سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در مسجد جامع عقیق شیراز
بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعیüن»
«قالَ الْعَظیüمِ فüی کِتابهِ اَعُوذُ بالْلّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیüمْ، ان تنَصُرواللّه یَنْصُرکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ[1] .
اولین هیأتاجتماع عظیم و پرشکوه مردم شیراز در این محفل مقدس، نموداری از اوج ازطرف رهبرمبارزات هفده ساله اخیر مردم مسلمان ایران است. مبارزاتی که به رهبری عظیم عالی قدر شروع شد و میرود به پایان خود که پیروزی مردم مسلمان بر عفریت ظلم و استبداد و استعمار است، نزدیک شود. این هیأتی که امروز شما در شیراز با آنها مواجه هستید، اولین هیأت است که از طرف رهبر مبارز برای کاری بزرگ که سامان دادن به آن یکی از مسائل اساسی کشور است، به جنوب کشور اعزام شده است. اهمیت این هیأت در این است که اولین هیأت رسمی امام است که رسالت سازندگی دارد، دوره گذشته تلاش ما متکی بر مبارزه و تبلیغ و تخریب ارکان حکومت مستبد ایران بود و از این تاریخ فعالیتها دو شعبه میشود :
یک شعبه هنوز برای کوباندن بقایای قدرت رژیم ادامه دارد و شعبه دیگری آغاز میشود که رسالتش سازندگی و آماده کردن ملت برای ساختن یک حکومت اسلامی و ایجاد یک کشور نمونه اسلامی در ایران عزیز است که باید پل پیروزی جهان اسلام بر جهان کفر و طاغوتی شود.
مبارزات روحانیتبا این مقدمه کوتاه، توجه شما را به اهمیت رسالت هیأت جلب کردم. برای درصدسالهاخیراین که زحمات این جمعیت محبوب را بیجواب نگذاریم، برای این که رسالت امام را برای شما تشریح کنم، مقدمهای راجع به مبارزات روحانیت در صد سال اخیر که تاریخچه گویایی از نهضت دین است، ترسیم میکنم و بعد رسالت این هیأت را برای شما میگویم. اصولا تاریخ یک قرن و نیم اخیر کشور ما نوعآ بر محور تلاشهای ابدی که عمومآ از طرف روحانیت و جمعیت مذهبی اداره میشود، میگردد.
نمونهای از بیش از یک صد سال پیش اولین رهبر مذهبی مرحوم سیّد جمال الدین مبارزات روحانیتاسدآبادی بود که ندای اسلام را بلند کرد و حقیقت اسلام را در شرق و غرب دنیا معرفی کرد. از سید جمالالدین اسدآبادی چیز زیادی نمیگویم، برای این که زودتر به مطالب روز برسیم. چند صباحی گذشت و نهضت عظیم تنباکو در تاریخ ایران به رهبری میرزای شیرازی که از افتخاراتش مردم شیراز است، بلند شد. جالب این است که به مناسبت این که این جلسه در شیراز است، من هر جا تناسبی پیش میآید، نقش شیرازیها را در نهضتهای مذهبی توضیح میدهم و یا لااقل اشاره میکنم. آنچه که شما از عظمت نهضت مقدس امام میبینید، شبیه آن را یک صد سال پیش در نهضت بزرگ میرزای شیرازی میدیدید. نظیر این اعتصابی که امروز شکوهمندانه همه کشور را زیر بال گرفته، در یک صد سال پیش، آیت الله شیرازی بر محور تنباکو توانست ایران را قبضه کند.
تحریم تنباکوقضیه این بود که یک کمپانی انگلیسی توانست امتیاز انحصار تنباکو را از ایران بگیرد و به نام کشت تنباکو و اداره صنعت تنباکو خیلی از جاسوسان استعماری را از هند و اروپا به ایران بفرستد و ملت بیدار ایران به رهبری روحانیت آن روز، فهمید که این انحصار شبیه انحصار نفت امروز، پایه قدرت استعمار را در ایران محکم میکند. یک فتوا از طرف مرحوم شیرازی صادر شد، چند روز گذشت، تمام ایران یکپارچه دست به اعتصاب زد.
خبرنگاران خارجی که آن روز در ایران بودند، در کتابهای زیادی جریان آن اعتصاب را نوشتهاند و به صورت بهتانگیز توصیف کردهاند. میگویند این قدر دامنه اعتصاب زیاد شد که پیش خدمت مخصوص ناصرالدین شاه در حالی که قلیان ناصرالدین شاه را به مجلس خاص او میبرد، شنید که آقا فتوا داده است که از این به بعد حرام است که تنباکو مصرف شود، همان جا قلیان را به زمین زد و گفت که ما کار حرام نمیکنیم.
امروز از شنیدن چنین خبری تعجبنمیکنید، ممکن بود پنج سال پیش اگر این خبر را میدادند، میگفتیم دروغ است و یک پیش خدمت این قدر عرضه ندارد. اما امروز نمونههای زیادی شنیدهایم در کنار کاخ نیاوران یا در کنار پادگان نظامی لویزان، نظامیها اسلحه خودشان را به روی افسران خودشان کشیدند و آنها را درو کردند. نمونههای زیادی شنیدیم. سربازها لوله مسلسل را به طرف فرماندهی که فرمان کشتن مردم را میداد، حواله کردند. از این اعتصابهای مفصلی که همه کشور را در برگرفته، رادیو اعتصاب میکند، روزنامه اعتصاب میکند. تلویزیون اعتصاب میکند. هواپیمایی اعتصاب میکند، اداره برق و آب و گمرگ و خدمات دارایی، بانک مرکزی، فرهنگ و دانشگاه همه اینها که رژیم استبداد خیال میکرد جیرهخوار او هستند، اعتصاب میکنند و میگویند باید فلان کسی برود تا دست از اعتصاب برداریم. میفهمیم که آن روز هم چنین چیزی ممکن بود. نهضت تنباکو به نفع مردم خاتمه پیدا کرد و رژیم ناصرالدین شاهی تسلیم شد. چند روز بعد از آن باز به رهبری روحانیت، پرچم تقاضای مشروطیت با شکستن استبداد بلند شد و باز طولی نکشید که مظفرالدین شاه به زانو درآمد و فرمان مشروطه را امضا کرد. مرحوم طباطبائی، مرحوم بهبهانی، مرحوم ملکالمتکلّمین و دیگر شخصیتهای بزرگ مشروطه که بزرگان روحانیت هستند، این نهضت را هدایت میکردند.
محمدعلی شاه آمد و مشروطه را پس گرفت، مجلس را به توپ بست و دوباره روحانیت را در دست گرفت، آیت الله نائینی کتابی به نام «تنبیه الامة» نوشت و با توضیح حقایق، تمام قساوت مخالفان مشروطه را خنثی کرد. آیتالله خراسانی و آیت الله عراقی و آیت الله مازندرانی از نجف، اتحاد مثلثی را تشکیل دادند و با کمک روحانیت داخلی و سربازان غیور لاهیجان و اصفهان و بختیاریها و گیلان موفق شدند و محمدعلی شاه را مجبور کردند که از طریق سفارت روسیه فرار کند.
چند روز گذشت باز دست استعمار به شکل دیگر، از آستین درآمد و مشروطه را تبدیل به استبداد کرد. بار دیگر مرحوم آیت الله عظیمالشأن، میرزا کوچک خان جنگلی، شخصیت مبارز و مجاهد، نهضت جنگل را به راه انداخت و با یک مبارزه مسلحانه، سراسر گیلان و قسمتی از مازندران را گرفت، اما این بار به جای این که کوچکخان به دست رژیم ابتدایی تضعیف شود، کمونیستها که تازه با پشتوانه روسیهای که تازه شوروی شده بود و از آن طرف دریای خزر آمدند و در رشت علیه او کودتا کردند، خالو قربان و احسان الله خان و دیگران میرزا را تضعیف کردند و بعد هم رژیم پهلوی آمد که این روزها اواخر عمرشان را نظاره میکنیم.
نقشههای استعمارمیرزا کوچک خان از میدان بیرون رفت. در کنار او مرحوم شیخ محمد خیابانی پیش نماز مبارز آذربایجان، با تشکیل یک سپاه ملی، آذربایجان را تصرف کرد و حکومت اسلامی را در آن جا برگزار کرد. او هم به دست رژیم پهلوی که هنوز رژیم نبود ـ رضاخان که آن روز افسر قزاقی بود که به کمک خارجیها اوج میگرفت ـ سرکوب شد. این نهضتها، این قیامها و این مبارزات، دشمنان ایران را بیدار کرد و فهمیدند تا این مذهب و تا این روحانیت در این جا محترم است، کاری نمیشود کرد. امتیازاتشان در خطر است، زندگیشان در خطر است، در کاخ وزارت انگلستان نشستند، نقشههایی طرح کردند که باید کاری کرد که روحانیت شیعه در داخل ایران محکوم شود.
در کنار آن کشور اسلامی ترکیه بود که از مدتها قبل مرکز اسلام شناخته میشد. گفتند آن جا هم باید تضعیف شود. چون عراق امروز ما آن روز عضوی از ترکیه بود و مرکز تشیع بود، قرار شد مذهب و روحانیت در این منطقه سرکوب شود تا این که ریشه مبارزه با استعمار کنده شود. این نقشه طراحی شد. عامل اجرای این نقشه در ایران، رضاخان پهلوی و در ترکیه «کمال آتاتورک»، دو نظامی قلدر بودند. پیرمردهای مجلس میدانند که در زمان حکومت پهلوی در ایران نسبت به مذهب و روحانیت چه کردند، بخشنامهها صادر کردند که مردم باید متحدالشکل شوند و لباس روحانی، لباس رسمی نیست، مگر مقامات دولتی اجازه دهند. من آن وقت بچه بودم و هنوز دبستان میرفتم، در محیط دورافتاده رفسنجان، شاهد نمونههایی از تجاوز ژاندارمریها به مردم بودم، لباسهای روحانیون را درآوردند و عده معدودی، با اجازه لباس داشتند، گفتند خانواده مذهبی کانون خطر و مذهب است، در دامان خانمهای چادری و محجّب و سنگین بچههای مبارز و غیور پرورش داده میشوند، چادر را از سر اینها کشیدند و اینها را در خیابان لخت کردند تا دامان عفیفی نتواند فرزندان مسلمان بپروراند و کانون خانواده که هسته اصلی اجتماع اسلامی است، متزلزل شود.
17 دی روز شروع این مبارزه است. 17 دی روز شروع این نقشه استعماری خطرناک است. این نقشهای که بعدآ هم در کشورهای اسلامی تعقیب شده است. نقشه این است که امت مسلمان را از حالت یک عنصر سازنده تبدیل به یک کالای مصرفی کنند. ابتدا برای این که عمق قضیه را بشکنند، مخالفهای دربار را جمع کردند، بزرگان را تسلیم کردند و در یک مجلس رسمی نمایش دادند. گفتند بزرگها که تسلیم شدند، شما چه میگویید؟ این قضیه خود شاهد تاریخ طولانی مبارزات خانمهای اصیل و عفیفه ملت ماست که تا آخر حاضر نشدند این بند استعماری را به دستهای خود ببندند و نبستند.
نقشه دوم این بود که ما در گذشته هر چه دیدیم، از مسجدها و محفلهای روضهخوانی دیدیم. این مداحها و این روضهخوانها در مجالس روضه، در محرم، در رمضان، عزا و جشن، مردم را تحریک میکنند. باید این کانونها را به هم ریخت. بخشنامه صادر کردند که این مجالس را بگیرند. پیرمردهای مجلس میدانند که چه دوره عجیب و غریبی گذشت!! بردن اسم سیدالشهداء یک ظلم غیرقابل عفو بود. جوانهای مجلس، نمیدانید که ما چقدر زندانی دادیم و چقدر شهید دادیم! به خاطر این که میخواستیم در آن چند سال مجلس روضه داشته باشیم. باور کنید که متوکل عباسی هم به اندازه این آقا به مردم ظلم نکرد. همه این نقشهها را کشیدند، حدود پانزده سال روحانیت را این طور شهید کردند، برنامه دیگری اجرا کردند که به کمک فرنگ رفته و متجدّدان از فرنگ آمده بود. یک سری تبلیغات و متلکها درست کرده بودند که علیه روحانیت به کار ببرند. میگفتند اگر روحانی در ماشین بنشیند، ماشین خراب میشود. احیانآ یک سری ماشینهای خراب و قدیمی را در خیابانها به راه میانداختند و بالاخره یک روحانی سوار میشد. بلافاصله بعد از سوار شدن روحانی، ماشین خراب میشد و متلک میگفتند.
همین رهبر عظیمالشأن شما آیت الله العظمی خمینی یکبار تعریف میکردند و میگفتند: ما در ماشین نشسته بودیم و به طرف خرمآباد میرفتیم، نمیدانم کجا ماشین پنچر شد، یک بار ماشین را درست کردند، البته چون ما سید بودیم، یک مقدار ملاحظه میکردند، دفعه دوم که خراب شد، ما را در بیابان پیاده کردند و گفتند نمیگذارید ماشین سالم برسد. پانزده سال موفق شدند به خیال خودشان مرکز مبارزات کشور را خاموش کنند. البته خاموش نشده بود، همان موقع هم در صحن امام رضا(ع) در مسجد گوهرشاد، شاهد مبارزاتی بودیم که مردم را به گلوله بستند و صدها شهید به بار آوردند.
مبارزات ازبه هر حال آن دوره گذشت، شهریور 1320 پیش آمد و پس از جنگ جهانی شهریور 20دوم، جامعه ایران کمی از آن خفقان عظیم، آسوده شد و بار دیگر موقعیتی به دست آمد تا مردم بتوانند حضور روحانیت خود را در میانشان ببینند. روحانیت از شهریور بیست کمکم زنده شد و رشد کرد. بزرگ و بزرگتر شد تا حوزه علمیه قم به وجود آمد، حوزه علمیه قم چند سال دوام آورد و ریشه این مبارزات عظیمی را که امروز شما نتایج آن را میبینید، در خودش پروراند. یکی از نتایج حوزه علمیه قم، رهبر مبارزات امروز شماست که میبینید. از سال 41 به دنبال مسائلی که پیش آمد، مردم مسلمان ایران به رهبری آیتاللّهالعظمی امام خمینی مبارزات عظیم را علیه چرخه بیداد پهلوی شروع کردند. این مبارزات در روزهای اول و دو سال اول، اوج گرفت. ولی دوباره پس از تبعید ایشان رفته رفته سرکوب کردند، زندانها، تبعیدها، ممنوع المنبر کردنها و انواع و اقسام شکنجهها روز به روز اوج گرفت. چند سالی روحانیت ایران با تحمل این مشقتها و ناملایمات، این دوره را پشت سر گذاشت. آن دوره خفقان گذشت، نمیدانم در مجلس شما زندان رفتهای هست یا نه؟ یقینآ هست. اگر هست، میداند و اگر نیست، از دیگران شنیده است. بدترین دورهای که به ایران گذشت و عمیقترین جراحاتی که بر پیکر مردم ایران به بار آمد، آن پانزده سال بود.
خودم بارها، در پانزده سال گذشته در زندانهای مختلف ایران، قصر، قزلقلعه، کمیته، زندان کرمان و جاهای دیگر شاهد جنایات جلّادان ساواک بودم که با مردم چه میکردند! شکنجههایی که اصلا به فکرتان نمیرسد! چه جنایاتی میکردند! با کوچکترین اتهام ممکن بود جان انسان را زیر شلاق و شکنجه بگیرند. با کوچکترین اتهام، انسانی را، آزادهای را، به ده، پانزده سال زندان محکوم میکردند.
شعارهای خطرناکشما جوانها الان شعارهایی میدهید و در خیابان از این حرفها میزنید. ولی نمیدانید ـ شاید هم میدانید ـ هر یک از این شعارها تا دو سال پیش، ده سال زندان داشت. یک شعار دادن به آن آقا، داشتن یک رساله از آن آقا، داشتن یک عکس از آن آقا، دلیل این میشد که محکمه نظامی تشکیل دهند و شخص را پس از شکنجهها، به محکمهها بکشند و به 16 سال زندان محکوم کنند.
ما در زندان بودیم. آن قدر انسان تحصیل کرده، بازاری، محصل، کاسب و انواع و اقسام مردم را دیدیم که ده سال، پانزده سال، بیست سال و حتی برای ابد زندان گرفتند. جرمشان هم این شعارهایی بود که الان بچههای کوچک در خانههایشان میدهند. این دوره کمکم کارد به استخوان مردم رسید. مردمی عصبانی و کارد به استخوان رسیده و ناراحت همراه با روشنگریهای آن رهبر عظیمالشأن یک دفعه با باز شدن گوشهای از سیاست جهانی به خاطر مبارزات خود ما، منفجر شدند. چه انفجاری! امروز فقط یک سال، یعنی دو روز دیگر که به 19 دی برسیم، یک سال است که از انفجار مردم ایران میگذرد، شما در هیچ جای دنیا، در هیچ کشوری و در هیچ تاریخی پیدا نمیکنید که ملتی در طول یک سال این قدر جلو آمده باشد. واقعآ پیدا نمیکنید. اغراق نیست، آن قدر جلو رفتهاید که یک سال پیش جرأت نداشتید به ژاندارمری اهانت کنید. ولی امروز به اساس این حکومت هر چه میخواهید میگویید! خیلی عظمت و پیشرفت است. در گذشته اگر ساواک میفهمید که کارگری در خانه خودش به زنش گفته ممکن است فردا اعتصاب کنیم، آن روز میگرفتند و میبردند شلاق پیچ میکردند و به زندان میانداختند. ولی امروز از نزدیکان دربار گرفته تا کدخدای ده، همه دارند اعتصاب میکنند. در یک سال مگر چطور شد که این طور مردم طغیان کردند؟ شما چه کردید؟
البته بهای سنگینی پرداختهاید. خیلی شهید دادهایم. خیلی خون دادهایم، همان خونهای مقدسی که در 17 شهریور و بعد از آن ریخته شد، صحنه ایران را این طور کرده است. مبارزه که رنگ خون به خودش گرفت، مردم دیگر آرام نمیگیرند، صراحت این رژیم این بود که مردم را به گلوله بست. این سخنرانی که این بابابزرگ دو ماه پیش کرد که من صدای انقلاب شما را شنیدم و تعهد میکنم که از امروز قانون شکنی نمیکنم، شاید اگر این حرف را پیش از هفده شهریور میزد، میپذیرفتند، شاید پیش از این دستش به خون مردم آلوده نشده بود، میپذیرفتند. ولی دیگر دیر شده بود. مردم هزاران کشته و هزارها شهید، میلیاردها خسارت و ضربه را به آسانی نمیتوانند تحمل کنند. نه تنها خودش را منفور کرده است، ارتش ایران را هم منفور کرد. مردم ارتش را از خودشان میدانستند. سربازان و خیلی از کادرهای ارتشی، برادران ما هستند. اما این سیاستهای شوم، ارتشی را هم منفور کرد.
روی ارتش سیاه شد. کسی انتظار نداشت، فکر نمیکردیم ارتشی که از پول ماست و از امکانات ما تغذیه میکند و رفاه دارد، حاضر شود مردم را به گلوله ببندد. بالاتر از این فکر نمیکردیم که ارتش اجازه دهد در داخل مسجد و خانه گلوله به روی مردم ببندد. کار بدی بود. اگر توبه کنند و ادامه ندهند، ممکن است ملت ایران ببخشد. اگر از این گناه بزرگ توبه نکنند، دیگر بخشیدنی نیست. با این شرایط، این خفقانها و این فشارها، مردم را منفجر کرد. این انفجار ابعاد مختلفی دارد، به جاهای مختلفی سرایت کرد. همه جای کشور را قبضه کرد، میبینید که هواپیمایی تعطیل است. روزنامههای کشور تعطیل است. از آن روزی که روزنامه در کشور پیدا شده، شاید در تمام دنیا اعتصاب طولانی روزنامههای ایران رکورد را شکسته باشد.
اعتصاب فرهنگیانآفرین بر این مطبوعات که در این مرحله حساس امتحان خوبی دادند. فرهنگیها ثابت کردند که مردم شرافتمند هستند، حقشان هم این بود که این اعتصاب سنگین را بکنند. سی سال بود که این جوانان شریف، این تحصیل کردگان محترم را به صورت عروسک درمیآوردند. هر مرد و نامردی که وارد هر شهری میشد، برای استقبالش از کلاس و مدرسه شروع میکردند. بچهها را از پشت نیمکت درس بردارند. معلم را از پشت تخته سیاه بیرون بکشانند. ساعتها در خیابان، در سرما، در گرما، در آفتاب و در باران، نگه دارند که گردن کلفتی میخواهد عبور کند، این خیلی ننگ بود. آن ننگ برای ملتی مثل ما خیلی بد و معنای آن حرف این بود که ما هم، فضیلت و فرهنگ را قربانی راه یک گردن کلفت، سیاستمدار خارجی و داخلی میکنیم. این گویاترین سند بیفرهنگی بود. این فرهنگیهایی که این زجرها را کشیده بودند، دلشان مثل تنور میجوشید و منتظر بودند که فرصت به دست آید و انصافآ از این فرصت خوب استفاده کردند.
خدمات فرهنگیانشما فرهنگیان افتخار مذهب و کشور شدید. اگر دو سال درس نخواندید، به انقلابمهم نیست. چون درسهایی که نتیجهاش آن باشد، ارزشی ندارد. بگذار ما بیسواد باشیم و بچههای ما درس نخوانند و نگذاریم در صف بایستند که فلانی و یا مستر فلان از کجا آمد. دانشگاهیها صحنه دیگری از برخوردهای سودمند ما با رژیم استبداد بودند. دیدید که وزارت دارایی چه اعتصابی طولانی کرد!! کارمندان و کارگران آب و برق، چقدر شکوهمند و خوب اعتصاب کردند! درست سه ساعت برق را خاموش میکنند و یک دفعه چهره دیکتاتور تهران را در نیمه شب سیاه میکنند، گمرک کشور، بهترین اعتصاب را کرد. جالب این است که زیبا و لطیف حرکت میکنند. شنیدهام مثلا کالاهایی که از فرانسه میآید، آن را ترخیص میکنند. میگویند چون آقای ما آن جا نشسته، برای آن کشور احترام قائل هستیم.
وسایل زندگی مردم را هم ترخیص میکنند. اما وسایل لوکس و وسایل تقویت حکومت را ترخیص نمیکنند.
مهمتر از همه اینها اعتصاب شرکت نفت بود که این هیأت اعزامی که در این مجلس هستند، برای شکستن اعتصاب مهم صنعت نفت وارد شیراز شدند. مطمئن هستم که اکثر شما هنوز ارزیابی صحیحی از آن نکردهاید. اعتصاب صنعت نفت آن قدر مهم و با ارزش است! آن قدر پرشکوه و آن قدر مؤثر است! که هر لحظهاش به اندازه عمری در تاریخ کشور ما و در تاریخ خاورمیانه اثر میگذارد. هر روز که میگذرد، پنج میلیون بشکه از طلای سیاه را حفظ میکنند که به خارج نرود، نگویید که چرا به خارج نرود. پولش دست چه کسی میرسد؟ این تانکهایی که در خیابانهای شیراز توپهای خودشان را برای شما مانور میدهند، محصول آن نفت هستند. این گلولههایی که سینه برادران شما را در مسجد نور سوراخ کرد، اینها محصول همان نفت است. بارهای دیگر که تا پریروز حادثه داشتید و انشاءاللّه دیگر ندارید.
اهمیت اعتصاباینها جلوی خروج این ثروت را میگیرند. روزی پنج میلیون بشکه صادر صنعت نفتنمیشود. اگر هر بشکه چهار دلار بیارزد، شصت میلیون دلار میشود. اگر هر دلار هفت تومان بیارزد، پانصد میلیون تومان میشود. همین کارگران روزی پانصد میلیون تومان ارز کشور را حفظ میکنند. چقدر این اعتصاب باشکوه است! قضیه به این جا ختم نمیشود. اینها دنیا و استبداد شرق و غرب را چرخاندهاند. جلوی گاز را گرفتند که به شوروی استعمارگر نرود. جلوی نفت را گرفتهاند که غرب استعمارگر را تغذیه نکند. اگر دیدید که اوپک موفق شد 5/4% دلار بهای نفت افزایش دهد، عامل آن همین کارگران ایرانی هستند. تا دیروز هر روز جلسه تشکیل میشد که ما نفت ذخیره داریم و مشتری نداریم. پس بگذارید قیمت ثابت بماند، تا مشتریها فرار نکنند. اما امروز این بهانه نبود. شما امروز خبرسازترین مردم دنیا هستید. یعنی با وقایعی که در ایران میگذرد، حتی جنگ اسرائیل، مصر و عربها هم تحتالشعاع قرار گرفته، هر کسی که در آمریکا، آسیا و اروپا روزنامه میگیرد، اول به سراغ خطوطی میرود که راجع به ایران نوشتهاند.
مهمتر از همه آن رهبر ما، توجه دنیا را جلب کرد. شنیدهام رئیس جمهور فرانسه گفته که من نمیدانم چه زیر سر این خانه چهارمتری است که این قدرقدرت دارد! به هر حال عظمت مسأله این جاست که ابعاد نهضتی در طول یک سال، این قدر بالا رفته است. کسی که در تمام دوره سی و چند سال حکومت، صدای ضجه مردم را نشنیده بود، فقر مردم را ندیده بود، صدای ضجه زندانیان زیرشکنجه را نشنیده بود، این مبارزات او را وادار کرد تا گوشهایش را باز کند و صدای شما را بشنود و شنید اما دیر.
گفتم قله اعتصابات در شرکت نفت تبلور یافت و گفتم که این اعتصاب فقط ایران را تکان نداد، بلکه دنیا را تکان داد. به خدا سربازان اسرائیلی که 30 سال است در محیط خاورمیانه قهرمانی نشان میدهند، طبق اخبار مطمئن از ترس میلرزند. چون فهمیدند که دیگر ملت ایران به آنها نفت نمیدهند. آفریقای جنوبی در خطر از دست دادن منبع انرژی خود قرار دارد. چون کسی غیر از ما به آنها نفت نمیداد. این افتخارات مال شماست، این اعتصاب با این ابعادش دولت را به زانو درآورد. ولی اخیرآ یک جمله در فرمان رهبر ما بود که دیدید، دولت شیطان صفت خواست سوء استفاده کند و تبلیغات ناروا راه بیندازد. امام در اعلامیهای گفتند که ملت ما به خاطر جلوگیری از صدور نفت به اسرائیل حاضر است سرما را تحمل کند و حتی از مصرف داخلی صرف نظر کند که دولت به بهانه تأمین نفت داخلی، نفت ایران را به اسرائیل نفرستد. چون امام این جمله را گفته بود، شیطان صفتان حاکم تشخیص دادند که میتوانند وسیله تبلیغاتی علیه کارگران شرکت نفت و امام درست کنند. یک دفعه رادیو برای مردم اشک تمساح ریخته و گفت: ای وای، نفت داخلی قطع شده، فردا برق هم قطع میشود، پمپهای آب از کار میافتد، محصول کشاورزان تباه میشود، برق بیمارستانها قطع میشود، نانواییها کار نمیکنند. قیافه وحشتناکی برای مردم درست کردند، برای این که مردم فکر کنند که امام و این کارگران نفت هستند که این روز سیاه را درست میکنند.
بیانیه رهبراما رهبر ما این شیطنت را زود درک کرد و بیانیهای صادر کرد و هیأتی را مبعوث کرد و به آن جا فرستاد و گفت: آقایان مبالغه نکنند، عوام فریبی نکنند، این ما نیستیم که میخواهیم نفت داخلی را قطع کنیم. این دولت است که میخواهد بهانه به دست بیاورد. به این هیأت مأموریت داد و گفت: شما به جنوب بروید و به مردم اعلام کنید، اگر دولت حاضر شود شیرهای نفت خام را ببندد و نفت به خارج نفرستد که ارز بگیرد و اسلحه بخرد، اگر دولت حاضر شود که نظامیان را از مناطق نفتی بیرون کند و کارگرانی که تبعید و زندان شدند، آزاد کند و اگر دولت حاضر شود جلوی احتکار ارزاق را بگیرد، ما نفت را به مردم میدهیم. ما مصرف داخلی را تأمین میکنیم.
نتیجه این اقدام در آینده روشن میشود. یا دولت این شرایط را میپذیرد و نفت به مردم میرسد و این خواسته ماست و یا دولت این شرایط را نمیپذیرد و در این صورت همه میپذیرند که این دولت است که میخواهد مردم را سیاه و آب و برق مردم را قطع کند و این دولت است که میخواهد پمپهای آب را از کار بیندازد و این نقشه و این طرح با اعزام این هیأت به جنوب خنثی شد.
به شما بشارت بدهم که تا این لحظه ما از موضع قدرت حرف زدهایم و آنها در موضع ضعف، تسلیم شدهاند. در این لحظهای که با شما حرف میزنم، یک قطره نفت ایران به طرف خارج نمیرود و تقریبآ تمام نظامیها را از مناطق نفتخیز بیرون ریختهاند که انشاءاللّه ادامه پیدا میکند. اگر این وضع ادامه پیدا کند، ما هم با لایحه مشخصی که مربوط به تأمین نفت داخلی است، به آنها ابلاغ میکنیم که سرکار بروند و آن قسمتی که مربوط به نفت خارج هستند، یعنی آنهایی که مربوط به خارج هستند، اعتصاب را ادامه دهند. فرمان این است. اگر فردا معلوم شد که دولت حیله کرد و میخواهد به شکلی نفت را به خارج بفرستد، آن روز دوباره به کارگران ابلاغ میکنیم که نفت را ببندید، ملت در آن صورت حاضر است سرما بخورد، همه ناراحتیها را تحمل کند تا این که استبداد و استعمار را از کشور بیرون کند و هدف نهایی نهضت این است که میبینید. آیتاللّه خمینی مکررآ اعلام کردهاند: هر دولتی که بخواهد از دست این رژیم، فرمان تشکیل کابینه بگیرد، این دولت مورد قبول ما نیست و غیرقانونی است.
وقتی عمر این رژیم تمام شد، آن روز این ملت است که حکومت خود را با اکثریت آرا تعیین میکند. این ملت، دولت را به دست خواهد گرفت. من کمکم به پایان عرایضم میرسم، اما یک چیز را توصیه میکنم. اولین توصیه این است که برای فردا حدود ساعت 5/8 آقایان با متانت و آرامش همین جا تشریف بیاورید که سرپرست هیأت ما جناب آقای مهندس مهدی بازرگان با شما سخن میگویند.
توصیه دوم، بگذارید همین طور که آرام نشستهاید، دو سه لحظه صبر کنید تا جناب آقای مهندس بازرگان و ما از مجلس برویم، چون خستهایم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره محمد(47)، آیه 7