشود.
در مراسم ضیافت امیر، مثل جاهای دیگر، بزرگان منطقه دعوت داشتند و معارفه داشتیم. چندنفر از علمای شیعه را هم دعوت کرده بودند. پسر امیرنایف هم طرف دیگر من بود.
سؤالات زیادی درباره منطقه کردم. گفتند، آقای امیر عبدالله 25 فرزند دارد و آقای فهد 10 فرزند و آقای نایف هم 9 فرزند - با زنان متعدد- از تعداد شیعیان منطقه شرقیه، سؤال کردم. از جواب طفره رفتند و گفت، تفاوتی بین شیعه و سنی نمیگذاریم. گویا اکثریت مردم شیعه هستند. قرار شد، پروازی بین ایران و منطقه شرقیه دایر شود. گفت، در حال انتقال به فرودگاه جدید هستند. تأکید زیادی برای سفر به ایران برای صید و تفریح دارند. من هم تأکید بیشتری بر سفر مردم و بازرگانان داشتم.
در جلسه مقدماتی معرفی، رئیس قضات را پهلوی من نشانده بودند. پیرمرد موقری است. از وضع تحصیل علوم دینی سئوالاتیکردم؛ معلوم شد به تدریج تحصیلات رسمی میشود، به جای حلقههای درسی در مساجد و از رواج حفظ و قرائت قرآن در جوانان اظهار خوشحالیکردند.
در مورد صنایع نفت گفتند، مدیریت صنعت در اختیار نیروهای عربستانی است و گفت، طرح ساماندهی سواحل را با اقتباس از طرح سواحل جده انجام میدهند. مایل بودم با علمای شیعه که در میهمانی بودند، بیشتر صحبت کنم؛ نشد. به سفیرمان گفتم، بررسی کنند اگر خودشان مایلاند، ترتیب ملاقات مفصلی را بدهد.
چهارشنبه 13 اسفند 1376// 5 ذیقعده 1418 // 4 مارس 1998
ساعت نُه صبح به دانشگاه نفت ظهران رفتیم. هنگام ورود، در مراسم استقبال، جمع زیادی از دانشجویان ابرازاحساساتکردند. وقتیکه به طرف آنها حرکتکردم، به سبک شیعیان شعار دادند و صلوات شیعی فرستادند. مأموران امنیتیآنها را از ما دورکردند. همراهان گفتندکه رئیس دانشگاه به صورت خصوصی به پلیسگفت، بایستی ترتیبی میدادکه من به طرف مدعوین میرفتم و نه دانشجویان. اکثریت مردم منطقه شیعهاند و لابد وضع دانشجویان همچنین است.
در سالن مجللیکه بیشباهت به سالن اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی ما نبود - ولی کوچکتر - دکتر عبدالعزیز دخلی، رئیس دانشگاه، گزارش وضع دانشگاه را داد. هفت هزار دانشجو و 800 استاد شش میلیون مترمربع زمین و 400 هزار مترمربع ساختمان مجهز به همه نیازهای آزمایشگاهی دارند. با مراکز پیشرفته جهان مرتبط هستند و انتخاب دانشجویان ممتاز با معدل بالا و بیست سال سابقه دارند. رشتهها و تحقیقات را ذکر کردند.
حضار، دور میز بزرگ دایره شکل نشسته بودند و دایرهای کوچکترکه وسط بود، اطرافش را مونیتور کار گذاشته بودند. فیلمی از تاریخ و وضع دانشگاه پخشکردند که ترجمه همزمان فارسی هم داشت. از آزمایشگاهها و مرکز تحقیقات هم بازدید کردیم و توضیح شنیدیم. در چند نقطه با ما عکس گرفتند و هدیهای دادند. یادداشت در دفتر یادبودشان نوشتم. مجموعاً دانشگاه پیشرفتهای و متناسب با نیاز و صنایع نفت عربستان است. دانشجویان هم تا آخر بازدید، با فاصله حضورشان را حفظ کردند. گمان میکنم، دلیل خوبی بر توجه مردم منطقه شرقیه عربستان به ایران شد.
ازآنجا به شرکت آرامکو رفتیم. مراسم استقبال انجام شد. وزیر نفت هم آمده بود. پس از صرف قهوه مطابق معمول، در آمفیتأتر، وزیر نفت خیرمقدم گفت. فیلمی نمایش دادند که تاریخچه نفت عربستان را بیان میکرد. هفتمین چاه در سال 1356 قمری به نفت رسیده است. در ظهران، بعداً رفتیم آن چاه و آن مخزن را دیدیم که تاکنون 302 میلیون بشکه نفت از این برداشتهاند و اکنون از چاههای آن استفاده نمیکنند؛ گرچه هنوز ذخیره خوبی دارد.
سپس از یک نمایشگاه جالب بازدید کردیم. با توضیحاتی که شنیدیم، اطلاعات خوبی از صنایع نفت عربستان و شرکت آرامکو بهدست آمد. گفتند، اکنون تمام سهام شرکت در دست دولت عربستان است. 80 درصد پرسنل 65 هزار نفری آن، از سعودیهایند و مدیریت در دست خودشان است. از خارجیها، به عنوان کارشناس یا کارگر استفاده میکنند.
ده میلیون بشکه، ظرفیت تولید دارند که بهزودی با بهرهبرداری از یک حوزه جدید، به ده و نیم میلیون بشکه میرسد. یک و نیم میلیون بشکه در روز در داخل در هشت پالایشگاه تصفیه میکند و یک میلیون و 700 هزار بشکه هم در پالایشگاههای خارج که نیمی از سهام و یا مدیریت اینها را دارند، تصفیه میکنند
تمامی گازهای همراه را جمعآوری میکنند و به مصرف صنعت پتروشیمیها میرسانند. از شرکتهای خارجی، فقط به عنوان پیمانکار استفاده میکنند. شرکت 15 درصد قیمت نفت را برمیدارد و بقیه را به دولت میدهد و تمامی امور مربوط به نفت در داخل و خارج به عهده شرکت است.
در نمایشگاه، اطلاعات با ارزشی از بدو تشکیل مخازن نفت و لرزهنگاری و حفاری و استخراج و تصفیه و محصولات ارائه شده بود. یک بخش مرکزی داشت که بسیاری از علوم امروز مربوط به نفت را در دانش مسلمانان در گذشته جستجوکرده و نمونههای خوبی ارائه داده بود. تعدادی از آنها از علمای ایرانی هستند. بعد از ضیافت ناهار، رفتیم و چاه شماره 7 را دیدیم و به مقرمان برگشتیم.
اطلاع دادندکه امیر بحرین، شام تدارک دیده و 300 نفر از بزرگان کشور را دعوت کرده و بنا دارد در وسط پل به استقبال رسمی بیاید. گفتم، قرار این نبود و قرار بود، فقط در مسیر و در مرز دو کشور به استقبال بیاید و در آنجا مذاکره کنیم. به آنها پیغام دادیم که شام را در جای دیگری میهمانیم و شرط آمدن به داخل بحرین، این است که قبلاً ایشان در محل اقامت ما به دیدن بیاید. بعداً معلوم شد که از سوی اعضای سفارت و کاردار ما، شرکت در مراسم شام پذیرفته شده است.
ساعت چهار و نیم بعدازظهر، برای دیدن پل مهم بین بحرین و عربستان، به آنجا رفتیم. مدیریت شرکت مستقل پل همراهمان آمد و توضیحات خوبی در راه داد: 25 کیلومتر طول دارد و در عمیقترین نقطه دریا، 12 متر عمق دارد. دو میلیارد ریال سعودی هزینه شده که از طریق اخذ عوارض و در مدت 11 سال استفاده از پل، به خوبی برمیگردد. 50 میلیون اتومبیل از پل عبور کرده و از هر اتومبیل، 20 ریال سعودی میگیرند؛ روزانه حدود 15 هزار اتومبیل.
مردم بحرین، بیشتر برای خرید به این طرف میآیند و مردم سعودی برای تفریح و خوشگذرانی، چون در بحرین آزادی بیشتری روی امور جنسی و تفریحات ناسالم وجود دارد و معمولاً پولداران عربستان تعطیلات آخر هفته را به بحرین میروند. اجازه ورود به هر دو کشور هنگام اخذ عوارض و بدون معطلی و در باجههای ورودی به پل، با زدن یک مُهر انجام میشود. در وسط پل، جزیره کوچکی است که مرز دو کشور هم همانجا است. جزیره سرسبز و زیبا ساختهاند و برج بلندی که رستوران مجللی بر سر خود دارد و ساختمانهایی احداث کردهاند.
امیر بحرین، همراه تمامی اعضای دولت و نمایندگان مجلس و بزرگان کشور از یک ساعت قبل در آنجا منتظر ما بودند. استقبال رسمی نمودند. با سرود دو کشور و سان دیدن از گارد تشریفات و سپس در سالنی معارفه به عمل آمد. بنا داشتم ازآنجا برگردم، ولی با دیدن این همه گرمی و محبت، نتوانستم مطرح کنم و با هم در یک ماشین بهسوی بحرین رفتیم.
در راه و در مذاکرات، بارها اظهار ارادت کرد و با تعبیرات شاکرانه از این محبت من، تشکر کرد و خواست، شام را بمانم. وقتیکه گفتم از پیش به اتاق تجارت ظهران وعده دادهام؛ عذرم را پذیرفت. رئیس اتاق، آقای زامل، از دوستان ایشان است، ولی در بحرین به خاطر حضور میهمانها، دست برنداشت و ما را سر میز شام بردند.
بعد از یک دور مذاکرات که بیشتر بر سر ضرورت همکاری کشورهای منطقه و رفت و آمدها و جلوگیری از بهانه بهدستآوردن اجانب برای حضور در منطقه و سوابق دوستی ایران و بحرین صحبت شد. نخستوزیرشان هم در مذاکرات شرکت میکرد. گفته شد که کارها به دست نخستوزیر است.
سر میز شام هم، دو طرف من امیر و نخستوزیر بودند. یکی از علمای شیعه را آورده بودند و امیر از ایشان تعریفکرد. خانمهای همراه هم آمده بوده و برای تماشای شهر رفتند. آقای احمدی، کاردارمان قبل از جلسه آمد و خواهشکردکه شام را بپذیریم و خواستکه از آنها بخواهم سفیرشان را بفرستند و مدرسه ایرانی را بازکنند و... که خواستم و پذیرفته شد. قبل از شام، جلسه مذاکره و سر میز شام هم صحبت زیادی داشتیم. گفت، نُه فرزند دارد و همسرش مریض است. سرشام به خوردن سبزی و میوه و سالاد اکتفاکردم، که در شام بعدی هم چیزی بخورم.
بلافاصله بعد از شام، بهسوی عربستان حرکتکردیم. شهر منامه بحرین، بسیارزیبا و باصفا و سرسبز است. شهر محرق را ندیدیم. گفت، سه هزار بیکار بحرینی دارند؛ با اینکه دهها هزار نیروی خارجی در بحرین کار میکنند. با هم به جزیره سابقالذکر رفتیم. بارها خاضعانه تشکرکرد و سفر من را حاکی از شجاعت و دلسوزی من، برای جهان اسلام دانست و از تأثیر سفر طولانی و خودمانی من به عربستان، بسیارگفت.
گفت، تلاش میکند رابطه ایران با شورای همکاری خلیجفارس را اصلاح کند و اظهار آمادگی کرد به ایران بیاید. گفت، در کف دریا، نزدیک ساحل، چشمههای آب شیرین میجوشد و مردم میروند از زیر آبدریا، آبشیرین برمیدارند و خیلیگواراست. گفت، چاههای جزیره کم آب نیست و برداشت آب را کنترل میکند که شور نشود. احتمال میدهند، منابع آب از ایران یا سعودی باشد.
در جزیره، برای بدرقه، تمامی مسئولان هم آمده بودند. عجله داشتیم و بدون مراسم خداحافظیکردیم. از امیر قطر و امیر سابق، بهخاطر ادعای بر جزیرهای که عقیده دارد از بحرین است، گله داشت. از سعودیها خیلی ممنون است؛ به خصوص از کمکیکه برای ساخت پُل و نیز واگذاری نفت حوزه مشترک به اوکردهاند. گفت، کمکم تولید نفت دارد کم میشود. از مخالفان داخلیاش که شیعیاناند، گله داشتند و میگفت، فرقی بین شیعه و سنی نمیگذارند. گفت، شیعیان ثروتمندند. ملاقاتهای قبلیمان در اندونزی و سنگال را خوب بهیاد داشت. پیرمرد سالم و بیشیلهای است.
ساعت هشت و نیم شب، به اتاقتجارت رسیدیم. خیرمقدم و سخنرانی آقای زامل، رئیس اتاق تجارت و صحبت من درباره زمینههای همکاری دو کشور و بخش خصوصی انجام شد. سپس شام خوردیم و بعد از دیدن فیلم و مراجعت به کاخ و خواندن گزارشها، با خستگی خوابیدم.
در گزارشها، انتخابات هند مورد توجه است و اختلاف دو جناح در ایران، برای اولین بار در یک شب، در دو ضیافت شام رسمی در دو کشور شرکتکردیم. هر دو جا شام هم خوردیم و هر دو میزبان هم میدانستند و خوشحال بودند و شاید در تاریخ زندگی رؤسا و شخصیتهای کشورها هم سابقه نداشته باشد. اصولاً نحوه سفر به بحرین هم در جای خود باید کمنظیر یا بینظیر باشد.
پنجشنبه 14 اسفند 1376// 6 ذیقعده 1418 // 5 مارس 1998
قرار بود یک هواپیمای کوچک ماهانایر، امروزاز ایران برای بردن جمعی از همراهان بیاید که ممکن است، جا برای آنها در هواپیمای من نباشد؛ اما به خاطر دیررسیدن، اجازه پرواز نیافت.
بعد از نماز و صبحانه و خواندن گزارشها وکمی ورزش، بهسوی شهر صنعتی جُبل حرکت کردیم. در مسیر از شهرهای دمام و عَنک و صفوی و قطیف و رأس التوره گذشتیم. همه جا در اتوبان سریعالسیر؛ شبکه اتوبان و راههای قابلتوجهی دارند. مزارع نخل و کشت زیر پلاستیک = گلخانهای هم در خیلی از جاها بود. گفتند، در ساحل جنوبی خلیجفارس، چاهها در عمق کمی به سفره آب شیرین محدودی میرسندکه برای کشاورزی و شُرب مورد استفاده است. برای شُرب، آبچاهها را با آب آبشیرینکن مخلوط میکنند. بین رأس التوره و جبیل، دو کارخانه عظیم آبشیرینکن دارندکه خودشان میگویند، بزرگترین واحد در تمام دنیاست. آب شیرین ریاض را هم از این میبرند.
رأس التوزه، یک بندر نفتی است که عمده نفت کشور را صادر میکند و بندر صادراتی دیگر نفتشان در نبوع است که با خط لوله از شرق به غرب میبرند. تدبیر خوبی برای کم کردن وابستگی به تنگه هرمز و نزدیکتر شدن به بازار غرب است. خطوط لولههای نفت و گاز و آب را به زیر زمین بردهاند و در مسیر آنها را ندیدیم.
در جبیل شاهزاده امیر و مدیران استقبال کردند؛ مطابق معمول با قهوه عربیکه سرپا به محض ورود میدهند. در سالنی، از روی فیلم و تصویر و منحنیها، توضیحات مفیدی درباره این منطقه مهم صنعتی، توسط مدیرعامل داده شد. هیئت پادشاهی، مدیریت عالی را بهعهده دارد.
سرمایهگذاری عظیمی در ساخت زیربنایی و تأسیسکارخانهها و عمدتاً در پتروشیمی و یک واحد بزرگ تولید فولاد کردهاند. گفتند، حدود 40 میلیارد دلار سرمایهگذاری- نیمی توسط دولت و نیمی توسط بخش خصوصی- شده است. هزار کیلومترمربع زمین در نظر گرفتهاند که 80 کیلومترمربع را با خاکبرداری و خاکریزی و ساخت کانالهای خطوط آب و برق و مخابرات و گاز و انتقال محصولات، آماده کردهاند.
ماکت بزرگ آن هم در زیر زمین و درخت کاری و خیابان سازی و ساختمانهای مسکونی و اداری و رفاهی و ساخت بندر و اسکله نشان داده شد. اکنون دهها کارخانه زیربنایی «عملاق» و صنایع زیردستی مشغول کار است. حدود 24 میلیون تُن تولید گرانقیمت دارد و تعداد زیادی هم دردست ساخت است؛ معمولاً با شراکت سرمایههای داخلی و خارجیکه به سرمایههای داخلی تسهیلات بانکی بدون بهره هم تعلق میگیرد.
سوار اتوبوسهای تشریفاتی شدیم و گشتی در شهرک زدیم. در مسیر، مدیرعامل به سؤالات جواب میداد؛ مسلط هم بود. در کارخانه بزرگ صدف هم وارد شدیم. صاحب کارخانه آمد و توضیح داد. چهار و نیم میلیون تُن تولید دارد. فرآوردههای گوناگون متنوع تراز پتروشیمی بندر امام را و امسال 13 میلیارد ریال عربستان صادرات داشتهاند. این رقم صادرات مربوط به کل شهرک است. 85 درصد مواد اولیه او از داخل تأمین میشود.
مدیرعامل شهرک گفت، روزانه بیش از سه میلیارد فوت مکعبگاز طبیعی مصرف میکنند؛ رقم را نپذیرفتم و چند برابر واقعیت دیدم، اما پس از تحقیق با کمی تعدیل بر صحت آن اصرار کرد. جالب استکه همه گاز همراه نفت را جمعآوری و مصرف صنعت میکنند و به خانهها برای مصرف سوخت نمیدهند و برای توسعه صنایع، بنا دارند از حوزههای مستقل گازی که اخیراً کشف شده برداشت کنند.
درختهای بسیار سبز و خرمی به نام فکن داشتند. و نیز گزارش دادند، یک طرح برای پرورش گیاهی به نام «هالونیت» دارند که دانه روغنی است، با آب دریا در دست آزمایش و در دست اجرا دارند. فاصله 150 کیلومتری شمال جبیل، با همکاری دانشگاه آریزونای آمریکا - قبلاً در جریان این طرح بودم در امارات هم اجرا میشود- گزارش مکتوبی از این طرح گرفتم. با کارخانه پتروشیمی بندر امام هم معاملاتی دارند. قرار شد، توسعه بدهند و امیدوارند این سفر ما همکاری را توسعه بدهد.
نماز و ناهار و استراحت را آنجا بودیم. خانمهای همراه هم جداگانه مورد پذیرایی خانمهای مدیران شهرک بودند. از واحد آبشیرینکن زاپاس – احتیاطی- بازدید کردیم. ماکت یک آبشیرینکن عظیم قدیمیترکه مشغول کار است به نام «دختر پیر درخانه مانده» و از شهر قدیمی جبیل که مسکونی است، عبوری بازدید کردیم. لوحهها یادبودی هدیه دادند.
ازآنجا به پایگاه نیروی دریایی در جنوب شرقی جبیل رفتیم. فرمانده و افسران استقبال گرمی کردند و توضیحات درباره پایگاه دادند. سپس با اتوبوسها پایگاه را گشتیم. از بخشهای مختلف بازدید کردیم و بدون رازداری توضیحات دادند و به سؤالات من پاسخ دادندکه این نشان خوبی بر جذب اعتماد است؛ با اینکه قاعدتاً ایران را یکی از کشورهای مقابل خود به صورت احتمال حساب میکنند.
شکل پایگاه، بیشباهت به پایگاههای دریایی در ایران نیست؛ هر دو طراحی آمریکایی دارند. با استاندارهای آمریکا، خیابانبندیها شده و خانهها و ادارات و بنادر و اسکلهها و حوضچههای تعمیراتی و حتی گیاهان و درختان. پرسنل وضع گوناگونی دارند. بعضیها ریش گذاشتهاند و بعضیها تراشیدهاند. معلوم شد، اجباری و بخشنامهای نیست. لباسها و ساختمانها خیلی تمیز و منظم است.
کشتیهای جنگی فرانسوی، آمریکایی و انگلیسی است. سلاح سازمانی، موشکهای هارپون و... و هلیکوپترها، سوپر پومای فرانسوی و کلاسکشتیهای جنگی تا حد هزار و 200 تن و تعداد پرسنل حدود چهار هزار نفر با 400 دانشجو و خانههای سازمانی برای افسران و درجهداران ـ سربازی اجباری ندارند و همه استخدامیاند.
پایگاه بزرگ در جده است، با هفت هزار نفر. زیردریایی ندارند، ولی قایقهای سریع خوبی دارند و مینجمعکن و مینپیداکن عمقی که تا 300 متر عمق دریا، میتواند مینها را پیدا و خنثی کنند. به قول خودشان «کاسمات و قالنات» فرودگاه هم دارند و حقوقشان حدود 30 درصد بیش از پرسنلکشوری است. همانجا خبر شدیم که یک ناو ایرانی، میهمان نیروی دریایی آنها و در جده وارد شده و از ما کمک خواستند که اجازه انجام عمره مفرده برای پرسنل ایرانی بگیریم. به فرمانده و دکتر نقیسه گفتم، پیگیری کنند.
ازآنجا به بندر بزرگ عبدالعزیز در دمام رفتیم. گشتی در بندر زدیم و بالای برج رفتیم. رئیس بندر اطلاعات خوبی داشت و داد. از بالای برج 93 متری اطراف خوب مشاهده میشد و منظره غروب خورشید جالب بود. قبلاً منظره غروب دیگری در جده دیده بودیم. 18 میلیون تن ظرفیت دارد و امسال 10 میلیون تُن عمل شده است. یک کشتی ایرانی هم در حال خالیکردن بار بود. اینجا هم سیلوهای مجهز برای حبوبات و غلات دارند و هم کارخانه روغنکشی و معمولاً دموراژ هم نمیپردازند.
به اقامتگاه برگشتیم. بعد از نماز، تلفنی با ملک فهد و امیر عبدالله، ولیعهد، برای خداحافظی و تشکر صحبتکردم و از اقدمات سازندگی در کشورشان و از پذیراییهای خوب، قدردانی و تمجیدکردم و امیر عبدالله هم از سفر من قدردانیکرد و گفت، ساعت به ساعت برنامه سفر را پیگیری میکرده است. یک متن مفصل برای چارچوب همکاری فرستادهاند. در نُه ماده تنظیم شده و همه زمینهها را منظور کردهاند. نشان جدی بودن در همکاری است.
جمعبندی مختصری با جمعی از همراهان در آثار و موفقیتهای سفرکردیم. قرار شد برای بررسی و تصویب، به دولت پیشنهاد بدهیم. شب گزارشها را خواندم. انعکاس سفر به بحرین خوب و جالب است. تا دیروقت به نوشتن خاطرات پرداختمکه این روزها خیلی مفصل است و چند صفحه را پُر میکند.
جمعه 15 اسفند 1376// 7 ذیقعده 1418 // 6 مارس 1998
خاطرات عقب مانده را نوشتم. گزارشها را خواندم. مصاحبهای با روزنامه الحیات انجام دادم که همزمان در ده کشور منتشر میشود. سؤالات مربوط به سفر، ایران و مسائل جهان و... بود. با کارکنان قصرالضیافه خداحافظیکردیم و ساعت یازده به فرودگاه رسیدیم. بعد از کمی صحبت با بدرقه بهسوی تهران پرواز کردیم.
در راه، با همراهان نتایج سفر را جمعبندیکردیم. بالاتفاق مثبت و پُرثمر میدانند و همگی از پیشرفتهای عربستان تعجبکردهاند. ساعت نزدیک به یک بعدازظهر در فرودگاه تهران فرودآمدیم. پس از مراسم استقبال، مصاحبهای با صداوسیما انجام دادم. مستقلبین هم نتایج سفر را درخشان میدانستند.