سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در ایام سوگواری امام حسین (ع) پیرامون نقش تبلیغات در حادثه کربلا

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در ایام سوگواری امام حسین (ع) پیرامون نقش تبلیغات در حادثه کربلا

  • سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۵۹

 

بسماللّهالرحمنالرحیم

اَلْحَمْدُِللهَ وَ الصَّلوةُ عَلی رَسُولِ اللهِ وَ الِهِ أَجْمَعِنَ. قالَ اَلْعَظیمُ فیِ کِتابهِ، اَعُوذُ باللهِ مِنَ الشَیْطانِ الَّرجیِم: «لایُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بالسُّوءِ مِنَ اْلقَوْلِ اِلّا مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللّهُ سَمüیعًا عَلüیمًا»[1] .

به مناسبت عاشورای اباعبدالله، شروع اسارت خاندان پیغمبر(ص)، مسائل جاری کشور و انقلابمان، بحثی انتخاب شده که همه این جنبهها مراعات شود.

مقدمهعنوان صحبت نقش تبلیغات یعنی نقش تبلیغ و روشنگری است. ولی نه هر تبلیغ و روشنگری. تبلیغات بی پایه و بیاساس چیزی نیست که اسلام طرفدار آن باشد و چیزی هم نیست که به طور  عمیق و اساسی مؤثر باشد. یک نوع ایجاد گمراهی است، مثل ایجاد یک کوران و گرد و غبار و کولاکی است که لحظهای بعد وقتی که غبار نشست، همه چیز روشن میشود. تبلیغ مؤثر و مفید و حق، آنی است که براساس عمل و واقعیتها متکی باشد. این گونه تبلیغ در جهان، در تاریخ، در حرکت انسانها و تاریخ بشریت همیشه نقش مؤثر داشته است و ما باید بخش عظیمی از حرکت تاریخ و تحولات جهان را معلول تبلیغات صحیح و اساسی بدانیم.

اصولا در برخورد با دشمن در جبهه حق در یک تقسیم میتوان دو جور برخورد پیدا کرد: یک برخورد خشن نظامی برای سرکوب کردن دشمن و یک برخورد تبلیغی که این هم خودش جنگ است، اما باید اسمش را جنگ اعصاب گذاشت. با تعبیر دیگر انسان یک وقت دشمن را با آتش مسلسل و تیزی شمشیر از میدان در میکند و یک وقت با قدرت زبان و بیان و تبلیغ و روشنگری و بیان حقایق زیر پای دشمن را سست میکند. چه بهتر که این هر دو روش با هم توأم باشد و یک جانبه نباشد. با یک تعبیر دیگر در بعضی از موارد ـ نه همیشه ـ گاهی انسان با سیل خون به جنگ دشمن میرود یا خون میریزد یا میدهد و گاهی با سیل اشک و اظهار مظلومیت و بیان ظلم طرف و مشخص کردن ظالم بودن دشمن، او را از پای در میآورد. هر دو مهم است و هر دو در تاریخ حضور دارد.

این یکی از راههای بسیار عمیق و تیز بینانه است که در نهاد انسان وجود دارد. اما متخصصان تبلیغ و روشنفکران تاریخ، جامعه شناسان و روانشناسان از این حربه میتوانند، خیلی استفاده کنند.

نقش تبلیغاتاگر انسان بتواند در میدان تبلیغ آن جا که میخواهد واقعیت را بگوید، درست زمینهای درست کند و صحنهای بسازد که ماهیت دشمن ظالم را معرفی کند و دشمن با عمل خود، خود را معرفی کند و در میدان تبلیغ، انسان دشمن را آن جوری که هست به مردم نشان دهد، برندهترین حربه است.

همانی که انقلاب ما را پیروز کرد. همانی که امام حسین(ع) را در تاریخ پیروز کرده و یزید را شکست داد؛ یعنی دو جنبه با هم توأم بود. اول میدان درگیری به وجود میآید، خشونتها ظهور میکند، دشمن سبعیت و حیوانیت و جنون و خونخواری خود را نشان میدهد، بعد طرف مظلوم با امکاناتی که دارد، با هوشی که دارد، برای مردم آن حربهای که باید به کار بگیرد، بکار میگیرد و خود به خود با این رویه اساس زندگی دشمن را به هم میزند.

در مواردی هست که برای اظهار مظلومیت ، نیاز به آن صحنههای حاد ندارد، ولی در مواردی این چنین نیست.

روایتی ازدشمن به آسانی شناخته نمیشود. یک روایت نقل میکنم، ببینید زمان پیغمبر(ص)پیغمبر(ص) چه گونه به ریزه کاری مطالب توجه داشته‌اند، یکی از مسلمانها خدمت پیغمبر(ص) آمد و از همسایهاش شکایت کرد. گفت که همسایه من بد است. مرا با صدا، با ناراحتی، با تظاهر به ثروت و ... اذیت میکند و بچههای من در همسایگی این فرد رنج میبرند. پیغمبر همسایه متجاوز را دعوت کردند و نصیحتش کردند و یک هفته به او مهلت دادند. بعد معلوم شد که آدم نمیشود. یکی دو بار تکرار شد. بعد پیغمبر(ص) به این همسایه مظلوم فرمود که این هفته جمعه که شد، اثاث خانهات را بردار و در کنار مسجد در راه بریز، مردم که دارند به مسجد میآیند، همانجا بنشین و به مردم بگو چرا این جور کردی. یک دستگاه تبلیغاتی راه بینداز. مسأله حل میشود.

