سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در جمع طلاب حوزهای امام جعفرصادق(ع)

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در جمع طلاب حوزهای امام جعفرصادق(ع)

  • شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۷

 

«اَلْحَمْدُالِلّهِ ربِّ الْعالَمین وَ اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللّهِ آلِهِ أَجْمَعیüنْ»

خیلی خوشحالیم از زیارت عزیزان رزمنده و جهادگر و فداکار جانبازان بزرگوار و بازماندگان شهدا، اگر فرض کنیم که ما بهزودی جنگی دیگر نداشته باشیم و دوران بعد از جنگ رسیده باشد، ما لازم است که یک بار هم نگاهی به آن نقاط برجسته جنگ بکنیم و آینده کسانی که در این جنگ سرمایهگذاری کردند رویش بحث بشود، گرچه چنین اطمینانی نیست. ولی خوب بیشتر قرائن و شواهد نشان میدهد که دشمنان ما که طرفی نیستند از این جنگ دیگر به آسانی آتش افروزی آنگونه نکنند و ما هم که اهل آتش افروزی نیستیم.

تجلیل از رشادتهایاین جنگ در تاریخ اسلام، در تاریخ ایران، در تاریخ روحانیت، از هر بعدی رزمندگانکه نگاه بکنیم یکی از قطعات بسیار مهم تاریخ ما است. خیلی چیزها بهخاطر ویژگیهایی که در این جنگ بود قابل آموختن است و قابل بررسی و استفاده ما که تاریخ را هر چه میخوانیم و هرچه میگردیم اینگونه جنگ را پیدا نمیکنیم. حالا آقایان کم کم با این دید مطالعه بکنند، ببینم شما پیدا میکنید یا نه، جنگی که شبیه این باشد و آدم بخواهد اینجا را مقایسه کند با آن، نمیبینم به صورت ظاهر، جنگ بین دو تا کشور انجام شده این مورد شبیه زیاد دارد، جنگ طولانی هم در تاریخ خیلی هست، جنگهای طولانی که چند بار در فواصلی اتفاق افتاده از لحاظ تلفات و اینها هم باز خوب جنگهای دیگری مقایسه جنگبوده و بیش از این هم تلفات داشته، ولی ابعاد دیگر این جنگ، اینکه یک 8ساله باکشور و این ملت به تنهایی یک طرف باشد و آن طرف قضیه قدرتهای عظیم جنگهای طولدنیا قرار داشته باشند با همه نامردمیها و نامردیها و این طرف با این همه تاریخایثار و تقید به اصول و آداب اخلاقی انسانی و مراعات جنبههای مقرراتی جهانی و تکیه داشتن بر مردم این طرف و تکیه داشتن براجانب و نیروهای اهریمنی در آن طرف، خوب حالا ابعاد آن طرف قضیه را یک بار باید مطالعه کرد که چگونه این همه تضادها در رابطه با این جنگ در ارودگاه کفر حل میشود به خاطر خطر اسلامی، جایی که آمریکا و شوروی و ارتجاع عرب و آنهایی که شعار تقدمی میدادند توی عرب مثل خود حزب بعث در مقابل هم قرار میگیرند، آنهایی که قطع رابطه کرده بودند در گذشته مثل عراق و مصر در مقابل هم قرار میگیرند، کنار هم قرار میگیرند به خاطر پیدا کردن نقطه مشترک در مقابل خودشان که حرکت اسلام است.

فرستادن نیروهای کارشناسان روسیه و فرانسه با هم در کنار دشمن ما هواپیماها و توپخانهها و متخصص برای عراقکارخانهها و آموزشهای آنها را اداره میکردند و کشتیها و هواپیماهای متضاد ازطرف کشورهایبرای عراق بار میآوردند این یک طرف قضیه است که قابل توجه است، در اروپاییجنگ جهانی اول و دوم هم وقتی که بخش عظیمی از دنیا وارد جنگ شده بودند اینگونه نبود، محور متفقین و متحدین در مقابل هم یک بلوک بندی خاصی را برای خودشان پیدا کرده بودند.

این یک حالت تازهای بود، در داخل کشور ما واقعاً حماسه عجیب و غریبی اتفاق افتاد، چیز فوقالعاده بود و مردم و جوانهای ما این طور مقاومت نشان دادند، اینقدر صبر کردند، این همه مشکلات زندگی را، جنگ را و انقلاب را با هم تحمل کردند و نگذاشتند که دشمن به اهداف خودش برسد. برای دنیا شاید این باور نبود که با هماهنگی که از پیش شده بود با پول ارتجاع عرب و اسلحه شرق و غرب و امکانات فراوان تبلیغاتی امپریالیسم غرب این مجموعه که بریزند به سر یک کشور، یک انقلاب نوپا، باوری نبود اصلاً تصور این که این میماند و مقاومت میکند برایشان بسیار بسیار بعید بود و لذا تقریباً میگفتند بعد از اینکه کودتا در ایران شکست خورد، عیادی آنها میگفتند که این بار یک چیزی شروع میشود که دیگر آن کار رژیم را میسازد، کار انقلاب را میسازد این قدر به کار خودشان خوشبین بودند و بعد در یک مقطعی حسابی همهشان تحلیلی ازدر خطر قرار گرفته بودند و دیگر همه همتشان این بود که به یک نحوی از نابرابریهای این چاهی که کندند و افتادند، بیرون بیایند و لذا دیدند به محض اینکه، جنگ ومظلومیتجمهوری اسلامی پذیرفت قطعنامه را در ظرف یکی دو هفته جنگ تمام شد ملت ایران در صورتی که آن طرف از مدتها پیش پذیرفته بود و همه هم قضیه را دنبال میکردند، ختم نمیشد، یعنی رسیده بودند به یک نقطهای که آنها بیشتر از ما احساس نیاز میکردند، حالا ولو مقطعی جنگ ختم بشود. این در سایه فداکاری امثال شماها بود، بنابراین روی این بخش قضیه هم باید کار بشود. هنوز قلم]ها [حاضر نیستند قلم‌های بیگانه، قلم‌های جهانی حاضر نیستند روی این مسائل چیزی بنویسند، منتها حقایق این جنگ ثبت شده، فیلم‌ها هست، اخبارش هست و مطالب زیادی در دنیا ثبت شده، اینها بعداً مورد تحلیل قرار خواهد گرفت و یک روزی این صحنه‌ها در اختیار تاریخ بشریت قرار می‌گیرد و می‌رسند به اینکه چه اتفاقی اینجا افتاد که این مردم مثل پولاد آبدیده این‌جوری توانستند خطر را از خودشان دفع کنند.

و اما یک بخش دیگری از مسأله که حالا به ما مربوط می‌شود غیر از این مسائل کلی که بالاخره باید در بحث‌هایمان بیاید، مسأله کسانی است که در این جنگ خیلی سرمایه‌گذاری کردند، تلفات جنگ را به خوبی تحمل کردند، مخارج جنگ را پرداختند، از رزمنده‌ها حمایت کردند این به جای خودش، ولی یک عده هستند که در این جنگ آسیب دیدند و از عزیزترین موجودیتشان سرمایه‌گذاری کردند، اینها در چند عنوان الان در جامعه ما مطرحند.

تقدیر از جانفشانی‌هاییک عده خانواده‌های شهدا هستند، چون خود شهدا حضور ندارند ما با خانواده‌های شهداآنها، با ارواح طیبه‌شان سروکار داریم که آنها ذخایر ما در کل جهان آفرینش واسراوهستند و مایه‌های الهام این انقلابند. خانواده‌های شهدا آن‌چنان عزیزانی مفقودان ورزمندگانرا از دست دادند برای انقلاب، البته در واقع به دست آوردند ولی به‌طور مادی که آدم نگاه می‌کند باید بگوید که از دست دادند. دوم جانبازهایی هستند که سلامتی خودشان را از دست دادند، یک مقداری حالا در صدش تفاوت می‌کند از 70، 80 درصد همان طور که تقسیم کردند تا 10، 15 درصد اینهایی که سلامتی خودشان را تقدیم کردند به اسلام و انقلاب و کمبودی در وجود خودشان و طبعاً در زندگی خودشان بوجود آمده است. سوم خانواده‌های اسرا و مفقودان، اگر آن مفقودانی که ان‌شاءالله بعداً برگردند، حالا آنهایی که برنگردند که جزو خانواده‌های شهدا می‌شوند و خود اسرایی که در این دوران طولانی دوری از خانه و خانواده و وطن را، آن هم در شرایط زندان‌های عراق تحمل کردند و مایه آبروی ما هم شدند. آنجا انصافاً مقاومت آنها تا آن‌جایی که ما خبر داریم برای یک انقلاب و برای یک ملت غرورانگیز است. عده زیادی هم هستند که با همه اشتیاق به شهادت و آمادگی هرگونه مشکل در جبهه شرکت کردند و خداوند تقدیر نکرده بود که آنها آسیب جسمی ببینند، رزمندگانی هستند که بهترین ایام عمرشان را سال‌های سال، مدت‌ها در جبهه‌ها و در معرض خطر گذراندند که شأن اینها هم نباید مثل بقیه مردم حساب بشود، اینها فرق دارند با کسانی که جبهه رفتند، آنهایی که مشتاقانه وارد میدان شدند و ماندند تا آخرین روز یا در قطعاتی از این جنگ شرکت کردند، باید یک حساب جداگانه‌ای روی اینها باز بشود هم در بعد فرهنگی که این مهمترین قضیه است، این امتیازها باید ثبت بشود، این امتیازها باید مشخص بشود، اینها باید سرفصلی بشود در تاریخ ما، باید جای خودش را در تاریخ، در مدارس، در دانشگاه‌ها، در مراکز آموزش نظامی در هنر آموزان، در فیلم‌ها و در داستان‌ها در اشعار در سرودها باید باز بکند. یک مدتی باید اینها مایه تغذیه فرهنگی و معنوی کشور ما بشود، نه فقط برای خودشان. حق شناسی برای آنها باید بشود و هم غنا بخشیدن به جامعه به انقلاب و به تاریخ، بخش اساسی قضیه این است که تنها آن استقبال خطر کردن آنها خطر را از جامعه دفع نکرد، بلکه حضور فرهنگی اینها در تاریخ، در نسل‌های آینده اثرش از حضورشان در سنگرها بیشتر خواهد بود.

بنابراین این کار به عهده ادبا و اهل زبان و قلم و هنر است که آنها باید انجام بدهند. بخش مسائل مادی و امتیازات، البته مادی و معنوی اینجا با هم دیگر آن چنان آمیخته است که نمی‌شود از هم جدا کرد «رَقَّ الزُّجاج و رَقْتَ الْخَمرْ فَتشاکُلَ الاَمْر»[1]  ما وقتی که می‌گوییم یک رزمنده باید اولویت داشته باشد  

برای حضور در دانشگاه این فقط قدرشناسی از او نیست که حق او را بدهیم که در دانشگاه درس بخواند و به‌مقام بالای علمی برسد، بلکه این حق جامعه است یعنی جامعه حق دارد که این جور انسان‌ها را بپروراند که اینها به مسئولیت‌های اساسی برسند. کسی که جوانی‌اش را در سنگر حاضر بوده زیر باران گلوله بگذراند، اگر در کشورش مسئول شد، اگر یک مسئولیتی در جامعه گرفت، همان روحیه را با خودش می‌آورد و مسئولیت این فرق دارد با کسی که می‌آیند اینجا برای اینکه نان و آب در بیاورد یا خدمت بکند، اما این در شرایط معمولی خدمت می‌کند نه در شرایط حاد. بنابراین اینجا حق فرد با حق جامعه کاملاً با هم هستند، اگر امتیازی باید به جبهه رفته‌ها داد، اگر امتیازی باید به خانواده‌های شهدایی که بهترین چیز را ادا کردند در راه اسلام داد، اگر به جانبازها باید رسید، فقط حق آنها نیست، حق آنها هم هست نه اینکه ندارند، آنها حق دارند، ولی جامعه حق دارد.

تأکید برحضوریک جانباز اگر بتواند باز هم کار بکند، در بستر یک کار قرار بگیرد، حضور او جانبازان واصلاً افراد آن محیط را الهام می‌دهد که باید فداکاری بکنند، می‌فهماند که باید خانواده‌هایخدمت بکنند. حضور احترام انگیز جانبازها در جامعه در همه ابعاد مهم شهدادرتماماست. هر کسی در محیط کاری که می‌تواند انجام بدهد آنهایی هم که دیگر عرصه‌های جامعهمتأسفانه نمی‌توانند کار بکنند، مثل کسانی که چشمهایشان را از دست دادند که البته آنها هم باید به یک نحوی حضورشان را حفظ کرد که جامعه از حضور آنها احساس وظیفه فداکاری بکند و الهام گذشت و مقاومت بگیرد که در مجموع یکی از کارهای مهم ما بعد از جنگ اگر جنگ تمام شد و مطمئن شدیم، این است که برنامه‌های درستی ریخته بشود، برای اینکه از این سرمایه‌های عظیم تاریخ در درجه اول از اینها قدردانی بشود و بعد اینها حضور معززشان را در جامعه به گونه‌ای حفظ بکنند که بتوانند جامعه را باز نورافشانی بکنند. خانواده‌های شهدا را ما باید به گونه‌ای در تاریخمان نگه داریم که اگر اینها در هر محله‌ای، در هر روستایی، در هر کارخانه یا در هر مرکز فرهنگی و مرکز اقتصادی حضور داشته باشند، اینها مشعل برای دیگران باشند، نورافکن برای دیگران باشند. تحقیقاً اکثریت خانواده‌های شهدا اینها کسانی هستند که آن روح فداکاری شهیدشان را با خودشان حمل می‌کنند به هر نحوی، به‌خاطر علاقه و ارتباطی که دارند، به‌خاطر مسائل فرهنگی که بعداً باید تزریق بشود، اینها می‌توانند این قدر مفید باشند.

حضور طلبه‌های جوانخوب شما در تاریخ اگر می‌بینید شهدایی مثل شهدای بدر، احد، دربین نیروهایشهدای کربلا و سایر صحنه‌های مهم تاریخ اسلام این‌قدر سازنده نظامی وافزایشهستند، شما طلبه‌ها این را خیلی خوب می‌دانید ما در سخنرانی‌هایمان روحیه آنانمخصوصاً در دوران مبارزه قطعه‌ای که از یک شهید نقل می‌کردیم او را محور بحثمان قرار می‌دادیم، سازنده‌ترین بخش حرفمان آنجا بود و این نوری است که ما از زندگی شهدا می‌گرفتیم.

خوب، این داستان‌های انقلاب باید این‌جوری باشد، تعلیمات مدارس باید این جوری باشد، فیلم‌ها و تئاترها و صحنه‌ها و سرودها باید همه این‌جوری باشد، خوب این کار فنی بسیار ماهرانه‌ای می‌خواهد که این نوع ادبیات بتواند در جامعه به زبان روز شکل بگیرد. به‌هرحال جانبازان و خانواده‌های شهدا و اسرا که از زندان‌ها برمی‌گردند و در جامعه می‌آیند، اینها باید مشعل‌های نورانی ما باشند. در مورد طلاب این شکل دیگری اصلاً پیدا می‌کند. خوب من شاهد مسائل جنگ بودم و صاحبنظر در مجموعه حوادث جنگ هستم و شرایط جبهه‌ها و اینها برایم خیلی روشن است که حضور طلبه‌ها، روحانیت در جبهه‌ها یکی از عوامل بسیار بسیار مهم تزریق استقامت و شجاعت بود. هر گردانی که حضور طلبه در آن تضعیف می‌شد ما مشکل داشتیم و هر گردانی که طلبه‌ها حضور داشتند در یگانی که طلبه حضور داشت تا حدودی آدم خیالش راحت بود. آن صف شکن‌ها که در شرایط حمله کارشان را آغاز می‌کردند، دیدن یک عمامه سفید یا سیاه در میان خودشان برای اینها مثل پرچم بود.

نقش طلبه‌هایهمان طور که در جنگ‌های قدیم معمولاً وقتی که پرچم می‌افتاد دیگر همه جوان درجنگچیز رفته بود، برای همین با تمام وجود پرچم را حفظ می‌کردند، این جور به نظر رزمنده‌ها می‌آمد. ما مذاکره می‌کردیم با کسانی که می‌دیدیم، یا در بیمارستان‌ها یا در جاهایی که برخورد می‌کردیم، دیدن این جوان‌های طلبه و یا طلبه‌های معمر و یا پیرمرد، روحانیونی که احیاناً با سنین بالا بودند، اگر پیدا می‌شدند آنجا بسیار روح بخش و برای آنها توان افزا بود و تحقیقاً طلبه‌ها و روحانیت در این جنگ نقش بسیار مؤثری را ایفا کرده و اصولاً در دوران انقلاب. خوب خیلی از شما شاید دوران انقلاب آن موقع‌ها نبودید، بعضی‌هایتان هم بودید، اصلاً حرکت را طلبه‌ها در محرم و صفر و در شرایط عید و عزا و اینها ایجاد می‌کردند و در این صفوف راهپیمائی‌ها که جلو جمعیت همیشه کانون خطر بود، یک صفی از علما و روحانیون بودند و از مساجد که حرکت می‌کردند مردم با پشتیبانی روحی امام جماعتشان یا روحانی‌شان یا واعظشان حرکت می‌کردند، تا حالا این نقش مانده، یعنی شما در موقع مبارزه در کانون خطر بودید، در موقع جنگ در کانون خطر بودید، من تکیه می‌کنم روی نقش طلبه‌های جوان در دوران مبارزه با اینکه خوب رهبری مال شخصیت‌های بالای روحانیت بود، اما میدان مبارزه را طلبه‌های جوان گرم می‌کردند و همگانی می‌کردند. در جنگ هم عیناً همین طور بود. در جنگ هم بالاخره ما همه‌مان از نورانیت امام استفاده می‌کردیم و افرادی مثل قائم مقام رهبری و شخصیت‌های بالایی، اما آن پیکره‌ای که پخش است در مردم و در نیروها و در جامعه، امثال شماها هستید. افتخاری که ماند برای روحانیت همین است که ما به نسبت وقتی که حساب می‌کنیم، روحانیون از سایر اقشار بیشتر شهید دادند و بیشتر جانباز دادند، این خسارات ما نیست این برد ما است، این برد جامعه است، همین توقع هم بود برای اینکه بالاخره افرادی که یک روز طلبه می‌شوند یک روحیه خاصی دارند که می‌آیند زندگیشان را وقف اسلام می‌کنند، از آنها توقع فداکاری بیشتر است دیگر و آن توقع عمل شد. این جور نبود که در جبهه‌ها که می‌رویم شما بگویید خیلی خوب، چون ما روحانی هستیم ما می‌نشینیم در قرارگاه‌ها و در یگان‌ها و عقب‌ها نصیحت می‌کنیم شاید آنها راضی بودند، شاید رزمنده‌ها راضی بودند که شماها بنشینید در پادگان‌ها و پایگاه‌ها و آنها را قرآن یاد بدهید و هدایت بکنید ولی هدایتی که شما با عمامه‌هایتان درون سنگرها و در خطوط حمله کردید، خیلی بیشتر مؤثر شد. ما اگر 10 ساعت حرف بزنیم و 10 ثانیه حضور داشته باشیم، این 10 ثانیه خیلی گویاتر است از 10 ساعت، ولی اینها با هم که باشد خیلی با ارزش می‌شود. اگر مداد علماء و خون شهدا در یک مسیر قرار بگیرد، این خیلی گویا می‌شود دو صد گفته چون نیم کردار نیست، این از شعرهای خوب و راست است که هیچ اغراق هم در آن نیست، یعنی عمل مؤثر است و روحانی که همراه جامعه باشد و در جامعه باشد، آن خطری که توصیه می‌کند مردم استقبال بکنند، خودش استقبال بکند آن حرف‌هایش پشتوانه دارد.

شهدای ما افرادی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی و امثال اینها کتاب‌هایشان الان خیلی قیمت دارد، آن کتاب‌ها سندهای محکمی برای دیگران است. من صمیمانه به عنوان کسی که حالا تصادفاً مسئول شدم والا من هم مثل شما هستم و در بین شما هستم، ولی صمیمانه تشکر می‌کنم از نقشی که شما در دوران جنگ و دفاع ایفا کردید و تأکید می‌کنم که ان‌شاءالله در آینده زندگیتان هم که اگر بنا دارید رضایت خدا را همیشه با خودتان داشته باشید همین جور با مردم باشید. در هر شرایطی، حالا بیشتر که درس خواندید مسئولیت پیدا کردید و رفتید در جامعه برای خدمت، آن موقع باید سعی کنید همین جور با مردم باشید، جزو مردم باشید، ما که مسئولیت‌هایمان یک کمی فاصله انداخته بین ما و توده مردم که آدم دلش می‌خواهد با خود آنها بنشیند، احساس می‌کنیم که آن میدان خوبی است برای خدمت کردن و جلب رضای حق.

ان‌شاءالله شما این نعمت را حفظ بکنید. حوزه علمیه به برکت شما رزمندگان طلاب نورانیتر باشد ان‌شاءالله و خداوند سایه علما را هم بر سر ما نگه دارد که ما بتوانیم زیر سایه آنها خدمت کنیم، مخصوصاً وجود مقدس حضرت امام که در این زمان ایشان برای ملت‌های اسلامی انصافاً یک هدیه آسمانی است.

            والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته

[1] - معنی شعر عربی: چنان شیشه شفاف است و شراب صاف و زلال که از فرط زلالی و صافی نمی‌توان این دو را جدا ازهم تشخیص داد. تو گویی خمراست و قدحی در بین نیست و نیز توگویی قدح است و خمری در کار نیست.