سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی پس از آزادی از زندان در جمع مردم قریه بهرمان پیرامون علل سقوط رژیم پهلوی
بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمیüن، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللّهِ و آلِهِ اَجْمعیüن»
«قالَ الْعَظیüمِ فüی کِتابهِ اَعُوذُ بالْلّهِ مِنَ الشّیطان الرَّجیüمْ، «اَلَّذیüنَ آمَنوُا وَ لَمْ یَلْبسوُا ایüمانُهُمْ بظلم اُولئِکَ لَهُم اْلاَمْن»[1] .
تاریخ مبارزاتدر جلسهای که امروز ظهر در همین مسجد داشتیم، عرض کردم که برای اسلامی درایراندیدن شما و مذاکرات دوستانه با شما هم محلیهای خود در این مجلس شرکت کردهام. بعضی از آقایان، مخصوصآ جوانها که بیشتر علاقمندیم آنها را ببینیم، اصرار داشتند که یک مقدار بیشتر حرف بزنم. من هم مایل نبودم درخواستی که از شما میشود و از من هم ساخته است، رد کنم. به همین منظور قبول کردم که امشب یک مقدار بیشتر با شما حرف بزنم. بعضی از آقایانی که امشب اصرار داشتند، در جلسه باشند، به من گفتند یک مقدار از تاریخچه مبارزات اخیر و سرگذشت خودم که جزء همین مبارزات است، بگویم، چون نمیخواهم از خودم حرف بزنم، به آن شکل تاریخچه نمیگویم. دنبال همان بحثی که امروز ظهر مطرح شد، مطلب اساسی، که برای شما مایه امید و نوید باشد، مطرح میکنم. ضمنآ برای شاهد مثال و بیان نمونه و برای مشخص کردن مطلب، نمونههایی که برای خودم عینی بوده، و در زندگی و در تاریخ مبارزاتی دیدهام و شما خیلی علاقمند هستید که از آن بیشتر بدانید، میگویم.
از زمانی که رژیم خاندان پهلوی در ایران روی کار آمد، تاریخ مبارزات مسلمانان ایران شروع میشود، که اکثر حضار این مجلس، مطالب زیادی از آن نمیدانند. سیاست عمومی استعمارگران و دشمنان ایران، و آنهایی که به فکر بلعیدن این کشور و استفاده از منابع و ذخایر و معادن و نیروی انسانی ما بودند، از پنجاه سال پیش بر این قرار گرفت، که نیروهایی که ممکن است در مقابل مطامع استعمارگران مقاومت کنند، در ایران بکوبند. فکر میکردند هر کسی را که زمانی ممکن است موی دماغ آنان و مانع منافع آنان شود، و به نفع مردم قیام کند، از میان بردارند.
نیرومندترین قدرتدر مطالعات و بررسیهایشان به این نتیجه رسیدند که نیرومندترین قدرت درداخل کشوردر داخل این کشور، نیروی روحانیت است. در اصل نیروی دین و قرآن و قدرت دین و اسلام بود، که روحانیت شیعه نماینده آن قدرت و آن نیرو بود. شما جوانها یادتان نیست، ولی پیرمردهای مجلس شاید خوب به یادشان باشد که در زمان پهلوی، به همه مذاهب دین حمله شد.
خیانتهای پدروپسرقضیهای که شما، امروز را برای آن تعطیل کردهاید، چهل و پنج سال پیش نمونه زشتتر آن در مشهد اتفاق افتاد. امروز شما و همه مردم ایران تعطیل کردهاید، چون سربازان رژیم و نظامیان خونخوار در مشهد به حرم مطهر امام رضا(ع) تجاوز کردهاند و چند نفر را در آن جا شهید کردهاند و چند گلوله به ایوان طلایی مقدس شلیک شد و گاز اشک آور داخل حرم را آلوده کرد و علمای شما و رهبران شما اعلام کردهاند به خاطر اظهار اعتراض، خشم و نفرت از این عمل کثیف دستگاه حاکمه، یک روز تمام کارها را تعطیل کنید. همان طور که از رادیوی انگلستان هم شنیدید، امروز سراسر ایران این دعوت را لبیک گفت. ولی در سال هزار و سیصد و چهارده، پدر این موجود که امروز سلطان ما شده، در همان مشهد، همان حرم را مورد تجاوز قرار داد. حادثه شوم مسجد گوهر شاد را در آن تاریخ به وجود آورده است. نمیدانم از پیرمردهای مجلس کسانی هستند که آن روز در مشهد بوده باشند یا نه؟ آنها که بودند تعریف کنند که آن روز بیش از شش هزار آدم را به گلوله بستند و کامیونها، ارابهها، سربازها و پاسبانها، گروه گروه جنازههای به خون غلطیده مردم را میبردند و در گودالها زیرخاک میکردند. آن جریان پدر و این هم جریان پسر است! آنچه که شما امروز نمونه آن را میبینید، چهار دهه قبل، نمونهاش را به آن شکل در تاریخ ثبت کردهاند.
خیانتهایجلوی جلسات روضهخوانی را به کلی گرفتند، یعنی هیچ کس حق نداشت رضاشاهمجلس روضه بگیرد، دستور دادند تمام مردم متحدالشکل شوند، یعنی همه یک جور لباس بپوشند، و بر این اساس لباس تمام علما و روحانیون را از تنشان بیرون میآوردند. دستور دادند زنها همه چادرها را کنار بگذارند، من که بچه بودم، یادم است در همین ده خودمان وقتی یک امنیه از گوشه و کناری پیدا میشد، زنها اگر در کوچهها بودند، همه فرار میکردند. خودم یادم هست در حسینیه ده، امنیهای با دوچرخه آمد و چادر یکی از این زنهای روستایی را گرفت و کشید و پاره کرد. این قضیه بیش از سی سال پیش اتفاق افتاد، گفتند : روضه، سخنرانی، منبر، روحانی و چادر نباشد و مردم بیحجاب شوند. این نقشه را در ایران پیاده کردند و شبیه این نقشه را کمال آتاتورک، یک نظامی قلدر و خونخوار در کشور مسلمان و هم جوار ما ترکیه پیاده کرد. آن جا قدری بیشتر پیش رفتند و اصلا گفتند دین رسمی نداریم، اذان، نماز و همه شعائر دینی را برداشتند. حتی حروف زبان آنان را که ریشه عربی داشت، حذف کردند و به جای آن حروف لاتین را آوردند، مثل کلمات انگلیسی برای این که حتی، مردم زبان قرآن را هم فراموش کنند.
در پی نقشه محو دین و خرد کردن نیروی اسلام و شکستن نمایندگان قدرت دین که (روحانیت مسلمان) هستند، بودند. این یک مسأله تازه نیست. تمام این کارها شد، ولی نتیجه چه است؟ آیا موفق شدهاند؟ چنین چیزی میشود؟ با قلب مردم میشود جنگید؟ ممکن است مدتی خاموش شوند، ولی هر روزی که خاموش شوند و سکوت کنند، اگر قلبشان در راهی باشد، احساسات در درون دلشان جمع و در موقع مناسب منفجر میشود. هر چه این احساسات شدیدتر باشد، کینهها بیشتر میشود و هر چه این احساسات قویتر باشد، عقدهها شدیدتر میشود و وقتی که این عقدهها منفجر شود، دیگر هیچ کاری نمیشود کرد. الان شما نمونه کوچک آن را میبینید. میگویند به آسانی میشود علاقه امام حسین(ع) و اسلام و قرآن را از دل این مردم بیرون کرد. خیلی حماقت میخواهد، یک قانون اجتماعی است که بر تاریخ حکومت میکند.
علت سقوطناچارم این مطلب را قدری ساده بگویم. ببینید این مطلب از کجا آب رژیم طاغوتمیخورد، چرا به این سرعت دارند به طرف سقوط میروند؟ یک قانون اجتماعی است که در بسیاری از پدیدههای طبیعی نیز حکومت دارد، و آن این است که هر چه فشار، ظلم، اختناق، زور و به قول فلاسفه حرکت قصدی زیاد بشود، عکسالعملی که از ناحیه جسم مورد فشار یا جامعه مورد فشار نشان داده میشود، شدیدتر است.
یعنی اگر شما جایی دیدید که قدرتی و ریاستی در جامعهای زور میگوید، از همان اول بفهمید که با این زور گفتنها دارد ریشههای خودش را میکند. او خیال میکند دارد دشمنانی را از میان برمیدارد، اما هر حرف زوری، هر اقدام جابرانهای، هر کار ناصوابی و هرفشار نامناسبی، یکی از رشتههای اساسی خودش را قطع میکند و یکی از شریانهایی را که باید به او برای ادامه حیات خون بدهد، قطع میکند.
همه مورخینی که تاریخ اسلام را خواندهاند، قبول دارند که اگر یزید، امام حسین(ع) را نمیکشت، ممکن بود بنیامیه قرنهای قرن حکومت کند. چون آن فاجعه عظیم را به وجود آورد و چون آن جنایت بزرگ را در مورد اهل بیت امام حسین(ع) و خاندان پیغمبر(ص) کرد، و چون به خودش اجازه داد که بچههای پیغمبر(ص) را از حریم مقدس اهل بیت بیرون بکشد و در شهرهای کوفه و شام به صورت اسیر کافر به مردم معرفی کند، با این اقدامهای جابرانه، دل و قلب مردم را با حکومت خود بد کرد.
این منحصر به یزید و سیزده قرن پیش نیست، هر جایی حکومت ظالمی پیدا شود و با مردم این گونه رفتار کند، همان داستان تکرار میشود، شوخی نیست، قدرتی که هر چه پول بخواهد دارد، هر چه سرباز بخواهد، هر چه اسلحه بخواهد دارد، هر چه بخواهد جاسوسی و ساواکی در میان مردم دارد، هر چه وسایل تبلیغ بخواهد دارد، چنین قدرتی با پشتوانههای عظیمی مثل آمریکا، انگلستان، فرانسه و ژاپن و امروز چین، شوروی و شرق و غرب را دارد، در ایران شکست میخورد. چون به همه آنها باج میدهد و منفعت میرساند. از جیب ما برمیدارد و جیب آنها را پر میکند. چنین تشکیلاتی به این آسانی در مقابل امواج افکار مردم، رو به ضعف و انحطاط میرود. چطور میشود؟ چرا؟ این چه فرمولی است؟
خوب است اینها به تدریج بنشینند و مطالعه کنند که چرا 15 خرداد شد؟ چرا مردم به خیابان آمدند؟ چرا مردم شعار دادند؟ چرا مردم ناراحت هستند؟ چرا مردم دنبال آن رهبر بزرگ روحانی میروند و دنبال اینها نمیآیند؟ به جای این که این را بررسی و حساب کنند و نارضایتیهای مردم را اصلاح کنند، بنا را بر فشار آوردن و اذیت کردن، گذاشتند.
تظاهر به دیننمونههای زیادی از رفتار اینها را در زندان دیدیم. یک مقدار هنگام ظهر برایتان گفتم، یک مقدار دیگر میگویم تا ببینید چه کار میکردند؟ گفتم اینها با دین مخالفند، مثلا زمانی در زندان به ما دستور دادند، برای این که مسلمانان را بشکنند، همینهایی که حرم میسازند، امامزاده تعمیر میکنند، قرآن چاپ میکنند، مسجد میسازند، همین کارهایی که دارید میبینید که به اسم دین، تظاهر میکنند، یک عده بچه مسلمان و جوانهای مسلمان در زندان بودند. دستور دادند مثلا فلان ساعت صبح حق ندارید بلند شوید و نماز بخوانید. مثل سربازخانه، هر وقت بیدارباش دادیم، بلند شوید و نماز بخوانید. هر چه زندانی داد میزند که ما مسلمانیم، ما برای دینمان به این جا آمدهایم، ما برای دینمان از خانههامان جدا شدهایم، ما برای نماز به این حالت افتادهایم، چطور به ما میگویید برای نماز بلند نشویم؟ میگفتند این یک دستور و امر است، همین است که میبینید. دستور از بالا رسیده است.
دستور خدا مقدم است یا دستور شما؟ حرف سرشان نمیشود، شما نمیدانید چقدر این مردم را سر این نماز کتک و شلاق زدند، صبح دستور داده بودند پاسبانها، دم اتاقها نشسته بودند، اگر کسی زودتر از خواب بیدار میشد و سرش را از رختخواب بیرون میآورد، اسمش را به دفتر میدادند، دو ساعت دیگر میآمدند او را میبردند و به تخته شلاق میبستند و آن قدر او را شلاق میزدند که تمام بدنش کبود شود و سپس به زندان برگردد. چرا؟ برای این که صبح زودتر سرش را از رختخواب بیرون آورد. حالت این جوری درست کرده بودند.
گفتم اگر انسان، انسان هم نبود و حیوان بود، در مقابل این چیزها عکسالعمل نشان میداد. آن وقت اینها توقع دارند، این آدمها باز به رژیم وفادار باشند. باز هم علاقمند باشند. یک جور رفتارهای عجیب را در روزنامه نوشته بودند. شما خیال میکنید شوخی است، ولی واقعیت دارد، برای این که بهانه بگیرند و آدمها را کتک بزنند، میآمدند یک عقرب میانداختند در اتاق زندانیها، هر انسانی عقرب را میکُشد، تا زندانیها عقرب را میکشتند، شروع به زدن زندانیها میکردند که چرا به عقرب دولت تجاوز کردهاید؟
همه شما این را مسخره میگیرید، ولی واقعآ این جوری بود، شلاق را به جان مردم میکشیدند که چرا عقرب را که مأموران دولت در اتاق شما انداختهاند، میکشید؟ به این شکل با مردم رفتار میکردند. چقدر آدم، جوان تحصیل کرده، دانشگاه دیده و روحانی زیر شلاق اینها مرده است! من رقم آن را نمیدانم، ولی میدانم خیلی بود. وقتی میمردند هم غصهشان نبود، اسمش را در دفتر مینوشتند که آزاد شود. چه کسی جرأت میکرد بیاید بپرسد، بچه من چه شد؟ اگر میپرسید بچه من کجا است؟ دم زندان او را میزدند. خودم بودم. سه سال پیش، این مسایل را دیدم. صبح میآمدند و به جای این که بگویند کسی کاری ندارد، میگفتند: امشب کسی نمرده که جنازهاش را ببریم؟ میرفتند دم سالن فریاد میکشیدند. این جوری حضور خودشان را اعلام میکردند.
با این وضع با مردم رفتار میکنند و به خیال خودشان دارند به شاهنشاه خودشان خدمت میکنند. عکسی هم بالای سرشان زدهاند و همه به جلیقه فلان قسم میخورند، اینها خیال میکنند این خدمت است. آدم احمق این است. این حماقت است، این کاری که الان به سر نصیری آوردند، اگر عقل داشتند، باید پانزده سال پیش برسرش میآوردند. برای اولین بار که مردم را شکنجه داد، بایستی جلویش را میگرفتند و دست و پایش را میشکستند. ولی وقتی نفسها در سینهها گرفت و مردم آخرین قدرت صبرشان را از دست دادند و آنچه نباید میشد، شد، این کار را کردند. وضع مردم عوض شده است. شما در دسته رویها چه شعرهایی میخواندید؟ الحمدلله پنج سال پیش که به این جا میآمدیم، حتماً یادتان است. الان شعرها چقدر فرق کرد؟ واقعاً الان فرق نکرد؟
مردم خود را این همان خورشید است، این همان زمین است، این همان آب و خاک است، نشان میدهند این همان مردم هستند، ولی فشارها و ظلمهای رژیم پهلوی و آگاهیهایی که رهبران ما دادند، وضعیت را به این جا رساند که این نتیجه را دارد به ما میدهد و مردم را متوجه کرد که دیگر آن حوادث تکرار نشود. دیگر آن خیانات بروز نکند، به این شکل مردم دارند خودشان را نشان میدهند. حالا این جا که دور است، گوشهی عقب افتادهای در ایران است، شمیرانش، همان دم کاخش، همان جایی که گفتند ما صدای انقلاب شما را شنیدیم، این استعاره و کنایه نبود. این را واقعآ به گوش شنیدند، بچهها و جوانهای پانزده، شانزده ساله، دسته دسته از میدان شمیران، حرکت میکنند و در خیابان دربند و دور کاخ نیاوران میگردند. همین شعرهایی که شما میخوانید، آن جا هم میخوانند. صدای جوانها به کاخ و کاخ نشینها میرسد. کاخ صدای انقلاب را میشنود. امروز برای کسی که آن همه ستایش شنیده و تا حد خداوندی بالا رفته، شنیدن این شعارها چقدر تلخ است!! میبیند متملقها زیرپای او را خالی کردند. چقدر برایش تلخ است که این صداها را بشنود! این همه وعده دادند که داریم ملت را به دروازه تمدن بزرگ هدایت میکنیم، تمدن بزرگ این طوری به سرشان خورد و این آرزوی کذایی در دلشان ماند. به هرحال خدا را شکر کنید، که در زمانی حساس و موقعیتی بسیار حساس، خداوند رهبری عظیم برای شما فرستاد و این لطف خداست.
رهبری انقلابما که تاریخ اسلام را بررسی میکنیم، میبینیم معمولا از زمان حضرت رسول(ص) تا به حال تاریخ شیعه چنین وضعی نداشته است. الان این موقعیت برای ما ایجاد شد. این دست از آستین رهبر بزرگ آیت الله العظمی خمینی بیرون آمد.
بلاهایی که جامعه ما را فراگرفته، همین یکی دو قلم نیست، فقط زورگوییها نیست، انواع و اقسام دزدیها، خیانتها و رشوهها رواج یافت. شما چون سر و کار ندارید و معمولا زندگیتان در سطح ساده و پایین است، ارقام بزرگ در مغزتان جا نمیگیرد. یک ریاضیدان آشنا به ارقام بزرگ ریاضی میخواهد، تا بتواند ارقام دزدیهای اینها را در مغز خود مجسم بکند، مثلا اگر امروز بگوییم، فلان خانم اشرافی یا فلان طایفه منسوب به حکومت امشب در فلان قمارخانه یک میلیون دلار باخته است، کلمه کوچکی گفتهایم. یک میلیون دلار، یعنی هفت میلیون تومان، اگر هفت میلیون تومان را بین این مردم سه دهکده تقسیم کنند، آن وقت میفهمید چقدر میشود! یک زن لخت و بیعفت به یک قمارخانه میرود و دو ساعت و نیم، پشت یک میز مینشیند و یک میلیون دلار پول مردمی را که این جوری زندگی میکنند و با این وضع زندگی میکنند، یک دفعه به جیب قماربازها بریزد. شما بدانید که همین الان که شمااین جا نشستهاید، صدها ایرانی وابسته به حکومت، در قمارخانههای اروپا و آمریکا و این طرف و آن طرف، دارند پولها را میبازند.
خیانتهایشاید پیش خودتان فکر میکنید اینها به ما چه ربطی دارد؟ خودشان پیدا رژیم به مردممیکنند و خودشان میریزند، ولی این طور نیست. من که وارد ایران میشوم، ابتدای گمرک از من مالیات میگیرند. کاسبی که جنس خود را فروخته، به عنوان سودی که برده، سر سال از او مالیات میگیرند. دکانی که این کاسبی در آن شده و در آن معامله انجام گرفت، در محضر از آن مالیات میگیرند. همین اقلام ریز، همین رادیوهایی که دست شما است، همین ضبط صوتهایی که در دست شما است، بلندگویی که جلو ماست، پتویی که این جا است، این میخی که به این منبر کوبیدهاند، این لامپ چراغی که آویزان است، این آینهای که اینجا هست، بیش از قیمتی که ما میخریم، از آن مالیات گرفتهاند، همه این معاملاتی که شما میکنید، زمین میفروشید، خانه میفروشید که سالی چند بار جا به جا میشود، دارند از اینها مالیات میگیرند. برای یک کیلو پسته که از این کشور بیرون میرود، مالیات میدهیم. در مقابلش برای یک کیلو قند که وارد میشود، مالیات میدهیم، درآمدهای سرشاری از این دگمه پیراهن شما تا همین کلاه پشمی که روی سرتان گذاشتهاید و این رنگی که در آن به کار رفته، سالی چند بار به جیب اینها میرود، دزدی میکنند، رشوه میخورند، حقوقهای گزاف برمیدارند، اختلاس میکنند. همه را نمیشود مصرف کرد. آدم که این پول را داشته باشد، کاری نمیتواند بکند. بالاخره جایی باید این را مصرف کند. سالی یکی دوبار به خارج میروند. چند میلیون دلار با خودشان میبرند و در قمارخانهها مینشینند و یک میلیون دلار را میبازند. خیال میکنند فتح خیبر کردهاند. خوشحال هم هستند. چون چیزی از دست ندادهاند. دوباره جایش را پر میکنند. این وضع است، تا موقعی نرفتهاید، خبر ندارید. در همین جزیره کیش که ساختهاند، آن قدر پول ریختهاند که اگر به همه شما که این جا نشستهاید، یک انبار اسکناس بدهند و بگویند لب چاه بنشینید و صدتومانی بردارید و در چاه بریزید، به آن اندازه که در کیش ریختهاند و خرج کردهاند، نمیشود. حال چه میشود؟ آن جا نمازخانه شد؟ نه! آن جا یک جای تفریحی شد که پولدارها بروند در آن جا قمار کنند. آن جا فاحشهخانه شد. گلهای گران قیمت را با طیاره از هلند آوردهاند و کاشتهاند. سنگ رفاهی ایتالیا را متری دو هزار تومان بکار بردهاند. ممکن است برای دکوراسیون اتاقی در آن جا میلیون میلیون پول ریخته شود، بهترین دکوراسیونهای خارجی را آوردهاند که برای هر ساعت آن چقدر پول میگیرند. این پولها را آن جا خرج کردهاند. آن وقت وقتی میخواهند برق شما را از فردوسیه تا این جا وصل کنند، صد نامه مینویسند و میگویند بودجه نداریم. بودجه بیاید تا وصل کنیم، این شقاوت است، برای ساختن یک جاده که الان به همت اشخاصی ساخته شده است، تعلل میکردند. یادتان است چقدر در ریگزارها زجر میکشیدیم تا این چند فرسخ را میرفتیم. همه مردم ایران این جوری زندگی میکنند. آن وقت چنین کشوری در جزیره کیش با آن اوضاع پول خرج میکند. آن وقت رقمهای کلانی برای اسلحه میدهند. این ارقام به درد اکثر شما نمیخورد. چهل میلیون دلار، چهل را ضرب در هفت کنید، فلان مقدار تومان میشود. میگویند با این هواپیما بجنگیم یا با آن هواپیما؟ البته اگر روزی جنگ شود، او (شوروی) با یک بمب همه کشور را ذوب میکند. به درد جاهای دیگر هم که نمیخورد، این هواپیما میخواهد با کویت و عراق مسلمان بجنگد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره انعام(6)، آیه 82