این صاحب خانه رفت لحاف پاره و فرش پاره را جمع کرد و آورد دم مسجد ریخت و خودش و بچههایش نشستند. هر که آمد، گفت: چرا این جور شد؟ جواب داد که از دست همسایه بد. یک مقدار مردم که جمع میشدند روضه همسایه بد را میخواند. نیم ساعت طول نکشید که همسایه آمد و التماس کرد بابا، آبروی ما رفت. تعهد میکنیم که دیگر از این کارهای بد نکینم و این مرد را برگرداند و مسأله حل شد.

استثنا دراین گوشه کوچکی از روانشناسی اجتماعی پیغمبر(ص) است که به مردم فرمان خدادرس میدهد. آیهای را در اول منبر خواندم، شاید در ابتدا فکر میکردید چه ارتباطی با مطلب دارد؟ که میفرماید «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الّا من ظُلِمَ» یعنی خداوند دوست نمیدارد که انسانها علنی به دیگران بد بگویند و آبروی دیگران را ببرند مگر در مورد مظلوم.

فقط مظلوم است که از خداوند اجازه دارد که در مورد ظالم تبلیغات کند و آبروی ظالم را ببرد.«لا یحب الله الجهر بالسوء من القول» خدا دوست نمیدارد انسان پرده در باشد و آبروی دیگری را با گفتار علنی ببرد «اِلاَّ من ظُلِمَ» مگر مظلوم که چنین حقی به او داده شده است. یکی از جاهایی که غیبت جایز است؛ میدانید که غیبت از گناهان کبیره است.

غیبت مظلومیکی از مواردی که غیبت را تجویز کردهاند، غیبت مظلوم از ظالم است که ازظالمحق دارد عیوب ظالم را به دیگران بگوید. سّر اجتماعی مطلب در رابطه با این بحثم روشن است؛ یعنی اظهار ظلم و ظالم و معرفی کردن ماهیت ظالم، حربهای است که خداوند تجویز کرد که مظلوم به کار ببرد. مظلومی که اگر قدرت دفاع داشت، دست ظالم را میگرفت و ظلمش را کوتاه میکرد و حالا چون ندارد و مظلوم است، خداوند این حربه برنده را به او داده که برود داد و فریاد بزند و در میدان بگوید و در خیابانها و هر جا رسید بگوید و ماهیت طرف را مشخص کند. چون فشار افکار عمومی ظلم ظالم را کم میکند.

بعد از احکام اسلام، حوادث تاریخ، مسائل روانی و اجتماعی کربلا وارد انقلاب خودمان و وارد مسائلی که امروز بر ما میگذرد میشویم .

امام حسین(ع)وقتی امام حسین(ع) به کربلا میآید، در ابتدا پیداست که نقشه درست ومبارزه مسلحانهکشیده و برنامه این است که ابتدا جنگ رسمی نظامی و برخورد مسلحانه بکند که در محاسبات ابتدایی ممکن بود امام حسین(ع )پیروز میشد. چون مردم کوفه بیعت کرده بودند.

ولی وقتی امام حسین(ع) نزدیک کوفه رسید، دیگر مطلب روشن بود که کربلا پیروزی نظامی ندارد. چون خبر شکستن بیعت کوفیها رسیده بود. امام حسین(ع)، با عدهای معدود در راه بود و همه عراق علیه امام حسین(ع) بسیج شده بودند. بنابراین طرح اول امام حسین(ع) که جنگ و مبارزه مسلحانه و از ابتدا به قصد پیروزی بوده، لااقل از کوفه به بعد عوض میشود.

ایجاد یک صحنهحادثه کربلا به عنوان یک پایه و اساس برای یک مبارزه تبلیغاتی و برای تبلیغاتی علیهایجاد یک صحنه تبلیغاتی و یک صحنه جنگ اعصاب علیه ظالم در سراسر ظالم تاریخ بشریت- نه تنها یزید- برای ایجاد یک صحنه در مقابل ظلم، از اینجا شروع میشود. البته، اوایل تاریخ نشان میدهد که امام حسین(ع) از اول هم این قسمت را در نظر داشته‌اند. برای اینکه وقتی از مدینه بیرون آمد، دوستانش و آنهایی که کارشناس مسائل اجتماعی بودند، صلاح نمیدیدند بچههایش را با خود بیاورد. میدانستند این سفر خطرناک است. به امام حسین(ع) میگفتند: وقتی که معلوم است خطر است چرا بچهها را میبری؟ چرا زینب را میبری؟ چرا بچههای پیغمبر(ص) را میبری؟

امام حسین( ع) جوابهایی میداد که برای اینها قانع کننده نبود که آخرین بار فرمود؛ خدا چنین دستوری داده است و من با دستور الهی این سفر را میروم، دیگر سکوت میکردند. نمیدانستند چه بگویند.

امام حسین(ع) مطلب را به یک نقطه میرساند که  دیگر طرف در مقابلش چیزی نداشت. معلوم میشود از روز اول امام حسین(ع) با این فکر حرکت میکند. اگر از علم امامت و اطلاع از غیبت بگذریم که ممکن بود امام حسین(ع) همه چیز را میدانسته، این مقدار مطلب قابل محاسبه است.

استفاده از محاسباتامام حسین(ع) میگوید ما میرویم، یا جنگ میکنیم و در مبارزه پیروز امام حسین(ع)میشویم و یزید شکست میخورد و یا شکست میخوریم و کشته میشویم. درانقلاب ایراناین طرف را هم نباید ببازیم. به فرض کشته شدن، میدان جنگ جدیدی باز میکنیم و آن بهرهگیری از حربه مظلومیت و آن شروع جنگ اعصاب و آن حرکت با سیل اشک به جای سیل خون و آن به کار بردن شمشیر بیان و تبلیغ به جای قدرت آتش تیر و تفنگ است. دو طرف قضیه در برنامه امام حسین(ع) مطرح بود که ما هم به عنوان شاگرد امام حسین(ع) همیشه در انقلابمان همین محاسبه را داشتیم. صحنهای به وجود میآمد. یا موفق و یا مظلوم بودیم.

اگر موفق بودیم، بهتر بود؛ چون یک قدم به جلو بود. وقتی مبارزه انسان بر حق باشد، مطلب این جوری است. اگر موفق نبودیم، به دلیل اینکه دشمن را وادار به خشونت و استفاده از ابزار ظلم کرده بودیم، راه جدیدی برای ما باز میشد. همین چیزی که ما امروز در مقابل آمریکا داریم. همین حربهای که امروز دنیای مظلوم در مقابل دنیای ظالم دارد.

 

البته همین جا باید تذکر بدهم که اینجا هم حقانیت میخواهد و هم عمل.

 

تبلیغات بیپایهتبلیغات بی پایه چیزی نیست. شما صبح از خانهتان بیرون بیایید، بی خود شعار بدهید که ظلم میکنند، دیکتاتوری میکنند و چه میکنند. این چیز مهمی نیست. یک گرد و کولاکی میشود، شلوغ میشود، اما بعد مردم میفهمند داری دروغ میگویی. اثرش خیلی کم است، شاید بچه و بزرگ هم گول بخورند.

اما یک بار در عالم نشان میدهد که دشمن چه کاره است. امروز میبینید که قدرت تبلیغ در دنیا آن مقداری که دست ماست هزار برابرش دست آمریکاست. اما آمریکا را کسی نمیتواند به عنوان یک مظلوم بشناسد. حالا آمریکا هر چه میخواهد بگوید. کسی که خون مجاهدان عالم از دندان و چنگالش میچکد، در آسیا، در آفریقا، در آمریکای لاتین، در کشورهای عربی، در فلسطین و خیلی جاهای دیگر دنیا، این حالا هر چه فریاد بزند که بابا بچههای ما را گروگان گرفته اند دنیا میگوید تو مستحق این کار هستی.

لااقل مظلومهای دنیا این اظهار مظلومیت را از او نمیپذیرند. یک زمینه لازم دارد.  همین جوری نمیشود باید با زمینه باشد. و از این طرف مظلوم هم بخواهد اظهار مظلومیت کند عمل لازم دارد. عرض کردم همین جوری حرکت کنیم و بگوییم دستگاه جبار ظالم ستمگر، اینها شعار است.

باید به میدان عمل رفت باید مثل امام حسین(ع) به میدان آمد. زن و بچهاش را برداشته و میدان آمد. به دنیا نشان داده که این یزیدیها چه جور آدمهایی هستند. این جوری آدم میکشند. بعد نشان داده اینها این قدر پدر سوخته و بدبختند که زن و بچه پیغمبر(ص) را این جوری اسیر میکنند و مثل کفار این طرف و آن طرف میبرند.

خوب، زمینه تبلیغاتی میسازد و دشمن خودش را نشان میدهد. امام حسین(ع) با این نقشه آمد و در این مرحله دوم بهترین طراحی و نتیجه گیری شده و جالب این است که کارگردان جنگ اعصاب امام حسین(ع) زینب(س) و گروه اسیرانند.

جوانان آل ابیطالب صحنه سازی کردند شهادت را استقبال کردند، خوراک تبلیغاتی که داشتند این خونهای مقدس را جوشاندند تا از آن چشمههای خون سیل بنیان کنی به جریان انداختند که هنوز هم دارد، حرکت میکند.

حیات جدیدنقشه امام حسین(ع) آن چنان ماهرانه است که از همان کربلا- یعنی عاشورا امام حسین(ع)- بهرهگیری شروع میشود. یعنی درست همان موقعی که دشمن خیال میکند، آخرین ضربهاش را زده و آخرین رمق مخالف خود را گرفته حیات جدید امام حسین(ع) شروع میشود.

