بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله والسّلام علی رسول الله و آله
جلسة پرهیجانی برای من بود. همینطور بالا و پایین رفتم و از شنیدن حرفهای شما، گاهی خوشحال و گاهی متأثر شدم. اشکال ما و امثال ما این است که با دردهای خیلی متنوعی از جامعه مواجه میشویم. الان حالتی که از ملاقات شما پیدا کردم، ممکن است فردا یا پس فردا ملاقاتی با گروه دردمند دیگر، داشته باشیم که همیشه هم هست. یک دفعه موج جدیدی میآید.
در اظهارات شما نکتهای که روی آن توضیحی بخواهم، ندیدم. اولاً تلاشهایی که ظرف یکسال کردید، خیلی خوشحال کننده است. معلوم میشود که اگر از این نوع جمعیتها در کشور ما زیادتر بود، جامعه با شما آشناتر میشد. یکی از نقصها همین است که به اندازه کافی ان.جی.اُ هایی که وارد میدان شوند و تقسیم کار کنند و هرکسی بخشی را برعهده بگیرد، نداریم. شاید یکی از راهها این باشد که تلاش شود که ان.جی.اُهایی برای هر نوعی از معلولیتها خلق شود. انسانهایی هم باشند که کار کنند. بیشتر از خودتان باشند. منتها اگر در بین شما، آدمهایی مثلاً آقایان و خانمها باشند که با عاطفه انسانی کلیتری وارد بحث میشوند، بیشتر میتوانند کمک کنند.
درباره چیزهایی که گفتید، یکی دو راه حل به ذهنم میرسد. مثلاً شما باید جمعیت حقوقدانی تأسیس کنید. ما خودمان باید تأسیس کنیم. قطعاً شما، تحصیلکرده حقوقدان کم ندارید و در بین شما هستند. یکی از آنها را مسئول کنید و جمعی از آنها درست شوند. من هم به آنها کمک میکنم.
میتوانید به من هم مربوطشان کنید. شاید هم ما حکم مشورتی به یکی از آنها بدهیم که به عنوان مشاور مجمع باشند و ما هم بر امور کشور نظارت کنیم. مشاور باشند. آنها میآیند و کارهایشان را گزارش میدهند. الان برای جانبازان و ایثارگران مشاور داریم، ولی او به جانبازان میرسد و شاید به معلولین غیرجانباز نمیرسد. خیال میکردم، میرسد. ولی حالا فکر دیگری است.
یکی از کارها این است که یک گروه حقوقدانی باشد، از حق شما دفاع کند. اگر فلان شخص یافلان اداره یامسئول به خوبی عمل نمیکند. شکایت و پیگیری کند و ما هم حمایت کنیم. شاید آنها عذری داشته باشند. اگر گفتند که بودجه نداریم، آن وقت سراغ سازمان برنامه برویم و بگوییم چرا بودجه ندارند؟ یا به مجلسیها بگوییم چرا بودجه ننوشتید؟ حکم بدون بودجه یعنی بدون ضامن اجرا. مسئول حق ندارد بودجه دیگرش را بردارد و صرف کند.
مسأله دومی که جای آن احتمالاً خالی باشد، در همه حرفهای شما هم بود، مسأله اطلاعرسانی است که حرف درستی بود که خانم گفتند که ما از کودکی این اطلاعات را داشتیم. این روحیه در ما هم زنده بود و میتوانستیم انجام بدهیم. البته اطلاعرسانی باید از کلاسهای مدارس شروع شود. در درسهای از دبستان گرفته به بالا، باتوجه به تناسب سطح فهم دانشآموزان و دانشجویان، مطالبی برای هر سال باشد که هیچ وقت فراموش نکنند.
به علاوه اطلاعرسانی در سطح عموم نیاز است. نشریه تخصصی برای معلولین در کشور است. اینکه حالا چقدر میخوانند یا نمیخوانند، مسأله دوم است. پس شما مطلب دارید. آنچه نداریم این است که مردم نمیخوانند و به دست مردم نمیرسد.
میتوانید به دنبال همین باشید و چند ان.جی.اُ درست کنید و آدمهای فرهنگی و اهل قلم و بیانتان را وارد میدان کنید و کارشان همین باشد. راهی برای دادن آگاهی به مردم پیدا کنند. البته رسانهی ملی خیلی مؤثر است. ما یک مجله را میتوانیم به چند هزار نفر بدهیم، اما رسانه ملی یکدفعه میلیونها نفر را آشنا میکند. قطعاً باید در رسانه ملی، برنامههای متنوع برای اینگونه نیازمندها طراحی و اجرا شود. گاهی هم هست. من خودم گاهی چیزهایی میبینم که برای ما هم تأثیر دارد که این هم یکی از کارهایی است که باید انجام بدهیم که انشاءالله میدهیم.
اگر از همین نوع آدمهایی که خودشان ذوق هنر دارند وارد کارهای هنری شوند، داستانها، سریالها، فیلمها و چیزهایی که خیلی سازنده است، بسازند، برای مردم و تحریک عواطف میکند و انسانها را مسئولتر بار میآورد.
به هر حال راههای مختلف اطلاعرسانی را باید جایگزین این وضع کم اطلاعی کنیم. کاملاً روشن و درست است که الان، فرهنگ جامعه، برای این موضوع غنی نیست، با اینکه مردم ایران مردم عطوفی هستند و واقعاً حاضرند در زندگی خودشان یک نیازمند را شریک کنند و مشکلات یک یتیم و یا یک معلول یا یک مریض را حل کنند، احتیاج دارد که یک مقدار کار کنیم و کار اطلاعرسانی بیشتر بکنیم.
مسألهای که گفتید زیربناییترین است همین مسایل رفت و آمد و ارتباط و دسترسی است که اگر همه چیزها برایتان فراهم باشد و نتوانید سرکارتان بروید، خیلی کمبود داریم. البته نمیتوانم بگویم این کار ضربتی انجام میشود، طول میکشد، ولی اگر برنامهریزی شود، در یک برنامهی سه چهارساله این اتفاق میافتد. چون هر وزارتخانهای بالاخره چند ساختمان دارد و خودش این کار را بکند. بودجهای به او بدهند و یا به او از بودجهها اجازه بدهند. معمولاً وزارتخانهها، آخر سال مقداری اضافه میآورند، برگشت دارند. اضافه بدهند و بگویند که صرفهجوییهایشان را مصرف کنند. اینها کار ماست، ما هم باید دنبال کنیم.
اگر در مجموعه نامههای شما همه این خواستهها منعکس باشد، چند نامه میشود. در یک نامه، مجموعه را جمعبندی کنید یا اگر به چند مرکز مربوط میشود، جدا از هم بنویسید که من آن نامهها را با تأکیدهایی برای آنها بفرستم. اصل مسأله این است که واقعاً این افراد کم توان و نیازمند و محتاج در هر بخشی از جامعه، ضمن اینکه مصیبتی برای جامعه و برای ما است، به عنوان رشد و خودسازی، نعمت هستند. همینطور که ما خودمان میتوانیم زندگیمان را بهتر اداره کنیم، اگر پای زندگی دیگران هم بنشینیم و به آن کمک کنیم، کمالی به ما میدهد که از جاهای دیگر به دست نمیآید.
شاید یکی از فلسفههای وجود این تفاوتها در زندگی بشر، همین باشد که بشر به تعاون برسد و خودش را تکمیل کند و از این راه انسانیت خود را به کمال برساند و به خداوند نزدیکتر شود. به شما تبریک میگویم که همّت کردید و در این راه اینگونه دارید این وظیفه انسانی را انجام میدهید. باید از صبر و مقاومت کمتوانها هم صمیمانه تشکر کنیم و تحت تأثیر آن هستیم.
○در کنار همه مشغولیتهایی که دارید، اگر یک سری از پیشنهادها را ا ارجاع میکنیم تا شما کار عملیاتی و پیگیریهای آن را انجام بدهید، فرصتی باشد که هر سه ماه و شاید هر ششماه ، یکساعت وقت بگذاریم و ما کارها را به صورت گزارش خدمت شما ارائه کنیم.
● من میپذیرم، بدون معطّلی. برای من این کار، الان مقدور است. چون بیشتر از مسئولین دیگر فرصت دارم. سالی دوبار که بتوانیم به عهدمان وفا کنیم. هر وقت نامه نوشتید و وقت خواستید، یادآوری کنید.
○دست شما درد نکند. خدمتتان عرض کنم، ما فردا صبح قراری با آقای مهندس هاشمی مسئول و ریاست محترم مترو داریم که قرار شد متروی امامحسین(ع) را که برای اولین بار آسانسور برای معلولین گذاشتند و قدمی برداشته شد. صبح دوستان تشریف میآورند و خانم بهنود به عنوان نمونه میخواهند با آسانسور در کنار آقای هاشمی سوار مترو شوند. امکان آن وجود دارد، فقط یک مقدار همت میخواهد که این اتفاقها بیفتد.
● مطمئناً وجود دارد. دنیا این کار را کرده است. کاری را که شما مثلاً پنج میلیارد خرج آن کنید، اگر پنج میلیون هم اضافه خرج این کار بکنید، حل میشود.
○نکته کوتاهی را سوای مشکلات و محدودیتهایی که معلولین عزیز دارند، بگویم که انشاءالله قدمهای بزرگتری برای رفع آنها برداشته میشود، فکر میکنم نکته اساسی که ما در جامعه کمتر با آن مواجه هستیم، روحیه دادن به معلول است. یعنی یک بچه معلول اصلاً نمیفهمد شهر بازی یعنی چه. من فکر میکنم اگر افرد بزرگتر یک مرکز تفریحی که در آن آزادانه با ویلچر یا واکر یا عصای خود بتوانند راه بروند، راحت باشند و تفریح کنند و روحیه داشته باشند، نداریم. خود من همیشه این آرزو را دارم که اگر زمانی توانایی مالی داشته باشم، برای معلولین یک مرکز این چنینی هدیه کنم.
● من خیال میکنم همین هم از خود معلولین ساخته خواهد شد.
○اگر فضا بدهند و پشتیبانی کنند، این کار را میکنیم.
● جزو برنامهتان قرار بدهید.
○حمایت و دلسوزیهای شما خیلی کمک میکند.
● چرا نمیکنیم؟! اینقدر زمینه حمایتهای روحی هست که معلول راضی باشد که این حالت برایش به وجود آمده است. انسانهای فرهیخته وقتی بیدرد میشوند، غصه میخورند و میگویند کاش در حدّی باشد که بیشتر به خدا میرسیدیم و بیشتر به انسانهای دیگر توجه میکردیم. این جلسه برای خود من سازنده بود. همگی خوش آمدید.
والسلام علیکم و رحمهالله