سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در مسجد قبا پیرامون اقتصاد کشور و دیدگاه اسلام درباره فقر و ثروت

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در مسجد قبا پیرامون اقتصاد کشور و دیدگاه اسلام درباره فقر و ثروت

  • چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۵۹

 

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

«اَلْحَمدلله وَ الصّلاهُ عَلی رَسُولِ الله وَ آلِهَ اَجمعین. قالَ الْعَظیمُ فیِ کِتابهِ، اَعُوذُ بالله مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم:» «وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً اِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ اْلبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحُسُورًا»[1] .

اهمیت موضوعاز قبل تذکر می‌دهم که این مسأله، از مهمترین و اساسی‌ترین و لازمترین بحثمسائل زندگی انسان است و در نظام اجتماعی از ضرورت درجه اول، برخوردار است. مسأله اقتصاد و روابط اقتصادی این قدر اهمیت دارد که قشر عظیمی از متفکران دنیا را به این خیال انداخته است که روابط اقتصادی را زیربنا، خلاق و سازنده و خدای جهان و انسان قرار بدهند و تاریخ، حرکت انسان، مکتب، فرهنگ، علم و اخلاق را روبنای این روابط قرار دهند و این را به مثابه بنیان زندگی اجتماعی انسان در همه ابعادش تصور کنند.

البته و صد البته اشتباه کرده‌اند و جهان بینی بسیار مخدوشی است، اما بی‌جهت نبود که به این وادی کشیده شده‌اند. راز مطلب این است که روابط اقتصادی در جامعه و تاریخ انسان، آن قدر زیاد بوده است که اینها نتوانسته‌اند، خود را از جذبه و سلطه آن، چنان آزاد نمایند که ارزیابی دقیقتر و عمیق‌تری برای خودشان درست کنند.

نقش و اهمیتبه هر حال در اهمیت روابط اقتصادی همین نکته‌ای که گفتم، کافیست اقتصاددرانقلاببدانید و امروز مهمترین بحث‌های ایدئولوژیکی در میان گروه‌ها، جمعیت‌ها، احزاب مبارز و انقلابیون دنیا همین است. شما هر جا که بروید، در آنجایی که انقلاب و مبارزه مطرح است، همین بحث است که آیا اقتصاد زیربنا، خلاق و عامل جبار حرکت تاریخ است؟ آیا مکتب، فکر، ایدئولوژی، اخلاق و همه چیز روبنای اقتصاد است؟

این، بحث داغ ما و جوامع اقتصادی دیگر است. طبیعی است که ما منکر این هستیم. ما انسان را محور و مسؤول می‌دانیم و اقتصاد را به صورت یک غلام حلقه به گوش انسان می‌دانیم و انسان را خلاق اقتصاد می‌دانیم، اما با همه اینها باید به اقتصاد اهمیّت بدهیم و در انقلابمان فراموش نکنیم.

اگر کسی فکر کند که می‌تواند انقلاب کند و جامعه‌ای را از بنیان عوض کند که معنای انقلاب این است، ولی دست به روابط اقتصادی نزند و سیاست اقتصادی نداشته باشد و سیستم اقتصادی درستی عرضه نکند، سخت اشتباه کرده است و باید به این مسأله، فوق‌العاده اهمیت داد. البته، دو جور برخورد هست: یک جور برخورد، آن برخورد به اصطلاح انقلابی و افراطی است که خیال می‌کند، اگر انقلاب کردی و همه چیز را زیر و رونکردی و روابط اقتصادی را به کلی بر عکس و واژه‌گون نکردی، هیچ کاری نشده است که می‌بینید، شعارهایی که مخالفان و چپ گراها در جامعه ما می‌دهند، این است. این، یک جور برخورد است.

یک جور برخورد، معتدل‌تر و واقع بینانه‌تر است و آن، این است که ما نمی‌گوییم که هیچ کاری نکرده‌ایم. ما می‌گوییم، اگر روابط اقتصادی اصلاح نشود و در مسیر صحیح و خواست مکتب حق، قرار نگیرد، انقلاب ابتر و ناقص و در معرض شکست و زوال است و انقلاب بدون این پیروز نمی‌شود.

دو جریان متضادمتأسفانه، ما بعد از انقلاب به دو جریان کاملا متضاد و رو در روی یکدیگر، درمسأله اقتصاددر اجتماعمان برخورد می‌کنیم: یک جریان، جریان سخت محافظه کارانه کشوراست که معتقد است، دست به ترکیب روابط اقتصادی نزنید، بگذارید همین تبعیض‌ها، اختلاف‌ها و محرومیّت‌ها در یک قطب و آن اسراف‌ها و تبذیرها در قطب دیگر بماند و به سراغ اخلاق، فکر، درس و سیاست مردم بروید.

این یک جور برداشت محافظه کارانه است که این جریان فکری در جامعه وجود دارد و قوی هم هست. در نقطه مقابلش هم جریان‌های فکری دیگری است که چپ‌گراها و افراطی‌ها مطرح می‌کنند و می‌گویند که اگر شما مالکیت خصوصی را تجویز کنید و حتی از کامبوج چپ‌تر نشوید، انقلابتان را قبول نداریم و هر چه کمتر از این باشد، در شعار می‌کوبند، اگر چه می‌دانند در عمل نمی‌شود.

این دو جریان در مقابل هم قرار گرفته است و مسؤولان کشور، در مقابل این دو جریان کاملا متضاد قرار گرفته‌اند. هر حرکت معتدلی که می‌شود و می‌خواهیم در خط اسلام پیش برویم، افراطی‌های چپ قبول ندارند و می‌گویند، شما رفورمیست هستید و می‌خواهید با ماست مالی کردن، اقتصاد را اصلاح کنید. محافظه کاران طرفدار سرمایه‌داری اسراف هم می‌گویند که این کار شما کمونیستی است، یعنی این دو جریان، کاملا محسوس هست و مخصوصآ کسانی که در قطب مسؤولیت قرار دارند و با این افکار کاملا مختلف مواجه هستند، هر روز با این دو جریان فکری، دو توقع غلط و دو برخورد افراط و تفریط مواجه هستند.

این مشکل را باید یک جوری حل کرد و قاطعانه پیش رفت که فکر می‌کنم، حالا که مجلس شورای اسلامی در آستانه شروع کار قرار دارد، متفکران اسلامی باید این تز اقتصادی اسلام را آن طور که از اسلام می‌فهمند و قرآن به آنها درس می‌دهد، جزء همین انقلاب فرهنگی، داخل افکار مردم کرده و آنها را با این مسأله مهم آشنا کنند و راه صحیحی را که از اسلام، قرآن و فقه مایه می‌گیرد، پیش روی مردم بگذارند و قاطعانه پیش بروند؛ نه به خواست مسرفان و مطرفان عمل کنند و نه تحت تأثیر شعارهای چپ‌گرایانه غیر اصولی و احیانآ مغرضانه و رندانه که برای شکست انقلاب و ایجاد اغتشاش مطرح می‌شود، قرار بگیرند.

اقتصاد اسلامیبه نظر می‌رسد که جهت‌گیری اسلام در برنامه‌های اقتصادی به سمت جامعه‌ای است که در آن فعالیّت‌های فردی و بخش خصوصی و غیر دولتی وجود دارد و با تولید و تلاش بیشتر و نقد کردن امکانات طبیعی جهان و ذخایر و ایجاد اغتشاش مطرح می‌شود، جامعه‌ای را به وجود بیاورد که هر چه بیشتر تولید و هر چه عادلانه‌تر توزیع کند؛ به جامعه‌ای برسد که در آن محروم نباشد و مسرف و مطرف هم نباشد، اما ادعای اسلام این نیست که همه مردم مثل جنسی که از کارخانه تولید می‌شود، قالبی و مثل هم و در ابعاد اقتصادی، از هر جهت مساوی و بدون اختلاف باشند.

جامعه بدون مسرف و جامعه با تولید بیشتر و توزیع عادلانه؛ آن هم با خطوط مشخص اقتصادی که مطرح می‌کنند، هیچ وقت محروم و نیازمند نیست. این ادعای من است و یک مسأله خیلی مفصل و طولانی است که هر گوشه‌اش احتیاج به یک بحث دارد. من برای ادعاهایم یک دلیل کوتاه می‌آورم و رد می‌شوم :

دیدگاه اسلاماسلام فقر را اصلا نمی‌پسندد. برخلاف برداشت‌های غلطی که از ستایش نسبت به فقرفقرا در اسلام داریم، شده است که خیال می‌کنند، اسلام طرفدار این است که انسان و جامعه فقیر باشد، این طور نیست.

«اَلْفَقْر فَخْریِ» و این طور چیزها معانی دیگری دارد. اگر هم فقر اقتصادی باشد، فقر، پیامبر(ص) است که در سطح رهبری فقیر بوده و فخر پیامبر(ص) است. این طرف قضیه هم از دیدگاه اسلام، در مکتب اخلاق و دید انسانی اسلام جالب نیست که یک آدم زیاد متمول[2]  باشد، نه در مصرف؛ در مصرف اگر انسان مسرف باشد، محکوم و گناهکار است. حتی در تملک هم که از مجموعه معارف اسلام است به دست می‌آید که انسان ثروتمند در معرض لغزش و مشتهیات[3]  زیادی است که آن مشتهیات انسان را به پرتگاه فساد

اخلاقی می‌کشانند و رابطه انسان را با خدا ضعیف می‌کنند.

لغزشگاه ثروتنمونه‌هایش را عرض کنم: پیغمبراکرم(ص) در یک مسافرت، خارج از مدینه حرکت می‌کردند، به اصحاب فشار تشنگی و گرما وارد شده بود. به یک دامدار و گوسفندداری برخورد کردند، از او شیر خواستند، نداد. پیغمبر(ص) دعایی کردند که مضمونش این بود که خداوند به این مال زیاد و دام‌هایش را توسعه بدهد.

عبور کردند و به جای دیگری رسیدند و دامدار دوم پذیرایی کرد و اصحاب تشنه پیغمبر(ص) را با شیر سیراب کرد و وقتی که پذیرایی تمام شد، پیغمبر(ص) این طوری دعا کردند که خداوند به این هم کفاف و عفاف عنایت بفرماید. این دو دعای پیامبر(ص) برای اصحاب قابل درک نبود و از پیغمبر(ص) سؤال کردند که شما برای آن فرد بخیل که به افراد تشنه شیر نداد، آن طوری دعای وسعت کردی، اما برای این انسان شریف و آدمی که این طوری از ما پذیرایی کرد، دعای متوسط کردید و کفاف و عفاف خواستید؟ کفاف و عفاف یعنی اینکه خدا به اندازه کفایت زندگی به او بدهد و در مقابل، روح عفیف و قانعی هم عنایت کند که به مقدار کفایت زندگی راضی و قانع باشد و عفت داشته باشد.

پیغمبر(ص) فرمود: این یکی در واقع دعاست و آن یکی نفرین بود. برای آن آدم ممسک بخیلی که تشنگی انسان‌ها در بیابان برایش مطرح نبود، نفرین کردم و گفتم خدا این آدم دنیا طلب، ممسک را در دام بیشتری از دام‌های شیطان قرار دهد، همان طور که در قرآن هم هست: «فüی قُلُوبهِمْ مَّرضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَّ لَهُمْ عَذابٌ اَلüیمٌ بما کانُوا یَکْذبُونَ»[4]  و درباره خود قرآن می‌فرماید. قرآنی که شفای مؤمنین است، در اصل افراد منحرف و تباهکار در مسیر سقوط هستند و در لجنزاری گیر کرده‌اند که هر قدمی که بردارند، بیشتر فرو می‌روند و گرفتارتر می‌شوند.

بنابراین، پیامبر(ص) خط مشی حرکت اقتصادی را از دیدگاه اسلام برای جامعه انسانی اسلامی، در همین دو جمله مشخص کرده‌اند و نشان می‌دهد که آن ثروت زیاد، وبال انسان می‌شود و کفاف و عفاف سعادت انسان را تأمین می‌کند. این دعایی است که پیغمبر(ص) می‌فرماید و پیغمبر(ص) بارها دعا می‌کرد که خدایا به من و امت من کفاف و عفاف عنایت کن و کفاف و عفاف جزء دعاهای پیغمبر(ص) است.

لغزشگاه فقرنقطه مقابل آن هم فقر است، خیلی شنیده‌اید: «کادَالْفَقْرُ آنُ یَکُون کُفُراً»؛ فقر مسأله‌ای است که ممکن است انسان را به کفر بکشاند و علتش هم این است که انسان محتاج و انسانی که به همه چیز نیاز دارد و مسکن، آب، نان، لباس و مرکبش ناچیز است، فرصت تفکر، مطالعه و تحقیق برای پیدا کردن راه ندارد و تمام وقت در معرض خطر خود فروشی قرار دارد.

البته هر دو طرف استثنا دارد و این طور نیست که پولداری به دام شیطان بیفتد و هر فقیری هم از این طرف در دام شیطان گرفتار شود و هر آدم متوسطی هم فقط در راه خدا حرکت کند، نه، طبیعت این اسراف و اتراف است که انسان را به آن دام می‌اندازد، مگر آدم قوی.

نیاز شدید و طبیعت فقر این است که نمی‌گذارد انسان به واقعیت‌های فکری و زندگی و پیدا کردن حق پی ببرد. طبیعت انسان قانع و برخوردار از کفاف در زندگی و غرق نشده در زندگی این است که نه فقر او را زیاد به خود مشغول می‌کند و نه شهوات برخواسته از اتراف. فرصت مطالعه دارد؛ چون قانع است و حرص نمی‌زند و کفاف و عفاف زمینه هدایت او را به وجود می‌آورد.

در رابطه با کشش فرد به طرف نابودی، روایت جالبی - که گویا از امام صادق(ع) است- دیدم که یک جا یکی از اصحابش که شکارچی بود، خدمت امام(ع) می‌آید. وقتی که امام(ع) متوجه می‌شوند که شغلش شکار است، از او می‌پرسد که در دوران شکارچی‌گری آیا تجربه جالبی داری و آیا فهمیده‌ای که چه حیواناتی بیشتر در دام می‌افتند؟ شکارچی می‌گوید: بله اتفاقآ تجربه جالبی دارم و من احساس می‌کنم، حیواناتی که بچه‌دار هستند، زودتر به دام می‌افتند؛ برای اینکه، اینها برای تهیه غذا برای بچه‌هایشان و اداره آنها مجبورند، تلاش بیشتری بکنند و خودشان را به آب و آتش می‌زنند. هر جا دانه می‌بینند، می‌آیند و به خطر توجه نمی‌کنند و زود گرفتار می‌شوند.

وقتی که این جمله را گفت، امام(ع) سرشان را پایین انداختند و سه مرتبه فرمودند: «هَلَکَ صاحبُ الْعِیالِ»؛ یعنی، انسان نیازمندی که بچه دارد و نمی‌تواند زندگی آنها را اداره کند و تقاضا و درخواست بچه‌ها برای لباس و مسکن و زندگی، او را به ستوه می‌آورد، در معرض هلاکت است. این مطلب دقیقآ صحیح است؛ یعنی، تجربه تاریخی این مطلب را روشن کرده است. ملت‌های فقیر و انسان‌های فقیر، هر دو در خطر این سقوط هستند.

در آن طرف قضیه هم، انسان‌های مترف و ثروتمند، در خطر تجاوز و زورگویی و کثافتکاری هستند. انسان می‌تواند هر دو طرف مطلب را با تجربه تاریخی، امروز و دیروز و در طول تاریخ، ببیند. در گذشته، در تاریخ قدیم، ایران در دوره کسراها که مترف و مسرف بود، زورگو بود. روم، قلدر و زورگو بود و کشورهای فقیر، مثل عربستان و جاهایی از این قبیل پایمال این قلدرها و گرفتار انحراف و بت پرستی و شرک و نکبت بودند.

امروز هم دارید می‌بینید که یک کشور زورمند و مترفی مثل آمریکا به این شکل در می‌آید که نمی‌تواند آرام بگیرد. آنجا در شبه قاره و بلکه در قاره خودشان نشسته‌اند و همه چیز دارند؛ زمین، آب، درخت، معدن، نفت، هوای خوب، کوه، دشت، رودخانه و تمام امکانات یک کشور سعادتمند را از لحاظ مادی دارا هستند و به همین دلیل هم وضعشان خوب است. از آنجا چشمشان را به این طرف دنیا می‌دوزند، ببینند در کجای دنیا چیزی هست، بیایند غارت کنند و ببرند آنجا را آبادتر کنند.

این مطلب در سطح کشور و ملت هم صحیح است. نقطه مقابلش، کشورهای فقیر را ببینید؛ کشوری مثل افغانستان که دچار فقر است، یک روز گرفتار دیو استعمار غرب و یک روز در چنگال استعمار متجاوز طغیانگر شرق است، یک روز پایمال دشمنان غربی و روز دیگر پایمال متجاوزان شرقی است. شما در مورد اشخاص هم می‌بینید. اگر در کشور خودتان کمی آمارگیری کنید (به طور معمولی و نه کلی)، می‌بینید فسادها و کثافتکاری‌ها در چه طبقه‌ای وجود دارد.

طبقه مرفه و ثروتمندان کشورما، به طور غالب، نه همه، دقیقآ در خدمت رژیم و عامل تقویت خانواده پهلوی بودند و با همه وجودشان برای بقای خانواده پهلوی تلاش می کردند؛ برای اینکه در سایه آن سرنیزه، به شهوت‌هایشان می‌رسیدند. فسادهای کشور ما، کثافتکاری‌ها، لب دریاها، کازینوها، کاباره‌ها، کافه‌ها و زورگویی‌ها همه از آن اینها بود. ملت محروم و فقیر هم که طبقه‌ای بود که نمی‌رسید و ناچار بود در مقابل اینها سکوت کند و آرام بنشیند، چون از صبح تا شب که اگر خوب کار می‌کرد و سرش را پایین می‌انداخت و نفس نمی‌کشید و شعار نمی‌داد و حرف نمی‌زد و انتقاد نمی‌کرد، نان بخور و نمیری گیرش می‌آمد و مجبور بود با همین نکبت بسازد و بسوزد و سیاه لشکر این رژیم باشد.

نقش طبقه متوسطدر متن مبارزه بودم، خوب می‌دانم که طبقه متوسط بود که توانست این جامعه درجریانمبارزه را راه ببرد و تغذیه کند؛ یعنی به طور عمده، فرصت پیدا کرد، نه گرفتار انقلابآن نکبت ثروت بود و نه گرفتار این نکبت فقر بود و نه مثل آن مرغ بچه‌دار عیالوار در دام صیادها گرفتار می‌آمد و نه مثل آن شاهین مغرور و بلند پرواز، شهوت صید و تصرف دیگران به مغزش می‌آمد. راهی انتخاب کرده بود. البته، عده‌ای از اینها بیکاره بودند و عده‌ای بودند که راه افتادند و مردم دیگر را هم دنبال خودشان آوردند، اینها پایه کار بودند.

پس اگر جهت گیری اسلام این باشد که جامعه‌ای بسازد که در این جامعه، بینوا و محروم نباشد و در مقابلش مسرف و مترف هم نباشد، خیلی روش دارد و راه را مشخص کرده است.

راه را هموار کرده است. متأسفانه، جامعه ما در گذشته اصلا به این فکر نبوده است. در دوره پس از انقلاب هم هنوز فرصت افتادن به این راه را پیدا نکرده است که ان‌شاءالله در آینده چنین چیزی باید به وجود بیاید. حالا نمونه‌ها را می‌گوییم. در اسلام اولا، انقلاب فکری لازم است که انسان خود و رابطه خود را با دنیا و اموال دنیا بفهمد که این رابطه چیست؟ نقطه آغاز انقلاب فرهنگی این است.

دیدگاه اسلام درگاهی انسان خیال می‌کند که واقعیت در اختیارش هست، زاییده و مخلوق رابطه بامالکیتصد در صد خودش است و خودش را مُحق می‌داند که، اینها را درون تخم مرغ قرار دهد و به دیوار بکوبد و از بین ببرد. ولی این طور نیست. از دیدگاه اسلام رابطه انسان با اموال مشروعش همانند رابطه جانشین و مستخلّف است. قرآن می گوید:

«امِنُوا باللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُّسْتَخْلَفüینَ فüیهِ فَالَّذüینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ اَنْفَقُوا لَهُمْ اَجْرٌ کَبüیرٌ»[5] ، از آن چیزهایی که ما شما را جانشین خودمان قرار دادیم،

انفاق کنید. همین چیزی که در جای دیگر «اَموالکم» گفته می‌شود و ملک تعبیر می‌شود. در آیاتی از قرآن، با این تعبیر جور می‌آید. پس، دیدگاه اسلام در رابطه با انسان حتی با کار انسان، این است؛ یعنی، دیگر مشروعترین ملک انسان آن است که خودش کار کرده و دست رنج خودش است که دیگر در آن شبهه‌ای نیست، همان جا هم انسان خلیفه خداست؛ چون از هر کجا گرفتی؛ از زمین، فضا، دریا، جنگل، آب و هواگرفتی که تمامش مخلوق خداست. شما در اینجا فقط رابطه مونتاژ دارید.

بنابراین، دیدگاه اسلام در مورد رابطه انسان با اموال مشروع، دسترنج کار و محصول زحمت و عرق جبینش، رابطه یک جانشین و نایب و مباشر است که از طرف خداوند چنین اجازه‌ای به ما داده شده است. پس، مالک واقعی خداست و ما در طول مالکیت خدا، مالک هستیم؛ نه در عرض آن. این طور نیست که مثلا، خداوند مالک این میکروفون باشد و من مالک این لیوان باشم و در کنار هم باشیم. نه، همین لیوان که مال من است، قبل از من، من و لیوان مال خدا هستیم. من از طرف خدا مجازم که این لیوان را بردارم، ولی شما که رابطه‌ای ندارید، چنین نیستید.

مکاسب محرمهاین دید اسلام و مایه فکری آن در رابطه با مالکیت است. از نظر تحصیل مال، بسیاری از طرق مرسوم، وقتی که موشکافی و ریشه‌گیری کنیم، حلال نیست. کتاب «مکاسب محرمه» را آنهایی که کمی آشنا هستند، بخوانند و آنهایی هم که آشنایی ندارند، رساله عملیه را بخوانند، ببینید، ما شصت، هفتاد کسب حرام داریم که بسیاری از آنها در جامعه ما رواج دارد. پولی که انسان از راه ربا به دست بیاورد، حرام است، از راه کارهای حرام، هر چه می‌خواهد باشد، حرام است، از راه غشّ[6]  در معامله، گول زدن دیگران و ... حرام است.

کسب‌های مضر برای جامعه به طور کلّی حرام است. طرق تحصیل مال این طوری نیست. تفاوت اساسی ما با غرب و کاپیتالیسم اینجاست که آنها این طرق را تجویز می‌کنند و ما نمی‌کنیم. پس، راه تحصیل مال و ثروت در اسلام خطوط معینی دارد و همانهاست. اگر وقتی که علی ابن ابی‌طالب(ع) به حکومت می‌رسد، در آن خطبه‌های اولیه‌اش جزء اعلام برنامه‌هایش یک مطلب دارد و می‌فرماید: اگر من حاکم بر شما باشم، بعدآ رسیدگی می‌کنم و اموالی را که به ناحق به دست آورده‌اید، از شما پس می‌گیرم؛ حتی اگر این اموال را مهر خانم‌هایتان کرده باشید، ولو به دیگران واگذار کرده باشد.

یعنی طرق نامشروع را یکپارچه جدا کنید و وقتی که انسان بخواهد بحث مفصل اقتصادی نماید، بخشی از ثروت‌ها در رسیدگی نهایی نامشروع است و باید به صاحبانش برگردد و اگر شناخته نمی‌شود، از آن بیت‌المال و نماینده مردم است که دولت مشروع و شرع اسلامی است. محدودیت دوم در مورد اشیاء قابل تملّک است. وقتی طرق صحیح تحصیل مال را پیدا کردیم، تازه به سراغ اشیاء قابل تملّک می‌رویم. همه چیز که در هر شرایطی اجازه تملّک ندارد.

بسیاری از این منابع ثروتی که حالا ملک خصوصی است، جزء انفال و مال دولت اسلامی است. البته دولت اسلامی در شرایط مختلف حق دارد که اجازه دهد، این مال تصرف شود و این جنس، مالکیت شخصی پیدا کند یا نکند؛ بسته به شرایط مختلف و تشخیص دولت شرعی است. این دریاها، سواحل، معادن، رودخانه‌ها، جنگ‌ها، کوه‌ها، بیابان‌ها و به طور کلّی زمین‌هایی که آباد نشده است (آن زمینی هم که احیا شده باید از طریق مشروع باشد) و خیلی چیزهای دیگر، قابل تملّک نیست و تملّک آن مشروط به اجازه حاکم و دولت وقت اسلامی است که او با برنامه اقتصادی و مطالعه رسیدگی می‌کند تا ببیند چه چیزهایی را می‌تواند، اجازه بدهد که تملّک کنند و چه چیزهایی را نمی‌تواند، اجازه بدهد. چه چیزی را مصلحت است که به بخش خصوصی واگذار کند و چه چیزی مصلحت است که خود دولت آن را اداره کند.

این هم یک طریق، تازه اگر اشیاء قابل تملّکی بود و طرق تحصیل مال هم وجود داشت، بعد از آن که انسان اشیاء قابل تملّک را با راه شرعی و مشروع تملّک کرد، تازه یک مال آزاد نیست. مثل دنیای غرب نیست که شما هر چه را داشتید، هر طور که خواستید مصرف کنید. در مصرف محدودیم؛ خیلی محدودیم. ما از طرف خداوند در اینجا خلیفه و جانشین و محدود به آن مقداری هستیم که او اجازه داده است. در همان حدی که اجازه داده است، می‌توانیم.

در واقع، انسان مسلمان که مال حلال هم کسب کرده است، در دیدگاه اسلام به اندازه یک مدیر کارخانه و مؤسسه، مالکیتش تنّزل می‌کند؛ مدیری که گماشته شده است که کارخانه را بگرداند، مالکیت ندارد. تا این مقدار انسان تنّزل می‌کند. اگر بگوید: مال خودم است و از دست رنج خودم به دست آورده‌ام و از عرق جبین تحصیل کرده‌ام، می‌توانم اسراف کنم و هر طور خواستم خرج کنم، حرام است.

اگر اسراف کردی، حاکم شرع می‌تواند، جلوگیری کند. علی ابن‌ابی‌طالب(ع) در شرایطی فرمود: شنیده‌ام، پیر مردی با ادعای اسلام هر روز صبح مقدار زیادی از غذای اضافی خود را در سطل آشغال در خانه‌اش می‌ریزد، در حالی که در همسایگی او آدمی هست که گرسنه سر به بالین می‌گذارد. وقتی که مسلط شوم و به آن دست پیدا کنم، اول حد ارتداد را به او می‌زنم.

البته، این حکم طبیعی فقیه نیست، ولی در شرایطی که حاکم تشخیص بدهد که این گونه رفتارها جامعه را به خطر می‌اندازد و انقلاب را تهدید می‌کند و جامعه را به فساد می‌کشاند و برای ضد انقلاب سرنخ می‌شود، می‌تواند از آن تصمیم‌ها بگیرد و می‌گیرد. نظر شما روشن است که اسراف در اموال مشروع هم جایز نیست. در غرب کسی می‌میرد و ثروت میلیونی خود را وقف یک گربه می‌کند! و این را قانونی می‌دانند و در دفتر ثبت می‌کنند و مال آن گربه می‌شود و...!

در اسلام که چنین چیزی نمی‌شود. هیچ اجازه نمی‌دهند که هر جور خواستی با مال حتی مشروع خود رفتار کنی. شب به کاباره می‌رود و صبح بیرون می‌آید، تا صبح بیدار نشسته است و با چشم‌های ورم کرده و صورت پف کرده آمده و مست شده و یک میلیون هم خرج کرده است! مال شخص خودش هم بوده است. اسلام که چنین چیزهایی را اجازه نمی‌دهد. در محیط اسلامی، تازه اگر داشتی و مشروع بود، جلوی اسراف را می‌گیرند. البته ممکن است در برنامه فقهی و حقوقی جلوی بعضی‌هایش را نگیرند، اما وقتی که مکتب اخلاق پیش می‌آید، با برنامه اخلاقی، انسان را سخت تحت فشار قرار می‌دهند.

خانه "ریا"پیغمبر(ص) به اصحاب خود فرمود: بترسید از خانه ریا، که خداوند در روز قیامت خانه ریا را مملو از آتش می‌کند و صاحب خانه را در همان خانه، زجر می‌دهد. اصحاب گفتند که خانه ریا چیست؟ پیغمبر(ص) فرمود: خانه‌ای است که شما می‌سازید تا به رخ دیگران بکشید. یک وقت، انسان خانه‌ای می‌سازد که زن و بچه‌اش راحت در حد نیاز زندگی کنند، یک وقت خانه می‌سازد و در و دیوارش را آن قدر لوکس می‌کند که به آسایش انسان ربطی ندارد. بیرون خانه را مرمر کند و این طوری در بیاورد و... .اینها برای ارائه کردن ثروت است. آنهایی که از شما بیشتر دارند، اصلا به چشمشان هم نمی‌آید. آنهایی که ندارند، دلشان می‌سوزد، آنهایی که دستشان نمی‌رسد و چنین زندگی‌ای را در خواب هم نمی‌توانند، ببینند، آتش می‌گیرند. پیغمبر(ص) فرمود: کسی که خانه را این طوری و برای این گونه اهداف می‌سازد، در روز قیامت این خانه ریا آتش خانه می‌شود و آدم در همان خانه می‌ماند و این آتش او را احاطه می‌کند. تمثیل و تجسم اعمال همین است.

پس، می‌بینید که در اسلام، تازه اگر ملک قابل تملک بود و از راه مشروع هم تحصیل کرد، در مصرف آن کاملا آزاد نیست. نمی‌تواند، اسراف و احتکار کند. در اسلام به شما اجازه نمی‌دهند که این کارها را که حالا مسلمان‌های بازاری و وارد کننده‌ها و صادر کنندگان ما انجام می‌دهند، اگر انجام دهید، به بدترین وجه سرکوب می‌کنند، که شما مایلید جنسی را وارد کنید و به بازار نیاورید و احتکار کنید و یک دریچه باز کنید و خرده خرده در بازار سیاه بفروشید و جامعه را به فساد بکشانید، کاری که حالا دارند، انجام می‌دهند.

آنها که مسلمان نیستند که هیچ، آنها حساب دیگری دارند، آنها ضد انقلابند. امروز داریم از آن جریان فکری که در اول صحبتم  گفتم، رنج می‌بریم. آنهایی که در گذشته، در رژیم محمد رضای پهلوی فکر می‌کردند که مثلا، روزی صد هزار تومان بیشتر یا کمتر در آمد داشتند، خیال می‌کنند، امروز هم باید این طور باشد و بلکه بدتر؛ چون، یک مقدار آزادند و دولت نمی‌رسد که کنترل کند و آن شدت عمل وجود ندارد و اینها خیال می‌کنند که باید از این آشفته بازار استفاده کرد و جنس را به چند برابر قیمت به اسم خلق الله انقلابی که از زیر بار چندین ماه اعتصاب و کمبود امکانات بعد از انقلاب بوده‌اند و کمرشان خم شده است، فروخت و هر جور می‌شود، آنها را دوشید، که دارند خون مردم را در شیشه می‌ریزند. دارید می‌بینید.

کسب حلالامام صادق(ع) خواستند تجارتی بکنند. به یک نفر پولی دادند و گفتند: برو جنسی بخر و به مصر ببر. آن شخص جنسی خرید و به مصر رفت. وقتی که برگشت، دو برابر پول امام را برگرداند و گفت: این سود شماست. امام(ع) فرمود: چطور یک سفر و این همه سود؟ گفت: آقا، قضیه این بود که ما جنس را بردیم، وقتی به دروازه شهر رسیدیم، به ما خبر دادند که این جنس بازار خوبی دارد و کم است. ما هم چند روز صبر کردیم و بازار را خوب تشنه کردیم و صحنه‌هایی به وجود آوردیم و وقتی جنس را بردیم، به این قیمت خوب از ما خریدند و زود هم برگشتیم.

امام(ع) عصبانی شدند و پول خود را برداشته و بقیه را پرت کردند و گفتند : برو. تو خیال می‌کنی که کسب حلال این قدر آسان است که با یک سفر و صحنه سازی این طوری از جان مردم بگیری و پرکنی و ثروتمند شوی؟ حالا چون متن عربی فرمایشات امام(ع) یادم نیست، فقط نقل به معنی کردم و فعلا یادم نیست که امام چه تعبیری فرمودند. ظاهرآ از آن تعبیرهای خیلی تند است که امام می‌کنند. این طور نیست که اجازه بدهند یک انسان با هر شرایطی که خواست، با مردم رفتار کند.

سوءاستفادهدر همین یک سال و نیم، ما اطلاع داریم که عده‌ای به جای اینکه از عناصرمحتکرازامکاناتشان برای جبران کمبودهای خلق انقلابی، استفاده کنند، از زحمت مردم اوضاع کشورو محیطی که به وجود آورده‌اند، سوء استفاده کرده و بر حجم ثروتشان افزوده‌اند. مطمئن باشید که انقلاب اسلامی چنین چیزی را تحمل نمی‌کند. ممکن است امروز به حساب آنها نرسند، اما ما شاگرد مکتب علی بن ابی‌طالب(ع) هستیم که فرمود: اگر به حکومت مسلط شدم، اگر مال نامشروع را مهر زنانتان هم کرده باشید، از خانه‌هایتان بیرون می‌آورم.

حرف امام این است. اگر می‌بینید که امام(ع) می‌فرمایند: جلوی این هرج و مرج را بگیرید، بجاست. ما هرج و مرج را قبول نداریم. این را بگویم. این طوری نیست که یک سپاهی یا کمیته و کسی به اسم دادگاه انقلاب به خانه مردم بریزد و اموال مردم را بی حساب مصادره کند. این هرج و مرج است و ضررش به خود مردم می‌رسد؛ یعنی، باز هم همین طبقه محروم ضرر می‌کنند، چون امنیت اقتصادی را از بین می‌برد و باعث می‌شود اینها اموالشان را مخفی کنند، باعث می‌شود، تولید کم شود و آنهایی که دارند؛ بگویند حالا امروز که داریم، بخوریم؛ تا فردا چه می شود  و میل به مصرف زیاد و میل به تولید و عرضه کم می‌شود و در نتیجه، طبقه محروم است که چوبش را خواهد خورد.

یک کارخانه که تعطیل شد، سه هزار کارگر و خانواده کارگر باید رنج بکشند. آن کسی که تعطیل کرده است، آن قدر دارد که برای مدتی خوش باشد. این کارها و هرج و مرج قابل قبول نیست و این غلط است. آن طرف قضیه هم من به طور قاطع و با دیدی که از اسلام و با برداشتی که از قرآن و اطلاعی که از فقه دارم، می‌گویم که اگر حکومت و جامعه ما اسلامی شد و اگر قدرت اجرای برنامه‌هایمان را پیدا کردیم، این اموال نا مشروع را با محاسبه پس می‌گیریم، نه با هرج و مرج. آقا را به پای حساب می‌کشند و محاسبه می‌کنند؛ طرق کسب و دفترش روشن است و درآمدهای نامشروعش را پس می‌گیریم و باید هم راضی باشد، راضی هم نشود، به خودش بد کرده است.

پس، اسلام تازه در مورد اموال مشروع شما و ما هم، ما را آزاد نمی‌گذارد که هر جور خواستیم، حرکت کنیم، مصرف کنیم، احتکار کنیم ، هر وقت خواستیم، بفروشیم و هر وقت نخواستیم، نفروشیم، این طور نیست. ولایت عامه که خداوند به حاکم شرع داده است، ناظر ماست و ما را کنترل می‌کند و باید روی حساب اجتماع باشد. پس، رابطه ما با مال، رابطه یک نایب و مستخلف است.

طریق کسب مال و طرق مشروع، محدود است. اشیاء قابل تملّک محدود است و انسان نمی‌تواند هر چیز را تملّک کند. بعد از تملّک ، قدرت مصرف بی حساب و احتکار و اسراف و در حرام و فساد مصرف کردن، امکان پذیر نیست. مال من است، می‌خواهم سینما بسازم، نه خیر، ما مجبور نمی‌کنیم مسجد بسازی، ولی نمی‌گذاریم، سینمای فاسد هم بسازی. مالم است، می خواهم قمار خانه درست کنم، نه خیر. اگر خانه مشروع تو بود و برای جامعه ضرری نداشت، از تو نمی‌گیریم، اما اجازه نمی‌دهیم که آنجا را قمار خانه کنی . آزادی این طور نیست. مصرف، نگهداری و همه چیزش با حساب است.

حاکم اسلام، کاملا دستش باز است که وقتی مصلحت دید، روی فلان جنس، یا فلان محصول و واردات و صادرات و ...، مالیات ببندد و نمی‌گذارد اختیارات و وظایفکه این مسائل پیش بیاید. البته، اینها همه  در شرایطی است که حکومت تثبیت حاکم شرع درشود و قدرت واقعی پیدا کند. چیزهای دیگر را هم خودتان می‌دانید: خمس مسائل اقتصادیهست، زکات هست، انفاقات مستحبی هست، کفاره‌ها و ... هست و مهمتر از جامعههمه در آخر امکان کار و فعالیت به همه مردم دادن است؛ یعنی، این دولت ـ در قانون اساسی هم آمده و از حقوق اسلامی است ـ باید امکان رشد را برای اینها فراهم کند؛ باید وسیله تحصیل، وسیله یادگیری فن و حرفه و وسیله کار را در شرایط عادی برای اینها تهیه کند.

باید به انسان‌های عقب افتاده کمک کند؛ چون اینها مظلوم جامعه هستند و اینها را به سطح دیگران برساند و کمبودهایشان را جبران کند و همه اینها هم که تمام شد، واقعیت این است که این بار ممکن است در جامعه فقیر و محروم باشد؛ حوادث و تصادفات هست که در آنجا مسأله بیمه‌های اجتماعی مطرح است و  دولت به عنوان یک وظیفه باید زندگی محرومان را در سطح متوسط اداره کند. می‌دانید که واژه "فقیر" در اسلام یک چیز نسبی است و سطح معینی ندارد که مثلا بگویند که هر کس هزار تومان ندارد، فقیر است؛ نه، اگر مجموع سطح معمول جامعه در یک سطح متوسط هست، هر کس از آن پایین تر است، فقیر است.

اگر مردم متوسط خانه سه اتاقه دارند، آن کسی که خانه دو اتاقه دارد، فقیر است. اگر مجموعه مردم ـ یعنی عامه، نه اینکه حالا کاملا مساوی باشند ـ یخچال دارند، کسانی که ندارند، فقیر هستند. مجموعه مردم می‌توانند در سال یکی دوماه استراحت کنند و به مرخصی بروند؛ کسی که ندارد، نیازمند است و حکومت اسلامی می‌تواند از بیت‌المال به این کمک کند که به سطح دیگران برسد. ما در مصرف زکات چنین نصوص و فتاوایی داریم. در مواردی آن قدر زکات می‌دادند که به حج می‌رفتند و قدرت مسافرت به حج را پیدا می‌کردند.

پس این طور نیست که دولت باید فقط دست نیازمند محتاج نان شب را بگیرد. اسلام در جامعه ایده‌آل تکامل یافته اسلامی، نیازمندان، عقب افتاده‌ها، محرومان و پایین تر از دیگران را با امکانات عمومی و بیت المال به یک سطح زندگی قابل قبول برای جامعه که دیگران هستند، می‌رساند.

البته هیچ مخالفتی هم ندارد که عده‌ای تلاش بیشتری بکنند و زحمت بیشتری بکشند و برای خودشان یک زندگی بهتر فراهم کنند، نه در حد اسراف، این هیچ مانعی ندارد، ولی محروم را در کنار مسرف تحمل نمی‌کند و تبعیض را در این حد کشنده موجود، که حالا در جامعه ما هست، تحمل نمی‌کند، نتیجه حرف‌هایم در مورد روابط اقتصادی که مطرح کردم این است :

خلاصه ونتیجهاولا گفتم، اقتصاد خیلی مهم است. اگر به مسائل اقتصادی نرسیم، یقینآ بحث انقلابمان ناقص است و اصلا پایدار نخواهد ماند و سقوط خواهیم کرد. هدف‌گیری اسلام در مسائل اقتصادی این است که جامعه‌ای داشته باشیم که مسرف و نیازمند و محروم نداشته باشد و اکثریت آن در حدّ متوسط باشند.

بعد برای رسیدن به این جامعه اولا تشویق به تولید و کار می‌کند، ثانیآ طریق کار را به طرق حلال محدود می‌کند و نیز اشیاء قابل تملّک و مصرف را محدود کرده و برای نگهداشتن، شرایط قائل شده است و در نهایت حقوق مالی، مالیات‌ها، خمس، زکات و انفاقات واجب و مستحب قرار داده است و در آخرین مرحله هم کمک دولت است که طبقه نیازمند را به سطح قابل قبول زندگی برساند.

            والسلام علیکم و رحمة‌اللّه و برکاته