سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی درباره ریشههای انقلاب اسلامی
بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعیüن» قالَ الْعَظیüمِ فی کِتابهِ اعوذُ باا... مِنَ الشَّیطان الرَّجیüمْ، «وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدهِ بالرُّسُلِ وَ اتَیْنا عüیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ اَیَّدْناهُ برُوحِ الْقُدُس اَفَکُلَّما جآءَکُمْ رَسُولٌ بما لاتَهْوی اَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرüیقًا کَذَّبْتُمْ وَ فَرüیقٍا تَقْتُلُونَ»[1] .
پیامبر و اهل کتاباین آیه که قرآئت کردم، خطابی است از قرآن نسبت به اهل کتاب، یهود و نصاری در زمان پیغمبر(ص) که موضعگیری نامناسبی در مقابل پیغمبر(ص) داشتند و خداوند از آنها گله میکند و آنها را به باد انتقاد میگیرد. مضمون آیه این است که شما اهل کتاب، بیش از آنکه پیغمبر(ص) مبعوث شود، و جزیرةالعرب را از شرّ شرک و بت و بتپرستان و از شرّ سلطه روم و ایران که دو ابرقدرت آن زمان بودند و جزیرةالعرب را پایمال میکردند، نجات دهد، شما دستتان به دعا بود و طبق وعدههایی که در کتاب خودتان میدیدید، از خداوند تقاضای فتح و پیروزی و آمدن ناجی میکردید، بعد از آنکه ناجی آمد، و دیدید تعلیمات و برنامههایش با فکر، هوا و تمایلات شما نمیسازد، منافع شخصیتان را تأمین نمیکند، شما در مقابل تعلیمات او استکبار کردید. بنای مخالفت گذاشتید. رویه شما در تاریخ چنین بوده است، در تاریخ یهود، مخصوصآ در این آیه اشاره بیشتر روی یهود است که رویه شما این بوده که هر وقت تاریخ به انحراف کشانده شده بود و خداوند ناجی و منجی فرستاده و خواسته شما را نجات بدهد، پیامبر(ص) که آمد و برنامهاش را مطرح کرد، شما با او نساختهاید و تکذیب کردهاید. جمعی از ناجیان را کشتید و بعضی از آنها را تکذیب کردید. به هر حال توانایی هضم عدالت آسمانی را از خودتان نشان ندادید. این مضمونی از آیه است که با اشاره به تاریخ توضیح دادم. مخصوصآ با این جمله «اَفَکُلَّما جآءَکُمْ رَسُولٌ بما لاتَهْوی اَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ».
تعبیر اَفَکُلَّما اشاره به یک رویه تاریخی است، یعنی هر وقت و هر بار این جریان در تاریخ پیش آمد که نماینده خدا آمد و خواست شما را نجات بدهد، شما هم همین موضع منفی را گرفتید، اشاره به یک تکرار تاریخ و تداوم تکرار تاریخ در برخورد مستکبرین با انبیا و پیامبران الهی است. این نشان میدهد که نهاد انسان و به خصوص انسانهای مستکبر، انسانهایی که با محرک و انگیزههای هوا و هوس و تمایلات نفسانی میخواهند، حرکت بکنند و منافع جمع و واقعیت و حقیقت و عدل برایشان مطرح نیست، سرنوشتشان این است و تاریخ همیشه به یک شکل با مقداری تفاوت درباره این مردم در روابطشان با انبیا و رهبران الهی تکرار شده و باز هم تکرار میشود.
سنت الهی درسنت خداوند این است که برای هر مقطعی از تاریخ ناجی میفرستد و جوامع بشریتاریخ را اصلاح میکند و حرکت تاریخ را که به طرف تباهی میرود، اصلاح میکند و بشریت هم معمولا رویه و سنتش این بود که در مقابل این لطف و نعمت الهی ناسپاسی کند و هوا و هوس و تمایلات نفسانیاش را حاکم بر خودش بکند و در مقابل تعلیمات و برنامههای انقلاب انبیا بایستد. چرا چنین وضعی پیش میآید؟ این را میخواهم تحلیل کنم.
انقلابی که در ایران ما به وقوع پیوست و هنوز هم ادامه دارد، یک حرکت انقلابی است و هنوز هم فاصله زیادی داریم که به نقطه پایان انقلاب که شاید پایان هم نداشته باشد، برسیم؛ لااقل به نقطه قابل قبولی از حرکت برسیم، برای ما این فرصت را پیشآورده که در تاریخ، ـ تاریخ محسوس، نه تاریخ منقول ـ تاریخی که خودمان میسازیم و خودمان در آن زندگی میکنیم و خودمان طراح و خالقش هستیم و خودمان وسیله حرکتش هستیم، آیات قرآن را تفسیر میکنیم و با دید عینی که از تاریخ به دست میآوریم، قرآن را بفهمیم و خودمان را بر آن اساس بسازیم.
انواع انقلابانقلابها و حرکتهای انقلابی که در دنیا به وجود آمده یا میآید، معمولا دو تیپ است، یک تیپ مکتبی و حساب شده است و براساس یک طرز تفکر و جهانبینی خاص پایهریزی میشود و حرکت پیدا میکند و میسازد و یک گروه از انقلابها این گونه نیست، مکتبی نیست، اینکه چقدر میتوان اسم آنها را انقلاب گذاشت، بحث دیگری است. حرکتی برای مقابله با وضع موجود آن هم بدون اتکا به فکر و جهانبینی است. مثلا اگر گروهی نظامی بنشینند و طرحی بریزند برای اینکه خودشان یا جامعه را از وضع موجود نجات بدهند و کودتایی کنند و نظام جامعه را به هم بزنند و شکل جدیدی بسازند و روابط اجتماعی را تا حدودی عوض کنند، یک نوع انقلاب است. اما ضرورتآ مکتبی نیست. ممکن است مکتبی نباشد، براساس یک جهانبینی، خاص نباشد، از یک فامیل که حاکم است ناراضیاند. از یک جریان ناراضیاند، یا قدرت طلب هستند. یا ضد ظلم هستند. یا دنبال ظلم، حرکت میکنند و کودتایی میشود و حرکتی به وجود میآید، این یک حرکت است و شاید به یک معنا یک انقلاب باشد. اما حتمآ نمیتوان گفت مکتبی است.
در مقابل میتوانیم یک سری حرکات را نشان بدهیم که آنها براساس یک فکر و جهانبینی و ایده و تفکر، برنامهریزی و حرکت میشود. افرادی صاحب مکتب و دید و جهانبینی، به جهان نگاه میکنند، جهان را با شکل خاص میبینند و روابط پدیدههای جهان با انسان را و انسان باخدا و خدا با انسان و انسان با طبیعت و طبیعت با انسان را به گونهای تحلیل میکنند و برای خود شکل میدهند. براساس این طرز تفکر و این دید و این فکر نظام موجود را صحیح نمیدانند و روابط را غلط میدانند، براساس آن دید، قیام و اقدام میکنند. برای اینکه روابط و نظام شکل جامعه را براساس آنچه که میبینند حق است و باید آن گونه باشد، عوض میکند و این هم حرکتی مکتبی و فکری و براساس یک جهانبینی خاص است. اینها تفاوت دارد. تفاوتهای زیادی دارد.
تفاوتهای آشکاریکی از تفاوتهایشان این است که حرکتی که براساس مکتب و فکر باشد، خود به خود بر دوش یک عده متفکر و مؤمن به یک راه که ایمانشان ناشی از دید و جهانبینیشان است و با ایمان حرکت میکنند، میباشد. ایمانشان به هر چه هست، ریشه، اساس و دوام بیشتری دارد. حرکتهای آنی و فصلی و بدون اتکا به نوع تفکرخاص، یا جاهطلبانه یا شکل دیگری، به جهت خاصی از اغراض خصوصی متکی میشوند. به محض اینکه صاحب آن مرد و شکست خورد، حرکت هم میمیرد و تمام میشود.
مثلا در دنیا ناپلئون آمده، بختالنصر آمده و جهانگشاهای فراوانی مثل هیتلر آمدند و روزی هم که آمدهاند، مثل کوهی که کنده بشود و در دریا بیفتد، امواج عظیمی ایجاد کردهاند و جهان را هم متلاطم کردهاند، اما با رفتن آنها مطلب تمام شده است. گردن کلفت دیگری جای آنها را گرفته و تمام شده است. در مقابل، ابراهیم، موسی، عیسی، پیغمبر عظیمالشأن خودمان و شخصیتهای متفکری در شرق بودهاند و افرادی مثل گاندی یا کنفوسیوس در قدیم آمدهاند، یک مکتب گذاشتهاند، یک فکر گذاشتهاند، حرکتی ایجاد کردهاند، این حرکت را ما از اعماق تاریخ تا امروز میبینیم و ادامه دارد و نمیدانیم تا کی خواهد بود؟ ولی به هر حال ادامه دارد. حرکت انبیا همیشه از نوع دوم است و نهضتهای مکتبی مطلقآ این گونه است و حرکت انبیا همیشه به این شکل است.
آیا همه مکاتب یک جورند و یک شکل حرکت میکنند و نتیجه همیشه یکجور است؟ نه، اینطور نیست، بعضیهایشان با زیربنای صحیح و فطری و حق حرکت میکنند، ممکن است گاهی مکتبی دارای زیربنایی منحرف باشد، به هر حال همان مکتب منحرف هم گر چه در نهایت مضر است، اما به هر حال دوامش از حرکت بدون محتوای ایدئولوژیک و بدون محتوای مکتبی، بیشتر است.
مارکسیسم در جهانمارکسیسم امروز در دنیا وجود دارد و از اولین موفقیت رسمیاش بیش از شصت سال میگذرد و از شروعش که خیلی زیاد، صدوچهل سال، وقتی که عرضه کردند فکر و مکتب را، به صورت یک حرکت در تاریخ حضور و وجود دارد. در کنار این تاریخ قطعات زیادی از حرکات اتفاق افتاده و تمام شده است. در همان اروپا که زادگاه مارکسیسم است، از آن تاریخی که مارکس و هگل کارشان را شروع کردند تا به امروز، بارها و بارها حرکت به وجود آمده و انقلاب شده و شخصیتهایی آمدهاند و چهره دنیا را در برههای از زمان عوض کردهاند، اما رفتهاند و نامشان فقط در تاریخ مانده است و آثار دیگری وجود ندارد. ولی همان مارکسیسم حرکتش را دارد ادامه میدهد، برای اینکه تفاوتش این است، این مکتبی است و آنها یک حرکت مفصل هستند.
به همین مقیاس که نگاه میکنیم، به مکاتب انبیا که نگاه میکنیم، به اندازه عمقشان و ارزششان، ریشه عمیقتر و دوام بیشتری دارد. عیسی مسیح دو هزار سال، نزدیک به دو هزار سال پیش از مارکس آمده است و آن همه فرازونشیب در تاریخشان بود و آن هم ظلم و ستم یا دیدهاند یا کردهاند، ولی حالا که میروید در کشوری مثل شوروی، یعنی آنجا که دیگر لانه مارکسیسم است، آنجا که دیگر مرکز قدرت مارکسیسم است، وقتی که به مردم شوروی نگاه میکنیم و آمار و ارقام را نگاه میکنیم، میبینیم اکثریت مردم، علیرغم شصت سال تبلیغ متمرکز مادیگری و ضدمذهب، علاقهمند به مسیحاند. این چیست؟ از دویست و شصت میلیون آدمی که در شوروی زندگی میکند، بیش از شصت، هفتاد میلیونش مسلمانند. اینها متعلق به مکتبی هزار و سیصد ساله هستند که به همین مقدار زودتر آمده است. علیرغم همه تبلیغات و فشارها و اختناق و جلوگیری از حرکت و مانع تبلیغ، در آن سرزمین ماندهاند و بیش از یکصدو شصت میلیونشان با شعبههای مختلف، مسیحی هستند. اعضای حزب کمونیست مجموعآ مثلا پانزده میلیون هستند که تازه خیلی از آنها ضمن اینکه کمونیست هستند، هنوز هویت مذهبیشان را به عنوان اسلام یا به عنوان مسیحیت یا به عنوان یهودیت حفظ کردهاند، خیال میکنید تصادفی است که آن گونه فکر میکنند.
در لهستان که یک کشور مارکسیستی است و سالهاست که حزب کمونیست بر آنجا حاکم است، سه چهار سال پیش، وقتی که رهبر کلیسا با برنامههای حکومت مخالفت کرد، آن چنان حکومت را متزلزل کرد که حزب کمونیست در مقابل کلیسا، در عین اینکه حزب حاکم بود و ارتش و پلیس و ساواک و اقتصاد و نظام و همهچیز در دست حکومت بود، عاجز شد. سیاست و حزب دستشان بود، ولی وقتی رهبر کلیسا در یک مسأله اظهار مخالفت کرد، همان کارگرهای کارخانه که حکومت به اسم آنهاست، لااقل به اسم حکومت کارگری در آنجا وجود دارد، کارگرهای کارخانهها و کشاورزی در صفوف مقدم کسانی بودند که پشت سر رهبر کلیسا و علیه حکومت و علیه حزب کمونیست قیام کردند و حرف کلیسا را به کرسی نشاندند.
حکومتهای مادیببینید تفاوت یک مکتب متکی به وحی، گر چه منحرف و گر چه در تاریخ وغیرمادیقسمت اعظم حقانیت خود را رفته رفته از دست داده است، وقتی که در مقابل یک مکتب مادی و غیرواقعی و یک جهانبینی غیرصحیح قرار میگیرد، از عمق دو هزار سال به این طرف در مقابل این همه نیرو و توانی که در اختیار مکتب مقابل است، آن جوری مقاومت میکند.
مطلب اینجاست که همان ریشهای که در بحثم گفتم، البته تداوم حرکت مکتبی، ولو غلط، بیشتر از حرکت غیرمکتبی و فصلی است. در حرکتهای مکتبی و حرکتهای متکی به جهانبینی و ایدئولوژی به همان اندازه که پایه فکر و ایدئولوژی، با فطرت انسان سازگارتر باشد، بقا و تداوم حرکت و تضمین دوامش بیشتر است. «فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّüینِ حَنüیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتüی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدüیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدّüینُ اْلقَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النّاس لایَعْلَمُونَ»[2] ،
این نظام پایدار است که فطرت انسان را خالق انسان میشناسد و خالق انسان که خالق دین هم هست، راهنمایی و طراحی و نظام دادن و فکر و ایده دادن و هدایتش منطبق با فطرت انسانهاست.
وقتی در مبارزه، انقلابی متکی به چنین پایهای باشد، متفکران و تاریخ شناسان و جامعهشناسان دنیا زود میفهمند که این انقلاب چه مقدار عمیق است و زود میفهمند که این انقلاب در مقابل ضد انقلاب چقدر خطرناک است! اینجاست که صفکشی، صفبندی و مخالفت با چنین انقلابی خیلیعمیق و عظیم است.
اینجاست که دشمنی و مبارزه با چنین انقلابی خیلی جدی است. انسان طرفش را نگاه میکند و به اندازه طرفش نیرو مصرف میکند. یک بار طرف انسان ریشه ندارد، پشتوانه ندارد، اندوخته ندارد. همین است که به میدان میآید و از دست میرود. زایندگی ندارد. خلاقیت ندارد، سازندگی ندارد، دشمن از چنین حریفی زیاد وحشت ندارد. حتی اگر به این شکل شده باشد که خودش را در مرحله کوتاهی از خطر حفظ کند و پناهگاهی بگیرد و صبر کند که حریف عمرش تمام بشود و دوباره حرکت بکند و به این شکل عمل میکند. اما وقتی که حرکتی سازندگی داشته باشد و تضمین دوام داشته باشد و جوشندگی داشته باشد و از داخل خود ارتزاق بکند و از داخل خود مایه بگیرد و تغذیه بکند و تولید بکند و توسعه بگیرد، چنین حریفی برای طرف مقابل خطرناک است.
علت مخالفت باامروز اگر میبینید نهضت اسلامی ایران و انقلاب عظیم اسلامی ما از داخل انقلاب اسلامیو خارج با دشمنیها و درگیریها و مخالفتهایی مواجه میشود که گاهی هم برای افکار ساده و سطحی قابل درک نیست، علتش این است. در صحنه مبارزه با انقلاب اسلامی گاهی احساس میکنیم، هم از خارج و هم در داخل، دو گروه که با هم دشمناند، با هم متحد میشوند و این چیز عجیبی است. این انقلاب به همان اندازه مورد حسد و بغض غرب قرار گرفته که مورد بغض شرق قرار گرفته است، در داخل عمال امپریالیسم غرب به همان مقدار با انقلاب اسلامی مخالفت میکنند که عمال امپریالیسم شرق چپ و راست هر دو با اسلام میجنگند.
فضای تبلیغات را میبینید، دشمنان را فراموش کردهاند که خودشان با هم دشمن بودهاند. در کردستان، انسان سایه ساواکیهای قدیم و سرمایهدارهای قدیم و عمال شاه مخلوع را با افراطیترین چپها که در زندان شاه مخلوع زیر شکنجه بودند، با هم میبیند که دارند، حرکت میکنند و همه متحد شدهاند برای اینکه مذهب را از میدان در کنند. این چیز جدیدی نیست.
اشاره کردم که قرآن برای این نوع مخالفتها و درگیریها به عنوان یک تکرار در سراسر تاریخ نگاه میکند و میگوید: «وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدهِ بالرُّسُلِ وَ اتَیْنا عüیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ اَیَّدْناهُ برُوحِ الْقُدُس اَفَکُلَّما جآءَکُمْ رَسُولٌ بما لاتَهْوی اَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرüیقًا کَذَّبْتُمْ وَ فَرüیقٍا تَقْتُلُونَ»[3] .
بعضیها را میکشید و بعضیها را تکذیب میکنید. با دو حربه، نظامی و سیاسی به جان رهبران انقلاب اسلامی و به جان رهبران مکاتب آسمانی میافتید. معیارش هم آن است که با هوی و هوسشان نمیسازد.
علت ایجادالان به جامعه خودمان برگردیم و نگاه بکنیم. انقلاب شده، انقلاب بیمحتوا درگیرینیست، یعنی مردم از زندگی بدون جنگ و بدون درگیری و بدون نزاع و بدون خصومت بدشان نمیآمد که آرام زندگی کنند. اینکه درگیر شدند، خون دادند، شهید دادند، زندان رفتند و شکنجه دیدند، پول خرج کردند، اعتصاب کردند، تحمل خسارت کردند و درگیر شدند، هدف داشتند و انقلاب محتوا داشت، همه نمیفهمیدند که چیست، لااقل رهبران میفهمیدند که دنبال چه هستند. انقلاب شد و سد نظامی و قدرت مادی به صورت حاکم در مقابل انقلاب شکسته است. ساواک رفته است، پلیس تسلیم شد، ارتش تسلیم شد و عمال آمریکا یا مخفی شدهاند یا فرار کردهاند و به صورت ظاهر منطقه برای مردم باز شده است.
حالا که محتوای انقلاب میخواهد خود را نشان بدهد، با هواها و هوسها که نمیسازد، درگیری به وجود میآید، این رسول خداست که قرآن اشاره میفرماید با هوای شما نمیسازد، شما چه میکنید؟ لازم نیست حتمآ پیغمبر رسمی باشد و با کتاب آسمانی و وحی باشد. امام امت ما و رهبر عظیمالشأن ما هم که به عنوان یک فقیه، یک نائب امام و به عنوان مروج اسلام و احیا کننده اسلام و زنده کننده آثار مخفی شده اسلام، قیام میکند، این هم یک نوع رسالت است. مرجع عظیمالشأن حضرت آیت الله امام خمینی(صلوات حاضران) که خداوند وجود عزیزش، این نعمت عظمایش را برای ملت ما و مستضعفان جهان حفظ بفرماید، (آمین حاضران) این مرد بزرگ یکی از مصادیق همان رسل است که در آیه اشاره میشود. رسالت الهی را به صورت تجدید حیات اسلام و مذهب شیعه به عهده گرفته است.
با خیلی از مسائل، با خیلی هواها و هوسها سازگار نیست و طبعآ آنها در مقابل این فکر و در مقابل این نهضت و قیام، ایستادهاند و مقاومت میکنند و دست به همین کارهایی میزنند که میبینید. در خارج از کشور دارید میبینید، آن طرف آمریکاییها و اقمارشان و همکارانشان چه نکردند؟! دشمنان ما را زیرحمایت گرفتند و تبلیغاتشان را تا آنجا که میتوانستند و تا آنجا که تیغشان میبرید، علیه ما به راه انداختند و کارشکنی را در اقتصاد و در سیاست و در حفظ اعتبار ما به حد اعلی رساندند که نمونههایش را زیاد دیدهاید و در آینده هم میبینید.
در داخل هم دستشان از آستین چپها و راستها، عمال ساواک و مدعیان حمایت کارگر و مستضعف بیرون آمده است. در گنبد، کردستان، بلوچستان، خوزستان و هر جا که میبینید و در داخل مرکز و با انواع و اقسام مزاحمتها مشغول به کار شدهاند، دشمنان چپ که متأسفانه امروز در عمل با آنها همراهند، کوتاهی نمیکنند و دیدید که به کارخانهها رفتند و میروند و تعطیل میکنند برای اینکه اقتصاد را فلج کنند. بهانههای گوناگونی میتراشند. برای اینکه نگذارند کشور آرام بگیرد.
رفع مشکل بیکاریآنچه که خودم الان دستم عملا در آن هست میبینم که چه دارند میکنند، برایم تعجبآور است، طرحی از طرف وزارت کشور مطرح شده و بودجهای هم اختصاص گرفته است و در سراسر کشور به استاندارها و فرماندارها گفتهاند : هر جا انسانهای بیکار دارید که آماده کار هستند، گروه گروه اینها را جمع کنید، شرکتهای کوچک درست کنید، شرکتهای تولیدی، ده نفر، بیست نفر، پنجاه نفر و صورتهای مختلف، تشکیل بدهید. شرکتهای کوچک دامداری، شرکت کشاورزی، راهسازی، خدمات مختلف، صنعتی، قالیبافی، و در هر منطقه هر تخصصی که وجود دارد، درست کنید.
بحثی مثل پمپ بنزینسازی. در خیلی جا یک شرکت کوچک درست کنید، ده نفر دیپلم یا غیر دیپلم، کارگر ماهر و غیرماهر یک شرکت تشکیل بدهند که مال خود آنان بشود. به آنها سرمایه میدهیم به آنها وام میدهیم، مجانی نه، زمین میدهیم، آب میدهیم، برق میدهیم، نمیخواهیم پشت میز بنشینند، شما بروید در این شرکت مشغول مرغداری بشوید. در یک مرغداری ده نفر یا پانزده نفر کار میکنید، همه به طور مساوی شریک بشوید. اگر درآمدی دارد از خودتان باشد و سهامدار خودتان باشید. فقط پول را دولت به شما میدهد و بعد از آنکه شرکت به سود افتاد، سالهای بعد شما یک درصد، پنج درصد میتوانید از درآمدتان بدهید.
توطئه گروههایکار به این روشنی در مقابلشان گذاشته میشود. حتی میگوییم در دوره چپ آموزش هم به شما حقوق میدهیم، یعنی از امروز که شرکت شما ثبت شد و فوری هم ثبت میدهیم، چون همه ادارات با هم هماهنگی میکنند، از همین امروز شما در کلاس جمع بشوید. برای اینکه درس بخوانید و به اندازه خرجتان پول بگیرید و همین اموال شرکت باشد. زندگی کنید. بعد به حساب سهامتان گذاشته میشود، این را مکرر در روزنامهها نوشتهایم، در رادیو گفتهایم، به استاندارها اعلام کردهایم. آنها به مردم گفتهاند. در همه جا شرکتهایش به وجود آمده و خیلی هم مشغول به کار شدهاند. باز میبینیم که یک عده جمع میشوند، یک پلاکارد بالای دستشان میگیرند و به عنوان دیپلم بیکار میآیند یک اداره را اشغال میکنند، شیشه میشکنند، در خیابان راه میافتند، خوب که تحقیق میکنیم، میبینیم بیکار هم نیستند. مثلاً معلم هستند میگویند یک عده را از بندرعباس آوردهاند. به عنوان بیکار آمدهاند و استانداری را اشغال کردهاند.
شما چه میخواهید؟ شما که معلم هستید، میگویند بله، برای حمایت بیکارها آمدهایم، آن یکی میگوید، بابا شما که در مغازه پدرت داری کار میکنی و تازه کارگر گرفتهای، شما که بیکار نیستی، میگوید بله، من کار اداری میخواهم. نیروهایی که خودشان را به عنوان چپ و دارای ایدئولوژی مارکسیستی معرفی میکنند یا نمیکنند و هستند، اینجوری با انقلاب برخورد میکنند، همین حالا که من با شما حرف میزنم، شاید چندین جا در کشور جمعاند و ادارهای را مختل کردهاند، کارخانهای را مختل کردهاند، خواستشان هم این است و در مقابلشان این راه روشن گذاشته شده است، راه روشن روشن است آقایان، کار میخواهید، آن کار. اگر میخواهید پشت میز بنشینید، در کشور این همه میز نیست و تازه این مقداری که هستند، خیلیهایشان زیادیاند، اینها هم باید در آینده به جاهای دیگر منتقل بشوند.
به هر حال اساس صحبت من مطلب دیگری است. میخواهم بگویم که در مقابل مبارزهای که شده و انقلابی که به ثمر رسیده و گروههای چپ میفهمند، با فکر آنها سازگار نیست و مستکبرین و مرفهها احساس میکنند که آن رفاه بیحساب و آن تجمل و آن لوکس بازی و آن شرایط دیگر در این انقلاب تأمین نمیشود، این دو گروه، دو قطب متضاد، دو قطبی که سایه همدیگر را در جاهای دیگر با تیر میزنند، در مبارزه با انقلاب و در ایجاد مزاحمت و ایجاد مخالفت در مقابل انقلاب همدست و همراه شدهاند. شعارهای واحد علیه راهی که امام پیشنهاد کرده، راه اسلام و علیه خط مبارزه که خط اسلام راستین است، به راه میاندازند، که میبینید.
انقلاب مشروطیتاین مسأله در تاریخ ما سابقه دارد. وقتی که به شکل دیگری در هفتاد سال پیش مسلمانها قیام کردند و حکومت جابر قاجاریه را شکستند، آن موقع هم مثل خاندان پهلوی، قاجاریه روح و روان مردم را گرفته بودند و تسمه برگرده مردم کشیده بودند و مردم را به صلّابه بسته بودند و مردم جانشان به لبشان آمده بود، باز ملت مسلمان به رهبری علمای آن روز قیام کرد و قاجار را بیرون کرد و مشروطه گرفت و حکومت مشروطه اسلامی با قانون اساسی به وجود آورد. به محض اینکه این رسالت عظیم را علمای آن روز انجام دادند و ملت را نجات دادند و بنا شد حکومت اسلامی کار خود را شروع بکند، آن روز هم به همین شکل درگیر شدند.
آن روز انگلستان و روس برای بیرون کردن مذهب، همدست شدند و امروز همان تیپ منتها با شکل دیگر، همدست شدهاند. آن موقع در ایران قشر چپ آن قدرها نبود، ولی به هر حال بود و قسمت عظیمی در شمال، مخصوصآ در آذربایجان نفوذ داشتند و متجددهای از فرنگ برگشته آن روز که تحصیل کرده بودند و هوا و هوس حکومت نوع غربی را داشتند، درگیر شدند و با جریان صحیح انقلابی که به نام اسلام شروع شده بود و پایهاش ریخته شده بود و قانون اساسیاش را تنظیم کرده بودند و پایههای حکومت ریخته شده بود، درگیر شدند و رفته رفته اسلام را بیرون زدند، چون با هواها و هوسشان نمیساخت «وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدهِ باالرُّسُلِ وَ اتَیْنا عüیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ اَیَّدْناهُ برُوحِ الْقُدُس اَفَکُلَّما جآءَکُمْ رَسُولٌ بما لاتَهْوی اَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرüیقًا کَذَّبْتُمْ وَ فَرüیقٍا تَقْتُلُونَ»[4] ، یک عده را همان موقع
کشتند و ترور کردند و یک عده را هم خانهنشین کردند و یک وقت مردم چشمشان را باز کردند و دیدند که خاندان پهلوی جای خاندان قاجار را گرفته است.
اگر این سنت الهی است که رسول میفرستد و هدایت میکند و اگر این هم رویه مردم ناسپاسی است که بعد از انقلاب با هوا و هوسشان به جنگ منطق و عقل و خواسته عدالت اسلام میروند، در دنبال آن تازیانه عقاب الهی هست، جزای این کفران نعمت است، جزای این ناسپاسی است که به جای خاندان قاجار، خاندان پهلوی میآید. بدتر از آنها و ظالمتر از آنها که قرآن همیشه این تذکر را به مردم ناسپاس داده و گفته است ما به مقتضای ربویّت برای شما دریچهای باز میکنیم و رسول میفرستیم و راه انقلاب و راه نجات را به شما نشان میدهیم، ولی وقتی که شروع کردید و به حدی رسیدید و باز خواستید هوا و هوس بر شما حاکم باشد، جای دین و جای عدالت چنین خواستید، آماده باشید که تازیانه الهی و عذاب و جزای الهی از قبل هم شدیدتر است و به شکل جدیتری میآید.
متأسفانه در زمان ما هم با اینکه اکثریت مردم چنین فکر نمیکنند و هنوز اکثریت مردم وفادارند و محتوای اسلامی را میخواهند، ولی اقلیتی از این طرف یا آن طرف از مستکبرین یا از مدعیان ایدئولوژی حمایت از کارگر، میخواهند تاریخ را تکرار کنند و اینها خیال میکنند تاریخ به نفعشان است.
تجربه 28 مرداداگر حزب توده در مخالفت خود با مصدق سود برد، چپهای امروز هم سود میبرند. وقتی که آن روز کودتای بیست و هشت مرداد شد، بعد از کودتای بیست و هشت مرداد، کسانی که به عنوان چپ ولو نفتی بودند یا مخلوطی از نفتی و غیرنفتی، پایههای حکومت انقلابی را سست کردند و مثل خوره خوردند و زمینه را مساعد کردند که زود سقوط بکند، جزو اولین کسانی بودند که به زندانها کشیده شدند و به تیرهای اعدام بسته شدند. اینها خیال میکنند حالا که آزادشان گذاشتیم و آزاد شدهاند، و دانشگاه مرکز تعلیم و تربیت را هر روز برای خودشان مرکز مبارزه با حکومت اسلامی و نظام اسلام و مقدسات اسلام قرار دادهاند و نوشتهها و حرفهایشان را با اهانت و توهین و تخریب شروع میکنند و خاتمه میدهند، خیال میکنند خودشان سود میبرند؟
اگر ما این مقدار اجازه میدهیم، فردا آن کسی که بیاید که با این رشد مردم نخواهد آمد، دیگر با شما این جور رفتار نمیکند، این عدل اسلامی است که فرشته وار بالش را باز گذاشته تا شما زندگی کنید و هر چه میخواهید بگویید و در مقابلتان طبقه مرفه و مستکبر و آنهایی که هنوز فکر میکنند در نظام اسلامی باید مثل نظام طاغوت همان جور تجاوز و استثمار کنند، اینها هم اشتباه میکنند. تازیانه الهی این جور نمیآید، بگذارید فکر کنید، انقلاب شد که به این شکل اجازه ندهد فلان آقا اگر آن روز، روزی سی هزار تومان درآمد داشت حالا هم همان سی تومان خود را بخواهد داشته باشد. نمیشود. اگر انقلاب کردهایم، بیمحتوا که نیست. بیهدف که نیست، عدالت و حق میخواستیم. ما با اصل رفاه مخالفتی نداریم. ما اصل مالکیّت را نمیکوبیم. ولی این قدر هم بیدروازه نیست، این قدر بیحساب نیست. در مقابل دو جهت متضاد قرار گرفتهایم.
یک عدهای هوا و هوسشان به ایشان میگوید که ما انقلاب کردهایم که حالا به ما اجازه نمیدهید که گران فروشی کنیم. حالا هم که شد اتاق اصناف، نه اتاق اصناف نیست؛ آن روز اتاق اصناف در خدمت خاندان پهلوی بود و امروز اگر نظارتی بر قیمتها قرار میگیرد، باید در خدمت مستضعفین باشد. این برای حکومت کنندهها نیست، برای مستضعفین میخواهند.
اتحاد دو جریان متأسفانه دو جریان در یک نقطه به هم پیوسته است. یک عده به دلیل اینکه مخالف انقلابنمیتوانند عدالت اسلامی را تحمل کنند، مبارزه میکنند و یک عده برای اینکه اخلاق اسلامی را نمیتوانند تحمل کنند، مبارزه میکنند. آنها خیال میکردند که وقتی انقلاب و آزادی شد، یک عده یک جور از انقلاب ما برداشت داشتند، بسیاری از این ولگردها یا خوشگذارانها، دیدشان از انقلاب این بود که روزی که انقلاب و آزادی شد ما زندگی به سبک سوئد را باید اینجا پیاده کنیم، آزادی، بیبندو باری، دریاها تمیزتر و کابارهها و مراکز فساد را بهتر بکنیم، همان طور که نظیرش را در لجنزارهای غرب میبینیم. آنها هم وقتی که میبینند هوا و هوسشان اینجا سازگار نیست و با محتوای این حکومت و با محتوای این عدالت نمیسازد، آنها هم همراه چپها و همراه راستها، همراه مستکبرین و همراه مدعیان ایدئولوژی جبهه میگیرند.
پس میبیند چه خطوطی به هم پیوند میخورد! اگر شرایطی پیش بیاید که گاهی آمده و اجازه دادهاند تظاهراتی علیه نظام اسلامی که در حال پیاده شدن است، به وجود بیاید، در چهرههایشان دقت کنیم، میبینیم چه کسانی هستند که در بعضی از تظاهرات دیدهایم. عمال ساواک بودهاند، رژیم پهلوی و ایادیاش بودهاند، چپیهای افراطی بودهاند. ولگردهایی که به هیچ چیز غیر از ولگردی عقیده ندارند، بودهاند، بیبندوبارها، مستکبرین و مسرفین و مستعمرین و مدعیان ایدئولوژی؛ برای اینکه یک نظام را به هر دلیلی با خودشان مخالف و ناسازگار میبینند، در یک نقطه با هم میسازند و متحد و درگیر میشوند.
ویژگی خط امامآنها فکر میکنند نظام جاری باید یک مقدار باج به آنها بدهد، این ممکن است برای یک نظام فرصتطلبی که بخواهد بیمکتب و بیهدف حرکت بکند، قابل قبول باشد، ولی برای رهبری که خود را دنبالهرو پیغمبر(ص) میداند و دید الهی دارد و خطر الهی در جلویش ترسیم شده، به خود اجازه نمیدهد، یک وجب و یک سرانگشت از راهی که ترسیم شده منحرف بشود، حالا اسمش را خط امام گذاشتهایم. اینطور کسی، به چپ و راست و به هر فرقه دیگر که به نوعی بخواهد باجگیری و فرصت طلبی را تحمیل کند، باج نمیدهد. در زمان پیغمبر(ص)، یهودیها آمده بودند و از پیغمبر(ص) باج میخواستند، مسیحیها هم آمده بودند و باج میخواستند. یکی میگفت به طرف قبله ما نماز بخوان تا همراه شما باشیم، آن یکی میگفت که این احکام ما را قبول کن تا همراه باشیم. قرآن به پیغمبر(ص) دستور داد: وَلَنْ تَرضی عَنْکَ آلیَهود وَالانَصاری حَتّی تَتَّبعَ مِلَّتَهُمْ». نه یهود و نه نصاری که آن روز دو قطب مخالف پیغمبر(ص) بودند از تو راضی نمیشوند تا تو دربست تسلیم آنها شوی و اگر شما سازشکاری را به آنجا برسانی که با اینها بسازی و به آنها باج بدهی، «وَ لَئِنْ اِتَّبَعْتَ اَهْوائُهُمْ»، اگر تسلیم هوا و هوس اینها نشوی «اِنَّکَ اِذآ لَمِنَ الظّالِمین». از آن به بعد شما جزو ظالمین و ستمکاران هستید که به خط ترسیم شده وحی و به راه الهی که برای نجات مردم ترسیم شده، خیانت کردهاید.
خلاصه بحثبنابراین مجموع صحبتم را در چند جمله خلاصه میکنم که نتیجه بحث، روشن باشد. حرفم این است که تاریخ رسالتها و نبوتها و هدایتهای الهی معمولا این جور بوده است. انحرافی در تاریخ به وجود میآمد. پیغمبری مبعوث میشد. راه نجات مردم را به آنها نشان میداد. مردم برای فرار از آن مشکلاتی که به ایشان تحمیل شده بود، به پیغمبر(ص) میپیوستند، جامعه نوین به وجود میآمد و برنامه جدیدی عرضه میشد. برنامه که میخواهد اجرا بشود، رفته رفته با هوا و هوس بعضیها نمیسازد و آنها که هوا و هوس و تمایلاتشان با انقلاب و با نهضت ناسازگار بود، حرکت مخالف شروع میکردند و درگیر میشدند. این سنت الهی بود و در تاریخ انبیا هم معمولا اینجوری بوده است. اگر ملتی چنین ناسپاسی در مقابل چنان نعمتی میکرده است، بعد از آن نعمت، خداوند از آنها انتقامی میگیرد که نمونهاش را در قاجار و پهلوی برایتان گفتم و امیدواریم ما به حدی از رشد و فهم و شعور رسیده باشیم که این سنت تاریخی درباره ما تکرار نشود و بفهمیم.
روی مخالفان خارجی خیلی بحث نداریم. آنها نمیتوانند مورد نصحیت باشند، شکل دیگری دارد، در داخل، بدون جهت و با دیدهای بچهگانه و کودکانه درگیریهای منطقی را تبدیل به درگیریهای بیجهت نکنند. البته با توجه به آگاهی که از مردم دیدیم و با همه تبلیغاتی که از مخالفان در این دوره و در این یکسال دیدیم و با مشکلاتی که ملت و مردم ما به خاطر شرایط طبیعی بعد از انقلاب با آن مواجه شدند و جسورانه راهشان را ادامه دادند که مایه امیدواری برای مردم و امام بود، ما وحشتی از اینکه بار دیگر مواجه با آن شرایط قبل از انقلاب بشویم، نداریم. (تکیبر حاضران)
کاغذهای زیادی به عنوان سؤال آمده است.
س ـ لطفآ بفرمایید و بگویید چرا شما طبق نوشته روزنامه کیهان برای افشای عوامل ساواک موافقت نکردید؟
ج ـ این اشاره به مطلبی است که سؤال کردند، اخیراً کتابی به عنوان افراد ساواکی منتشر شده که کتاب دقیقی نیست. یعنی یک سری اسامی در آن آمده که آنها جزو ساواکیها نیستند. مثلا فرض کنید عدهای از مبارزان که در سال چهل و چهار از زندان آزاد شدند، آن روزهایی که میخواستند آزاد بشوند، موقعی بود که ساواک اجازه نمیداد. زندانی افراد تمام میشد، اما ساواک اجازه نمیداد بیاید بیرون، همان جا نگه میداشتند. یک سال، دو سال، بعضیها تا نزدیک دو سال همین جوری بعد از تمام شدن محکومیتشان مانده بودند که ما هم آنجا بودیم و آنها را میدیدیم. بعضی از اینها که خسته میشدند، میخواستند بیرون بیایند، میگفتند: باید تعهدی بنویسید که بیرون رفتید با ما همکاری کنید. تعدادی از این جوانهای خوب، خسته شده بودند و نوشتهای داده بودند که وقتی بیرون رفتیم، مثلا اگر چیزی دیدیم، میگوییم. حالا بیرون آمدهاند، کاری کردهاند یا نکردهاند که نوعآ نمیکردند، خیلیهایشان را میشناسیم، بیرون آمدند، دوباره بعضیهایشان یک ماه، دو ماه طول نکشید، به زندان برگشتند. چون به قولشان وفا نکرده بودند و آنها را گرفتند. حالا این تعهدنامهها نوعآ در همان پروندههای ساواک هست. دست افراد افتاده و اینها را برداشتهاند به عنوان یک ساواکی معرفی کردهاند. کسی که مثلا چهار سال، پنج سال در زندان بود، با این تعهد بیرون آمد که خودش را نجات بدهد و خیلیهایشان هم دوباره به زندان برگشتهاند. این یک نوع از اشتباهات است. چیزهای دیگری هم هست. از بعضیها به زور تعهدی گرفتند و همان تعهد را به عنوان ساواکی قلمداد میکنند. بعضیها انواع و اقسام تقیه دادهاند و فرار کردهاند. لذا آن کتاب ارزشی ندارد و بیخود آبرو میبرد. نظری که من دادم همین است که گویا حدود هفت، هشت هزار افراد ساواکی رسمی در رژیم گذشته داشتهایم. عده زیادی خطرناک و بد بودند و باید رسوا بشوند و مردم بشناسند که در آینده هم بد نکنند. بعضیها کارهای دیگری داشتهاند، اصلا شاید مسؤولیتشان طرف مردم نبود، مسؤول کارهای دیگری بودهاند و حالا هم دارند برای خودشان زندگی میکنند. ممکن است بچههای اینها جزو افراد مبارز و خوب باشند. اگر الان در دانشگاهها، مدارس، قوم و خویشان، آنها را رسوا بکنیم و اعلان بکنیم، یک سرشکستگی برای تمام این خانوادهها، زن، بچه، بچههای محصل، کوچولو، در مدرسه میشود که از نظر اسلامی کار جالبی به نظر نمیرسد. یک عده میگویند همهشان را بگیرید. نظرم این بود که باید افراد بدش را که پروندههایشان نشان میدهد، معرفی کرد و آنها که استحقاق ندارند که فامیلشان بد نام بشوند و بچههایشان سرشکسته بشوند و نتوانند در جامعه دیگر سربلند کنند، اسمشان برده نشود.
س ـ چرا به دستور امام، گروههای اسلامی با هم یکی نمیشوند؟
ج ـ این برای مجلس شورای اسلامی چیز ایدهآلی است. اگر چنین چیزی بشود، بسیار خوب است. منتها معمولا، گروههای اسلامی اولا یک جهت نیستند، خیلیها اسمشان اسلامی هست و ممکن است جهت دیگری را تعقیب کنند، همدیگر را قبول ندارند. ثانیآ اگر در یک مبارزه سالم و صحیح، افرادی معرفی بشوند، مردم با تجربهای که دارند، بهترینشان را انتخاب بکنند، این عیبی ندارد، ولی باید سعی کرد که حتیالامکان متحد بشوند. فکر میکنم صحیحش این باشد.
س ـ اینجانب شما را از سالهای قبل میشناسم و سوابق مبارزاتی شما را میدانم. شما و نظایر شما افراد صالحی هستید. اما چرا قشر جوان و دانشجو، اکثرآ شما را انحصارطلب مینامند؟ لطفآ علت این مطلب را بگویید.
ج ـ باید از آنها پرسید که چرا میگویند. اگر شما این جور میدانید، چه بگویم. نمیدانم. البته شاید مبدأ موضوع این باشد که به دلیل احساس مسؤولیت شدیدی که در مقابل نهضت و احساس میکنیم که نهضت خیلی نیاز به تلاش دارد هر جا به هر شکلی که مقدور باشد، کار میکنیم. امام مسؤولیتهای متعددی به صورتهای مختلف به عهده ما میگذارد و ما هم میپذیریم. گفتند در شورای انقلاب باشید گفتیم چشم، گفتند بروید وزارت کشور، گفتیم چشم، گفتند اینجا کار بکنید، گفتیم چشم، در عین حال فکر کردیم هر جا لازم است، رفتیم. برای پشتوانه نهضت، تشکیلات و حزب به وجود آوردیم حالا بعضی فکر میکنند، کار زیادی انحصارطلبی است که تحقیقآ چنین چیزی نیست. یعنی آرزوی ما واقعآ این است که روزی این جامعه روی پای خود بایستد و بتوانیم مثل گذشته، حتی در دورانی که ممنوع از نوشتن و گفتن هم بودیم، فرصت داشته باشیم در کتابخانهها بنشینیم و مطالعه کنیم.
آنچه که عشق ماست، این است که فکر و مطالعه و تحقیق کنیم و برای مردم بگوییم. اما اینکه دست ما به این کار اجرایی و آن کار اجرایی بند باشد، واقعآ تحمیلی است که به ما میشود. برای ما اثری ندارد غیر از اینکه روزی ده، پانزده ساعت شاید هم گاهی روزها هجده ساعت، بدون مزد کار سخت بکنیم. یعنی تیپ ما اهل حقوق گرفتن و اهل این چیزها نیستند. زندگی ما از ده، پانزده سال تا به حال یکنواخت است، حالا که وزیر کشور هستم با آن روزی که یک زندانی یا متواری و یک سرباز فراری در این کشور بودم، هیچ فرقی نکرده با همان شکلی که همیشه زندگی میکردیم. حالا هم همان گونه زندگی میکنیم.
س ـ آیا پدر شما از سرمایهداران و ملاکها بوده است؟ اگر بوده آیا خود شما از آن سرمایه بهرهای دارید؟ چرا شما در یکی از منازل مجلل زندگی میکنید و در خانهای ساده زندگی نمیکنید؟
ج ـ تقریبآ همهاش دروغ است. پدر من یک روحانی است. یعنی لباس روحانی داشت و یک کشاورزی خیلی محدود داشت. مختصری مال داشت که به زحمت زندگی ما را اداره میکرد. منتها بینیاز بود، به اندازهای که نیاز نداشته باشد. حالا ما هم سهمی از زندگی ایشان را داریم که تقریبآ به طور طبیعی یک سوم و گاهی هم نصف زندگی ما را تأمین میکند و بقیهاش را پیش از پیروزی انقلاب کار کردم؛ یا با کتاب یا با کارهای دیگر و حالا هم نوعآ قرض میکنم. تا بعد، قدری فرصت بکنم و با کار بتوانم زندگیام را اداره کنم. خودم یک منزل داشتم، دو هزار و پانصد تومان اجاره دادم، در مقابل یک منزل اجاره کردهام، پنج هزار و خردهای به دلیل اینکه چند نفر پاسدار بعد از ترور و سوء قصدم به ما اضافه شد. خانهام کوچک بود، از نظر ساختمان کم بود، چون پنج، شش نفر باید با من باشند و به خاطر آنها یک منزل وسیعتر گرفتم. آن هم از مفسد نیست، از افرادی است که جزء کسبه است، از او اجاره کردم. (برای سلامتی ایشان تکبیر، تکبیر حاضران)
س ـ چرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سخنگویان، از روحانیون دیگر روی منابر سخنرانی نمیفرمایند؟ آیا این کار بیاحترامی به خود رسولاکرم(ص) و منبر آن حضرت نیست؟ چرا باید آن سنت حسنه کمکم به وسیله پشت تریبون رفتن از بین برود؟
ج ـ البته نه روی منبر رفتن، نه نرفتن جزء دین است. اگر منبری باشد، روی منبر میرویم، قدیمها هم این گونه بود، اگر تریبون هم میگذاشتیم، با آن صحبت میکردیم. شخصآ هنوز نشسته نمیتوانم صحبت کنم، چون وقتی که مینشینم، جای بخیههایی که روی شکم دارم، جمع میشود و ناراحتم میکند. ترجیح میدهم بایستم و صحبت بکنم، آن طرف و این طرفش، فرقی ندارد.
س ـ چرا حزب جمهوری اسلامی هر چه زودتر سینفر کاندیدای مجلس شورای اسلامی را تبلیغ نمیکند و افراد ناشناس را برای مردم کامل معرفی نمیکند؟
ج ـ چرا، معرفی کردهایم، در روزنامه تا به حال نوشتهایم و بعد هم بیشتر توضیح خواهیم داد، وظیفه ماست. به طور کلی درباره انتخابات باید تأکید کنم آقایان به مجلس اهمیت بدهید. بدون اینکه تکیه روی کاندیدای خاصی در این مجلس داشته باشم، تأکید میکنم. بدانید که سرنوشت آینده کشور و انقلاب را مجلس تعیین میکند و نه هیچ مقام دیگری، بنابراین هر افکاری که در مجلس باشد، سازنده آینده انقلاب است.
س ـ آیا سزاوار است که در حکومت عدل اسلامی، بیش از پنجاههزار نفر کارگر و کارمند بازار از همه گونه امکانات محروم و تحت سلطه سرمایهداران باشند؟ با توجه به مطالب فوق خواهشمندم نکات زیر را مورد توجه قرار بدهید: آیا لازمه اجرای عدالت در سطح بازار باید مستقیمآ از طرف مقامات مسؤول انجام شود؟ آیا باید فورآ افراد کارگر و کارمند جهت دریافت حقوق حقه خود حرکت نمایند؟
ج ـ البته ما با اینکه کارگری در هر جا ـ حالا بازار یا غیربازار ـ استثمار بشود، مخالفیم. میدانیم که هنوز عده زیادی از مردم به حقوق حقه خود در انقلاب نرسیدهاند، ولی بدانید همین مقداری که در این یک سال از طرف مقامات مسؤول نسبت به حقوق کارگر اقدام شد که سطح حقوق اینها را بالا بردهاند و سطح حقوق بالاها را پایین آوردهاند، بیسابقه است. حقوق زیاد ما به طور رسمی الان شانزده هزار تومان است، یعنی حقوق نخستوزیر بیست هزار تومان است که سه تومان و خردهای از آن مالیات است. حقوق کم ما به طور رسمی از دوهزار و هفتصد یا پانصد تومان کمتر نیست. البته ممکن است بعضی جا به ادلهای کمتر بگیرند و به بعضی جا چند برابر رسیده و سعی کردیم حرکت این جوری باشد. شما اگر تاریخ انقلابهای دنیا را خوانده بودید ـ متأسفانه نخواندهاید ـ جاهایی هستند که ده تا پانزده سال است که حکومت عوض و انقلاب شده، هنوز برای مردم شرایط ابتدایی زندگی نیست و این شرایطی که در همین مدت شد، خیلی خوب است. البته من این را ایدهآل و کافی نمیدانم و یک مقدار هم علتش این بود که نگذاشتند، یعنی همین نیروهایی که اشاره کردم با تخریب و خرابکاری وقت حکومت را تلف کردند و ایجاد مزاحمت کردند و خیلی از کارها را به تأخیر انداختند. اما به هر حال قدمهای اساسی برداشته شد. اگر خلاف عدالتهایی که شما اشاره کردید باقی بماند، عدالت اسلامی نیست.
س ـ آیا یک روز خواهد شد این گروهها را جمع کرد یا نه؟
ج ـ البته به زور نه، ولی ما اگر یک جامعه خوب بسازیم، راه صحیح آن، این است. اگر موفق بشویم یک جامعه خوب بسازیم، گرسنه و محروم نداشته باشیم، تبعیضها را به کلی از بین ببریم و یا حداقل کم بکنیم و الگوی اسلامی را بسازیم، خود به خود این گروهها دیگر حنایشان رنگی نخواهد داشت و نیاز به زور نداریم. انشاءالله
درباره یک گروه خاص سؤال شد که سعی میکنم در گفتهها و نوشتههایم توضیح دهم. فعلا تبلیغات گروهی نمیکنم. چون در مکانی هستم که نباید در تبلیغات رسمی وارد بحث بشوم، این را بحث نمیکنم.
س ـ تمنا دارم ما را با رادیو بغداد خائن آشنا کنید. چرا جواب خائنین را نمیدهید و روشن نمیکنید؟
ج ـ البته تبلیغات ما مثل خیلی از کارهایمان قوی نیست. ولی تا آنجایی که میشود، دارند جواب میدهند، البته برنامه عربی هم داریم و چندین ساعت برنامه عربی برای آنها، همانهایی که آنها به ما میگویند، خیلی بیشترش را از این طرف به آنها میگویند.
س ـ نوشته این جانب از طرف تعداد چهار نفر دیگر که در اداره راهنمایی و رانندگی کار میکنیم میپرسم. رئیس اداره به ما میگوید که بروید بگردید و حقوق بگیرید، آیا این رسم اسلامی میباشد؟
ج ـ اگر چنین چیزی باشد این آدم ضدانقلاب است. شما باید یک نامه بنویسید که ما تحقیق کنیم، ببینیم چرا؟ باید ببینم چه میگوید؟ بعضی وقتها یک مسأله خصوصی میشود.
نوشته خیلی است، من هم قرار نبود وقت شما را این قدر بگیرم. سؤالات را با خود میبرم و اگر جواب خصوصی داشت، میگویم. (تکبیر حاضران)
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره بقره (2)، آیه 87
[2] ـ سوره روم (30)، آیه 30
[3] ـ سوره بقره (2)، آیه 87
[4] ـ سوره بقره (2)، آیه 87