سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در گردهمایی مبلغین حوزه علمیه قم

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در گردهمایی مبلغین حوزه علمیه قم

یک ساعت و نیم سخنرانی هاشمی که هر دقیقه اش باه گوشه ای از تاریخ اسلام همخوانی دارد!

  • مدرسه فیضیه – قم
  • پنجشنبه ۴ دی ۱۳۷۶
مدرسه فیضیه، نقطه شکوه عشق/ لزوم هم صحبتی‌با طلبه‌ها/ تفاوت بحثها باتوجه‌به مستمعین/ طلبه‌ها، سالم‌ترین سخنگویان دین/ نظم تدریجی اعزام‌مبلّغین در حوزه/ نصایح مراجع به مبلّغین قبل از اعزام/ تفاوت زوایای سخنان علما/ عزیز کردن دین خدا، هدفی مشترک/ تبلیغ یعنی شناسایی‌و معرفی راه سعادت بشر/ لزوم پشتکار در تبلیغ/ مسوؤلیت خطیرسخنگوی دین بودن/ تسهیل تبادل نظردر عصر ارتباطات/ خلوص مسلمانان در پیروی از اهل بیت/ تبلیغ اسلام هدف‌اساسی مبلغین/ لزوم درک مفاهیم‌توسط طلبه‌ها برای‌استفاده در تبلیغ/ لزوم عمل به گفته‌ها برای تأثیر بیشتر بر مردم/ عدم مطابقت حرف‌با عمل، یکی از انواع نفاق/ نتیجه معکوس عدم‌مطابقت حرف و عمل مبلّغین/ آگاهی از امور، وظیفه اصلی مبلّغین/ هدایت طلبه‌ها، از وظایف مدیران‌حوزه‌ها/ لزوم حرکت متناسب‌با زمان توسط طلبه‌ها/ شناسایی و شناساندن‌نقاط مثبت و منفی، هدف اصلی تبلیغ/ لزوم انجام وظیفه‌ای مؤثر در تبلیغ/ رو در رویی روشهای‌تبلیغ در دنیای امروز/ اهمیت شناخت عرصه‌و میدان مواجهه‌در تبلیغ/ تبلیغ رودررو، روشی ویژه برای طلبه‌ها/ دنیا و روشهای‌نوین تبلیغاتی/ تجربه‌های موفق شیوه‌های سنّتی تبلیغ در دنیا/ نگرانی دشمنان ازارتباط تنگاتنگ‌روحانیت با مردم/ تاثیرات حضوریک طلبه در بین مردم/ نقش مساجد در اسلام/ برنامه غبار روبی‌مساجد، برنامه‌ای کاملاً سازنده/ ایران، مرکز تشیع/ لطف ویژه خدابه ایران و ایرانی/ ایران مهد اسلام خالص/ تأثیر عدالت علی (ع) در ایرانیان مسلمان/ تقویت روحیه مبارزه‌با تبعیض نژادی‌در ایران/ تبلور تشیع خالص در ایران/ پهنه وسیع جغرافیای‌ایران/ رسمیت شیعه‌در زمان صفویه/ مصائب شیعه‌در طول تاریخ/ روحانیت شیعه‌پناهگاه مردم در طول تاریخ/ پناه آوردن حکومتهابه روحانیت در طول تاریخ/ نقاط تحت نفوذحوزه نجف، بستررشد افکار شیعه/ روحانیت، نیروی انسانیپیاده کردن معارف‌اسلامی در ایران/ نجف اشرف، پناهگاه تشیع/ نقش قم و نجف‌در بسط فرهنگ تشیع/ نقاط تحت نفوذ حوزه‌نجف، بستر رشدافکار شیعه/ مشروطه نمونه‌ای از حضور روحانیت در میدان/ نقش روحانیت‌در مشروطه/ عجز حکومت قاجاردر منزوی کردن‌روحانیت/ غرب زدگان، دلخوشی حکومت قاجار/ آوردن رضاخان با هدف انزوای روحانیت/ هرج و مرج زمینه‌ای برای آوردن رضاخان/ انزوای روحانیت، تحلیل غربی‌ها برای‌ادامه سلطه بر ایران/ سرکوبی روحانیت و افکار شیعی توسط رضاخان/ فشار رضاخانی‌بر فعالیت‌های دینی/ حضور اجباری روحانیون‌در قوّه قضائیه/ وضعیت مدارس علوم دینی در قم/ برنامه‌های هماهنگ‌استکبار در ایران‌و ترکیه/ بازبینی پرونده‌روحانیت توسط استکبار/ رشد دوباره حوزه بعد از شهریور سال ۲۰/ اهداف، سکوت غرب در برابر رشدحوزه در ایران/ پیروزی کمونیست‌و نگرانی غرب/ رشد کمونیست در خاور دور/ رشد روزافزون‌کمونیست در دنیا/ روحانیت و مقابله‌با انقلاب کمونیست/ تبلیغات ضد دینی‌در دوره رضاخان/ اشتباه غرب در درک‌چگونگی حضور دین‌در جامعه/ شکل‌گیری انقلاب اسلامی‌به دست روحانیت/ لزوم حفظ روحیه‌اسلامی جوانان/ غافلگیری استکباردر پیروزی انقلاب اسلامی/ جامعه مدرسین حوزه علمیه‌قم، اولین تشکیلات مخفی مبارزین/ روحانیت، حزبی تمام عیار/ شبکه روحانیت، شبکه‌ای قوی و سراسری/ نکات مثبت احزاب‌در شبکه روحانیت/ ارتباط منظّم روحانیت با مردم/ کارهای روحانیت، روش صحیح تبلیغ/ روحانیت، شبکه‌ای بی‌نظیر ارتباطی/ جایگزینی، ویژگی‌ممتاز شبکه روحانیت/ امام، از الطاف الهی/ فرماندهی و رهبری‌امام، عامل اصلی پیروزی روحانیت/ عدم تمایل غربی هاو استکبارگران به پیروزی انقلاب اسلامی/ دستیابی به موقعیت‌استراتژیک ایران‌هدف اصلی استعمار/ محاسبات سود و زیان‌حضور در ایران توسط غربی‌ها/ شکست پذیری غرب‌در وحدت نیروهای‌مسلمان دنیا/ لزوم وحدت مسلمانان/ اهداف استکباری‌در حمایت از اسرائیل/ لزوم ارتباط کشورهادر عصر پیشرفت علوم/ امیدهای واهی غرب‌برای حکومت لیبرالهادر ایران/ حکومت بنی صدر و دلخوشی‌های غرب/ جنگ و اهداف شوم‌غرب درایران/ شورش و کودتااز برنامه‌های غرب‌برای براندازی انقلاب/ روزهای خوف در جای سال ۶۰/ حمایت غرب‌از تروریست‌ها/ تبلیغ غرب در ناکارآمدی روحانیت برای ساختن/ انتضار غرب دردر انفجار جامعه ایران/ وحشت غرب ازسرعت سازندگی‌درایران/ تکنولوژی حربه‌ای همیشگی غرب در جهان/ لزوم رسیدگی به سازندگی/ لزوم حفظ همکاری‌برای گسترش سازندگی/ لزوم شناخت‌دوست و دشمن/ لزوم به روز بودن طلبه‌ها/ مردم، سرمایه اصلی نظام/ ولایت فقیه، نقطه ثقل تبلیغات‌غرب در شرایط امروزی/ حمله به ولایت فقیه و تحقیر سازندگی کارهمزمان غرب در ایران/ لزوم تأمل و تفکردر نتایج سازندگی/ اضطراب دلسوزان‌انقلاب از عدم وجودمایحتاج مردم در جامعه/ سازندگی و جلوگیری‌از بیکاری/ زیرسؤال بردن‌سازندگی با هدف‌دو دل کردن مردم/ لزوم پیاده شدن‌مصادیق عدالت‌در جامعه/ عدم توجه به سازندگی‌یعنی عدم جواب به سؤالات مردم/ لزوم حفظ هوشیاری‌در برخورد با مسائل/ دشمنان و زیرسؤال بردن‌همیشگی ستون فقرات‌وحدت ملی/ آیت‌الله خامنه‌ای تنها شخص شایسته‌رهبری بعد از رحلت امام (ره)/ لزوم برخورداری ازتجربه و سابقه در امور رهبری/ انتخاب رهبری پس از امام پس از مشورتهای بسیار/ لزوم بحث ولایت فقیه‌در فضای بحث و نقّادی/ لزوم حفظ هوشیاری‌در بحث‌ها/ هوشیاری مردم، نقطه مثبت انقلاب/ لزوم توجه به تبلیغات اجتماعی/ لزوم تحلیل مسایل‌توسط روحانیت

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

الحمدلله والسّلام علی رسول الله و آله

برای بنده توفیق بزرگی است که در آستانه ماه مبارک رمضان و به مناسبت برنامه بسیار بجای اعزام مبلغین از حوزه علمیه به سراسر کشور، در محضر شما عزیزان، برادران، فرزندان و کسانی که از عمق جان به آن‌ها عشق می‌ورزم، باشم. آن‌هم در مدرسه فیضیه که عمری برای من ملجأ و مأمن و نقطه شکوه عشق و علاقه و جای تحصیل و تهذیب بود. الحمدلله هنوز هم هست. برای جلسه شما بهای زیادی قائلم و صرفاً به‌خاطر همین از تهران آمدم و این صحبت را با شما دارم و برمی‌گردم. این را دلیل بگیرید که اهمیت زیادی برای این برنامه و صحبت با شما قائل هستم. فکر می‌کنم به عنوان یک طلبه، کسی که از دورانی که شما دارید عبور می‌کنید، عبور کرده و تجربه‌هایی در زندگی طلبگی و مسئولیت‌های سیاسی و تبلیغی و مدیریتی دارد، صحبت‌هایش می‌تواند برای این اجتماع، به‌عنوان یک بحث قابل مطالعه و فکر، مطرح باشد. هیچ وقت مدعی نیستم که باید حرف آخر را - حرفی که بالایش حرفی نیست - بزنم. بلکه فکرم این است که چیزهایی را که می‌فهمم، با کسانی که علاقه دارم در آگاهی و اندیشه سرآمد باشند، در میان می‌گذارم و همین کار را می‌کنم.

طبیعی است با طلبه‌ها که حرف می‌زنم، حرف‌ها باید کیفیت دیگری داشته باشد و نسبت به بحث‌های عمومی که در خطبه‌ها، سخنرانی‌ها و جلسات تخصصی عرض می‌کنم، فرق کند. برنامه تبلیغ نتیجه سازمان یافتن اعزام مبلّغِ است که یکی از دستاوردهای این زمان‌است که باید به‌آن اهمیت داد و در آینده هم اگر نواقصی دارد، باید برطرف کنیم. این خیلی مهم است که در ماه رمضان یا محرم یا مناسبت‌های دیگر با نظم و حساب و اهداف مشخص طلبه‌ها و فضلا که سالم‌ترین و طبیعی‌ترین سخنگوهای دین هستند، با برنامه‌ای مشخص اعزام بشوند که بحمدلله دارد شکل می‌گیرد. دیروز برادران به من گفتند که ۸ ههزار تقاضا تاکنون از سراسر کشور آمده است. به‌این خیلی اهمیت بدهید. ما هم مثل شما طلبه بودیم و اینجا درس می‌خواندیم. نزدیک‌های ماه رمضان که می‌شد، اول حیرانی و سرگردانی‌مان بود که به‌کجا برویم و چگونه برویم؟ با امید به‌خدا چمدان کتاب را برمی‌داشتیم و به یک شهرستان می‌رفتیم و چند روز همین جور سرگردان بودیم تا روستا یا یک جایی پیدا می‌کردیم. البته اوّل کار است. حتماً بهتر از این هم خواهد شد. قبلاً علما، بزرگان، استادان و مراجع در حوزه‌های درسشان معمولاً طلبه‌ها را پیش از ماه رمضان یا قبل از تعطیلی حوزه، نصیحت می‌کردند. مطالب گفتنی را می‌گفتند. الآن‌هم هستند. طبیعی است که حرف استاد و مراجع اثر عمیق‌تری در دل شاگردان دارد. آن‌ها از یک زاویه‌های دیگر حرف می‌زنند؛ امّا حرف‌هایی که بنده و امثال بنده می‌زنیم؛ می‌تواند از زاویه‌های جدیدی برای شما هم باشد.

مدعی نیستم از حرف‌هایی که آن‌ها زدند، بهتر حرف می‌زنم، ولی ممکن است مطالبی را بگویم که آن‌ها نمی‌گویند. اساس مطلب که همه ما در آن متفقیم این است که می‌خواهیم دین خدا را عزیز کنیم و مروّج معارف آسمانی باشیم. می‌خواهیم مسایلی را که عقیده داریم از طرف خداست و توسط پیغمبر (ص) و ائمه (ع) در اختیار ما گذاشته شد، به مردم بگوییم. عقیده داریم که مهم‌ترین سرمایه و وسیله سعادت برای مردم در ایران و سایر جاها همین‌هاست. به همین دلیل طلبه و به همین دلیل مبلّغ هستیم. بنابراین دنبال این هستیم که آن چیزهایی که در ترویج دین و سعادت مردم در دنیا و آخرت مؤثر است، بشناسیم و بفهمیم و آن‌ها را برای مردم بگوییم. فکر نمی‌کنم در تعریف تبلیغ روشن‌تر از این حرفی باشد. حق مطلب و لب بحث همین است که می‌خواهیم معارف سعادت‌بخش الهی را در مسافرت‌ها، منابر، مراودات، معاشرت‌ها یا طرق دیگر تبلیغ با مردم در میان بگذاریم. می‌دانیم کار ما مهم است - البته از نظر من - و می‌دانیم که راه سعادتی بهتر از این برای مردم نیست. زندگی ما شاهد است. همین که این راه را انتخاب کردیم، نشان از عقیده ما بود. که این راه پر خاطره را کردیم. این راه مشکلاتی هم دارد و تحمّل این مسئولیت سخنگوی دین بودن مسئله کمی نیست. برای یک هدف بسیار بسیار با ارزش که سعادت دنیا و آخرت مردم است، تلاش می‌کنیم. ما مبلّغ این عقیده هستیم. حقیقتاً ما خیلی چیزها را از دنیا فهمیدیم و راهی را بهتر از این نمی‌بینیم.

الآن به همه مکتب‌های بشری که نگاه می‌کنیم و به روش‌های زندگی مردم در شرق و غرب و در ملّت‌های گوناگون توجه می‌کنیم، می‌بینم اسلام اکمل است. الآن دنیای ارتباطات است و چیزی مخفی نیست که انسان فکر کند گنج‌هایی در مکاتب مختلف است که نمی‌دانیم. مطالعات مقایسه‌ای و مقارن خیلی آسان است و انسان خیلی زود می‌تواند درک کند و ما هم این کارها را در دوره‌های گذشته کردیم. به عنوان کسی که همه بخش‌های مختلف زندگی، از زندگی روستایی تا زندگی شهری، دوران تحصیل، دوران تبلیغ، دوران مبارزه، دوران جنگ، دوران ریاست و مدیریت، ارتباط با کشورها، با شخصیت‌ها، متفکرین دنیا و سیاست سیاستمداران و هر چه که وسیله تشخیص است در این مدّت از نزدیک دیده است. واقعاً ایمان دارم که ما به یمن ارتباطمان با اهل‌بیت (ع) که لبّ اسلام و اسلام خالص است، راه درستی در پیش داریم و خداوند در میآن‌همه کشورهای دنیا، راه درست را به ایران داده است. البته عواملی بوده که ما به‌این نام هستیم.

به هر حال می‌خواهیم این راه خوب را برای دیگرآن‌هم ترسیم کنیم. حداقل خودمان، فرزندانمان، نسل‌های جدیدمان و آیندگان‌مان را در این راه ثابت قدم کنیم. هدف بسیار بزرگی برای شما طلبه‌ها است. کسانی که این برنامه را انتخاب کردند - با شیوه‌های گوناگون - اهمیت این اجلاس را می‌دانند. برای این هدف که کسی می‌خواهد مبلّغ شود، آمادگی لازم دارد. این‌گونه نیست که تا آمدیم در حوزه و یک مقدار ادبیات و بخشی از سطح و یا بیشتر را خواندیم، برای چنین تکلیف مهمی آماده شده باشیم.

باید برای این کار آماده شویم. پس قدم اول این است که خودمان را بسازیم و برای این حقیقت آسمانی آماده و ناب باشیم. کتاب‌ها را سطحی نخوانیم و حفظ کنیم و برای دیگران بگوییم. این کافی نیست. واقعاً ما باید مطالعه و تحقیق کنیم و اگر قبول نداریم، بحث کنیم. با استادان مجادله کنیم تا معتقد شود. که البته شما معمولاً این بحث را دارید و طلبه‌ها دارند؛ اگر نداشتند، دلیلی نبود که اینجا باشند. با انتخاب این کار، این خصلت پیدا شده و از لحاظ معنوی و اخلاقیات، با عقیده و فکر خودمان منطبق می‌کنیم که آنچه را که می‌آموزیم به‌دیگران بگوییم و آن‌ها را دعوت کنیم. اگر در زندگی خودمان ناخالصی باشد، خودمان مبلّغ خودمان نیستیم. ممکن است انسانی با قلب و با دلش قوی باشد، اگر آنچه که زبانش می‌گوید، با دلش تطبیق نکند، خیلی مؤثر نیست. برای خودش هم مؤثر نیست؛ چون خود انسان از درون تهی می‌شود؛ اگر حرف‌هایی بزند که قبول ندارد، مثل افرادی که برای فریب مردم یا اهداف دیگر، شعار می‌دهند، خودشان از درون ساقط می‌شوند. این حالت واقعاً نفاق است. نفاق صور مختلفی دارد. یک نوع نفاق این است که انسان چیزهایی را که قبول ندارد، برای مردم مطرح بکند و از مردم بخواهد آن‌گونه باشند، این شاید بدترین نوع نفاق باشد که از درون انسان را توخالی می‌کند. اگر ناخالصی باشد، در عمل می‌لنگیم. در حرف‌هایمان مؤثر نیستیم. بروز هم می‌کند. یک انسان نمی‌تواند تا آخر عمر خودش را بر دیگران مخفی کند.

به تدریج مورد استهزاء مردم قرار می‌گیرد و نتیجه عکس می‌دهد. مردم می‌فهمند که این حرف‌ها پشتوانه ندارد و ایمان مردم را - اگر خودشان ایمان داشته باشند - ضعیف می‌کند. بنابراین ما واقعاً باید از لحاظ علمی برای حرف‌هایی که با مردم مطرح می‌کنیم، الگو باشیم.

نقطه سوّم آگاهی است. این آگاهی یک مقدارش مطالعات همین درس‌ها و بحث‌ها و مواد تبلیغ است که کار ماست. هر مقدار مبلّغ باسوادتر، آگاه‌تر و به مبانی، مواد، متون و ادّله خبیرتر باشد، قوی‌تر می‌تواند عمل کند. شکی نیست که این‌گونه است. فکر می‌کنم این برای طلبه‌ها خیلی سخت نیست؛ چون شما اهل تحقیق هستید و همه عمرتان را صرف همین کار کردید. مسئله مهم این است که درست مطالعه کنید. این از وظایف مدیران حوزه است، از وظایف استادان و هدایت‌کنندگان است که طلبه‌های جوان را هدایت کنند که چه مطالعه کنند. متد تحصیلشان و تحقیقشان نمونه باشد و معلوم باشد چه اهدافی را پیگیری کنند.

امروز کتاب خیلی است، نوشته خیلی است، مطلب خیلی زیاد در دنیا هست، همه را نمی‌توانیم بفهمیم. باید در حدّ عمر و وقتی که داریم، انتخاب کنیم. مواردی که برای خودمان لازم است را مطالعه کنیم. این از وظایف استادان و هدایت‌گران حوزه است که به طلبه‌ها برای انتخاب کمک کنند. در این شرایطی که هستیم، مطالب فرق می‌کند. باید متناسب با زمان به پیش برویم. این حرف نقطه چهارمی است که من دارم تکیه می‌کنم. در شرایط تبلیغ و مبلغ، آگاهی مهم است. آگاهی‌هایی که تلنبار می‌شود و ممکن است مربوط به زمانه نباشد، نمی‌تواند پشتوانه مبلّغ باشد.

جهت درست برای تبلیغ این است که ما محیط، زمان، تاریخ، دشمن خودمان، دوست، اهداف و حربه‌های دشمن را بشناسیم. چون تبلیغ بی‌هدف نیست. نمی‌گوییم فقط انجام وظیفه می‌کنیم و هر چه می‌خواهد شود. این یک جور تفکر است. ما این جوری فکر نمی‌کنیم. ما این‌گونه فکر می‌کنیم که می‌خواهیم انجام وظیفه‌ای مؤثر کنیم و از اتلاف وقت نتیجه بگیریم. آن چیزها باید این‌گونه‌باشد. لذا شناخت مطالبی که گفتم، مهم است. الآن در ایران هستیم. مرکز کار و پایگاه ما ایران است، در بخش تشیع خارج از ایرآن‌هم انسان‌هایی داریم، در بخش اسلام خیلی وسیع با مردم مواجهیم؛ ولی دنیا آن چنان امروز به هم پیوسته است که باید همه این‌ها را در نظر بگیریم. دشمنان خودمان را بشناسیم، نقاط قوّت و ضعف خودمان را بشناسیم، شیوه‌های ورود دشمن را بشناسیم، تبلیغ و رساندن پیام امروز به‌صورت یک مواجهه در آمده است. ما تنها نیستیم. که حرف می‌زنیم. دیگرآن‌هم هستند که می‌خواهند خلاف ما را بگویند؛ صهیونیست‌ها هستند، غربی‌ها، فرهنگ غرب با ما مواجه است. ملی‌گراها و کسانی هستند که اصولاً فکر می‌کند دین مزاحم آنهاست. نمی‌خواهند دین حاکم باشد. بطور کلّی ادیان دیگر هم هستند. همین‌طور که ما می‌خواهیم از دین خود حمایت کنیم، آن‌ها هم می‌خواهند از مذهب و دینشان حمایت بکنند. همان‌طور که ما ایمان داریم، آن‌ها هم ایمان دارند و می‌خواهند مقابل ما باشند؛ لذا شناخت عرصه و میدان مواجهه خیلی مهم است.

این کاری است که با طلبه بیشتر داریم. دنیا الآن مثل ما عمل نمی‌کند. این تبلیغ رودررو و مواجهه که شما طلبه‌ها دارید و در شهرها و روستاها میان مردم در مسجد و حسینیه می‌روید و در جلسات خانگی، قبیلگی با مردم صحبت می‌کنید، سنّتی است که از قدیم بود. خوب و خیلی مؤثر است، ولی امروز ابزار فراوانی مثل رسانه‌ها، ماهواره‌ها، شبکه‌هایی مثل اینترنت، فاکس‌ها و روزنامه‌ها، فیلم، سینما و تئاتر، هم هستند که همه باید مورد توجه ما باشد. امروز نمی‌توانیم به همین شیوه تبلیغ رودررو و محدود در مسجد و حسینیه اکتفا کنیم. این برای ما بسیار مهم است. حتی آنهایی که همه آن ابزار را دارند، این را فراموش نمی‌کنند. اگر بتوانند، برایشان آسان نیست. برای ما این آسان است. ما نباید این را از دست بدهیم. آقایانی که اینجا زحمت می‌کشند، فکر نکنند که مثلاً در روستای پنجاه نفری کشاورز و کاسب جمع شدند و دارند در مقابل موج تبلیغاتی حرف می‌زنند که میلیون ‌ها نفر را از طریق موج تصویر تحت تبلیغ قرار می‌دهد و این دو روش اصلاً قابل مقایسه نیستند. نگران نباشید. ما تجربه‌ای داریم که لشکر حق با همین شیوه سنتی بر امواج رادیوها و تلویزیونها پیروز شد. نمی‌گویم نباید آن‌ها را داشته باشیم. این وظیفه علما، مراجع، دولت و همه ماست که همه آن چیزها را در اختیار شما بگذاریم تا استفاده کنید. ولی راه سنتی را نباید فراموش کنیم.

ما از این کار تجربه خوبی داریم و می‌دانم که دشمنان ما هم از این ارتباط تنگاتنگی که نیروهای روحانیت با توده ملّت دارد، نگرانند. در همین بخش جایگاه مساجد باید محفوظ باشد. اگر فکر کنیم همیشه از طریق رادیو و روزنامه حرف‌هایمان را بتوانیم بزنیم و مساجد را فراموش کنیم، اشتباه بسیار بسیار بزرگی را مرتکب شدیم. الآن هستند کسانی که مخلصانه فکر می‌کنند. وقتی که می‌توانیم از تهران حرفمان را با یک رادیوی گوشی حتّی سر مزارع به مردم بزنیم، چه لزومی دارد جور دیگری دنبالشان برویم؟ سوءنیت هم ندارند. فکر می‌کنند اگر برای صرفه‌جویی در وقت و نیروها این کار را بکنند، بهتر است امّا قبول نداریم. این حرف‌ها باید با هم باشد. خیلی فرق دارد. یک طلبه‌ای پاک، یک انسان شریف، مؤمن و عامل به وظایف در میان مردم باشد و با خانواده‌ها و مردم در مساجد و حسینیه‌ها ارتباط برقرار کند بهتر است تا اینکه آن‌ها از رادیو یا تلویزیون بشنوند. فقط به همین حرف زدن نیست. حضور یک طلبه در یک روستا صدها منفعت دارد. یک راه آن این است. راهه‌ای دیگری هم وجود دارد. اصلاً آن حالی که انسان‌ها در مساجد دارند خیلی فرق می‌کند با حالی که در صندلی سینما بنشینند و به تبلیغ یک عالم گوش بدهند. آن‌هم مهم است و برای شرایطی هم از آن روش استفاده می‌شود؛ امّا این عالَم دیگری دارد. لذا ما باید واقعاً به مساجدمان بها بدهیم. این حرکتی که اخیراً - الآن در همان دهه هستیم، یعنی دهه تزئین مساجد - برای غبارروبی، تمیز کردن، هم عصر کردن مساجد و مناسب با زمان و انتظارات جوانان مساجد را اداره کردن، کاری است که باید آن بها بدهیم. اهمیتش محفوظ است. این کار دارد می‌شود. الآن ما هستیم و این مردم و این ایران و دنیا و شیعه و کارهایی که می‌خواهیم کنیم. می‌خواهم کم‌کم از تاریخ شروع کنم و به زمان خود برسم و شرایط زمان را در این گفتگوی خودمانی برای شما توضیح بدهم.

به هر حال ایران بعد از شروع کار اسلام، از همان عصر اول اسلام به هردلیل مرکز تشیع شده و این مسئله مهمی است. این یک مقدار قابل بررسی است که چرا چنین شد؟ خیلی‌ها ادلّه تاریخی دارند. می‌شود این را روشن کرد که چرا این‌گونه شد. ولی نباید اینجا خواست خدا و اراده الهی را ندیده بگیریم. همه چیز را می‌توانیم تحلیل مادی کنیم. عوامل مادّی این‌ها را پیدا کنیم که الآن‌هم روشن است. کتاب‌ها نوشته‌اند، تحقیق کرده‌اند، بنده هم مطالعه کردم، ولی فکر می‌کنم حالتی است که من شخصاً دارم. این را خیلی هم نمی‌توانم ثابت کنم. امّا برداشتی دارم و آن اینکه در همان هدف ارسال رسل و ارسال ختم رسل (ص) و دین خاتم از طرف خدا توجهی بوده به‌این که ایران مهد اسلام خالص باشد. می‌گویند حضرت امیر (ع) در مقابل روحیه نژادپرستی عربی که در بعضی‌ها از حکام بود، از موالی حمایت کردند. چون غیر عرب‌ها را معمولاً شهروند درجه دوّم حساب می‌کردند و به آن‌ها موالی می‌گفتند. به این‌ها آن اعتباری که برای عرب خالص بود، نمی‌دادند. برای ایرانی‌ها، آفریقایی‌ها، ترک‌ها و سایر فرق که مسلمان می‌شدند، یک احساس بیگانگی بود. عدالتی که علی‌بن‌ابیطالب (ع) داشتند و از حقوق موالی و غیر عرب دفاع می‌کردند، درکسانی که از ایران به اسلام می‌پیوستند. تأثیر عمیقی داشت و با عقل می‌پیوستند. وقتی که نزدیک می‌شدند، معارف عمیق را هم می‌دیدند. ایرانی‌ها هم همیشه مردم با هوش و اهل تحقیق بودند.

ایرانی‌ها زودتر و بیشتر از دیگران به‌این نقطه رسیدند. در دوران حکومت‌های اموی و عباسی روحیه تبعیض و برخورد ظالمانه با غیرعرب و ندادن مسئولیت‌ها به غیر عرب باعث شد که این روحیه کم‌کم تقویت شد. این تحلیل ظاهری است که می‌شود و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

به هر حال ایران از خیلی قدیم در فاز تشیع خالص آمد. مذاهب دیگر هم در ایران بودند که گاهی حاکم بودند. شیعیآن‌هم گاه در ایران حاکم بودند و گاه نبودند. ولی رشته تشیع همیشه محفوظ بود. شما می‌توانید تبلورش را در حکومت‌های طبرستان و حضور علوی‌ها در مناطق مرکزی البرز و اطراف البرز و حکومت آل بویه و حکومت‌های دیگر در تاریخ پیدا بکنید.

خراسان آن موقع شامل افغانستان و پاکستآن‌هم می‌شد. در جنوب هم اطراف خلیج فارس و جنوب خلیج فارس شیعه بودند. چون حکومت ایران توسعه داشت. بغداد و آن منطقه هم در این محدوده حساب می‌شود. این مجموعه همیشه به‌صورت یک جریان فرهنگی متّصل به اهل‌بیت (ع)، جریان حاکم فکری بود. گاهی سرکوب و گاهی پیروز می‌شدند. اوجش را در زمان صفویه داریم که صفویه کار بزرگی انجام دادند و ایران را رسماً و عملاً شیعه کردند. در زمان آل بویه هم این‌گونه بود.

در بغداد این حالت بود. ولی شما آن موقع هم می‌بینید، مثلاً کتاب‌های شیعیان را چگونه در بغداد سوزاندند و چه بلاهایی سر شیعیان آوردند که بزرگان به نجف پناه آوردند! دوباره در گوشه‌ای شروع   به‌جا انداختن شیعه کردند؛ امّا در زمان صفویه این کار بزرگ انجام شد و خدمت عظیم صفوی‌ها همین بود که رسمی کردند. از کارهای افراطی و خاصّی که آن‌ها داشتند، بگذریم که ممکن است خیلی‌ها امروز به عنوان معارف شیعه بدانند و جزو سنت‌ها باشد. ولی به هر حال آن‌ها این کار را کردند. از آن به بعد دشمنان شیعه و دشمنان اسلام تلاش می‌کنند تا این رابطه از ایران گرفته شود. در این جریان‌ها همیشه روحانیت پناهگاه مردم و ملجأ و مروّج این افکار و مکتب بوده و همیشه خطرها بود.

وقتی که مبارزات مردمی شدید می‌شد، حکومت‌ها اگر هم با روحانیت سروکاری نداشتند، به روحانیت پناه می‌بردند و روحانیت، چون می‌خواستند از کلّیت جامعه شیعه و کشور شیعه دفاع کنند، همیشه به میدان می‌آمدند و خطر را دفع می‌کردند. دوباره آن‌ها را به حجره‌ها برمی‌گرداندند. چون آن چیزهایی که این‌ها توقع داشتند، آن‌ها نمی‌پسندیدند. فکر می‌کردند که اهل حکومت آن‌ها هستند و روحانیون مزاحم شهوات آن‌ها می‌شوند. آن‌ها به‌اینکه فعلاً بالاخره مردم را داشته باشند، اکتفا می‌کردند و خدمات خودشان را انجام می‌دادند و در جاهایی هم کمک می‌کردند. چون ما در جنگ‌های روس با ایران می‌بینیم وقتی که خطر به حدّ اعلی می‌رسد، علما از نجف بلند می‌شوند و برای دفاع می‌آیند. در جریان تنباکو می‌بینیم علما می‌آیند و نجات می‌دهند.

در جریان مشروطه می‌بینیم علما می‌آیند و نجات می‌دهند. در زمان استبداد صغیر که مشروطه را از بین می‌برند، دوباره علما وارد می‌شوند و حل می‌کنند. همیشه این کرّوفر بود. پس بستر این قسمت تاریخی را که من به صورت تحلیلی گفتم، می‌توانید استنتاج کنید که بستر فرهنگ اکثریت ایرانی، معارف تشیع و اهل بیت (ع) بود. سرباز و نیروی انسانی این راه هم علما، روحانیت و طلبه‌های مدارس دینی بودند. این فراز و نشیب دارد. در جاهایی مثل زمان صفویه خیلی شدید می‌شود. در زمانی کم می‌شود. گاهی فشار می‌آورند.

زمانی به نجف پناه می‌برند. در نجف همیشه موارد جالبی می‌بینیم. نجف الآن بیش از ههزار سال است که پناهگاه تشیع است. همیشه شرایط سیاسی هم این را جور می‌کرد. گاهی سرکوب می‌شد. ولی مثلاً همین اواخر که حکومت شیعی ایران و حکومت سنّی در ترکیه با هم تضاد داشتند، این پایگاه محفوظ بود. بااینکه مردم نجف شیعه نبودند و این شهر از این جهت مرکز تشیع نبود، به خاطر شرایطی که قابل مطالعه است، این پایگاه همیشه بوده و تغذیه می‌کرد.

البته قبل از نجف، قم شکل گرفته بود. شیعیان خالصی در صدر قرون اولیه، قم را به عنوان پایگاه آل پیغمبر (ص) و اهل بیت (ع) انتخاب کردند. حوزه نجف بعداً به صورت کلاسیک شکل رسمی گرفت. در این حوزه، یعنی به فرات و دجله تا رود سند، از این بالا از اترک، یک مقدار بالاتر از ارس، یک مقدار بالاتر تا جنوب خلیج فارس نگاه کنید، معمولاً بستر فکری آن‌ها با معارف اهل‌بیت (ع) شکل گرفته است. سرباز این راه هم روحانیت بوده و که همیشه کارگشا بودند.

همیشه اتفاق می‌افتاد که دنیاپرستان و مخالفان راه خدا که همیشه فراوانند، به‌اینها ضربه می‌زدند و جریان فکری را محدود می‌کردند. اوج حضور دین و روحانیت در میدان‌های عملی در قرن اخیر را شما درمشروطه دیدید. ایران دچار یک عقب‌افتادگی بسیار بدی شده بود، در شرایطی که دنیا بعد از رنسانس اروپا و انقلاب کبیر فرانسه به طرف تمدن، تکنولوژی، صنعت، پیشرفت و تسخیر طبیعت پیش می‌رفت، ایران دچار استبداد بسیار زشتی بود.

خانواده قاجار در جنگ‌ها و زورگویی‌ها دست و پای همه را بسته بود. انگلیس و روس هم همیشه فشار می‌آوردند و نمی‌گذاشتند در ایران کاری شود. علما و روحانیت با مردم متدین بودند که این حصار شوم را شکستند و استبداد را بیرون کردند. مشروطه ساختند، امّا زود جریان‌های انحرافی فرهنگی و سیاسی متجدد، روحانیت را از صحنه بیرون کردند.

اوّل خود دولت، خود حکومت که محمد علی شاه بود، مجلس را به توپ بست و آن را تعطیل کرد، بعد هم که دوباره مجلس تشکیل شد، عملاً روحانیت را از جامعه کنار زدند؛ البته جریان به‌گونه‌ای بود که احتیاج به روحانیت داشتند؟ چون به محض اینکه علما را تحقیر و تضعیف می‌کردند، با استبداد مواجه بودند؛ یعنی این‌گونه نبود که اگر روحانیت را می‌زدند، جایش را متجددها بگیرند. متجددها کسی نبودند. عدهّی کمی که به روسیه یا غرب رفته، درس خوانده و آمده بودند. عدّه بسیار محدودی بودند و پایگاه مردمی نداشتند. وقتی که علما به میدان می‌آمدند، مردم هم می‌آمدند و استبداد عقب‌نشینی می‌کرد. این‌ها آمدند و یکی دوبار روحانیت را عقب زدند، استبداد جایش را گرفت.

دیدند نمی‌شود. فکر می‌کنم مهم‌ترین تصمیمی که غربی‌ها در آن موقع گرفتند و روس‌ها هم موافق بودند. چون نمی‌توانستند در دنیای امروز روحانیت را تحمّل بکنند، رضاخان را آوردند، این خیلی مهم است، ببینید قضیه این‌گونه شده بود؛ یا استبداد یا روحانیت. چون آن فرهنگ به اصطلاح لیبرالی و متجدد که آن روز بیشتر تعبیر می‌شد، نه زمینه نیروی نظامی و زمینه مردمی نداشت. آن‌ها می‌توانستند با یکی از این دو جریان بسازند که با روحانیت می‌ساختند و پیروز می‌شدند. بعدش نمی‌توانستند تحمّل بکنند. به بحث‌های جدّی که می‌رسیدند، اختلاف‌نظر بود. درگیری بین حاج شیخ فضل‌الله نوری با بقیه، سر همین مسائل پیش آمد.

یا مرحوم مدرس که پایه‌گذار واقعی مشروطه بود. واقعاً رکنی بود که ترورش کردند، برای اینکه نمی‌توانستند قدرت او را تحمّل بکنند. این طرف هم طرف‌داران استبداد مثل ملک‌المتکلّم می‌آمدند و این‌ها شخصیت‌های بزرگ را اعدام می‌کردند. این وسط این شرایط بود. هرج و مرج شد. حالت خلاء پیش آمد. استبداد زمینه موفق شدن و سلطه را نداشت. متجددها امکان تفوق را نداشتند. روحانیت و نیروی اصلی توده مردم هم تقریباً نمی‌توانستند آن‌ها را تحمّل کنند. نتیجه رسید به‌اینکه جریانی مثل رضاخان، سردودمان پهلوی را بیاورند و آن بساطی که شما طلبه‌های جوان ندیدید و ما یک مقدار دیدیم. ولی حتماً می‌دانید که وضعی را به راه انداختند و روحانیت را سرکوب کردند. اینجا مسئله مهمی است. غربی‌ها به‌این نتیجه رسیده بودند. تحلیل غربی‌ها این بود که اگر بخواهند در ایران لانه کنند و بمانند، باید روحانیت را سرکوب کنند. قبلاً شما می‌بینید انگلیسی‌ها که می‌خواستند از جنوب، به بوشهر، شیراز و فارس بیایند، با علمایی مواجه بودند که جلویشان را می‌گرفتند و مثل سد آنجا مانده بودند.

در شمال هم جریان‌هایی مثل نهضت جنگل، در غرب هم جریانی مثل خیابانی‌ها و نیروهای آذربایجانی متدین و انقلابی این حرکت‌ها را می‌کردند. در مرکز هم که معلوم است. پشتوانه این‌ها نجف بود. علمای آنجا حمایت می‌کردند. این‌ها به این نتیجه رسیدند که باید روحانیت را سرکوب کنند و سرکوب هم کردند. فقط روحانیت هم نبود. می‌خواستند روحانیت و آن بستر را که بستر فرهنگ تشیع بود، با هم سرکوب بکنند و این کار را رضاخان با نهایت قساوت کرد.

نمی‌دانم آخر دوره رضاخان چقدر در یاد شما آقایان در جلسه است؟ حتماً کسانی هستند که آن چیزها را به‌خاطر دارند که بعد پسرش می‌آید. چیزی از روحانیت نمانده بود؛ در قم، مشهد و تهران، تقریباً تصفیه شده بود. حتّی لباس و عمامه هم بایستی با اجازه آن‌ها باشد. حسینیه‌ها را تعطیل کرده بودند. روضه‌ها را تعطیل کرده بودند. اگر روضه‌های خانگی را می‌فهمیدند، جریمه می‌کردند. مداحی‌ها، هیأت‌ها و سینه‌زنی‌ها محدود بود. سربازان را هم محدود کرده بودند. یک عدّه از حوزه رفتند. شخصیت‌های بزرگ و دانشمند حوزه به دستگاه قضایی رفتند. تا حدودی دستگاه قضایی زمان پهلوی را علمای حوزه شکل دادند. خوب هم بود؛ یعنی این‌ها موفق شدند دستگاه قضایی خوبی درست کنند که قوانین مدنی خوبی داشت. ما هنوز با همان قوانین مدنی عمل می‌کنیم. همین روحانیون رفتند و آن کارها را سامان دادند. آن لباسشان را عوض کردند و در کارهای قضایی و فرهنگی و جاهای دیگر عمل کردند. در مملکت بساط روحانیت نبود. ما آن دوره - یعنی بعد از اینکه حوزه تشکیل شد و آیت‌الله بروجردی آمدند و حوزه شکل گرفته بود - آمدیم.

وقتی قمی را که الآن می‌بینم، با سال بیست و هفت سال قبل که آمده بودم، مقایسه می‌کنم، می‌بینم یک چیزی دیگر است. به‌ندرت در گوشه‌ای طلبه دیده می‌شد و مدرسه بود. همین فیضیه و دارالشفاء بود و بعداً مدارس دیگر مثل حجتیه ساخته شد. مدرسه خان، مخروبه‌ای در راه دور بود. در اطراف چهار مردان، مدرسه سید صادق و حاج صادق و حاج ملّا صادق بودند که ما آنجا رفته بودیم. الآن چیز دیگری شد. کم‌کم به‌این شکل درآمد. بحمدالله. اینجا هم یک نکته مهم تاریخی است که می‌گویم تا بدانید شرایط جهانی روی ما اثر می‌گذارد. ما اگر جهان خودمان را نشناسیم، نمی‌توانیم تصمیمات اساسی بگیریم.

همان موقعی که ایران را سرکوب می‌کردند، در عثمانی هم همین اتفاق افتاد و آنجا هم مثل ایران بود. آنجا آتاترک آمد. کاری که رضاخان در ایران کرد، آتاترک در ترکیه کرد. البته آنجا هنوز هم همان سیستم لائیک حاکم است. ایران سیستم لائیک را شکست، امّا سیستم لائیک آن‌ها ماند. منتها دارید می‌بینید که مردم کم‌کم دارند هوشیار می‌شوند و نفی می‌کنند. نقطه تاریخی مهم اینجا است که این‌ها که در فایل‌ها و بایگانی‌هایشان تاریخ شیعه، ایران، تاریخ روحانیت و حوزه‌ها را داشتند، چرا دوباره شروع به مطالعه کردند؟

این‌ها در زمان شاه هم در ایران حاکم بودند. انگلیس و آمریکا در اینجا فرمانفرما بودند. دستور می‌دادند و اجرا می‌شد. دوباره چه شد؟ از شهریور سال ۲۰ که رضاخان را بیرون کردند، دوباره حوزه رشد کرد. مرحوم آقا شیخ عبدالکریم موفق شدند این حوزه را دوباره تأسیس کنند. آیت‌الله بروجردی آمدند و این عظمت را برای روحانیت خلق کردند و به سراسر ایران گسترش دادند. نجف هم تقویت شد. آن موقع چرا دوباره این‌گونه شد؟ یعنی ما فکر کنیم مثلاً انگلیسی‌ها یادشان رفت که این‌ها چه بودند و دوباره چه دارد رشد می‌کند. این یک احتمال است که مثلاً بگویم با تبلیغات فرهنگی که شده بود، فکر کردند که دیگر دین به آن موقعیتی که قبلاً در زمان مشروطه و یا قبل از مشروطه در ایران داشت، برنمی‌گردد و آن حالت پیش نمی‌آید. این گوشه‌ای از این قضیه است؛ ولی قسمت عمده‌اش این نیست. این است که درست در موقعی که می‌خواستند روحانیت را در ایران حذف بکنند که سیاست استکباری بود، انقلاب شوروی اتفاق افتاد.

انقلاب روسیه اتفاق افتاد و چیزی که در گذشته این‌ها به‌اسم دین و روحانیت، در مناطق خاورمیانه و اروپا با کلیسا تبلیغ می‌کردند، در خطر افتاد. یک خطر بسیار بزرگ و طبیعی دنیای غرب را تهدید کرد و آن کمونیست بود. مارکسیسم که از روسیه شروع شد، همه دنیا را لرزاند. قطعاً شما این قطعه را خیلی خوب به یاد دارید. اگر یادتان نیست، خیلی آسان می‌توانید ببینید؛ چون تاریخ، این‌ها را خیلی روشن دارد. اتّحاد جماهیر شوروی به وجود آمد. از آن طرف به کشور چین، خاور دور، جنوب شرقی آسیا و تا همه جا رفت.

از این طرف هم احزاب کمونیست در اروپا خطر بسیار بزرگی شده بودند که احزاب لیبرال را تهدید می‌کردند. در خود اروپا و در آمریکای لاتین حکومت‌های چپ به‌سرعت به وجود آمدند. با انقلابی مثل کوبا و خیلی انقلاب‌های دیگر در آفریقا، هر روز یک حکومت قبیله‌ای حذف می‌شد و حکومت انقلابی به وجود می‌آمد، هند تقریباً رفت. چیزی نماند و مارکسیسم به‌سرعت رو به پیش بود.

در چنین شرایطی غربی‌ها دوباره در منطقه ما احساس کردند که خلاء وجود روحانیت و حاکمیت دین دارد حس می‌شود. استبداد یک طرف قضیه بود و روحانیت یک طرف قضیه بود. استبداد شکل خاصّی به‌خودش گرفت. این بار تهدید، تهدید چپ بود، تهدید مارکسیست‌ها بود. حضور روحانیت و حضور دین به‌عنوان کمک به‌جریان‌های مقابل مارکسیسم، بسیار معنا پیدا کرد. البته دوباره حالت خصمانه خودشان را کم کردند. البته با هوشیاری و این بار همراه با تبلیغات بسیار سهمگین که در زمان حکومت پهلوی محمدرضا شاه بود؛ در مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها و همه جا جوان‌ها را از دین جدا می‌کردند. بی‌بندوباری‌ها و فرهنگ‌های منحط و مبتذل غربی در جامعه بود. فکر می‌کردند ضمن اینکه روحانیت و دین را در مقابل فرهنگ مارکسیسم در ایران داشته باشند، مواظب باشند که جایی مثل ایران را از دست ندهند. پس انسان اینجا دو بعد دارد: یکی اینکه یک مقدار خاطرشان جمع شده بود که دیگر حکومت و دین از فرهنگ حاکم جدا شده و به عنوان رابطه بین انسان و خدا در جامعه مطرح است؛ آن‌هم به‌خاطر کار وسیع تبلیغاتی و فرهنگی که کرده بودند. این تقریباً از شهریور سال ۲۰، بعد از رفتن رضاخان شروع می‌شود و در سال ۴۰ و ظرف ۲۰ سال، حوزه قم شکل می‌گیرد، رشد می‌کند و طلبه‌ها تربیت می‌شوند.

بیست سال دوره خوبی است. مثلاً اگر فرض کنیم بعد از پنج شش سال طلبه‌ها جمع شدند، ده پانزده سال طول کشید. ما نسل آن زمانیم. این طلبه‌ها شکل گرفتند و برای حرکتی که امام راه انداختند، آماده شدند، به بار آمده‌اند. چیزی که شما الآن می‌بینید؛ این حوزه وسیع، این همه کار عملی، فرهنگی و دینی که در دست روحانیت است، در این مدّت شکل گرفته و از سال ۴۰ به عنوان یک مبارزه جدّی به‌میدان آمد. ۱۷ سال طول کشید تا اینکه به‌هدف خودشان رسیده‌اند که بسیار زمان کوتاهی است و خیلی سریع عمل شد. دلیلش هم این است که بستر آماده بود. بستری که عرض کردم همیشه در ایران بود. در این دوره بااینکه خفقان رضاخانی بود، نتوانستند این بستر را از بین ببرنند. بستر تقویت شد، لذا در وسط صحبت‌هایم یک نتیجه بگیرم.

یکی از کارهای مهم تبلیغی ما این است که این بستر معنوی را حفظ کنیم. نگذاریم افکار جوانان آسیب ببیند. نگذاریم جوان‌هایمان از دین فاصله بگیرند. نگذاریم افکار مادی و غیردینی ذهن جوان‌ها را تسخیر کند. این بستر خیلی کارساز است. اگر این بستر محفوظ باشد، موج‌ها و فرازو نشیب‌ها می‌شکنند. یکی می‌آید و یکی می‌رود. وضع عوض می‌شود؛ ولی اصل و سرچشمه همیشه هست.

«سر خُمّ می‌سلامت شکند اگر صبوحی»

این وضعی بود که کار به‌اینجا رسید. روحانیت و دین، به‌خصوص تشیع نقش خودش را برای آخرین بار در این مقطع از سال چهل تا پنجاه و هفت - نشان داد. این بار دوباره دشمنان غافلگیر شدند. این نکته که عرض می‌کنم، مهم است. این‌ها فکر کردند روحانیت به عنوان فرد روحانی مطرح است نه به عنوان روحانی حزب. خیال می‌کردند الآن کارها را احزاب انجام می‌دهند. در ایرآن‌هم حزبی نبود. حسّاس هم نبودند. چون تشکیلات نداشتند.

همین موقعی که به ما میدان می‌دادند، اگر احساس می‌کردند روحانیت دنبال تشکیلات مبارزاتی است، به شدّت سرکوب می‌کردند. ما خودمان که در حوزه قم فعالیت می‌کردیم؛ تشکیلاتی به نام جامعه مدرسین. درست کرده بودیم. کار ما در ظاهر اصلاحات حوزه و در باطن به‌صورت اصلاح کشور و حکومت بود. وقتی که این‌ها فهمیدند، همه ما را متفرّق کردند. ما یازده نفر بودیم. از قم این‌ها را متفرّق کردند. بعضی‌ها زندانی شدیم. بعضی‌ها فراری شدیم. یعنی این‌ها تا این حد تشکیلات را تحمّل   نمی‌کردند. خیال می‌کردند که روحانیت چون تشکیلات ندارد، نمی‌تواند کار سیاسی کند و کار عمده‌ای از پیش نمی‌برد. امّا در واقع روحانیت، حزب تمام عیار بود؛ یعنی همه خاصیت‌های مثبت احزاب را داشت و خاصیت‌های منفی، مضر و مخدّر احزاب را نداشت.

اگر شبکه لازم بود، روحانیت بهترین شبکه را داشت؛ یعنی ما در همه ایران، در شهرها و روستاها، جایگاه داشتیم. اگر یک جایی روحانیت نبود، آنجا انسان‌های متدینی متولّی مسجد و امثال این‌ها بودند که با ما سروکاری داشتند. اگر در احزاب کلوپ مطرح بود، کلوپ ما در مساجد و حسینیه‌ها بود. اگر بودجه احزاب مطرح بود، روحانیت بهترین بودجه طبیعی را داشت. از کسی حقّ عضویت نمی‌گرفتیم؛ بلکه حقّ عضویت می‌دادیم. هر کسی روحانی می‌شد، شهریه بخور و نمیری داشت؛ طلبه‌ها مثلاً محرّم و صفر و ماه رمضان و ایام فاطمیه به شهرستان‌ها می‌رفتند و منبر داشتند و زندگی خودشان را تا حدودی تأمین می‌کردند. معمولاً هم یک چیزی برای علما و مراجع می‌آوردیم.

هر کسی که می‌آورد، مبلغی برای سهم امام می‌داد یا مردم می‌دادند. به شهرستان‌ها می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. زندگی خودمان را تأمین می‌کردیم. زندگی حوزه را تأمین و ارتباط برقرار می‌کردیم. ما نشریه مرتب نداشتیم؛ البته مکتب تشیع را سال‌های آخر تأسیس کردیم؛ امّا ارتباط بود. سالی چند بار حوزه قم و حوزه‌های فرعی دیگر مثل اصفهان، مشهد، تهران و جاهای دیگر خالی می‌شد و به روستاها می‌رفتند و دوباره به اینجا برمی‌گشتند. از عواطف و احساسات و خواسته‌ها و نظرات مردم مطلع می‌شدند. این تبادل افکار به مرکز می‌آمد و جمع‌بندی می‌شد. یک حزب چه کار می‌خواهد کند؟ اگر فرض کنیم می‌خواستیم اعلامیه پخش کنیم، همین شبکه کار می‌کرد. اگر می‌خواستیم مردم را روی یک موضوع آگاه کنیم، همین شبکه کار می‌کرد. روزنامه هم نداشتیم.

قدری کندتر و دیرتر و سالی چند بار مردم را هوشیار می‌کردیم. هیچ حزبی الآن در دنیا نیست - شما پیدا بکنید - که این مقدار نفوذ مردمی و سرباز و نیرو و امکانات تمام نشدنی نیروی انسانی و مادّی در مردم داشته باشد. وقتی که بنا شد روحانیت وارد مسائل سیاسی شود، امامی پیدا شدند و حرکتی را ایجاد کردند. همان کاری که احزاب دیگر می‌کنند، خیلی بیشتر کردند و آسیب‌ناپذیر هم بود. این‌ها هر جا را می‌زدند، جایی دیگر رشد می‌کرد. ممکن بود یک روحانی را در شهری بگیرند و تبعید و زندانی کنند؛ فوری یکی به‌جای او می‌رفت. ممکن بود یک جا منع کنند که سخنرانی شود، ولی جایی دیگر بود و دیگری می‌رفت و این کار انجام می‌شد. اصلاً نمی‌شد این حرکت را خاموش کرد و نمی‌شد علیه روحانیت سم‌پاشی کند. حال می‌بینید غرب در این قرون اخیر از آن وقتی که دیگر تصمیم به استعمار دنیا گرفت، در مشروطه و تنباکو و قبلش که ایران را شناخت، روحانیت را شناخت، از این غافل شد.

در نهایت در مشروطه تصمیم گرفت این نیرو را حذف کند. رضاخان این دستور را اجرا کرد. دوباره تاریخ، بستر جامعه، نیاز جامعه، شرایط جهانی، به‌خصوص مارکسیسم که در دنیا به‌وجود آمد، ضرورت حضور روحانیت و بستر دینی را در خاورمیانه روشن کرد. این بار روحانیت آمد و به خوبی عمل کرد. به‌خاطر این بود که رهبری مثل امام پیدا شد. این واقعاً از الطاف الهی است. همه مراجع خوبند، دلسوزند و می‌خواهند برای اسلام کار بکنند، امّا با تفرقه و با اختلاف نظر و با نگرانی‌ها و مجموعه برداشت‌های گوناگون کسی نبود که از این سربازان عظیم بشری در سراسر کشور استفاده کند. احتیاج به یک فرمانده و به یک رهبر بود که این نیروها را جهت بدهد. این در وجود امام پیدا شد و این کار انجام شد. این قدرت یک بار دیگر آن‌هم در دنیای امروز خودش را نشان داد. اهدافی که این بار انتخاب شده، درست چیزهایی است که غربی‌ها ده سال می‌خواستند این‌ها نباشند. درست همان چیزی است که غربی‌ها نمی‌خواهند باشد. آن‌ها که می‌خواهند ایران را استعمار کنند، آن‌هایی که می‌خواهند از انرژی خاورمیانه، انرژی خلیج فارس، انرژی دریای خزر، از موقعیت استراتژیک ما، از راهه‌ای ما، از بازار ما، از هر چه که امروز موردنیاز آنهاست، در اینجا استفاده بکنند، آن‌هایی که برای خودشان اقمار سیاسی در سازمان ملل و اجتماعات جهانی می‌خواهند، این جریان جدید روحانیت و انقلاب اسلامی را در ایران و حضور نیروهای مبارز انقلاب را نمی‌پسندند. شک نکنید. جای شک نیست؛ یعنی شما هیچ راهی ندارید که فکر کنید آن‌ها خیرخواه ما هستند. چرا خیرخواه باشند؟ چه چیزی عایدشان می‌شود؟ گفتم: در زمان شوروی‌ها عایدی داشتند و آن این بود که روحانیت ایران در مقابل مارکسیسم ایستاد و نگذاشت ایران کمونیستی کسی بشود، نگذاشت فدائیان خلق اینجا کار بکنند. آن موقع در محاسبات ستونی درآمدها، ارقامی را می‌توانستند بنویسند. الآن چه بنویسند؟ الآن غرب از جریان انقلاب در ایران چه نفعی می‌برد؟ چه خطرهایی آن‌ها را تهدید می‌کند؟ آن‌ها روز سیاهی را می‌بینند.

اگر افکاری که ما داریم، دیگرآن‌هم بپذیرند و از نفت، گاز که امروز منشاء همه حرکت‌های دنیاست، استفاده درست ملی و اسلامی بکنند، خیلی خوب می‌شود. واقعاً شما آن روزی را فکر کنید که خلیج‌فارس در اختیار آمریکا یا انگلیس نباشد. دریای خزر هم نباشد. اصلاً فکر کنید چه اتفاقی در دنیا می‌افتد؟ حرکت این همه کارخانه‌ها می‌خوابد. دنیا دچار آن چنان وحشتی می‌شود که تصوّرش برایشان سنگین است. بازار یک میلیارد   و نیمی مسلمان‌ها و خیلی چیزهای دیگر. برای خود مسلمان‌ها باشد. نمی‌خواهم وارد ستون ضررها شوم که چقدر است. یک لیست طولانی است. دلیلی ندارد که آن‌ها با دیده محبّت به‌شما نگاه کنند.

اگر آن‌طوری که ما فکر می‌کنیم دیگرآن‌هم فکر کنند، اسرائیل قطعاً نمی‌تواند بماند. آن‌ها خیلی وقت است که دارند برای اسرائیل سرمایه‌گذاری می‌کنند که در کنار کانال سوئز و خاورمیانه یک دولت مثل اسرائیل باشد. خیلی برایمان روشن است. طبیعی است که باید مواظب باشیم که آن‌ها دوست ما نیستند و دشمن ما هستند؛ البته امروز دنیا به گونه‌ای است که باید همه با هم کار کنیم. نمی‌توان گفت یک دیوار بین ما باشد و شما آن طرف و ما این طرف باشیم. این نمی‌شود. نقل و انتقالات، تجارت، نفت، گاز، تکنولوژی و علوم حکم می‌کند که دنیا با هم باشد؛ لذا ما کاملاً سیاست تشنج‌زدایی داریم؛ امّا با هوشیاری، چون هوشیاری بسیار مهم است، نمی‌خواهیم برای آن‌ها در کشور خودشان خطر باشیم، اما منافع خودمان را می‌خواهیم.

آن‌ها باید بپذیرند که ما منافع خودمان را داریم و آن‌ها هم منافع خودشان را دارند. باید قبول بکنند، این نقطه مشکل کار ماست؛ البته این‌ها وقتی که روحانیت در ایران پیروز شد، فهمیدند. امید واهی بستند و در هر طرفی امیدشان شکست. اوایل فکر می‌کردند همین لیبرال‌ها و افراد مخالف روحانیت حکومت را می‌گیرند؛ چون ما که بلد نبودیم. طلبه‌های مثل شما که پیش ما ارسطو هستید، از آن زمان قبلی که حساب می‌کنیم، با حکومت‌داری آشنا نبودید؛ لذا ما اول دولت موقت را دربست به آقایان نهضت آزادی و جبهه ملی دادیم. ما در شورای انقلاب نشسته بودیم و برایشان چیزهایی تصویب می‌کردیم. آن‌ها هم در شورای انقلاب بودند. آن‌ها فکر می‌کردند که همین‌جور می‌شود. بالاخره بنی‌صدر و اشخاص دیگر هم آمده بودند و همین جور پیش می‌رفت. چند ماهی گذشت و دیدند نه آن‌جوری هم نمی‌شود. کم‌کم اوضاع به شکل دیگری شد.

روحانیت و متدینین با انقلاب‌ها آشنا شدند، با جنگ آشنا شدند، خودشان جنگ را اداره کردند. در مجلس حاضر شدند و به تدریج درست شد. جنگ را به راه انداختند و فکر می‌کردند اگر کمی تلاش کنند با جنگ می‌توانند این‌ها را از میدان بیرون کنند. آن‌هم برعکس شد. هشت سال جنگیدیم و ثابت کردیم که اگر آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه و پول‌های عرب‌ها هم پشت سر دشمن ما، صدام، باشند، باز ما برنده هستیم.

قبلش مسئله شورش و کودتا را تجربه کردند که ناموفق بود. این‌ها در آستینشان گروهک‌ها را داشتند. یادتان هست که وقتی پیروز شدیم و لیبرال‌ها را کم‌کم می‌خواستیم به‌جای خودشان بنشانیم، چه شورش‌هایی که علیه ما شد! چقدر گروه مسلح بودند؟ ما این‌ها را اکثراً می‌شناختیم. این‌ها در زندان با ما بودند. وقتی که در زندان بودم، با آن‌ها آشنا بودم. افرادشان کم بودند. بعداً در انقلاب اسلحه جمع و کلانتریها را غارت و جوان‌ها را جذب کردند و تقویت و زیاد شدند. ما جنگ خیابانی داشتیم.

من الآن خاطرات سال شصت را که دارم می‌خوانم، می‌بینم هر روز یکی از دوستان خوبمان شهید می‌شد. یک روز شهید قدوسی و یک روز شهید بهشتی و یک روز شهید مطهری یک روز شهدای محراب و دیگر شخصیت‌ها که چیز عجیبی را به راه انداختند برای اینکه این کشور را به‌هم بریزند.

ما آن موقع می‌گفتیم: این‌ها به‌خارج وابسته هستند. کسی باور نمی‌کرد. حالا می‌بینیم همه آن‌ها به بغداد و آلمان و انگلیس رفتند. بااینکه این‌ها الآن با ما مخالفت می‌کنند و می‌گویند؛ شما تروریست هستید، همه تروریست‌ها را بردند و دارند اداره‌شان می‌کنند. به آن‌ها پول می‌دهند. برای تظاهرات میدان می‌دهند، حرف‌هایشان با رادیوهای خود پخش می‌کنند و همه حمایت‌ها را می‌کنند، اسمش هم این بود که این‌ها ملّی و خلقی هستند. کودتا هم کردند که نشد.

جنگ هم که آنجوری در آمد. ولی یک چیز همیشه می‌گفتند و از وسط‌های جنگ بر این حرف خیلی جدّی شدند و گفتند: این آخوندها و روحانیت، که نمی‌توانند کار سازندگی بکنند. تا جنگ است و این حرف‌هاست، می‌توانند مردم را مشغول کنند که توقعی نداشته باشند.

لذا فشار زیادی آوردند که جنگ تمام شود، ما هم در زمانی جنگ را تمام کردیم. درست هم بود و امام تصمیم مهمی گرفتند. واقعاً این‌ها امید داشتند که بعد از جنگ با شرایطی که در کشور بود، با وضع اقتصادی، با وضع سازندگی کشور، با نبودن زیربناها، توقعات مردم، نیازهای خانواده‌های شهدا، جانبازان، خانواده‌های اسرا، این سربازانی که در جبهه جنگیده بودند و دست خالی برگشته بودند و بعد از سال‌ها هیچ چیز نیست، فکر می‌کردند که این کشور از درون منفجر می‌شود. این دفعه به‌این چشم دوخته بودند و این هم نشد. هشت سال دوره سازندگی گذشت.

این‌ها واقعاً وحشت کرده‌اند. همه دیدند که روحانیتی که فکر می‌کردند، فقط مدرسه بلد و سخنرانی بلد هستند و کارهای تهییج و بسیج مردم را خوب انجام می‌دهند، دارند کشورشان را می‌سازند. تعجب کردند. آن‌ها فکر می‌کردند کارها در انحصار آنهاست. تا صد سال دیگر شرقی‌ها و مسلمان‌ها یاد نمی‌گیرند و دیدند خود ایرانی‌ها یاد گرفتند. دیدند صنعت نفتشان، گازشان، سدشان، نیروگاهشان، ذوب آهنشان، مخابراتشان، کشاورزی‌شان، اتمشان، صنایع دفاعی، تانک، توپ و موشک را که امروز جزء انحصارات تکنولوژی آنهاست و فکرمی‌کردند این‌ها حربه‌های کند نشدنی آنهاست، ایرانی‌ها و همین طلبه‌ها بلد هستند و یاد گرفتند. (شعار: سردار سازندگی خدا نگهدار تو، سردارسازندگی‌خدا نگهدار تو)

خدا نگهدار شما، من یکی از همه این جمع هستم. طلبه‌ها، مسلمان‌ها، متدین‌ها، جوان‌های تحصیل‌کرده و نیروهای مدیریت ساختند. وقتی که دیدند همه این‌ها نشده، نشستند و با خود گفتند و فکر کردند که باید دستشان را بلند کنند، و بگویند: بیایید کشور ما را بسازید. اگر این اتفاق بیفتد خیلی بد است. البته اگر روزی سازندگی به تمام معنا اتفاق بیفتد و آن‌ها ببینند واقعیت است، ما را تحمّل می‌کنند. همان‌طور که فرانسه، آلمان را و انگلیس، آمریکا را تحمّل می‌کند. باید دیگران ما را تحمّل بکنند. اگر به اینجا برسیم، خوب است؛ ولی هنوز نرسیدیم. ما باید هوشیار باشیم. ضمن هوشیاری، همکاری و همراهی کنیم که تاریخ این کشور آسیب‌ناپذیر شود.

دشمنانمان را بشناسیم و هوشیار باشیم. من هیچ وقت اهل افراط و شلوغ کنی به‌این معنا نبودم. فکر نمی‌کنم شلوغ کردن کار را حل کند؛ ولی هوشیاری، دفاع از منافع و فراموش نکردن آرمان‌ها و راه شناخت دشمن و دوست و هدف این‌ها مهم است. باید بستر خود را حفظ کنیم. بسترمآن‌همانی است که تاریخ ما بود. روحانیتمان را باید به روز نگه داریم. روحانیت نباید از مسائل جهانی عقب بیفتد، باید همراه مسائل باشد. کهنه نباشد. حرف‌های نو را دیگران می‌زنند و ما بعداً می‌پیوندیم، این درست نیست.

ابزارمان را باید به روز کنیم؛ ضمن اینکه آن سرمایه اصلی مردمی بودن و ارتباط با مردم که حلقه‌های ارتباط آن شما هستید، قطعاً باید محفوظ بماند. اصیل‌ترین سرمایه ماست و باید توطئه‌ها و نقشه‌های دشمن را بشناسیم که این روزها نقشه آن‌ها همین است که الآن در جریان است. شما فکر می‌کنید که وقتی مثلاً این‌ها ولایت فقیه را زیر رگبار انتقاد می‌گیرند و فشار می‌آورند، فقط به یک نفر نظر دارند؟ اینکه برای آن‌ها کارساز نیست. مجموعه‌ای را که الآن گفتم، یک هرم در نظر بگیرید، نقطه اوج آن یعنی ولایت فقیه برای آن‌ها مهم است. خود روحانیت مسئله است. همین آقایان مراجع برایشان مسئله هستند. مگر آن‌ها تحمّل می‌کنند که مرجعی با این عزّت اینجا بماند که بعداً هر وقت خواست مردم را دوباره تحریک کند؟ این‌ها این کار را یک بار دیدند که رضاخان آمده و این هرم را حذف کرده است. ما می‌دانیم. شما مگر نمی‌دانید؟ کی است که این را نداند؟

از یک جا شروع می‌کنند. آن‌ها نقطه مهم را تشخیص می‌دهند. من می‌بینم الآن دو کار در کشور می‌شود که خیلی برایم روشن است. ریشه شرور در آن‌ها است. یکی همین حمله‌ای است که به‌رهبری و ولایت فقیه انجام می‌شود. آگاه یا غیرناآگاه توسط افراد انجام می‌شود. دوّمش حمله‌ای شرورانه است که به سازندگی کشور می‌شود.

الآن به‌طور مرموز، در رسانه‌ها، در اظهارات و این جور چیزها می‌خواهند مردم را از این کاری که اتفاق افتاد و پای کار ما را محکم کرد، غافل کنند به بدی یاد می‌کنند. شما الآن یک لحظه فکر کنید. اگر الآن در کشور برق ما مثل هشت سال پیش بود، آب شهری ما همان‌جوری بود، راه‌آهن‌ما همانجوری بود، حمل و نقل‌ما همان‌جوری بود، تولیدات ما همان‌جوری بود، صنایع‌ما مثل همان موقع بود، گاز به همه شهرها نیاورده بودیم، این سدها را نبسته بودیم، تلفن به روستاها نداده بودیم، آب و برق را به روستاها و شهرها نبرده بودیم و دانشگاه‌ها را مثل اوّل انقلاب تربیت نکرده بودیم، چه می‌شد؟

هر دکتری که می‌رفت، آدم دلش می‌لرزید که چه کسی جایش را بگیرد؟ دانشمندان رفتند. عدّه زیادی از با سودان رفتند و کشور خالی شد. اگر ما مثل همان دوره جنگ و مثل هشت سال پیش بودیم، آن موقع‌ها برای مردم جواب داشتیم. امّا الآن چه می‌خواستیم بگوییم؟ چه اتفاقی می‌خواست بیفتد؟ امروز چند نفر بیکار داریم. ولی اگر این کارهای سازندگی و این توسعه و عمران نبود، اکثریت مردم بیکار بودند. آن‌ها این راه را رفتند و می‌دانند چه اتفاقی در کشور می‌افتد. به نحوی این را زیر سؤال می‌برند. اسم عدالت روی آن می‌گذارند، این روزها سعی می‌کنند تورّم یا امثال این چیزها را بگویند، برای اینکه مردم را دو دل بکنند. بالاخره چه عدالتی می‌تواند جایگزین این باشد که مثلاً نود و پنج درصد مردم روستاهای ما برق داشته باشند؟ نود و پنج درصد آب داشته باشند؟ همه جا راه باشد و ماشین برود؟ همه جا تلفن باشد و مردم بتوانند از روستایشان با مثلاً اروپا تماس بگیرند؟ پزشک آنجا باشد؟ خانه بهداشت باشد؟

عدالت مصداق می‌خواهد. همین‌طوری که نمی‌توانیم بگوییم. عدالت داریم. حتی اگر به خانه‌شان نآن‌هم بدهیم، عدالت نیست. این هم نمی‌شود. این کافی نیست. باید بچه‌ها به مدرسه و دانشگاه بروند و آینده‌شان را حفظ بکنند. اگر این‌ها را از این طریق زیر سؤال ببرند، آن‌موقع پایه حرکت ما سست می‌شود. روحانیت را یک جوری زیر سؤال می‌برند، کارهای مثبتی که جامعه را نجات داده و بدون این‌ها نمی‌توان آینده درستی داشته باشیم. اگر آب را مهار نکنیم، اگر گاز را به‌یک جایی نرسانیم، اگر موفق نشویم تلفن برقرار کنیم و اگر موفق نشویم راهها را درست کنیم، قطعاً سؤال‌های بی‌جوابی جلوی ما خواهند گذاشت. آن‌ها فکر می‌کردند که روحانیت سازنده نیست و قدرت تخریب و بسیج و هیجان دارد، ولی سازندگی علم است. علمش هم باید از دانشگاه بیرون بیاید که فکر می‌کردند رابطه‌ای بین حوزه و دانشگاه برقرار نمی‌شود. ما واقعاً با هوشیاری با مسائل برخورد می‌کنیم.

اینکه دشمنان ما ولایت فقیه و سازندگی را زیر سؤال می‌برند، برایم هیچ جای تعجب نیست. طبیعی است. از اوّل هم همین طوری بود. در زمان پهلوی هم همین حرف‌ها بود. قبلش هم بود. در آینده هم خواهد بود. یعنی شما باید همیشه منتظر باشید که آنهایی که چشم طمع به ایران دارند، ستون فقرات وحدت ملی و هماهنگی کشور را زیر سؤال ببرند.

امّا باید آماده باشیم که دشمنان ما درست نزنند به همان نقطه‌ای که برای آن‌ها خطر است و برای ما قوّت است. آن چه که انسان توقع ندارد، حرف‌های دوستان و خودی‌هاست. بالاخره چه می‌گویند؟ حرفشان چیست؟ چه اشکالی است؟ ما روی مصداق حرف داریم. واقعاً منصفانه می‌گویم و همه آقایان، علما، بزرگان و مراجع متفق‌اند و از نزدیک اکثر این‌ها را می‌شناسم، پای درسشان رفتم و خدمتشان بودم. تقریباً به همه‌شان ارادت دارم. برای انسان‌های شریف، بزرگ و باارزش هستند. من واقعاً کسی را غیر از شخص ولی‌فقیه یعنی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نمی‌بینم. (صلوات)

اگر ایشان نباشد، واقعاً نمی‌بینم کسی بتواند امروز این وظیفه را به‌گونه‌ای که ایشان به عهده گرفتند، به‌عهده بگیرند. هیچ نمی‌خواهیم از شأن دیگران کم کنیم. همه بزرگ هستند. همه عزیز هستند. ما هم به آن‌ها ارادت داریم. ولی بالاخره این کار تجربه می‌خواهد، سابقه می‌خواهد، افکار می‌خواهد. همین‌طوری که نیست. حتّی آن روزی که امام می‌خواستند از میان ما بروند، اهل حلّ و فصل نشستیم و با هم مشورت کردیم. همه این بزرگان بودند، در مجلس خبرگان بودند، قبلش با هم بحث می‌کردیم. کسی دیگر به ذهن ما نرسید، درباره شورا بحث کردیم. خود آقایان نخواستند. بحث فرد شد. واقعاً الآن که قانون اساسی ما فرد می‌گوید، فرد انتخاب شده منحصر است. من این را قطعی بگویم؛ کسانی که حسن‌نیت دارند، از تضعیف ولی‌فقیه هیچ نفعی نمی‌برند. اینکه مصداق است. به اصل ولایت برمی‌گردیم. بحث‌های مدرسه‌ای همه جا می‌شود. ما هیچ‌وقت مخالف نیستیم.

هنوز هم روحیه طلبگی‌ام را دارم. دلم می‌خواهد مانند دوران طلبگی در محیط مدرسه بحث شود که ماهیت ولایت فقیه چیست؟ این‌ها چیزهایی است که باید بحث شود. هیچ اشکالی هم ندارد؛ امّا بحث سیاسی کردن و به‌جامعه کشاندن و تبدیل کردن به‌یک اهرم سیاسی و به‌دست دشمنان دادن، در جامعه تفرقه درست می‌کند. این به‌نفع هیچ کس نیست. به‌نظرم حرکت دشمنان ما، آن‌هایی که از اوّل هم با جریان مذهبی کردن ایران مخالف بودند، طبیعی است. فلان فکر را دارند. منتها آن‌ها اقلیت‌اند.

اقلیت ناچیزی هستند. همیشه هم خواهند بود. خود ما نباید ریشه درخت را بکنیم. خودمان که روی شاخش نشستیم، نباید کنده درخت را ببُریم. باید مواظب و هوشیار باشیم. هر کس بحثی دارد، برود در محیط طلبگی بحث کند. نباید این‌ها را در جامعه مطرح کرد و به محیط‌های غیر لازم آورد. کشور بحمدلله محکم است و مردم هوشیار هستند و آثار انقلاب را لمس می‌کنند. نمی‌شود این‌ها را فریب داد. همیشه می‌شود هیاهو درست کرد؛ امّا بدنه ملّت ما قوی است. جای نگرانی نیست، جای گله است؛ یعنی باید گله کرد که نباید خودمان دشمن را شاد و دوست‌ها را ناراحت کنیم.

با این بحث طولانی، شما را خسته کردم. منظورم این بوده که رهبری، دیروز در صحبت‌هایشان حرفی زدند و آن این که تبلیغ‌ما الآن فقط تبلیغ فردی و مسائل اخلاقی خانگی یا فردی نیست. شما باید مسائلی را که الآن مطرح کردم، تبلیغ کنید. ممکن است خیلی‌هایش را قبول نداشته باشید؛ ولی خودتان آگاهی دارید. تحلیل دارید. اگر ندارید، به تحلیل برسید. ما الآن واقعاً به‌جای حکومت، باید حرف بزنیم. یعنی الآن روحانیت از حاشیه به متن آمد. حاکم هستیم و باید مسائل را با دید حکومتی بخوانیم. در درس‌ها باید متوجه باشیم که نیازهای حکومتی را بگوییم. امیدوارم بحث ما در آینده بتواند آن‌گونه که حق است، پیش برود و نیازهای ما را تأمین کند.

والسّلام علیکم و رحمه الله