سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی درباره خطوط کلی اقتصاد اسلامی

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی درباره خطوط کلی اقتصاد اسلامی

  • چهارشنبه ۱ فروردین ۱۳۵۸

 

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ الاَجْمعیüن»

قرار بود آقای دکتر غلامعلی حداد عادل امروز در اینجا با شما برنامه داشته باشند. ایشان دیر کردند (یکی از حاضران: تلفن کرده‌اند که نیم ساعت دیگر تشریف می‌آورند) از برنامه ایشان منصرف می‌شویم، من که فردا با شما برنامه داشتم، اتفاقآ اینجا حاضر بودم و برنامه‌ام را جلو می‌اندازم و ایشان که می‌خواهند، نیم ساعت دیگر بیایند، فردا با شما برنامه خواهند داشت. برنامه‌ای که برای من پیش‌بینی شده بود که صحبت کنم، خطوط کلّی اقتصاد اسلامی بود.

بحث دربارهکلیاتی را امروز بحث می‌کنم؛ البته خودتان می‌توانید با توجه به اینکه کلیات اقتصاداهل فضل، سواد، مطالعه و تحقیق هستید، این کلیات را با مراجعه به مبانی و اسلامیمدارکی که در اسلام داریم، توسعه دهید و باز کنید. وقتی به واحدهایتان برمی‌گردید، با کار بیشتری که رویشان می‌کنید، در چند جلسه برای دوستانتان توضیح دهید. البته بعدآ ما اینها را به صورت مقاله، کتاب، جزوه و سخنرانی‌های مفصل‌تر در اختیار دوستان خواهیم گذاشت.

جریان سومبه طور کلی امروز در دنیا دو مکتب اقتصادی حکومت دارند که هر یک از اینها بخشی از دنیا را گرفته‌اند و از میان این دو مکتب، یک چیز دیگر جوشید که نمی‌توان اسمش را مکتب گذاشت. خطوطی از این دو مکتب درآمد که جریان سوم است. ولی آنچه که ما به عنوان اسلام داریم، پیش از هر یک از این سه جریان به وجود آمده است. اصولی دارد که در آنها مزایای این سه جریان وجود دارد. نواقصی که در این سه جریان به چشم می‌خورد، در اسلام نیست. البته شکلی که من می‌خواهم مطرح کنم، پیاده نشده است.

من با توجه به مبانی و مدارک چیزی را ارائه می‌دهم که می‌توان این را به عنوان خطوط کلّی مکتب اقتصادی اسلام عرضه کرد. دو جریان معروف هستند که زیاد هم شنیدیم. هر دو جریان کاپیتالیسم و جریان سوسیالیسم، سرمایه‌داری و اشتراکی، به صورت مکتب عرضه شده‌اند، که الان بعضی‌هایشان اصول و فروعی دارند. اسم جریان سوم را Mixed Economy گذاشته‌اند که امروز در دنیا، جاهای زیادی هست که به این شکل اداره می‌شود.  Mixedیعنی مخلوط شده و  Economyیعنی اقتصاد که با هم می‌شود اقتصاد مختلط و مخلوط که مایه‌هایی را از سرمایه‌داری و مایه‌هایی را از سوسیالیسم دارد.

می‌دانید که در رأس کشورهای سوسیالیستی، شوروی و اقمار شوروی، چین و خیلی کشورهای دیگر اسمشان را سوسیالیستی گذاشته‌اند. کشورهایی مثل سوئد، آلمان غربی و کشورهایی از این قبیل به عنوان اردوگاه سوسیالیست شناخته شده‌اند، چون حزب سوسیالیست در آنجا حاکم است. کشورهای سرمایه‌داری مثل آمریکا کاپیتالیسم هستند و برنامه‌هایشان کاپیتالیسمی است. آنهایی که ناب و خالصند، کانادا، آفریقای جنوبی، و این نوع کشورها هستند. کشورهایی هم هستند که اختلاط اقتصادی و اقتصاد مختلط دارند مثل اتریش، انگلستان و خیلی کشورهای دیگر که بخشی از اقتصاد آنان را دولت و بخشی را بخش خصوصی اداره می‌کند. در این نوع از اقتصاد، دولت متکلّف شده است، که بخشی از تولید و توزیع را به عهده بگیرد و قسمتی را به بخش خصوصی محول کند. این روال اصلی آنان است که بهتر است تعریفی از هر کدام ارائه دهیم.

روال اصلی کاپیتالیسم، این است که به سرمایه و سرمایه‌داری بها می‌دهد که بخش خصوصی، بتواند هم تولید کننده و هم توزیع کننده باشد و در هر کاری آزادانه تصّرف اقتصادی کند. اصل کاپیتالیسم بر این است که ابزار تولید و سایر چیزها در اختیار بخش خصوصی باشد و دولت دخالت مالکانه‌ای در این مسائل نکند. برای سرمایه، سهمی در تولید قائل می‌شوند که آن سهم، نوعآ در سود آزاد است و به قوانین اقتصادی که عرضه، تقاضا و چیزهای دیگر در قوانینشان است، محوّل می‌شود.

اقتصاد نقطه مقابل این روش، سوسیالیسم است که تکیه اصلی روی مالکیت سوسیالیستیجمعی می‌باشد؛ یعنی اصل بر این است که ابزار تولید و سایر چیزها به طور کلی در اختیار و تصّرف دولت باشد و اگر چنانچه چیزهایی بیرون برود و به مردم و بخش خصوصی بدهند، استثنا است. اینها تجاوز از سوسیالیسم است و استثناست. این اقتصاد مختلط است و نمی‌توان اسمش را مکتب گذاشت. ولی به هر حال مسأله این است که در بعضی موارد مثل ذوب آهن، مس، ماشین‌آلات بزرگ، اتم و به طور کلی صنایع مادر، دولت متکلّف می‌شود و قسمتی از فروشگاه‌ها و کارها را در اختیار بخش خصوصی می‌گذارد که باید یا کارخانه‌دار و زمین‌دار باشند و یا کشاورزی و دامداری داشته باشند. یک سری از کارهای تولیدی را بخش خصوصی انجام می‌دهند تا هردو در کار باشند.

لابد می‌دانید که سوسیالیسم و کمونیسم از نظر اصطلاحی بین خودشان اختلاف دارند که آن در وضع خاص خودشان است.

شعار سوسیالیسمشعار سوسیالیسم «از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه نیازش» است. این یعنی به هر کس به اندازه‌ای که قدرت دارد و کار می‌کند، می‌دهیم و به هر کس به اندازه کاری که کرد، می‌دهیم. یعنی محصول کارش را به خودش می‌دهیم که اگر این باشد، باز تبعیض در دارایی هست. چون اشخاص به یک اندازه کار نمی‌کنند. به اندازه قدرتی که دارند، کار می‌کنند و به اندازه کاری که می‌کنند، به آنها می‌دهند. اما کمونیسم مرحله بالاتری را مطرح می‌کند و آن اینکه از هر کس به اندازه قدرتش کار می‌کشیم، ولی به اندازه کارش به او نمی‌دهیم، بلکه به اندازه نیازش می‌دهیم. اگر نیاز نداشت، برندارد. این جامعه ایده‌آلی است که بهشت موعودشان است و هنوز به آن نرسیده‌اند و نخواهند رسید.

سوسیالیسماین شعار اینها و آن شعار آنها است. می‌دانیم الان سوسیالیسم ناب و تمام درکامبوجعیاری در دنیا وجود ندارد؛ مگر در کامبوج که حدّاعلای این جریان وجود دارد. نسبت سوسیالیسم الان در دنیا از ده درصد تا حدود نودوپنج درصد یا تا صددرصد متحوّل است. بعضی از کشورها به همین علت، سی درصد از اموال و منابع عمومی خود را ملی کرده‌اند و در اختیار دولت گذاشته‌اند. مثلا وقتی که در آلمان غربی، سوئد و انگلستان، حزب کارگر حاکم باشد، برنامه آنها مثل اسرائیل سوسیالیزه کردن است. در بعضی از کشورها یک مقدار شدیدتر است. در بعضی از کشورها بیشتر ملی کرده‌اند، مثل یوگسلاوی و لهستان که احیانآ در بعضی موارد مالکیت تا هفتاد، هشتاد درصد در دست دولت است. با اینکه سوسیالیسم هستند، در بعضی موارد مثل هتل‌داری، زمین، کشاورزی، دامداری و این طور چیزها، بخش خصوصی خیلی زیاد و قوی است. اما سوسیالیسم بودن آنها متّحول است و ثابت نیست. در کامبوج آن چنان شدید است که پول وجود ندارد، یعنی وقتی که انقلاب شد، اسکناس‌ها را در خیابان‌ها سوزاندند. مصرف نشد. مثل کاغذهای باطله شد. به مردم به اندازه‌ای که می‌روند کار می‌کنند، کوپن می‌دهند. مواد غذایی مثلا نیم کیلو برنج، یک کیلو سبزی، دو کیلو کلم و چیزهایی را که دارند، به صورت کوپنی به کسانی که کار می‌کنند، می‌دهند. دولت مالک همه چیز است و افراد فقط مالک کوپنی هستند که به عنوان فرد یا به عنوان نیازمندانی که نمی‌توانند کار کنند، می‌گیرند.

پس یک کشور مثل کامبوج که سوسیالیست است، این جوری است. کشوری هم مثل سوئد یا آلمان غربی می‌شود که اگر الان بروید، می‌بینید، مالکیت بخش خصوصی در کارخانه‌ها و همه چیز با سرمایه‌داران قدیم است. ولی نظام خاصی تنظیم کرده‌اند. همچنین در کشوری مثل یوگسلاوی زمین‌های بزرگ در اختیار مردم و بخش خصوصی است.

خودم فروشگاه‌های بزرگ تخصصی را در آنجا دیده‌ام که چند طبقه فروشگاه مال بخش خصوصی بود که حتی لوازم لوکس و مبل‌های گران قیمت و چیزهای غربی را هم آورده بودند و مصرف می‌کردند. پس یکنواخت نیست. در سطح آن اختلاف است. ممکن است از ده پانزده درصد شروع شود و در کشوری مثل کامبوج به آن حد برسد. در عین حال کشورهایی که قدری داغ شروع کردند، در عمل دیدند نمی‌شود و قدم به قدم به طرف نوعی سرمایه‌داری محدود برمی‌گردند.

در عمل دیدند کم‌کاری، تنبلی و هدر دادن نیروهای انسانی و نیروهای طبیعی است و ناچار شدند برای تشویق بخش خصوصی، چیزهایی را اجازه بدهند. می‌دانید که در شوروی که مالکیت زمین به کلی ممنوع بود، زمین را با توجه به مناطق مختلف و درجه استحقاق از پانصدمتر تا ده هزار متر در اختیار کشاورزان گذاشتند. نمی‌دانم این آمار چقدر واقعیت دارد؟ ولی به هرحال در مقاله‌ای که نسبتآ تحقیقی به نظر می‌رسید، نوشته بود، بیست و پنج درصد محصولات شوروی از شش درصد اراضی بخش خصوصی بدست می‌آید. یعنی شش درصد مجموع اراضی کشاورزی، مال بخش خصوصی است که به کشاورزان داده‌اند. به دلیل اینکه با علاقه و رغبت بیشتری روی اینها کار می‌کنند و بهتر به زمین‌هایشان می‌رسند، این شش درصد، بیست و پنج درصد محصول را می‌دهد که مرغوبترین محصول شوروی است و نوعآ در بازار سیاه است. برای اینکه خیلی طالب دارد، بهترین سبزی، بهترین گندم، بهترین چیزهای دیگری که می‌کارند و بهترین میوه از آنجاها بدست می‌آید و حتی در دامداری آن مقدار دامی که در این مناطق محدود نگهداری می‌شوند، بازده بسیار بهتری دارند.

چین هم سیاستش این است که مقداری بخش خصوصی را تقویت کند. یک سوسیالیسممقدار به آن طرف برود. خلاصه حرفم این است که اگر سوسیالیسم ناب و تمام درچینعیاری در دنیا باشد، کشوری مثل کامبوج است و کشورهایی مثل آلمان غربی هم خودشان را سوسیالیسم حساب می‌کنند. در این بین همه را سوسیالیسم می‌گویند.

در مورد کاپیتالیسم هم گفتم. مثلا آفریقای جنوبی، رودزیا، کانادا یا آمریکا نسبتآ سرمایه‌داری کامل هستند، اما سرمایه‌داری‌های بخش‌های دولتی در آن زیاد است که باید اسمش را همان اقتصاد مختلط (Mixed Economy) بگذاریم که ایران ما هم در دوره گذشته چنین شکلی بود، چون هم تولیدهای دولتی و هم تولیدهای بخش خصوصی داشتیم که بخش خصوصی غالب است. حالا سراغ اسلام می‌رویم.

اقتصاد دراسلامبیینیم در اسلام وضع چگونه است. به این اردوگاه، یا به آن اردوگاه نزدیک است؟ با این اردوگاه، یا با آن اردوگاه قابل تطبیق است یا با وضع سوم که اقتصاد مختلط است، تطبیق می‌کند؟ طبعاً در این جلسه، فقط می‌توانم خطوط کلی اقتصاد اسلامی را به صورت فهرست بگویم. به صورت مشروح نمی‌توان گفت. فهرستی می‌گویم و انتظارم این است که آقایان، آنهایی که اهل مطالعه هستند، به طور جدّی روی این مسائل کار کنند. اگر می‌خواهید برگردید و با واحدهایتان کار کنید، بیشتر از مثل‌هایی که می‌زنم، مطالعه کنید و نتیجه را با مردم در میان بگذارید.

به طور کلی در تبیین اقتصاد اسلامی، سه بخش و سه نقطه مورد نظرمان است :

اول اینکه هدف و نقطه نشانه‌گیری در اقتصاد اسلامی چیست؟ جامعه را از بُعد اقتصادی به کجا می‌خواهد برساند؟ چه چیزی مطلوب اسلام است؟ چه طور جامعه‌ای را می‌خواهد؟

دوم اینکه اصول ایدئولوژیکی و زمینه‌های فکری و عقیدتی که اسلام در رابطه با مسائل اقتصادی دارد، چیست که می‌تواند پایه و اساس اقتصاد اسلام قرار بگیرد؟

سوم اینکه اصول و خطوط کلی اجرایی باید با اصول ایدئولوژیکی بخواند.

اصلا خاصیت مکتب این است. در دنیا، گاهی جریانات خودبه خودی داریم و گاهی جریاناتی داریم که مکتبی برخورد می‌کنند. البته اگر مکتب وجود داشته باشد، باید اصول ایدئولوژیکی را تنظیم کرده باشد. جهان‌بینی داشته باشد که از لابلای جهان‌بینی، ایدئولوژی را بیرون بکشد و اصول اجرایی‌اش با آن ایدئولوژی منطبق شود؛ حتی فروعی را که به صورت اجرا در اختیار مردم می‌گذارند و اجتهاد متکفل آن است، با اصول جهان‌بینی و ایدئولوژیکی بخواند. باید رابطه‌ای بین اینها باشد. اگر اینها با هم نسازند و ناسازگار باشند، اصولی به نام ایدئولوژیکی و خطوطی به نام خطوط اجرایی، تعیین می‌کنند که استراتژی هست و اگر اینها با هم سازگار نباشند، قابل اجرا نیست و در عمل دچار اشکال می‌شود.

همین وضعی است که الان دنیای کمونیسم گرفتارند. اصولی تعیین کرده‌اند و با آن اصول نمی‌توانند، برنامه‌ای را که می‌خواهند، اجرا کنند. درست مثل اینکه بخواهیم روی شاسی ماشین کوچکی مثل پیکان، اتاق کامیون را سوار کنیم؛ آن سنگین‌تر از این است.

آن ادعایی که برای جامعه دارند، آن عدالت، تساوی، رفاه و کثرت مواد مورد نیازی که مدعی هستند، با آن ایدئولوژی صد درصد مادی که تنظیم کرده‌اند، جور در نمی‌آید. ممکن است به این نقطه برسیم. ولی من مدعی‌ام که اقتصاد اسلامی، اصول ایدئولوژیکی در رابطه با مسائل اجرایی دارد که کاملا با هم می‌خواند.

تا آن مقداری که الان می‌توانم از مطالعات گذشته‌ام به خاطر بیاورم، این سه نقطه را مشخص می‌کنم. نقطه اصلی، هدف‌گیری اقتصاد اسلامی است. از مجموع آیات و روایات و مبانی فقهی ما، چنین چیزی به دست می‌آید که اسلام دنبال جامعه‌ای است که در آنجا هر چه بیشتر و بهتر، منابع تولید و منابع قدرت نقد شود. یعنی به صورت قابل مصرف درآید و در اختیار مردم گذاشته شود. اسلام خوشش نمی‌آید از اینکه مردمی دارای امکانات طبیعی باشند و از این امکانات طبیعی بهره‌برداری نکنند؛ خیلی مذمّت‌ها و خیلی تشویق‌ها داریم که خودتان می‌توانید پیدا کنید.

آیه «هُوَ الَّذüی جَعَلَ لَکُمُ اْلاَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فüی مَناکِبها وَ کُلُوا مِنْ رِّزْقِهِ وَ اِلَیْهِ النُّشُورُ»[1]  با مقدمه و امر مؤکد، مکرر از ما می‌خواهد که خودمان را بر گرده

زمین سوار کنیم و مسلط شویم و از زمین مثل یک مرکب راهوار استفاده کنیم و امکانات زمین را متصرف شویم و از رزق و امکاناتش استفاده کنیم.

استفاده از یا مثلا جمله‌ای که گویا از حضرت علی(ع) است، معروف است که «من کان مواهب طبیعیله ماء و تراب ثم افتقر فعبده‌الله». مضمون آن، این است که کسی که آب و خاک دارد و باز هم فقیر بماند، استحقاق نفرین دارد و باید از رحمت خدا دور باشد. علی(ع) نفرینش نمی‌کند، می‌گوید: خدا او را از رحمت خود دور می‌کند. این مضمون را شما می‌دانید و زیاد شنیدید.

در مجموع، اسلام به شدت طرفدار این است که امکانات طبیعی ما، به اضافه نیروی انسانی باید نقد شود و مورد بهره‌برداری قرار بگیرد. اگر ما در این جهت قصور کنیم و نقصی داشته باشیم، نه تنها محرومیت می‌کشیم ـ محرومیت که چیزی طبیعی است ـ بلکه مسؤول هستیم و پیش خداوند مغرض هستیم. نمی‌توانیم خود را با زهد طلبی و حالت انقلابی‌گری و حالت تنزّه از دنیا توجیه کنیم. نباید با این دلیل به دنبال تنبلی برویم و از امکانات استفاده نکنیم و نیروهایمان را به باطل بگذرانیم. وقتمان را، نیرویمان را، امکاناتمان را، تخصصمان را و امکانات تحصیل را هدر دهیم.

اگر هر یک از اینها تضییع شود، تضییع نیرو و منابع طبیعی، مورد مذمت دین است. پس در بخش تولید، این شعبه‌ای است که آقایان باید رویش کار کنند، یعنی آنهایی که کار نکرده‌اند و نمی‌دانند، مطالعه کنند. کتاب‌هایی که نوشته شده، زیاد هست، به زبان فارسی هست. سخنرانی‌هایی شده است که می‌توانید برای این بخش ادّله‌ای پیدا کنید. زیاد می‌توانید بدست آورید. بعد از این، نوبت به مرحله توزیع می‌رسد.

آقایان می‌دانید خواست اسلام در توزیع، این است که امکانات طییعی هر چه بیشتر و بهتر توزیع بشود. قلّه‌هایی که احیانآ در اجتماع از ثروت و مکنت بالا زده و در مقابلش گودی‌هایی به وجود آمده و کانال‌های عمیقی است که این دو را از هم جدا می‌کند، اینها مورد نفرت اسلام است و برای این مسأله هم می‌توانید اسناد معتبری پیدا کنید، مثلا جمله‌ای مثل جمله «ما رَأَیْتُ نِعْمَةُ مُوفْوَرة اِلّا فِی جانِبها حَقُّ مُضَیَّعْ» و امثال اینها که خیلی فراوان است. آیات و روایات بسیاری در مذمّت فقر داریم.

می‌گویند اگر انسان فقیر تلاش نکند، خودش مسؤول است و یا ادله فراوانی که در مزمّت عوامل فقر داریم: «یآ اَیُّهَا الَّذیüنَ امَنُوآ اِنَّ کَثیüرًا مِّنَ اْلاَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَاْکُلُونَ اَمْوالَ النّاس بالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبüیلِ اللّهِ وَ الَّذیüنَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ اْلفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فüی سَبüیلِ اللّهِ فَبَشِّرْ هُمْ بعَذابٍ اَلüیْمٍ»[2]  و چیزهای دیگری

که می‌دانید. اینها همه را می‌بینید که اثبات آن در مجموع مسأله مشکلی نیست. خیلی آسان می‌توانید، اثبات کنید. هم از آیات، هم از روایات، هم از زندگی ائمه و هم از زندگی شخصیت‌های اسلامی می‌توانید این را به دست آورید که معیار و هدف اسلامی این است که در جامعه اسلامی بدبختی نباشد. این را در قسمت‌های بعدی یک مقدار توضیح خواهم داد که چطوری خواهد شد.

اسلام به طرف جامعه‌ای می‌رود که طبقه متوسط آن بالا آمدند. البته الان می‌گوییم متوسط، آن وقت اسمش را متوسط گذاشتن معنا ندارد. طبقه‌ای که الان به نظر ما متوسط می‌آید، در حد معمول از امکانات رفاهی زندگی برخوردار باشد که چنین چیزی را اسلام می‌خواهد.

پس اسلام، طرفدار تولید بیشتر است. اسلام، مخالف احتکار و تعطیل امکانات است. مخالف شدید رکود سرمایه است. یعنی سرمایه در اقتصاد اسلام باید در حرکت باشد. باید دایمآ بچرخد و محصول بیشتر تولید کند و اسلام مخالف دو قطبی‌شدن اجتماع در مصرف، قطب محروم و قطب فوق مرفه است. اسلام طرفدار جامعه متوسط است، ولی در عین حال فعال و پرنشاط و با حرکت منابع اقتصادی و چرخش منابع اقتصادی و بدون رکود و تعطیل کار باشد. این جامعه ایده‌آل اسلامی است که اقتصاد اسلامی و اصول اقتصاد اسلامی این را تعقیب می‌کند. ما برای رسیدن به چنین جامعه‌ای اصول فکری، عقیدتی و ایدئولوژیکی داریم که ممکن است خیلی اصل باشد. من چند مورد از آن را که احتمالا می‌تواند مبنای بحثمان باشد، می‌گویم و شما خودتان می‌توانید چیزهای دیگر را اضافه کنید. چند اصل اجرایی در اقتصاد اسلام می‌گویم که در رابطه با این اصول ایدئولوژیکی وقتی این دو قسمت به هم ملزم شود، می‌تواند ما را به آن جامعه ایده‌آل برساند.

مالکیت محصول کاربراساس این اصول ایدئولوژیکی، اولین اصل، مالکیت محصول کار است. می‌دانید که از نظر اسلام، خیلی نیاز به بحث و جدل نداریم. ولی شما می‌توانید بگردید و سند پیدا کنید. هر کسی در رابطه با مردم ـ نه در رابطه با خدا که اصل بعدی ما است ـ صاحب اموال و محصولاتی است که کار کرده است. یعنی مقدم بر دیگران، مالک محصول کارش است و هر کس بخواهد محصول کار دیگران را بردارد و مصرف کند یا تصاحب کند و نگه دارد، این تجاوز به حق دیگران است. البته اگر آیاتی مثل «وَ اَنْ لَّیْسَ لِلاِنْسانِ اِلّا ما سَعی»[3]  و «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا اِلّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مزا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا

تُؤا خِذْنآ اِنْ نَّسüینآ اَوْ اَخْطَاْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنآ اِصْرًا کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذüینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنابهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا اَنْتَ مَوْلینا فَانْصُرْ نا عَلَی الْقَوْمِ اْلکافِرüینَ»[4] ، این آیات که ظاهرآ در سیاق اجر و

پاداش است، می‌تواند کلی‌تر از این باشد. باید از این گونه جمله‌ها که در وسط آیات قرآن آمده است، استفاده کلی بکنیم. یک روایت می‌فرماید «جُناتز ایدیهم» یعنی نباید چیزهایی را که انسان به دست می‌آورد، برای دهان دیگران باشد، مال دهان خودش است و خودش استحقاق دارد.

روایات فراوان دیگری در بخش کار داریم که می‌توانید با مراجعه، به دست آورید که محصول کار انسان، مال خود انسان است. از نظر تحلیل اجتماعی و تحلیل فلسفی، مسأله روشن است. انسان از حیاتش که گرامی‌ترین و عزیزترین سرمایه است، در کار، سرمایه‌گذاری می‌کند و خانه دارد که محصول سرمایه‌گذاری حیات و نیروی اوست که مال خود اوست. دیگری بدون اجازه و بدون خواست او نمی‌تواند بهره‌برداری کند؛ این یک اصل است.

اصل دومی که به عنوان یک اصل ایدئولوژیکی باید در اقتصاد اسلامی رویش حساب کنیم، اصل مالکیت الهی است. می‌دانید در اسلام، خداوند به عنوان خالق و فاطر و طراح و حقیقت جهان، مالک واقعی تمام جهان و از جمله انسان و محصول کار و نیروی انسان است. این اصل را در مکاتب مادی و غیرمذهبی دیگر نمی‌توانیم پیدا کنیم. چون از جهان‌بینی آنها، چنین اصلی دریافت نمی‌شود. این مربوط به جهان‌بینی اسلام است که برای جهان، یک مالک واقعی می‌شناسد و آن خالق جهان است. این اصل می‌تواند در مسائل جدی برای ما مورد استفاده قرار بگیرد. در خیلی از جاها که نمی‌توان معضلات اقتصادی را با تحلیل مادی حل کرد، با اتکا به این اصل، می‌توانیم حل کنیم و ادله این اصل هم اگر قرآن را بخوانید، می‌بینید که چقدر زیاد است.

انسان‌ها در مسائلی که دارند مالک هستند یا نیستند؟ این مسائل به ما مربوط نمی‌شود. یعنی در این بحث نیست. استفاده کردن از آنها هم در داخل یک جامعه حدّی دارد. فضا، هوا و اینها همه چیزهای عمومی است؛ البته اینها خیلی به اینجا ارتباط پیدا نمی‌کند.

اصل دیگری که باید مطرح کنیم و مضمونش در گذشته گفته شد و باید این اصل را به عنوان یک اصل کلی در بیاوریم، ممنوعیت استثمار است که با اصل مالک محصول عمل بودن خودمان در رابطه است؛ منتها چون خیلی مهم است، این را در نظر بگیرید که بهره‌گیری از عمل دیگران بدون شرایط قانونی که خودش بدهد یا اجازه بدهد یا تحت شرایط خاصی، نامقبول است. اسلام این را قبول دارد که شخص اموال خود را تصرف کند. گیری که سوسیالیسم در اینجا دارد، این است که گاهی نمی‌تواند اجازه دهد که اشخاص، محصول کار دیگران را که بسیار ارزشمند است و افراد در طرح‌ها و طراحی‌ها و کارهای بزرگ می‌کنند، استفاده بکنند و دیگران باید بهره‌اش را ببرند. اسلام این را می‌تواند با ممنوع بودن اصل استثمار در رابطه با مالکیت خدا بر منابع بپذیرد. هر پروژه‌ای که تولیدی به وجود آورد، حتی اگر شخصی باشد، یک طرفش اموال عمومی و اموال خدا و حق مالکیت خدا هست که می‌گوییم اسلام با آن جهان‌بینی می‌تواند به عنوان شریک و ذی‌سهم، در سود پروژه دولت، ملت، جامعه و خدا شریک باشد که بحث بعدی ما است.

اصول کوچکتری هم داریم که باید به آنها اهمیت بدهیم. یک اصل از مجموعه منابع مذهبی این جور بدست می‌آید که منابع جهان برای اداره افراد بشر کافیست. این طور نیست که بتوان به بهانه اینکه منابع جهان کم است، اجازه داد قشری محروم و قشری مرفه بمانند. به این اصلی که برگشتش به مالتوس است، اعتقاد نداریم. او معتقد است روزی می‌رسد که دنیا را قحطی فرا می‌گیرد. ما در اسلام، چنین چیزی نمی‌بینیم. با طراحی خلقت و مواد کشف نشده جهان و نیروهای عظیمی که در جهان هست و به طور کلی، وقتی برای جهان هدف، نقشه و طرح قائل هستیم به طور اصولی می‌گوییم اینهایی را که خداوند خلق کرده، غذا و امکانات و نیازهایشان هم در این جهان وجود دارد.

بنابراین به بهانه کمبود نمی‌شود به طور اصولی این طرح را بپذیریم که بخشی از مردم به ناچار باید فقیر باشند. چنین چیزی نخواهد بود (یکی از حاضران: در رابطه با مسائل اصلاحات ایران. آیا درست است که باید زمین‌های مالکین بزرگ را تصرف کرد؟) جای بحث ما نیست. اصلا روی اراضی بحث نکردیم. اراضی جزو چیزهایی است که در اصل ملک دولت حساب می‌شود. منتها استثناهایی دارد که در بحث اراضی باید بگوییم. اما اینجا مخصوصآ اینجایی که بحث می‌کردم، جای صحبتش نبود. آقایان سؤال کنید تا من جواب بگویم. اگر ضروری باشد و نیاز به توضیح داشته باشد، این کار را باید کرد. چون اگر سریع رد شویم، درست نیست.

خطوط اجراییاین مجموعه اصولی بود که الان در ذهنم آمد. چون فردا می‌خواستم با شما صحبت کنم، سخنرانی امروز من با مرور ذهنی نبود و نمی‌تواند براساس اصول باشد. در هدفی که اقتصاد اسلام تعقیب می‌کند، یک خطوط اجرایی هم وجود دارد که با آن خطوط به آن هدف‌مان می‌رسیم. خطوط را بشماریم تا ببینیم چقدر است؟

گفتم استثمار ممنوع است. گفتم که در رابطه با اصل عمل، اگر هر کسی مالک است، مخصوصآ تأکید کردم که استثمار به طور کلی ممنوع است. یعنی هیچ کس نمی‌تواند محصول کار کسی دیگر را تصرف کند. ربا ـ حتی اگر استثمار نباشد ـ به کلی ممنوع است؛ اگر باشد که خیلی ممنوع می‌شود. نمی‌خواهیم برایش مصداق تعیین کنیم. خیلی زیاد است.

مسأله اختلافات اصل دیگری که گفتم از اسلام فهمیده می‌شود و مهم است، انواع و اقسام انسان است؛ منتها باید خیلی ظریف و دقیق بیان کرد، چون وسیله هوچی‌گری می‌شود. تا بخواهیم توضیح بدهیم، هیاهو می‌کنند. در اسلام ضمن اینکه انسان‌ها از یک ریشه و از یک پدر و مادر خلق می‌شوند و بالاصاله شبیه و مساوی هم بودند، طبق بعضی از ارزش‌ها، این‌جور استناد نمی‌شود که اسلام به فکر این است که همه مردم در همه جهات مساوی باشند. یعنی مساوات مطلق نیست. ممکن است به خاطر خیلی جهات، به خاطر تقسیم کارها، به خاطر تقسیم وظایف، به خاطر اینکه نیازها مختلف است، به خاطر اینکه ذوق‌های مختلف باید به کار رود، به خاطر اینکه حوادث طبیعی نمی‌گذارد انسان‌ها مساوی به وجود بیایند. حداقل اینکه اگر از نظر پدر و مادر مساویند، بچه رحم اول و رحم دوم یا رحم پنجم اختلافات طبیعی دارند. عوامل جغرافیایی اثر می‌گذارد، تصادفات اثر می‌گذارد. زلزله‌ها هست، برف‌ها هست، چیزهایی هست که از اختیار انسان بیرون هست. از طرفی اختیار خود انسان در تربیت وجود دارد. اگر فکر کنیم، می‌توانیم جامعه‌ای بسازیم که همه مردم مثل یک استکان یا سوزن از کارخانه بیرون می‌آیند و فابریک هستند، چنین چیزی اصلا عملی نیست و معلوم نیست مفید هم باشد. چون دیگر کارها هم انجام نخواهد شد. (یکی از حاضران: از نظر اقتصادی یا از نظر خلقت؟) از نظر خلقت و نیروی فعالیت و نیروی کار، چون همه مردم، نمی‌توانند به اندازه هم تولید و به اندازه هم مصرف کنند.

چنین چیزی نمی‌شود، منتها همین جا باید فوری این را اضافه کنید ـ قطعآ اگر اضافه نکنید هو می‌کنند ـ که معنای اختلافات موجود این نیست که اختلافات طبیعی است. اکثر اختلافاتی که وجود دارد، تحمیلی بر بشر است. خیلی از مردم هستند که اگر از اول امکان تحصیل داشتند، امکان تغذیه بهتر داشتند و امکان فعالیت بهتر داشتند، وضعشان خیلی بهتر از الان بود.

اکثریت مردم به خاطر نبودن امکان تحصیل محرومند و استعدادهایشان بروز نکرده است. این هست که من می‌گویم اینها باید برطرف شود. لذا ما در خطوط بعدی خواهیم گفت که قسمت عظیم بودجه اسلام، صرف این می‌شود که عقب ماندگی‌های تحمیل شده را از بشر کم و امکان رشد، برای همه درست کنیم. تحصیل مجانی برای همه درست کنیم تا مردم بتوانند در حّد لازم برای خود تغذیه درست کنند. آنهایی که عقب ماندگی‌اشان تحمیلی است و نه اختیاری، برطرف شود و به آن شکل نباشد. ولی این هم که کسی فکر کند هر اختلافی که وجود دارد، اگر شما بهتر فکر می‌کنید و من بدتر فکر می‌کنم، اگر شما بیشتر تولید می‌کنید و من بیشتر تولید نمی‌کنم، اگر ذوق شما این ابتکار را کرد و من نکردم، اگر شما به این نقطه رسیدید و من نرسیدم، همه اینها قابل برطرف کردن است که مردم همه یک جور فکر می‌کنند و مثل محصول یک کارخانه و یک ماشین و یک قالب دربیایند، چنین چیزی در اسلام نمی‌بینم.

البته مکاتب دیگر هم این‌جور نیستند، مکتبی را سراغ نداریم که دنبال این باشد که فکر بکند همه مردم را روزی به حدّی می‌رسانیم، مثل هم فکر می‌کنند و همه یک درجه تحصیل داشته باشند و یک اندازه تولید کنند و یک اندازه بخورند. هیچ مکتبی دنبال چنین چیزی نیست. جهان طراحی شد، برای اینکه به کارهای مختلف رسیدگی شود و به انسان اختیار دادند. ما مختار آفریده شدیم و زمینه‌ها خلق شد و چنین چیزی هست. ولی در متن خلقت چنین اختلافاتی هم پیش‌بینی شد و وجود دارد، البته این اختلاف هیچ ربطی به حقوق ندارد، حقوق همه محفوظ است.

اختلاف به عدالت ربطی ندارد. باید عدالت اجرا بشود، ربطی به حقوقی که انسان در اقتصاد دارد، ندارد. باید آنها محفوظ بماند که تمام اینها مربوط به بعد است. اختلافات، طبیعی و ضروری است. اختلافات غیرقابل اجتناب است، اختلافات قابل اجتناب هم زیاد داریم، اکثر اختلافات موجود قابل اجتناب است؛ حتی اگر بتوانیم در جامعه مشکلات عقب‌ماندگی‌های تحمیلی را حل کنیم، خیلی از این اختلافات را حل می‌کنیم. بی‌سواد نداشته باشیم، آدم مریض که بی‌جهت به او نرسیده‌اند، نداشته باشیم. حوادث طبیعی و زلزله و امراض عمومی و مسری را به حداقل کاهش بدهیم تا تلفات و ضایعات را کم کنیم که اینها می‌شود، خیلی از مسائل از آن جهت حل می‌شود.

(یکی از حاضران: این اختلافات از نظر طبیعی و خلقت ممکن است، اما امکان این هست که این کمبودها و اختلافات جبران شود. یعنی به نحوی تساوی برقرار بشود. مثلا قرآن می‌فرماید که ....)  به آن آیه نروید. آن آیه سه، چهار جور تفسیر دارد. من می‌گویم به آن حدی که نمی‌رسند که همه مثل محصول یک قالب و فابریک کارخانه در بیایند، از نظر خلقت بلی، ولی در عمل نمی‌تواند به آنجا برسد. ما باید جبران بکنیم. حد جبرانش را هم بعدآ می‌گویم. چون می‌خواهیم به جامعه متوسطی برسد که نزدیک به هم و شبیه به هم باشد. اما اینکه مساوی مساوی و قطعی شود، جزو هدف نیست.

حالا بر سر خطوط اجرایی می‌رویم، اولین اصل در اجراییات در این مورد، محدود بودن اشیا قابل تملک است، یعنی در اسلام این طور نیست، این اولین نقطه اختلافمان با کاپیتالیسم است. در اسلام هر چیز که هست، برای بخش خصوصی و افراد مطلق، بدون قید و شرط، قابل تملک نیست. همان طور که گفتم به طور اصولی و ابتدایی و اصل اولی، تملیک، مال بخش خصوصی نیست. مال بخش عمومی است. مال دولت است. حالا شکل مالکیت آن چه جوری است؟ مال چه کسی است؟ چطور باید مصرف شود؟ بحث‌های دیگری است.

بنابراین، این طور نیست که بخش خصوصی هر معدنی را، هر زمینی را، هر آبی را، هر جنگلی را، هر رودخانه‌ای را، هر فضایی را، هر ساحل دریایی را و همه چیزهای طبیعی دیگری را که در یک محیط وجود دارد، بدون هیچ قید و شرطی بتواند مالک شود. منتها هر یک از اینها وقتی وارد فقه می‌شوند، شرایطی دارند.

ممکن است بخشی از اینها به طور محدود و مشخص و با درنظر گرفتن اصول و شرایط محیط و زمان و مکان، قابل تملک و تصرف و حق اولویت برای بخش خصوصی باشد. طوری برخورد نمی‌کند که مطلقآ نیست. این یک اصل است. البته اگر بخواهم اینها را باز کنم، چون در یک سخنرانی می‌خواهم حرف بزنم، دارم می‌بینم که هم خسته می‌شوید و هم به آخرش نمی‌رسم. قدری اجازه بدهید تا زودتر بگذریم، منتها شما باید روی اینها مطالعه کنید. خودتان کار بکنید. بعدآ ان‌شاءالله در کارهای بعدی توضیح می‌دهیم.

مالکیت‌خصوصی اصل دوم، محدود بودن طرق مالکیت است؛ یعنی راه تحصیل ثروت و راه مالکیت در اسلام مطلق و آزاد نیست. خیلی از راه‌ها را بسته است. مثلا ربا بسته است، قمار بسته است. معاملات، قدری بسته است، تمام وجوه حرام معامله که مکاسب محرمّه است ـ آقایان اهل علم خوانده‌اند و آنهایی که نخوانده‌اند، می‌توانند نگاه کنند ـ در آنجا هفتاد و چند راه، حرام شده است که کسی از هر یک از اینها تحصیل ثروت کند، نمی‌تواند و مالی که به دست می‌آورد، مال او نیست و مالکش نمی‌شود.

بنابراین اشیا به صورت محدود، قابل تملّک هستند. راه‌های رسیدن به تملک هم محدود است. راه‌های مشخصی مقرر شده است. در اصل دوم با این دو قیدی که وجود دارد، دولت اسلامی کنترل عمیقی برای جلوگیری دارد. در هر شرایطی از دریچه‌های ثروت، تملک و تراکم ثروت در یک قطب جلوگیری می‌کند.

گفتم با اختلاف روحیه، با اختلاف نیروها، با اختلاف فکری و با اختلاف مصرف که همه مصرف نان مساوی نیست، باز تبعیض به وجود می‌آید. یعنی یک عده بیشتر و یک عده کمتر مال به دست می‌آورند. یک عده بیشتر کار می‌کنند. شرایط اقلیمی و حوادث باعث می‌شود، بیشتر داشته باشند. در اینجا خط و خطوط دیگری به کمک ما می‌آید.

حق جعل مالیاتاصل اولی که به کمک ما می‌آید، اصل "حق جعل مالیات" برای دولت است. دولت اسلامی به دلیل اینکه ـ به اصول قبلی برمی‌گردیم ـ نماینده خدا در مواد طبیعی است و به دلیل این که نماینده مردم در تولید و بازار و مواد طبیعی است و به دلیل اینکه مالک محیط و امنیت و مالک محیط زندگی است، به عنوان اداره حکومت، هر گونه مالیاتی که صلاح و عادلانه بداند، در هر رشته تولیدی به عنوان شریک ـ حتی می‌تواند ذی‌سهم باشد ـ مالیات وضع کند. این مسأله‌ای که گفتم ابتدا گیر است، از نظر ایدئولوژیکی و اجرایی گیر نیستیم. گفتم یک تور ماهیگیری که شما بافته‌اید و به من اجاره می‌دهید، من می‌روم از دریا ماهی می‌گیرم. دیروز ده ماهی و امروز پانصد ماهی گرفتم. چهارصد و نود ماهی اضافه آمده است. قبلا می‌گفتیم به چه کسی بدهیم؟ اگر به مالک تور بدهیم، زور است، به کارگر بدهیم که باز نمی‌سازد، در اینجا مالکیت دولت مطرح است. دولت به عنوان شریک می‌تواند در این تولید، ذی‌سهم باشد. می‌تواند سهمی برای دولت در نظر بگیرد.

اصل بعدی حق جعل مالیات است، این ماهی باید در محیط، در بازار و در کشوری مصرف بشود که اگر آن بازار و آن محیط نبود، گرفتن این ماهی لغو بود. اگر امنیت نبود، نمی‌توانست این ماهی را بگیرد. خیلی چیزها لازم است که مسؤولش دولت است. بنابراین حق جعل مالیات، بعد از آن که راه تولید ثروت و اشیا مملوک محدود بودند، به کمک دولت می‌آید. آنجاهایی که صلاح نمی‌دانست که ثروت انباشته شود، رویش دست می‌گذارد.

گفتم به آن صورتی که شما فکر می‌کنید، مساوی مطلق نیست. مساوی مساوی نیست. اما سعی می‌کند به هم نزدیک شود. این مالیات غیر از خمس و زکات و کفاره و آن حقوق مالی است که داریم. مالیات اصلا آن تیپ نیست. حقوقی خاص برای مصارف خاصی است که باز مال دولت است که تعیین شد. آنها به طور طبیعی یک درصد معینی از مال را به عنوان زکات مصرف می‌گیرند، یک درصد معینی از بهره و بعضی از چیزها را به عنوان خمس می‌گیرند، کفارات می‌آید و تیپ آن انفاقات واجب که مسأله چهارم بود و عرض کردم.

مسأله انفاقپنجم، مسأله انفاقات است که به طور عموم مسأله مهمی است. خطوط اجرایی را گفتم که محدود بودن طرق تصرف، اصل جعل مالیات، حق جعل مالیات، حقوق واجب مثل خمس، زکات، کفارات، دیات و چیزهایی که مقدار معینی تعیین شده است.

پنجم، اصل انفاق است که اول ایدئولوژی آن را بگویم که در رابطه با آن قرار بگیرد. واقعیتی در انسان وجود دارد و آن مسأله انگیزه‌های شخصی است. این را کسانی که واضع سوسیالیست بودند، ندیده گرفتند که بعد دچار مشکل می‌شوند. می‌بینید که عقب‌گرد می‌کنند. واقعیت این است که موتور محرک تاریخ و حرکات انسان را انگیزه‌های شخصی و سودطلبی انسان و حّب به ذات تشکیل می‌دهد. منتها گاهی این جلوه خوبی دارد. از جلوه‌های خویش اوج می‌گیرد و گاهی یک انسان فداکار هم در تحلیل نهایی، منافع خود را نادیده نمی‌گیرد.

از دید مکتبی، تفاوت مطرح شدنش در یک مکتب مادی با یک مکتب معنوی همین است. ما از نظر خواسته و غریزه، بی‌نهایت انحصار طلبیم. بی‌نهایت توسعه طلبیم. یعنی هیچ چیز انسان را سیر نمی‌کند، ظرفیت انسان هیچ وقت پر نمی‌شود. همیشه خالی است. همیشه ظرفیت دارد که پر شود. ولی در ابعاد مادی، استفاده انسان محدود است. نمی‌تواند خیلی استفاده بکند، مقداری می‌تواند تغذیه بکند، مقداری می‌تواند لذت ببرد. مقداری می‌تواند کسب و جمع بکند، وقتی زیاد شد، انسان، متحیر است که چه جور استفاده کند!

مسأله انفاق با آن ابعادی که اسلام قرار داده و با آن ریشه‌ای که در مکتب ما هست، جزو وجود خودمان می‌شود. این حالت یک انگیزه پیدا می‌کند. اصلا انسان را تشویق به همان انگیزه سودطلبی، نفع‌طلبی، توسعه طلبی و شخصیت طلبی می‌کند. تولید کند برای اینکه انفاق کند. برای اینکه می‌داند از هر چه رد شود تا به دیگران برسد، قدمی است که در راه خودش برمی‌دارد. هر قدمی که برای جامعه برمی‌دارد و محصول کارش را که در اختیار دیگران بگذارد، کاری است که برای خودش کرده است. همین است که برای خودش شده است، نه آنهایی که خودش مصرف کرده است.

اصول مکتبی که ما در رابطه انفاق با دیگران داریم، مسأله انفاقات مستحبی و نامحدود است که می‌دانید چه اثری در جامعه ما دارد! در اکثر جاها مشکلاتمان را با همین مسأله حل کردیم. در تاریخ اسلام، انفاق مستحبی، گذشت وایثار همه جا به داد مسلمان‌ها رسید و جامعه را نجات داده است.

تعریف فقر ازاگر شرایط خوبی به وجود آمده باشد که از این استفاده بکند، اصل ششم نظراسلاممی‌شود. با تعریفی که اسلام از فقر و نیاز کرده، می‌دانید که فقیر، کسی نیست که به نان شب و لباس نیاز داشته باشد. ظاهر آن، مجموعه چیزهایی است که کسی که از سطح متوسط مردم پایین باشد. این تفسیر است. کسی که از سطح متوسط کمتر است، یعنی اگر سطح متوسط مردم خانه دارند و او خانه ندارد، فقیر است. اگر متوسط مردم، خانه سه اتاقی دارند و او یک اتاق دارد، فقیر است. حتی در استراحت‌ها و مسافرت‌ها، اگر متوسط مردم در سال می‌توانند دوبار مسافرت کنند و او نمی‌تواند، نیازمند است، فقیر حساب می‌شود. اگر مردم همه یخچال دارند و او ندارد، ماشین دارند و او ندارد، فقیر حساب می‌شود.

بنابراین در هر زمان، متوسطی را در نظر می‌گیریم و مادون آن را فقر یعنی نیاز می‌دانیم. دولت اسلام با آن سرمایه عظیمی که در اختیار دارد و با آن قدرتی که در اختیار دارد و با آن حق دخالتی که در اختیار دارد، نیروهایش را باید به کار برد. طبقه‌ای که فقیر هستند ـ نه با ادله تنبلی، بیکاری، بی‌عاری و ولگردی، آنها را باید یک جور تنبیه کرد ـ کسانی که به ادله تحمیل شده و حوادث طبیعی یا ادله کمبودهای کار و چیزهای دیگر عقب می‌مانند، با آن امکانات، در درجه اول با تولید کار و دادن سرمایه و کمک ابزاری، اینها را به سطح مردم متوسط برساند. گفتم دولت از بودجه عظیمی که در اختیار دارد، عوامل تبعیض و عقب ماندگی را در جامعه از بین می‌برد. تحصیل برای همه باشد. امکانات برای رشد و شکوفا شدن انسان‌ها به طور مساوی باشد. ولی باید قبول کرد که باز هم عقب‌ماندگی‌هایی خواهد ماند و آن عقب ماندگی‌ها را اسلام می‌تواند از این طریق و با این شکل حل کند که امکانات را در اختیار افراد نیازمند می‌گذارد تا فقیر به آن معنا نداشته باشد.

با توجه به این اصول و آن اصول ایدئولوژیکی که اینها همه با هم ارتباط پیدا می‌کند، استثمار ممنوع است. در محاسبات تولیدی، مزد را بر کارگر تحمیل نمی‌کنند. این حق نیست.

اگر بازار نبود، امکان کار نبود و فقط قرارداد کردیم و رضایت دادیم که کارگر بالاجبار به جای پنجاه تومان، ده تومان بگیرد و تولید کند، حق نیست. این دولت با آن اختیاراتی که برایش قرار دادیم و با آن نظارتی که بر جامعه دارد، در یک پروژه تولیدی دخالت می‌کند و می‌تواند حق کار، کارگر، سرمایه، بازار و همه حقوق را تعیین بکند. دولت اسلامی در بخش اقتصادی، با آن اختیاراتی که برای دولت گفتیم و با آن حق شرکتی که گفتیم و با آن مسائلی که گفتیم، کاملا مسلط است که بتواند سود کارخانه را به شکلی تقسیم کند که استثمار به وجود نیاید. حق واقعی کارگر گرفته شود. حق اجتماع و خدا هم علی حده گرفته شود. بهره محدودی هم برای ایجاد انگیزه برای انسان در نظر گرفته شود. بعد اگر چیزی باقی ماند، می‌تواند با آن مالیات‌ها و با آن حقوق واجب و با آن مسائل بعدی را حل کند. تازه اگر امکاناتی در اختیار کسی باشد، در مصرف آزاد نیستیم. این را هم یک اصل بنویسید. یعنی محدود بودن مصرف.

محدود بودن مصرفدر دنیای سرمایه‌داری، هر کسی می‌تواند هر طوری مال خودش را مصرف کند، حتی مالش را برای گربه وقف کند. می‌دانید در اسلام، احتکار ممنوع است؛ یعنی نمی‌توانیم سرمایه را کنار بگذاریم. نمی‌توانیم در مصرف اسراف بکنیم. اگر بخواهیم زیاد مصرف کنیم، جلویمان را می‌گیرند. منتها به حد یک مدیر دلسوز. با همه محدودیت‌هایی که در تملک وجود داشت و با قدرتی که در دولت برای تراشیدن سرمایه انباشته شده، وجود داشت و با قدرتی که در دولت برای رسیدن به دیگران وجود داشت، اگر احیانآ در سطح مالکیت تبعیضی وجود داشته باشد، ثروتی نخواهد بود که بتوانیم به رخ مردم بکشیم. چیزی نخواهد بود که بتوانیم راکدش بگذاریم. چیزی نخواهد بود که بتوانیم معطلش بگذاریم. باید بگردد. باید تولید بکند. باید فعالیت بکند. باید در آن تلاش شود. باید جلوی احتکار، اسراف و ولخرجی‌ها گرفته شود. جامعه، متحرکّ، فعال و در حد امکان مولد باشد. ولی در عین حال انگیزه‌های شخصی را هم از انسان نمی‌گیرند که در نتیجه مثل بعضی از کشورها مبتلا نمی‌شویم.

ابتلایی که دنیای سوسیالیسم با آن اراضی وسیع دارد؛ وسیعترین کشور دنیا، شوروی است که بهترین شرایط تولید مواد غذایی را هم دارد. می‌دانید اگر آمریکا یک سال به شوروی گندم ندهد، قحطی می‌آید. یکی از ابزار فشار آمریکا بر شوروی که حتی یهودی‌ها را آزاد می‌کند که به اسرائیل بروند، همین است که گندم نفروشد. گندم می‌دهد و به زور از آنها نفت می‌گیرد. الان چین، کشور کشاورزی است، اگر از خارج گندم و برنج به آن نرسد، خفه می‌شود و می‌میرد. هنوز نیاز دارند. شوروی در دو سه سال گذشته، شصت میلیارد دلار علوم تکنیکی از غرب وارد کرده است. یعنی آن قدر عقب است که اگر ماشین‌های مدرن و خوب و حسابی و مغزهای الکترونیک پیشرفته ندهند، خیلی از کارهایش عقب می‌ماند. الان طرحی دارند که برای بازدهی بهتر، ماشین‌های کارخانه‌هایشان را به ماشین‌های غربی تبدیل کنند. برای اینکه انگیزه‌های شخصی را در آنجا کشته‌اند، فعالیت‌ها را کشته‌اند، به آن سطحی که باید برسد، نمی‌رسد.

دو سال پیش با انگلستان قرار داد بستند که انگلیس در شمال دریای خزر، یک میلیارد دلار برای استخراج نفت، سرمایه‌گذاری تکنیکی کند. در سیبری، ژاپن به کمک شوروی نمی‌آید. برای شوروی چون تکنیکش قوی نیست، کشیدن راه‌آهن آن طور که مناسب آنجا باشد، مقدور نیست. هشتاد میلیارد دلار قرارداد بسته که تکنیک و مواد غذایی و چیزهای دیگر را از ژاپن وارد کند و در مقابلش مواد خام بدهد. برای اینکه انگیزه‌های شخصی را می‌کشند، ذوق، ابتکار، خلاقیت و طراحی را از انسان می‌گیرند و می‌بینید به چه وضعی دچارند!

با اینکه در مقابل دارند امتیاز می‌دهند، برای اینکه افراد به میدان بیایند. چون طبع کار ناجور است، به دنیای کاپیتالیسم و سرمایه‌داری می‌روند که می‌دانند چه کثافتی هستند! ولی نمی‌توانند کنترل کنند. ولخرجی‌های کثیف، لجن‌ها، استثمارها، استعمارها و اسراف‌ها و تبذیرهایی که در کاخ‌های غربی می‌شود و کثافت کاری‌هایی که می‌شود، خدا می‌داند تا چه حد است! برای اینکه دولت نمی‌تواند به آن شکل، روی سرمایه‌ها کنترل داشته باشد. آن رژیم و آن مکتب هم اجازه کنترل نمی‌دهد. با تبیینی که کردیم، اسلام نه راه را آن گونه باز گذاشته که به هر چیزی که خواستند، برسند و نه انگیزه کار را از انسان گرفته است.

            والسّلام علیکم و رحمة اللّه برکاته

[1] ـ سوره ملک (67)، آیه  15

[2] ـ سوره توبه (9)، آیه  34

[3] ـ سوره نجم (53)، آیه  39

[4] ـ سوره بقره (2)، آیه  286