به خیمهها ریختند، غارت کردند، آتش ریختند و خیمهها را آتش زدند. بچههای پیغمبر(ص)، اطفال کوچولو، دخترهای 2 ، 5، 10 ساله، بزرگ و کوچک حرکت کردند، فرار کردند بعضیها آتش گرفتند بعضیها میدویدند. رنگها پریده، ترسان و وحشت زده و آن صحنه هر دیو و شیطانی را و هر قسی القلبی را تکان میدهد. در لشکر ابنسعد از آل بکر بن واعل، خانم یکی از افسرها دیگر حوصلهاش سر رفت وقتی این صحنه را دید. از خیمه بلند شد چوب خیمه را گرفت بیرون آمد و فریاد کشید: یا آل بکر من واعل أتُسبی بنات رسول الله و انتم تنظرون؟

ای نامردها و کسانی که ادعای غرور آل بکر بن واعل را داشتید بچهی پیغمبر(ص) را این جوری دارند، غارت میکنند و شما نشستهاید و نگاه میکنید؟

اولین نقطه شورش در لشکر ابن سعد درست در نقطهای شروع میشود که از نظر دشمن نقطه پیروزی دشمن است. او میخواهد تسمه از گرده دشمن بگیرد و دشمن را بترساند و مخالفین را بترساند و وحشت ایجاد کند ولی به نقطهای رسانده که انفجار شروع میشود.

ایجاد موجگاهی فکر میکنیم امام حسین(ع)  چرا علی اصغر بچه شیرخواره را بالای تبلیغاتی دردستش میآورد و به مردم نشان میدهد؟ امام حسین(ع) نمیدانست اینها به کربلاکسی آب نمیدهند؟ قطعآ میدانست اینها چه تیپیاند. ولی گرفتن قنداقه علی اصغر بالای دست و در خواست آب کردن از دشمن که با غرور یک نظامی نمیسازد آن هم با این تعبیر که به اینها بگوید که: شما چه جوری مردمی هستید؟ این ماهیها و حیوانات دریا سیرابند «اما ترون الی ماء الفرات یلو کأنه بطون الهیات و آل الرسول یموتون عطشا». یک نگاه به این فرات کنید که مثل شکم ماهی موج میزند و یک نگاه به این بچه پیغمبر(ص) کنید که از تشنگی دارد جان میدهد شما چه جور مردمی هستید؟

این حرف از یک نفر نظامی جنگ جو به عنوان شکستن غرور شاید صلاح نباشد اما برای ایجاد یک موج تبلیغاتی و نشان دادن دشمن و مشخص کردن ماهیت دشمن به اندازه یک کتاب و 50 فیلم ارزش دارد. دل بچههای طرفدار ابنسعد را میلرزاند که اینها که اند؟ چه جور مردمی هستند؟ آوردن بچههای امام حسین(ع) به کوفه با آن شکل از اشتباهاتشان است.

زینب(س) یک  آدمی نبود که حالا تمایل به سخنرانی داشته باشد. اما عمدآ مسؤولیت تبلیغ را به عهده گرفته بود. مسؤولیت بهرهبرداری از تبلیغات را به عهده گرفته و باید خون امام حسین(ع) را زنده کند.

کشته اشکامام حسین(ع) یک جمله فرموده که این جمله با این بحثی که میکنم قابل درک است. از امام حسین(ع)  نقل شده فرموده است که « انا قتیل العبرة» من کشته اشکم. یعنی چه؟ امام حسین(ع) کشته شده برای اشک. همه مطلب همین جاست. کشته شده که دلهای مردم را در مقابل ظلم یک دیکتاتور فاسق فاجر ضد دین و انسان بلرزاند که قلبها بلرزد و از قلبهای با ارزش، ارتعاش قلب در چشمها منعکس شود و اشک بریزد و آن اشکهاست که آن روز یزید را از پا در آورد و امروز نیز محمد رضا، یزید زمان ما را از پا در آورده است.

همین اشک هاست که به صورت رود یا جویبار و یا دریای موج در تاریخ همه جا خود را نشان داده این جمله خیلی پر معناست که امام حسین(ع) بگوید من کشته اشکم. زینب دم در دروازه کوفه میتوانست چند جور خطبه بخواند.

برخورد حضرت زینبمیتوانست فتحها و پیروزیهایی را که در جنگهای گذشته نصیب بایزیدوابن زیادبنیهاشم شده بود، به رخ مردم کوفه بکشد و بگوید اگر امروز شکست خوردیم دیروز چه کردیم. ولی زینب(س) این کار را نکرد. دم در دروازه کوفه به جای آن کار مظلومیتش را و ظلم یزید را به رخ مردم کشید. در مجلس ابن زیاد، زینب(س) همین عمل را انجام داد.

وقتی که ابن زیاد غرور میکرد و به زینب(س) اهانت میکرد. زینب(س) حالت مظلومیت به خود میگرفت و میگفت؛ من اسیرم و تو امیری رابطه یک امیر و اسیر همین است.

تأثیر تبلیغیکی از اشتباهات خیلی فاحش یزید این بود که بچههای اباعبدالله را از شام بیپایه ومنفیکه آوردند به خرابه برد. خرابهای که میگویند نه اینکه حالا مثلا شاید خانه خرابهای بوده و آن نزدیکیها یک محل بوده.

اما این جوری بود که برای اینکه قدرت خود را نشان بدهند بعدازظهرها که مردم میآمدند در میدان نزدیک کاخ یزید جمع میشدند، بچههای امام حسین(ع) را میآوردند روی پلهها مثل این دم حسینیه که شما میآیید پله دارد، مثل اینکه تاریخ این جور نشان میدهد یک جایی بوده این جور پله پله بوده. بچهها را مینشاندند آنجا و مردم جمع میشدند این بچهها را تماشا میکردند.

یک ظالم بیشعور این را به عنوان یک صحنه پیروزی نشان میدهد برای اینکه دیگران را بترساند و بگوید که ما وقتی با بچههای پیغمبر(ص) عمل میکنیم شما حساب خودتان را بکنید. و در یک عدهای هم این اثر را میگذارد. اما مجموعآ چه؟ بالاخره انسانهایی هستند که نگاه به این قیافههای معصوم بچههای امام حسین(ع) میکنند، حریم پیغمبر(ص) و بچههای امام حسین(ع) که نجابت و اصالت از سرو صورتشان میبارید، بچهای یتیم و اسیر و شلاق خورده، گرسنگی و تشنگی کشیده و رنج سفر طولانی کشیده مجموعآ ببینید چه قیافهای را به نمایش میگذارد. اینها را آنجا بگذارند و مردم بیایند مردمی که ته دلشان به پیامبر(ص) علاقهمندند مردمی که یزید هم به نام اسلام بر آنها حکومت میکند حالا بگویند اینها از دین خارج شدهاند ولی به این آسانی که نمیشود دل مردم را عوض کرد.

این قدر بد شد که در ظرف سه چهار روز اول، شام (دمشق) که معاویه آنجا را ساخته بود دهها سال، به عنوان دژ بنیامیه که هیچ کس نمیتواند آنجا نفوذ کند یا این مردم خیال میکردند، بچههای امام حسین(ع) را میآورد و قضیه را داغتر میکرد. بچهها آمدند و همین مردم را فتح کردند و همین مردم کور و کر و تابع و بیشعور مقلد وقتی که این جریان را دیدند رفته رفته اعتراضشان بلند شد. مگر در این شهر یک خانه پیدا نمیشود که بچههای امام حسین(ع) را ببرند آنجا سرما نخورند، گرما نخورند و در آفتاب نباشند؟ سر و صدای مردم بلند شد.

افشاگریهای یزید برای اینکه جبران کند تازه دارد بیدار میشود. از کربلا تا اینجا بیدار زینب(س)نشده. حالا دارد بیدار میشود چون بیخ گوشش انتقاد میشنود. اینجا دیگر کم کم بیدار میشود و میگوید جبران کنید. بچههای پیغمبر(ص) را برد. یک خانه مجلل گرفت و زینب(س) را آنجا برد که زینب(س) چند روزی عزا داری کند و اعلام کرد که زنهای شام حق دارند به دیدن زینب(س) و بچههای پیامبر(ص) بروند. خواست دلجویی کند و صحنه را برگرداند.

ولی دیگر باخته بود. زینب(س) هم آن آدمی نبود که خون بردارش را و خون شهدای کربلا را با یک تجلیل و احترام ظاهری  فراموش کند. مجلس روضه خوانی در شام درست شده بود. از صبح تا غروب گروه گروه شامیها (زنها) برای دیدن زینب(س) میآمدند. و وقتی زینب(س) میخواست روضه کربلا را برای اینها بخواند صبر میکرد یک عده که جمع میشدند به اینها میگفت که زنهای شام شما که نمیدانید مردهای شما با ما چه کردند. ما یک روز از صبح تا عصر 70 نفر جوان و پیر و بچه را با شمشیر مردان شما از دست دادیم. گاهی بچهها را میآورد لخت میکرد جلوی اینها و جای شلاقها را بر بدن بچهها نشان میداد. گاهی کف پای بچهها را نشان میداد جای خارهایی که در بیابان به پای بچهها رفته. زنها کنجکاوانه میآمدند ولی وقتی که بیرون میرفتند یک پارچه ناراحتی بودند. شب میآمدند در خانههاشان و برای شوهرشان از صحنههای کربلا تعریف میکردند.

بنبست برای ظالمسه روز عزاداری بود. در این سه روز، همه شام، تاریخ کربلا را یاد گرفت. این جوری زینب(س) حرکت میکند و این جوری تبلیغ میکند و این جوری یزید اشتباه میکند. البته ظلم این جوری است. ظالم بالاخره به یک بن بست میرسد که راه گریز ندارد، چه کند؟

در آن مرحله اگر فشار میآورد مردم اعتراض میکردند. اگر مقداری دریچه را باز میکرد این جوری میشد درست مثل همین که دو سال قبل در ایران بود. ما دو سال قبل در زندان اوین و زندانهای دیگر 4-5 هزار جوان داشتیم که مانده بودند و ساواک نفسهای اینها را در سینههاشان خفه کرده بود؛ یعنی به اوج آخر فشار رسیده بود.

یک جریان در زندانمثلا قضیه این جوری بود که یک وقت در زندان در غذا سوسک یا مثلا قبل ازانقلابعقرب پیدا شد. زندانیها اعتراض کردند رئیس زندان آمد گفت که شنیدم اعتراض کردید. کی اعتراض کرده؟ حالا وقتی که یک افسر بود- وارد زندان میشد همه باید بایستند. یک مشت تحصیل کرده و شخصیت روحانی و غیر روحانی ایستادهاند آن افسر خشن آمده، کی اعتراض کرده؟ یکی از دوستان روحانی ما (من در آنجا نبودم) که از شخصیتهای امروز است گفته بود ما اعتراض کردیم. گفتم چرا سوسک در غذا هست؟

کشیده بود جلو 50-60 سیلی به صورتش زده بود. که چرا گفتهای در غذای زندان سوسک پیدا شده؟ غیر از اینکه حالا شخصیتش چیست زندانی است که یکسال است زندانش تمام شده؛ یعنی، سه سال محکوم بوده، دوره زندانش هم تمام شده، بعد ساواک اخیرآ زندانیها را آزاد نمیکرد. میگفت باید بمانید. ما دیگر تمام شدن نداریم. کم به شما دادیم. سه سالی کشیده بود. این اواخر ما دو تیپ زندان داشتیم: یک عده را میگفتند فرجی، یک عده هم میگفتند زندانیهایی که زندان دارند. فرجیها آنهایی بودند که این جوری زندان میکشیدند. یک سال زندان این جوری دارد و ناراحت است و خشمگین است و غذایش این جوری میشود و اعتراض میکند و آن افسر زندان این جوری سیلی میزند که همین افسر زندان وقتی که گرفتنش و حالا در زندان است چقدر از زندان نامه نوشت و اظهار دوستی میکرد! آن حد فشار بود.بیرون هم که میدیدید. کی نفس میتوانست بکشد؟ یک اعلامیه گوشهای پیدا میشد همه زندگی و خانواده بایست جوابگوی این بودند. و چیزهایی که دیدید. رژیم ما مثل یزید به این نقطه رسیده بود.

همانندی حکومتادامه آن ظلم امکان نداشت. باز کردن محیط هم همان خطری را داشت که پهلوی بایزیدشام برای یزید داشت و یزید اجازه عزاداری داد، زینب دمشق را بر سر یزید خراب کرد. و یزید ما کمی گوشهها را باز کرد در همان روزهای اول شما شاهد این جلسات عظیم مسجد قبا و آن راهپیمایی عظیمی که از قیطریه شروع شد و یک میلیون نفر در خیابانها راه افتادند و نماز خواندند که ما فیلمش را از زندان  میدیدیم. بعضی مواقع ظالم به یک نقطه میرسد که آن نقطه سر دو راهی است یا باید فشار بدهد که نمیشود دیگر. دیگر رسیده به آن حدی که طرف، فشار بردار نیست. و یا باید باز کند که باز هم این مصیبت را پیش میآورد. در شام یزید این جوری مواجه شده بود. سه روز زینب عزاداری کرد.

البته یک مقداری عقدهها خالی شد اما به قیمت عقدهدار نشدن مردم شام و آن قضیه بردن امام سجاد در روز جمعه پیش یزید را شما خیال میکنید چیز کوچکی است؟

امام سجاد(ع) وآخر چقدر آدم باید احمق باشد که اجازه بدهد، امام سجاد این گوینده قوی و تشریح حادثهامام و کسی که در دنیا فقط در آن روز یکی مثل او بود برود به منبر و در نماز کربلاجمعه هر چه میخواهد به یزید بگوید. اصلا شما این را با معیار سیاسی چطور میفهمید؟ افکار عمومی شام ایجاب میکرد. دورهای بود که یزید داشت محبت میکرد که عقدهها را خالی کند یک روز امام سجاد را مسجد آورد و پهلوی منبر نشاند. امام از موقعیت استفاده کرد و گفت: بگذار من صحبت کنم.

یزید خواست مخالفت کند، هیاهوی مردم امام سجاد را بالای منبر آورد.

عکس العمل یزیدمردم گفتند؛ این همه شما حرف زدید بگذارید این هم حرف بزند و امام دربرابراعتراضسجاد را شما میبینید وقتی که میرود صحبت میکند از جنگها و این چیزها مردمنمیگوید امام سجاد اول خود را معرفی میکند: من پسر کسی هستم که آن چنان شما او را فجیع کشتید که اجنه و انس بر او گریست. آن کسی که بدنش سه روز در آفتاب مانده بود و دفن نمیشد و ... .

آن چنان هیاهو علیه یزید بلند شده بود که کار آگاهها به یزید خبر دادند که وضع خیلی بد شده است.

مردم در خیابان تمام دارند بد میگویند. دستور داد: قرآنها را قطعه قطعه کنید، جزء جزء کنید و هر جا مردم دارند بحث سیاسی میکنند به آنها بدهید و بگویید قرآن بخوانند، مردم با این دستور احمقانه، مواجه شدند یعنی چه؟ او بچههای پیغمبر(ص) را اسیر کرده آورده اینجا به ما میگوید قرآن بخوانید. یزید ناچار شد بچههای پیغمبر(ص) را برگرداند. پیشنهاد کرد که کجا میخواهید بروید؟ اینها انتخاب کردند که اول بیایند کربلا- طبق یک روایت - اینجا یک نکته بسیار جالبی دارد ببینید زینب چقدر بیدار است، یزید به نعمان بنبشیر رئیس قافله گفت که یک قافله مجهز و مجللی درست کن، فرشهای گرانبها و محملهای پر قیمت روی آنها ببند و بچههای حسین(ع) را که عزادارند بر اینها سوار کن و از همان راهی که آمدهاند اینها را برگردان که مردم راه بفهمند که اگر آن جوری رفتند. این جوری برگشتند. و یک مقدار دل مردم خالی شود.

هوشیاریوقتی که قافله حاضر شد، آمدند زینب(س) را خبر کردند که برو. زینب(س) حضرت زینب(س)که آمد، چشمش به قافله افتاد، مردم شاید جمع شدهاند برای بدرقه و همگی منتظرند که زینب(س) خداحافظی کند خوشحالند که زینب دارد مجلل از شهرشان میرود. یک دفعه دیدند زینب یک ناله غمگساری کشید و برگشت. آمدند، گفتند: چرا از قافله اجتناب میکنی؟ فرمود که بروید به رئیس قافله بگویید این جمعیت برای جشن نمیروند. اینها عزادارند شما خیال کردهاید ما باید به این زودی خون حسین(ع) را فراموش کنیم؟ ما به این زودی باید غرق در زینت و زیور شویم؟ دستور بدهید این کجاوهها را سیاه پوش کنند. دستور بدهید زنگ عزا به گردن این شترها ببندند، دستور بدهید جلوی این قافله موزیک عزا بزنند که ما عزاداریم. ما هنوز فرصت گریه کردن برای عزیزانمان را پیدا نکردهایم.

زینب استاد استادهاست و بی جهت نیست که به عنوان رهبر کاروان اسیر انتخاب میشود.

یعنی سخنگوی تبلیغاتی امام حسین(ع) و مسؤولی که باید خون امام حسین(ع) را بجوشاند که دیگر تا آخر میدانید. حکومت بنیامیه با همین اقدام به سراشیب افتاد و منقرض شد و خرد شد.

وقتی که این قضیه را تحلیل میکنیم، به این نقطه میرسیم که یک عمل و تبلیغ پشتش لازم است.

تبلیغ و عمل، باهمما اگر در رژیم گذشته فقط میخواستیم، عمل کنیم و تبلیغ نداشتیم، صدایمان به جایی نمیرسید. و اگر تبلیغ بی عمل میکردیم. آدم برود خارج بنشیند و حرف بزند و در روزنامه مطلب بنویسد و اینجا عمل نباشد این هم به جایی نخواهد رسید. وقتی که زندانها پر شد و وقتی که خون شهدای ما روی این خیابانها ریخت و وقتی که فریاد شکنجه دیدههای ما در تمام این کشور طنین انداخت و وقتی که جوانهای ما جانانه در میدان عمل آن چنان عمل کردند، تبلیغات معنادار بود. تبلیغات میتوانست یک هدف را نشان دهد. زمینه عملی را اول درست کردیم و بعد امام ما که خود پیشوای عمل بود و از آن روزی که شروع کرد دیگر نگذاشتند به کشور برگردد و در تبعید بود و گرفتار بود، شروع کرد به گفتن و تبلیغ کردن، صدای ما به دنیا رسید. تبلیغ و عمل توأم شد و رژیم ساقط شد. و این تز مبارزه مسلحانه بدون تبلیغ را شکست و نقش ارزنده تبلیغ را نشان داد و نشان داد که نقش تبلیغ در عملکرد تبلیغ و روشنگری در زمینه عمل از عمل هم میتواند، بیشتر باشد.

شما با عمل پایه ساختید و با تبلیغ دشمن را از پا در آوردید. آمریکا الان دچار چنین وضعی است. الان دارد به مردم دنیا ستم میکند. او بخواهد یا آمریکا مسؤولنخواهد، خواسته یا نخواسته در این نیم قرن اخیر در سراسر دنیا دستش به جنایات نیم قرنخون شهدای دنیا آلوده است. جنایات محمد رضا پهلوی در ایران و ژنرال اخیربگین در اسرائیل و نظامیان قلدر در ویتنام و جنایات نظامیان آفریقای جنوبی در آفریقا و کثافتکاریهای دیگری در سراسر دنیا، آمریکا مسؤول اینها هست. این ملتها اینها را فراموش نمیکنند. ما که تا روزهای آخر رژیم پهلوی در ایران بالعین میدیدیم هایزر حاکم ایران بود نه محمد رضاپهلوی. نمیتوانیم فراموش کنیم که آمریکا در کشور ما چه کار کرده و یک چنین عنصری و یک چنین رژیمی حالا بخواهد با 30-40 نفر گروگان قیافه مظلوم در دنیا بگیرد، این نمیشود.

نقش مؤثر امامدرست است روزنامهها و بلندگوهای صهیونیزم در دنیا حرف آمریکا را میزنند اما یک کلمه که رهبر ما آیت الله العظمی امام خمینی در مقابل آن همه تبلیغ در دنیا عرضه میکند اثر این یک کلام بیشتر است. برای اینکه این کلام پیشوانه عمل دارد و آن ادعاها پشتوانه عملی متضادی دارند. مگر شاه تبلیغ نمیکرد؟ مگر روزهای اخیر چه مقدار پولهای ایران از طریق وابستههای مطبوعاتی سفارتخانههای ما به جیب جراید و رادیو تلویزیونهای خارج ریخته میشد که صحنههایی از عدالت، پیشرفت، تکامل و تمدن ایران را بگویند؟ اما همان مصاحبههای کوتاه و کوچک امام در پاریس نقشش اساسیتر بود و حالا هم همین است.

مقایسه رفتاردرست است که در صورت ظاهر 40-50 نفر آمریکایی الان در ایران دودولت گروگانند اما این گروگانها به طوری که همهشان اعتراف کردهاند- آنهایی که رفته اند، اعتراف کردهاند- سالمند و تحت فشار نیستند و به اینها ظلم دیگری غیر از حبس نمیشود و جاسوسند، اما در عین جاسوس بودن با احترام با آنها رفتار میشود. آمریکا در همین حمله تبلیغاتیاش هم دهها دانشجوی ما را در خارج به آنها ظلم کرده، آدم کشته، بیرون کرده، ترسانده، از تحصیل محروم کرده و این همه ظلم را میکند و باز هم میخواهد فریاد مظلومیت بلند کند. دنیا این را نمیپذیرد. ولی وقتی که ما به دنیا میگوییم ما 50 سال است که داریم حکومت پهلوی را تحمل میکنیم که حکومت پهلوی پایهاش بر دوش آمریکا بوده و ما دهها هزار شهید دادیم که تفنگها و فشنگها و کارشناسان آمریکا مسؤول این شهادتها بودند. ما وقتی که این را به دنیا میگوییم بالاخره یک مقدار از دنیا که صدای ما را بفهمند به عنوان یک حقیقت میپذیرد. شما که بشر دوست هستید این 10 دانشجوی ما که در آمریکا کشته شدند اینها بشر نبودند؟ یعنی خون این 10 نفر به اندازه محمد رضا پهلوی مجرم ارزش نداشته؟ بشر دوست! آن نگه داشتن مجرمها بشر دوستی است و بیرون کردن این همه انسان و بیخانمان کردن این همه دانشجو، این حالت هست؟

جنایات آمریکا ویک احمقهایی مثل خودتان لازم است که باور کند شما بشر دوستید، چه بشردوستی اوبشر دوستیای؟ آن فلسطینیهایی که در زندانهای اسرائیل دارند با سرنگ خونشان را میکشند و به سربازهای اسرائیلی تزریق میکنند آنها بشر نیستند؟ و اسرائیل متکی بر کسی غیر از شماست؟

5 سال است  که لبنان را به آتش کشیدهاید و مردم را از هستی ساقط کردهاید و صدها هزار آواره به وجود آوردهاید؛ اینها با بشر دوستی شما میسازد؟

4 میلیون و نیم رودزیایی سیاه (مردم رودزیا) تحت حکومت 200 هزار از نوکران اسمیت که شما در واقع نگهبان او هستید این همه زجر و نکبت و فلاکت میکشند که شما مسؤولید؛ با بشر دوستی میسازد؟ خونهایی که در ویتنام ریختهاید و خونهایی که در الجزایر، دیگران و مثل شما ریختهاند و خونهایی که در اریتره و جاهای دیگر میریزید و این همه سراسر دنیا را خونین کردهاید؛ اینها از ادله بشر دوستی شماست.

نتیجهاین بحثی که کردم نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که چون متکی به حقیم و چون قبل از تبلیغ، عمل کردهایم و حالا هم عمل میکنیم و تبلیغاتمان را به عنوان فریاد یک مظلوم در مقابل ستم یک ظالم و یک رژیم ظالم به دنیا ارائه میدهیم. مطمئنم که با خواست خدا پیروزیم و ایدههای شما هم نه ما را از این میدان در میکند و نه چیزی عاید شما میکند. آنچه که اصلا فکرش را نمیکنیم که شما میتوانید آن جا سود ببرید تهدید به محاصره نظامی یا اقتصادی و امثال اینهاست. چه میتوانید بکنید؟

شما در ویتنام چه کردید؟ در الجزیر چه کردید؟ در جاهای دیگر چه کردید که در ایران بکنید؟

با همه نیرویتان در ایران بودید، وقتی ارابهها و تانکهایتان در این خیابانها حرکت میکرد و ما را به گلوله میبست، ما را از میدان بیرون کردید که حالا از خلیج فارس یک توپ بیندازید و ما از میدان بیرون برویم؟ چه خیال احمقانهای است؟ چه میتوانید بکنید؟

بودید و دیدید نمیتوان کاری کرد. ملتی که در این یکسال خیلی رشیدتر و خیلی قویتر شده و میبینید که به محض دعوت امام یا ارگانهایی که مورد قبولشان هستند و یا روحانیت، یک دفعه خیابانها را پر میکنند و دست از همه چیز میکشند.

با این مردم، چه جوری شما اینها را تهدید نظامی میکنید؟ احمقانه است که باز ملت آمریکا اجازه بدهد سربازها و تفنگدارانش به ایران بیایند. این بار دیگر زنده بیرون نخواهند رفت، گورشان در ایران است.

به هر حال راه حق را شروع کردهایم و با وسائل مشروعی حرکت میکنیم و با اجازه خدا از ظالم انتقام میگیریم و حقمان را میطلبیم و امید پیروزی داریم.

            والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته