سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم یادواره شهدای اسلام‌شهر

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم یادواره شهدای اسلام‌شهر

  • مصلّای اسلام‌شهر
  • پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السّلام علی رسول‌الله و آله
    برای بنده توفیق ارزشمندی است که گاهی از نورانیت برنامه‌های مربوط به شهدا استفاده می‌کنم و بهره می‌گیرم و امروز در خدمت مردم عزیز و وفادار شهرستان اسلام‌شهر هستم که  برنامه‌ای بسیار خوب را برای شهدای خود کنگره برپا کرده‌اند.
من به عنوان مسئول دوران جنگ به خاطر این برنامه خوب، صمیمانه از همه شما تشکر می‌کنم. از لحظه‌ای که من آمدم، هم اظهارات بسیار نکته‌دار امام جمعه محترمتان، هم اظهارات خیلی خوب فرماندارانتان، هم دکلمه فرزند شهید، هم سرود دارالقرآن و هم کار بسیار گرم مجری برنامه جالب بود.
امیدوارم شهدای ما از ما راضی باشند و بتوانیم از عهده حقی را که آنها به گردن ما دارند، برآییم. اسلام‌شهر، چهاردانگه و احمدآباد مجموعه‌های هستند که مردمی که در آن جمع شده‌اند، قسمت اعظمشان ترکیبی از جمعیت ایران هستند. مجموعه‌ای که خلق ایران را نمایندگی می‌کنند.
خوشبختانه صفت بارز این مردم وفاداری و اسلامیت است که با قناعت و صبر با محرومیت‌های این منطقه می‌سازند و در خدمت انقلابند و برای بهتر شدن وضع کشورشان زحمت می‌کشند و تلاش می‌کنند.
روحانیت بسیار خوبی که در این منطقه خدمت می‌کند، راهنمای درستی برای زندگی اجتماعی، اسلامی و انقلابی مردم اینجاست. من در دوران مسئولیت اجرایی، خوب لمس کردم که این منطقه با اینکه جزو پایتخت حساب می‌شود، جزو مناطق بسیار محروم کشور است. اقداماتی شروع کردیم که بخشی از آنها به ثمر رسید و خیلی از آنها مانده است. آن موقع آب آشامیدنی اینجا به شهر تهران وصل نبود. مشکلات غیرقابل تحملی بود. البته تا به حال به تدریج کارهایی شد، اما کارهای فراوانی مانده که باید انجام شود. یکی از نیازهای جدّی اینجا این است که خطوط مترو وصل شود تا جمعیت انبوه این منطقه بتواند ارتباط آسانتری با مرکز کشور داشته باشد که به نفع همه است. ولی تأخیر دارد و باید سرعت بیشتری به آن داد.
صحبت‌های امروز من بیشتر در رابطه با شهید و شهادت و آن چیزهایی است که مستمعان و خانواده‌های عزیز شهدا، جانبازان و آزادگان و ایثارگران انتظارش را دارند. می‌خواهم یک بحث اساسی را خدمت شما عرض کنم که یک تحلیل است.
اگرچه برنامه یادواره شهدای اسلام‌شهر نسبت به برخی از شهرستانهای دیگر با تأخیر انجام شد، ولی امسال در موقع مناسبی برگزار شد. دهه فجر و دهه اول محرم و در آستانه عاشورا هستیم. همه این مناسبت‌ها رنگ خون و شهادت را دارند. باید صحبتی کنم که در سه بخش نتیجه‌گیری کنم.
فضای جامعه امروزه ما به طور کلی فضای شهادت، ایثار، گذشت، فداکاری و معنویت است. باید این برنامه برای شهدای اسلام‌شهر، چهاردانگه و احمدآباد از این موقعیت زمانی بهره بگیرد و تأثیر بیشتری داشته باشد. محور حرف من درباره محور اساسی این جریان است که به نام شهادت و ایثار در تاریخ بشریت همیشه جزو بهترین حوادث تفسیر شده است.
همیشه کارها و اتفاقات مهمی در دنیا می‌افتد. در میان آنها ماندگارترین، اثربخش‌ترین و سازنده‌ترینش آن چیزهایی است که از ایثار، فداکاری و گذشت سرچشمه می‌گیرد. انتخاب بزرگی برای انسان است. سخت است و آسان نیست. البته با محاسبه آسان می‌شود، ولی در اصل سخت است. انسان در زندگی خود معمولاً بر سر چند راهی است. انتخابات متعددی دارد. در خیلی از موارد یکی از انتخابهایش گذشت، فداکاری و ایثار است که ایثار مراتب مختلفی دارد. از ایثار زبانی گرفته تا ایثار دادن جان و خون.
کسانی در تاریخ بشریت برنده هستند که در این مسیر راه درست را انتخاب کنند. آنانی که خودخواهی را انتخاب می‌کنند و برای خود و نفسانیات خود ترجیح قائل می‌شوند، خسارت می‌بینند، گرچه شاید موقتاً چیزهایی به دست آوردند. آنانی که برای دراز مدت فکر می‌کنند و ابدیت را می‌بینند و دنبال جلب رضایت خدا و خلق خدا می‌روند، برنده هستند، گرچه ابتدائاً با مشکل مواجه می‌شوند. ارزش انسانها از دیدگاه قرآن به مقدار ارزشی است که می‌توانند در راه آن فداکاری کنند.
اگر کلمه ایثار مقدس و واژه‌ای راهنماست، برای این است که این راه را جلوی انسان می‌گذارد و این درس را می‌دهد. اگر عاشورا در 1400 سال پرچم هدایت راه خدا را به عهده گرفته، به این دلیل است. اگر توانست جامعه اسلامی آن روز را از بلای مزمن نجات دهد و به فضای اسلامیت برگرداند، به خاطر همین نکته است. اگر کشور ما با دفاع جانانه 8 ساله دوران جنگ توانست بزرگترین خطر را از اسلام و انقلاب دور کند، به این دلیل است.
یعنی مردم در این مقاطع فداکاری را انتخاب کرده‌اند، می‌توانستند در این دو راهی آسایش و بی‌تفاوتی را انتخاب کنند که بعضی‌ها چنین کردند. اما کسانی که انتخاب درستی کردند، پیروز و برنده هستند که ما امروز ثمره کار آنها را می‌بینیم.
طبیعتاً محور اساسی بحث من راجع به شهدای شما و شهدای دفاع مقدس و انقلاب است. اما بحث را قدری وسیع‌تر گرفتم که با پایه درست فکری و تحلیلی به آن توجه کنیم.
در دفاع مقدس حقیقتاً برنامه‌ریزی شده بود که انقلاب را بشکنند و انقلاب را به وضع سابق برگردانند. برنامه تجزیه ایران جدّی بود. یعنی کمترین وعده‌ای که به صدامی‌ها داده بودند، این بود که خوزستان را به آنها بدهند. در نقشه‌ای که بعثی‌ها در ابتدای جنگ طراحی و چاپ کرده بودند و از فتح سنگرهای عراقی‌ها در روزهای اول جنگ توسط افسر ایرانی به دست من رسید، خوزستان را تا بهبهان و مسجد سلیمان برای عراق دیده بودند. البته اسمش عربستان بود، اما عربستانی که به رنگ عراق در نقشه نوشته شده بود.
علاوه بر آن می‌خواستند کل ایران را هم از دست مردم مسلمان و انقلاب اسلامی بگیرند تا به آن شکلی که آمریکایی‌ها می‌خواستند، برگردانند.
آنچه که توانست جلوی این برنامه شوم را بگیرد و آن را شکست داد، همین ایثار و فداکاریهایی بود که مردم ایران، نیروهای مسلح، ارتش، سپاه، نیروی انتظامی آن روز و بسیج کردند. حقیقتاً بهای سنگینی پرداختیم، ولی هم انقلاب و ایران را نجات دادیم و هم یک درس تاریخی به متجاوزان دادیم.
یکی از نکات مورد نظرم در این سخنرانی برای شما خانواده‌های شهدا این است که خودتان ارزیابی کنید تا احساس غبن نکنید که فرزندان شما نیستند. اگرچه آنها نیستند، اما آثارشان آن‌قدر مهم است که بیش از آنکه خودشان باشند، اثر دارد. همانگونه که عاشورا بود. اگر اباعبدالله(ع) و یارانشان جهاد نمی‌کردند، ممکن بود چند صباحی بمانند، اما آن چند صباح هم تمام می‌شد. آنها بقیه عمرشان را تقدیم خداوند، اسلام و تاریخ کردند و عمر جاویدان گرفتند و ماندند.
امروز سراسر دنیا، حتی در کفرستانها و کشورهای ضداسلامی محافل فراوانی به یاد شهدای عاشورا برگزار می‌شود که مردم اشک می‌ریزند و راه آنها را تحلیل و تمجید و برای خودشان انتخاب می‌کنند. این چه افتخاری است! چه دستاوردی است! چقدر آسان می‌توان استدلال کرد که راه درست زندگی در چهارراه، انتخاب راه ایثار و گذشت است!
مقایسه خاصی بین شهدای دوران خودمان و شهدای گذشته‌ها و مردم خودمان و مردم صدر اسلام می‌کنم تا ببینیید ایرانیان و نیروهای ایثارگر ایرانی چقدر ارزشمندند و این روزها چه افتخاری نصیب ایران می‌شود! که اساس قدرت و استحکام نظام ما همینجاست. از اینجا می‌توانیم با اطمینان روی پای خودمان بایستیم.
دوران امام حسین(ع) را درنظر بگیرید. دورانی است که امام معصومی مثل اباعبدالله (ع) که محبوبترین چهره جریزه‌العرب بود، محوریت مبارزه با کفر بنی‌امیه را داشتند. فکر نمی‌کنم رهبری اباعبدالله(ع) با رهبری امام راحل ما حتی قابل مقایسه باشد. اباعبدالله(ع) امام معصوم است و علمای ما افتخار می‌کنند که شاگرد کوچکی از مکتب ایشان باشند.
مردم آن زمان چنین رهبری داشتند که خودشان در میدان جنگ بود. یعنی همه بلایای کربلا و بعد از آن متوجه شخص اباعبدالله (ع) بود. مردم آن زمان را ببینید. آنها دعوت کرده بودند. آنها از امام حسین(ع) التماس کرده و نامه و طومار نوشته بودند که از حرم امن خدا در کعبه به کوفه بیایید تا با حمایت شما با حکومت یزید و ستمگران بنی‌امیه مبارزه کنیم. امام حسین(ع) هم آمدند. اما رفتار مردم با امام حسین(ع) چگونه بود! با حضرت مسلم چه کردند! بعد که امام حسین(ع) شهید شدند، اهل بیت ایشان اسیر شدند و به کوفه رفتند و همان مردم برای اسارت فرزندان پیامبر(ص) جشن گرفته بودند و درخیابانها هورا می‌کشیدند.
آن مردم جزو مهمترین مسلمانان آن روز دنیا بودند. کوفیان شیعه و پیرو علی‌ابن ابیطالب(ع) بودند. بیشتر از شامی‌ها، مدنی‌ها، بصره‌ای‌ها و مکی‌ها مسلمان بودند، اما این کار را کردند. در این مقایسه، ببینید ایرانیان در دوره دفاع مقدس و قبل از آن در دهه فجر و مبارزات تا امروز چه کرده‌اند! بچه‌های ایثارگر داوطلبانه خود را پیشاپیش به میدانهای خطر می‌بردند.
هیچ‌وقت نمی‌توان آن امواج خروشان را فراموش کرد که در دوران دفاع مقدس بچه‌ها با بدرقه مادران و پدران عاشقانه سر از جبهه‌ها درمی‌آوردند. هیچ‌کس نمی‌تواند آن تصاویر لحظات قبل از عملیات را درک کند که بچه‌ها با چه عشقی به میدان جهاد می‌رفتند! بچه‌هایی که می‌دانستند گلوله‌های دشمن آنها را مثل برگ خزان به زمین می‌ریزد. واقعاً می‌دانستند.
انصافاً در مقایسه این ملت با آن مردم خیلی تفاوت است. جای صبر و درنگ است. جای این است که انسان تفکر کند. چه نسلی در زمان ما آمدند! وقتی خبر شهادت همین ایثارگران به شهرشان می‌رسید و جنازه‌هایشان را می‌آوردند، مادرها، همسران و بستگانشان چگونه رفتار می‌کردند! (با بغض) چگونه خدا را شکر می‌کردند که هدیه آنها را پذیرفته است!!
حقیقتاً مردم دفاع مقدس را بر دوش خود گرفتند و سنگینی آن را تحمل کردند و خم به ابرو نیاورند و اگر امام (ره) می‌خواستند، حاضر بودند بیست سال دیگر هم فداکاری کنند. واقعاً مردم امتحان بسیار خوبی دادند.
همان نکته‌ای که اوایل صحبتم عرض کردم که انتخاب راه بهتر است. همان موقع بچه‌ها می‌توانستند سر دو راهی، به طرف جبهه نروند. هرکسی می‌توانست به طرف کار خودش در مدرسه، دانشگاه، بازار، کشاورزی، صنعت و ... برود. اما جبهه را انتخاب کردند که انتخاب سختی بود. البته برای آنها شیرین بود. محورش تشخیص درست بود.
امروز راهکاری که دانشمندان و صاحبان نظر در حل مشکلات کشور ودیگر مشکلات ارائه می‌کنند، روی تشخیص درست و عمل درست تأکید می‌نمایند. حل مسئله این است که اول بفهمیم و راه درست را انتخاب کنیم و بعد از آن راه درست را بپیماییم و اجرا کنیم و کوتاهی نکنیم.
جمله منسوب به حضرت اباعبدالله (ع) است که می‌فرماید: «انما الحیات عقیده وجهاد» عقیده درک و جهاد عمل است. اگر درست بفهمیم و درست عمل کنیم، همه چیز حل می‌شود. چقدر در قرآن «آمنوا و عملواالصالحات» را با هم می‌بینید!! یعنی؛ اول ایمان و بعد کار درست. راهی را که انسان اول تشخیص بدهد و بعد از تشخیص درست، درست عمل کند و کوتاهی نکند.
صفت خوبی که می‌توانیم برای شهدا، ایثارگران، جانبازان، مفقودان، آزادگان و خانواده‌های آنان استفاده کنیم، همین است که اینها تشخیص دادند و عمل کردند. می‌دانیم که شهادت اکثر نزدیک به تمامی اینها انتخابی بود. مواردی هم بود که افراد در شرایط دیگری شهید و جانباز شدند، اما عمده ایثارگری‌ها انتخابی و با شوق بود.
اگر ملتی این خاصیت را داشته باشد و جمع قابل توجهی از مردم چنین وضعی داشته باشند، آن ملت و آن کشور پایدار است. جمهوری اسلامی با این ویژگی به وجود آمد. وقتی مردم تشخیص دادند که کشورشان با نظام فاسد پهلوی به جایی نمی‌رسد که تشخیص درستی بود، به خیابانها آمدند و برنگشتند تا رژیم را ساقط کردند. وقتی جمهوری اسلامی با حضور مردم تشکیل شد، به پای آن ایستادند. انسانهای متخلّفی هم بودند، اما توده مردم در صحنه بودند و تا امروز هم در صحنه هستند.
استحکام نظام ما اینجاست. اگر ما به خودمان متکی هستیم و مثل دیگر کشورها کمتر نگران خطرات هستیم، به خاطر این است که چنین مردمی داریم. دشمنان ما که کم نیستند، نیرومندند، آمریکا، انگلیس و مجموعه اروپا و قدرتهای استکباری که پشت سر صدام و قبل از آن پشت شاه بودند. اما مردم با پایداری خود همه آنها را به زمین زدند. (تکبیر مردم)
امروز هم ما را تهدید می‌کنند. جوّ ارعاب به وجود می‌آورند. صحبت از جنگ و تحریم است. ممکن است همه اینها بشود. چون دشمن ما عنود و نشان داد که متجاوز است. ممکن است همیشه این اتفاقات بیفتد. اما آنچه که می‌توان روی آن حساب کرد، پایداری، دین و ایمان مردم است.
یکی، دو نکته ازعاشورا عرض کنم که وصف‌الحال جوانان ما هم می‌باشد. وقتی اباعبدالله(ع) به طرف کربلا می‌آمدند، به محلی به نام «شعلبه» رسیدند که یکی از منزلگاههای مسیر از مکه تا کوفه است. جایی است که یک نفر به نام «شعلبه» در آنجا چشمه آبی آورد. آن موقع کاروانها که نمی‌توانستند در مسیرهای بدون آب توقف کنند. هرجا آبی بود، منزلگاه می‌شد. به آنجا که رسیدند، نزدیک ظهر، علی‌اکبر، آن جوان دلاور پیش پدرشان بودند و حضرت اباعبدالله(ع) را خواب سبکی گرفت. یعنی لحظه‌ای به خواب رفتند و چشمشان گرم شد. سرشان را بلند و استرجا کردند. یعنی فرمودند: «انالله و انا الیه راجعون» علی اکبر فهمید که اتفاقی افتاد که پدر بزرگوارشان این جمله را فرمودند. عرض کرد: «یا ابتا، مطلب تازه‌ای اتفاق افتاد که استرجاء می‌کنید؟» حضرت فرمودند: «لحظه‌ای خواب بر من مسلط شد. کسی را دیدم که براسبی سوار بود و جلوی من ایستاد و گفت: «این قافله به سرعت می‌رود و مرگ هم به سرعت آنها را به طرف بهشت می‌برد.» اشک در چشمان اباعبدالله(ع) پیدا شد. علی‌اکبر با قیافه‌ای مردانه به پدرشان عرض کردند: «مگر ما برحق نیستیم؟ مگر راهی که می‌رویم، درست نیست؟» (با گریه) آقا فرمودند: «البته راه حق است، چه اشکالی دارد؟! لانبالی بالموت، از مرگ نمی‌ترسیم، چه از این بهتر.»
این جمله علی‌اکبر حرف همین ایثارگران مجاهد ما بود که با زبان یا عمل در جبهه‌ها می‌گفتند. آنها می‌دانستند و انتخاب کردند.
امام حسین(ع) در حرکت خود، مخصوصاً در شب عاشورا چند بار همراهان خود را تصیفه می‌کردند. هر بار حادثه‌ای اتفاق می‌افتاد که پیروزی نبود، به مردم و همراهان خود می‌گفت و اضافه می‌کرد که «می‌توانید برگردید یا با من باشید» بعضی‌ها می‌رفتند و بعضی‌ها می‌ماندند.
شب عاشورا آخرین اتمام حجت بود. راوی مسایل شب عاشورا امام سجاد(ع) است. چون اکثر کسانی که آن شب بودند، شهید شده بودند. امام سجاد(ع) ماند. گویا ایشان داخل جلسه نبودند و کنار خیمه بودند. مریض بودند، ولی حرفهای جلسه را می‌شنیدند. امام حسین(ع) آن شب حرفهای قاطعی زدند. خیلی صریح فرمودند: «فردا آخرین روز است. همه چیز تمام می‌شود. این دشمنانی را که می‌بینید، مرا می‌خواهند و کاری به شما ندارند. هرکس مایل است، می‌تواند از تاریکی شب استفاده کند و خود را نجات دهد و بچه‌های مرا هم با خود ببرد. (با گریه) ولی من می‌مانم و تسلیم نمی‌شوم.»
خیلی از پیرمردها و جوانها آن شب در پاسخ امام حسین(ع) حرف زدند. یکی از کسانی که صحبت کرد، حضرت قاسم بود که نوجوان بود. گفت: «شما فرمودید هرکس بماند، می‌میرد. من هم اگر بمانم شهید می‌شوم؟» (با گریه) امام نخواستند فوری جواب بدهند، فرمودند: «مرگ در نظر توچگونه است؟» قاسم گفت: «احلامن العسل، از عسل شیرین‌تر است.»
می‌خواهم بگویم در زمان ما پذیرفتن چنین سخنانی از جوانان آسان است. ما هزاران هزار جوان دیدیم که این‌گونه شهید شدند. اگر چنین روحیه‌ای در ملتی – نه همه ملت، حتی در بخشی از ملت – به وجود بیاید، آن ملت محکم، ماندنی، ماندگار، سازنده، تربیت کننده، تاریخ‌ساز و آینده‌ساز است.
شما خانواده‌های شهدا شاکر و از خداوند متشکر باشید که اگر مصیبتی تحمل کردید، فرزندانتان تبدیل به مشعلهایی شدند که راه خدا، راه حق و راه سعادت واقعی را به مردم نشان می‌دهند. هیچ‌کس نمی‌تواند این واقعیت را منکر شود. این عکسهایی که اطراف این مصلّای بزرگ را این‌گونه زینت داده‌اند، هرکدامشان الان در بزمهای اولیای خداوند، در جایی که ما نمی‌توانیم به آسانی عظمت آنجا را بفهمیم، حضور دارند و ارواح پاکشان در فضای شهرستان شما هم حضور دارند و مراقب اوضاع ما هستند.
انشاءالله راه آنها را فراموش نکنیم و حق آنها را ندیده نگیریم. بهترین حق‌شناسی این است که اهداف مجاهدان – چه مجاهدان دوران انقلاب، چه مجاهدان دوران دفاع مقدس و چه مجاهدان طول تاریخ و حتی آینده – را فراموش نکنیم. راه سعادت، راه عظمت ما، راه قرب به خداوند و راه نجات از گناهان و انحراف، از طریق انتخاب درست و ترجیح دادن حق بر باطل و راه خدا بر راه شیطان می‌گذرد.
انشاءالله که ایثارگران از ما راضی باشند و از آنها تقاضا می‌کنیم که شفیع ما نزد خداوند باشند و دعا کنند امت ما در کورانی که دشمنان ما دارند برای ما به وجود می‌آورند، سربلند و پیروز از عهده مسئولیت‌هایش برآید. شما را به خدا می‌سپارم و به خاطر بزرگداشتی که برای شهدا و سایر ایثارگران گرفته‌اید، تشکر می‌کنم.
والسّلام علیکم و رحمه‌الله