سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در مدرسه عالی شهید مطهری پیرامون نقش روحانیت در تاریخ

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در مدرسه عالی شهید مطهری پیرامون نقش روحانیت در تاریخ

  • پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۵۹

 

بسماللّهالرحمنالرحیم

اَلْحَمْدُ لله وَالصَّلوةُ عَلی رَسُولِلله وَ اَلِهِ أَجْمَعیِنَ، قالَ اَلْعَظیمُ فیَ کِتابهِ، آعُوذُ بالله مِنَ الشَّیْطانِ الَّرجیِم: «بسمِ الله الَّرحْمن الَّرحیِم اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْناعَنْکَ وِزْرَکَ اَلَّذüی اَنْقَضَ ظَهْرَکَ وَ رَفَعْنالَکَ ذکْرَکَ فَاِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ اِلی رَبِّکَ فَارْغَبْ»[1] .

فکر کردم که یک بحث درباره نقش روحانیّت در تاریخ چند ساله اخیر ایران و اثری که میتواند برای تداوم انقلاب داشته باشد، مطرح کنم  و در کنار آن، در مقابل این جنبه تاریخی توجه به یک نقش اساسی، علمی و تاریخی بکنیم که امروز به عنوان فلسفه تاریخ مطرح است.

نظر مارکسیسمدر فلسفه تاریخ که بحث میشود، علم تاریخ، نظریه رایج مادی که در درجه اول مارکسیستها و کمونیستها و در درجه دوم مارکسیزم زدهها، ـ مسلمانان یا حالا مسلمانان یا غیر مسلمانان - روی آنها تکیه میکنند، مسأله حرکت مادی تاریخ است که معتقدند، تاریخ بشر تحت تأثیر ابزار تولید و عنصر اقتصاد، ساخته میشود. هر اقدام، کار و تلاشی که انسانها کنند، صلحها، جنگها، درگیریها، ایجاد رابطهها و همه کارهایی که انسان میکند، حتی مذهب و اخلاق هم دنباله روی حرکت اقتصادی جامعه هستند. به موازات اینکه ابزار و وسایل تولید تکامل و رشد میکند و تطور پیدا میکند و شکل تولید عوض میشود، رابطه و اخلاق انسانها هم عوض میشود. فکر و مذهب انسانها هم عوض میشود، روابط خانوادگی هم عوض میشود. هر کس هر کاری میکند، اگر تحلیل کنیم ریشهاش در نهایت به اقتصاد برمیگردد. چارهای هم غیر از این نیست و انسانها به صورت نامرئی حرکت میکنند. در حقیقت مجموعه تاریخ مثل یک قطار است که واگنهای آخر خبر ندارند که چه کسی آنها را میبرد. فقط دارند حرکت میکنند و خیال میکنند دارند به پیش میروند. اما موتور و لوکوموتیو جلوی قطار است. یک تحلیل مادی این جوری هست که از نظر آثار فکری بسیار هم مضر است، چون در این تحلیل انسان مجبور و غلام حلقه به گوش ماشین، ابزار تولید، داس، چکش، سندان، پتک، ماشینهای عظیم بخار و ... است.

نظر اسلامما این جور قبول نداریم. قرآن این جور قبول ندارد. اسلام این جور قبول ندارد. اسلام انسان را آزاد، مختار و صاحب اختیار میداند و مجبور نمیداند. معتقد است که هر انسانی و هر جامعهای خودش فکر میکند و خودش تصمیم میگیرد و خودش حرکت میکند و زندگی خودش را طبق محتویات فکری و روحی خود تنظیم میکند. قبول ندارد که شما که در این مسجد جمع شدهاید، برمبنای ابزار تولید جمع شدهاید. ابزار تولید بود که شما را مسلمان و علاقمند به مذهب و روزهدار کرده و روز ماه رمضان، از کارتان دست کشیدهاید؛ و با دهان روزه دارید به حرف من گوش میکنید. قبول ندارد که این چنین مردمی با اقتصاد و ابزار تولید آمدهاند. فکر این آدمها بر ابزار تولیدی مقدم است. کارگاهشان را تعطیل میکنند و میآیند و منافع شخصیشان را سرکوب میکنند و میآیند. آنها استقبال میکنند. اسلام قبول ندارد که اینها به زور قدرت لوکوموتیو اقتصاد حرکت کردهاند و این جوری جان میدهند. نخیر، فکرشان بر آنها حاکم است. حاکم بر ابزار تولیدند و خودشان حاکم بر اقتصادند و اقتصاد را مثل غلام حلقه به گوش در اختیار گرفته اند.

من در این بخش به جای اینکه از قطعات مختلف تاریخ و نمونههای گوناگون حرکتهایی که با تحلیل اقتصادی نمیسازد، صحبت کنم، میخواهم بروم یک بخش را بگیرم تا روشنتر شود. یعنی به جایی برسیم و آن روحانیت است.

روحانیّت در گذرروحانیّت شیعه، صدها سال است که در تاریخ و سازندگی تاریخ ایران، تأثیر تاریخ ایران و نقش اساسی داشته است. ببینیم حرکت اینها برای چه بود؟ نمونههایی میگویم و جلو میآیم. در زمان شاه عباس صفوی آن موقعها که ایران ما با ترکیه امروزی و امپراتوری عثمانی آن روز (آن روز عثمانی مرکز خلافت اسلامی بود) به عنوان یک کشور شیعه، همسایه بود، یک حکومت مستقل تحت نفوذ صفویه شد سلاطین صفوی احساس کردند که در ایران جاذبه شیعه قوی است و اگر روی مذهب تشیع تکیه کنند، از مردم پشتوانه نیرومندی برای خودشان دارند و میتوانند با قدرت نفوذ شیعه و تعصب شیعی در مقابل حکومت مرکزی تسنن که در عثمانی بود، کشور را مستقل نگه دارند. هم زمینه از لحاظ روحی خودشان مساعد بود و از لحاظ اجتماعی و سیاسی منطقه میپذیرفت. با اینکه آن روزها در ایران هم اهل سنت قوی بودند، به اندازه امروز که شیعه قویتر از اهل سنت است، آن موقع این جوری نبود، سنیها هم بودند. وقتی که شیعه مستقل شد، عثمانی هم با شیعه و با دولت ایران مخالف بود. اروپاییها- اینها به 400 تا 500 سال پیش برمیگردد ـ که تازه داشتند جان میگرفتند، هنوز اروپا جلوی تمدن حرکت نمیکرد، پرتغال، انگلستان، فرانسه و آلمان تازه داشتند متمدن میشدند و علوم راه میافتاد. آنها دولت عثمانی را برای خودشان یک مزاحم بزرگ تشخیص داده بودند و واقعآ هم بود.

