سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی در جلسه‌ای با جوانان پیرامون ارتجاع و مرتجع از دیدگاه سه مکتب اسلام، غرب، مارکسیسم

سخنرانی در جلسه‌ای با جوانان پیرامون ارتجاع و مرتجع از دیدگاه سه مکتب اسلام، غرب، مارکسیسم

  • دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۵۹

 

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

اَلْحَمْدُلله وَالصَّلوةُ عَلی رَسُولِ الله وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ. قالَ اَلْعَظیمُ فیِ کِتابهِ، اَعُوذُ بالله مِنَ الشَّیْطانِ الَّرجیِم» و «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مَنْ قَبْلِهِ  الرُّسُلُ اَفَائِنْ مّاتَ اَوْقُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابکُمْ وَ مَنْ یَّنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَّضُرَّاللّهَ شَیْئًا وَّ سَیَجْزی اللّهُ الّشاکِریüنَ»[1] .

ارتجاع چیستبرادران ارجمند برای سخنرانی من، عنوان «ارتجاع چیست و مرتجع ومرتجع کیست؟کیست؟» را انتخاب کرده و از من خواسته‌اند که در این‌باره صحبت کنم. این آیه‌ای که قرائت کردم و آیاتی که بعد از آن آمده است، راهنمای خوبی برای معنای ارتجاع و معرفی مصداق آن از دیدگاه قرآن است. توضیحات مقدماتی را برای آشنا شدن ذهن شما در جهت پذیرش مطلب، به طور خلاصه عرض می‌کنم و از آن نتیجه‌گیری می‌نماییم. کلمه «ارتجاع» مصدر باب افتعال از ریشه «رجوع» به معنای «برگشت» است و برگشت هم جایی مصداق و مناسبت دارد که حرکتی وجود داشته باشد و راهی پیموده شده باشد و اگر از این مسیر کسی برگردد یا هر چیز که آن مسیر را طی کرده است، به عقب برگردد، مصداقی برای ارتجاع و برگشت حساب می‌شود. پس بدون حرکت، برگشت معنی ندارد. اگر شما یک قطعه راه نروید و حرکتی نکنید و همین جایی که ایستاده‌اید، به یک طرف بیایید، با فرض بی سابقه از این تعبیرها، برگشت معنا ندارد. ولی اگر مثلا به نقطه‌ای رفتید و دوباره به عقب برگشتید، می‌گویند برگشت.

پس در ماده رجوع و رَجَعَ که افتعال آن ارتجاع است، حرکت خوابیده است (وجود دارد) ونقطه آغاز و مسیر برگشت دارد. البته، نکته ظریفتری هم اینجاست و آن این است که این حرکت - اگر بخواهیم به معنای مصطلح رجعت و ارتجاع را معنی کنیم- باید حرکت تکاملی باشد و انسان از حرکت تکاملی برگردد، گرچه اگر انسان در حرکت سقوطی و نزولی هم برگردد، باز رجعت و رجوع صدق می‌کند، اما این معنای منظور که در اصلاح ارتجاع وجود دارد، نیست؛ یعنی، اگر انسان از حرکتی که به طرف سقوط و تنزّل هست، برگشت، رجوع صدق می‌کند؛ مثلا می‌گوییم که فلانی به طرف تباه و فساد می‌رفت، ولی منتّبه شد و برگشت. اینجا «برگشت» درست است، اما کلمه ارتجاع به این مضمون اتخاذ نمی‌شود.

حالا باید ببینیم این اصطلاحی که خیلی رایج است، برگشت از چیست؟ حالت تنزّل و سقوط از کجاست؟ چه حرکاتی است که برگشت از آنها ارتجاع محسوب نمی‌شود؟ این مسأله کاملا به دید و بینش کسانی بستگی دارد که این کلمه را به کار می‌برند؛ یعنی، اگر امروز یک مسلمان بگوید مرتجع، یک معنا دارد و اگر یک مارکسیست و مادی‌گرا بگوید مرتجع، با توجه به مکتبش معنای دیگری دارد و اگر یک غربزده و پیرو مکاتب غربی این کلمه را به کار ببرد، یک معنی دیگر دارد. کاملا به نظر گوینده و دید و نظر کسی بستگی دارد که می‌خواهد حرف بزند؛ بینشی که گوینده کلمه درباره انسان دارد، و اینکه مسیر و هدف انسانیت را چه می‌داند و حرکت صحیح آن را به کجا تحلیل می‌کند، در این امر تأثیر دارد.مکاتب فراوانی هست که درباره انسان نظر داده و دیدگاه خاص دارد و همچنین درباره تاریخ نظر داده و دیدگاه دارد. ما در یک سخنرانی نمی‌توانیم به همه این مکتب‌ها بپردازیم. سعی می‌کنم چند بینش مهم را که امروز در کشور و جامعه، مخصوصآ برای شما جوان‌ها زیاد مطرح است، بیان کنم و ارتجاع را از دیدگاه این بینش‌ها معنی کنم.

یک بینش، دیدگاه اسلام و نظر آن نسبت به انسان، حرکت و هدف حرکت او و هدف حرکت تاریخ است. یک بینش دیگر، بینش مارکسیسسم درباره انسان و حرکت او و راهی که انسان و تاریخ می‌پیماید (حرکت تکاملی و حرکت تنازلی) هست و یک بینش، بینش مکتب غرب است. وقتی می‌گویم غرب، مغرب جغرافیایی نیست؛ ممکن است این غرب در مشرق هم باشد. امروزه وقتی صحبت از کاپیتالیسم یا دنیای غرب یا سرمایه‌داری می‌شود، بیشتر توجه به سراغ آمریکا و اروپا که در غرب ما واقع شده است جلب می‌شود، ما می‌گوییم غرب، ولی این مکتب در شرق هم طرفدارانی دارد؛ ژاپن، استرالیا و کشورهای کوچک و بزرگ دیگر همین مکتب را دارند.

پس، وقتی که می‌گوییم مکتب غرب، یعنی کسانی که در جو سرمایه‌داری و محیط کاپیتالیسم زندگی می‌کنند و دید سرمایه‌داری دارند که مبنای آن در غرب است، گرچه ممکن است همه جا باشد. ما این سه دید و بینش را نسبت به انسان و حرکت انسان، بیان می‌کنیم و وقتی که تکامل و ترقی و حرکت به طرف هدف از دید این سه مکتب مشخص شد، معلوم می‌شود، مرتجع، یعنی کسی که برگشته و از راه انسانیت بریده و طرف ضد انسانیت و صفر یا منهای صفر سقوط کرده، می‌باشد.

بررسی دیدگاهنظر قرآن را می‌فهمیم، نظر مشایعان و متابعان مارکسیسم را می‌فهمیم و نظر غرب دربارهغربی‌ها و غربزده‌ها را هم می‌فهمیم. دیدگاه غرب درباره انسان کاملا یک انسان دیدگاه «اصالت اللذّة» است؛ یعنی، از مجموعه رفتار و کردار و گفته‌ها و نوشته‌ها و کارنامه دنیای سرمایه‌داری، این به دست می‌آید که دید آنها نسبت به انسان این است؛ یک موجود، هر چه می‌تواند باید از زندگیش بهتر لذت ببرد، هرچه که به انسان لذت بیشتری بدهد و انسان را از زندگی دنیا بهره‌مندتر و دارای امتیازها و لذت بیشتری کند، مسیر کمال انسان به حساب می‌آید؛ ماشین خوب، منظر، لباس و هوای خوب و لذات کثیف و حیوانی و جنسی خوب و چیزهایی که در غرب می‌بینید و دیده‌اید و آثارش را در دوران غربزدگی در کشور خودمان ـ که هنوز هم تا حدود زیادی ادامه دارد ـ می‌بینید.

اگر به طور انفرادی کسانی باشند که معتقد به معنویات، آخرت و زندگی جاوید غیر مادی باشند و از نظر فلسفی عقاید خاصی را مطرح کنند، چیز دیگری است، ولی مجموعه جامعه غرب و آن جهتی که توسط نیروهای هدایت کننده دنیای غرب هدایت می‌شود، این است که انسان را آماده کنند تا بهتر لذت ببرد و بهتر لذت بدهد.

نمی‌دانم شما چقدر رفته و دیده‌اید، ولی گوشه و کناری که شما در خیابان‌های شمال تهران در کنار کاباره‌ها، شب نشینی‌ها، فیلم‌ها، لب دریاها، مجالس عیش و طرب و این تبعیض‌های قلب کش و روح کُش دیده‌اید، گوشه‌ای از زندگی غربی و نموداری از مکتبی است که می‌خواهد انسان این طوری زندگی کند. غرب لحظاتی را که یک انسان از این تمتعات کثیف بهره‌مند نشود، برای انسان مرده و کمبود می‌داند و انسان را خسارت زده حساب می‌کند و لحظاتی را که انسان بتواند، مثل حیوانات مرفه و بدون تکلیف و بی‌مسؤولیت، مست عیش و نوش و خالی و خارج از هر گونه مسؤولیت و درد و غم دیگران زندگی کند، لحظه سعادت انسان به حساب می‌آورد که مقداری از این را حاضرند برای فارغ شدن از درد و غم، به قیمت خرد کردن فکر و اعصابشان از طریق استعمال مواد مخدر و مشروبات الکلی تأمین کنند.

این یک دید است. از نظر این دید، کسانی که در این مسیر حرکت می‌کنند، مترقی، انسان روز، آزاد اندیش و رو به کمال هستند و به کسانی که با این پدیده‌ها مبارزه کنند و حاضر نشوند که غرق در این منجلاب شوند، وحشی و تعبیراتی مثل فناتیک[2] ، مرتجع، نفهم و چیزهایی از این قبیل می‌گویند.

پس، کلمه ارتجاع از دیدگاه مکتب  سرمایه‌داری و دیدگاه «اِ صالَتَ اللّذة» و از دید کسانی که کمال انسان را در این می‌دانند که بهتر و مرفه‌تر زندگی کند و لذت زیادی ببرد و درد و رنج کمی بکشد، انسان، به روز نیست؛ عقب افتاده، منحط و مرتجع است.

این یک دید است. البته در این دید، علم و فضیلت هم به حساب می‌آید؛ یعنی، دیدگاه مکتبی غرب نمی‌گوید که درس نخوان؛ درس خوانده شود و بهترین درس‌ها را هم می‌خوانند، صنعت، علم، تکنیک، هنر و همه چیز بیاید، اما تمام اینها باید در خدمت لذت انسان قرار بگیرد؛ یعنی از دیدگاه آنها اگر یک انسان هنرمند، عالم با سواد و مکتشف حاضر نباشد در مجالس لهو و لعب شرکت کند و از بی‌بند و باری بهره‌مند شود و از لذت مادی حداکثر استفاده را ببرد، یک انسان مرتجع و نفهم و دور از زمان و عقب مانده معرفی می‌شود.

بررسی دیدگاهاین یک دیدگاه بود که البته بعد در نتیجه‌گیری، در مقایسه با اسلام می‌فهمیم مارکسیسمکه چه تفاوت‌های اساسی وجود دارد. دیدگاه دوم، دیدگاه مارکسیسم است. درباره انسانمارکسیسم وقتی به انسان نگاه می‌کند، این طوری که غرب برداشت کرده است، برداشت نمی‌کند. این که سعادت انسان را به دنیا و عالم دیگری حواله ندهد، در اینکه تلاش کند این زندگی برای انسان مرفه شود، با غرب شریک است، اما حرکت، تکامل و ترقی و ارتجاع و عقب ماندگی از نظر مارکسیسم با این بعدی که گفتم، توجیه نمی‌شود. مارکسیسم با شکل دیگری، باترقی و تکامل برخورد می‌کند و با شکل دیگری ارتجاع را معنی می‌کند و نتیجه دیگری می‌گیرد.

آنها در تحلیل تاریخ روی «ماتریالیسم تاریخی» تکیه می‌کنند. حرکت مادی تاریخ، که با همان چارچوب مشخص خود که تنظیم کرده‌اند، معتقدند تاریخ حرکت می‌نماید، انسان از موجودی شبیه به حیوان، رفته رفته به موجودی قابل جذب و انس و آماده برای زندگی اجتماعی تبدیل می‌شود که در دوره اشتراکی اولیه زندگی کرده است. بعد، تحت تأثیر عملکرد ابزار تولید، دوره کمون اولیه و زندگی اشتراکی بشر به دوره برده‌داری تبدیل شده است و باز تحت تأثیر عملکرد ابزار تولید از برده‌داری به دوران فئودالیته منتقل شده است که حرکت تکاملی انسانی و دوره کشاورزی است.

باز از دوره کشاورزی تحت تأثیر ابزار تولید که خدا و معبود و اله مارکسیسم به حساب می‌آید، از دوره فئودالیته تکامل می‌یابد و به دوران عالیتری می‌رسد که سرمایه‌داری است. سرمایه‌داری هم با حرکت بطئی، رفته رفته به اوج می‌رسد که امپریالیسم حاد است و امپریالیسم حاد هم تحت عملکرد ابزار تولید یک قدم غول آسا بر می‌دارد و به دوران بالاتری حرکت می‌کند که دوران سوسیالیسم است که خود سوسیالیسم دو مرحله دارد: مرحله سوسیالیسم ساده، که هر کس به اندازه قدرتش کار کند و به اندازه کارش هم بگیرد؛ از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه کارش. مرحله عالی سوسیالیسم هم کمونیسم است که اشتراکیت مطلق می‌باشد.

از آن دید، این حرکت تاریخ  است. حرکت، تکاملی است؛ از انسان ساده نزدیک به حیوان شروع می‌شود و به دوران کمونیسم (نقطه اوج تاریخ) ختم می‌شود. انسان که در این مسیر حرکت می‌کند، حرکت تکاملی و مترقیانه خودش را بالاجبار تحت تأثیر جبری غیر قابل انعطاف ابزار تولید می‌پیماید.

با این دید، کسانی که در زمان ما زندگی می‌کنند و چشم به دوره عالی حرکت تاریخ دارند و به طرف سوسیالیسم و کمونیسم نگاه می‌کنند، مترقی به حساب می‌آیند و کسانی که در آن دیدگاه هدفگیری نمی‌کنند و برای رسیدن به آن نقطه تلاش نمی‌کنند و می‌خواهند در یکی از دوره‌های قبل بمانند، مرتجع و عقب مانده‌اند و به جای اینکه به جلو نگاه کنند، نگاه به عقب دارند.

پس، از دیدگاه یک انسان دارای مکتب مارکسیسم و یا یک مارکسیست که به این توجه داشته باشد که حرکت تاریخ را بفهمد. بعضی‌ها وقتی که می‌گویند مرتجع، نمی‌فهمند چه می‌گویند و توجه ندارند که کلمه‌ای است که به ذهنشان انداخته‌اند و می‌گویند، اما از دید آن کسی که این کلمه را با عنایت ادا می‌کند و می‌فهمد چه می‌گوید، کسانی مترقی هستند که چشم، هدف، تلاش، راه مبارزه و هدف گیریشان به طرف جامعه سوسیالیسم یا کمونیسم است و کسانی که مانع حرکت اجتماع به طرف کمونیسم می‌شوند، مرتجعند؛ چون می‌خواهند تاریخ را به عقب برگردانند و چیزی را که مال دوره گذشته است و عمر و دورانش گذشته است و جبر تاریخ، آن را محکوم کرده و دیگر نمی‌تواند برگردد، نگاه دارند، اینها عامل ارتجاعند. این هم یک دیدگاه است.

دیدگاهی که اسلام درباره تکامل، ارتجاع، ترقی و عقب ماندگی در رابطه با انسان مطرح می‌کند، دیدگاه دیگری است. یک ماتریالیست وقتی که به انسان نگاه می‌کند، انسان را به عنوان یک پدیده مادی که مثل یک درخت یا برگ گل یا مثل یک موجود زنده دیگر است، نگاه می‌کند؛ منتها در سطح عالی از حیات و در سطوح پیچیده زندگی، و منقطع از عوامل دیگر است.

یک طرفدار مکتب غرب و سرمایه‌دار و کسی که همه چیز را در زندگی انسان برای لذت بیشتر و خوش‌گذرانی می‌خواهد، وقتی که به انسان نگاه می‌کند، هر مقدار که لذت کمی ببرد، مغبون [3]  و ضرر کرده و خسارت دیده است.

بررسی دیدگاهاما وقتی که اسلام و قرآن  به انسان نگاه می‌کند، او را به صورت موجودی اسلام دربارهنگاه می‌کند که با مبدأ آفرینش رابطه دارد، نفخه‌ای از روح خدای آفرینش و انسانموجودی است که بُعد اصلی و حقیقت وجودش جرقه‌ای از مبدأ لایزال و خوب مطلق و کمال مطلق، خدای عالم است.

به این قانع نیست که انسان در این جهان خوش بگذراند و مثل برگ خزانی که عمرش تمام شده، سقوط کند و تباه شود. انسان را موجودی می‌بیند، ساخته شده برای ابدیت، ایجاد شده برای حرکت به سوی خدا و وصل به خدا شدن و به مقام ربوبیت الهی رسیدن و اینکه به مرحله‌ای برسد که با درک جهان و شناخت خدا و جذب به اولیای خدا، در جوار خدا با یک زندگی با ابعادی بی‌کران و بی‌پایان همه حقایق را بفهمد و لذات و خیرات و ارزش‌ها را در جوار خدا پیدا کند.

یعنی از دیدگاه اسلام و قرآن اگر انسان در تمام عمرش، از روز تولد تا مرگ، یک لحظه رنج نبیند و یک لحظه ناراحتی نفهمد و تمامش در عیش و نوش و طرب زندگی کند، وقتی که چشمش به دنیای دیگر باز شد و جهان ابدی و غیب را دید، آن موقع می‌گوید: « اِنّا اَنْذَرْنا کُمْ عَذابًا قَریüبًا یَّوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَیَقُولُ اْلکافِرُ یالَیْتَنüی کُنْتُ تُرابًا»[4]  با قرآن می‌گوید که: «کَاَنَّهُمْ یَوْمَ

یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوآ اِلّا عَشیَّةً اَوْضُحیها»[5] ؛ یعنی، وقتی که قیامت می‌شود و انسان

از خواب بعد از مرگ بیدار می‌شود و با قیامت و خدا آشنا می‌شود، وقتی به پشت سرش نگاه می‌کند، می‌بیند تمام عمرش به اندازه یک سر شب یا نیمه روز بوده است، آن هم آن قدری است که خودش می‌تواند درک کند؛ یک چیز کوچک در مقابل بی‌نهایت بود.

وقتی که دید اسلام و قرآن نسبت به انسان این باشد، یک مسلمان مبارز مجاهد در راه خدا، عمیقآ و دقیقآ باید شاکر نعمت‌های خدا باشد و جزای خدا به چنین انسانی این نیست که پیروزی پیدا کند و رئیس شود یا خانه و زندگی بهتری پیدا کند، جزای خدا برای کسی که در راه خدا و برای ملاقات خدا حرکت می‌کند، این است که این ملاقات دست بدهد و به آن هدف برسد.

پس مجموعه صحبت من از اول تا به حال اگر بخواهیم خلاصه‌گیری کنم ـ معتقدم این موضوع، مطلبی نیست که در یک سخنرانی بشود، توضیح داد- این است که کلمه ارتجاع از «رجوع» و به معنای «برگشت» است. برگشت جایی است که انسان در حال حرکت است و منظور، حرکت تکاملی است. پس ببینیم ارتجاع یعنی چه؟

از نظر اسلام و قرآن حرکت به طرف خدا تکاملی است. کسانی که مؤمن به خدایند و در راه خدا و به سوی خدا حرکت می‌کنند، متعالی و مترقی هستند و به طرف بلندی حرکت می‌کنند. برگشت از این راه ارتجاع است. برگشت از راه خدا کفر و از نظر عمل، عصیان و گناه است. یک انسان گناهکار مرتجع است، یک انسان کافر، مرتجع و منهای انسانیت است؛ یعنی، فطرت ابتدایی انسان، فطرت سالم توحیدی است، کسی که این قدر سقوط کرده که از فطرت اولیه انسان هم پایین آمده است، از ارتجاع هم بدتر و مادون ارتجاع است و به قول قرآن از آسمان سقوط کرده است و با طوفان به گودی فرو رفته است و به پشت برگشته و دیگر به رو نیست. یعنی؛ مسخ شده است.

از دیدگاه یک مارکسیست، مرتجع کسی است که جلوی حرکت تاریخ را می‌گیرد، که اینجا باید بحث شود که حرکت تاریخی که آنها ادعا می‌کنند، درست است یا نه؟ آیا حرکت تاریخ به مارکسیسم است؟ بعد از آن چیست؟ آیا تاریخ متوقف می‌شود و انسان آرام می‌ماند و حرکت تمام می‌شود؟

از دیدگاه غرب، مرتجع کسی است که حاضر نیست تن به شهوات و تمتعات مادی که انسان روز در غرب دارد، بدهد و از دیدگاه رژیم گذشته که سایه غرب بود، مخالفینش مرتجع بودند. به ما می‌گفت؛ ارتجاع سیاه و چپی‌ها را ارتجاع سرخ می‌نامید. البته، از دید او این طور بود؛ یعنی، در دیدگاه غربی، نه یک مسلمان می‌تواند مترقی باشد نه یک مارکسیست. از دیدگاه یک مارکسیست مسلمانی که معتقد به خدا باشد و برای حرکت، عاملی غیر از اقتصاد و خالق و معبودی غیر از اقتصاد بشناسد و یک غربگرا نمی‌تواند مترقی باشد.

از دیدگاه اسلام و قرآن هم، کسی که در راه خدا نیست، مرتجع و دون مرتجع و پایین‌تر از ارتجاع است و کسی که در راه خداست و با حرکت به سوی خدا زندگی می‌کند و راه تکامل به سوی خدا را دارد، مترقی است و هر روزی که قدمی از این راهش تنزّل و سقوط نماید، مرتجع شده است. این خلاصه مطلب و بحث بود.

            والسّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته