حدیث دیگران
  • صفحه اصلی
  • حدیث دیگران
  • سردار سرافراز مبارزه، قانونگذاری، دفاع و سازندگی

سردار سرافراز مبارزه، قانونگذاری، دفاع و سازندگی

حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری (عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام)

  • تهران
  • یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶
ببینید آقای هاشمی، کشوری را که زیر‌ساخت‌هایش را از بین برده‌اند، جنگ‌زده‌ است و مشکلات قیمت نفت دارد چگونه مدیریت کرد؛ این را می‌گویند مدیریت، این شجاعت است، تدبیر و عقل است که لازمه مدیریت است و ایثار و سعه صدر است.

از دیدگاه من که بیش از پنجاه سال با آیت‌الله هاشمی ارتباط داشتم، شخصیت آن مرحوم اگر نگویم بی‌نظیر بلکه در تاریخ ایران کم‌نظیر بود. بنده معتقدم گرچه مدیریت، علم است و رشته مدیریت یک رشته قابل توجهی است که شقوق و بخش‌های مختلفی دارد، تدریس می‌شود و متخصصینی در این رشته تربیت می‌شوند از جمله مدیریت بازرگانی، فرهنگی و‌‌‌... . کتب زیادی در این باره وجود دارد و اساتید بزرگواری در رشته مدیریت وجود دارند. اما اعتقاد بنده این است که با حفظ احترام به همه این شخصیت‌ها، نویسندگان این کتب و ثمره تجربیات تاریخ عملی مدیریت، لیکن مدیریت نوعا در خون انسان‌هاست، بخش عظیمی از آن در ساختار خود انسان‌ها دیده می‌شود. عامل دیگری هم مؤثر است و آن تربیت است که می‌تواند مدیر بار بیاورد. چه بسا افرادی تخصص مدیریت را داشته باشند و استاد باشند ولی در میدان عمل مدیران اجرایی موفقی نباشند و چه بسا افرادی که این رشته‌ها را نخوانده و این کتب را ندیده‌اند ولی در طول تاریخ مدیران شایسته و لایقی بودند.
مدیریت هم در خون انسانهاست و هم معلول تربیت است. مثالی را مرحوم فلسفی در باب مدیریت عنوان نمودند که اگر می‌خواهید ببینید کدام بچه مدیر است و کدام نیست  می‌توانید از این مثال استفاده کنید. جمعی دارند والیبال بازی می‌کنند، وسط بازی بچه‌ای می‌رسد و می‌گوید من یار کی باشم، به او می‌گویند کنار بایست تا بازی تمام شود. گاهی بچه‌ای می‌رسد و کاری ندارد بازی چند چند است، می‌گوید کی یار من!! فرق است بین بچه‌ای که می‌گوید من یار کی با بچه‌ای که می‌گوید کی یار من‌. این در خونش مدیریت است، در درونش ابتکار دارد. عوامل مدیریت عبارت  است از عقل، تحمل، تدبیر، سیاست، سعه صدر، شجاعت ... این عوامل بعضا در انسان‌ها و بعضا در تربیت‌هاست. ‌برخی خانواده‌ها بچه‌ها را بزدل و ترسو بارمی‌آورند و روح اعتماد را در آنها از بین می‌برند. بعضی بچه‌ها از اول شجاع بارمی‌آیند و در خانواده با شرح صدر تربیت می‌شوند.
این است که مدیریت در خون آدم‌هاست اگر چه جلسه در مورد مرحوم آیت‌الله هاشمی و روز و روزگاران سخت دوران جنگ است؛ اما اجازه بدهید موردی را با شناختی که اینجانب در این پنجاه سال و یا بیشتر از ایشان داشتم، خدمت‌تان عرض کنم. شما ببینید مرحوم هاشمی می‌آیند قم از آن دوره‌ای که من یادم است مبارزه را و قبل از آن هم کارهای فرهنگی و تبلیغاتی و مکتب تشیع و کارهای دیگر فرهنگی را اگر کنار بگذاریم، تا مبارزه شروع می‌شود، هیچ دنبال اسم و نام و تیتر و مطرح شدن هم نبودند. مرحوم آیت‌الله هاشمی، تا زمانی که مبارزه شروع شد زود یک جمعی را مدیریت کرده و در حوزه فعالیتی را شروع کرد. در شرایط سخت آن جزوه بعثت و انتقام که از جزوه‌هایی بود که پلی‌کپی می‌شد و بیرون می‌آمد چون امکانات نبود. انصافا اگر بحث‌هایی که در این جزوه‌ها بود، ریشه‌اش را پیدا می‌کردند که از کجاست و کی دارد مدیریت می‌کند، از این جزوه‌ها خون می‌چکید و معلوم نبود سرنوشت ایشان چه می‌شد. روزهای اول مبارزه ماجرای فیضیه پیش آمد. با جمعی از دوستان گفتیم که هفتم فیضیه را مراسم بگیریم. نمی‌دانستیم بگیریم یا نه، ولی در نهایت تصمیم بر آن شد که در مسجد بگیریم و سخنرانش بنده باشم. عمامه خود را عوض کردم و عمامه سیاه گذاشتم و یک عینک دودی. مرحوم هاشمی خبردار شدند که یک طلبه داوطلب شده سخنرانی کند ایشان اینقدر توجه داشت که به آقای جعفری‌گیلانی که ارتباط تنگاتنگی داشت گفتند «این طلبه‌ای که بناست سخنرانی کند بیاریدش من ببینم، تن صدایش به درد سخنرانی می‌خورد یا نه». حتی به ریز مطالب هم توجه داشتند. سپس آقای جعفری مرا به منزلشان در خیابان صفایی بردند و متنی که قرار بود بخوانم را گفتند بخوان. من هم خواندم، فرمودند صدایش خوب است. ریز مطالب را مدیریت می‌کرد. بعد برنامه‌های دیگری در تهران و منزلشان در قلهک داشتند، اعلامیه می‌بردم و ایشان راهنمایی می‌کردند. تا جامعه روحانیت تشکیل شد. بنابراین در خونشان مدیریت بود، اخلاص، صفا و شجاعت بود؛ هیچ ادعایی هم نداشت. 
در مورد مبارزه و شکنجه قبلا بحث کرده‌ام. در دوران مبارزه بعد از پیروزی انقلاب جلو می‌آییم. مقدمه‌ای برای این جلسه نوشته بودم و تعبیرم این بود که ایشان سردار سرافراز عرصه قانونگذاری، سازندگی و جنگ و جهاد بودند. واقعا اگر بگویم سردار سرافراز این سه عرصه و شخصیتی منحصربه‌فرد در قانونگذاری در زمانی که تازه جمهوری اسلامی شکل گرفته و امام فشار می‌آوردند که مجلس زود تشکیل شود. به شایستگی، مدیریت مجلسی نوپا را که هیچ جای دنیا نمونه ندارد، به عهده گرفت آن هم در سخت‌ترین شرایط مجلس اول و مقتدرانه، مثل اینکه عمری دوره دیده و این‌کاره است. به زیباترین شکل جلسه را اداره می‌کرد. ماجرای استیضاح بنی‌صدر که پیش آمد به زیباترین شکل مجلس را اداره کرد. دوران بحران را با مدیریت قوی گذراند، واقعا سردار سرافراز عرصه قانونگذاری بود. بعدا ما آمدیم ولی کسی که از ابتدا بدون الگوی قبلی کار را شروع کرد فرق می‌کند با مایی که الگو داشتیم‌. این در عرصه قانونگذاری بود، پس از آن رئیس‌جمهوری شد. بنده اهل تعارف نیستم؛ من قائلم‌که در این قسمت‌ها کار نکردیم و تبیین نکردیم، هاشمی را معرفی نکردیم. زمانی رئیس‌جمهور شد، نفت بشکه‌ای هفت یا هشت دلار بود. تازه جنگ تمام شده بود. جنگ‌زده‌ها یک طرف، ویرانی‌ها یک طرف، زیرساخت‌ها همه از بین رفته بود، در چنین وضعیت بحرانی، ایشان رئیس‌جمهوری شد و من رئیس مجلس بودم. در آن زمان یادم است که ایشان لایحه بودجه را دادند، نفت را بشکه‌ای شانزده دلار نوشته بودند، ما رد کردیم، من خدمتشان رسیدم، گفتم حاج آقا محقق نمی‌شود و دچار کسری بودجه می‌شویم، اهل منطق بود و تفاهم داشتیم، خیلی منصف بود. پنج جلسه بنده با کارشناسان مجلس و پژوهش از یک طرف و ایشان با کارشناسانی از بانک مرکزی و... داشتیم. چهار روز بحث کردیم و نهایتا به این رسیدیم که بودجه را با بشکه‌ای چهارده دلار ببندیم.
ببینید آقای هاشمی، کشوری را که زیر‌ساخت‌هایش را از بین برده‌اند، جنگ‌زده‌ است و مشکلات قیمت نفت دارد چگونه مدیریت کرد؛ این را می‌گویند مدیریت، این شجاعت است، تدبیر و عقل است که لازمه مدیریت است و ایثار و سعه صدر است. چنان مدیریتی کرد که شما الان در کشور هر چه سد می‌بینید مال زمان آقای هاشمی است، فولادی که می‌بینید و همچنین سیمانی که الان هست، پتروشیمی از زمان آقای هاشمی است. اینها با نفت 10 دلار و هشت دلار در کشور محقق شده است. بعد از آن می‌بینیم نفت را بعضا 100 دلار تا 140 دلار فروخته‌ایم ولی هرگز مقایسه نکردیم که چرا آن مدیریت، ثمره‌اش آن بود و این مدیریت، ثمره‌اش این. یکی از مشکلات ماست که دوغ و دوشاب برای ما یکسان می‌شود. این است که روحیه‌ها را می‌کشد و استعدادها را از بین می‌برد و نمی‌گذارد به فعلیت برسد. این دوره سازندگی است و هاشمی، انصافا سردار سرافراز سازندگی است. در جنگ، امام رحمت‌الله، جانشینی فرماندهی کل قوا از یک طرف و فرماندهی جنگ را به ایشان واگذار می‌کند. ایشان با حضرت آیت‌الله خامنه‌‌ای به خدمت امام می‌رسند و می‌گویند آقای خامنه‌ای فرمانده جنگ بشوند که رئیس‌جمهور هم هستند. امام می‌فرماید صلاح نیست ایشان رئیس‌جمهور هستند باید بمانند و شما رئیس مجلس هستید، نایب رئیس می‌تواند جلسه را اداره کند و شما جنگ را اداره کنید. ‌
چه زمانی مدیریت جنگ را به عهده می‌گیرد؟ در مقطعی که اختلاف دید و سلیقه بین سپاه و ارتش است. همان اختلاف‌ها در همین زمان که یک قسمتی هم از پشت جبهه به داخل جبهه کشیده شده بود، سبب آسیب‌های بزرگی در جنگ شد. ایشان رفت مدیریت کرد. هم مجلس را اداره می‌کرد، هم نمازجمعه را به زیبایی اجرا می‌کرد و مردم منتظر بودند که راجع به جنگ و مجلس و حوادث هفته از زبان هاشمی بشنوند تا با مدیریت و درایت او آرام شوند.
در جنگ ما موشک اسکاد نداشتیم، یک تانک به ما نمی‌دادند، موشک‌های فینیکس ما لامپش را هیچ جای دنیا به ما نمی‌دادند، هر چه از دست می‌دادیم جایگزین نداشتیم. عراقی‌ها در عملیات بیت‌المقدس تازه تانک t72 را به دست آوردند. آقای هاشمی به نماز جمعه می‌آمدند، (خرد را ببینید، ملی فکر کردن و عاقلانه توجیه کردن را ببینید)؛ موشک‌های عراق به تهران و اصفهان می‌خورد، مردم شعار می‌دادند: «هاشمی هاشمی، موشک جواب موشک». ما چیزی نداشتیم و درایت را ببینید، من آنجا نشسته بودم، چند بار ایشان با لبخند و با سعه صدر جواب می‌داد، بفرمایید، امام هنوز اجازه ندادند در انبارها را باز کنیم، در انبار چیزی نبود ولی ایشان به مردم می‌گفتند موشک چشم ندارد و ممکن است در مناطق مسکونی بخورد امام اجازه ندادند. این مدیریت و عقل و درایت است که ما کمتر به آن توجه کرده‌ایم.
اختلاف بین سپاه و ارتش را چنان زیبا مدیریت کردند و چنان به وحدت رساندند که من در عملیات بیت‌المقدس در شب پیروزی و آزادسازی خرمشهر در قرارگاه بودم و مرحوم صیاد شیرازی شهید بزرگوار داشت پشت بی‌سیم می‌گفت فلان پل را بزنند که عراق پاتک نزند از آنجا وارد شود. شهید حسن باقری جوان‌ترین فرمانده، جوان سپاهی است و صیاد یک ارتشی عملیاتی، تکاور دوره‌دیده قبل از انقلاب. تا مرحوم صیاد گفت پل را بزنید، جوان برگشت و گفت جناب سرهنگ فکر نمی‌کنی پل فردا به درد ما می‌خورد یک‌دفعه صیاد گفت حرف درستی می‌زنی، بلافاصله گفت پل را نگه دارید فردا لازم است. این وحدت را هاشمی به وجود آورد و ادامه پیدا کرد. تا زمانی که ارتش و سپاه متحد بودند پیروزی‌هایی پشت سر هم رخ داد. یک خاطره تلخ از آخرین حوادث که البته بعدها به خاطره شیرین تبدیل شد و آن عملیات مرصاد بود. ما در تاریخ ۶۷/۴/۲۷ قطعنامه را قبول کردیم. عراق در عین حال در محورهای مختلف مرصاد است و از طرفی منافقین حمله کردند. در جنوب خرمشهر تا مهران آمدند در گیلانغرب به قصر شیرین و در کردستان بانه و مریوان‌ را جلو آمدند. ۶۷/۴/۲۷ قطعنامه را پذیرفتیم و عراق شروع می‌کند از ۶۷/۴/۲۹ و از جنوب سریع خودش را به کرمانشاه می‌رساند. یکی از دوستان می‌گوید آقای هاشمی مستقیم به قرارگاه رمضان آمد در حالی که هیچ‌ پاسداری نبود و پاسدارها را فرمانده به گیلانغرب برده بود تا آنجا دفاع کنند بنابراین قرارگاه کسی نبود فقط یک پاسدار و چند سرباز. آقای هاشمی وارد شد، فرماندهان جبهه غرب را فراخواند بدون ترس و واهمه که دارند می‌جنگند. در حین مذاکره و صحبت بودند که خبر دادند ارتش عراق از قصرشیرین وارد شد و به کرند رسید و در کرند جنایاتی کردند. بعد منافقین حمله کردند. همان موقع پایگاه نوژه را زدند، هوانیروز کرمانشاه را بمباران کردند، عراقی‌ها و منافقین پشت آنها می‌آمدند. مسعود رجوی اعلام کرده بود تا 24 ساعت به تهران می‌رسیم و ساعت چهار بعد از ظهر فردا در میدان آزادی جشن داریم. این فرمانده، مدیر، مدبرو شجاع با شرح صدر تمام مراقب نیروهای تهران بود و تماس داشت و از طرفی آنجا همه فرماندهان را بسیج کرد و دستور داد به سمت قصرشیرین بروند، به مردم کرمانشاه دستور دادند که شهر را خالی کنند، مردم شهر را خالی کردند و بچه‌ها به ایشان گفتند حاج آقا مردم شهر را به دستور شما خالی کردند ولی شما صلاح نیست در شهر بمانید. شما هم تشریف ببرید، ایشان گفتند نه خیر (به همین دلیل هاشمی هاشمی ماند).ایشان همان شب در قرارگاه رمضان ماندند با یک عده کم. گفت من بروم نیروها و مردم روحیه خود را از دست می‌دهند که خواست دشمن همین است؛ ماند و روحیه داد و فردا صبح به جنگنده‌های پایگاه دزفول، هوانیروز جاهای مختلف، به جنگنده‌های اصفهان و تبریز دستور دادند وارد عمل شوند. به فرمانده بزرگوار صیاد شیرازی گفت خودت وارد عملیات شو که یکی از قهرمانی‌های صیاد که ارزش بسیار بالایی داشت در این عملیات مرصاد است که با هلی‌کوپتر خودش بلند می‌شود، می‌رود جبهه و می‌جنگد در صورتی که رجوی گفته بود تا بیست و چهار ساعت آینده تهران را فتح می‌کنیم. این گوشه‌ای از فداکاری  هاشمی است، هاشمیِ دفاع مقدس و جنگ.
من توصیه می‌کنم کتاب خاطرات خود ایشان را که برای بنده هم فرستاده بودند، به نام «هاشمی و روز و روزگاران سخت دفاع مقدس و جنگ» را همه مطالعه نمایند. 
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن 
منم که دیده نیالودم به بد دیدن 
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم 
که در طریقت ما کافری‌ست رنجیدن
 

همایش آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و هشت سال دفاع مقدس
16 مهر 1396
کتابخانه ملی ایران
 

منبع: از دفاع تا رفاه