سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم گردهمایی فرماندهان دفاع مقدس
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السّلام علی رسول الله و آله
اجتماع ما شبیه بعضی از اجتماعات قرارگاههاست. چهرههایی که حضور دارند، عمدتاً با تغییر زیاد در قیافه مواجه هستند. چون آن دوره جوان بودند و شمایل دیگری داشتند.
حادثه تلخ سقوط هواپیمای حامل فرمانده نیروی زمینی سپاه و شهادت احمد کاظمی و همراهانش، رمق را از روحیات ما گرفت. حقیقتاً زمان را برای ما تلخ کرد. مصیبت بسیار جدّی بود. در جنگ هم از این موارد زیاد داشتیم، ولی عادت کرده بودیم. الان مثل شوک است. انشاءالله خداوند آنها را به بزم اولیا و انبیا راهنمایی میکند تا در آنجا شفیع ما باشند. آنها هم در راه حراست از کشور در این سفر شهید شدند. حقیقتاً باید شهید حساب شوند. به شما، خانوادههایشان و همه نیروهای مسلّح تسلیت عرض میکنم.
شاید بهتر و عملیاتی از من میتوانید جنگ را تحلیل کنید. چون مسایل جنگ را با تحلیل و در صحنه میدانید. ولی در محفل انس فرماندهان آن دوران باشکوه باید حرف بزنیم. جناب آقای شمخانی اشارهای به بدر، خیبر، والفجر 8 و کربلاهای 4 و 5 داشتند که مقطع پرالتهاب و موفقی بود. دورهای که اوج پیروزیها و رودروییها بود.
تصادفاً دیشب داشتم خاطرات سال 64 را برای چاپ میخواندم که به روزی رسیدم که جلسهای در منزل آیتالله موسوی اردبیلی داشتیم. سران و حاج احمدآقا بودند. بحث جدّی ما آن روز دو مسئله بود: یکی طرحی بود که شهید صیاد شیرازی برای بعد از عملیات بدر داشت که ناموفق و روحیات قدری تضعیف شده بود. آن طرح رد شد. جلسه فنی بود و نیروهای دیگری هم بودند. بحث دیگر که خیلی جدّی بود و وقت ما را گرفت، سه نظریه مطرح برای جنگ بود: یکی اینکه عملیات موفقی در خاک عراق بکنیم و گروگانی از سرزمین عراق بگیریم و جنگ را با اتکای به آن برای گرفتن حقوق و محاکمه صدام تمام کنیم. نظریه دوم این بود که مقتدرانه بجنگیم تا به همه اهداف جنگ برسیم. نظریه سوم بین اینها بود. به این قاطعیت نبود. در آن جلسه تمایل به نظریه اول بود. ولی من یادآوری کردم که وقتی امام(ره) فرماندهی جنگ را به من محول کردند، برای خداحافظی خدمت امام (ره) رفتم که به عملیات خیبر بیایم. خدمت ایشان گفتم به صورت مطلق فرماندهی را پذیرفتم و امر شما را اطاعت میکنم. اما نظر خودم این است که باید عملیات موفقی انجام دهیم تا اعتبار نظامی ما قویتر شود و بعد از آن از همان عملیات استفاده و جنگ را از لحاظ سیاسی و تاریخی تمام کنیم. تحلیل من این است که اگر این کار بکنیم، صدام سقوط میکند و نمیتواند ادامه دهد.
ایشان نگاه مهربانانهای کردند و جواب ندادند. فقط لبخند زدند و من دو تحلیل از لبخند ایشان داشتم. یکی اینکه ایشان مایل نبود جواب مرا بدهند و گاهی فکر میکردم که این پیشنهاد برایشان شیرین بود و نمیخواستند چیزی بگویند. همیشه این دو تحلیل برایم مطرح بود و تا آخر چیز دیگری نفهمیدم. البته قبل از عملیات خیبر که به جمع شما آمدم، مطرح کردم و همان موقع بعضی از آقایان ناراحت شده بودند و میگفتند: همه میگویند «جنگ جنگ تا پیروزی» آقای هاشمی میگوید: «جنگ جنگ تا یک پیروزی» بعضیها موافق بودند و در جلسات میگفتند: فکر خوبی است.
بعد از بدر برای ما روشن شد که دشمن عملیات ما را میفهمد. همان موقع اختلافنظری بین ارتش و سپاه بود. ارتشیها به طور طبیعی با عملیات کلاسیک و رعایت قواعد نظامی موافق بودند و ادبیات نظامی آنها چیزی غیر از این را نمیتوانست بپذیرد. با تحصیلات خود، راهی که رفته بودند و با ابزارشان اینگونه فکر میکردند. فرماندهان سپاه استراتژی دیگری داشتند و میگفتند نمیتوانیم به خاطر نداشتن ابزار کافی در میدان نبرد در جنگ کلاسیک معمولی و با اطلاع دشمن در عملیاتها موفق شویم. نقطه خوب در عملیات سپاه غفلت دشمن و خطشکنی شب اول بود. همیشه از این امتیاز استفاده میکردیم. از آنجا تفکرات عملیات والفجر 8 شروع شد که در سطح جنگهای دنیا و جنگ ما، حقیقتاً عملیات بزرگی بود. عبور از اروند و ماندگاری در فاو و در آن نقطه باریک، به خصوص در روزهای عملیات که عراقی بصورت بیسابقه بمبها وگلولههای شیمیایی میریختند، کاردشواری بود.
یاد شهید ستاری را در این اجتماع گرامی بداریم که جایش خالی است. در آن نبرد در دفاع ضد هوایی خیلی خوب کار کرد. قطعاً بعد از عملیات و الفجر 8 نظر دنیا این بود که توازن جنگ مساوی نیست و به نفع ما عوض شد. ما و همه شما به این فکر افتادیم که آن عملیات سرنوشت ساز را انجام دهیم که با آن تجهیز بیسابقه و امکانات کم، 250 گردان را آماده کردیم. از همانجایی که میترسیدیم، درعملیات کربلای 4 آسیب دیدیم و آن اطلاع دشمن از بخشی از عملیات ما بود.
آمریکا این خیانت را به ما کرده بودند که الان اسنادش روشن شد و همه چیز را میبینیم. آمریکاییها نوک حمله و نقطه حساس را فهمیدند و به عراقیها گفتند. اگر از پشت نیروهای عراق در فاو وارد میشدیم و نیروهایی را که در جلوی ما در اطراف کارخانه کمک بودند، محاصره میکردیم، کار بسیار بزرگی بود. اگر میشد، عظمتش از عملیات قبلی هم بیشتر بود. از آن طرف به ام قصر و جاهای دیگر میرسیدیم.
با همان خیانتی که آمریکاییها کردند - البته آنها در راه اهداف خودشان کار میکردند و این انتظار را از آنها داشتیم – در عملیات کربلای 4 بدتر از آسیب نظامی، آسیب روحی دیدیم. برای بنده به عنوان مسؤول جنگ روزهای بسیار سختی بود. این همه مردم را برده، این هم تبلیغ کرده و این همه امیدداده بودیم. افتخارات والفجر 8 را همراه خود داشتیم. نمیدانستیم به مردم چه بگوییم؟! اصولاً خودمان در درون ناراحت بودیم. مایل هستم بحثهای قرارگاهها را - اگر ضبط شدهاند - یک بار دیگر بخوانید. در زیرزمین قرارگاه بحثهای داغی بود که آقای شمخانی اشاره کردند.
تصمیم سختی بود که گرفته شد. غیر ازجلسات فراوانی که بحث میکردیم، آن شب تا دیروقت و شاید تا نیمهشب نشستیم و بحث کردیم. دو نظر بود. اگر همه همنظر بودیم، تصمیم گرفتن آسان بود. اشکال این بود که خیلی از فرماندهان شجاع ما مخالف بودند، میگفتند: نیروها را مرخص کنیم و دوباره در جایی دیگر غافلگیر کنیم. بعضیها میگفتند: این درست نیست.
مدتها نشستم و گوش دادم. آن شب به خدا متوسل شدم و با خود گفتم: اگر قرار باشد خداوند در جایی به دعای کسانی که او را میخواهند، پاسخ دهد، همانجاست. همه دلها شکسته بود. چون نیروهای مخلص فراوانی آمده بودند. من هم دعا کردم و به خدا متوسل شدم و از خدا خواستم حق را القا کند که القا کرد و در آن جلسه با اکثریت شکننده به تصمیم رسیدیم که جنگ را ادامه دهیم.
محدودیتهایی هم داشتیم. ظاهراً مهتاب بود و هوا روشن میشد. نقطه قوت استدلال ما این بود که عراقیها با ضربهای که زدند، فکر میکردند کار تمام است و غافلگیری جدّی خواهد بود. اینگونه هم بود. فکر نمیکردند به این زودی از جای دیگری حمله کنیم.
عملیات کربلای 5 جزو با شکوهترین عملیاتها بود. آن موقع آن شمخانی فرمانده میدان بودند. ایشان یک بار در قرارگاه گفته بودند: آن قدر با عراقی در میدان نزدیک شدیم که با مشت به صورت هم میزنیم. یعنی جنگ تن به تن شده بود. واقعاً اینگونه بود. آنها نخل به نخل عقبنشینی میکردند. شکستن خط دفاعی عراق یک معجزه بود. عبور از باتلاقها، آبها، سنگرهای بتونی و چند طبقه و لانه زنبوری کار عظیمی بود. خود عملیات در نقطه شروع بسیار بزرگ بود. بعد از آن در روزهای طولانی که عراقیها هوشیار شده و نیروهای کیفی خود را آورده بودند، پیش رفتیم و از کانال ماهی عبور کردیم.
آن عملیات در محاسبات نظامی یک عملیات موفق و غرور انگیز تحلیل شد. آن موقع میگفتند: مستشاران شوروی در قرارگاه نزدیک عراقیها حضور دارند و آنها را هدایت میکنند. برای من مستند نشد، ولی خبرش جدّی بود.
به نظر میرسد که مجموعه دشمنان تصمیم گرفتند که دست ما را ببندند. بعد از فاو هم این ترس را داشتند، ولی توقف ما پشت کارخانه نمک، داشت دل آنها را آرام میکرد. ولی بعد از آن عملیات دیدند که آنگونه پیش میرویم و تصمیم گرفتند نگذارند و امام هم آن پیام واقعاً افتخارآمیز را برای رزمندگان صادر کردند و حاج احمد آقا خواندند.
با تصمیمی که شرق، غرب و ارتجاع گرفتند، برآن شدند که دست ما را ببندند. در دریا آن کار را کردند که ما را از نفت محروم کنند. هرچه لازم بود، به عراق دادند و خودشان هم وارد عمل شدند. در زمین هم دست خود را باز کردند که هرچه و هرمقدار که لازم است، به صدام بدهند. اعماق کشور ما را با موشکهای دور برد میزدند. حتی سلاحهای غیرمتعارف را که صدام در حلبچه بکار گرفت، به صدام دادند. کاربرد آن گونه سلاح در جنگ جهانی دوم هم بیسابقه بود. موادی که آنجا ریختند، خیلی خطرناک بود. همه راهها را برای صدام باز کردند. در صحنه جهانی هم قطعنامه 598 دوماه پس از عملیات کربلای 5 شکل گرفت. یک سال ما آنها را معطل کردیم. چانهزنی میکردیم که نظرات خود را در مفاد آن بگنجانیم که توانستیم.
بعد از آن عملیات موفق حلبچه را داشتیم که معلوم شد در جاهای دیگر هم قدرت عملیات داریم. بالاخره آنچه در جنگ میخواستیم، نشد که جایی را بگیریم. این معتدلترین نظریه بود که عراق نتواند دوام بیاورد. اینجا میتوانست بصره، جاده بین بصره و بغداد و شبیه آن باشد که نتوانستیم. ولی ثابت شد که ایران میتواند به تنهایی درمقابل اشرار نیرومند دنیا مقاومت کند و از خود دفاع نماید و هرجا لازم شد، ضربه بزند.
همه این موارد نمونههای روشن دارد. دشمنان هم باور کردند. حتی عملیات آخری که پس از پذیرش قطعنامه داشتیم، آن قدرت را ثابت کرد. صدامیها خیال میکردند که آتشبس را از ناحیه ضعف پذیرفتیم. ولی حرکت افتخارآمیزی بود که تعصب اسلامی، نظامی و میهنی مردم، نیروهای کیفی را آنگونه به جبهه رساند. دفاع آخر برای دنیا بسیار معنادار بود که به قطعنامه رسیدیم.
خوشبختانه در میدان سیاست جهانی هم پیروز شدیم. هیچکس باور نمیکرد که بتوانیم قطعنامهای را تحمیل کنیم که عراق مقصر جنگ شناخته شود و ما مستحق دریافت غرامت باشیم و سازمان ملل برای تعیین خسارات جنگ مأمور بفرستد. در محافل سیاسی که بحث میکردیم، میگفتند: محال است. پشتوانه ما اخلاص رزمندگان، مقاومتها، شهادتطلبیها و رشادتها بود.
خواهش میکنم الان که شما جلسات انس را درست کردید و همدیگر را میبینید – البته خیلی از دوستان در همان سمتها هستند و کار میکنند، ولی عدهای بیرون هستند – از این محفل تصمیمات دیگری بگیرید. افرادی از شما که مسایل جنگ را بهتر میدانند و به اسناد دسترسی دارند، مسؤولیت بپذیرند تا تحقیق جامعی درباره جنگ انجام دهند.
عیبی ندارد که نقاط ضعف را بررسی کنید. هرچه بود، بگویید. میتواند برای آیندگان مفید باشد. اگر بخشی قابل انتشار نیست، نگه دارید. ولی خودتان درست تحلیل کنید. تحلیل شخصی نباشد، دست جمعی باشد. از این محفل گروه محققی بپذیرند و وارد آن میدان شوند. البته کارهای زیادی شد و کتابهای خوبی نوشته میشود، اما حیف است. گروه هنرمندی از این محفل تشکیل دهید و ما هم کمک میکنیم. برای دفاع مقدس کارهای هنری کمی کردیم. دیروز گروهی از هنرمندان فیلمساز پیش من آمده بودند و میگفتند: فیلمی برای جنگ ساختیم و برای تأیید به مراکزی که هست، فرستادیم و بهانههایی آوردند. نمیخواهم قضاوت کنم، چون حرف طرفهای مقابل را نشنیدم.
الان خیلی از بچههای میدان جنگ در بخشهای هنر و ادبیات هستند. باید از آنها استفاده بیشتری شود. باید پشتیبانی کنیم تا سریالها و فیلمهای خوب درست شود. سالها بعد ازجنگ جهانی دوم هنوز فیلم مینویسند و میسازند. هرکشوری افتخارات خود را به رخ میکشد. ما این همه افتخار داریم و برای جوانان خود کم گفتیم. البته همه ما حرف میزنیم، ولی فرق میکند که یک کار حساب شده علمی، هنری و ادبی نیرومند و جاودان داشته باشیم. ترجمه شود و به زبانهای دیگر دنیا درآید و به جاهای دیگر بدهیم. باید کارهای بزرگی بکنیم. هریک از عملیاتها، مخصوصاً عملیاتهای اواخر جنگ حماسه هستند. به هرحال شما وارثان خوب سختترین دوره تثبیت انقلاب هستید که اسلام، انقلاب و ایران را از یک شرّی که طراحی شده بود تا ما را در مدتی کوتاه از پا درآورند، نجات دادید. هیچکس نمیتواند منکر شود. بعضیها شبهههاییدر جنگکردند، ولی حرفهایشان نادرست است. این واقعیت تاریخی ارزش کارهای بیشتر را دارد که انشاءالله این کار را خواهید کرد و بهرهگیری میشود.
شرایط فعلی را میدانید که دشمنان برای ما دندان تیز کردهاند. شاید به اوضاع داخلی که نگاه میکنند، تشویق میشوند که شرارت دیگری را آغاز کنند. نمیدانیم این شرارت از کجا و چگونه آغاز میشود؟ نمیدانیم میدان اقتصادی، میدان تحریمها، میدان فشارهای سیاسی و میدانهای دیگر است. دشمنان ما در این مقطع بسیار جدّی هستند که نگذارند جمهوری اسلامی موفق شود. البته ایران مقاطع سختی را پشت سر گذشته و الان به جایی رسیده که میتواند با دانش و تجربه خود، چیزهایی بسازد که دست خود را به سوی نقاط دور دنیا دراز کند. دانشی را به دست آورده که اگر تصمیم بگیرد قدرت نظامی ویژه داشته باشد، میتواند. البته ما چنین اهدافی نداریم و دنبال عمل و دانش هستیم. زمینه یک جهش علمی کامل، همراه یک تجربه خوب در اختیار ماست.
مواضع قاطع جمهوری اسلامی در مسایل جهانی ستودنی است. استراتژیهایی که امروزه دشمنان بشریت برای سلطه مدرن و با لعاب حقوق بشری دارند، این است که نمیخواهند تحمل کنند که یک کشور آزاد، مستقل، دارای عقاید الهی و اسلامی در منطقه حساسی مثل خاورمیانه روی ذخیرههای بسیار عظیم انرژی دنیا و در موقعیت استراتژیک کمنظیر جغرافیائی باشد. قاعدتاً هرجا بتوانند، مقاومت میکنند. البته تابه حال هرجا که خواستند، نتوانستند. در دوران جنگ هم هرچه خواستند، موفق نشدند. اوایل انقلاب هم خواستند انقلاب را بربایند که نتوانستند. ولی به نظر میرسد که الان زمانی است که هوشیاری، اتحاد، انسجام و همدلی همه ما را میطلبد. نفس آمادگی بهترین وسیله برای دفاع است. یعنی اگر بدانند که آمادهایم، به خود جرأت گستاخی نمیدهند و میدانند برایشان خطرناک است. باید دستور مهم قرآنی را که «واعدوا لهم ماستطعتم من قوه» است، عمل و خود را آماده کنیم. خداوند به همه ما این محبت را بکند تا در راهی که شروع کردیم و سالها رفتهایم، باشیم و ادامه دهیم تا به همه اهداف برسیم.
والسّلام علیکم و رحمهالل