سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی پیرامون گروههای مختلف در انقلاب و وحدت در قرآن
بسماللّهالرحمنالرحیم
اَلْحَمْدُلله وَالصَّلوةُ عَلی رَسُولَاللهِ وَ آلِهِ اَّجْمَعیِنَ. قالَ اَلَّعظیمُ فِی کتابهِ، اَعُوذٌ باللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الِّر جیَم: «یا اَیُّهَا الَّذüینَ امَنُوا اَطیüعُوا اللّهَ وَ اَطیüعُوا الرَّسُولَ وَ اُوْلیِ اْلاَمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فیِ شَیِْ فَرُدّوُهُ اِلَی اللّهِ وَ الَّرسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ باللّهِ وَالْیَوْمِ اْلاخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَّاَحْسَنُ تَاْوüیلاً»[1] .
موضوع بحثبرادران مسؤول این مجلس عنوان صحبت من را «نقش وحدت در انقلاب» انتخاب کردهاند. پیدا است که یکی از مسائل اساسی روز، که توجه همه را به خود جلب کرده، وحدت است. موجب حیرت است که بعضی از آثار اختلاف در مسؤولان کشور باعث نگرانی افراد صمیمی و دوستان انقلابی شده است و آقایان خواستهاند که این بحث ضروری و اساسی در محفل آنان مطرح شود و من هم استقبال میکنم. چون بحث خوبی است.
مکرر، همه میگوییم و میشنویم و مینویسیم که از اینکه اتحاد، وحدت، یگانگی، همکاری، همگامی، همراهی و دوری از اختلاف، تشتت، درگیری و مخالفتهایی که ممکن است، نیروهای یک مردم متحد را به هدر بدهد و خنثی کند، متنفریم.
این مسأله از جهتی برای همه واضح است، ولی از جهتی هم مبهم است و نیاز به تحلیل و بررسی و فهمیدن معنای اتحاد و وحدت و همکاری دارد. بحث امشب من ممکن است، بتواند، راهنمای خوبی برای برخورد با دیگران در زندگی اجتماعی باشد.
محور بحثاز طرفی می دانیم که قرآن دایمآ مسلمانها را به وحدت و همکاری دعوت میکند و در مقابل، مخالفان و کّفار و دشمنان از مسلمانها میخواهند که از وحدت، نزدیکی، اعتماد و محرم راز همدیگر شدن، بپرهیزند. ما در این بحث میخواهیم، بفهمیم که اصلا وحدت و اتحاد چیست؟ با چه چیزی میشود، متحد شد؟ طرف اتحاد انسان چه کسانی میتوانند باشند؟ کجا نمیشود متحد شد. نقش اتحاد و وحدت در حرکت و پیشرفت و کمال جامعه چیست؟
امشب اینها را بحث میکنیم. در این هیچ بحث نیست و هیچ لزومی ندارد که ما در اینجا وقت صرف کنیم که آنجایی که اتحاد و وحدت معنی دارد و صحیح است، لازم و واجب است. بحث آنجا است که اصلا با چه کسی می شود وحدت داشت و کجا وحدت، صحیح نیست و اصلا متحد شدن یعنی چه؟ چگونه میشود، متحد شد؟
فرض میکنیم ما و شما یک هدف مشترک داریم، همگی میخواهیم به نقطه معینی برسیم. اگر هدف، مشترک باشد و نهایت حرکت برای همه یکی باشد، میتوانیم راه مشترکی انتخاب کنیم و با هم حرکت کنیم.
اگر فرض کنیم که همه ما بعد از جلسه میخواهیم، مثلا به خیابان سی متری برویم، خیلی طبیعی است که با هم از این خیابان حرکت کنیم و برویم، ولی اگر یکی بخواهد به شمیران برود و یکی به شاه عبدالعظیم و یکی به فرودگاه و دیگری به تهران پارس، هدفها جور دیگری است.
میخواهیم ببینیم، اینها چگونه میتوانند متحد باشند و حرکت همگام و همراه و متحد داشته باشند. اصلا عملی است یا نه؟
شما که میخواهید به تهران پارس بروید و من که میخواهم به طرف فرودگاه بروم، از این مسجد که بیرون رفتیم، فقط تا دم مسجد هدف مشترک داریم؛ یعنی، از اینجا میتوانیم دست همدیگر را بگیریم و با هم تا خیابان برویم. به خیابان که رسیدیم، راهمان از هم جدا میشود. شما به این طرف میروید و من به آن طرف میروم.
هدفگیری مشترکپس، اولین چیزی که برای همکاری، اتحاد و وحدت ضرورت دارد، این است که در یک هدف و مطلوب و مقصود با هم شریک باشیم و هدفگیری ما یکی باشد. پس اگر شما میشنوید که میگویند، «همکاری و اتحاد در محدوده مکتب»، به این معنی است و این را تأمین میکند. یکی از چیزهایی که در مکتب هست، همین هدف گیری مشترک است. ما که مسلمانیم و مکتب ما اسلام است، صرف نظر از اینکه اسلام را چقدر شناختهایم، همه، خدا و رضایت و دستور خدا و اجرای فرامین اسلام را هدف قرار میدهیم.
میتوانیم با هم هماهنگ حرکت کنیم. البته ممکن است یک نوع اختلافهایی در سلیقهها باشد. از این مسجد که به بیرون رفتیم، ما که مثلا منزلمان به طرف فرودگاه بود، ممکن است دو نظر باشد، یکی فکر کند که خیابان تخت جمشید سابق مسیر بهتری است و این یکی فکر کند که از خیابان انقلاب بهتر میتوانیم، برویم. آن یکی فکر کند که از کوچه و خیابانهای فرعی زودتر میرسد و دیگری بگوید که از خیابان اصلی میرویم. همه میخواهیم به فرودگاه برویم، ولی ممکن است در انتخاب راهمان سلیقهها و دیدگاههای مختلفی بر اثر اختلافات اطلاعات باشد که آن، اینجا را خلوت میبیند و این جای دیگر را.
پس، برای افرادی که هدف مشترک دارند و میخواهند به یک نقطه برسند، ممکن است اختلاف پیش بیاید. ممکن است در راه رسیدن به هدف و کیفیت حرکت، طرز تفکرهای مختلفی پیش بیاید. برای چنین اختلاف سلیقههایی میگوییم که باید متحد شد. میگوییم، آقایان! شما که میخواهید به فرودگاه بروید، به جای اینکه متفرق شوید و در بین راه سر این خیابان و آن کوچه دچار دشمن شوید و درگیری پیدا کنید و مورد هدف قرار بگیرید، بیاید همراه هم و با یک صف در این خیابان انقلاب حرکت کنید و اگر به دشمنی برخورد کردید، نیروی متمرکز شما، راه را باز کند و پیش بروید. این خیلی منطقی و صحیح است.
اینکه میگوییم: اتحاد و وحدت، با کسانی (است) که میتوانیم با آنها به طرف یک هدف حرکت کنیم، اما کسی که در مقابل خدای ما میخواهد، ماده را بپرستد، کسی که دشمن خدا و قرآن ماست و معتقد است معارف قرآن دروغ است و دین مخدر اجتماع است و خدا، پیغمبر(ص)، وحی، ملائکه، بهشت، جهنم، حساب، جزا، کیفر و ثواب دروغ است و اصلا دید او به دنیا طور دیگری است و برای چیز دیگری مبارزه میکند، چطور میتوانیم همراه او حرکت کنیم؟
چگونگی اتحادخواهید گفت: پس چطور شد که در آن روزها که رژیم پهلوی در ایران بود، گروههای مختلفمسلمان، کمونیست، ملی و اسلامی همه با هم حرکت کردیم؟! ممکن است درجریان انقلاباین سؤال به ذهن شما بیاید و صحیح هم هست که بیاید، میخواهم همین مسأله را روشن کنم. آن مثالی که زدم که از اینجا تا بیرون مسجد با هم میرویم و بعد متفرق میشویم، همین داستان انقلاب ما و بعد از آن است.
یک روز در این کشور، رژیم پهلوی حاکم بود و همه این مردم، مسلمان و مارکسیست، التقاطی، پولدار و بیپول احساس میکردند که این رژیم برای آنها خوب نیست.
همه به یک نقطه رسیده بودند که از خانواده پهلوی به تنگ آمده بودند. کمونیست فکر میکرد تا این خانواده پهلوی باشد، برنامههای کمونیستی اجرا نمیشود. یک مسلمان، نجات خود را در سقوط خانواده پهلوی میدید و یک ملی گرا هم همین طور، و تفاوت نداشت.
مثل این بود که همه ما در این مسجد جمع شویم و تا دم این مسجد راهمان مشترک باشد، همه بخواهیم تا اینجا برویم. در اینجا مشترک بودیم و برای ساقط کردن خانواده پهلوی، شعار و هدف واحد داشتیم. آن روز همه نیروها در این گذرگاه تاریخ متمرکز بود؛ جمعیت فشرده از یک مسیر به طرف هدف میرفتیم، منتها همه فکر میکردند که بعد از اینکه خاندان پهلوی رفت، از آن به بعد چه خواهیم کرد؟
آن دیگر، به فکر گروههای جداگانه بود. مارکسیستها میگفتند، بگذارید این ساواک، ارتش و خانواده را از میان برداریم، بعد ما به کارخانهها و کارگاهها میافتیم و شعار میدهیم و در محیط آزاد، کارگرها را با خودمان همراه میکنیم و حکومت مارکسیستی درست میکنیم. مسلمانها میگفتند، بگذارید این خانواده پهلوی برود و ما آزاد شویم؛ مردم را روشن و تربیت میکنیم و جامعه اسلامی میسازیم.
ملیگراها میگفتند، بگذارید خانواده پهلوی برود و آن وقت این مردم به فکر خودشان حکومت دلخواه خود را انتخاب کنند و ... پس تا رفتن شاه همه با هم بودیم.
شاه را بیرون کردیم، ساواک را از میان برداشتیم و فشار و خفقان و سر نیزه جای خود را به محیط آزاد داد؛ حالا موقع انتخاب راههای مخصوص است.
حالا همه از این مسجد بیرون رفته و به خیابان رسیدهایم و از آن خیابان هر کسی باید راه خود را انتخاب کند. حالا اتحاد مطرح است، بعد از پیروزی باز هم اتحاد. اتحاد سرچه؟ وحدت با که؟ بنده که میگویم دین، سعادت انسان را تأمین میکند و قرآن مایه سعادت و راهنمای ماست و میگوید باید این قانون پیاده شود و فلان مارکسیستی که میگوید، نه، دین تریاک، تخدیر و هروئین است و بشر، دین، آیین و عبادت نمیخواهد، ماده است، خدا نیست، سر چه باید با هم متحد شویم؟!
بله، ممکن است چیزهایی پیدا شود. مثلا، اگر روزی اصل انقلاب به خطر بیفتد و مارکسیستها هم احساس کنند که اگر فردا محمدرضا پهلوی برگشت، دوباره همه آنها را به زندان میریزد و ما هم احساس کنیم که اگر برگشت، همه چیز را میگیرد، ممکن است برای جلوگیری از خطر تجدید حضور خانواده پهلوی، دوباره در یک نقطه به هم برسیم، اما واقعیت این است که وقتی انقلاب تمام شد و پیروزی آمد و مردم آزاد و همراه انقلاب شدند، انتخاب راه و مسیر به سوی هدف بستگی به این دارد که هدف انسان چه باشد و بخواهد به کجا برود.
مصادیق اتحادپس، این شعارهای کور و کری که احیانآ میبینید از بلندگوهای چپ و چپنماها و مخالف اسلام بلند میشود و ما را به اتحاد دعوت میکند، نمیتواند اتحاد باشد.
البته چیز دیگر میتواند باشد که حالا عرض میکنم. ما هم خیلی چیزها داریم؛ وحدت، اتحاد، قرارداد همکاری، مصالحه و آتش بس. اینها مراحل مختلف است. وحدت با که؟ قرارداد همکاری با که؟ و آتش بس با که؟
اینها چیزهایی است که در مراحل مختلف پیش میآید. وحدت تنها برای کسانی پیش میآید که از نظر مکتب، راه و هدف کاملا با هم یکی باشند؛ یعنی، اگر شما خواستید از اینجا به تهران پارس بروید و فقط یک خیابان بود و راه دوم نبود، با کسانی که در این راه میخواهند، حرکت کنند، وحدت دارید، همراهید و با هم حرکت میکنید.
ممکن است، انسان در هدف یکی باشد، اما در راه با هم اختلاف داشته باشند. آن یکی ترجیح بدهد که چون ماشین دارد، از خیابان برود و شما چون ماشین نداری و دوچرخه داری، ترجیح بدهی که از کوچه بروی، ولی برای اینکه به هدف برسید و در راه بی خطر حرکت کنید، قرارداد اتحاد میبندید؛ یعنی، دو نفری از یک خیابان و کوچه میروید. راهتان مختلف است، ولی هدفتان یکی است. این اتحاد میشود.
بنابراین ، اگر در هدف و خط کلی راه با هم همراه و متحد باشیم، وحدت داریم و ما مسلمانها باید این طوری باشیم. امروز مسلمانهای خط امام (این کلمه خط امام اینجا به درد میخورد) با هم وحدت دارند. رهبرشان یکی است، هدف و طریق رسیدنشان هم یکی است و هیچ گونه اختلافی در بینشان نیست.اینها با وحدت، هماهنگی، انسجام، صمیمیت، رفاقت، برابری و برادری به طرف هدفشان که جامعه اسلامی سالم، صحیح و واقعی است، حرکت میکنند.
در این بین ممکن است، تیپ دیگری از مسلمانها هم پیدا شوند که آن چنان در خط امام نیستند، ولی خیلی با خط امام درگیری ندارند؛ از این مسلمانهای درجه دوم و دست دوم هستند، که خیلی آن طوری نیستند. میتوانیم با اینها قرارداد همکاری بگذاریم و با آنها حرکت کنیم.
مسلمانهایی هستند که هم به اسلام عقیده دارند و هم ملیگرا هستند. میتوانیم با هم حرکت کنیم. عیبی ندارد، ما اصل را بر اسلام میگذاریم و ملت و وطن خود را قبول داریم. یک مسلمان غیر مکتبی ملیگرا میتواند، با ما قرار بگذارد و متحد باشیم و به طرف هدف حرکت کنیم، که میکنیم. اینها اتحاد است.
آنچه که ما امروز صحبت از اتحاد میکنیم، این است: میگوییم این گونه سلیقهها را آلان باید کنار بگذاریم و اختلافات جزئی از این قبیل را رها کنیم و همدیگر را داشته باشیم، دست همدیگر را بگیریم و کمبودهای همدیگر را جبران کنیم و با هم به طرف پیاده کردن اسلام راستین و سعادت مردم پیش برویم. تا اینجا بحثی نیست.
اما، قدری که جلوتر میرویم، به یک عده افراد برخورد میکنیم که ـ یا اسم خود را مسلمان میگذارند یا نمیگذارند ـ دید آنها به اسلام با ما فرق میکند. ما یک گونه اسلام میشناسیم، آنها یک گونه دیگر. هر دو میگوییم: اسلام: ولی اسلام ما تفاوت دارد. مثل این است که از اینجا بخواهیم هر دو به کرج برویم؛ من فکر میکنم کرج در شمال و او فکر میکند در جنوب است. هر دو میخواهیم به کرج برویم، اما یکی در شناخت کرج اشتباه کرده است.
آن یکی که کرج را در شمال میبیند، با آن یکی که آن را در جنوب میبیند، نمیتوانند راهشان را یکی کنند. ما در ایدئولوژی یک جور خدا تشخیص میدهیم، او یک جور دیگر تشخیص میدهد.
وقتی که صحبت از قیامت میکنیم، قیامت است که انسان زنده میشود و حساب خود را پس میگیرد، او فکر میکند قیامت یعنی برنامههای دراز مدت برای آینده.
وقتی صحبت از اسلام میکنیم، اسلامی میخواهیم که از قرآن و کلمات پیامبر(ص) در میآید، او وقتی صحبت از اسلام میکند، اسلامی است که با عقل خود و توجه به مکتب مارکسیسم یا چیز دیگری میبافد. ما اسلامی را میخواهیم که یک مجتهد عالم نظر بدهد، او میخواهد مثل یک دانشجوی هر چند خوشفکر، اما دانشجویی با دید اجتماعی تشخیص بدهد.
پس، این یکی نمیشود. من میگویم اسلام، شما هم میگویید اسلام، اما از دو جور اسلام حرف میزنیم و این دو جور اسلام مثل اسلام علی(ع) و معاویه میشود.
معاویه هم میگفت، حکومت اسلامی و خودش را هم خلیفه معرفی میکرد و علیبن ابیطالب(ع) هم میگفت، حکومت اسلامی و خودش را خلیفه میدانست. اما وقتی میخواستند اسلام را پیاده کنند، جنگ میشد و همدیگر را به شمشیر میبستند.
این یک جور؛ مسلمان است، اسلام هم میخواهد، اما اسلامی تشخیص داده است که نمیتوانیم با هم حرکت کنیم و به آن نقطه برسیم. یک قدم بیشتر میرویم، نیروهایی هستند که میگویند، ما برای خلق و مردم مبارزه میکنیم، ما هم که مسلمانیم، برای سعادت مردم مبارزه میکنیم، ولی او سعادت مردم را یک چیز تشخیص میدهد، ما یک چیز دیگر. خیلی تفاوت دارد. او فکر میکند سعادت مردم در این است که یک سیستم مارکسیستی و کمونیستی در این کشور پیاده شود و ما کامبوج، ویتنام، شوروی، یوگسلاوی و ... بشویم، ما فکر میکنیم نه، سعادت مردم این است که ما مدینه پیغمبر(ص)، جامعه اسلامی و تابع قرآن شویم. ما میگوییم مردم نماز بخوانند، عبادت کنند، اخلاق داشته باشند، برادری آن چنانی داشته باشند و در رابطه با خدا، انسان با فضیلت ساخته میشود، او میگوید نه، خدا، اخلاق، دین و قرآن مزاحم است؛ بگذارید یک جامعه آزاد آن طوری در بیاوریم.
تفاوت اساسی در میان است. پس، ممکن است برای خلق شعار سردهیم، اما برای خلقی که شما میخواهید، خدمت کنید و خدمتی که او تشخیص میدهد، با هم نمیسازد. پس، مبارزه برای این جهت هم نمیتواند اتحاد و وحدت بیاورد. در سالهای 50 تا 54 آنهایی که در مبارزه بودند، میدانند که یک نوع هماهنگی بین ما و گروههای مبارز اسلامی التقاطی بود. در سال 54 در آن گروه یک انشعاب پیش آمد؛ یعنی، در بین مجاهدین یک گروه مارکسیست در آمد و کودتا کرد و چند نفرشان را کشت و اعلام مواضع کرد و گفت که ما از این به بعد میخواهیم به عنوان یک گروه مارکسیستی کار کنیم. مسلمانهایش به ما متوسل شده و گفتند که کمک کنید، به داد ما برسید، قضیه این شده است و با آن شرایط سختی که بود، نمیشد این چریکها را دید؛ ملاقاتها خطرناک بود. آنها همه مخفی زندگی میکردند و ما همه معمولی زندگی میکردیم.
قرار شد یک ملاقات بکنیم. با یکی از آن رهبران کودتاچی مارکسیست شده آنها ـ بهرام آرام ـ در منزل دوستانمان قرار ملاقاتی گذاشتیم و به آنجا رفتیم. من رفتم آنجا و مباحثه کردیم. بحث این شد که چرا این طوری کردید؟
توضیحاتی داد که به این دلیل این طور شد. من اعلام کردم که از این به بعد هیچ کمک و مساعدتی از طرف ما به شما نخواهد رسید.
گفت: چرا نمیرسد؟! برایش سخت بود قبول کند. میگفت: مگر شما برای سقوط محمد رضای پهلوی مبارزه نمیکنید؟ مگر ما هم مبارزه نمی کنیم؟ پس با سابق چه فرقی کرده است؟
من به ایشان گفتم که ما مبارزه میکنیم، محمدرضای پهلوی را ساقط کنیم و به جای او علی بن ابیطالب(ع) را بگذاریم و شما مبارزه میکنید که محمد رضا پهلوی برود و به جای او لنین بیاید و برای ما محمد رضای پهلوی و لنین هیچ فرقی ندارد، هر دو ضد اسلام هستند.
ما هیچ وقت حاضر نیستیم که امکانات جامعه اسلامی و مسلمانها را خرج این بکنیم که محمد رضاپهلوی از کشور بیرون برود و به جای او یک دیکتاتور دیگری به شکل دیگری بگذاریم. ما نمیتوانیم این طور مبارزه کنیم. «هَذا فِراقُّ بَیْنِی وَ بیَیْنَکَ»؛ این نقطه جدایی است. برای او خیلی سخت بود که قبول و هضم کند که چطور ما که در سنگرها در حال جنگ هستیم و به سختی زندگی میکنیم و به قول خودش میگفت: من از پناهگاهم که به اینجا آمدم، در چند نقطه ممکن بود گرفتار شوم. این طور میآیم و مبارزه میکنم، چطور شما نمیتوانید به من کمک کنید؟!
تعریف اتحادمسأله این است. آن روز که روز مبارزه بود، اگر یادتان باشد، وقتی که امام در ازدیدامامپاریس بودند، در اولین مصاحبهای که با "لوموند" کرده بودند که خیلی مهم بود و در ایران پخش شد و مطالب زیادی داشت، یکی از سؤالات این بود که «آیا شما حاضرید با مارکسیستها در مبارزه، اتحاد ارگانیزم و وحدت نظام داشته باشید؟»
ایشان گفتند: «نه، کفر و ایمان نمیتوانند در یک جبهه بجنگند». عرض کردم تصادفآ ممکن است باز هم در مقطعی همراه و همسفر شوند، ولی این وحدت نیست. این یک همکاری تحمیل شدهای است که انسان در مقطعی با آن مواجه است؛ ما و شما اینجا تا خیابان میتوانیم همراه هم باشیم؛ چون این نقطهای است که راه مشترکمان از آنجا جدا میشود.
اسم این را وحدت نمیگذاریم. این یک همکاری موقتی است که به طور طبیعی در مسیر پیش میآید. امروز صفوف، مشخص و راهها معین شده است و به سراغ مراحل بعدی میرویم. آتش بس ؟ بله، میشود.
ما دشمن هستیم، نمیتوانیم بگوییم که ما میتوانیم با کسی که خدا را به تمسخر میگیرد، دوست باشیم. محال است. اگر بشود، یا ما مسلمان نیستیم یا او کافر نیست. همه زندگی، حیات و حرکتمان برای خداست و او همه تلاشش برای نفی خداست. چطور میشود با هم دوست شویم؟!
تعریف وحدتاگر ما در هدفمان این قدر بیتفاوت باشیم که بتوانیم به دشمن هدفمان اززبان قرآنمحبت کنیم و با او دوست و صمیمی شویم، پس چه هدفی است؟! قرآن به مسلمانها میگوید که «یآ اَیُّهَا الَّذüینَ امَنُوا لا تَتَّخِذُو ابطانَةً مِّنْ دُونِکُمْ لا یَاْلُونَکُمْ خَبالاً وَّ دُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضآءُ مِنْ اَفْوهِهِمْ وَ ما تُخْفüی صُدُورُهُمْ اَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلایاتِ اِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»[2] .
ببینید چه جملات قاطعی است! مسلمانها، مؤمنین! دشمنان را محرم اسرارتان نکنید و به آنها نزدیک نشوید، اینها همیشه منتظرند که به سر شما مصیبت بیاید، اینها از درد شما خوشحال میشوند، از زبان و دهانشان بغض و کینه میبارد. این همه شعار که گفتند و در روزنامههایشان نوشتند، این همه اعلامیههای شبانه که پخش کردند و اهانتها و توهینها کردند و فشارهایی که آوردند و صدماتی که به کشور زدند، کافی نیست که دشمنتان را بشناسید؟
«یآ اَیُّهَا الَّذüینَ امَنُوا لا تَتَّخِذُو ابطانَةً مِّنْ دُونِکُمْ لا یَاْلُونَکُمْ خَبالاً وَّ دُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضآءُ مِنْ اَفْوهِهِمْ وَ ما تُخْفüی صُدُورُهُمْ اَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ اْلایاتِ اِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»[3] . آن چیزی که در سینههایشان مانده و هنوز ابراز نکردهاند، خیلی
بزرگتر و بیشتر است. آن چیزی که در سینههایشان است، این است که روزی که فرصت کنند، سربه تن مسلمانی نخواهند گذاشت.
آنها مثل ما نیستند که اجاز بدهند در حکومتشان ما به دانشگاه برویم و آن را قبضه کنیم. بعد از شصت سال که از حکومت کمونیستها در شوروی میگذرد، هنوز مسلمانها حق ندارند در مسائل سیاسی اظهار نظر کنند. هنوز احکام سیاسی را که مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی است، حق ندارند در مساجد بگویند.
عبادت کنند، نماز بخوانند، حق ندارند معارف اجتماعی اسلام را بگویند، ولی ما در سال و روز اول انقلابمان اجازه میدهیم که در دانشگاه، خیابان و دم خانه امام بیایند و قطعنامه مارکسیستی بخوانند. آنها با ما این طور رفتار نمیکنند.
دشمنان ما این طوری هستند آن چیزهایی را که در دلهاشان مخفی کردهاند و ابراز نکردهاند، خیلی بزرگتر و بیشتر از اینهایی است که به زبان آوردهاند.
البته، همین قرآن در سوره دیگری میفرماید: ما شما را از اینکه به اینها محبت کنید، منع نمیکنیم، تا مزاحم نشده و درد سر ایجاد نکردهاند و خارسر راه و ضد انقلاب نشدهاند و میخواهند زیر سایه شما زندگی کنند، خدا شما را منع نمیکند. نسبت به کسانی که با شما نجنگیده و با دشمنان شما همکاری نکردهاند، محبت کنید. خداوند شما را نهی میکند از کسانی که با شما جنگیدند و یا به آنها که با شما میجنگیدند، کمک کردند.
آنهایی که در کردستان و گنبد اسلحه بدست میگیرند و پاسدار و ارتشی مسلمان شما را میکشند و بمب و مین منفجر میکنند، نمیتوانند دوست شما باشند و دیگر نمیشود به اینها محبت کرد.
خداوند با صراحت ما را از انجام این کار منع کرده است. متحد که نمیتوانیم بشویم؛ هیچ، آتش بس هم نمیتوانیم بدهیم و محبت هم نمیتوانیم بکنیم، مگر اینکه آرام بگیرند و بخواهند زندگی کنند. اگر بخواهند زندگی کنند، حق حیات و زندگی دارند. آزادند که اینجا حضور داشته باشند.
خلاصه مطالبپس، ببینید مراحل چگونه پیش میآید، وحدت؛ با مسلمانهای خالص و خط امام. اتحاد؛ با مسلمانهایی که اختلاف سلیقه داریم و طرق مختلف انتخاب شده است، اما با اسلام مخالفتی ندارند و حاضرند به طرف هدف ما حرکت کنند. همکاری؛ در مواردی با مخالفین؛ آنجایی که در مسیر مشترک هستیم. همان کاری که در دوران انقلاب میکردیم و امروز هم برای حفظ انقلاب میکنیم.
آتش بس و مصالحه و همزیستی در محیط ـ نه همکاری، نه وحدت و نه اتحاد ـ با مخالفانی که حاضرند بدون توطئه گری و ایجاد مزاحمت و اقدامات ضدانقلابی در انقلاب ما زندگی کنند و در جامعه ما حضور داشته باشند و تحت پرچم و در محیط اسلامی ما زندگی کنند.
میتوانیم با اینها قرار داد صلح ببندیم، همان طور که پیغمبر(ص) هم نقض نکرد. وقتی که نقض کردند، آیه نازل شد که چند ماه مهلت به آنها بده، بعد از آن همه عهدهایشان را بشکن و از این به بعد به گرده آنها فشار بیاورد تا در محیط شما کافر و مشرک وجود نداشته باشد.
اهمیت وحدتاین معیار است. حالا این آیهای را که در اول صحبتم خواندم، معنی کنم، خطاب به مؤمنین است: مؤمنین ! ـ حتی نمیگوید مسلمین؛ یعنی ، خط امام را میگوید، آنهایی که در یک خط هستید ـ خدا و پیغمبر(ص) را اطاعت کنید. ـ این پایه همکاری است ـ مبادا خودتان با همدیگر نزاع کنید و بجنگید تا اینکه بین خودتان تفرقه ایجاد شود و اتحادتان در دنیا برود و انسجامتان از بین برود و شکست بخورید.
پس، ببینید، اولی صحبت اطاعت از خدا و پیغمبر(ص) است؛ یعنی، در این مسیر متحد شوید، از شما اتحاد میخواهد.
امروز در این برهه از زمان، اختلاف دو مسلمان و جنگشان با هم، در بین پیروان خط امام، ظلم، گناه، جرم و تضعیف اسلام است.
این نباید باشد، ولی فراموش نکنیم که اختلاف سر چه، اتحاد سر چه و برای چه؟
همه مبارزات، زحمات و تلاش ما برای این است که این جوری باشیم، در این راه برویم، به سوی خدا باشیم و اسلام را پیاده کنیم. این نقش در گذشته نشان داده است که اتحاد چقدار مؤثر است.
تا روزی که روحانیّت ما در مبارزه با پهلوی متحد نبود، پیشرفت هم نداشتیم، دیدید؛ یک عده از علما به میدان نمیآمدند، یک عده از مساجد حاضر به پذیرش مبارزه در آنجا نبودند، یک عده مبارزه میکردند و آرام آرام با حرکت لاک پشتی پیش میرفتند.
در این یکی دو سال اخیر همه به مساجد آمدند، تمام معلمین و روحانیون آمدند، همه دستجات و مسلمانها آمدند و یکپارچه شدیم و نقش اتحاد را در پیروزی دیدیم.
موقع اعتصاب که شد، اگر مثلا فقط مخابرات اعتصاب میکرد، چیزی نمیشد. اگر فقط بانکها اعتصاب میکردند، چیزی نمیشد. وقتی که کارخانهها، ادارات، نفت و .... اعتصاب کردند و فقط به اندازه اداره مردم کار شد و بقیه اعتصاب کردند، پیروز شدیم.
ما، مسلمانها حالا باید این طور باشیم. برای ادامه انقلاب و حفظ انقلاب و ابهُتمان و شکستن دشمن و پیروزی، باید نیروهایی که میتوانند وحدت داشته باشند، این کار را بکنند. در آنجایی که وحدت نیست و میشود اتحاد ایجاد کرد، اینکار را بکنیم. در مورد دشمنانی که هم خودشان میدانند و هم ما میدانیم که به هر حال یک روز خطوط ما از همدیگر جدا میشود و مقابل هم قرار میگیریم، امروز که همه در برابر خطر هستیم، میتوانیم با هم آتش بس برقرار کنیم و زندگی نماییم و آنها مصلحتشان همین است، ما هم مصلحتمان همین است.
البته، آنها اگر تشخیص بدهند که مصلحتشان این نیست، نمیآیند، که به نظر من مقداری تشخیص دادهاند و الان، عملشان این طور نشان میدهد که خیال میکنند، در محیط اسلامی برای رشد آنها چیزی باقی نمی ماند. لذا، دارند تلاش میکنند که محیط اسلامی ایجاد نشود. آنها میفهمند اگر روزی این کشور تثبیت شد، کار و تولید فراوان شد، کمبودها رفع شد و انقلاب روی غلتک افتاد و عدالت آمد و تبعیضها کم شد، دیگر تبلیغ مارکسیسم معنی ندارد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته