سفرهای آیت الله هاشمی رفسنجانی به اروپا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
تاریخ : 0/12/1351
در خارج، همه گروهها ـ جبهه ملی، نهضت آزادی، مجاهدین، چپیها ... ـ همه پایگاههایی داشتند. ما هم به فکر ایجاد تشکیلاتی در خارج کشور افتادیم که با چنین انگیزهای دو سفر انجام شد. سفر اول بیشتر جنبه شناسایی داشت و در سفر دوم اقداماتی انجام شد با بهرهگیری از آنچه به آن رسیده بودیم. مبارزات عادی ـ از قبیل اعلامیه و سخنرانیهای تندـ جاذبه خود را از دست داده بود و گاهی در نظر مبارزان به حرکتهای انحرافی تفسیر میشد. کسانی هم که اهل مبارزه نبودند توجهی به این مسائل نداشتند. طبیعی بود که در چنین شرایطی به فکر فراهم کردنِ امکاناتی در بیرون بیفتیم تا بتوانیم صدای خود و پیام مبارزه را به دنیا برسانیم، یا از بیرون برای داخل استفاده بکنیم.
در این زمینه من دو سفرِ نسبتآ طولانی کردم: یکی در سال 53 و یکی در سال 54. هر دو سفر تقریبآ یک هدف را تعقیب میکرد که تقویت مبارزه در داخل کشور بود با استفاده از امکانات خارج. انگیزه دیگری هم شخصآ داشتم که عبارت بود از شناخت و آشنایی بیشتر و از نزدیک با غرب. شرایط آن روزهاـ از جهت حساسیت درمورد غرب و غرب زدگی ـ با امروز متفاوت بود. هرکس فکری برای اصلاح کشور داشت، دیدنِ آنجا و شناخت نقاط قوت و ضعفشان را از نزدیک برای خود مفید میدانست. من هم در این زمینه، مطالعات نسبتآ زیادی داشتم.
سفر اول بیشتر جنبه شناسایی داشت و سفر دوم بر پایه همان شناساییهای قبلی اقداماتی صورت گرفت، با استفاده از امکاناتی که در داخل کشور فراهم کرده بودم.
برای من در همه این تلاشها، هدف اصلی داخل بود. در هر دو سفر به این نتیجه رسیدم که مبارزه اصلی در داخلِ کشور است، در حالی که بعضیها برای اقامت، خارج را انتخاب کرده بودند. ارزیابی من در هر دو سفرـ با بررسیِ مسائل خارج کشور ـ این بود که مبارزه خارج تابعی است از داخل؛ اگر در داخل کشور خبری باشد، امکان بزرگ کردن آن با استفاده از امکاناتِ خارج هست، اما اگر خبری نباشد کار ارزشمندی در خارج انجام نخواهد شد و رفته رفته به کلی آدم دچار احساس پوچی میشود. انسان در خارج، احساس میکرد که طفیلی کار دیگران است.
در سفرِ دوم ـ در بلژیک ـ خبر دستگیریِ همپروندهایهایم را شنیدم و طبیعی بود که به کشور برنگردم؛ بازگشت، دستگیری، شکنجه و پاسخگویی به اعترافاتِ آنان را در پی داشت. دوستانی هم که در آنجا از جریان مطلع بودند، همه میگفتند که در این شرایط رفتن به ایران مصلحت نیست. گفتم که زندانی بودن در ایران هم ـ از جهت امکان تلاش برای مبارزه ـ ازآزادیِ اینجا مفیدتر است. برای من روشن بود که اگر ماها بیرون باشیم، جریانِ مبارزه در داخل دچار رکود خواهد شد. از نیروهای ماـ به اندازه کافی ـ در خارج حضور داشتند، در عراق و لبنان و سوریه و پاکستان و اروپا و امریکا.
به کمک یک افسر از دوستان آقای تولیت توانستم گذرنامه بگیرم و سفر اول را همراه همسرم با قطار از تهران به ترکیه رفتیم. یکسره تا استانبول با قطار رفتیم و برنامه عبور از دریاچه وان ـ که قطار در کشتی رفت و آن طرف آب بیرون آمدیم ـ آن روز برایمان جالب بود. از استانبول به بلژیک پرواز کردیم که یکی از بستگان آنجا هستند. در بلژیک ماشین دست دومی خریدم و فرشی که با خودمان برده بودیم فروختم، با نیت تأمین بخشی از هزینه سفر، و سپس همراه با عفت (همسرم) به لندن رفتیم. از آقای باقرزاده، که از سران مجاهدین خلق بود، در آنجا برای آشنایی با نیروهای مبارز خارجی اطلاعات خوبی گرفتم و نیز برای دیدن مراکز دیدنی انگلستان. سپس به آلمان رفتیم. در آخن از اطلاعات آقای طارمی و در هامبورگ از اطلاعات آقای شبستری استفاده کردیم. به کشورهای اسکاندیناوی هم به قصد سیاحت رفتیم و با همان ماشین مراجعت کردم و از ترکیه به سوریه و لبنان رفتیم. در سوریه با همسرم در اردوگاه فلسطینیها به دیدار یک خانواده شهید رفتیم که برایمان جالب و سازنده بود و پس از حدود دو ماه به ایران برگشتیم. در فاصله دو سفر، با اتکا به اطلاعات جمعشده امکاناتی برای نیازهای مبارزه در خارج تهیه کردم و عازم شدم.
منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب