بسم الله الرحمن الرحیم
اول خلاصه درس گذشته را در چند جمله بگویم:
۱- کلمه معاد و اسامی مختلف روز قیامت تشریح شد.
۲- در قرآن، مرگ انسان با کلمه توفی یاد شده و چند مورد آیات مربوط به مرگ، برزخ و کیفیت انتقال انسان از دنیا به آخرت را توضیح دادیم.
۳- مرگ فنا نیست و پس از آن رجعت است و احتمالاً وجه تسمیه معاد همین است.
بحث امروز اثبات این مسئله است که انسان با مرگ نمی میرد؛ بلکه به ابدیت می پیوندد و وارد شرایط جدیدی می شود.
در این بحث اشاره هایی به مسئله تکامل شده است و ما به همان اندازه که مربوط به بحث می شود، به آن می پردازیم.
انسان در پرتو بعد الهیش با مرگ نابود نمی شود، بلکه به ابدیت می پیوندد.[1] البته عبارت «روح به ابدیت می پیوندد» کمی شاعرانه (غیر واقعی) است ، به این دلیل که روح، هیچ گاه ارتباطش از ابدیت قطع نیست؛ بلکه فقط به دلیل تعلق و گرفتاریش در ماده (بدن انسان) ارتباطش با عالم معنا و ابدیت مقداری ضعیف است؛ ولی پس از مرگ که محدودیتش قطع شود، به کلی به موجودات «غیر مادی» و «همیشه ماندنی» می پیوندد.
انسان را با همه ارزش های والا که برایش شناختیم، در محدوده ای چند ساله در این زندگی دنیا اسیر نمی دانیم و مرگ نیستی آور را با این همه اندوخته های حیاتی فوق مادیش ناسازگار می یابیم حتی حرکت تکاملی جهان را اگر با در نظر گرفتن انسان- پدیده ممتاز جهان- در مجموعه جهان و بقا و سیر او بسوی خدا در نظر آوریم قابل توجیه است وگرنه هرچند جهان را در تکاپو و بسط و گسترش و ظهور مداوم شکوفه های نوی نظام طبیعی می یابیم اما از سویی دیگر رو به فرسودگی و از هم گسیختگی و سرانجام مرگ می رود مگر اینکه از دل این پژمردگی ها و مرگ و میرها فروغ حیات جاودان انسان سرزند و به تکامل جهان مفهوم بخشد.[2]
ب- پیدایش روح و بقای آن
در مورد چگونگی پیدایش این «بعد» در انسان دو نظر اصولی در اظهارات فلاسفه ی اسلامی هست. که اجمالاً عرض می کنم، اول اینکه روح از عالم ملکوت به عنوان یک موجود مستقل وارد این عالم ماده می شود. یعنی در یک مرحله ای از تکامل جسم انسان در رحم مادر داخل ماده می شود و آن، چیزی غیر از ماده است و ماهیت دیگری دارد.[3]
وقتی به این نظریه اشکال می گیریند که آیا از اول (در کودکی) دانائی و توان روح ضعیف است و کم کم وضع دیگری پیدا می کند؟ یا از همان اول روح کامل است و کم کم ظهور می کند؟ پاسخ می دهند که «روح از اول کامل است منتهی بدن قدرت استفاده از آن را ندارد و به هر اندازه که ارگانیزم بدن کامل می شود این روح هم امکانات تجلی پیدا می کند و تا موقعی که این بدن صلاحیت حمل او را دارد می ماند ولی در یک زمانی دوباره به عالم ملکوت برمی گردد.»
این نظر مورد قبول ما نیست و اکنون اکثر فلاسفه ی اسلامی نظرشان این است که روح انسان از عالم دیگری نمی آید بلکه ریشه اش در خود ماده است. یعنی ماده در مسیر انسانیت در یک مرحله از تکاملش شکوفه ای می دهد و آن شکوفه میوه ای می دهد که آن میوه روح است. به اصطلاح روح «جسمانیت الحدوث» است یعنی وقتی که به وجود می آید و حادث می شود «مادی» ولی بعد نفخه ای از «معنویت» در آن پیدا شده و با عالم ماده تفاوت پیدا می کند.
رفته رفته آن شکوفه در مسیر تکاملی مجردتر شده و خصائص مادی آن کم می شود تا زمانی که دیگر برای تکامل نیاز به این بدن ندارد. و از آن جدا می شود. مثل میوه ای که به درخت است و از درخت ارتزاق می کند وقتی که رسید و کامل شد از درخت جدا می شود.
مرگ زودرس و غیر طبیعی
فلاسفه دسته دوم، مرگ طبیعی را چنین می دانند و می گویند که در درون ماده ثمره ای به وجود می آید. که اول جنبه مادیش قوی است ولی رفته رفته جنبه معنوی و روحانی اش قوی تر می شود تا مرحله ای که دیگر «مجرد محض» شده و از ماده نمی تواند ارتزاق کند. و از این بدن جدا می شود و می رود.
در این فاصله شاید مرگ های اخترانی و غیر طبیعی برای انسان پیش بیاید. یعنی روح قبل از اینکه به مرحله تکاملی که برایش مقدر شده و می توانسته برسد، نرسیده و در یک مرحله غیر عادی از بدن جدا شود (مثل میوه کالی که از درخت کنده شود) این جدائی دو حالت دارد: اگر جدائی همراه با حرکت های معنوی بسیار مهم مثل «شهادت فی سبیل الله» باشد، کمبود تکاملی روح با آن «جهش» به شکل دیگری جبران می شود. و بلکه بالاتر از حد معمولی هم می رود ولی اگر یا حادثه پیش بینی نشده ای از بین برود و فی سبیل الله نباشد به آن مرحله عالی تکامل طبیعی خودش نرسیده و ناقص به ابدیت می پیوندد.
براساس نظریه دوم روح «جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء» است. همیشه باقیست و هرچه تکامل پیدا کند چیزی را از دست نمی دهد. و لذا می گویند که دستگاه آفرینش مادی اصلاً یک میدانی است برای ساختن روح یعنی روح ثمره حرکت مادیات است.
در دوره های مختلف حیات در طبیعت همه چیز به وجود می آید و تغییر می کند و شکل قبلی خود را از دست داده و به چیز دیگری تبدیل می شود (یک سیکل را می گذراند) به جز ارواح و مجردات که به همان شکل باقی می مانند و به عالم دیگری می پیوندند.
نظر مادی ها در مورد بقای روح
بعضی سئوال می کنند به چه دلیلی می گوئید که انسان با مرگ تمام نمی شود. مگر نه این است که انسان در یک مرحله به وجود آمده و پس از طی دوره ای از عمر در یک مرحله تمام می شود؟
شاید این عقیده برای کسانی که معتقد به آخرت نیستند خیلی معمولی است و فکر می کنند چیزی غیر از این نیست. آیاتی در قرآن هست، که عقیده افرادی را به نام دهریون نقل می کند که همین حرف را می زنند.
و قالوا ما هی الاحیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر و مالهم بذلک من علم ان هم الا یظنون[4].، «کسانی در زمان پیامبر بودند که می گفتند زندگی غیر از این حیات دنیا نداریم و حشر و نشر و قیامتی نخواهد بود مگر همین مرگ و حیات طبیعت. این سخن را نه از روی علم و دلیل بلکه از روی خیال می گفتند (آنها خدا را هم منکر بودند و می گفتند طبیعت این کار را می گفتند)
این عقیده رایج منکرین معاد و به طور کلی منکرین روح و جاودانگی انسان است، فقط ممکن است با کیفیت های مختلف این حرف را بزنند، به هر حال این آیه اشاره به همه کسانیست که منکر معاد و قرآنند. قرآن در آیه بعد می فرماید:
قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم جمعکم الی یوم القیامة لاریب فیه ولکن اکثر الناس لا یعلمون. «به آنها بگو خدا بمیراند و باز زنده کند سپس تمام شما را برای روز قیامت جمع گرداند که آن روز بدون شک بیاید ولیکن اکثر مردم نمی دانند.»
این نظریه چگونه تحلیل می شود آیا بدون تعصب و به دلیل عقلی واقعاً این حرف پذیرفتنی است؟
ما از راه عقل ثابت می کنیم که این نظریه باطل است و باید «معاد» وجود داشته باشد.
هرچند که استدلال اصلی ما برای معاد استدلال عقلی نیست بلکه استدلال های نقلی است یعنی ما پس از اینکه خدا را پذیرفتیم و نبوت را پذیرفتیم، گفته های قرآن برای ما می تواند بهترین سند باشد. چون واقعاً آخرت (زندگی پس از مرگ) آنقدر با این زندگی تفاوت دارد که با منطق های دنیوی درک زندگی آخرت بسیار مشکل است و روح بسیار بزرگ و عرفانی می خواهد که از هویت مادی خود بیرون بیاید تا آن چیزها را بتواند درک کند.
ادله معاد در قرآن
۱- حکمت خداوند (هدفداری خلقت)
قرآن ثابت می کند که اگر انسان پس از مرگ زنده نشود، آفرینش، عمل لغوی خواهد بود.
آری جاوید نبودن انسان و نبودن معاد و حساب، مستلزم این است که آفرینش عبث باشد و همچنین تکامل مادی در طبیعت بی معنا باشد که مشخص است این نظر با حکمت خداوند سازگار نیست.
چون قرآن این استدلال را زیاد بکار برده مناسب است که برای درک این آیات، در مورد تکامل توضیح داده شود.
تکامل در طبیعت
امروز نزد علمای طبیعی و جامعه شناس ها این اصل مسلم است که عالم طبیعت در تکامل است یعنی همیشه پدیده های موجود جهان تبدیل می شوند به پدیده های والاتر و کمال یافته تر و به قول آنها پیچیده تری.
البته تکامل یک واقعیت غیر قابل انکار است ولی نکات مبهمی در نظریات مذکور وجود دارد. که باید روی آن بحث شود.
آنها می گویند از اول اصلاً حیات در دنیا نبوده است تا اینکه موجودات تک سلولی پیدا شد، پس از سالها آنها پیچیده تر شده و موجودات چند سلولی به وجود آمد و در اثر تقسیم آنها انواع و اقسام موجودات به وجود آمد تا اینکه رسیده به موجوداتی مثل حیوان ها و بعد انسان که عالیترین ثمره حرکت تکاملی در جهان است و پیچیده ترین موجودیست که در دسترس علمای طبیعی وجود دارد.
هدف این حرکت تکاملی چیست؟
اگر این تکامل را بپذیریم و فرض کنیم با مرگ انسان ها جهان آفرینش خاتمه پیدا می کند حال واقعاً ببینیم چه هدفی می تواند برای این جهان باشد. اگر فرض کنیم که ما بعد از هفتاد، هشتاد، یا صد سال که عمر می کنیم، بمیریم و همه در زیر زمین از بین برویم و تمام بشویم این چه تکاملی است؟ رده های مختلف تکامل را نگاه کنید و سیکل حرکت یک موجود معینی را در نظر بگیرید ثمره این تکامل آیا این است که مثلاً در زمان حضرت آدم ارگانیزم بدن انسان به گونه ای بوده و هزارها نسل که گذشته اینگونه شده؟
آیا منهای روح و منهای تکامل معنوی که به ارث مانده چیز دیگری هم باقی مانده است؟ اگر منظور همین باشد که اینجا تمام شود پس ما همیشه در راهیم و هیچگاه به هدف نمی رسیم.[5]
سئوال این است که این حرکت برای چیست و ما بالاخره کجا می خواهیم برویم؟ همچنین حرکتی که مجموعه جهان و حرکتی که تک تک پدیده های جهانی دارند مقصد آن کجاست؟
یک درخت را در نظر بگیرید. از حالت بذر شروع به رشد می کند ریشه، تنه، شاخه، ساقه، برگ و شکوفه می دهد. بعد هم دوره هائی می گذرد تا پس از مدتی شاخه و برگ ها و ریشه هایش همه می پوسند و دوباره خاک می شوند. پس از طی این دوره ها به کجا رسیده است؟ (البته فایده درخت را برای خودش در نظر بگیرید نه برای دیگران)
این درخت هائی که امروز در جنگل ها هست اگر از نسل درخت های قدیم باشند هزارها بار اینها رشد کرده و دوباره خاک شده اند و پس از تجزیه، جزء موجود دیگری شده اند. مثل حیوان، کوه، نفت یا چیز دیگر، دائماً این پدیده ها در جهان به وجود می آیند و پس از طی دوره هایی تمام می شوند.
این جهان با این همه پیچیدگی ها، ریزه کاری ها و آثار حکمت که در آن می بینیم، جهان بی هدفی نمی تواند باشد که برحسب تصادف از ماده کور و کری درست شده باشد. زیرا وقتی می بینیم مثلاً در یک عضو چند گرمی موجودی مثل انسان هزارها آیه حکمت و دقت و ظرافت وجود دارد آیا می توان گفت که مجموعه این جهان بدون هیچ ارتباطی به هم و بدون هدف و نقشه ای همین طوری منظم شده باشد؟ اگر تک تک موجودات را منهای روح حساب کنیم فقط یک دوره بی ثمری را طی می کنند زیرا از تکامل دوران زندگی نتیجه و سودی به نفع خود نداشته اند.
ممکن است بگوییم که «هر موجودی (مثلاً یک درخت) برای خود هدفی ندارد بلکه باید از بین برود و درخت دیگری دربیاید تا اینکه یک زمانی یک نوع درخت متکاملی پیدا شود.»
اگر فرض بر این بگیریم، موجودات همیشه در منزل های بین راه هستند یعنی دائماً این منزل به آن منزل و از آن منزل به منزل دیگری و هیچ وقت به آن جایی که مورد نظرشان هست نمی رسند. به علاوه چون اصلاً این پاسخ در علم تکامل مورد بحث نیست و نمی توان قبول کرد پس همان نتیجه غلط به دست می آید که تک تک موجودات یک حرکت بی معنا و کوری را انجام می دهند. معلوم است که توجیه این حرکت بی هدف خیلی مشکل است، مخصوصاً برای موجودات جانداری که رنج هایی هم در این زندگی تحمل می کنند. زیرا اگر دوره تکاملی یک معدن یا حرکت یک قطره آب در طبیعت و یا گردش اتم کربن در طبیعت را در نظر بگیریم چون درک و احساس ندارند مسئله آنچنان حساس نیست اما برای جانداران خیلی حساس است.
ممکن است بگوییم «تمام موجودات مانند درخت، حیوان، حشره، معدن، آب، فضا، خورشید، ماه، کهکشان ها و تمام عناصر جهان که فقط حدود ۱۰۴ عنصر آن کشف شده است، همه دست اندرکارند که یک چیز دیگری تحویل بدهند.
این را می توان هدفی برای حرکت، به حساب آورد اما این هدف گنگ است و دوباره احاله به مجهول است. مادیگرایان منکر معاد و معنویت (ماورای ماده) از این تبیین جهان چه می خواهند بگویند و به کجا می خواهند برسند؟
آنها چون می خواهند یک حرکت کور را ترسیم کنند، چیزی ندارند که ارائه دهند و لذا مجبورند جوابهای گنگ و غیر صحیح بگویند قرآن سخت می تازد به این حرکت کور و کسی که این طور فکر کند.
پاسخ اسلام
در اسلام تبیینی فلسفی، حکیمانه و عاقلانه برای حرکت جهان داریم. ما می گوئیم حرکت تکاملی «موجودات مادی» برای تحویل دادن «موجودات جاویدان» است.
مثلاً جسم یک انسان پس از سالها تغییر و تبدیل و فرسوده شدن در اثر حرکت در منازل مختلف بالاخره موجودی را تحویل می دهد که بی پایان و همیشگی است. و دارای عمیق ترین درک و شعور و پیوند با عمق جهان است که تا ابدیت باقی می ماند که همان «روح» است. پس اگر روح را از جهان بگیریم و معاد را از جهان بگیریم، حرکت تکاملی جهان پوچ و بی معنا می شود و دیگر نمی توان اسمش را «تکامل» گذاشت. بلکه فقط از یک بعد می توان گفت «پیچیده تر شدن» آن هم تازه اگر قبول کنیم که مثلاً ارگانیزم بدن ما از ارگانیزم بدن آدم جد بزرگمان بهتر است یعنی این حرکت یک ارگانیزم بهتر و پیچیده تری را تحویل داده است.
اما اگر «محصولات معنوی» را حساب کنیم و «علم» را حساب کنیم آنگاه «تکامل» معنی دارد. حتی اگر خاصیت تجرد و جاودانی «علم» را هم بگیریم هیچ چیز از «علم» باقی نمی ماند زیرا آنچه که به نسل های بعد منتقل می شود چیز «مجردی» است و «مادی» نیست یعنی اگر هم از نسل های قبل چیزی به ارث برده ایم، همان بعد معنوی و تجرد «علم» آنها بوده است، زیرا نقوش اذهان اجداد ما معنوی و مجرد است.
قرآن در رابطه با قیامت «عدالت خدا» و «حکمت خدا» را توأمان ذکر می کند یعنی اگر قیامت نباشد و اگر روح انسان (ثمره این تکامل) باقی نماند و از آن استفاده نشود قرآن آن را هم «ظلم» می داند و هم «لغو»
«ظلم» به این دلیل که استعدادی وجود داشته که خداوند به آن افاضه نکرده است و «لغو» به این دلیل که دستگاه پیچیده این دنیا را به حرکت واداشته اما بی معنا، کور و بدون هدف [6]اگر فردی مدت کمی در جزیره ای دور افتاده در اقیانوس آرام زندگی کند و با اینکه می داند هیچ کس و یا حداقل خودش دیگر آنجا نخواهد رفت یک ساختمان بسیار بزرگی آنجا بنا کند آیا شما نمی گوئید اینکار لغو است و احمقانه؟
پس چطور ممکن است جهان به این عظمت را بدون هیچ هدفی درست کرده و سپس رها کرده باشند؟
حال آیاتی چند از قرآن را بررسی می کنیم. سوره آل عمران آیات ۱۹۰ تا ۱۹۵ که آیات بسیار خوبی است مخصوصاً برای سازندگی انسان. (البته به تفصیل آیات نمی پردازیم)
ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار لایات لاولی الالباب. «در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی روشن برای خردمندان است. که از آن مطالب بسیاری خواهند فهمید.»
خردمندان کیانند؟
الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار. «آنهایی که در هر حالت، ایستاده، نشسته و در بستر خدا را یاد می کنند (یاد خدا فقط این نیست که انسان با زبان ذکر بگوید) و در خلقت آسمان و زمین تفکر کرده و گویند: پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده ای، تو پاک و منزهی پس ما را از عذاب جهنم حفظ کن.»
این سخنان را کسانی می گویند که قبلاً خدا را شناخته اند یا با این نشانی ها خدا را می شناسند، یعنی در جهان بینی اسلامی در عین حال که «مبدا» شناسی قبل از «معاد شناسی» است ولی از هم جدا نیستند بلکه با هم مرتبط اند چنان که در آیه می گویند.
ربنا… فقنا عذاب النار. «پس به لطف خود در قیامت ما را از عذاب جهنم حفظ کن یعنی پایان این حرکت تکاملی ما آنطور نشود که ما موجود بدبختی شویم.»
ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار«پروردگارا هرکسی را که عذاب کنی او خوار و بدبخت است و ستمگران یاوری نخواهند داشت.»
ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان- ان آمنوا بربکم فامنا- ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیآتنا و توفنا مع الابرار.« ای پروردگار ما چون صدای منادیی که خلق را به ایمان می خواند شنیدیم- اجابت کردیم و ایمان آوردیم- حال گناهان ما را ببخش و بدی ها را تکفیر کن و بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان محشور گردان[7]»
یعنی در حرکت تکاملی انسانی مان بدی هایمان را پاک کن تا از آلودگی درآئیم آنگاه ما را تحویل بگیر، همچنین روح ما را همراه با خوبان و ابرار تحویل بگیر.
ربنا و اتنا ما وعدتنا علی رسلک ولا تخزنا یوم القیمه انک لا تخلف المیعاد. «پروردگارا ما را از آنچه به پیامبرانت وعده دادی نصیب فرما و محروم مگردان که تو هرگز از وعده خود تخلف نخواهی کرد.»
فاستجاب لکم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم.« پس خدا دعاهای ایشان را اجابت کرد که البته من که پروردگارم عمل هیچ کس را بی مزد نگذارم.»
برداشتی که قرآن از جهان دارد و بینشی که به انسان می دهد، چنین است:
آسمان، زمین، شب، روز و کل این جهان بهم مربوطند و در این میان انسان محصول حرکت این جهان است. و اگر این جهان «انسان» تحویل ندهد و «معاد» نداشته باشد، پوچ و باطل است. و خداوند منزه تر از این است که کار پوچ و باطل بکند. انسان نیز خود حرکتی دارد که پایان آن (معاد) یا سعادت است و یا شقاوت.
یک مرحله از این حرکت مرگ است. مرگ تحویل دادن به خدا و به ظرف مجردات رفتن و جدا شدن میوه از این درخت (دنیا) و رفتن به محلی است که انسان برای آن پرورش یافته است. رسالت انبیاء هم برای تکامیل و پرورش انسان بوده است.
با این بینش که قرآن را می خوانیم آیات، مسیر خاصی را به انسان ارائه می دهند: ما در حرکت مادی جهان در ارتباط با مجموعه جهان اگر چنین سرنوشتی نداشته باشیم این حرکت لغو است و همیشه در منازل بین راه هستیم و هیچ وقت به هدف نمی رسیم، زنده شدن، مردن و سیکل مرتباً تکرار شدن و به هیچ جا نرسیدن.
منکرین معاد اگر بگویند که مجموعه جهان «در خدمت هیچ چیز برتر از این جهان نیست و چیز بهتری تحویل نمی دهد لغو و باطل است و اگر بگویند جهان چیز برتری تحویل می دهد ولی شناخته شده نیست ما می گوئیم که آن را می شناسیم و در جهان بینی خود با رهنمودهای قرآن به این نتیجه رسیده ایم که گردش شب و روز، خورشید، ماه، ستارگان، کهکشان و موجودات مادی دنیا و حرکت تمام عناصر طبیعت، محصولشان این است که روح مجرد تصفیه شده ای را تحویل خداوند بدهند و ما به ابدیت بپیوندیم.
حال آیات ۱۲ تا ۱۷ سوره مؤمنون را بررسی می کنیم:
و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین- ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین- ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه و خلقنا المضغه عظاماً فکسونا العظام لحماثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین- ثم انکم بعد ذلک لمیتون- ثم انکم یوم القیمة تبعثون.
«همانا آدمی را از گل خالص آفریدیم- سپس او را نطفه گردانیده در جایی استوار (سلب و رحم) قرار دادیم- آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را با استخوان و سپس به استخوان ها گوشت پوشانیدیم ( و پیگیری کامل کردیم) پس از آن (به دمیدن روح پاک و مجرد) خلقتی دیگر انشاء نمودیم- آفرین بر قدرت کامل بهترین آفرینندگان- باز شما (آدمهایی که بدین ترتیب خلق شدید) همه خواهید مرد- و آنگاه روز قیامت به یقین تمام مبعوث خواهید شد».
این آیات مراحل تکامل در انسان را نام می برد:
گل خالص، نطفه، علقه، مضغه، عظام و خلق آخر سپس مرگ برزخ و بالاخره روز قیامت.
آیه ی بعد مجموعه جهان را هم در رابطه با تکامل انسان نام می برد. «و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق.»
با اینکه اکثر آیه های این سوره درباره معاد است؛ ولی ما دو آیه دیگر (۱۱۴ و ۱۱۵) از آن را می خوانیم.
افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الینا لا ترجعون فتعالی الله الملک الحق لا اله الا هو رب العرش الکریم.[8]
چقدر این آیات زیبا و گویاست! اگر قرآن را بدین صورت دنبال کنیم، مطالب آن بسیار واضح می شود. عبث نبودن باطل نبودن، حق بودن، و هدف داشتن همه به هم مربوط است قرآن از آیات مربوط به قیامت و در رابطه با مردم نتیجه می گیرد که شما خیال کردید که ما شما را عبث آفریدیم؟ و خلقت شما کار بیهوده و بچگانه بوده و از آن هدفی نداشتیم؟ (عبث یعنی کار بیهوده، بی معنا، تهی و بی هدف) اگر شما به خدا برنگردید و اگر مرگ تحویل دادن روح به خدا نباشد و با مرگ تمام بشوید جهان عبث می شود. اما خدای حق از این طرز تفکر بالاتر است یعنی نباید این طور در شناخت خدا به کجی و اشتباه بیافتید خدای با آن عظمت که جهان با این عظمت را آفریده عالیتر و بزرگتر از آن است که جهانی را بیهوده و عبث خلق کند.
این سلسله آیات می بینید که تاکید روی حقانیت خدا دارند و روی هدفدار بودن جهان تکیه می کنند. در مجموعه این آیات، خداوند «این گونه مسائل» را به قیامت و معاد مربوط می کند[9]؛ زیرا بدون معاد و بدون تحویل روح انسان به جهان جاویدان، دنیا بی معناست.
و ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما باطلا[10] « و ما آسمانها و زمین و هرچه در بین آنهاست بجز برای مقصودی صحیح و حکمتی بزرگ خلق نکردیم.»
و خلق الله السماوات والارض بالحق و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون[11] خداوند حق بودن آفرینش و حق بودن آسمان و زمین را با جزای نفس (ثواب و عقاب عمل) یکی و همراه می داند؛ یعنی اگر بخواهد جهان «با معنا» و «حق» باشد و بتوان درستی آن را توجیه کرد، باید این حرکتها بی نتیجه نماند (هم مربوط به آخرت و هم مربوط به دنیا.)
ما خلقنا السماوات والارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی والذین کفروا و عما انذروا معرضون[12] «کفار از قیامت که ما آنها را انذار کردیم و ترساندیم اعراض می کنند یعنی معاد را قبول نمی کنند.»
خداوند در اینجا «کفر» را در مقابل «حقی» که محتوای جهان است، قرار می دهد و می گوید کسانی که معاد را قبول نمی کنند، کافرند.
اگر به قوانین علمی هم توجه کنیم «ترمودینامیک» نشان می دهد که جهان ماده در حال فرسودگی و از بین رفته است. بنابراین فقدان وجود یک موجود ابدی محصول این حرکت (حال این موجود هرچه می خواهد باشد) جهان را بیخود و بی اثر می سازد گویا نعوذ بالله خدا خواسته است عبث و بیهوده رفتار کند. کاری که حتی یک بچه کوچک در تفریح و بازی از آن ابا دارد. چرا که اگر هدف تفریح هم داشته باشد باز باطل نیست. آیا کار خداوند از این بازی کودکانه هم کمتر است که این جهان وسیع را با این پیچیدگی بدون هیچ هدفی خلق کند؟ این تصور متعلق به کفار است. ذلک ظن الذین کفروا[13]
پاسخ به سئوالات
سئوال ۱- مسئله تکامل که فرمودید محرز است آیا منظورتان همان نظریه داروین است؟ و یا چیز دیگری؟
جواب: من با مطالعاتی که کرده ام نظریه داروین را قبول ندارم که انسان در اثر تکامل میمون به وجود آمده است.
در عین اینکه ما می گوئیم قطعاً تکامل در طبیعت هست (در ضمن بحث هم حرکت های تکاملی را گفتیم) اما محرز نیست که انسان در مسیر این تکامل به آن شکل از نسل حیوانات به وجود آمده باشد.
البته احتمال دارد که چنین باشد و اشکالی هم ندارد منتهی با شکل خاصی که ما آن را تدوین می کنیم.
همچنین احتمال دارد که انسان مسیر دیگری را پیموده باشد نه از درون حیوانات بلکه از نسل های دیگر. همچنین احتمال دارد که انسان خلقت آنی داشته باشد. یعنی خداوند در مرحله ای از تحول طبیعت موجودی به نام انسان را ساخته است.
سئوال ۲- اگر فرض بر این است که هر روحی در بدن تکامل می کند آیا روح اشخاص کافر و فاسق هم همان حرکت تکاملی را دارند؟
جواب: حرکت تکاملی ما دو نوع است، یکی از آنها که مربوط به همه انسان ها اعم از کافر و مؤمن است «مجردتر شدن» و از مادیت این دنیا جدا شدن و به زندگی آخرت پیوستن و در بهشت یا جهنم جاودان شدن است. یک حرکت تکاملی دیگر «قرب به خداست» که فقط مؤمنین در این جهت پیش می روند و کسانی که فسق و کفر و یا چیزهای دیگر مرتکب شوند این تکامل را ندارند.
سئوال ۳- تکامل را بیشتر توضیح دهید.
جواب: شرح مسئله حرکت و تکامل در بحث معاد نیست و در کتاب مواضع قبل از معاد مستقلاً مورد بحث ما قرار می گیرد.[14]
سئوال ۴- کسی که دارای «نیت الهی» نیست آیا از نظر اسلام کشته شدن او در جبهه شهادت است؟
جواب: آنچه که اساس شهادت است «نیت انسان» و «هدف» او در کارهایی است که انجام می دهد خواه در جبهه باشد و خواه جای دیگر هدف باید الهی باشد تا کشته شدن انسان شهادت محسوب شود.
انسان ممکن است در زندگی خیلی کارها برای خدا انجام دهد اما به هر حال آن هدفی را که در کارهای خود انتخاب کرده اگر مورد قبول اسلام باشد و یا قصد قربت هم باشد و در آن راه از دنیا برود شهید است. حتی کسی هم که بخواهد مال خود را حفظ کند و به عنوان دفاع از حق و مبارزه با ظلم و تجاوز در راه خدا کشته شود شهید است؛ ولی اگر فرد مال دوستی به خاطر پول و تهیه آن کشته شود شهید نیست. البته خیلی افراد در بستر می میرند ولی سعادتمندند و هرکس که چنین باشد نباید محکوم کرد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] - در توضیح عبارت «به ابدیت می پیوندد» گفتیم آنچه باعث می شود که انسان از بین نرود بعد روحانی انسان است (همان بعد الهی که به «روح» و «نفس» تعبیر کردیم و همه ابعاد و آثارش شناخته شده نیست) نه بعد جسمانی (همان مواد تشکیل دهنده ارگانیزم بدن)
[2] - کتاب «مواضع ما» ، صفحه ۲۱
[3] - مثلاً به تعبیر قرآن «ثم انشأناه خلقا آخر» (پس از آن با دمیدن روح پاک و مجرد خلقتی دیگر انشاء نمودیم) یا «نفخت فیه من روحی» (در آن از روح خویش بدمم) هر دو آیه درباره حضرت آدم گفته شده و برای دیگران هم گفته می شود.
[4] - سوره جاثیه آیه ۲۴- به نظر بعضی این آیه عقیده تناسخ را نقل می کند. این عقیده که در هند خیلی رایج است و گروه زیادی پیرو آن هستند چنین است که روح انسان جایش را عوض می کند. مثلاً اگر یکی از ما بمیرد روح او به جسم دیگری منتقل می شود که اگر انسان قبلی موجود خوبی بوده روح او به یک موجود مرفه و راحت منتقل می شود و اگر موجود بدی بوده منتقل می شود به یک موجود پستی مثل یک حیوان، یک حشره و یا یک انسان بدبخت.
البته بعضی تناسخی ها حیات اخروی را هم قائلند و می گویند آنقدر این انتقال تکرار می شود تا انسان در این دنیا به شکلی که بایسته است می رسد و سپس آن حالت بعدی پیش می آید
[5] - در درس سوم آموزش مواضع گفته شده است که این جهان مادی در حال شدن است و ثابت و مطلق نیست و دائماً تغییر می کند. هر لحظه غیر از لحظه قبل است یعنی هر لحظه، ما و مجموعه جهان در یک منزل هستیم.
[6] - بحث در مورد عدالت خداوند، جهت اثبات معاد، در درس آینده مفصل خواهد آمد
[7] - در جلسه قبل راجع به مرگ و توفی گفتیم که کلمه توفی یعنی چیزی را کاملاً گرفتن. این آیه توفی را به خداوند نسبت می دهد.
[8] - آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده ایم (و پس از مرگ) هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟ (چنین نیست) زیرا خدا برتر از آن است (که کار عبث کند) و هیچ خدایی به جز پروردگار عرش مبارک نخواهد بود.
[9] - این آیات نامبرده هرکدام بابی است از یک دسته آیات قرآن و راهنمایی است تا اینگونه مسائل قرآن روشن شود. و شما می توانید مراجعه کنید به کتاب معجم المفهرس در کلمات حق، باطل، عبث، رجعت، و کلمات دیگری از این قبیل تا بحث را برای خود غنی کنید.
[10] - سوره حجر آیه ۸۴.
[11] - سوره جاثیه آیه ۱۲۲- و خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده است هر نفسی بی هیچ ستمی پاداش هر عملی که کرده است خواهد یافت.
[12] - سوره احقاف- آیه ۳- ما آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست جز به حق (و برای حکمت و مصلحت خلق) و جز در وقت معینی نیافریده ایم و آنانکه کافرند از هرچه پند و اندرزشان کنند روی می گردانند.
[13] - سوره ص ، آیه ۲۷
[14] - درس های سوم و چهارم آموزش مواضع- صفحه ۱۰ و ۱۱ کتاب مواضع ما.