بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعیüن»
«قالَ الْعَظیüمِ فüی کِتابهِ اَعُوذُ بالْلّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیüمْ، وَاَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بمآ اَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبعْ اَهْوآءَ هُمْ وَ احْذَرْهُمْ اَنْ یَّفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مآ اَنْزَلَ اللّهُ اِلَیْکَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّما یُریüدُ اللّهُ اَنْ یُّصüیَبهُمْ ببَعْضِ ذُنُوبهِمْ وَ اِنَّ کَثیüرًا مِّنَ النّاس لَفاسقُونَ»[1] .
ثمرات جمهوریقرار شده است من درباره ثمرات جمهوری اسلامی صحبت کنم. بحثی که اسلامیبرای شما خیلی شوقانگیز و خیلی ضروری است، شعار جدیدی است که از آن روزی که برای ما مطرح شده، خیلی نمیگذرد و مجال صحبت هم درباره آن نبود. از آن روزی که مطرح شد، چنین فرصتی پیش نیامد. رفته رفته فرصت بحث در مورد این موضوع بسیار مهم و اساسی برای ما پیش میآید. خواستهای عمومی و به حق و برای پویندگان و نویسندگان مذهبی وظیفه است که درباره موضوعی که فکر و ذکر مردم را اشغال کرده است، تحقیق و بحث کنند و روشنگری نمایند. اصولا در تاریخ ما ـ چه در ایران و چه به طور کّلی در دنیای اسلام ـ حکومت اسلامی به معنای صحیح کلمه هنوز برقرار نشد. دوره پیغمبر(ص) و زمان علیابنابیطالب(ع) را داریم، درباره زمان وضعیت پیغمبر(ص) میدانید که پیغمبراکرم(ص) مدتی که در مکه بودند، به صورت حکومت اسلامیجمعیتی مخفی و گاهی علنی و آن هم در حال مبارزه و تقّیه، میان بت پرستان زندگی میکردند. حکومتی نبود، وقتی که به مدینه رفتند، دو سه سال اول که هنوز کیانی نداشتند. پس از جنگ بدر، تشکیل حکومت پیغمبراکرم(ص) شکل گرفت و تا آخر عمرشان مشغول جنگ و نزاع با کّفار و دشمنان بودند و در داخل مدینه هم حکومت یکنواختی نبود، یهودیان مزاحم بودند، منافقان مزاحم بودند، دائمآ جنگ و قحطی بود. از طرفی احکام حکومت هم به تدریج نازل میشد، یعنی تا سال آخر حیات پیغمبر(ص) مرتب حکم و دستور نازل میشد. یعنی قبل از آن کامل نبود.
بعد از پیغمبر(ص) خودتان اطلاع دارید که حکومت اسلامی، از مسیر خود ـ به عقیده ما شیعیان ـ منحرف شد، به زمان علیابنابیطالب(ع) میرسیم که وجود دشمنان عنود ایشان باعث یک سری انحرافات به نام اسلام بود. در مقابلش مشکلات عظیمی که معاویه و خوارج نهروان، ایجاد کرده بودند و وضعی که از طرف اربابان آتش افروز در جنگ جمل پیش آمد و در نتیجه علی(ع) در چهار سال و چند ماه حکومت بیش از آن که بتواند به شکلبندی و تحکیم مواضع حکومت و اسلام برسد، گرفتار آن مزاحمتها بود.
بعد از علیابنابیطالب(ع) هم حکومت دست امویها افتاد و سپس هم عباسیها و بعدآ هم ملوک الطوایفی شد. گاهی حکومتی به نام شیعه در مصر و گوشهای از ایران مثل مازندران تشکیل میشد. به طور کّلی حکومتی ثابت و قاطع و رسمی و همهگیر به نام حکومت اسلامی آن هم بر مبنای فقه شیعه در تاریخ ما محققآ وجود ندارد، همیشه به طور نسبی چیزهایی داشتهایم، در ایران خودمان قبل از صفویّه به طور کلی حکومت شیعه به این معنا نبود. از زمان صفویه هم که شروع شد، هیچ وقت روح اسلام و واقعیت دین بر حکومتها و حکام وقت نفوذ نداشته است. ظواهری را مراعات میکردند و کارهای سطحی میکردند، اما اقتصاد، نظام و سیاست خارجی، اسلامی نبود. هیچ یک از اینها به طور کّلی و ثابت و قطعی اسلامی نبود. فقط در این زمان مردم ایران با مبارزات طولانی و به رهبری مرجع عظیمالشأن موفق شدهاند شجره خبیثه دودمان پهلوی را از بیخ بکنند و بنایی آن هم به شکل جمهوری اسلامی ایجاد کنند.
معنای میدانیم که مشکلات فراوان است، اما به فضل الهی، نیروی مردم خیلی جمهوریاسلامیبیشتر از مشکلات است. لذا از مشکلات نمیهراسیم، هر چه مشکلات باشد و هر چه موانع بر سر راه باشد، از مانعی بزرگ مثل رضاخان پهلوی و پسرش محمد رضا و این دودمانی که نزدیک شصت سال در همه جای کشور ریشه کرده بودند و عمال استثمار و استعمار هم در خدمتشان بودند و اجانب هم با همه نیرو اینها را تقویت میکردند، از وجود اینها قویتر و عظیمتر نخواهد بود.
بنابراین با خیال راحت و با علاقه آهنین ادامه بدهید و بدانید که ما بر مشکلات پیروز میشویم و به امید خدا به آن شعارهایی که مطرح کردهاید، خواهید رسید، منتها، از همین الان طبقه جوان مقداری از وقت خود را برای شناختن و شناساندن این حکومت و این جمهوری صرف کنید، جمهوری یعنی چه؟ اسلامی یعنی چه؟
تفاوت جمهوریهاجمهوری در دنیا خیلی زیاد است، اکثر کشورهای بلوک شرقی و بسیاری از کشورهای بلوک غرب جمهوریاند، غیرمتعهدها خیلی جمهوری دارند. آنچه ما را از آنها جدا خواهد کرد، کلمه دوم است، جمهوری اسلامی، یعنی چه؟ یعنی شکل جمهوری اسلامی با شکل جمهوریهای دیگر فرق میکند. ممکن است کمی فرق کند، اما مطلب در شکل نیست، در محتواست. یعنی همان طوری که در کشورهای دیگر انتخابات میشود، حالا یا یک رهبری و یا دو رهبری و رئیس جمهور و بعد اعضای دولت انتخاب میشوند، اینجا همان طور خواهد بود. متکی به آراء مردم خواهد بود. سرانجام مردم باید حکومت دلخواه خودشان را انتخاب کنند. ممکن است در ذهن شما این مسأله باشد که از نظر شیعه، حکومت چیزی است که با اراده الهی و نصب خدا تعیین میشود. به عقیده ما علیابنابیطالب(ع) و ائمه(ع) ما به فرمان خدا و توسط پیغمبر اکرم(ص) انتخاب و بلکه منصوب شدهاند، پس شعار جمهوری و انتخاب از طرف مردم یعنی چه؟
محدودیت انتصابیتوضیح مختصری میدهم و رد میشوم، این بحث را جای دیگر باید ادامه بودن حکومتدهم. نصب از طرف خدا، آن مقداری که از نظر مکتب تشیع مسلم است، در مورد همان دوازده وجود مقدس است، یعنی بعد از پیغمبر(ص) دوازه امام ما به امر خداوند از طرف پیغمبر(ص) منصوب شدهاند. انتصابی بودن حکومت یک چیز موقت و محدود به زمان معینی بود. اگر میخواستند برای همیشه انتصابی، آن هم به امر خداوند باشد، میگفتند هر امامی، امام بعدش را منصوب میکند یا با صراحت میگفتند تا ابد این اشخاص با این شرایط نصب شدند. نه فقط دوازده نفر تعیین کنند. هدف این بود که آن دوازده نفر در دوازده شکل، اسلام را در شرایط مختلف با الهام از خدا و تفسیر صحیح دین پیاده کنند تا الگوی اسلام در شرایط مختلف برای انسانهای بعد تا قیامت باشند. اگر چنان چیزی شده بود و با ظلم جلوی این را نگرفته بودند، الان خیلی راحت بودیم، یعنی اگر دوازده امام ما مجال حکومت پیدا کرده بودند و در مثلا سیصد سال یا بیشتر حکومت کرده بودند، با شرایط مختلف زمان برخورد کرده بودند و احکام اسلام را در شرایط مختلف پیدا کرده بودند، الان برای معرفی اسلام و شناخت اسلام و تعیین مزایای حکومت اسلامی دچار مشکل نبودیم. ائمه ما چیزهایی گفتهاند، اما این مطالب در لابلای کتابها و روایتها و سنن مانده است و این فقها هستند که باید با زحمت و مراودت و سوز دل و تلاش زیاد اجتهاد کنند و آن مطالب را در بیاورند و با زمان تطبیق دهند.
به هر حال برای یک دوره موقت دوازده امام تعیین شده بودند که امام دوازدهم ما هر وقت که اراده خداوند تعلق بگیرد، ظهور میکنند و حکومتی را که تحقیقآ ـ و نه اجتهادآ ـ اسلامی است، برقرار میکنند.
اما در زمان غیبت، تکلیف شکل حکومت، تکلیف خصوصیات حکومت، به عهده خود مردم و افراد با صلاحیت و خبره گذاشته شده که با توجه به شرایط دنیا و اقتضای زمان و نیاز زمان، مجتهدین با مردم و اهل خبره بنشینند و فکر کنند و شکل مناسب حکومت را انتخاب کنند و آن حکومت انتخابی را که متکی به آراء خودشان است، آن شکلی را که اسلام به عنوان حکومت اسلامی امضا میکند، که مرجع تقلید ما و مراجع تقلیدها که آنها هم مراجع تقلید بخشی از مردم ما هستند و دانشمندان اسلامی ما و اهل خبره ما با مطالعات فراوان به این نتیجه رسیدهاند که شکل حکومتی که در این زمان مناسب با اسلام و مناسب با زمان است، همین شکل جمهوری اسلامی است.
بنابراین اینکه گفتم در شکل ممکن است، حکومت جمهوری ما با جمهوریهای دیگر زیاد تفاوت نداشته باشد، مطلب این است، چون افراد و خود مردم با توجه به نیاز زمان انتخاب میکنند.
وجه تمایزنکته اساسی که این جمهوری را با جمهوریهای دیگر جدا میکند و امتیاز جمهوری اسلامیمیگیرد، این است که محتوا و مقررات این جمهوری در خیلی از موارد ممکن باجمهوریهایاست با مقررات جمهوریهای دیگر نخواند. یعنی مثلا فرض کنید کشوری دیگرمثل سوئیس یا سوئد یا دانمارک یا فنلاند یا هر جای دیگر یا کشوری که جدیدآ انقلاب و شکل حکومتش را واژگون کند و بخواهد شکل جدیدی بسازد، ولی محتوای فکری و مذهبی خاصی نداشته باشد، باید همه چیزش را از صفر شروع کند. یعنی قانونی مینویسد که هر چه میخواهد در آن قانون قید کند. در قوانین اساسی و غیراساسیاش به هرشکلی که فکر کند، به آن محتوا مقیّد هستند و قانونشان را تدوین میکنند. اما اسلام این جور نیست، یعنی اگر ما بخواهیم حکومتمان را اجرا کنیم، با مسائلی که داریم، ناچاریم اصول اسلامی را مراعات کنیم، مثلا در فلان کشور اگر خواستند یک آدم مشروبخور و فاسق و فاجر و خیانت پیشهای را انتخاب کنند و به او رأی بدهند، هیچ اشکالی ندارد، برای آنها اراده و میل مردم مهم است، یک آدم فاسق و فاجر را با هر سابقه سوئی انتخاب میکنند و اسمش را رئیس جمهور میگذارند و با آن شرایط میآید حکومت میکند، اما این جا چنین نخواهد بود. یعنی حاکمی که بعدآ انتخاب میشود، با توجه به مقررات اسلام دارای شرایطی است. نمیتوان هر خیانت پیشهای، هر کسی که دستش به خون مردم آلوده میشود، هر کسی که نتوان به او اعتماد کرد، هر کسی که صلاحیت فکری و عملیاش صحیح و درست نباشد، انتخاب کرد، جمهوری میشود، اما اسلامی نمیشود.
یا فرض کنید به سراغ مقررات اجرایی میرویم، شما حکومت جمهوری اسلامی را انتخاب کردید. اما آن جمهوری وقتی که برقرار شد، گفت حالا دیگر ما هر قانونی که خواستیم میگذاریم. از این به بعد مثلا مشروبات الکلی آزاد است، یا مثلا گوشت خوک در این مملکت آزاد است وباید همه بخورند. مقرراتی وجود دارد که آنها قابل تعویض نیست، اصول مشخص اسلام ثابت و تغییرناپذیر است. منصوصی از قرآن داریم که نمیتوان در آن حکومت و جمهوری آنها را به باد داد. نمیتوانند این انتخاب را به آن شکل و براساس مقررات قانونی خودشان بکنند. چنین چیزی نمیشود.
ویژگیهایاز نظر مزایا، منصب حکومت در دنیای اسلام نسبت به ادیان دیگر خیلی جمهوری اسلامیتفاوت دارد. اسلام وقتی به پستهای حکومتی نگاه میکند، اینها را به عنوان مرکز خدمت و وسیله انجام وظیفه میشناسد، یعنی وقتی که فلان آقا ریاست جمهوری یا وکالت مجلس، یا سفارت یا مدیرکل و یا سپور و جارو کن خیابان را ـ هر منصبی از پایین تا به بالا ـ به دست آورد، اسلام برای او حقوق و تکالیفی قائل است، به منصب به عنوان یک وسیله برای خدمت و به عنوان چیزی که وظایف خاصی را برای انسان پیش میآورد، نگاه میکند. در دنیا بیشتر ممکن است وقتی که کسی به منصبی برسد، آن را به عنوان یک نانوایی یا به عنوان یک وسیله اعمال قدرت یا به عنوان وسیله ابراز شخصیت و برای به رخ دیگران کشیدن بداند. ممکن است به این شکل برخورد کنند. اما اسلام آن قدر لطیف، با این مسأله برخورد میکند، آدمی که منصبی را گرفت، به هر اندازه که منصب وسیعتر و بلندتر و عالیتر باشد، به همان اندازه مسؤولیت او بیشتر است. البته لیاقت او که او و مردم را وادار کرده که او به این منصب برسد، افتخارآمیز است، ولی این افتخار باعث نمیشود که خود را به رخ مردم بکشد و خود را از مردم ممتاز بداند و به عنوان یک انسان ممتاز حقوق اضافی بگیرد. چنین چیزی نمیشود، وظایفی دارد. آن قدر این مطالب دقیق میشود که این سؤال نباید برای شخص خودش به عنوان مسؤول، بهرهبرداری شخصی کند. اگر بخواهد این را بکند، چون پستی گرفته و شخصیتی پیدا کرده، اگر سوء استفاده بکند که هیچ، اسلام جلوی حسن استفاده شخصی را هم به طور دقیق میگیرد.
ماجرایی ازیک نمونه میگویم تا بفهمید مطلب چقدر ظریف است، در زمان تاریخ اسلام پیغمبر(ص)، حضرت یکی از دوستانش را مأمور جمع کردن زکات کرد، ـ این کار آن زمان منصبی بود، مأمور جمع مالیات را در نظر بگیرید که الان یک پست است، حالا خوب یا بد، البته اگر حکومت بر حق باشد، پست افتخار آمیزی است. چون اعتماد لازم دارد، امور مالی است و اعتماد لازم دارد ـ به هر حال این مأمور رفت و بعد از حکومت کسرئیها و رومیها بر جزیرةالعرب، مردم آن منطقه با یک مأمور صالح و عادلی برخورد کردند که عادلانه سهم دولت را میگیرد، زور نمیگوید، ظلم نمیکند، درست حساب میکند، برایشان خیلی جالب بود که یک مأمور را این جوری میبینند، در جزیرةالعرب سابقه نداشت، مردم خیلی خوششان آمد، یک مقدار هم چیزهایی به عنوان هدیه به او دادند، یعنی اگر یک نفر پنجاه تومان مالیات و زکات میداد، پنج تومان به صورت هدیه ـ نقدی یا جنسی ـ به این آقا داد. ایشان مالیاتها را جمع کرد. یک مقدار هدیه هم برای خودش جمع شده بود. به مدینه آمد. سهم دولت را داد، یک مقدار هم مال خودش بود، گفت این هم مال خودم است، به من هدیه دادهاند، خبر به پیغمبر(ص) رسید. رسولاکرم(ص) بالای منبر رفت و مطلب را برای عموم مطرح کرد. فرمود: ما افرادی را برای یک کار عمومی میفرستیم، برمیگردند یک مقدار پول را به بیتالمال میدهند و یک مقدار برمیدارند و میگویند این هدیه من است. چطور آن موقعی که این منصب را نداشتید، مردم به شما هدیه نمیدادند و حالا این هدیه را به شما میدهند؟ این هدیه مربوط به شخص شما نیست. این مال منصب است، اولا نباید هدیه میگرفت و حالا که گرفته است، از او بگیرید و در خزانه بیتالمال بریزید.
ببینید مطلب چقدر ظریف است! این جوری با پست برخورد میشود. این جوری با مقام برخورد میشود، این هدیه یک چیز معمولی است، شما میتوانید بین خودتان هدیه ردو بدل کنید، اما آن جایی که به مقام برخورد میکند، اولا خودش چیز صحیحی نیست و نباید گرفت و اگر کسی بخواهد بگیرد، چون در رابطه با مقام است، مشکوک میشود. شکل طبیعی هدیه دو دوست را پیدا نمیکند، یا مثلا یکی از صحابه در بیان حالات علیابنابیطالب(ع) میگفت: دیدم تشریف میبردند تا از بازار چیزی بخرند، میخواست بطور ناشناس چیز بخرد. وقتی که صاحب مغازه ابراز آشنایی کرد، آقا گفت من نمیخرم، برای این که تو الان به چشم یک مشتری ساده به من نگاه میکردی و حالا مرا به عنوان رهبر یا امیر یا حاکم میشناسی. طرز برخوردت با من فرق دارد، ممکن است ملاحظهای با من بکنی که با دیگران نمیکردی و این مقدار استفاده شخصی از منصبی که مال مردم است، برای من درست نیست.
این به طور دقیق دید اسلام نسبت به منصبهای حکومتی است. البته انسان برای خودش با علم، سواد، شخصیت، مبارزه و هر شکلی شخصیتش را ایجاد میکند. شخصیت مال خودش است واگر استفادههایی هم داشته باشد، تا حدودی که تجاوز و ظلم و چیزهای آلوده پیش نیاورد، اشکال ندارد، اما این جا منصب، منصب عمومی است. این پست، منصب و این موقعیت مال مردم است و تمام منافعش هر چه که هست، مال مردم است.
این که میگوییم جمهوی اسلامی با جمهوریهای دیگر تفاوت دارد، مطلب این جا ظریف میشود، گفتم، از یک جا مقید میشود که احکام اسلام را مراعات کند و از یک جا مقید میشود که کسانی که در این مکتب قرار میگیرند، با لیاقت باشند. شرطش لیاقت است که صلاحیت آن منصب را داشته باشد. نباید به عنوان یک موقعیت و رفیق بازی و فامیل بازی نگاه کند. اگر گناه بکند، اشتباه است و درجات آن فرق میکند. در یک مرحله ممکن است خیانت و جنایت باشد، و در یک مرحله ممکن است ترک اولی باشد و گناه بزرگ نباشد، ولی به هر حال انحراف است.
نمیخواهم بگویم که فردا که حکومت جمهوری اسلامی برقرار شد، یک دفعه همه دنیای ما این گونه میشود، شما میدانید که ما در جامعهای زندگی میکنیم که جامعه فرشتگان نیست، ما وارث ادارات و تشکیلاتی هستیم که دو هزار و پانصد سال رشوهخواری و کثافت کاری و زورگویی و پارتیبازی و تمام چیزهای کثیف در آن بود و جزء عادات شد، افراد پاک استثنا هستند. با مردمی مواجه هستیم که عادت به پارتیبازی و توصیه بازی کردهاند. مردم، یعنی خودم.
عادتهای زشتعادتمان همین است، چون در رژیمی بودیم که تمام کارها با توصیه و پارتی گذشتهو پول و رشوه درست شد. همیشه که وارد ادارات میشدیم، میخواستیم زودتر از دیگران وارد شویم و زودتر از دیگران بیرون بیاییم و این را زرنگی و موفقیت میدانستیم. ممکن است الان نخواهیم چنین کنیم. اما نخواستن با نکردن خیلی فاصله دارد، عادت کردهایم، طبع ما شد. این انحراف جزء وجودمان شد.
بنابراین فاصلهای لازم است، تمرین لازم است، درس لازم است، موعظه لازم است، گذشت لازم است که کمکم خودمان را عادت به شکلی از حکومت و به وضعی از حکومت بدهیم که با روح اسلام سازگار باشد. اگر به آن جا برسیم، آن قدر راحت زندگی میکنیم، آن آقایی که پشت میز نشسته، اگر ببیند مشتری و ارباب رجوعی را بیجهت معطل کرد، در وجود خود احساس حقارت و گناه میکند و بین خودش و خدا احساس شرمندگی میکند. اگر چنین احساسی داشته باشد، دیگر ارباب رجوع عصبانی ندارد، میداند به وقت خودش کار انجام میشود. گره به کار مردم نمیزند. مسؤولیت آفرین است، یعنی اگر گرهای زد و یک ساعت وقت شما را گرفت، به اندازه یک ساعت پیش خدا مسؤول است و شما از او طلبکار هستید و مطالبه میکنید. ما اگر بتوانیم نسلی را با روحیه اسلامی و زمینه فکری دینی بار بیاوریم و نمونههای آن را ببینیم و به مردم ارائه بدهیم، مطمئن باشید بهترین خدمت را به دنیا و اسلام کردهایم، اما من از همین حالا میبینیم که کار خیلی مشکل است. همین حالا میبینیم که هنوز هیچ چیز شروع نشده، اشخاص برای کارهای جزئی توقع دارند که با توصیهکاری و با کارهای شبیه آنچه در رژیم گذشته بود، مسائل آن طوری حل شود.
در این محیط دیگر مالیات گرفتن و حق دولت را از مردم گرفتن این همه زحمت و خرج ندارد. ممکن است مردم بیایند و خودشان تسلیم کنند، عرض کردم، این احتیاج به گذشت زمان و تربیت صحیح دارد که ما بچهها را از ابتدا درست تربیت کنیم. البته نسل جوان ما نسل خوبی است. مخصوصآ از جوانانی که با مبارزه و تلاش و زحمت خودشان به این موفقیت رسیدهاند، قدردانی میکنم. با این بچههایی که مجانی و افتخاری، شب تا صبح برای امنیت کشور و امنیت شهر نمیخوابند و دست از تحصیل کشیدهاند، برای خدمت آمادهاند و نمونهاش را در روز جمعه در پاکسازی شهر دیدید، خیلی میتوان امیدوار بود. ولی شرط آن، این است که به روحیه اینها ضربه نخورد، گران فروشی نشود، استثمار نشود، استعمار نشود، به مردم ستم نکنیم، به مردم دروغ نگوییم، اگر این شرایط را درست کردیم و خودمان را برای پذیرش این شرایط آماده کردیم، آن امنیتی را که باید در محیط اسلامی بشود، احساس کردیم، آن موقع دیگر از آن حکومت دستبردار نخواهیم بود و قدرش را میدانیم.
«اَلَّذüینَ امَنُوا وَ لَمْ یَلْبسُوا اüیمانَهُمْ بظُلْمٍ اُولئکَ لَهُمُ اْلاَ مْنُ وَ هُمْ مُّهْتَدُونَ».[2]
امنیت در سایه این دو مبنا به وجود میآید، ایمان و عدم آسودگی به ظلم، و این ظلم برداشت فراوانی دارد. ما آن قدر مظالم بزرگ دیدهایم، که خیال دامنه ظلممیکنیم آدمکشی و چاقو کشی یا به خانه مردم حمله بردن یا کارهای بزرگ است. یک مأمور دولت ـ هر که میخواهد باشد ـ اگر وقت مردم را تضییع کند، ظلم است، یک ارباب رجوع به هر شکلی از آدمی که از او جلوتر بوده جلو بیافتد، ظلم است، یک راننده که در خیابان حرکت میکند، اگر تلاش کند با پیچ و خم زودتر خودش را به دیگری برساند و او را عقب بیاندازد، ظلم است. آن قدر دامنه ظلم وسیع است که حد ندارد. جامعهای که این طوری باشد، بر پایه اعتقاد و ایمانش ستم نکند و به حقوق دیگران تجاوز نکند، استحقاق امنیت دارد. چنین جامعهای استحقاق چنین زندگی انسانی را دارد که البته این دورنما است، اینها تا حدودی وعدههای مشروط است.
وقتی میگوییم جمهوری اسلامی، همه اینها در درون آن خوابیده است. یعنی جمهوری از مردم توقع دارد این طوری رفتار کنند و جمهوری از ارکان دولتش انتظار دارد، این طوری رفتار کند و از رئیس حکومت انتظار دارد خودش را مثل افراد دیگر حساب کند. علیابنابیطالب(ع)، وقتی از مدینه به کوفه تشریف آوردند، میدانید که ابتدا مقرّ حضرت علی(ع) در مدینه بود. یعنی در حجاز، در آن جا با ایشان بیعت شد. قضیه جنگ جمل در بصره پیش آمد، ایشان به بصره آمدند، بعد مصلحت در این شد که دیگر به حجاز برنگردند و به جای این که بعد از جنگ به حجاز برگردند، به کوفه رفتند و مرکز حکومتشان را کوفه کردند. وقتی که روزهای اول به کوفه آمده بودند، مردم کوفه براساس عادت گذشته، برخورد میکردند. عراق از قدیم زیرحکومت ایران بود. مرکز حکومت ایران مدائن بود که در چند فرسخی بغداد است و آنها در حومه پایتخت کسریهای ایرانی بودند، عادات حکومت کسریهای ایرانی را دیدهبودند، وقتی که یکی از نوکرها و جلادهای کسری در خیابان حرکت میکرد، مردم بایستی بایستند و تعظیم کنند، کسری اگر خودش میآمد، باید خیابانها و کوچهها را گلاب میزدند و معطر میکردند، علیابنابیطالب(ع) با آن عظمت وقتی که آمد، حاکم حکومت وسیعی که یک سرش آفریقا و یک سرش این طرف آسیا، نزدیک مرز هندوستان بود، با این قدرت و با این وسعت حکومت و آن هم پیروز در جنگ، جنگ جمل را برده بود، فاتح به کوفه آمده بود. وقتی به طور طبیعی در خیابانها حرکت میکردند، چهار نفر به عادت حکومتهای دیگر میخواستند جلویش بایستند یا پشت سرش راه بیافتند.
حضرتعلی(ع) میایستاد و میفرمود، چرا این کارها را میکنید؟ همین شما بودید که این طوری رفتار کردید تا این که کسریهای ایران خیال کردند خدا و خدایگان هستند، مگر فرق حکومت با مردم چه است؟ چرا با این عملتان شخصیت خودتان راخرد میکنید؟ چرا شخصیت غلط و اضافی و ناصحیح در یک نفر ایجاد میکنید؟ هر دو آن غلط است. حاکم را مغرور و ملت را ضعیف و زبون میکنید. اجازه نمیداد کسی پشت سرش حرکت کند.
اینها از جهاتی مهم نیست. اگر رئیس حکومتی، محبوبی و عزیزی به خیابان بیاید و آدم تعظیم کند، چیزی نیست، و مردم احترام میکنند، اما اگراسلام را میخواهید، روح اسلام این است که همین که رئیس حکومت شدی، این منصب به تو یک شخصیت اضافی نمیدهد که توقع کنی باید مردم در مقابل تو کرنش کنند. این نمیشود، از حکومت این در نمیآید. اگر مردم به دلیل دیگری بخواهند به یک نفر احترام بگذارند، خودشان علاقه داشته باشند، البته وقتی که به تملّق و کرنش برسد، حرام است، این جای دیگری میرود، اسلام میخواهد حکومتش این طوری باشد. حضرت علی(ع) میفرمود: مگر فرق من با شما چیست؟ غیر از این که دوش من زیربار سنگینتری قرار گرفته است، چه فرقی بین ماست؟
چرا یک انسان خودش را ذلیل و حقیر میکند؟ اینها لطایف حکومت اسلامی و چیزهایی است که ما اگر به آن نرسیم، موفق نمیشویم. مسائل اساسی حکومت اسلام و جمهوری اسلامی در جای دیگری است. آن جا است که ما معقتدیم اینها برای نجات بشر آمد و اگر بشر به آنها عمل کند، یقینآ سعادتمند است، جمهوری اسلامی ضامن اجرای آن قوانین است، باید اقتصاد، سیاست خارجی نظام، روابط اجتماعی، مسائل خانوادگی، اصول اخلاقی، فرهنگ، آموزش و خیلی چیزهای دیگر در محدوده مشخصی تنظیم بشود و در آن چهارچوب مردم، آزاد زندگی کنند. پس چیزهای مهمی که به عنوان اصل گفتم، یادتان باشد.
شکل حکومتخلاصهگیری میکنم که نتیجهگیری محسوس و روشنتر در اختیارتان باشد، درشیعهشکل حکومت ابتدا در شیعه منصوب بود. حاکم از طرف خدا منصوب میشد. این نصب مخصوص آن دوازده نفر است، در زمان غیبت شکل حکومت تعیین نشد. این مردم هستند که با اقتضای زمان و راهنمایی علما و اهل فن، شکل حکومتشان را انتخاب میکنند. حالا ما جمهوری را انتخاب کردیم. مهم است که این حکومت با عنوان جمهوری اسلامی با جمهوریهای دیگر تفاوت داشته باشد. گفتم، در جمهوری اسلامی نباید منصبها به افراد بیصلاحیت داده شود.
البته مرحلهای است که ما افراد ساخته شده نداریم، ناچار باید به طور نسبی کار شود، یعنی یک نفر بیست درصد، پنجاه درصد، ده درصد صلاحیت دارد، اگر روزی افراد صالح پیدا کنیم، همان طوری که شما پشت سر پیش نمازی که عدالت ندارد، نمیتوانید نماز بخوانید، فردا یک قاضی هم که عدالت ندارد، نمیشود به او مراجعه کرد. شاهد هم میگوید. هر کسی را به دفتر یا پای میز محاکمه ببرید تا امضا بکند و حکم درست بکند، اینها نخواهد بود، شرط دارد. منصبها هم همین است. شرایطی دارد. البته در حکومت و جامعهای که به طور نسبی میتوانیم این نسبت را پیدا کنیم، سراغ افراد صد درصد بیصلاحیت نمیرویم. چون نداریم، نمیتوانیم بگوییم این نمیشود. در دنیا همه مردم آزاد هستند، این طور محیط در دنیا ثابت است. الان میگویند مثلا کسی را به عنوان دبیر انتخاب میکنیم که لیسانس داشته باشد. این شرطی است که مردم میپذیرند برای این که چنین کسی میتواند صلاحیت درس دادن در دبیرستان را داشته باشد. اسلام پایش را بالاتر میگذارد و شرایط دیگری برای افراد در نظر میگیرد.
گفتم فرق دوم مسأله این جا است که در جمهوری اسلامی این جور نیست که مثلا وکلا بتوانند در مجلس قانونی بگذارند که هر کسی با نماز نسازد، با روزه نسازد، با زکات نسازد، با حج نسازد، مثلا دستور مشروبخوری بدهند. دستور همکاری با کفار علیه مسلمانان دیگر بدهند. نباید قانونی در مجلس بگذارند که با فلان حکومت که مثلا دارد علیه فلسطینیها میجنگد، روابط اقتصادی برقرار کنیم و به او نفت بدهیم. اسلام جلوی اینها را میگیرد. بنابراین آزادی در محدوده قوانین اسلامی است.
مطلب سومی که گفتم این بود که اسلام به منصب، میز و پست به عنوان یک ناندانی و مرکز افتخار و وسیله ابراز شخصیت نگاه نمیکند.
نهضت در اسلام، به آن جا به عنوان یک محل خدمت و مسؤولیتآور و تکلیفآور حکومت اسلامیتوجه میکند. یعنی جایی است که به محض این که حکم صادر شد که فلان آقا مسؤول این پست است، وظایف خاصی به دوشش میآید که باید آن وظایف مورد توجه او باشد. باید مسؤولیتآور باشد.
اگر بخواهد از آن منصب به عنوان شخص خودش ـ یا به ضرر مردم یا نفع ـ استفاده بکند، این نوعی انحراف از مسیر اسلام است، این هم یک چیز دیگری است. چیزهای خرده و ریزی هم این وسط گفته شد که به عنوان نمونههایی از جمهوری اسلامی است. امیدوارم در بحثهای آینده که در همین هفته و در هفتههای دیگر از این به بعد از طرف حزب جمهوری اسلامی گویندهها در خیلی جاها و حتی در روزنامهها و در تلویزیون و رادیو مطرح میکنند، شما بیشتر با مسائل حکومت اسلامی آشنا شوید.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره مائده (5)، آیه 49
[2] ـ سوره انعام (6)، آیه 82