ایران پل ارتباطاصولا دولت عثمانی که در ترکیه بود، همه کشورهای عربی، عراق تا شرق وغربعربستان سعودی، سوریه، مصر و لبنان و بخش عظیمی از کشورهای سوسیالیستی مثل بلغارستان و یوگسلاوی در قلمرو امپراتوری عثمانی بودند و عثمانیها بین شرق و غرب واسطه بودند. تجارتی که از هندوستان و چین به طرف اروپا میرفت؛ میبایست از اینجا عبور کند و راه ابریشم که از اینجا عبور میکرد، در ترکیه و از مدیترانه و از دریا به دنیا میرفت. موقعیت امپراتوری عثمانی بسیار نیرومند بود. کشورهای اروپایی سخت در تهدید کشورهای اسلامی بودند؛ یعنی، امپراتوری اسلامی. آنها به فکر افتادند با ایران که مخالف عثمانی شد، رابطه برقرار کنند و با اتحاد ایران یک قدرت بسازند و از دو برادران شرلیطرف، یعنی آنها از غرب و ایران از شرق، عثمانی را محاصره کنند. صفویه که خودشان در تهدید عثمانیها بودند، مزاجشان خیلی آماده بود که دستشان را به طرف اروپاییها دراز کنند. اروپاییها دو نفر از شخصیتهای سیاسی متنفذ به نام برادران شرلی را به دربار صفویه فرستادند. دربار صفویه به دلیل اینکه مزاجش خیلی آماده بود که متحدینی در اروپا داشته باشد و عثمانیها را آن طرف مشغول کند که خودش این طرف راحت باشد، از برادران شرلی خیلی استقبال کرد. آن قدر به اینها احترام کرد که حد ندارد. با اینکه به اصطلاح کافر بودند و خارجی بودند و آن روزها مزاج جامعه اسلامی تحمل نمیکرد که یک کافر و خارجی به دربار بیاید، اینها آمدند.

یک نمونهاش را جلوتر بگویم: مثلا در عهد پادشاه پیش از شاه عباس- حالا شاه اسماعیل یا دیگری بود- نمایندگانی از طرف پاپ از اروپا آمده بودند و وقتی در دربار با شاه، ملاقات کردند. وقتی رفتند جای پای اینها خاک ریختند برای اینکه بشورند. میگفتند، اینها دربار را نجس کردهاند. یعنی برخورد با کفار این جوری بود. ولی سیاست و نیاز صفویه را این جوری کرد که این دفعه برادران شرلی که آمدند، این قدر پیش شاه عباس معزز شدند که شاه عباس به اینها مثل مرجع تقلید احترام میگذاشت. مُهرش را در اختیار اینها گذاشته بود که هر سندی را که میخواهند با شاه عباس امضاء کنند. در جلسات فوق سری دربار شرکت میکردند. حتی شاه عباس در یکی از جشنهای مذهبی، همراه یکی از این شرلیها شرکت میکند و او را در کالسکه مخصوص خودش سوار میکند. جلوی مردم به اینها اعزاز میکند. اصل مسأله هم این بود که اینها میتوانستند دولتهای اروپایی را مقابل دولت عثمانی وارد جنگ کنند و عثمانی را از این طرف و آن طرف محاصره کنند.

ساخت کلیسااروپاییها که حالا که چنین نفوذی در دربار داشتند و این قدر دستشان باز درایران بود و این دو نفر هم اتفاقآ کشیش بودند، به فکر افتادند، مثل همه جاها که دنیا را گرفته اند، ایران را هم بگیرند. اروپاییها این جوری میگرفتند. اول از نفوذ مذهب استفاده میکردند به فکر افتادند که در سراسر ایران اجازه ساخت کلیسا بگیرند و کشیش را از اطراف برای تبلیغ در ایران بیاورند. کشیش که میآمد، همراهش خدمات هم میآورد. کم کم در مردم نفوذ میکرد و شاه عباس وقتی که قضیه را با علما در میان گذاشت ـ نمیدانم علما در خلوت چه به شاه عباس گفتهاند ـ در تاریخ آمده ـ شاه عباس به این آنتونی شرلی یا رابرت شرلی میگوید (در یکی از اسناد موجود در تاریخ سیاسی ایران است که فکر میکنم درباره سیاست خارجی صفویه کتابچه کوچکی نوشته شد. سالها پیش خواندم ـ در نامه شاه عباس به سلاطین اروپایی آمده که خیلی علاقمندم این امتیاز را به شما بدهم، اما اگر چنین کنم علما و مراجع مرا قطعه قطعه میکنند و کاخ من و خاکسترش را به باد میدهند.

باج عربستانمنظورم اینجای مطلب است. به 400-500 سال پیش از این قضیه به آمریکابرمیگردیم یعنی آن موقعی که اروپاییها به فکر نفوذ در ایران افتادند و میخواستند ایران را هم مثل هند یا کشورهای آفریقایی از این طریق قبضه کنند، و شاه عباس و صفویه هم مزاجشان به خاطر تهدیدی که از جانب عثمانی میشدند، خیلی مساعد بود که اروپاییها را به هر قیمت بپذیریند. مثل وضعی که امروز آمریکا در عربستان سعودی دارد. یعنی عربستان سعودی به خاطر تهدیدی که از جانب کشورهای مترقی عرب و نیروهای ملی میشود، ناچار است هر باجی را به آمریکا بدهد. آمریکا میگوید این قدر نفت صادر کند، ایران نفت نمیدهد، او میگوید میکنم. امروز شاهد هستیم که آمریکا بیت المقدس را پایتخت اسرائیل غاصب کرده و همیشه عربستان سعودی مانع این کار بود. نمیگذاشت، ولی این قدر موضع عربستان در مقابل آمریکا ضعیف است که اجازه داد که این کار را بکند و میتوانست نکند. یعنی عربستان اگر امروز بگوید من 5/9 میلیون بشکه نفتی که صادر میکنم به  5 میلیون بشکه تقلیل میدهم، آن که نیاز ندارد. عربستان این قدر پول در بانکهای دنیا دارد که اگر برگرداند همه بانکهای آمریکا ورشکسته می شوند. شوخی نیست که یک کشور 5-6 میلیون جمعیتی در روز 10 میلیون بشکه نفت صادر کند و همیشه پولهایش را در بانک نگهدارد. سالهاست که این کار را میکند. در بانک جمع میشود، مصرفی که در داخل ندارند. مصرفشان به اندازه در آمد ایام حجشان است. کافی است که عربستان سعودی میگفت اگر بخواهید این کار را بکنید، تولید نفتمان را پایین میآوریم، و اگر او روزی  2 میلیون بشکه نفتش را پایین بیاورد، اروپا و آمریکا دچار بحران میشوند. یعنی آن مقدار نفتی که بعد از انقلاب ما بالا برده، پایین بیاورد، آمریکا را فلج میکند. میبینیم عربستان سعودی به خاطر نیازی که به آمریکا دارد، به خاطر احساس وابستگی، به خاطر وحشتی که از کشورهای مترقی عرب و مسلمانهای مبارز داخل خودش دارد، این باج را به آمریکا میدهد تا آنجا که در مقابل این اقدام شرورانه اسرائیل در بیتالمقدس آرام مینشیند و چیزی نمیگوید.

علما در زمانآن روز دولت ایران مزاجش این قدر حاضر بود که پیشنهادهای اروپاییان را صفویهبپذیرد. اگر نبود این قیام مردانه علما و اگر نبود تهدید علما و جلوگیری آنها؛ ما از 500 سال پیش زیر سیطره اجتناب ناپذیر غربیها رفته بودیم و اینها مردانه ایستادند. البته باز صفویه نواقص زیادی دارد، اما با فکر و با ایمانشان کار میکردند، نه، کاری به اقتصاد نداشتند، آن چیزی که محرک اینها بود، وظیفه دینی بود. نظر مراجع تقلید این است که اقلیتها در هر جا که زندگی میکنند، نمیتوانند پایگاه جدید تبلیغاتی بسازند. پایگاههای قبلیشان را تحت شرایطی حفظ میکنند. صرف یک مسأله فرعی و شرعی، علما هستند که جلوی یک خیانت عظیم را از طرف یک حکومت میگیرند. این را از آن سالهای دور گفتیم.

نویسنده شیعهاین حامد الگار، که نویسنده شیعه انگلیسی است و مسلمان شده است و شاید اصلا اهل پاکستان است، بعد از انقلاب دو، سه بار ایران آمد و با امام هم ملاقاتهایی داشت. برای امام چیزهایی تنظیم میکند و مینویسد، یک کتاب نوشته که من، سه ، چهار سال پیش این کتاب را در زندان خواندم. از آن زمان شروع کرد و نقش روحانیت را در تاریخ نوشته است. آنهایی که اهل مطالعه هستند، میتوانند این کتاب را از کتابخانهها پیدا کنند. هر زمانی که اینها حضور داشته‌اند، از کارهای کثیف حکومتها جلوگیری میشد. تا آن مقداری که تشخیص میدادند، جلوی آنها را میگرفتند.

دوری از سیاستالبته تلاش غربیها و عمالشان این بوده که علما و روحانیت را در حاشیه نگه دارند. یعنی اینها با متن سیاست آشنا نباشند و دور باشند. این تلاش ضد اسلامی و استثمارگران بوده است. تا آن روزی که موفق میشدند، اینها را در حاشیه نگه دارند، موفق میشدند. البته در حاشیه هم که بودند، به این گونه مسائل توجه داشته‌اند که نباید اجازه دهند کشیشها بیایند و همه ایران را بگیرند. یعنی جلوی این مسأله میایستادند. تاریخ را که مطالعه کنید، میبینید اینها درست مثل سربازان همیشه در سنگر برای حکومت حاضر بودند تا آن چیزهایی را که در قلمرو دیدشان هست و مرزهایی که شرایط جامعه در اختیار اینها گذاشته، به بهترین شکلی حفظ کنند. تا به حال دیده نشده که یک روحانی قابل قبول مردم در مورد کشور خیانت بکند.

البته لباس چیز مهمی نیست. هر کسی میتواند این لباس را بپوشد و ممکن است کسانی این لباس را پوشیدهاند و کارهایی کردهاند. اما روحانی که مردم به او اعتماد کردند و مدت طولانی با مردم بوده، خیانت عمدهای نکرده است. این خیلی مهم است. مخصوصآ در رابطه با خارجیها. میتوان در داخل چیزهایی پیدا کرد، اما در رابطه با سیاست خارجی، شما به این شکل روحانی خائن ندارید. حالا آن یک قطعه از آن زمان بود.

داستان تنباکوروحانیت در دوران افشاریه، زندیه و قاجاریه؛ این نقش را داشته و این کشور را حفظ کرده است. داستان تنباکو قضیه خیلی معروفی است، که همه شنیدهاید. از بس گفته شده، کمتر کسی است که به گوشش نرسیده باشد. من فقط به عنوان اینکه تاریخ را به اینجا برسانیم، اشاره میکنم و رد میشوم. انگلیسیها در دوره ناصرالدین شاه، به فکر افتادند که یک امتیاز بگیرند که به موجب آن اقتصاد، سیاست و محیط اجتماعی ایران را تصرف کنند. موقعی بود که اینها در هندوستان بودند. هندوستان مستعمره انگلستان بود و انگلستان سخت نیاز داشت که ایران را داشته باشد. چون اگر ایران در دست انگلستان بود، روسها دایمآ اینجا را میبریدند و وسیله نفوذ در هندوستان بود.

روی ایران، خیلی رقابت بود، یعنی همین مقداری که امروز ایران مورد حساسیت است و روسها و آمریکاییها به شدت رقابت دارند که در ایران نفوذ داشته باشند و اگر یکی بخواهد اینجا را سیطره خود کند، ممکن است جنگ جهانی سوم از اینجا شروع شود، آن موقع هم در سطح آن زمان به خاطر هندوستان ایران این اهمیت را داشت. بازار و مستعمره وسیعی برای غرب بود.

یک کمپانی هند شرقی میآید، در اینجا امتیاز میگیرد. امتیاز هم اول ساده است. از دولت ایران امتیاز میگیرد که تنباکو را منحصرآ داشته باشند. این یک موضوع معمولی در آن زمان بود و هنوز هم دوران امتیازات انحصاری است. قرار شد کشت تنباکو و بهرهگیری از کشت و بستهبندی و فروش در داخل و خارج منحصرآ مال آن کمپانی باشد. به این صورت که کشاورزان ایران با برنامه آن کمپانی کشت کنند و تجار ایران همین طور که سیگار الان در اختیار دولت است، چنین انحصاری را در ورود تنباکو به یک کمپانی خارجی دادند و  500 هزار لیره انگلیسی هم به دربار ناصرالدین شاه و اطرافیان ناصرالدین شاه رشوه داد تا این امتیاز را گرفت. بازاریها، مردم عادی و کشاورزها متوجه شدند که چه کلاه بزرگی سرشان رفته است، یک دفعه یک اردوی عظیم از جاسوسهای انگلیس از هندوستان و اروپا آمدند و در همه ایران پخش شدند.

یک عده برای نظارت بر کشتزارها به روستاها رفتند، یک عده در بازارهای شهر برای تنظیم تجارت پخش شدند، یک عده برای کارهای فنی بستهبندی و عمل آوردن در کارگاهها پخش شدند و یک عده برای صادرات و واردات مواد لازم به گمرکها رفتند و همه جا را به سرعت تحت سیطره گرفتند.

مردمی که آنجا حضور داشتند، نتوانستند حضور این همه خارجی غیر مسلمان و کافر و مغرض را تحمل کنند. به علما شکایت بردند، علما احساس کردند که چه خطر بزرگی است! به علما هم ضرری نداشت. ممکن بود به علما باج هم میدادند که یک تجارتخانه بیاید این جوری اینجا عمل کند. خبر به مرحوم شیرازی در عراق میرسد، که آن موقع مرج تقلید مسلمانها (شیعهها) بود.

علمای تهران، مخصوصاً مرحوم آشتیانی که حق عظیمی در این جریان دارد و دیگران مبارزهای را در اینجا علیه کمپانی شروع میکنند و یک فتوا از مرحوم شیرازی میگیرند که نیم سطر بود: «الیَوم استعمال تَنباکو حرام». امروز استفاده و استعمال تنباکو به هر شکل حرام است. نمیشود قلیون کشید. نمیشود فروخت. نمیشود خرید. همین فتوای چند سطری یک مرجع تقلید به کمک علما و مبلغین داخل کشور و مساجد و تبلیغاتی که شده بود، یک دفعه همه ملت را علیه این کمپانی شوراند. سید علی اکبر تفرشی واعظ در شیراز، مرحوم آشتیانی در تهران، گمان میکنم آقا سید صالح در تبریز و کسانی دیگر که حالا من به خاطرم نیست، یکدفعه در همه کشور، مثل همین روزهای قبل از پیروزی انقلاب خودمان، کشور را علیه دربار و کمپانی انگلیسی به جوش آوردند و آن چنان هم نفوذ کردند که مینویسند- حالا نمیدانم چقدر درست باشد- در داخل دربار ناصرالدین شاه مستخدمش که قلیان چاق میکرد و در داخل میبرد، وقتی که شنید از طرف مرجع تقلید، تنباکو حرام شده است، قلیان را انداخت و شکست و گفت من حاضر نیستم این جوری خدمت کنم.

همین فتوا و اقداماتی که این آقایان کردند، تأثیر کرد. البته حکومت هم خواست خشونت کند که نتوانست. دستور تبعید آشتیانی را داد، خواستند او را از تهران تبعید کنند که قضیه را بدتر کرد. مجبورشان کرد که امتیاز و رشوههایی هم که گرفته بودند، پس بدهند. البته آن کار خوش اقبالی جدیدی به جان ما شد و دربار شکست خورد با این اقدام کوتاه و جدی و سریع انگلستان و شر نفوذ وسیع انگلیسها از کشور رفت. حالا اگر این کار را گروههای سیاسی کرده بودند و اگر از این گروهکها میکردند، خدا میداند، با این کارها تاریخ را پر میکردند. اما کار معمولی روحانیت این بوده است و یک کار قهرمانانه قلمداد نمیکند. در خانهاش نشسته و وقتی یک کار منحرف میبیند، با یک فتوای کوچک حرفش را میزند و قضیه تمام میشود. گفتم آن کتاب را شما بخوانید، میبینید که تاریخ پر از این کارها است. موارد کوچکتر، بزرگتر، مهمتر و کم اهمیتتر زیاد است. اینها در سنگرهای طبیعی، در همین مدرسهها، در همین مسجدها و در همین محرابها، روی همین منبرها و با همان نوشتههای بدون شرایط عددی و جملههای قلمبه، سلمبه غیر عددی، حرفهایشان را میزنند و اثر خودش را هم میکند و جامعه را نجات میدادند که این نهضت تنباکو فقط قضیه تنباکو نبود. بعدآ منشآ یک بیداری عظیم در مسلمانها شد و مسلمانها متوجه قدرت خودشان و علما شدند. در آن صد و خرده سال پیش، به دنبالش مسلمانها توقع کردند، حال که این جور قدرتی دارید، خوب است دیکتاتوری را بشکنید که به دنبالش مسأله مشروطه پیش آمد که اینها مشروطه را گرفتند.

مشروطه و مجلسبنابراین، این سربازان روحانی، همیشه در سنگر کار خودشان را همین جور ادامه دادند. جلوتر میآییم، 80 سال پیش قیام کردند و به طور کلّی دیکتاتوری مظفرالدین شاه را شکستند که مرحوم آیت و ملک المتکلمین و جمع دیگری از علما در همه جا با یک قیام کوتاه و در دوره کوتاهی، حکومت 150 ساله قاجار را منقرض کردند و مجلس شورا را گرفتند. اول عدالتخانه، بعد مجلس شورا و قانون اساسی اسلامی نوشتند و کار را به مشروطه بردند و همان موقع یک عده از فرنگ برگشتهها و به اصطلاح روشنفکرها و مدعیان تمدن غرب که بیشتر از شازدهها و اشراف و اعیان بودند و در خارج درس خوانده بودند و برگشته بودند، فن حکومت داری را مقداری بیشتر بلد بودند، قانون نویسی، محلی داری، ادا و اطوارش را بهتر از اینها بلد بودند، چون در اروپا دیده بودند، به مجلس رفتند و رفته رفته مجلس را از دست مسلمانها و رهبران مسلمان گرفتند و اینها را خانه نشین کردند. با تضعیف مجلس و تضعیف نهضت روحانیت و تضعیف مردم مسلمان، کم کم مشروطه یک خیال شد و مدتی هرج و مرج و شلوغ شد. روسها از این طرف آمدند، انگلیسیها از آن طرف آمدند، مدتی کشور را اشغال کردند و بعد هم رضاخان پهلوی قلدر را بر سر مردم مسلط کردند.

مأموریت اصلیاولین کاری که این رضاخان کرد، این بود که این سنگرهای طبیعی مردم را رضاخانخرد کند و بشکند. مأموریت اصلی رضاخان این بود. تاریخ ایران همیشه این روحانیت را داشت. سد طبیعی کشور در مقابل نفوذ انگلیس بود و همه دشمنان خارجی در این جهت مشترک بودند که اول باید اینها را از میان برداریم، بعد خودمان دعوا کنیم که چه کسی بیشتر بگیرد. رضاخان این قزاق خونخوار قلدر، مسؤولیت اجرای این مأموریت را به عهده گرفت و به عنوان سرباز وطن، سرکار آمد. اول انگلیسیها و دیگران به او کمک کردند، کشور ناامن را امن کرد. یاغیها، گردن کلفتها و ملوک الطوایفیها را رو به راه کرد و به عنوان یک آدم قاطع و قوی که امنیت را به مردم داد، جا افتاد. به محض اینکه جا افتاد، شروع به انجام آن مأموریت و رسالت اساسی کرد که این مراکز تجمع ملت و این خانه مردم و این امیدها و متکاهای مردم و این موانع راه نفوذ اجانب و این وسائل حرکت مردم را از دست مردم بگیرد. مطالعه کردند که ریشه همه مبارزات قرآن است و این قرآن در مساجد و مدارس علوم دینی و از طریق روحانیت و در خانوادههای اسلامی، تحقق پیدا میکند و آدم با شخصیت میسازد و مردم را از این طرق در مقابل نفوذ اجانب قرار میدهد.

پس باید سنگرهای قرآن را خرد کرد و شکست و قرآن را بدون حامی کرد. طرح متحدالشکل کردن لباس مطرح میشود. کاری که آتاتورک برادر دیگر رضاخان قلدر، در ترکیه امروزی اجرا کرد. یعنی او هم مسؤول شد که در ترکیه این کار را بکند. آنجا هنوز هم این متحدالشکل مطرح است. لباس روحانیت نباشد و همه یکی باشد. این اول یک شعار مترقی میشود که چرا مردم لباسهای گوناگون داشته باشند؟ تحت عنوان مترقی خانمها همه باید این چادرها را کنار بریزند و بیحجاب شوند. اول هم خانواده دربار در هر میهمانی و جشنی که شرکت میکنند با صراحت بیحجاب میشوند و بعد یک بخشنامه به همه ادارات صادر میشود که هر جا خانم با حجابی دیدید، چادر را از سرش بکشید. من آن موقع خیلی بچه بودم. در روستاهای دور دست رفسنجان، یعنی جایی که برای رسیدن به شهر ما معمولا یکی دو روز باید با اسب یا الاغ میرفتیم تا میرسیدیم و هیچ راهی نبود، یادم هست که در کوچههای پرخاک روستا ژاندارم با دوچرخه رسید و خانمی از خانه بیرون آمده بود. با چرخ دنبالش رفت و چادرش را کشید، و خانم را با سرلخت یا شاید چارقد در سرش مانده بود، فراری داد، رفت خانه. یادم است که برای مادر خود من از شهر لباس و کلاه فرستاده بودند که باید اینها را بر سر کند.

حیات و مماتیعنی این کار در روستاهای دور دست با این جدیت اجرا میشد. حال که استعمارزمان این قدر وسیع و امکانات همه جا هست، یک بخش نامه این جوری را به آسانی نمیشد که به روستاها برد، آن موقع چقدر مسأله جدی بود، که در روستاهای دور دست هم به شدت اجرا میشد. مسأله حیات و ممات استعمار بود و بایست این خانوادهها متزلزل شود. باید دامنهای پاکی که بچههای شریف و مبارز فداکار را میسازد، تبدیل به دامنی شود که در آنجا غیر از آدم رقاص و ولگرد و عشرت کدهای و قمار باز و کابارهای و سینمایی و لب دریایی و عیاش نسازد و چادر بر سر این خانمها نباشد. تا در خانوادهها، حجاب و جدایی زن از مرد باشد، نمیشود این کار را کرد.

اولین کارش این بود که چادر را از سر مسلمانها بردارند و خانواده را آسیب پذیر کنند و روابط خانوادگی را متزلزل کنند تا پایگاه ساخت انسانها را نابود کنند. در کنار این مسأله لباس روحانیت هم مطرح شد. پس روحانیت هم به عنوان متحدالشکل شدن باید عبای خود را تحویل دهد. احساسات مردم چه میشود؟ مردم به روحانی نیاز دارند، مردم میخواهند عقد ببندند، طلاق بدهند، سند بنویسند، مردم فقط به اینها اعتماد دارند چشم مردم به یک روحانی به عنوان سایه امام افتاده، آسان نیست و نمیشود یک دفعه خالی کرد. راه حلی فکر کردند و گفتند. مگر روحانیونی که از طرف وزارت فرهنگ دولت اجازه لباس بگیرند. یک سرنخ در دست خودشان بود. معلوم بود که فکر این بود که به آنهایی که مزاحمشان نیستند، اجازه میدهند. به این آقا میگویند ما این اجازه لباس را میدهیم و شما عقدت را بخوان، نمازت را بخوان، روضه را بخوان، سرگور برو و قرآن هم بخوان، اما کاری به سیاست ما نداشته باش. اگر کار داشتی، لباست را نمیدهیم این نقشه شوم اجرا شد، اکثریت روحانیت خلع لباس شدند و بسیاری از شخصیتهای روحانی به ناچار به همین ادارات کشیده شدند که حالا پیر مردهای قاضی اکثرآ از همانها هستند که آن موقعها بودند. مراکز تحصیل علوم دینی خالی شد. این را امام برای ما تعریف میکردند. ما آن موقع طلبه نبودیم و چیزی هم از این چیزها نمیفهمیدیم، در روستای ما این حرفها مطرح نبود. فقط یادم است که عموی من که یک روحانی بود، ایشان را پالتو پوشاندند و پالتو داشت. پدر من هم که کشاورز بود و علاقمند بود از این لباسها میپوشید، لباسها را از او گرفتتد، اما در سطح وسیع چیزی نمیدیدم. امام تعریف میکردند که چه روزهایی، از ترس در باغهای اطراف قم و با فرار از مأموران دولت، گوشه و کنار مینشستیم و درسمان را میخواندیم.

گریه بدون صدادر مجالس روضهخوانی هر جا روحانیت را میدیدند، میگرفتند و خلع لباس میکردند. این برنامه دوم شاه بود و پایگاه دیگر مردم مجالس، تکیهها، روضه خوانیها و امامزادهها بود. به فکر افتادند که جلوی روضه خوانیها را هم بگیرند تا در این مراکز تبلیغ نشود. روضه خوانی را به کلی ممنوع کردند. پیر مردهای مجلس، یادشان هست که چه شرایطی برای روضه خواندن درست میکردند و چه جلسات کوچک مخفی مثل خانههای تیمی بر پا میکردند! مردم نمیتوانستند به آسانی دست از علایق خود بردارند. جلسات مخفی شبانه و روضه خوانیها در خانهها تشکیل میشد و مردم با صدای آرام و بدون صدا گریه میکردند و اشک میریختند. روضه خوانیها آرام آرام خوانده میشد. مکرر ریختند و همین روضه خوانیهای کوچک خانوادگی را به هم زدند و روضه خوان را باز داشت کردند. داستانهای عجیب و غریبی از این دوره نقل شده که در زمان سلسله پهلوی قابل نوشتن نبود و بسیاری از آن داستان گوها هم مردهاند و نمیدانم آن قطعه تاریخ ثبت میشود یا نه، اگر ثبت شود و کسانی باشند که بنویسند، تاریخ گویایی است که چه طرحی بود که این جور پایگاههای مقاومت مردم را خرد کنند و بشکنند!

جریان مسجددر رابطه با حجاب بود که در مشهد آن درگیری عظیم در مسجد گوهرشاد گوهرشادپیش آمد که رضاخان دستور داد آن مسجد را به گلوله بستند. آن موقع گلوله بستن مردم در مسجد گوهرشاد چیز کوچکی نبود و جنایت عظیمی بود. معلوم می شود خیلی برای او اهمیت داشته است. بسیاری از مردم را به خاک و خون کشیدند، یکی از قهرمانان همان داستان هنوز زنده است. شخصی است به نام بهلول که اخیرآ هم مصاحبهای از او در رادیو و تلویزیون شنیدم. معممی بود که در آنجا مقاومت کرد. چند نفر بودند. گویا از ممر آب فرار کرده بود و بعد به افغانستان رفته بود و آنجا هم بازداشت شده بود که اگر راست باشد، حدود  30 سال در زندان بود. البته دقیقآ تاریخچهاش را نمیدانم. به هر حال اخیرآ برگشته است. البته پیش از انقلاب برگشت. متأسفانه قدری زود برگشت. وقتی که برگشت، مقداری آلوده شد. چون در زمانی بود که ساواک هنوز حاکم بر کشور بود و با اجازه ساواک برگشت. ولی به هر حال به عنوان یکی از کسانی که این تاریخ را میتواند تدوین کند، هست.

تبلیغات علیهدر همین رابطه یک تبلیغات وسیع، حساب شده و سازمان یافته علیه روحانیتروحانیت و آخوند در کشور راه افتاد. متلکها درست کردند و از زندگی آنها، از حرف زدن آنها، از غذا خوردن، از نشستن و از راه رفتن آنها جوکها درست کردند جوانهای امروز، شاید خیلی ندانند و شاید هم بدانند. هنوز هم خیلی چیزها از آن دوره در بین مردم مانده است. تا آنجا پیش رفتند که گفتند اگر آخوند سوار ماشین شود، ماشین پنچر میشود. این جزء معتقدات آن زمان بود. این ماشینها اکثرآ خراب بود. ماشینهای قدیم از دوران جنگ مانده بودند و جادهها که خراب بودند. بالاخره این ماشین یک مقدار از راه را که برود، یک بار، دو بار پنچر میشد و اگر یک روحانی سوار ماشین بود و پنچر میشد، حتمآ به حساب او گذاشته میشد! و چه مقدار زیاد اتفاق میافتاد که روحانیها را در بیابان پیاده کردهاند و گفتهاند جان بقیه را نجات میدهم! یک تبلیغات وسیع، شایعه، دروغ، تهمت و متلک میگفتند و کمی هم زمینههای آن را جور میکردند. چون کشور داشت فرنگی می شد و افکار مردم مقداری متمایل به آداب فرنگی بود و آن عادات قدیم خود به خود در تضاد این عادات بود و خیلی متلک میشد، درست کرد. کسانی که رویهشان این جوری بود، با این لباس و کسانی که با آن لباس آنجوری بودند، دایمآ در تضاد بودند و برخورد این دو عادت همیشه مسخره میشد و روحانیت سمبل آن مسائل بود و لذا در دوره ده، دوازده سال آخر حکومت پهلوی، همه عوامل به کار گرفته شد که این سنگر مبارزه را خرد کنند. مسجدها تخلیه شد. حسینیهها تعطیل شد. خانمها را مجبور به بیحجاب شدن کرده بودند. روحانیت را به شدت محدود کرده بودند و تعداد کمی مانده بود. تبلیغات دیگر به این شکل نبود. اجتماعات نبود و خیال رژیم و خیال استثمار و استعمار خارجی راحت بود که همه چیز رو به راه است. فقط جنگ جهانی دوم بود که این فرصت را از دست گروه ضد مذهب و ضد ملت گرفت. در تضادی که بین دول اروپایی آلمان و انگلیس و فرانسه بود، رضاخان مجبور شد ایران را ترک کند و پسرش را به عنوان یک عروسک ضعیف و جوانکی که در سوئد درس خوانده و یک عیاش بی شخصیتی که هیچ چیز بلد نیست و هیچ شخصیت ندارد و نظامی قلدری هم نیست و اطلاعاتی هم از کشور ندارد، در ایران گذاشتند که یک کشور ضعیف و جنگزده را اداره کند. کشورهای ارباب هم دچار گرفتاریهای بعد از جنگ بودند.

محیط باز و نهضتمحیط دوباره برای مردم ما باز شد که آنچه که هستند، نشان دهند. البته در آن ملی کردن نفتچند سال مردم را از خیلی حقایق دور کرده بودند که اثر خود را گذاشته بود. ولی هنوز در زوایای وجود مردم از عشق مذهب و خدا و مسجد زیاد چیزهایی به چشم میخورد. شهریور 20 است که محیط باز میشود. کمونیستها فعالیتهای شدیدی را شروع میکنند. حزب توده به شدت کار میکند. بعد، جبهه ملی تشکیل میشود و در میدان مبارزه هم آنجوری که میدانید، بیان میکنند. افراد بزرگی مثل آیت الله کاشانی که در آن زمان واقعآ یک قهرمان و یک شخصیت کم نظیر بود، به میدان سیاست میرود و با کمک ایشان موفق میشوند انگلیسیها را بیرون و مردم را تجهیز کنند. در بعد سیاسی، روحانیت همراه جبهه ملی حرکت میکرد و فداییان اسلام به رهبری مرحوم نواب صفوی در همین زمان به وجود میآیند و آتش خودشان را بر روی ضد دین و ضد ملت و خائنها باز میکنند و به عنوان بازوی نظامی مبارزه، موانع را از سر راه نهضت ملی کردن نفت بر میدارند و آن حرکت با تأیید روحانیت و با پشتیبانی مردم، راه خودش را ادامه میدهد. از این طرف، در قم حوزه کوچک شروع به  بزرگ شدن میکند. آیت الله اصفهانی فوت میکنند و فوت ایشان در سال 25 نشان داد که هنوز روحانیت چه عظمتی دارد. ایشان در نجف بود، وقتی که فوت کرد، ایران 40 روز برای ایشان عزادار شد.

آزادی آذربایجانهمان موقعی بود که آذربایجان آن روز، مثل کردستان امروز و مقداری هم بدتر بود. چون پیشه وری آذربایجان را جدا کرده بود و به عنوان یک کشور مستقل و کمونیستی در مدتی آنجا حکومت میکرد و آیت الله اصفهانی که فوت کرد و 40 روز مردم عزادار شدند، جلسات عزاداری که در سراسر ایران تشکیل شد، آذربایجان را هم نجات داد که همین محمدرضای پهلوی خودش در یکی از نوشتههایش مینویسد که فوت مرحوم اصفهانی آذربایجان را آزاد کرد نه ما. با همه قساوت و خصومتش ناگزیر بود این مقدار را اعتراف کند.

شروع حرکت امامآیت الله بروجردی جای آیت الله اصفهانی مرجع تقلید شد و همت ایشان این شد که حوزههای علمیه را که در دوران پهلوی از دست رفته بود، تجدید حیات کنند. قم به سرعت توسعه یافت، در شهرستانهای مشهد، اصفهان، شیراز، تهران و شهرهای کوچک همه جا مدرسه علمیه ساختند. بار دیگر ظرف حدود ده، پانزده سال روحانیت از نو زنده شد. اما این دفعه روحانیت جوان و طلاب جوان که دوره تکوین آنها در اواخر دوره بین 30 تا 40، تمام میشود و به فکر و عمل و رابطه با مردم مجهز میشوند، در اوایل سال 40 این حوزه و این مردم و این سنگرهای طبیعی دوباره موضع خودشان را گرفته اند و از میان مردم همراه خودشان سنگرهای گذشته و سنگردارها را احیا شده میبینند.

آیت الله بروجردی هم در همان زمان فوت میکنند و خداوند چنین خواست که این پرچم بدست امام ما بیفتد. در بهترین موقع و بهترین شرایط که این نیروهای عظیم ساخته شد و مساجد راه افتادند و مردم دوباره رابطهشان را با روحانیت برقرار کردهاند و بسیاری از تبعات کثافت کاریهای پهلوی از بین رفته، رهبری مثل امام و روحانیتی که مرکزش حوزه قم است و شاخههایش در همه ایران است، وارد میدان سیاست و انجام وظیفه میشوند که ثمرهاش را حالا شما در همین انقلاب میبینید.

شما خودتان، تاریخ مجسم این زمانید. غیر از جوانترها که کمکم مطلع میشوند، بقیه میدانند.

پیروزی انقلابحالا، این انقلاب پیروز شده و از انقلاب مشروطه هم مهمتر است. چون صددرصد اسلامی و تکامل یافته است. با نهضت ملی شدن نفت قابل مقایسه نیست. آن یک انقلاب ملیگرایی بود. اینجا همه مردمند. اکثریت نزدیک به تمام مردمند. و همه مسائل صددرصد اسلامی است و قانون اساسی براساس قوانین خالص اسلامی نوشته شده است. ولایت فقیه که در گذشته مطرح نبود، به عنوان یک عامل دینامک و قوی برای ادامه نهضت در قانون اساسی تعبیه شده است و همه جا مردم به عنوان دین مشغول خدمتند. دوباره استثمار و استعمار و ضدانقلاب مثل گذشته و بلکه بدتر و سازمان یافتهتر تلاش خود را علیه این سنگر طبیعی شروع کردهاند که میبینید.

از همان روزهای بعد از انقلاب با شایعه، دروغها، تهمتها و انواع حیلهها میکوشند که اگر بتوانند این قشر مذهبی و این سنگرهای کم خرج و بی خرج اسلامی را از میان مردم دور کنند و امام بیدار ما در هر زمان مناسب، مردم را بیدار میکند که این مسجدها را خالی نکنید، گول آن تبلیغات را نخورید، روحانیت را تنها نگذارید. نگذارید پشتوانههای دلسوزتان از دست برود. لیبرالها دموکراتهای به اصطلاح مدعیان آزادی بیقید و بند که نمیتوانند خودشان با حکومت مذهبی هماهنگ کنند، سخت به تلاش افتادهاند. اما به نظر نمیآید که به خاطر آگاهی وسیعی که در مردم است و به خاطر آگاهی وسیعی که در خود روحانیت است و به خاطر روحانیت جوانی که در همه جای این کشور حضور مؤثر دارد، این بار، شکستن این سنگر کار آسانی باشد.

این مقدار هم نمیخواستم حرف بزنم، کار داشتم، خیال میکردم باید زودتر برگردم. دیگر حرفهایم را زدم و بحثم تمام شد و سؤال هم زیاد است.

س ـ مسأله مشروطه مشروعه چه بود؟

ج - همین مسألهای که امروز در آن هستیم. منتها یک مقدار سیاستمدارانهتر. آن موقع که مشروطه شد و قانون اساسی را نوشتند، در قانون اساسی زیاد به اسلام تکیه نشده بود. یکی از علما و جمعی دیگر از یارانش گفتند: اسلامی نشد. نهضت ما مذهبی بود و باید قانون اساسی مشروطه کاملا مشروعه باشد. یعنی همین حالا که میگویید شورای اسلامی آن موقع از آن طرف تعبیر کردند.

یادتان هست روز اول وقتی میگفتیم اسم حکومت را چه بگذاریم و با چه اسمی رفراندوم کنیم، یکی گفت جمهوری، یکی گفت جمهوری دموکراتیک، یکی گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی و امام گفت فقط جمهوری اسلامی. مردم مسلمان هستند و حکومت دموکراتیک نمیشناسند. آن موقع اگر دموکراسی اسلام را قبول دارد بگویید دمکراتیک اسلامی. یک عده قیام کردند و گفتند بگویید مشروطه مشروعه یعنی شرعی. درگیری شد. البته مقداری پیش رفتند. متمم قانون اساسی را نوشتند. نظارت 5 نفر مجتهد جامع الشرایط بر مصوبات شورای ملی را نوشتند. تا این مقدار پیش رفتند. اما بعدآ همان نفاقی که افتاده بود، به این قیمت تمام شد که این آقا را به خاطر انحرافی هم که در کارش پیش آمد، در درگیری با دربار استعفا کرد و بعدآ مرحوم شیخ فضل الله نوری را محکوم به اعدام کردند و به دار کشیدند که موقعی مخلوطی از حق و باطل شد و مشروطه مشروعه، رفته رفته تبدیل به مشروطه غیر مشروعه شد.کشتن مردم بی گناهس - به عنوان رئیس مجلس، لطفآ به آقای رئیس جمهور جواب بفرمایید؛ دیروز در سخنرانی شبکه دوی تلویزیون میفرماید که چرا این مردم بیگناه را میکشند. آیا اینهایی که علیه جمهوری اسلامی میخواستند کودتا کنند، بی گناه هستند؟

ج- نمیدانم. من که سخنان رئیس جمهوری را نشنیدم. این کسانی که در این کودتا شرکت کردهاند، طبق هر قانونی محکوم به اعدامند. البته من یک جمله شنیدهام که در آن چیزهای دیگر هم هست. شاید به اعدامهای آقای خلخالی اشاره کرده است. آنجا دو مسأله است: یکی اعدام این مرکز اصلی هروئین فروشها و قاچاقچیهاست. اینها هم الحق استحقاق زندگی ندارند. برای اینکه زندگیشان با مرگ میلیونها جوان ما همراه است، این را میدانید. اما کیفیت محاکمه و کیفیت کشتن، مسائلی است که ممکن است رئیس جمهور حرف داشته باشد. این مسأله را از خود ایشان بپرسید. به هر حال آنچه که محرز است، این است که اینها امتحان خودشان را دادهاند. اینها آدمهایی هستند که حبس ابد هم گرفته و دوباره بیرون آمدهاند و همین کار را کردهاند. آدمهایی نیستند که برگردند. اینها خیلی به کشور ضربه میزنند. ملت باید برای همیشه از این گونه آدمها خلاص شود. اما کیفیت محاکمه، رسیدن به زن و بچه آنها، رسیدن به اموال آنها و ...، مسائلی است که باید در قضاوت دقت شود.

قانون به سودس ـ پس از عرض سلام، یک کارگر هستم. میخواستم با اجازه شما یک کارگرسؤال مطرح بکنم. قانون لغو سود ویژه به نفع چه کسانی است؟ مستضعف یا مستکبر؟ بعضی میگویند به خاطر ملی شدن کارخانهها است. پس چرا بخش خصوصی را در این قانون مستثنی نکردند؟

ج ـ اتفاقآ به نفع کارگرهاست. کمیسیون، گذاشته و من خبر ندارم. اما اینها دیدند الان از سود ویژه چیزی گیر کارگرها نمیآید، به خاطر مشکلات تولید نیست. کاری کردهاند که حداقل دو ماه حقوق و مزایا از این طریق تضمین شود.

به هر حال سیاست حکومت اسلامی این نیست که قانونی علیه طبقه مستضعف گذاشته شود. اگر فرض کنیم در موردی هم اشتباه شده و چیزی گذاشته شده باشد، باید برگردد و اصلاح شود. خاطرتان جمع باشد که آینده ایران، آینده مستضعفان است. ایشان نوشتهاند که تجدید نظر شود. البته مجلس، مطالعه میکند و اگر با رسیدگی کامل و با نظر خود کارگرها فهمید که به نفع کارگرها نیست، تحقیقآ عوض میشود. این را مطمئنم. سیاست ما هم این است. در شورای انقلاب هم سیاست همین بوده است.

س ـ آیا مسألهای که در رابطه با آقای حسن آیت در کمیسیون تحقیق مطرح شد، صحت دارد؟

ج ـ ایشان خودشان در مجلس گفتند و مجلس قبول کرد. این صحنهای بود که ساواک ساخته است. دیگر این مسائل را این قدر کش ندهید. تمام شد. وقتی که 114 نفر از نمایندگان منتخب مردم، رأی به برائت ایشان دادند، دیگر چه میخواهید بگویم؟

سالگرد شهادتبه هر حال دشمن همه جاست. امشب دومین سال  شهادت سید علی سیدعلیاندرزگواندرزگو، معروف به حاج خباز تهرانی میباشد که مبارز فداکاری بود. در جریان اعدام انقلابی منصور، ایشان جزو گروه بود که از همان موقع فراری شد و تا آخرین روزهای زندگیش که روزهای قبل از انقلاب بود، فراری زندگی کرد. در پاکستان، افغانستان، عراق، سوریه و ایران رفت و آمد میکرد و نرسید که انقلاب پیروز و شکوهمند را ببیند. خداوند روحش را شاد کند. ساعت 10 تا 12 بعد از ظهر استاد جلالالدین فارسی در مدرسه شهید مطهری ـ همین جا ـ سخنرانی خواهند داشت. انشاءالله شرکت کنید.

س - در مورد تدوین قانون اساسی صدر مشروطه توضیح دهید. چرا علما روحانی مبارز در جهت حذف شاه و سلطنت که عامل اصلی جنایات اخیر بودند، سخن نگفتند و اصل نظام شاهنشاهی در قانون ابقا گردید؟ چرا سخنی از جمهوری برده نشده است؟

ج- امروز 80 سال تاریختان جلو آمد و شعور جدید پیدا کردید. آن روز شکستن دیکتاتور قاجاریه که اصلا زمان قانون نبود، مشکل بود. یعنی هر چه که شاه و دربار میخواست قانون بود. یعنی موظف بودند که آن وضع را به قانون تبدیل کنند این قدر مترقی بود! تا پارسال هم تحصیکردههایی که خود را مترقی میدانند، بعضیهاشان میگفتند قانون قدیمی از این قانون منهای شاه آن مترقیتر بود. آنهایی که نمیخواهند خیلی اسلامی شود، این جوری میگویند. آنها کار بزرگی کردند. شما خودتان را به 80 سال پیش ببرید و بعد قضاوت کنید. نه اینکه بعد از این همه انقلاب و آگاهی، این گونه مسائل را مطرح کنید. اینکه آن روز شاه را از مرکز کارها بردارند و در حاشیه قرار دهند و فقط یک امضا کن باشد، خیلی کار بزرگی بود.

تضعیف مجلسس- با توجه به اینکه در مقطع حساس انتخاب نخست وزیر مکتبی هستیم، مطرح کردن مسأله آیت در روزنامه کیهان به آن صورت که میدانید بعد از اینکه مجلس شورای اسلامی اعتبار نامهشان را با  114 رأی تصویب کرد، تضعیف مجلس نیست؟ آیا مرجع بالاتر از مجلس شورای اسلامی هست که اینها این همه دست و پا میزنند؟

ج- نه، نیست. یعنی بالاترین مرجع مجلس است و تلاش ضد انقلاب برای کوبیدن انقلاب این است که مجلس را تضعیف کند. نمیگویم اشتباه نیست. در مجلس هم اشتباه است در مجلس یک عده جوان انقلابی یا نیمه انقلابیاند که تجربه کار پارلمانی ندارند. اینها هیچ وقت پارلمان ندیدهاند، مجلس ندیدهاند و قبلا هم مجلسی نبوده که ما از آنها چیز درستی یاد بگیریم. اینها از دهات و شهرها به مجلس آمدند و حاضر نیستند که بعضی چیزها را در آن پوستهها کار کنند و هیاهو راه میاندازند. آنهایی که اسلام را میفروشند و ضد اسلام حرکت میکنند، برای خودشان حق قائلند. ولی این را شما میفهمید و مردم گول نمیخورند.

انتقاد آقایس - مسأله آقای مهدی بازرگان و دولت موقت در رابطه با انتقاد مشکینیآقای علی مشکینی در قم چیست؟ نظر شما درباره آن چیست؟

ج- من نرسیدم حرفهای آقای مشکینی را بخوانم و در مورد آقای بازرگان حاضر نیستم این مقدار تند بروم که بگویم ایشان باید محاکمه شود؛ بیانصافی است. البته، اشتباهات و نقاط ضعف فراوان بود. تنها ایشان هم مقصر نبود. ما هم بودیم. ما هم در شورای انقلاب بودیم و حاکم بر دولت بودیم. از بالا تا پایین یک نوع نظارت داشتیم. بنابراین نباید همه حملهها را متوجه ایشان کرد و همه چیز را فراموش کرد.

رفتار با خانوادههایس- چرا به خانوادههای اعدام شدگان کودتا اجازه عزاداری، سیاه اعدام شدههاپوشیدن و ختم گرفتن نمیدهند؟ آیا جنبه دینی دارد یا خیر؟ لطفآ توضیح دهید که چرا به وصیت آنها عمل نمیشود؟

ج- من این چیزها را نمیدانم، اولا اگر خانواده آنها آدمهای بدی نیستند، چرا به آنها کمک نشود که قطعآ خواهیم کرد. نمیگذاریم زندگی کسی در این کشور معطل بماند و آن جور نخواهیم گذاشت. حالا خواسته، آدم بکشد و ما خانوادهها را نگهداریم! این جور هم نخواهد بود که هر کسی برود بگوید ما میرویم، آدم میکشیم و بعدآ که خانوادههایمان را اداره میکنند! ما در زندان رژیم پهلوی که بودیم اینها اگر میفهمیدند خانوادههای ما منبع درآمدی دارند، قطع میکردند.

خودم چند بار به زندان رفتم، به دلیل اینکه به خانواده زندانی کمک کردم. آیت الله منتظری را بار آخری که محکوم کردند، یکی از موارد اتهامش این بود که به خانواده آقای ربانی شیرازی و جعفری لنگرودی کمک کرد. آنها این جور رفتار میکنند، ولی ما که این جور نیستیم. ولی من نمیدانم کسی مانع لباس پوشیدن اینها شده باشد. این قدر آزادی هست که خانمها در خیابانها به عزای شکست بختیار و عزای شاه لباس سیاه پوشیدهاند! ما به اینها حرف نمیزنیم، حالا کسی که پدرش را کشتهاند، میخواهد لباس سیاه بپوشد. اگر شلوغ نکنند ختم هم میتوانند بگیرند. چون ما که از جلسه ختم که چند نفری جمع شوند، نمیترسیم که بگوییم ختم نگیرید. چرا به وصیت آنها عمل نمیشود؟ وصیتشان دو جور است، اگر وصیتی راجع به مال و همسرشان دارند، باید عمل شود. اگر وصیتهای ناجوری کنند که عمل نمیشود. محل دفنشان کجاست؟ آن را هم نمیدانم. گمان نمیکنم از جسد اینها کسی بترسد!

س- اینکه امام مکرر فرمودند: مجلس، شورای اسلامی است. آیا مجلس ملی صحیح است که این نمایندگان محترم به اندازه نصف روز وقت خود را یااسلامیصرف ملی یا اسلامی کنند؟

ج- چرا صحیح نیست؟ بحث میشود. در آن مجلس افرادی بودند که میگفتند نه، دیدید که از نمایندگان اسلامی هم بودند. میگفتند نه، کلمه ملی عیبی ندارد که بماند. مجلس برای همین است. آزاد است. بحث کنیم، مخالف و موافق نظر بدهند و تصمیم بگیریم. ما نمیخواهیم دیکتاتوری کنیم. نمایندگان مردم در آنجا هستند. بعضیهایشان نظرشان غیر از این است، ما روی نظرشان بحث میکنیم و اکثریت هر چه نظر داد، عمل میکنیم. اگر بخواهیم این جوری بکنیم باید اصلا خفه خون بگیریم. مثل دورانهای قبل بشود و همین طور باید امضا کنیم.

س ـ چرا پرونده آقای آیت تصویب شد؟

ج ـ حق بود که تصویب شود. ملت رأی دادند.

س ـ چرا نمایندگان مجلس به نخست وزیر انتخابی آقای بنیصدر رأی نمیدهند؟

ج ـ برای اینکه آنها میخواهند رأی خودشان را بدهند، رأی آقای بنیصدر را که نمیدهند. هر کسی که آنجا نشسته، حق دارد آنچه را که میفهمد، بگوید و آنچه که عقیده دارد، بگوید. اگر غیر از این باشد، مجلس نیست. تفاوت مجلس با یک نفر این است. در مجلس 270 نفر جمع میشوند و 270 نفر با هم اشتباه نمیکنند. اما یک یا دو نفر همیشه میتوانند اشتباه کنند. آنجا اگر نصفشان اشتباه کنند، آن نصف تذکر میدهند و جلوی اشتباه را میگیرند و بحث میشود. این که گفتهاند قانون اساسی میگوید مجلس تأیید کند به خاطر ملت است که جلوی اشتباه را بگیرند.

نماینده کارگرانس - چرا در بین نمایندگان مجلس یک نفر به عنوان نماینده کارگران وجود ندارد؟

ج- تقصیر خودتان است که رأی کم دادید. ما در حزب جمهوری، کارگر را معرفی کردیم. 390 هزار رأی هم آوردند، اگر یک مقدار بیشتر کار و تبلیغ میکردید. پیش میرفتید، دو نفر از آنها در مجلس بودند. ما در مجلس خبرگان یکی داشتیم. البته ما خودمان نماینده کارگرها هستیم، مطمئن باشید. یعنی ما که آنجا هستیم، نماینده غیر کارگر نخواهیم بود و با شما کار میکنیم.

س- چرا نمایندگان مجلس باعث عقب افتادگی تشکیل دولت میباشند؟

ج ـ نظرشان را میدهند. پس شما میگویید که آنها هر کسی را که آوردند، نمایندگان امضا کنند؟! اینکه همان حرف قبل است. باید فکر و مطالعه کنند. اگر فردا نخست وزیر بدی آمد، همین شما خواهید گفت چرا تصویب کردید فلانی بیاید! آن روز من به شما چه بگویم؟ بهتر این است که حالا دقت کنیم که آن روز دیگر از ما نپرسید چرا؟ همین الان میگویید چرا دولت موقت را آوردید؟ این سؤالی است که حق دارید بکنید. بنابراین بگذارید دقت شود. اگر 5 روز هم تأخیر شود، یک دولت انقلابی قابل قبول بیاید که مجلس بتواند پشتش بایستد و حمایت کند.

البته نظر خودم در مورد کاندیدای آقای بنیصدر موافق بود و با رفقا هم صحبت کردم. اگر مطرح میشد، رأی موافق میدادم و هنوز هم رد نشده و دارند روی افراد دیگر مطالعه میکنند و مسکوت شده است.

س ـ چرا نزاکت و آداب اسلامی مراعات نمیشود؟

ج ـ میشود. حالا کسی عصبانی شده و گفته خجالت بکش (خفه شو نبوده) یکی بلند شده و شلوغ کرده که گوش به حرف رئیس نمیکرد و دایمآ داد میزد یکی هم از آنجا به او گفته خجالت بکش! البته بد کرده، هم او بد کرده که شلوغ کرده و هم او بد کرده که به او بی ادبی کرده است. اما آدم عصبانی گاهی کلمهای میگوید و بعد پشیمان میشود که آن آقا هم پشیمان شده بود و میخواست بیاید عذر خواهی کند.

            والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته