بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعیüن.
قالَ الْعَظیüمِ فüی کِتابهِ اَعُوذُ بالْلّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیüمْ، وَ اَنْفِقُوا فüی سَبüیلِ اللّهِ وَ لا تُلْقُوا باَیْدüیکُمْ اِلَیِ التَّهْلُکَةِ وَ اَحْسنُوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسنüینَ»[1] .
زمینه اقتصادیبحث من درباره زمینههای اقتصادی در انقلاب است. ممکن است شنوندگان انقلابمحترم از این تیتر و عنوان، برداشتهای مختلفی داشته باشند که با توضیح مختصر و سپس با بحث مفصل زمینه فکری شما را برای بحث آماده میکنم و مطالب را روشنتر توضیح میدهم.
وقتی صحبت از نقش اقتصاد در انقلاب میشود، یک عده که مطالعه دارند و با مکاتب مختلف، آشنایی دارند با نظری که ماتریالیسم تاریخی درباره حرکت تاریخ براساس زیربنای اقتصادی میدهد، آشنایی دارند، یک جور برداشت از این بحث میکنند. کسانی که آشناییشان در این سطح نباشد، برداشت دیگری دارند. اتفاقآ واقعیت مطلب هم همین است یعنی بحث دو رشته دارد: یک رشته بحث مکتبی خاص است که امروز در دنیا شهرت فراوان و طرفداران زیادی دارد و مورد بحث و جدل است.
بین ارباب اطلاع، مخصوصآ در محیط دانشجویی، مسأله زیربنا بودن اقتصاد برای حرکت تاریخ مهم است که به طور کلاسیک تنظیم شد و خیلیها به عنوان علم تاریخ، آن را پذیرفتهاند و یک رشته بحث که عمومیتر و از جهتی صحیحتر و اصولیتر است، این است که به طور کلّی اقتصاد و مسائل مالی چه تأثیری میتواند در تاریخ، مخصوصآ در حرکتهای انقلابی تاریخ داشته باشد.
دو جهت بحث متأسفانه در برخوردهایی که من خودم زیاد شاهد بودم، در مباحثات و مجادلاتی که بین جوانها پیش میآید ـ مخصوصآ آنهایی که پخته نیستند ـ معمولا مخلوط میشود، یعنی طرف اگر یک مقدار قوی باشد، با فلسفه و مطالعه، یک جهت بحث را با جهت دیگر مخلوط میکند و خیال میکند که در بحث پیروز شده است و یا خیال میکند با واقعیت مواجه است و این واقعیت و حق است و قابل تردید نیست.
آیا اقتصادبه طور کلّی نقش اساسی اقتصاد در زندگی و حرکت تاریخ و تحولات زیربناست؟اجتماعی که توضیح میدهم، یک مطلب صحیح نیست و غلط است. زیربنای اساسی اقتصاد با آن بیان خاصی که توضیح داده شد، میتواند مبانی ماتریالیسم تاریخی باشد، دیالکتیک را که هگل به آن نظام داد، با حرکت طبیعت و با همان بیان و براساس زیربنای اقتصادی در تاریخ پیاده میکنیم. حرکت تاریخ و سیر تحولات جامعه را هم با آن بیان تنظیم میکنیم.
اصل تأثیر عوامل اقتصادی در حرکت جامعه قطعی است. ولی باید شکلی را که مورد نظر طبقه کارگر است و میخواهد ضوابط تولید را براساس اقتضای ابزار تولید رشد یافته، تجدید کند، این تضاد و درگیری برخوردی بین دو طبقه به وجود میآورد که در این دیدگاه این برخورد ناشی از دو خصلت مخصوص طبقاتی یعنی، خصلت طبقه استعمارگر و خصلت طبقه استثمار شده است که آن خصلت انسان را به یک راه و این خصلت انسان را به راهی دیگر میکشاند.
خصوصیات طبقاتی جامعه را به حال تضاد و نزاع و جنگ میاندازد. قشر کارگر که حقوقیتر است، پیروز میشود و مستثمر که همراه ابزار تولید ریشه کرده، پیروز میشود و تحول اجتماعی به وجود میآید و یک دوره از تاریخ عوض میشود. مثلا دوره بردهداری تحت چنین برنامهای به دوره فئودالیته به سرمایهداری و سرمایهداری به سوسیالیسم تبدیل میشود که دو بعد سوسیالیسم و کمونیسم را دارد.
این تبیین است و بعدآ خواهیم رسید. اما آن قسمت دیگر که گفتم بحث عمومی است، مسأله این جوری تعیین نمیشود و کلیه مطالب این است که به طور کلی مسائل اقتصادی و امکانات مالی در زندگی انسانها، حرکت تاریخ و زندگی جامعه و تحولات مؤثر است. البته از دریچههای مختلف و به جهات گوناگون فوقالعاده مؤثر است. این که انسان پولدار باشد، سرمایهدار باشد، اقتضایات دارد و روی انسان اثر روحی دارد ودر نتیجه اثری روی مکتب ماتریالیسم تاریخی میگذارد، قابل قبول نیست و اشکالات فراوانی دارد.
لذا من در بحثی که امشب با شما دارم این دو جهت را از هم جدا و برای هر جهت تا آنجا که در یک سخنرانی میشود، توضیحاتی میدهم و انشاءاللّه زمینه فکری پایهگذاری بشود که برادران بتوانند در آینده این دو جهت بحث را از هم جدا کنند و گول تبلیغاتی را که اولا جنبه مغالطه دارد، نخورند.
بحث من صرفآ یک بحث علمی و اجتماعی است و جنبه ایدئولوژیک دارد و مبانی آن مورد نظر نیست. قسمت اول که اصولا مسائل و عوامل اقتصادی در جامعه، فرد و حرکت تاریخ مؤثر است، مطلب تا حدودی روشن است. ولی جهات مختلف آن را باید توضیح دهم.
در قسمت دوم یک مقدار باید برای کسانی که آشنا نیستند با تبیین ماتریالیسم توضیحی اصولی بدهم تا آن شکلی که تبیین میشود، با این شکل که تولید، مایه، پایه و اساس حرکت تاریخ به حساب میآید، جدا شود. اصولا ابزار تولید با رشد کمال خود باعث تضاد میشوند که میان ابزار تولید رشد یافته و روابط اجتماعی که بر اساس ابزار تولید کهنه و قدیمی وجود داشته است، این تضاد ماندگار میشود. به دو قشر از جامعه میرسد که یک قشر آن کارفرما است که میخواهد روابط تولید و اساس مقتضای ابزار تولید کهنه حفظ شود. این که انسانی فقیر باشد، یا جمعی فقیر باشند، خودش اثری دارد. انسان نیازمند، یک جور و انسان توانگر هم یک جور حرکت میکند.
کشور مستقل و مستثمر یا آزاد یک جور دیگر برخور میکند و انسان نیازمند و فقیر براساس روحیات خود با جامعه برخورد میکند و انسان و مسرف و متجاوز و انحصارطلب یک جور دیگر برخورد میکند.
اقتصاد در اسلاممطالب جالبی در کلمات کوتاه یکی از رهبران دینی ما در این خصوص است که نقش اقتصاد را به طور کلی در زندگی انسان نشان میدهد. مثلا حدیثی از پیغمبر(ص) است که میگوید: «مَنْ لامَعاشَ لَهُ، لا مَعاد لَهُ» این درست روی آینده انسان تکیه دارد که ممکن است براساس اقتصاد پایهریزی شود؛ یعنی انسانی که معاش ندارد، آینده او هم در گروی آن است که به طور خاص شکل میگیرد. یا پیغمبر(ص) میفرماید: «اَللهُم بارَک لَنا فیü حَفیضü ما سُلَبنا و جاصِنا اَول خُبوُض و ما ....» خدایا نان را برای ما مبارک کن که اگر نان نداشته باشیم، ممکن است خیلی از کارهای دینی و مذهبی ما انجام نشود. نماز، روزه، حج و خیلی از عبادات ما انجام نمیشود. برای اینکه نمونه روشنتری از تعلیمات تودهای ائمه را بگویم که چگونه بطن جامعه را با توجه به مقتضیات فقر و غنا روشن میکنند؛ داستان کوچکی عرض میکنم تا ببینید چگونه توجه میدهند.
یک داستانامام صادق(ع) نشسته بودند، یکی از دوستان و اصحاب او وارد شد. امام فرمود: چه کاره هستید؟ گفت: من صیاد هستم. فرمود: در عالم صیادی تجربهای دارید؟ گفت: بله، تجربهای دارم که به نظر من جالب است. مرغها و حیواناتی که بچه دارند و برای بچههایشان، دنبال غذا میروند و میخواهند نیازهای بچههایشان را تأمین کنند، بیشتر در صید و دام ما قرار میگیرند. اگر با این چنین مرغهایی برخورد کنیم، تقریبآ اطمینان داریم که اینها زود به دام میآیند. وقتی این جمله را گفت، امام نتیجهگیری کرد و سه بار فرمود: «هلک صاحب العیال» یعنی: بیچاره مردانی که گرفتار عیال هستند و مختصر در آمدی دارند و زندگی آنها تأمین نمیشود؛ در مخاطره هستند.
ببینید نداشتن نان و داشتن نیاز به عنوان یک عامل مطرح میشود که در سرنوشت انسان مهم است. این از این بُعد قضیه است. بعد دیگر قضیه، داشتن امکانات زیاد و مسرف بودن و احساس بینیازی کردن است. باز میبینید در روایات، قرآن و خیلی از منابع دین تأکید شده است که: «وَ اِذا اَردَنا اِن نَوملک قَرِیَه اَمرَنا مُطَرَ فüیها وَ مَعَهَ و فüیها عَدّو دَهَرناها تَدْهیüرا». وقتی سنت الهی بخواهد در جریانش نظام را واژگون کند، نوعآ این واژگون از طریق مُسرفین و مُطرفین است که حق دیگران با توسعه طلبی و زورگویی و تجاوز به حق پایمال میشود و این جامعه به تباهی کشیده شده و نابود میشود. میتوانید تجربه خودتان را شاهد بیاورید. در هر حادثهای، در هر قطعهای از تاریخ، در هر چیزی که پیش آمده، یا انقلاب یا ضدانقلاب یا حرکت آرام تاریخ میبینید.
اثرگذاریعوامل متعدد از جهات مختلف دارند اثر میگذارند. یک عده به دلیل اینکه عوامل متعددنیازمند هستند، تلاش میکنند. اسم آن را مبارزه و تلاش محرومان میگذاریم. یک عده به دلیل اینکه انسانند، نیازمندی یک طبقه و یک عده آنها را رنج میدهد و درد دیگران را احساس میکنند، به این خاطر تلاش و مبارزه میکنند. اینجا اقتصاد دارد، اما از طریق طبقه و نه از طریق درگیری طبقه، بلکه از طریق یک روحیه انسانی و اسلامی یا مکتبی و هر چه که میخواهد باشد. میخواهد انسان را تنظیم کند.
به خاطر نواقص اقتصادی یک بخش و زورگویی اقتصادی در بخش دیگر، در میدان مبارزه میکند و در انقلاب سهیم میشود. در مقابل نقش فقر و غنا را ببینید. جامعهای است که فقیر است، محتاج است، محروم است و احساس درد و استثمار میکند. میخواهد مبارزه کند، اما عدم امکانات و فقدان امکانات مبارزه، گریبانش را گرفته و فرصت فکر کردن و مبارزه کردن به او نمیدهد. در دنیا مردم فقیری هستند که احساس فقر میکنند و احساس نکبت و بدبختی و زورگویی و استثمار میکنند، ولی به خاطر اینکه شب و روز باید تلاش کنند تا نان بخورند و نمیرند، برای خود تحصیل کنند، فرصت مبارزه و تشکل و تحزب پیدا نمیکنند. چقدر از مبارزات است که به خاطر نداشتن امکانات اقتصادی ضربه خورده و شکست خورده و خرد شده و در نقطه مقابلش چه امکاناتی را سراغ دارید که به یک نهضت کمک کرد و با پول و امکانات دیگر نهضت را حرکت داد.
پس میبینید فقر در یک بعد برای حرکت مؤثر و در یک بعد دیگر مانع حرکت است. در یک بعد میتواند در انقلاب مؤثر باشد و در یک بعد دیگر نمیتواند مؤثر باشد و مزاحم است.
ممکن است رویه انسانی تحت تأثیر فقر حرکت کند. فقر دیگران را ببینید. قشر مرفهی به سراغ قشر محرومی میروند. همان طور که در انقلاب ما میبینید و در انقلاب ایران لااقل برایمان در برخوردهایی که با جوانها در زندان میکردیم، روشن بود. اکثریت زندانیها کسانی نبودند که رنج شخصی و محرومیت شخصی و یا طبقه، آنها را به مبارزه کشیده باشد، بلکه افراد آگاه و با شعوری بودند که احساس محرومیت و رنج محرومیت دیگران، اینها را وادار به مبارزه کرده بود. همینها بودند که تا آخر ایستادند.
پس اگر این جوری مطالب را مطرح کنیم، که اقتصاد با انواع گوناگون خود و فقر، غنا، پول و محرومیت هر دو طبقه ـ از جهتی منفی و از جهتی مثبت ـ در انقلاب تأثیر دارد، یک حرف منطقی است و نه تنها نمونههای زیاد بلکه تاریخ گواه این مطلب است. به طور کلی نیازمندیهای اقتصادی بیتأثیر نیستند. چه انسانهایی که ناظر انسانهای محروم هستند و به صحنه میآیند.
تحول در انسانهابه هر حال اقتصاد در تحول تاریخ و انتخابات، نقش اساسی داشته و دارد و خواهد داشت. این یک طرف قضیه است که باز هم توضیح میدهم. اما آن طرف قضیه اگر کسی بخواهد تأثیر اقتصاد را همان طور که ماتریالیسم تاریخی تنظیم و تبیین کرد، تبیین کند، یک شکل بندی به صورت ظاهر علمی است، اما وقتی میخواهیم آن را پیدا کنیم و در تاریخ نشان بدهیم و با واقعیتها منطبق کنیم، منطبق نمیشود. زحمتی کشیدهاند و فکری کردهاند و برنامهای ریختهاند و این را به صورت علم مبارزه تنظیم کردهاند، اما تاریخ را تا آنجایی که در عصر خودمان اتفاق افتاده و محسوسات خودمان است، میبینیم.
تاریخ گذشته را ورق میزنیم، باز میبینیم این جوری نیست. یعنی اگر ما مطالب را این جوری مطرح کنیم که مبدأ حرکت تاریخ و موتور حرکت تاریخ و عامل سازنده انسان و مذهب و فرهنگ و همه چیز، در تاریخ بشریت ابزار تولید است، حرکت ابزار تولید است که انسان را میسازد و مذهب را میسازد و مبارزه میکند و جهاد درست میکند، از طریق ابزار تولید است که این حالت به دو طبقه از جامعه منتقل میشود و جنگ طبقاتی به وجود میآید، خصلت طبقاتی است که بین همه حرکات تاریخ به صورت زرق و برق به نظر میآید، اما وقتی میخواهیم در تاریخ، نمونهای برایش بیاوریم، نمیبینیم. لذا تا انسان چشمش را ببندد و به تاریخ و جامعه نگاه نکند و دانشگاه و مدرسه نبیند، قابل قبول نیست.
اما وقتی که بخواهد این را در آزمایشگاه تاریخ نشان بدهد و تجربه بسازد، از آن به دست نمیآید. از انقلاب خودمان شروع میکنم. در کشورمان یک حرکت تاریخی داشتیم که حداقل اگر نخواهید اسمش را انقلاب به آن معنی بگذارند، یک تحول سریع تاریخی بود که بیشک عوامل اقتصادی در این تحول تاریخی مؤثر بودند. تردید نداریم که احساس تجاوز به حقوق محرومان و استثمار و وجود طبقه محروم و استثمارگر چیزهایی بود که باعث میشد، مردم حرکت کنند، اما شکل قضیه به آن شکل معروف ماتریالیسم تاریخی در قشری به نام کاگر در مقابل کارفرما است. اما کارفرما را هم از پا درآورد. یک حکومت جبار و قلدر، نوکر امپریالیسم و عامل آمریکا و دیگر کشورهای غربی و اخیرآ شرق، بر مردم حکومت میکرد، زور میگفت، قلدری میکرد، سانسور میکرد، اذیت میکرد، شکنجه میداد، فساد ایجاد میکرد، به خواست مردم توجه نمیکرد، اسراف میکرد و مذهب، فکر و آزادی مردم را میکوبید.
ابعاد مختلف این مکتب مردم را عصبانی کرد و هر کسی به دلیلی علیه این جهت قیام کرد. بخش عظیمی به خاطر افکار مذهبی که پایمال میشد، به خاطر عقاید دینی که مورد سوء استفاده حکومت قرار گرفته بود، مردم زیادی به دلیل اینکه خودشان را گرفتار عمال غرب میدیدند و عده زیادی به دلیل اینکه طبقه کشاورز و دهقان و کارگر را محروم میدیدند و عدهای به خاطر اینکه آزادیها و نیازهای روحی انسان تأمین نمیشد و خفقان و فشار و اختناق به انسان مجال رشد نمیداد، از دیدگاههای مختلف وارد مبارزه شدند. پس موضع موجود را میبینید.
چندی پیش در بحثهایی که گاهی در زندان داشتیم، این مسأله مطرح میشد که کشوری مثل شوروی به دژخیمان و عمال غرب، کارخانه ذوب آهن میدهد و آنها را مسلح میکند. این کمکها چیست؟ جوانهایی که نمیخواستند ببینند، یک کشور مدعی آزادی به یک کشور و یک رژیم خونخوار این گونه کمکها بکند، برای خودشان ناچار توجیه میکردند. آن توجیه این بود که بنای صحیحی است، برای اینکه اگر صنعت مادر ایجاد کنیم و کشور را صنعتی کنیم، طبقه کارگر زیاد میشود و تنها راه مبارزه همین است. ما صنعت را قوی کنیم تا کارگر زیاد شود. کشور سرمایهداری میشود و سرمایهداری صنعتی اوج میگیرد و در آن اوج، قشر عظیم کارگر در مقابل کارفرما قرار میگیرد و مبارزات طبقاتی اوج و شدت میگیرد. این حرکت آرام کّمی یک دفعه با حرکت کیفی تبدیل به انقلاب سوسیالیستی میشود. توجیه میکردند که غرض کشور اتحاد شوروی از کمکهای صنعتی به کشورمان این است. دارد در راه انقلاب کمک میکند.
وقتی که انسان دیدش اینجور باشد که پایه پیروزی را منحصر به این بداند، نمیتواند مستقل فکر کند. نمیخواهم بگویم چرا گرفتیم؟ کارخانه ذوب آهن را دادند و گرفتیم. بحث ایدئولوژی است. میخواهم بگویم از آن دیدگاه، راه پیروزی منحصر به این میشود و در این راه، یک عمل اینجوری را به این شکل توجیه میکنند. در عمل دیدیم که طبقه کارگر اواخر انقلاب خوب آمد و اعتصابات کارگری که همراه کارمندها بودند، ضربه جالبی به رژیم زد. مخصوصآ اعتصاب شرکت نفت عامل مؤثری بود. اما آن طرز برداشت از حرکت تاریخ با واقعیتها سازگار نیست. نه تنها در کشور ما سازگار نیست، بلکه در بلوک شرق هم نمیبینیم که با آن تبیین خاصی که گفته شد، حرکت کرده باشد.
سوسیالیسم در چون میدانید در آن بیان باید این گونه حرکت کند. اول از دوره اشتراکی که ممالک مختلف قدیم بود، به کمون اولیه بشر تبدیل شد، به بردهداری تبدیل شد. به فئودالیته، تبدیل شد. به سرمایهداری تبدیل شد و این مسیر باید حرکت کند. اگر علم است و اگر این را علم مبارزه و علم حرکت تاریخ حساب کنیم، استثنا ندارد. باید این جور حرکت کند. درست مثل این است که شما بخواهید از این سالن بیرون بروید. فرض کنیم که این در باز باشد و راه همین باشد. باید از آن عقب سالن به اینجا بیایید و بیرون بروید. راه دیگری برای حرکت نیست. اگر از جای دیگری به حیاط مسجد و خیابان رسیدید و بعد معلوم شود که راه دیگری هم هست، باید آن را هم تجربه کنید.
کسی که ماتریالیسم تاریخی را با آن شکل و با آن زیربنا و با آن خصوصیات، با تاریخ تنظیم میکند و میگوید ما میبینیم که همه جا این جوری حرکت کردند و رسیدهاند. سوسیالیسم حاد مثل کامبوج زیاد هستند. یک عده سوسیالیسم نسبتآ نرمتر هستند؛ البته سرمایهداری هستند که اسمشان را سوسیالیسم گذاشتند. مثلا آلمان غربی که عین سوسیالیسم حکومت میکند و یا سوئد، اتریش و اسرائیل از سوسیالیسم حرکت کردهاند و با درگیری طبقه کارگر با طبقه کارفرما، انقلاب شد. کوبا این جوری انقلاب کرد. میدانیم عدهای روشنفکر، تحصیل کرده، دکتر، مهندس و غیرتحصیل کرده، مبارزه کردند و پایتخت را سرنگون کردند. در همه کشور کوبا همان طوری که میدانید، صنعت قابل توجه نیشکر بود و به یک محصول وابسته بودند و آن هم نیشکر که همان تک محصولی عامل بدبختیشان بود. یعنی یک کشور کاملا کشاورزی که هنوز هم به مرحله سرمایهداری صنعتی نرسیده است و امپریالیسم در شکل صنعتیاش که در آن بحث مقدمه سوسیالیسم قرار میگیرد، اصلا وجود نداشته است و هنوز به آن حد نرسیده است.
در کشورهای دیگر هم این گونه است. الان رژیم حبشه، سوسیالیستی است. انقلاب کمونیستیمیدانید که سرهنگ «من جون سوتوهاریار» به کشور فقر زده و دچار قحطی درحبشهشده میآید که کشاورزیاش مثل بلوچستان ما یا بدتر است و مردم هنوز با چنگال خویش و دست و کلنگ و گاو و الاغ دارند در محدوده خیلی پایین کشاورزی میکنند. او با یک کودتا، کشور را کمونیستی اعلام میکند. این انقلاب نیست؟ این رژیم کمونیستی که الان هست، از چه طریق آمد؟ حرکت تاریخ این جوری شد؟ با حرکت تاریخ رشد کرد؟ عوامل مختلف را پشت سر گذاشته و به مرحله عامی رسید؟ امپریالیسم صنعتی را گذرانده و به این مرحله رسید؟ روزی که در چین انقلاب شد، به تمام معنا انقلاب شد، وقتی انقلاب شد، کشور صددرصد کشاورزی بود و هنوز بعد از سی سال هم ویژگی آن کشاورزی است.
چطور در فلسفه میگویند طفره محال است؛ یعنی اگر یک مرحله بخواهد مرحله وسط را حذف کند، نمیتواند سریع بگذرد. ولی نمیتوانیم حذف بکنیم. اگر بخواهید از پله دوم به پله چهارم بروید، ممکن است با سرعت پرواز کنید و رد شوید. اما به هر حال باید عبور کنید. بدون طی مراحل نمیشود. اگر مسأله علمی بود و علم مبارزه بود و علم حرکت تاریخ بود، این استثناها چیست؟
بحثی در علم اصول داریم که یک بحث ادبی است و میگوید: «تکثیر تخصیص، اکبر مستأجل است». در ادبیات این گونه صحبت کردن غلط است که هر کس که در این سالن است، پانزده ساله است. در حالی که نودوهشت درصد را استثنا کرده و دو درصد را ملاک قرار داده است. این طرز تفکر غلط است. باید بگوییم دو درصد از اینهایی که اینجا نشستهاند، پانزده سالهاند. از نظر ادبی چیزی که بیشتر است، باید بماند. نه اینکه انسان اول کمتر را بگوید و بعد اکثریت را استثنا کند. تاریخ را که میبینیم، حرکت تاریخ اکثراً و بلکه به طور قاطع و حتی صددرصد این جوری نبود. خود شوروی این جوری نبود. میدانید انقلابیون کشور را از دست روسیه تزاری گرفتند و آنها را بیرون ریختند. روسیه آن روز از نظر صنعتی، جزو کشورهای عقب مانده اروپا بود؛ خصوصآ قسمتهای آسیایی آن، که هنوز هم فقیر است. طبق ایدئولوژی مارکسیسم معتقد بودند طرحی که داده بودند، سازگار نبود. نمیتوانستند با بقیه کشورهای اقمار شوروی تطبیق کنند. آقایانی که تاریخ خواندهاید، میدانید یا در جنگ اشغال شده و نظام سوسیالیستی را قبول کردند، یا تحمیل شد و یا غیر کمونیست ترقی کرد و بعد از ترقی کردن و با کمک شوروی تصویب شد؛ موقعیت آن اینجوری بود.
حرکت در تاریخ این جوری بود. مغولستان کشوری است که نمیتواند عنوان صنعتی بودن به خود بگیرد. سالهاست که سوسیالیست است. یک دفعه از رژیم ایلیاتی، یعنی از زندگی صحرانشینی که ما در جنوب کشور داریم، به این رژیم منتقل شد. فئودالیته را درست ندید. سرمایهداری را هم ندید. به موقعیت کمونیستی رسیدند. نقطه مقابلش کشورهایی مثل ژاپن و کشورهایی مثل آمریکا و انگلستان هستند که میدانید در اوج تکامل صنعتی هستند. اگر امپریالیسم سرمایهداری، آخرین نقطه اوج داشته باشد، آنها دارند.
حرکت تاریخ دراگر این علم بود، اگر حرکت تاریخ براساس اصول مهمی تدبیر میشد، یقینآ اصول مارکسیسمهمان طور که خود مارکس هم پیشبینی کرده بود، اول باید انگلستان سوسیالیسم شده بود و بعد آلمان و بعد به تدریج کشورهای دیگر. چرا این همه استثنا وجود دارد؟ اگر مطلب را با همان شکلی که من مطرح کردم، مطرح کنید، صحیح از آب درمیآید. اقتصاد مؤثر است.
غرب با همان حربه اقتصادی جلوی التزام خود را گرفت و کشورهایی مثل آمریکا و آلمان و انگلستان با استثمار کشورهای دیگر، چاپیدن مردم در سراسر دنیا، با آوردن منابع غنی به کشورهای دیگر و تبدیل آن به نمونههای صنعتی و لوازم خانگی به معنای پول و به معنای زور و به معنای فن جلوی افکار مخالف خودشان را میگیرند. چون کارگرشان را آن قدر مرفه میکنند که دیگر حالت رنج دایم آنها را وادار نکند که در اقتصاد درگیری به وجود بیاورند. آن وضعی است که دارید میبینید. کشورهای غربی جلوی این مسائل را گرفتهاند. بیمههای اجتماعی درست میکنند. به کارگری که بیکار میشود، نود درصد و احیانآ صد درصد حقوق میدهند. کارگر که این جوری زندگی کند، برای مبارزه احساس ضرورت نمیکند. پس میبینید عامل اقتصاد دارد در آنجا اثر میگذارد اما اثر منفی و جلوگیری کردن از انقلاب؛ اگر دیوار برلن را میان آلمان غربی و آلمان شرقی بردارند و کسی مانع نشود، بخش عظیمی از مردم آلمان شرقی فرار میکنند و به آلمان غربی میروند. همین حالا سیل داوطلبانی که برای رفتن اسم نویسی کردند، خیلی زیاد است. برای هر نفر که تحویل میدهند، به طور رسمی آلمان شرقی رقم درشتی پول میگیرد؛ چون نیروهای تربیت شده تحویل میدهد.
هم آنها قبول میکنند و هم اینها قبول میکنند که بروند. چرا؟ دلیلش این نیست که آلمان غربی چیز خوبی است و مورد قبول ماست که ما استثمار را هر چه که باشد، محکوم میکنیم و شدیدآ هم محکوم میکنیم. دلیلش این است که اینها با مکیدن خون دنیا و با جذب کردن امکانات دنیا و با آباد کردن کشورشان به قیمت نابود کردن بخش عظیمی از دنیا، امکانات رفاهی را برای زندگی دیگران فراهم کردند که طبعآ مردم، تحت تأثیر عامل اقتصادی دیگری که انسان را رفاه طلب میکند، حرکت میکنند و به آلمان غربی میروند.
در انتخابات گذشته ژاپن ـ که صددرصد آزاد بود ـ حزب کمونیست هفت، هشت کرسیاش را از دست میدهد. دلیلش چیست؟ اگر حرکت تاریخ به آن شکل که مطرح میشود، علمی باشد، نباید مطلب این جوری باشد. باید برعکس این باشد. در اوج صنعت هستند. همین جا که نشستهایم. در همین سالن، میتوانیم در اطراف خودمان در دیوار و میز و میکرفون، انواع اجناس ژاپنی را ببینیم. از لباس گرفته تا همه زندگی ما را گرفته است، آمریکا را هم گرفته. چقدر بازار آمریکا از اجناس ژاپنی پر شده است! حتی ماشینهایشان ژاپنی است. این وضع کشوری است که اعلام سرمایهداری کرده است. طبق آن معیار، مدتها پیش باید سقوط میکرد. در چین، شوروی، مغولستان، چکسلواکی، بلغارستان و مجارستان از این طریق حرکتی نشد و انقلاب نکردند. همه اینها استثنا هستند.
نباید این را به حساب یک مکتب صددرصد علمی بگذاریم. باید با واقعیت مواجه شد و برخورد علمی کرد. مخصوصآ ذهن شما با تجربه و محسوسات و معلومات قابل قبول حس بیشتر آشناست. معمولا هدفهایی را که بخواهیم از بعد فلسفی اثبات کنیم، اول به ذهن خودمان میرود. بنابراین وقتی که یک تئوری و یک فکر مطرح میشود، باید این جوری رسیدگی کنیم.
حرفم این است، حالا همه میگوییم این دو بخش را از هم جدا کنیم و در بحث این واقعیت را بپذیریم که اقتصاد با همه ابعاد و جهاتش در انقلاب مؤثر است. فقر به یک معنا و پول به یک معنا مؤثر است. گاهی اثرمثبت و گاهی اثر متفی دارد.
میدانید که غربیها برای ادامه استعمار در خیلی از جاها، مطرح میکنند که مردم را در فقر و نکبت بگذارند تا فرصت مبارزه پیدا نکنند. از عامل فقر برای ادامه استثمار و سرکوبی مبارزه استفاده میشود. مدتها غرب در کشورهای مستثمر خود این گونه عمل کرد. نقطه مقابل را هم داریم. گاهی شدت فقر و محرومیت باعث انفجار شد و مردم را در مقابل متجاوز و مطرف و مسرف به آتش کشاند و قیام کردهاند و حق خودشان را گرفتهاند. این را هم داریم. گاهی طبقه مرفه با امکانات عالی و تبلیغات فراوان و با رگبار تبلیغات برای نجات طبقه محروم مبارزه کردند که در کشور خودمان، نمونههایی از این را زیاد دیدیم. گاهی بر عکس است که اکثرآ بر عکس است که طبقه مرفه فکر مردم را منحرف کردند و نگذاشتند خودشان را بفهمند.
اقتصاد در پس اقتصاد در اختیار انسان است. این انسان است که اقتصاد را به کار میبرد. اختیارانسانمحور انسان است که از حربه اقتصادی برای انقلاب استفاده میکند. محور انسان است که از امکانات اقتصادی برای ضدانقلاب استفاده میکند. هر دو شکلش هست. هر دو وضعش هست.
آنچه که عمومی است و آنچه تاریخ نشان میدهد و آنچه که ما میتوانیم حساب تاریخی روی آن باز کنیم، این است و آنچه که فرمول شد و به شکل ماتریالیسم تاریخی عرضه شد، شکلی از تعدیل است. اما در آزمایشگاه تاریخ پیروز از آب درنیامده است. هنوز نشده است که نمونه شخصی برای آن پیدا کنیم. به فرض اگر بتوانید یک یا دو مورد از تاریخ برایش پیدا کنید، دو سه مورد نمیتواند علم شود. علم استثنا ندارد. اگر به صورت قانون علمی درآمد، نمیشود برایش استثنا قائل بود. اگر استثنا داشت، معلوم است که قانون و علم نیست، در قانون دارید که دو دوتا میشود چهار تا، اگر در کره مریخ هم باشید، دو دوتا میشود چهار تا.
پس معلوم میشود که این علم نیست. یک قانون قاطع در ریاضی داریم که اصل تداین است. نمیدانم تا چه حد به این موردی که داریم بحث میکنیم، میخورد. میبینیم، نه تنها استثنا دارد، بلکه استثنای آن بیشتر از اصل است. نمیشود اسمش را استثنا گذاشت. چیزی نیست که استثنا به آن بخورد.
این خلاصه صحبتی بود که با شما به طور فشرده مطرح کردم. میخواهم اعلام آمادگی کنم که اگر آقایان سؤال دارند، مطرح کنند. دو سؤال رسیده است که راجع به مطالب بحث نیست. پیش سؤال است که میخوانم. این سؤال به بحث من مربوط نمیشود، به ترتیبی که رسید، میخوانم.
سؤالی دربارهس ـ شما در سخنرانی بزرگداشت استاد مطهری، به طور مستقیم به ترورشهیدمارکسیستها حمله کردید و آنها را متهم به ترور استاد فرمودید. آیا از مطهریاین موضوع اطمینان دارید؟ اگر ندارید چرا گفتید؟
ج ـ من در سخنرانی در مدرسه فیضیه ـ لابد آقایان با دقت گوش کردند ـ هیچ نگفتم که چپیها و مارکسیستها ترور کردند. اصلا بحث من این جوری شروع شد ـ بروید بشنوید، نمیدانم نوار گیرتان میآید یا نه؟ ـ تعبیر من این بود که حادثه ترور استاد، حلقهای از سلسله توطئههایی است که استثمار و استعمار شرق و غرب برای نابودی انقلاب ما تنظیم کردهاند و عاملش را به عنوان یک توطئه مشخص نکردم. سراغ توطئههای دیگر رفتم که در کشور ما هست که آن توطئه بعضیها به شرق و چپ و بعضیها به راست و غرب میخورد. بنابراین این جور نبود. البته ممکن است بخش عظیمی از صحبتهای من متوجه توطئههایی بود که احیانآ از طرف چپ میشود و برداشت آقایان این بود. یکبار دیگر میتوانید به نوار مراجعه کنید. چنین ادعایی اصلاً درست نیست.
س ـ پس چرا گفتید مردم در تشییع جنازه شهید مطهری، علیه مارکسیستها شعار دادند؟
ج ـ اصل صحبت من بحث دیگری بود. من به رادیو و تلویزیون اعتراض کردم. ریشه حرف من این بود در کشوری که اکثریت مردم این گونه شعار دادند، آنها چه حقی داشتند، این را سانسور کنند و نگویند. بحث برسر این نبود. اولا مردم در آن شعارها، کسی را متهم نمیکردند. مردم شعارهای کلی میدادند. اصلا شعار این نبود که مثلا کمونیسم، مطهری را شهید کرد. حتماً شعارها را که شنیدید. اعتراض من هم این بود که چرا رادیو و تلویزیون نباید شعار اکثریت را پخش کند؟ ببینید حرف اکثریت مردم که 99 درصد هستند، سانسور شد. شما با اینکه اقلیت هستید، بیشتر از اینها سرو صدا میکنید. گاهی یک کلمه از حرفتان حذف میشود، هیاهو میکنید.
یک سؤال دیگرس ـ آقای رفسنجانی! شما بیست هزار تومان برای سخنرانی فیضیه گرفتهاید. لطفآ توضیح بدهید. شما عاملان ترور را کمونیستها و امام آنها را کمونیسمهای آمریکایی ذکر کردهاید، لطفآ توضیح بدهید.
ج ـ جوابش را قبلا دادهام که من نگفتهام کمونیستها عامل ترور بودند، چون بخشی از صحبت من متوجه آنها بود، ممکن است سوء استفاده شده باشد. شما را به نوار آن سخنرانی مراجعه میدهم. در رابطه با پول بگویم از قبل هم که سخنرانی میکردیم، سعی میکردیم پول نگیریم. کسانی که مرا دعوت کردند تا برایشان صحبت کنم، مرا میشناسند. ممکن است در زمان جوانی که بیشتر نیاز داشتیم، گاهی مبلغی برای سخنرانی میگرفتیم. ولی معمولا سخنرانیهای قدیم، مجانی بود.
فقط به امر امام سخنرانی کردهام. من در جلسه نشسته بودم. برنامه این بود که ایشان سخنرانی کنند، ایشان خسته شده بودند و گفتند. فلانی حرف بزند و من حرف زدم. بعد از ایشان خواستم که ایشان هم چند کلمهای بگویند که مردم منتظر شنیدن حرفهای ایشان هستند.
تبعیض در کارس ـ در حکومت اسلامی، تکلیف کشاورزی که در مناطق کویری کشت و کار میکند و به اندازه کشاورزی که در منطقه خوش آب و هوا کشاورزی میکند، ثروتاندوزی نخواهد کرد، چیست؟
ج ـ اگر دولت و قانون خوبی باشد و بخواهد به مردم حقوق و حق کار بدهد، باید شرایطی تنظیم کند. اگر روزی اسلام کاملا اجرا شود، به گونهای عمل خواهد کرد که حق کار محفوظ بماند و حق و زحمت آن کشاورز کویر، هدر نرود و کشاورز منطقه خوش آب و هوا، نتواند انباشته کند. در تنظیم قانون مالیاتهای مختلف گذاشته میشود و با کمکهایی که دولت میتواند داشته باشد، این مسائل حل میشود. این مسأله به آن شکل ایدئولوژیکی نیست.
از سازمان خاصی سؤال کردند که نظر شما چیست؟ نظرمان را راجع به سازمان خاصی در بلندگو نمیگوییم.
باید بحث خصوصیتر باشد. اولا اصلا این بحثها زاید است. باید هر سازمان، صلاحیت خود را در عمل به مردم نشان دهد. این مردم هستند که باید قضاوت کنند.
س ـ طبق استدلالی که اسلام بیان میکند، انسان نه زیر بار زور برود و نه زور بگوید. بنابراین کشوری که مستثمر، یعنی استعمارگر است، نمیتواند مستقل باشد. باید بنویسید مستثمر، چرا فرمودید یک کشور استثمار شده یک سیاست دارد و یک کشور مستقل و ستمکش یک سیاست دیگر در جهان دارد؟ لطفآ توضیح دهید.
ج ـ میخواستم بگویم اقتصاد، پول، فقر و هر چیز از این نوع در شرایط مختلف اثر دارند. نمیخواهیم بگوییم یک کشور حتمآ باید استثمارگر باشد. هیچ کسی حق ندارد استثمار بکند. سیاست پولدار یک جور و سیاست بیپول یک جور دیگر است. قبلاً این را توضیح دادم. دوباره سؤال نکنید.
تمجید از س ـ لطفآ بفرمایید چرا بعضی از وعاظ محترم و سخنرانان گرامی در امام خمینیحضور رهبر والامقام بیش از اندازه سخن به تعریف و تمجید میگشایند؟ در صورتی که مقام معظم رهبری به تعریف و تمجید نیاز ندارد و این گونه تعریفها ممکن است برای بعضی از گروهها، باعث سوء تفاهم شود.
ج ـ این حرف درجای خود صحیح است. تملّق در اسلام مذموم و غلط و گناه بزرگی است که نباید بشود. اگر چیزی این چنین شود، باید جلویش را بگیرند. تملق باعث میشود که هم انسانی که تملقش را میگویید، دچار غرور شود و هم انسانی که تملق میگوید، شخصیت خود را خرد کند. یک نفر خدمت علی(ع) رفت و تملق گفت. امام فرمود: اشتباه نکن. از آنچه که در دلتان میگذرد، بزرگترم و از آنچه که در زبان تو آمد، کوچکترم. این که این همه مرا بزرگ کنید، من این قدر بزرگ نیستم، این خداست که بزرگ است. این که در دلت خیال کردی با این تملقها میتوانی مرا گول بزنی، من بزرگتر از این هستم که دچار غرور شوم. این حرفها اثری ندارد.
س ـ همان طور که ماتریالیسم تاریخی را با در نظر گرفتن متن تاریخ محکوم کردید، آیا میتوانید از نظر فلسفی آن را محکوم کنید؟
ج ـ بله، خیلی آسانتر میتوانیم رد بکنیم. منتها باید یک بحث فلسفی جداگانه ترتیب بدهیم.
نوعآ سؤالهای آقایان در حول و حوش مطالب نیست. الزامی ندارم به اینها جواب بدهم، منتها چون نوشتهاند، بعضیهایشان را میگویم.
س ـ چرا رهبران و مسؤولان و مجریان مملکتی افکار و عقاید خودشان را قبلا با هم هماهنگ نمیکنند؟ گاه در مجامع عمومی، انتقاد ضمنی و سطحی از هم میکنند از قبیل سانسور مسائل ارتباط جمعی و محاکمات دادگاه انقلاب و غیره. آیا این نقطه ضعف بهانه به دست دشمن نمیدهد؟
ج ـ منظورشان این است که آقایان که مسؤولیت دارند، خوب است همچنان متحد شوند و همه یک حرف را بزنند. البته اگر کشور به صورت حزبی اداره بشود، این از خاصیتهای خوب آن است. اگر حزب واحدی کشور را اداره بکند، کسانی که مسؤولند و حرف میزنند، همه حزبی فکر میکنند و ممکن است تا حدودی این مراعات شود. اصولا فکر و خیال است که در محیط آزاد و برخورد عقاید و افکار مطرح میشود. مخصوصآ در شرایط انقلابی فعلی ما کسی فرصت تبادل افکار ندارد. یک مطلب پیش میآید و میگویند.
البته این ایراد به طور کلّی وارد است که هنوز کشور ما بعد از انقلاب نتوانسته است، در حد مسؤولان، تعادل خود را آن قدر به دست بیاورد که مسؤول لااقل در حرفهای اصولی با هم همگام باشند. هنوز چنین چیزی نشده است. البته در آینده انشاءاللّه به این مسأله میرسیم. اصل این مسأله خیلی خوب است. نباید ماشینی و بدون فکر حرف بزنیم. بهتر این است که این جور نباشد.
س ـ شما امروز نوشتید که حاج آقا خمینی فرمودند: من روزنامه آیندگان نمیخوانم.
ج ـ ننوشتهام، در روزنامه خواندم که نوشته بودند دیگر این روزنامه را نمیخوانم.
وقتمان تمام شد. انشاءاللّه در مرحلهای دیگر و با فرصت بیشتری به سؤالات پاسخ میدهم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره بقره (2)، آیه 195