خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • سفر آیت الله هاشمی رفسنجانی به سوریه و لبنان و نتایج این سفر -- دوران مبارزه

سفر آیت الله هاشمی رفسنجانی به سوریه و لبنان و نتایج این سفر -- دوران مبارزه

منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی - دوران مبارزه ، زیر نظر مهندس محسن هاشمی ، دفتر نشر معارف انقلاب 

  • جمعه ۱ فروردین ۱۳۵۴

 

      پیش از هرجای دیگر،  در سوریه توقف کردم.  آن روزها در خارجِ کشور،  ما دو سه نوع نیرو داشتیم:  دانشجوها و نیروهای دانشجویی،  طلبه‌های فراری از ایران که به‌خاطرِ امام به نجف رفته بودند و از آنجا تماس و ارتباط پیدا کرده بودند با جاهای دیگر و بالاخره شخصیت‌های نامداری که گوشه و کنار اروپا یا کشورهای آسیایی بودند.

     سوریه و لبنان، آن روزها برای مبارزان جالب بود.  به خاطر مسائل فلسطین و حضور انبوه آوارگان فلسطینی در سوریه و لبنان و حضور تشکیلات نیرومند فلسطینی و وجود تعداد زیادی گروه‌های مسلح فلسطینی و اردوگاه‌های آموزشی،  نیروهای مبارز از سراسر دنیا برای آموزش به آنجا می‌رفتند،  و این وضع استثنایی ایجاب می‌کرد که من هم مدتی آنجا باشم و چند بار رفت و آمد داشته باشم.  آزادیِ محیط لبنان هم جالب بود.

     در لبنان و سوریه، بیشتر طلبه‌ها بودند و آقای صدر ]امام  موسی[ . با استفاده از نشانی که داشتم، شهید محمد منتظری را پیدا کردم که با همه نیروهای مبارز و فعالی که آنجا بودند آشنایی داشت.  چند روزی سوریه ماندم و چند روزی هم رفتم لبنان.

     لبنان برای ما آن روزها بیشتر از این جهت جالب و پرجاذبه بود که در آنجا یک روحانیِ شیعه و ایرانی یک تشکیلات رسمی به‌نام مجلس اعلا داشت که یک نوع حکومت بود.

     چنین چیزی آن روزها در جای دیگری از دنیا نداشتیم.  آقا موسی را هم ما از قبل می‌شناختیم،  من قسمتی از مطوّل را پیش ایشان خوانده بودم.  در منزلِ آقایان اخوانِ مرعشی هم رفت و آمد داشتند،  اولین سابقـه آشنایی‌شان با من از آنجا بود.

     از آنجا اطلاعات خوب و مفیدی در مورد لبنان،  سوریه،  فعالیت‌هایی که در عراق بود و وضع امام به دست آوردم.  من در هتل اقامت داشتم و دیدارها در همان مجلس اعلا بود و محور اصلیِ گفت وگوها :

 1.  مسأله فلسطینی‌ها که دکتر چمران هم آنجا بود و نقش داشت.

 2.  تشکیلات امل ـ که به تازگی تشکیل شده بود ـ  و شناخت آن برای مااهمیت داشت.

 3.  و از همه مهم‌تر،  بحث‌های حکومتی.

     آقای صدر هم دیدگاه‌های خاصی در مورد ایران داشت.  او ـ  برحسب موقعیت خاصی‌که داشت ـ از یک‌سو با رژیم ایران ناگزیر روابطی داشت و از سوی دیگر با مبارزین هم صمیمی بود.  اختلاف نظرهایی هم بین او و بیت امام بود که از من هم انتظار ایفای نقشی داشتند که در ادامه همان سفر که به عراق رفتم با امام در این زمینه گفت وگوهایی داشتم که بی‌تأثیر نبود.

     در تعدیل پاره‌ای مواضع و دیدگاه‌های تندـ مثل دیدگاه شهید محمد منتظری ـ هم گفت وگوهای من تأثیر داشت.  طرف اصلیِ این اختلاف‌ها هم بیشتر طیف هوادارانِ امام و مبارزه بودند و بیش از همه مرحوم حاج آقا مصطفی و ریشه و منشأ آن یکی مسأله مرجعیت بود که آقا موسی به‌خاطر مصالح مجلس اعلا و با توجه به محذوراتی که داشت نمی‌توانست امام را معرفی کند.  و نیز شیوه مبارزه که برای آقا موسی نادیده گرفتنِ رژیم امکان پذیر نبود.  سفارتِ ایران در لبنان از سفارتخانه‌هایِ حساس ایران بود که آقا موسی هم با سفارت ناگزیر ارتباط داشت.  آقا موسی ضمن حفظ روابطش با مسیحی‌ها، مسلمان‌ها،  سنی‌ها،  حکومت و سفارت ایران،  برای خودش در آنجا تشکیلاتی مترقی داشت؛  با اندیشه‌های جالب.

     این یک نوع مبارزه بود. مبارزه ما پرخاشگری و قهر و اعتراض بود.  طبیعی بود که این دو شیوه ناهماهنگی‌هایی پیدا می‌کرد،  ضمن این که هر دو جریان در هدف اصلی و اسلام‌خواهی مشترک بودند.

     کسانی که از بچه‌هایِ ایران آنجا بودند،  انتظارشان از آقا موسی موضع گیریِ صریح بر ضدرژیم،  سخنرانی‌های تند و احیانآ دادنِ اعلامیه‌هایی در هر مناسبت بود که او هم احساس می‌کرد که برآوردنِ این انتظارات به قیمت از دست دادنِ دست‌آوردهای بسیار ارزشمندی تمام می‌شود که به سادگی دست یافتنِ به‌آن امکان پذیر نبود.  به علاوه با تکیه بر همین امکانات،  حمایت‌هایی از همین نیروهای ناراضی می‌کرد که بدون آن امکانات، اینان نیز پشتوانـه مهمی را از دست می‌دادند.

     روابط آقا موسی با مبارزین عرب خوب بود و چنین مشکلاتی را با آن‌ها نداشت. مدرسه طلبگیِ خوبی هم داشت که از آن نیز بازدید کردم.

منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب