بسماللّهالرحمنالرحیم
اَلْحَمْدُ لله وَالصَّلوةُ عَلی رَسُوِلِ الله ِ وَ اَلِهِ أَجْمَعیِنَ. قالَ اَلْعَظیمُ فیِ کِتابهِ، اَ عُوذُ بالله مِنَ الشَّیْطانِ الَّرجیِم: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَکُرْهٌ لَّکُمْ وَ عَسی اَنْ تَکْرَهُوا شَیْأً وَّ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ عَسی اَنْ تُحِبُّوا شَیْأً وَّ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»[1] .
نیروهای فرشتهاییک روز بر ملتی پیش نمیآید که فکر کند، انقلابش تمام شده است و یک وشیطانیمسلمان تا زنده است، باید انقلابی باشد. اصلا نمیشود فکر کرد که روزی فطرت و تاریخ بشر جور دیگری میشود. از قرآن برمیآید که تا قیامت همین است و تا این دنیا، دنیاست و تا انسان، انسان است، همین طینتهای شیطانی، فرشته خویی، درگیریها، خوبیها و بدیها وجود دارند. در درون انسان هم این طور است؛ یعنی نیروهای فرشتهای و شیطانی در یک انسان هیچ وقت آشتی نمیکنند. تا آن لحظهای که ما زندهایم، به گونههای مختلف، دو و شاید چند نیرو در داخل وجودمان در تضاد هستند، منتها اشکال این شیطانها فرق میکند. انسان وقتی پیر و فرسوده هم که شد، باز هم جوانههای شیطانی در وجودش پیدا میشود؛ دیگر نمیتواند شهوترانی و دعوا کند، ولی هوسهای دیگری در انسان سبز میشود و شاید هم رشد میکند.
حرص و جاه طلبی، در انسان، نمیمیرد و توسعه طلبی در ابعاد دیگرش در انسان رشد میکند و تا انسان، انسان هست، این دو نیرو در او هست و این خواست خداست و داستان آفرینش انسان چنین است. چنین چیزی را خدا آفریده و برای او (انسان) آزمایش قرار داده است. همین حالت به جامعه منتقل میشود؛ یعنی، شما جامعه بدون تضاد نخواهید داشت، منتها این تضاد هر وقتی به یک شکلی میشود. اگر ما با یک دولت خارجی جنگ داشته باشیم، تضادهای روانی ما ضعیف میشود و کمتر جلوه میکند.
درگیری دربه محض اینکه آن تضاد بزرگ حل شد، دوباره در داخل خودمان جنگهایی زندگی انسانشروع میشود؛ چون افکار، خواست، میل و تشخیص انسانها مساوی نیست. گاهی دو اشتباه به جان هم میافتند، گاهی یک اشتباه با یک تشخیص حق به جان هم میافتند و همیشه در جامعه انسانی آن طوری که قرآن، تحلیل زندگی انسان و تاریخ میگوید و آن طوری که میشود با توجه به متن وجود انسان و جامعه و ترکیب و تمایلات انسانها پیش بینی و تحلیل کرد، زندگی انسان توأم با تلاش، درگیری، جهاد و قتال است.
جنگ در قرآناین زندگی است، منتها ادیان آسمان مقرراتی آوردهاند و دنیا خودش هم به آن رسیده است که این جنگها، جهاد و درگیریها در محدودهای بماند و زیاد مخرب نباشد. قرآن هم به عنوان یک واقعیت این مسأله را پذیرفته است که زندگی انسان همراه با جنگ هست. همان طوری که میگویند: «یآاَیُّهَاالَّذüینَ امَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذüینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[2] و «فَاِذا
قَضَیْتُمُ الصَّلوةَ فَاذْکُرُا اللّهَ قِیامًا وَّ قُعُودًا وَّ عَلی جُنُوبکُمْ فَاِذَا اطْمَاْنَنْتُمْ فَاَقüیمُوا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ کانَتْ عَلَی اْلمُؤْمِنüینَ کِتابًا مَّوْقُوتًا»[3] ، همان طور هم
میفرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقتالُ».
همان طور که نماز جزء فروع دین است، معلوم میشود که جهاد هم چیزی است که همراه و هم سنگ نماز در زندگی انسان وجود دارد. یک تزی هست که در دنیا، مخصوصآ در دنیای غرب، روی آن زیاد تکیه میشود و آن "همزیستی مسالمت آمیز" است که حالا در دنیا خیلی مطرح است.
"همزیستی مسالمت آمیز" یک نوع سازشکاری است که اگر کسی بخواهد در دنیا بدون مکتب زندگی کند و به هر قیمت، خوب، مرفه و بی دردسر زندگی کند، تز همزیستی مسالمت آمیز قابل قبول است، اما اگر آدم فکر و مکتبی داشته و معتقد باشد که این فکر حق است و باید در دنیا حکومت کند و صلاح، سعادت و ارزش انسان با این تز و فکر تحقق پیدا میکند، معنی ندارد که در تعقیب تز، فکر، مکتب و ایدهاش حرکت نکند. وقتی که حرکت کردی، چیزهایی که با این فکر مخالف است، با شما درگیر میشود.
مکتب و جنگحالا آن چیزی که درگیر میشود، یا یک مکتب است؛ یعنی، یک صاحب فکر با شما میجنگد، که اینجا جنگ دو مکتب میشود و یا یک غیر مکتب و شهوت، ریاست طلبی، توسعه طلبی و انحصار طلبی است. یک چیزی در مقابل فکر شما قرار میگیرد، نه مکتب. باز هم شما جنگ دارید.
اینجا چه طور برخورد کنیم؟ یک برخورد، از آن همین مرفه گونههای جهان هستند که مطرح میکنند که یک جوری با هم کنار میآییم و سازش میکنیم. مقداری ما تنزل میکنیم و مقداری آنها، و با هم زندگی میکنیم. این یک نوع برخورد است؛ یعنی، از درصدی که وجود دارد، نمیتوانیم صد در صد بگیریم؛ پنجاه درصد ما میگیریم و پنجاه درصد آنها و یا هر کسی که افراد و زورش بیشتر است، به همان نسبت بیشتر میگیرد و صبر میکنیم و این طوری زندگی مینماییم.
این یک جور برخورد است که انسان رفاه طلب و آسایش طلب و کوتاه بین که آسایش را محدود به این چند روز زندگی حیوانی میبیند، چنین چیزی را انتخاب کرده است. آمریکا میتواند هم با کوبا به عنوان یک حکومت مارکسیستی افراطی که سربازانش مثلا در آفریقا جنگ میکنند، دوست باشد و هم میتواند با جایی مثل کره جنوبی یا آفریقای جنوبی و عربستان سعودی و اردن دوست باشد؛ چون میگوید که ما میخواهیم بهتر زندگی کنیم و بیشتر بخوریم و لذت ببریم. ما که تزی برای آینده انسان نداریم! اینجا بهتر زندگی کردن مطرح است؛ یعنی، چیزی به نام «اصالة اللذه» که تز اساسی دنیای غرب است. این میتواند برای خودش چنین چیزی ترسیم کند و دنبالش راه بیفتد و سازمان مللها، جامعه مللها و دادگاهها همه این را تعقیب کنند.
این یک جور حرکت است. با این حرکت، انسان درگیر نمیتواند مکتبی باشد؛ یعنی، میتواند طالب زندگی بهتر و راحت تر باشد. این یک فکر است. یک فکر این است که نه، ما انسان را طور دیگر میبینیم و این نحوه زندگی را مناسب شأن انسان نمیدانیم و فکر میکنیم این انسان در تباهی است و خود نمیفهمد و ما رسالت داریم که این انسان را بیدار و متوجه کمبودهایش کنیم و دستش را بگیریم و به سعادت برسانیم و برای سعادت هم یک خط خاصی ترسیم کردهایم که انبیا دنبال این جریان هستند.
لذا، زندگی یک پیامبر بدون جنگ و درگیری نمیشود. یک صاحب مکتب، بدون نزاع و مخاصمه و تحمل محرومیت یا تحمیل محرومیت بر مخالف خود، اصلا نمیتواند راه خود را ادامه بدهد. پس، مکاتب در دنیای موجود، با طبیعت مجنون انسان و تفاوت انسانها و با واقعیتهای مشهود و ملموس و تجربه شده جامعه، در جنگ است و قرآن هم این واقعیت را گرفته و میفرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ الْقَتالُ» حتی بیش از واجب بودن است؛ نوشته شده است، یعنی یک جنبه ملازم دارد و تمام شدنی نیست.
درباره نماز هم همین را میگوید و در مورد روزه هم چنین است. اینها چیزهایی است که انسان باید داشته باشد. انسانی که رابطه عبادی با خدا نداشته باشد، در راه نیست. لذا، نماز باید همیشه باشد. انسانی که نخواهد روزه را تحمل کند، نمیتواند راه حق را برود و لذا، روزه باید باشد.
مسلمانها و جنگانسانی که بخواهد مسلمان باشد، باید آماده باشد که جهاد، قتال و جنگ را به عنوان یک مسأله اجتناب ناپذیر جزء زندگیش کند. اگر ما بخواهیم مسلمان باشیم، این طور هستیم. آن هم در دنیای امروز. «کُتِبَ عَلَیْکُمْ الْقتالُ وَ هُوَ کَرهُ لَکُمْ»؛ و شما از این جنگ نفرت دارید و مورد خشم شماست و دلتان نمیخواهد داخل جنگ باشید. طبیعی است؛ یعنی، طبیعت انسان رفاه طلب است و در جاهای دیگر درباره انسان این حرف گفته شده است که «آن الاِنْسان لِرِّبهِ لَکَنُود وَ اِنَّهُ لِحُبُ الْخَیِرِ لَشَدیدُ»؛ انسان دنبال رفاه و آسایش و به قول خودش لذت است و این طبیعت خاکی ماست که این طوری هستیم و آفریده شدهایم.
زندگی بدونشما از جنگ خوشتان میآید و بعد میفرماید: ولی شما هم اشتباه جنگ ودرگیریمیکنید و این طور نیست که خیال کنید حالا از جنگ بدتان میآید، واقعآ این طور است و باید بدتان بیاید. «عَسی اِن تُحِبوا شیئاٌ وَ هُوَ خیرُ لَکُم»؛ خیلی چیزها هست که شما از آنها بدتان میآید و کراهت دارید، ولی اینها برای شما خیر است؛ یعنی گرچه شما دنبال خیر هستید، اما همیشه نمیتوانید آن را تشخیص بدهید.
خیال میکنید که خیر در یک ماشین، خانه و کار خوب و راحتی دائم و لذت و تفریح و در خانه همراه زن و بچه بودن است. نه، خیر انسان فقط این نیست. اگر انسان برای همین ساخته شده بود و اگر زندگی همین بود و ما تمام میشدیم، باز هم معلوم نبود که زندگی بدون جنگ خوب بود، چون، ملتی که نجنگد، بعد از مدتی همه چیز را از آنها میگیرند. اگر همین هم بود، نمیتوانستیم بدون جنگ آن را حفظ کنیم، ولی این هم نیست و سعادت انسان چیز دیگری است.
انسان انسانیتش را در جای دیگری پیدا میکند و خیر را در یک مکان دیگری مییابد. خیلی چیزها را شما خیر میدانید که اینها در واقع شر است: «عَسی آن تَحبُوا شیئاٌ وَ هُوَ شَرَّ لَکُم»؛ شما خیلی چیزها را دوست میدارید، ولی شر و مصیبت و نکبت برای شماست که در حقیقت باید پرهیز کنید.
پس چه کنیم؟ ما وقتی چیزی را خیر تشخیص میدهیم، دنبالش میرویم و وقتی که چیزی را شر تشخیص میدهیم، از آن فرار میکنیم! چه کنیم؟ قرآن میفرماید. راه شما این است: «وَ الله یَعْلَمُ وَ أَنْتَمْ لا تَعْلِمُونَ»؛ خدا میداند و شما نمیدانید. خدا میداند، به ما چه؟! خدا هم کار خود را کرده و انبیا را فرستاده و در قرآن خیر و شر ما را گفته و برای قرآن هم مفسر قرار داده و ائمه آمده و این قرآن را تفسیر کردهاند و جای خودشان فقها را قرار دادهاند و آنها هم با معیارهای دینی محتوای قرآن را برای ما میگویند. بنابراین با آن حد ممکن به تشخیص خیر خود میرسیم.
این سنتی است که در تاریخ انسان و زندگی همه انبیا بوده است: « وَ کَأیُ مِمْ قاتَلَ مَعَهُ رِبیُّؤنَ کَثیر»؛ چه بسا پیامبرانی که در رکاب آنها انسانهای واقعآ انسان (ربی چندین تفسیر دارد و علما، مجاهدان، عارفان و ... هم تفسیر شده است) جنگیدند و مصیبتها را تحمل کردند، نه ضعیف شدند، نه احساس حقارت کردند و نه تن به ذلت دادند و خداوند این گونه انسانهای صابر را که در راه خدا میجنگند، دوست دارد.
منطق قرآناصلا منطق قرآن در مورد جنگ چیز دیگری است. در جنگ احد که درموردجنگمسلمانها یک ضربه خوردند و بعد جبران شد، نق و نقها بلند شده بود و بعضیها میگفتند پیامبر اشتباه کرد که این طوری کرد و یا آنهایی که ما را بیرون شهر آوردند، اشتباه کردند؛ اگر ما را در خانهها گذاشته بودند و آنجا میجنگیدیم؛ ما کشته نمیشدیم. خیلی نق میزدند.
قرآن آب پاکی روی دستشان میریزد و میگوید: «ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنْ بَعْدالْغَمِّ اَمَنَةً نُّعاسًا یَّغْشی طائفَةً مِّنْکُمْ وَ طائفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ باللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَّنامِنَ اْلاَمْرِمِنْ شَیٍْ قُلْ اِنَّ اْلاَمْرَکُلَّهُ لِلّهِ یُخْفُونَ فüی اَنْفُسهِمْ مّا لایُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْکانَ لَنا مِنَ اْلاَمْرِشَیٌْ مّا قُتِلْنا ههُنا قُلْ لَّوْکُنْتُمْ فüی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذüینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللّهُ ما فüی صُدُورِ کُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فüی قُلُوبکُمْ وَ اللّهُ عَلیüمٌ بذاتِ اَلصُّدُورِ»[4] .
شما اگر در خانههایتان بودید، آنهایی که قرار بود کشته شوند، کشته میشدند. خیال نکنید که در خانه و یا میدان جنگ بودن در سرنوشت محتوم انسان میتواند تأثیر اساسی بگذارد. بعد میفرماید: که باید این قلبها را آزمایش کنیم و این ادعاها را در محک تجربه در آوریم و انسانهایی که مدعی انقلابیگری، جهاد خواهی و شهادت طلبی هستند، شناخته شوند و آنچه که در قلوب شماست، باید پاک شود. «وَلیُمَخِصَ الله ما فِی قُلوبکُم»؛ باید آن آلودگیهایی که در زندگی معمولی وجود دارد، در صحنهها پاک و تجزیه شود و انسانهای پاک از کورههای درگیری و جهاد بیرون بیایند و در زندگی همچون پولاد آبدیده باشند.
مدعیان جهاد وقرآن این طوری میخواهد و این تاریخ انسانهاست. فریاد قرآن از دست شهادتکسانی که مدعی جهاد و شهادت هستند، ولی موقع عمل، طفره میروند، بلند است: «اَلَمْ تَرَ اِلَی الْمَلاَءِ مِنْ بَنüی اِسْرآئüیلَ مِنْ بَعْد مُوسی اِذْقالوُا لِنَبیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکًا نُّقاتِلْ فüی سَبüیلِ اللّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ اِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ اَلّا تُقاتِلُوا قالُوا وَ مالَنآ اَلّا نُقاتِلَ فüی سَبüیلِ اللّهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دیارِ ناوَ اَبْنآئِنا فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا اِلّا قَلüیلاً مِّنْهُمْ وَ اللّهُ عَلüیٌم بالظّالِمیüنَ»[5] ؛ مگر نمیبینی
پیغمبر(ص)، تاریخ جمعی از بنیاسرائیل را بعد از حضرت موسی(ع) که وقتی به پیامبرشان گفتند که فرماندهای برای ما قرار ده که ما برویم و در راه خدا بجنگیم. «قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ اِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ اَلّا تُقاتِلُوا»؛ پیغمبرشان میفهمید که اینها ادعا میکنند و حرفشان پشتوانه ندارد. گفت که ما جنگ را برایتان برنامه کنیم و بعد نجنگید و دردسر درست کنید؟ «قالُوا وَ ما لَنüآ اَلّا نُقاتِلَ فüی سَبüیلِ اللّهِ»؛ گفتند نه، ما راست میگوییم. چرا نجنگیم؟ ما را از خانههایمان بیرون کرده و از زن و بچهمان جدا کردهاند. معلوم میشود که مرکزشان اشغال شده بود و متواری بودند.«فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا اِلّا قَلüیلاً مِّنْهُمْ»؛ وقتی که جهاد برایشان نوشته شد تا به جنگ بروند و مسأله جدی شد، عده کمی آماده شدند و بقیه در رفتند. داد قرآن از این بلند است و بین خود مسلمانها هم در صدر اسلام از این حرفها بوده است. در قرآن در سوره نساء و آل عمران صحبت از کسانی است که اول میخواستند به جهاد بروند و مدتی هم به پیامبر(ص) فشار میآوردند که چرا اجازه جهاد نمیدهی؟ مدتها وضع این طوری بود و پیامبر اجازه نمیداد، تا اینکه بعد، این اجازه داده شد: حالا دیگر اجازه جهاد دادیم و شما که از وطن خود اخراج و تبعید شده و مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاید، بروید و بجنگید.
دستور جهاد که آمد، آنهایی که ناخالص بودند، کم کم طفره میرفتند و بهانه میآوردند. قرآن از دست اینها شکایت میکند و آیات فراوانی در سوره توبه، نساء و آل عمران است که راجع به اینها حرف میزند.
خلاصه حرفم برای نتیجهگیری از این بحث کوتاه این است که در زندگی مکتبی که اسلام هم یکی از آنهاست، در این زمان در سراسر جهان اگر با واقعیتهای موجود به عنوان مکتب، حاکم باشیم، جنگ داریم. این جنگ هم با دشمنان خارجی است و هم در داخل. در داخل، جبهههای مختلف باز میشود. ما با کفر به جنگ خواهیم رفت؛ یعنی کسانی که منکر ما هستند و مکتب مارکسیسم یا چیزهای دیگری در برابر ما علم میکنند، خواه و ناخواه باید جنگید. اگر امروز نجنگیم. فردا میجنگیم و آنها جنگ را با ما شروع میکنند.
تنّزل در مکتببا این کفر جهانی باید بجنگیم؛ آنها با ما خواهند جنگید، مگر اینکه ما روی مکتبمان خیلی تکیه نکنیم؛ یعنی، بگوییم آن مقداری که میشود، و همهاش اگر نمیشود، طوری نیست؛ نمیشود زنها را چادری کرد، فعلا باشند، یا بگوییم زمانه جوری است که نمیشود جلوی مشروب خوردن مردم را گرفت، این یک نوع تنّزل است، که البته در این صورت مکتب وجود ندارد و بخشی از مکتب و بخشی دیگر از غیر مکتب است. «اِنَّ الَّذüینَ یَکْفُروُنَ باللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریüدُونَ اَنْ یُّفَرِّقُوا بَیْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ ببَعْضٍ وَّ نَکْفُرُ ببَعْضٍ» این طور چیزی میشود. «وَّ یُریüدُونَ اَنْ یَّتَّخِذُوابَیْنَ ذلِکَ سَبüیلاً»[6] ؛ میخواهند
بخشی از این و بخشی از آن را داشته باشند که به قول قرآن «اوُلئِکَ هُمُ اْلکافِروُنَ».
این کفر است، نه مکتب و اسلام. ولی اگر محکم بایستیم، هم در داخل و هم در خارج جنگ پیدا میشود. کسانی که بخواهند ملی گرا باشند، مارکسیست باشند، غربگرا و دنیادار باشند و کاری به این مردم نداشته باشند، همگی با ما در تضاد قرار میگیرند. ما یا باید از مکتب تنزل و یا دعوا کنیم. در رابطه با خارج هم همین است. عراق، صدام حسین، احساس میکند که چیزی شروع شده است. این اگر در زادگاه خود محبوس و سرکوب نشود، دارد حرکت میکند و به پیش میرود. باید طوری کند که این پدیده پرمایه و ریشه دار و بالنده در نقطهای محبوس بشود. برای این فکر طرفداران زیادی پیدا میکند؛ یعنی ، هر کسی که این خطر را از این ناحیه احساس میکند، با ما میجنگد. این است که هم آمریکاست، هم شوروی و هم انگلیس و...
کسانی که میبینند ما این زندگی را انتخاب میکنیم، با آن سازگار نیستند، حالا یا مکتبی یا غیر مکتبی باشند. آنها هر دستی را که علیه ما بلند شود، کمک میکنند. اگر خودشان نتوانند این دست باشند، از آن حمایت میکنند. اگر این دست ضد انقلاب داخلی باشد، حمایت میکنند که دیدید در کودتاها، دست اجانب دیده شده است.
دشمنان ما با اردن خیلی فاصله داریم، لااقل مرزهای عراق بین ماست، ولی من مکتب اسلامشنیدم ملک حسین در یک جلسهای که افسران محرم رازش در آنجا بودند و باز هم این حرف درز کرده است، سخنرانی کرده و گفته است که اگر عراق شکست بخورد و فکر ایران در عراق، به ملت این کشور حاکم شود، ما دیگر نمیتوانیم زندگی کنیم. گفته است که عراق فاصلهای بین ما و انقلاب ایران است که سپر بلای ما میباشد. باید این سپر را حفظ کنیم و نگذاریم بشکند و با این تحلیل نیروهای اردن را به کمک (عراق) میآورد.
عربستان سعودی، کویت، مصر و ملک حسن هم همین طور فکر میکنند و اسرائیل هم قبلا چنین فکری کرده است. ملک حسین با اینکه در غرب آفریقاست، چنین فکر می کند؛ فکر که زمین نمیشناسد و امروز روی امواج پرواز می کند. در فضا و با پر و بال ملائکه پرواز میکند و لذا ملک حسین هم میترسد.
آمریکا هم که در آن طرف دنیا و در قارهای دور از ما و پشت دریاها زندگی میکند، برای اینکه این طرف دست اندازی کرده و منافع دارد، میترسد. بنابراین، هر دستی که علیه این جوانه و انقلاب بلند میشود، حمایت میشود و این دشمنی یک چیز پیش بینی شدهای بود. البته این جنگ دارد. میپرسید : چه میزان جنگ دارد؟ میگویم: به اندازه عظمت فکر. اگر شما فکرتان این است که فقط در ایران اسلام باشد، دشمنان کمتری داریم. البته، آنهایی که خواستند از ایران سوء استفاده کنند، دشمن میشوند. اگر خطر نفوذ فکر ما در خارج مطرح باشد، دشمنانمان زیاد است.
حامیان مکتبهابه همان اندازه که فکرمان قابل نفوذتر شود، دشمن هم زیادتر خواهیم داشت. البته، دوست هم پیدا میکنیم. همان طوری که میبینید، هرجا که محرومی در دنیا هست، از ما حمایت میکند؛ ولو اینکه از نظر فکری ممکن است که با ما موافق نباشند؛ با مکتب ما به این معنی موافق نیستند، اما چون لااقل میدانند که ما طرفدار محرومان هستیم و با تجاوزگران قصد سازش نداریم، همه جا از ما حمایت میکنند.
دانشجوها که جوان هستند و اکثرآ حالت پاک و حق پذیری دارند و هنوز به زندگیهای دنیوی آلوده نشدهاند، از ما حمایت میکنند. دانشجوهای خود عراق در گوشه و کنار دنیا بیشتر از ما حمایت میکنند. علتش این است که یک عده حق خواه امروز در دنیا هستند که مسیر حق را میپسندند و ما به همین اندازه از زمان پیامبر(ص) جلو هستیم. ما از ارتباط با خدا به آن معنی، وحی، جبرئیل و هدایتهای لحظه به لحظه محرومیم، اما فکر کردن و پیشرفت انسان امتیاز مثبتی به نفع ماست.
تفاوت مردم زمانببینید، فریاد قرآن از تخلف مردم از جنگ بلند است. معلوم میشود که در پیامبر(ص)بازمان پیامبر(ص) این مشکل وجود داشته است و عده زیادی کارشکنی مردم زمان مامیکردند و نمیرفتند. ما الان در کشورمان این مسأله را نداریم. ما الان در کشورمان مشکلمان این است که مردم زیادی میخواهند به جنگ بروند و ما در شرایط موجود نمیتوانیم در مقابل ارتش کلاسیک طوری بفرستیم که جان مردم در برابر توپ و تانک و موشک قرار گیرد. الان این نقطه مثبت ماست؛ یعنی ، رشد فکری مردمی و میل به جهاد، در بین مردم و این روحیه استقبال از «کُتِبَ علیکُمُ القتال» درست معکوس آن زمان است.
الان، به مردم گفته میشود که قدری صبر کنید، مردم قدرت صبر ندارند و تحمل نشستن در خانه را ندارند. فشار مردم به پادگانها، مراکز بسیج، حماسه برای گرفتن اسلحه و رفتن به میدان- همان طوری که خودتان میبینید- آن قدر زیاد است که مشکل مسؤولان این است که این فشار و تمایل و استقبال را که همراه با خشم هم هست، چگونه کنترل کنند؟! این نقطه مثبت انقلاب ماست و آن چیزی که نوید میدهد که این انقلاب ما، فعلا پشتوانه دارد این است که مردم دنبال خود واقعی هستند و خیر خود را تشخیص دادهاند که این برای ما نقطه مثبتسرمایه عظیم و نقطه مهمی است. حرفم را خلاصه میکنم که جنگ در آنجایی انقلابکه یک مکتب با همه ابعادش بخواهد به راه خود ادامه دهد، در شرایط زندگی انسان و مخصوصآ در زمان ما اجتناب ناپذیر است. البته، جنگ یک شکل ندارد؛ گاهی همین طوری است که میبینید و با این وسعت است و گاهی هم ممکن است در الفاظ و جنگ سرد پیش بیاید و گاهی ممکن است قدری محدودتر باشد.
نتیجهبه هر حال، تا ما بخواهیم مکتبی حرکت کنیم، در حال درگیری و نزاع هستیم و این حالت را باید به عنوان یک واقعیت و یک چیز غیر قابل اجتناب فعلا بپذیریم و آن روزی که ما «اخلاد الی الارض» کنیم و به فکر آسایش به هر قیمت بیفتیم (البته، اسلام و مکتب با آسایش مخالف نیست و انسان میتواند با آسایش زندگی کند) حرکت، دیگر حرکت مکتبی نیست و ممکن است جنگ هم نباشد و تن به همه چیز بدهیم. البته نهایت آن چند روز زندگی مرفه، این است که دوباره اسیر بشویم؛ یعنی، خود به خود وقتی که مکتبی زندگی نکنیم، هیچ مانعی نیست که یک رضاخان قلدر یا کس دیگری به شکل دیگری بروز کند؛ چون، جامعه غیر مکتبی چیزی ندارد که بخواهد با آن خود را حفظ کند. معیاری ندارد و اگر بخواهد مکتبی زندگی نکند و همین امروز یک نظامی قلدر پیدا بشود و بگوید که من با خشونت و دیکتاتوری، همه جا را امن میکنم و همه چیز را سرجای خود مینشانم، پذیرفته میشود و این جامعه او را میپذیرد تا جنگ خاتمه پیدا کند و ذلیل آمریکا و انگلیس و روسیه میشود و قبول میکند که به این و آن باج بدهد؛ همان طوری که شاه عمل میکرد.
چنین جامعهای آن سبک زندگی را میپذیرد و فردا این دیکتاتور به یک سرطان تبدیل میشود و خانوادهای مثل خانواده پهلوی و طرفدارانی مثل دربار و ساواک پیدا میکند و همان ماجراها دوباره تکرار میشود.
پس یا زندگی مکتبی و همیشه آماده باش که سعادت ابدی به دنبال آن است و یا زندگی غیر مکتبی که در این صورت، صلح و به قول امروزیها زندگی مسالمت آمیز میشود و بعد هم هر چه پیش آید، خوش آید.
ولی خدمتی که جمهوری اسلامی در ایران در طول همین دو سال بعد از انقلاب با همه مشکلاتی که به طور طبیعی هر انقلابی بعد از پیروزیاش دارد، انجام داد، این حربه را از اینها گرفت. شما انقلابی در دنیا ندیدهاید که بلافاصله بعد از انقلاب در ماههای اول شروع به واگذاری امور مردم، به مردم شود.
حضور مردمما در همان سال اول پنج انتخاب عظیم انجام دادیم. اولین انتخابات و همه درصحنهپرسی که انجام دادیم این بود که از مردم پرسیدیم چه رژیمی را میخواهید؟ نود و نه درصد مردم اسلام خالص را خواستند. دومین انتخابات برای نوشتن قانون اساسی بود که خبرگان را مردم انتخاب کردند. قانون اساسی را نوشتند : همه پرسی شروع شد. مردم قبول کردند و بعد مردم با اکثریت نود و نه درصد رأی دادند. بلافاصله انتخابات شوراها را انجام دادیم که نمایندههای مردم در قسمت عظیم ایران امور شهر را میگردانند. بعدش انتخابات ریاست جمهوری را انجام دادیم.
رئیس جمهوری را انتخاب کردیم. بعد انتخابات مجلس را انجام دادیم و مجلس شورای اسلامی به وجود آمد. در این فاصله دو سال به اندازه دهها سال که در کشورهای انقلابی چپ مثل شوروی و جاهای دیگر کار شده، در ایران برای مستضعفین کار شده است.
نزدیک 80% کارخانهها که مال مسرفین و مرفهین بوده، در اختیار دولت و مردم است. برق و آب برای مردم مستضعف مجانی شده و حقوق کارگران سه برابر شده و حقوق متکبران و حقوقهای بزرگ در ایران چنان پایین آمده که در سطح کارمندان معمولی رسیدهاند.
وزرای ما الان در حدود سه هزار لیره شما و نمایندگان مردم از آن کمتر حقوق میگیرند. در ایران دیگر پستها را به هزار فامیلها و دارای عناوین واگذار نمیکنند.
پست و مقامجوانهای انقلابی از طبقات محروم عالیترین پستها و حساسترین مقامات را آن هم به عنوان خدمت میگیرند که نمونه آن نخست وزیر ماست که یک معلم ساده است و وزرای دیگری که خودتان باید تاریخ زندگیشان را ببینید. در ایران امروز همه مردم خودشان را صاحب نظر و صاحب حق در امور دولت میدانند و کاری که انقلاب در کشور کرده، خیلی از کشورها، چین، یوگسلاوی و بلغارستان و هر کشوری که شما نام ببرید بعد از انقلاب نتوانستهاند با این سرعت حرکت کنند. شرح خدمات سازندگی را که در ایران داریم، نمیتوانم الان بگویم.
جهاد سازندگیما یک نهاد به نام جهاد سازندگی درست کردیم، که در این سازمان ده هزار نفر از جوانها به طور داوطلب، همانهایی که در دانشگاهها تحصیل میکردند یا در خارج، راه افتادند در روستاها و کارهایی که هیچ وقت در ایران نشده بود، انجام میدهند. برای کمک به برق، آب، راه، کمک به زراعت، کمک به قنوات و هر چه که از آنها ساخته است، به روستاها رفته اند.
نفتدر ایران در آن زمان روزانه شش میلیون بشکه نفت تولید میشد و تمام پول را اسلحه میخریدند و یا در بانکهای خارج میریختند و یا یک عده منحرف میخوردند، ما قبل از جنگ در حدود یک میلیون بشکه در روز صادر میکردیم. در حالا که جنگ شده یعنی حدود 4-5 میلیون بشکه برای آینده ایران ذخیره میکنیم.
عمر نفت ایران را از 20 سال به صد سال افزایش دادیم. این خدمتی است که کشورهایی مثل: سوریه، کویت، عراق و دیگر برادران اسلامی باید یاد بگیرند. ذخایری را که برای نسلهای آینده است، به قیمت روز، این طور از بین نبرند.
وقتی که ما آمدیم، نفت به قیمت 12 دلار فروخته میشد با فشاری که آوردیم و با کمک برادران دیگر آن را به 36 دلار رساندیم.
یعنی سه برابر و به همین قانع نیستیم. آمریکا را که خیال میکرد، آقای منطقه و دنیا است، دماغش را به خاک مالیدیم و دیدید که چقدر به التماس و ذلت افتاده است!
قطع رابطههمان روز اول روابطمان را با اسرائیل اول قطع کردیم و بازار ایران را به رویش بستیم. جلوی ورود اجناس لوکس را به کشورمان گرفتیم. روابطمان را با آفریقای جنوبی، فیلیپین و نفتمان را از فیلیپین قطع کردیم و کارهای فراوان که گفتنش کتابی لازم دارد، حالا دیگر دشمنان ما نمیتوانند بگویند اسلام سازنده نیست. لذا به فکر دیگری افتادند که نقشههایی است که فقط فهرست آن را میتوانیم بگوییم.
شیعه و سنیمعاملات و توطئهها فراوان است که چه میکنند. یکی همین جنگ جاری است و یک توطئه بسیار خطرناکی که دشمنان ما دارند، ایجاد تفرقه بین مسلمانان هم در داخل و هم در خارج است. آنها خیال کردند از حربه شیعه و سنی زنگ زدهای که انگلیس و استعمار در گذشته دایمآ از آن استفاده کرده بود، باز هم میتوانند استفاده کنند، در داخل ایران خواستند انجام دهند که دیدند نمیشود. برای اینکه ما در داخل ایران به دستور امام و رهبرمان نسبت به اهل سنت آن قدر مهربان هستیم که از برادران خودمان هم بیشتر به آنها توجه میکنیم.
اصلاً شیعه و سنی در آن مطرح نیست. ما بودجهای اختصاص دادیم که در مناطقی که اهل سنت هستند، دانشگاه عالی اسلامی ساخته شود. تا طلبههای اهل سنت در هر سن تا آخرین مراحل، تحصیل کنند. شهریهای که به طلبههای شیعه فیضیه میدهیم، امام به طلبههای اهل سنت در روستاهای خودشان هم میدهد. باید این حربه را از دست استعمار گرفت.
صدام خواست این نغمه را ساز کند، ما فورآ اعلام کردیم و خوشبختانه دولت شما، سوریه عزیز و لیبی و سایر دوستان این حربه را از دست استعمار و عمالش گرفت و نشان داد جنگ صدام نه جنگ شیعه و سنی، نه جنگ عرب و فارس، نه جنگ قدیمی است. بلکه جنگ کفر علیه اسلام و جنگ استعمار علیه انقلاب است. صدامی که با شاه برادر بود، با امام خمینی دشمن است که ما نمیدانیم در شاه چه مظهر اسلامی و عربی بود که در امام نیست!
وحدت دنیایدشمن فهمید که اگر دنیای اسلامی متحد شد، با این اسلام که قدرت اسلام سازندگیاش را در ایران تجربه کرد، نمیتوان جنگید. ایران علیرغم جنگهایی که به او تحمیل شد و علیرغم آشوبهای داخلی و همه مشکلات توانست سر بلند بماند. به قول آقای الیاسی سر حبیبی ـ که مسیحی است، ولی با صراحت به من گفت ـ انقلاب اسلامی ایران در دنیا بینظیر است و اگر شواهد کوچکی بتوان پیدا کرد فقط انقلاب کبیر فرانسه است و "منیرشفیق" یک متفکر مسیحی که برای فلسطینها کار میکند، گفت: در تمام طول تاریخ نمیتوانیم با ابعاد جمهوری اسلامی ایران و قدرت سازندگی انقلاب اسلامی ایران، چیزی پیدا کنیم.
دشمن این را فهمیده، و حالا تلاش خود را گذاشته که نگذارد دنیای اسلامی به هم نزدیک شوند. در جلسهای که الان شما ترتیب دادید، حضور من به عنوان یک معمم و طلبه شیعه در کنار مفتی عظیم شأن سوریه و در مقابل برادران طلبه و محصل علوم دینی، خاری در چشم استکبار است، اثر این مجلس در مجموعه جهان اسلام به اندازه دهها فیلم و سخنرانی است.
من در این مسافرت به عیان دیدم و دوستان من هم معتقد هستند که تیر دشمنان ما در این جهت به سنگ خورده است. از الجزایر تا دنیای غربی و اسلامی و هر جا که رفتیم دیدیم بهترین مردم و خالص ترین انسانها چه در مساجد و چه در خیابانها و ادارات سخت به انقلاب اسلامی ایران وفادار هستند، و هیچ یک از این تبلیغات در آنها اثر نکرده و آن نمایش مسخرهای که چند نفر ظاهرآ روحانیهای بعضی کشورهای مثل مغرب و مصر در مورد بیانات امام که درباره عدالت مهدی موعود گفته بودند، هیاهو راه انداختند، هیچ تأثیری نداشته است.
بنابراین میتوانیم مطمئن باشیم که انقلاب ایران، مسیر اسلامی خود را میرود. من فقط با تجربهای که پیدا کردهام و اطلاعاتی که دارم در این مجلس و به برادران طلبه خودم و دوستان اسلامی سوریه عرض میکنم که ما هنوز مدعی نیستیم که اسلام را پیاده کردهایم. نمیتوانیم به این زودی ادعا کنیم. اسلام خیلی بالاتر از این است که ما در این شرایط سخت بتوانیم به آسانی جامعه اسلامی را آن طور که خدا میخواهد و قرآن میخواهد، بسازیم. البته با کمک مردم خواهیم ساخت. اگر ما جامعه اسلامی را بسازیم و جامعه اسلامی داشته باشیم دیگر حضور اسرائیل به عنوان یک دولت غاصب معنا ندارد. مسلمانان نمیگذارند که یک روز اسرائیل بماند.
این شرایطی که در جنوب لبنان حاکم است و این تاکتیکی که در دنیا وجود دارد، یک عده از سیری شکم میمیرند و یک عده غذای کافی ندارند، این در دنیای اسلامی متأسفانه زیاد است و کشورهایی مثل عربستان سعودی بخش عظیمی از مردمش، روی ثروت عظیم نفت زندگی میکنند و عدهای گرسنه و بی خانه و پا برهنه هستند و عدهای هم در هر یک از کشورهای اروپایی و آمریکایی برای خودشان جزیره و کاخ دارند، اینها را نمیشود، اسلام گفت.
اگر روزی به آن اسلام رسیدیم و در ایران توانستیم الگویی را نشان دهیم، دنیا آماده است که این اسلام را بپذیرد در آن صورت دنیا زیر بار مارکسیسم که الحاد است و معنویات را کشته و خدا را از انسان میگیرد و به جایش هیچ نمیدهد، نخواهد ماند.
تبلیغات کلیساها و مبشران مارکسیستی در انگلیس نمیتواند مؤثر باشد. بیایید دست به دست هم بدهیم که شما آمدید. این تذکری به سایر برادران اسلامی در سایر نقاط دنیاست که دست به دست هم بدهیم و دین خود را در این دنیایی که افکار، خوب پخش میشود و روی پر و بال برق، موج به دنیا میرسد، اسلام را معرفی کنیم، خیلی خوشحال شدیم از اینکه دیدیم در دورترین نقاط دنیا آمریکا، فرانسه، آلمان، ژاپن، استرالیا و همه جا، نیروهای جوان محصل و دانشجو و آنهایی که آلوده نیستند، از ما حمایت کردند، گر چه مسلمان نبودند. این خیلی عظیم است و اسلام جذبه دارد و ما با علم خودمان باید این جذبه را بیشتر کنیم و نمیشود، مگر اینکه خودمان را با قشر مستضعف متحد کنیم و برای شکستن ظلم که دنیا را گرفته و نجات دادن طبقه مستضعف آماده شویم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته