بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السّلام علی رسول الله و آله
توفیق ارزشمندی برای بنده است که در کلان شهر کرج در خدمت علمای غرب تهران و بزرگانی از خانواده ایثارگر، شهدا و جانبازان باشم.
از جوانی کلان شهر کرج را میشناسم و پا به پای بزرگ شدن این شهر با ترکیب جمعیتی و شرایط طبیعی و اجتماعی کرج آشنا هستم. مجموعه انسانهایی که امروز در کرج زندگی میکنند، یک تابلوی کوچک از مجموعه کشور هستند. یعنی همه بخشهای انسانی با فرهنگها، اقوام، سلیقهها و نژادهایی که در کشور ما وجود دارد، در کرج نمونه دارند. لذا باید روی کرج به عنوان یک جایگاه ویژه و قابل مطالعه و تحقیق کار کرد. انشاءالله دانشمندان، علما، دانشگاهیها و محققان مطالعه ویژهای درباره این مجموعه کنند که درجاهای دیگر ایران به این صورت نیست. البته در جایی مثل تهران بزرگ هست، اما کرج مجموعه کوچکتری است و شرایط ویژهای دارد و از این جهت قابل توجه است.
مطالبی که برادر بزرگوارم حجتالاسلام و المسلمین کازرونی درباره من فرمودند، از محبت و حسن ظن ایشان است. من در بین شما علما و بزرگان کوچکتر از همه هستم. سربازی کمی قدیمیتر هستم، ولی شما با در اختیار داشتن تجربه انقلاب اسلامی، میتوانید با کولهباری از تجربه، دانش و شرایط روز نیرومند از ما و نسلهای گذشته در صحنه باشید.
صحبتی که فکر کردم برای جمع حاضر مناسب است و جزو وظایف خودم میدانم که هرجا با جمع بزرگی از روحانیون مواجه شوم، به آن توجه کنم، مربوط به نقش دین و مفسران دین که امروز روحانیت هستند، در تاریخ دیروز، امروز و فردای ما میباشد. برای اینکه در آنچه که مجموعه ما برعهده دارد، احساس مسئولیت کنیم و برای آنچه در امکان ما هست که به اسلام، قرآن، تاریخ، مردم و کشور خدمت کنیم، یادآوری این نکات مهم است.
با تاریخ ادیان آشنا هستم. پیش از انقلاب و از جوانی مطالعه میکردم. یادداشتهای زیادی هم دارم. بعدها در دوران مسئولیت سعی کردم در امکان بیشتری که در آشنایی با اقوام، ملل، کشورها و امکاناتی که بیشتر در اختیارم قرار میگرفت، تاریخ را از این بعد عمیقتر مطالعه و نگاه کنم.
محور اساسی همه منظومه شمسی تا جایی که اطلاع داریم و توانستیم بفهمیم، انسان است. انسان در بین همه مخلوقاتی که در منظومه شمسی زندگی میکنند، مورد توجه ویژه خداست که خداوند به خاطر خلق انسان لقب «احسن الخالقین» را مناسب خود میداند و این لقب را به خود اطلاع میکند.
از قرآن خیلی روشن است که محوریت با انسان است. آن انسان با شرافتی که ارزش پیدا کرد که خداوند او را محور قرار دهد و به او امتیازی بدهد که بتواند به قرب الهی برسد و در بعضی از امور خدایی کند و کارهای خالق را انجام دهد و خلاقیت داشته باشد و شاید عالیترین نقطه ارزش انسان این است که از روح خداوند در ما دمیده شد. خود قرآن میفرماید: «بعد از اینکه نفخ روح الهی در کالبد جنینی دمیده شد، خطاب انسان معنا دارد.»
وقتی به این موجود در تاریخ نگاه کنیم، انسان عالم، مؤمن به خداوند و راه خدا و آشنا به آفرینش و خلقت خداوند، انسان واقعی است. البته همه انسانها به هر نحوی ارزشمندند، اما آن انسانی که باید محور باشد، چنین انسانی است. ادیان الهی هم برای این انسان آمدهاند.
تا آنجا که با اسناد ادیان آسمانی سر و کار داریم، میبینیم همه ادیان برای این آمدهاند که راه خدا را برای تقرّب انسانها آسان کنند. علوم انسانی که امروز در میان جامعه بشریت در همه دانشگاههای دنیا تدریس میشود و در همه کتابها و مقالات هست، هرجا انسان به عمق و سابقه آنها نگاه میکند، میبیند که به اسلام و ادیان آسمانی برمیگردد. این یک واقعیت است. شاید در مقاطعی علوم انسانی از این مرجع جدا میشود و مرجعش جاهای دیگر غیراز کسانی که به اصطلاح مفسّرین هستند، میشود و در آنجا رشد و کمال پیدا میکند که دانشگاهها و پژوهشگاهها هستند. اما ریشه آن در ادیان است.
امروزه کاملترین مرکزی که میتوان علوم انسانی را در آنجا ریشهیابی کرد، قرآن است که بحث مهمی است و امروز در این جمع نمیخواهم وارد آن بحث شوم. روحانیت – منظور من روحانیت مسلمان است ، البته همه ادیان روحانیت، مفسّر و مبلغ دارند که هرکدام در حفظ و بقای آثار آسمانی در اختیار خود نقش اساسی دارند. امروز از خودمان یعنی طلبهها و مسلمانان میگویم – حقیقتاً در تاریخ اسلام از 1400 سال پیش تا الان نقش بیبدیلی در پرورش انسانها، حفظ ارزشها و جلوبردن جوامع داشت. در مقاطعی هم به شدت مظلوم و منکوب بود، ولی جریان هیچوقت قطع نشد و همیشه این جریان مفسران پیام الهی که در هر زمانی به نوعی تفسیر میشود، به نوعی حضور دارند.
در بقیه تاریخ هم مطالعه کردم و چیزهای اوج را هم دیدم. اما اوج حضور روحانیت را در هدایت واقعی مردم در نیم قرن اخیر در ایران میدانم. درباره روحانیت و طلبههایی عرض میکنم که الان در این مراسم با هم نشستهایم. نه اینکه روحانیت ما بیبدیل و بینظیر بود. ما وارث دیگران هستیم و از آنها آموختیم که این راه را برای ما باز کردهاند. اما واقعیت این است که من که میخواهم درباره گذشته، حال و آینده بحث کنم، از این نقطه آغاز کردم.
همه تاریخ ایران را که نگاه کنید – در دیگر کشورهای اسلامی تا حدودی اینگونه است – روحانیت در همه مقاطع با مردم بود. یکی از ویژگیهای روحانیت همین است که همیشه در کنار مردم بود. گاهی روحانی مقتدری پیدا میشد که در همه ابعاد تاریخی مناصب رسمی داشت، اما مجموعه روحانیت همیشه با توده مردم عجین بود. این امتیاز بزرگی است که تاکنون محفوظ است.
حتی در این دوران که اسمش را به ناحق «حکومت آخوندی» میگذارند، چنین است. میدانید که در این عنوان مبالغه میکنند. اگر میلیونها نفر حکومت را اداره میکنند، چند نفر روحانی و بقیه از همه بخشهای جامعه هستند. ولی چون ولی امر و بعضی از مقامات بالا روحانی هستند، این اطلاق کمی زمینه دارد که بحث شود. همین الان هم توده روحانیت، طلبهها، وعاظ، ائمه جماعات و جمعه و شخصیتهای محقق بخشی از توده مردم هستند و شاید بیشترین مراجعه مردم به آنها و مراجعه آنها به مردم است و کاملاً مخلوط هستند.
این ویژگی و خصوصیتی است که اسلام میخواهد. اما روحانیت مسلمان علاوه بر حفظ این حالت، همیشه پناهگاه مردم هم بود. چرا پناهگاه است؟ به خاطر اینکه مردم در طول تاریخ به خاطر نقش روحانیت به آنها اعتماد دارند. اگر این سخن مطلق نباشد، اکثریت قابل توجهی دارد. لذا در مسایل شخصی، مشکلات زندگی، خانوادگی، روحی و روانی پناهگاه هستند و مردم به روحانیت پناه میبرند. در مسایل اجتماعی هم پناهگاه مردم هستند.
تاریخ را بخوانید. در هر مقطع از تاریخ وقتی حکومتها و قلدرها به مردم فشار آوردهاند، خانه علمای آن زمان و آن مکان پناهگاه مردم بود و آنها هم حقیقتاً از مردم دفاع میکردند. هرجا نزاعی بین قدرت، ملت و مردم بود، روحانیت طرفدار مردم بود. این امتیاز بزرگی است. اگر در یک مقطع بود، میگفتیم یک روحانی چنین روحیهای داشت. ولی این جریانی است که در طبیعت مسئولیت روحانیت و تعلیمات و آموزشهای طلبهها و وظایفی که برعهده گرفته، خوابیده است.
خیلی کم میتوانیم در تاریخ پیدا کنیم که در کشاکش حکومتهای زورگو با مردم – البته وقتی حکومتها با مردم خوب بودند، روحانیت هم در کنار آنها بود که بحث دیگری است – روحانیت نقطه مقابل امرا و حکّام زورگو و در کنار مردم میایستادند و نوعاً خطرناکترین نقطه حرکت بودند که به خاطر پیشوایی آنان بود.
خاصیت دیگری که روحانیت در طول تاریخ به خصوص در ایران نشان داد، این است که از زمانی که نفوذ خارجیها، اجانب و استعمار در کشورهای اسلامی پیدا شد، همیشه روحانیت با نفوذ خارجی و سلطه آنها مخالفت کرد. گاهی تا آنجا پیش رفت که در جنگها هم شرکت کرد و شهید داد که نمونه مهم آخرش را در جنگ انگلیسیها علیه عراقیها دیدیم که طلبههای حوزه علمیه نجف و آیات بزرگوار خودشان به صفوف جنگ میرفتند. دفاع مقدّس ما فصل دیگری است که با یک جنگ از نوع دیگر مواجه بودیم.
به قطعات مهم تاریخ که نگاه کنید، اگر حرکت واقعی علیه نفوذ استعمار در دنیا و به خصوص در ایران باشد، پیشتازی آن با روحانیت است. هرجا بنبستی برای مردم پیش آمد و طلسمی در زندگی مردم پیدا شد، روحانیت آن را شکست. در زمان خودمان شاهد وضعی بودید که رژیم پهلوی و محمدرضا شاه پیش آورده و خفقان ایجاد کرده بود. امکانات زیادی داشت. حمایت خارجیها را در شرق، غرب و ارتجاع داشت. پول هم به خاطر گرانی یک دفعه نفت به اندازه کافی در اختیارش بود. پلیس سفّاک به همراه ساواک خطرناک و عمّال فراوان برای سرکوبی مردم داشت. واقعاً مردم قدرت نفس کشیدن نداشتند. همه گروههای مجاهد و مبارز که بعد از شهریور 20 طلوع کرده و به میدان آمده بودند، خانهنشین و یا در زندانها محبوس بودند. بالاخره روحانیت بود که این طلسم را شکست و این خفقان را از بین برد و با اتکای به مردم قدرتی پیدا کرد که آمریکا را از کشور بیرون انداخت و کشور را از اختاپوسی که گرفتارش شده بود، نجات داد. این نمونه آخر بود که اکثر شما در میدان بودید. یا شاهد بودید و یا تاریخ آن را خواندید و میدانید.
قبل از آن در دوره قاجار خفقان عجیب بود. آن موقع اسم دمکراسی و مجلس هم نبود. فقط استبداد بود. خیلیها میخواستند کار کنند، میدیدند که اروپا جلو رفت و آزادی بیان و قلم، مجلس، انتخابات و ... دارد و در ایران هیچ خبری نیست. اما هیچکس نمیتوانست کار کند. فقط روحانیت بود که با اتکای به مردم مشروطه را ایجاد کرد. اگر مشروطه را از مردم ایران نمیگرفتند، امروز خیلی جلوتر بودیم. ولی آنها تهاجم کردند و مشروطه هم عمق زیادی نداشت. چون حرکت در بطن مردم نبود و مردم مثل دوران انقلاب به صحنه نیامده بودند. جمعیت کوچکی مشروطه را گرفته بودند.
به هرحال سرانجام روحانیت در آن زمان طلسم استبداد را شکست که با مجلس – البته بعدها تبدیل به مجلس فرمایشی شد – راه را باز کرد. اگر به قبل از آن هم برگردید، در دورههای گذشته هم اینگونه بود. حکومت صفویه را ببینید که یک حکومت شیعی در ایران به وجود آمد و این کشور را زیر پرچم اهل بیت متحد کرد.در آنجا هم اتکای اصلی روی روحانیت بود و نقش زیادی داشت. البته روحانیت هم از آن مقطع برای کارهای بزرگ استفاده کرد.
در تاریخ هرچه عقبتر بروید، این نقش را میبینید. وقتی مغول به منطقه ما آمدند و از ماوراء النهر و آسیای مرکزی تا مصر را زیرپا گذاشتند و خراب کردند، وقتی به ایران آمدند، این روحانیت بود که توانست شرّ مغول را به تدریج کم و آنها را در اسلام ذوب کند. افراد شایستهای خود را به مغول نزدیک و آنها را آگاه کردند. در آن دورهای که مغول به شدّت میتازید، میکوبید و تخریب میکرد، بزرگان روحانیت به شهری مثل حلّه که هنوز مرکزی برای روحانیت در عراق است و حوزه دارد، پناه بردند و خودشان را حفظ و بعدها مغول را تسلیم کردند. آن ستمکارانی را که غیر از تخریب چیزی نمیفهمیدند، به راه آوردند.
استکبار در عصر ما با مطالعه این تاریخ به فکر افتاد که این چه ماجرا و چه رمزی است! خیلی زود فهمیدند، چون فهمیدن آن خیلی سخت نبود. زود متوجه شدند که رمز اصلی مسئله دین است. اگر روحانیت اعتبار و مقبولیتی بین مردم دارد، به خاطر دین است. اگر دین عزّت نداشته باشد، هیچ مفسّر و مبلّغ دینی نمیتواند مورد اعتماد باشد. از آن طرف هم که نگاه کنیم، اگر ارزشی در انسانها از این بُعد پیدا میشود، به خاطر دین است.
خطاب صریح قرآن به پیامبر (ص) را میبینید که میفرماید: «اگر بنا باشد ذرهای از این دین منحرف شوید، رگ گردنتان را قطع میکنیم.» با پیامبر(ص) حرف میزند: «ولو تقوّل علینا بعضالاقایل لاخذنا منهل لهین ....» محور اساسی دین است. اگر از روحانی اسم میبریم، به خاطر دین است.
آنچه که در انقلاب ما کار کرد و پیروز شد، دین و افکار دینی مردم بود. اصل این افکار در بین متدینان، مؤمنان و مردم مسلمان چنان عمیق و ریشهدار است – زیاد به فروع کار ندارم. شاید خیلیها به فروع و احکام توجه نداشته باشند – که در زندگی آنها مثل شیره جان است. البته پیروان ادیان دیگر مثل یهودیت، نصرانیت، بوداییها و ... هم اینگونه هستند. منتها این امتیاز مربوط به اسلام است که دین جامع متعلق به زمان است. پس روحانی به عنوان یک صنف است که مسئولیتش تفسیر دین است. این ارزش دارد. اصالت را به دین میدهد.
اگر هریک از روحانیون حساب خود را از دین جدا کنند، مسئله چیز دیگری میشود. ممکن است ارزشهای دیگری را دنبال کند که بستگی به نوع ارزشها دارد. انسانهای دیگر هم اینگونه هستند. معنای این حرف من این نیست که ارزش بخشهای دیگر که لباس روحانیت ندارند و در صنف روحانیت نیستند، کم است. چه بسا جمع زیادی از دانشمندان، دانشگاهیها، میدانهای کاری، مسئولین، مدیران و ... همین کار را میکنند و درخدمت دین و بعضی از مواقع برای بسیاری از مسایل مردم مرجع هستند.
پس آنچه که همه ما دنبال آن هستیم و همیشه باید باشیم، دین است. آنچه که از لحاظ تاریخی عرض میکنم، این است که صنف روحانیت به خاطر اینکه مردم آن را به عنوان آیینه دین میشناسند و ارزشهایی را که در دین دنبال آنها هستند، در قیافه، پیشانی و زبان اینها میبینند، با مردم رابطه دارند و این موقعیت برای این بخش به وجود آمد که در کنارش مسئولیت عظیمی متوجه روحانیت است.
استعمار این را فهمید. از وقتی که برنامههای استعماری در منطقه ما پیاده شد، خیلی زود دیدند که سدّ بزرگی مانع آنهاست و به فکر افتادند این سد را از جلوی خود بردارند که بعد از مشروطه اتفاق افتاد. در گذشته سازماندهی نبود. بعد از مشروطه با سازماندهی برای مبارزه آمدند. به همه دنیای اسلام آمدند. منتها من الان از ایران صحبت میکنم. در ترکیه هم آمدند. همزمان، در ایران رضاخان قزاق و در ترکیه کمال آتاتورک این کار را برعهده گرفتند تا دین و روحانیت را از زندگی اجتماعی مردم حذف کنند و اگر میخواهد باشد، به خانههای مردم ببرند تا رابطه فردی بین انسان و خدا باشد. اینگونه تعریف کردند.
نهایتاً در هر دو جا شکست خوردند، ولی هنوز ادامه دارد. البته در ایران دوره رضاخان تا حدودی موفق بود. چون توانست مراکز دینی، مساجد و حسینهها را ببندد و علما را خلع لباس و حوزههای دینی را تعطیل و لباس پوشیدن را مشروط به اجازه دولت کند. با کارهایش خیلی از ارزشها، مراکز و امکانات دینی را قافیه کرد.
در ترکیه موفق شدند این ایده را تبدیل به ایدئولوژی کنند. سکولاریسم به عنوان یک اصل غیرقابل تغییر وارد قانون اساسی ترکیه شد. همانطور که ما در قانون اساسی داریم که اسلامی بودن ما تا ظهور امام زمان (عج) قابل نسخ نیست، آنها لائیک را بردند. در دو سه روز اخیر اخبار ترکیه را شنیدید که بین حزب حاکم که با اکثریت رأی مردم آمد و ارتش و نیروی قضایی و اطلاعاتی درگیری به وجود آمد. میخواهند رئیسجمهور انتخاب کنند و آنها میگویند چون نامزد فعلی سابقه اسلامی دارد، نمیتواند رئیسجمهور شود. دادگاه قانون اساسی آنها که مثل شورای نگهبان ما عمل میکند، تشکیل جلسه داد و حکمی داد که انتخابات باطل است. چون در مجلس از 361 نماینده، 357 نفر به وزیر خارجه به عنوان رئیسجمهور رأی دادند که 10 رأی کم داشت. باید در دورههای بعدی تمام شود. ولی دادگاه وارد شد و گفت: باطل است و اینها حق ندارند چنین انتخاباتی داشته باشند. الان نزاع آنها بسیار جدّی است. ارتش بیانیه داد و گفت: دخالت میکنیم. قبلاً هم دخالت کرده و یک بار به هم زده بودند. رئیس جمهوری آمده بود که آنها نمیپسندیدند و به هم زدند. این وضع در ترکیه ادامه دارد.
ولی جالب این است که با اینکه همه روحانیت ترکیه کارمند و حقوقبگیر دولت هستند و امام مساجد از طرف وزارت مربوطه دولت تعیین میشوند و همه هزینهها را دولت میدهد، توده مردم به شدّت مسلمانان هستند. به بعضی از شهرهای جنوبی ترکیه که رفتم، از لحاظ زندگی مثل قم بودند.
اما آنها این کار را در ترکیه کردند و الان رژیم لائیک دارند و اگر کاری غیر از این شود، فوراً جلویش را میگیرند. ولی مردم مسلمان هستند وبیشتر به احزاب اسلامی رأی میدهند. رضاخان آمده بود که در ایران هم این کار را بکند، ولی چون دین در ایران قویتر و مکتب اهل بیت بین مردم نیرومندتر بود و عمق عشق مردم به اباعبدالله (ع)، محرم، عاشورا، ارزشهای مذهبی و مراکز دینی بالا بود، با همه فشارها نتوانستند مردم را از راهشان جدا کنند. لباس متحدالشکل را با این هدف آورده بودند که چادر را از سر زنان مسلمان بردارند.
زمانی که بچه بودم و خیلی از مسایل را به یاد ندارم، منظرهای یادم هست که وقتی از خانه پدری خود بیرون آمده بودم، در کنار خیابان یک زن چادری را در حال عبور دیده بودم که ژندارمی در حالی که سوار دوچرخه بود، چادر را پاره و آن زن را در خیابان بیحجاب کرد. منظره رقّت باری بود. در دوران طفولیت عمقش را نمیدانستم. میخواهم بگویم در اعماق روستاها هم این کارها را میکردند تا دین را از مردم جدا کنند. روحانیت را خلع لباس کرده بودند. البته خیلی از روحانیون وارد دستگاه قضایی و ثبت شدند که مناسب اطلاعاتشان بود.
اما به محض اینکه رضاخان از کشور بیرون برده و تبعید شد و پسرش که میتوانست دولت ضعیفی داشته باشد، آمد، دوباره جوانههای ریشه این درخت مقدس که در همه جای کشور حضور داشت، از منابع اسلامی و عاطفی استفاده کرد و شعارها و مسایل اسلامی با ولع بیشتر در سراسر کشور اوج گرفت. طلبهها و مدارس دینی که منهدم شده بودند، شروع به رشد نمودند.
آیتالله بروجردی که بعد از آیتالله حاج سیدابوالحسن اصفهانی که مرجع عام بودند و در نجف بودند و فوت کردند، به قم آمدند و حوزهها دوباره به شدت رشد کردند و سراسر ایران را گرفتند. تقریباً 15 سال طول کشید تا همه چیز عادی شود. معلوم است که یک طلبه خیلی زود به مقامات نمیرسد. باید 10 تا 15 سال درس بخواند. تا طلبهها شکل گرفتند، به دوره مبارزه رسیدیم که خداوند وجود امام راحل را به حوزهها هدیه داد که پرچم مبارزه با کفر، استبداد، استکبار و اجانب را به دست گرفتند. زبرالحدید ایشان یعنی طلبهها، جوانان و همه مردم در رکاب ایشان حرکت کردند و کار کارستانی انجام دادند که هیچکس تصوّر نمیکرد.
خود ما که آن موقع وارد مبارزه شده بودیم، برای خود دو سه سال عمر پیشبینی میکردیم. امیدی به این نبود که به چشم خود ببینیم بساط پهلوی جمع شود. اینها مواردی بود که با عنایت خداوند در این زمینههای نیرومندی که توضیح دادم، به طور طبیعی رشد کرد که مردم آنها را از کشور بیرون ریختند. واقعاً آمریکا در ایران نیرومند بود. وارد کشوری شده بود که هزینه نمیکرد و درآمد داشت. منافع نفت و امکانات ایران در اختیارش بود. ارتش، پلیس، ساواک، وزارت نفت، سازمان برنامه و ... در دست آمریکاییها بود. مگر ما راهی به مدارس داشتیم؟ یک سخنرانی که در دانشگاه میکردیم، رئیس دانشگاهها و استادان هفتهها تحت فشار بودند و ما هم بعد از سخنرانی متواری بودیم. اگر زمانی به مدرسهای میرفتیم، نمیتوانستیم حرف بزنیم. همه جا در دست آنها بود و به دیگران راه نمیدادند و همه نفسها را بریده بودند.
ولی وقتی حرکت آغاز شد، ظرف 15 سال روحانیت شکل واقعی خود را یافت. ارتباط با سراسر کشور برقرار شد. محرم، فاطمیه، رمضان، اعیاد و وفیات فرصت مناسبی بود که طلبهها به مناطق مختلف بروند و دوباره برگردند. واقعاً روحانیت یک رابطه عطوفانه، عقلی، فکری، صمیمی و دینی با مردم برقرار کرد. وقتی امام فرمان میداد، بخش متدینین کشور مثل یک پادگان در اختیار امام و مأمور ابلاغ پیام امام هم طلبهها و جوانان دیگری بودند که با روحانیت همکاری میکردند.
این کار برای این اتفاقی که عرض میکنم، نمونه جالبی است. این قدرت اینگونه اثر میگذارد. اگر روحانیت در آن تاریخ مبارزه نمیکرد، رژیم پهلوی سقوط نمیکرد. بقیه گروهها، مثل تودهایها مبارزه میکردند، ولی قلع و قمع شده بودند و زندانها پر از آنها شده بود. در ارتش نفوذ کرده بودندکه آنها را شناسایی کردند و گرفتند. جبهه ملی حتی توانست دولت دکتر مصدق را تشکیل دهد، ولی دولتش را با کودتا شکستند و همه آنها را تار و مار کردند. کسی نفس نمیکشید. وقتی محمدرضا انقلاب سفید را که نامش را انقلاب شاه و ملت گذاشته بود، به راه انداخت، امواج سهمگین بمباران تبلیغات مردم را تحت فشار قرار داده و مجال تفکر را از مردم گرفته بود. اما طلبهها، روحانیت و مردم متدین توانستند در آن شرایط خفقان نقطه مقابلش را در پایگاههای مردمی تقویت کنند. رژیم مردم را از پادگانها میزد و مردم از مساجد رژیم را میزدند که بالاخره مساجد پیروز شد. این، تاریخ گویایی است.
آنهایی که طراحی کرده بودند تا دین را از زندگی مردم بیرون کنند، نتیجه معکوس گرفتند. دین به صورت بسیار قویتر، عمیقتر و سازماندهی شده وارد شد. دین این بار به صورت یک نظام و مکتب، با قانون اساسی، برنامه، قوانین عرفی، آییننامهها و همه چیزهایی که لازم دارد، وارد زندگی مردم شد.
فکر میکنم استکبار هنوز به طور جدّی دنبال این است که دین را در سراسر دنیای اسلام بدنام و منکوب کند و خیال میکند میتواند در پایگاه مردمی نفوذ کند. شاید از دید مسیحیت نگاه میکنند. مسیحیت دین مقدسی است، اما معارف همه جانبه حکومتی، اجتماعی و سیاسی اسلام را ندارد. خودشان هم ادعای چنین چیزی را ندارند. حضرت مسیح در زمان خودشان هم نتوانستند تشکیل حکومت دهند. ولی پیغمبر (ص) حکومت تشکیل دادند و نمونه یک حکومت فاضله را در مدینه پیاده کردند که به عنوان الگو در اختیار تاریخ است. کتابش قرآن است که راهنماست. آنها چنین چیزهایی ندارند. بعدها امپراطورهای مسیحی آمدند که مثل امپراطوریهای غیرمسیحی رفتار کردند که هیچ فرقی نداشتند.
آنها الان به فکر این هستندکه دوباره دین و روحانیت را در جامعه منزوی کنند. اما امروز با آن دوره تفاوتهای اساسی دارد که باید خدمت شما عزیزان عرض کنم. درگذشتههای دور که روحانیت نقش بیبدیلی در جامعه داشت، علوم دیگر هم در محوطه روحانیت بود. اگر به گذشتهها توجه کنید، میبینید که معمولاً مسجد و مدرسه کنار هم بودند. اطبا، مهندسان، ریاضیدانان، ستارهشناسان و ... در همین مدارس درس میخواندند. شخصیتهای مسلمان مثل ابنسینا، فارابی و ... هم روحانی و هم دانشمند غیرروحانی بودند. پزشک هستند، اما اطلاعات دینی آنها بسیار نیرومند است و با مبانی آشنا هستند. در گذشته مدارس و مساجد جدای از هم نبودند.
کم کم که تخصصی شد و مدارس و دانشگاهها جدا شدند، به دیگران امکان داد که دین را از مسایل اساسی جامعه جدا کنند و روحانیت را به حاشیه ببرند تا به مسایل و احکام ظاهری بپردازد و مسایل اساسی جامعه، حتی علوم انسانی و دانشگاهها شکل بگیرد. خوشبختانه بعد از انقلاب به تدریج بین دانشگاه و حوزه ارتباط برقرار شد و امروز بسیاری از چهرههای روحانی در دانشگاهها درس میدهند و بسیاری از چهرههای دانشگاهی در حوزههای علمیه به طلبهها آموزش میدهند که این مورد کم است. باید تقویت شود. چون بنا نیست از هم جدا باشند. رشتهها از هم جدا هستند، ولی آنچه که آنها را مثل دانههای تسبیح به هم وصل میکند، ملاکهای دینی و ملی است که مال همه است و باید برای همه این اتفاق بیفتد و نباید بگذاریم بین دانشگاه و حوزه و بین حوزه و واقعیتهای زندگی مردم فاصله بیفتد.
مگر دین اسلام در زمان پیغمبر (ص) بخشی از امور را به دیگران میداد؟ اینگونه نبود. پیغمبر (ص) در همه مسایل صاحبنظر بود. بنا نیست از هم جدا باشند. دانشمند دانشگاهی هم مثل یک طلبه حوزوی قم از دانشمندان اسلام است و باید یک صبغه داشته باشند و یک هدف را دنبال کنند. تخصص آن ریاضی و تخصص این فقه است. همه تخصصهای طلبگی در دانشگاهها تدریس میشود. علوم انسانی شامل همه زمینههایی میشود که طلبهها در حوزه و دانشجویان در دانشگاه میخوانند. باید این ارتباط تنگاتنگتر باشد و این مجموعه به عنوان مفسّران قرآن در همه امور زندگی میدانداری کنند و اجازه ندهند که استبکار و استعمار از پنجرههای فراوانی که خلق میکنند، نفوذ کنند و وحدت و اتحاد ما را به هم بریزند و امروز در جامعه ما بحمدلله این اختلاط، همراهی و همدلی تا حدود زیادی تأمین است.، ولی آسیبپذیر است. باید مواظبت کنیم.
خانوادههای گرانقدر ایثارگران ما که واقعاً سرمایه عظیم معنوی برای کشور شدند، با ایثار و تقدیم فرزندانشان به انقلاب و یا جانبازان،آزادگان و مفقودان الگو زندگی درست اسلامی و مرجع جامعه ما هستند. تفاوت یک خانواده شهید با خانوادهای که شهید ندارد، در جامعه محسوس است. مردم حق میدهند که شهدا، جانبازان، ایثارگران و خانوادههای آنان الگو و مرجع باشند. چون ایثار و جهاد جزو ارزشهای اصیل و غیرقابل انکار قرآنی هستندکه الحمدلله در جامعه ما زنده شده و شرایط خوبی پیش آمده است.
به همین اندازه حساسیت دشمنان ما بسیار جدّی شده است. میبینید در مسئله هستهای چه غوغایی میکنند. یک چیز معمولی است که کشوری با NPT قرارداد بینالمللی بسته است و آنها باید کمک کنند تا این کشور هم از منافع این دانش روز و پیشتاز، بهرهگیری و از منابع زمین استفاده کند. این کار هم مثل صنایع دیگر چون کشاورزی، پتروشیمی و ... است. البته میدانیم حساستر است و میتوان چیزهای دیگری از آن به دست آورد. میبینید که این را بهانه کردند و این همه در دنیا گربه رقصاندند. ظرف چند ماه دو قطعنامه علیه ما صادر کردند. تهدید میکنند و جنگ روانی راه انداختند. این کار ریشه دارد. اگر این پرونـده
مربوط به ایران نبود، به این شدّت نبود. در جاهای دیگر هم سخت میگیرند، اما دارند با ایران بیحساب کلنجار میروند.
قدرت نفوذ اسلام را میبینند. نمیگویم قدرت نفوذ ما را، ما هم بخشی در گوشه دنیای اسلام هستیم. میبینید که بیشترین سرمایهگذاری را در عراق کردهاند. آمریکا تا بحال بیش از 500 تا 600 میلیارد دلار در عراق هزینه کرده است. سه تا چهار هزار کشته و چند برابر این زخمی و مصدوم داده است. آبروی خود را برد و هیمنه خود ریخت. همه این چیزها در عراق پیش آمد. آنچه که بیش از همه اینها در عراق برای آنها مشکل است، مذهب و دین است. توده مردم عراق تن به چیزی جز دین نمیدهند و حتی شورشیهای تندروی که کارهای خطرناک میکنند، متکی به دین هستند. منتها اشتباه میکنند و انسانهای تندرو و افراطی هستند. از شاخههای طالبان و وهابیون هستند که تفکرات افراطی دارند. ولی باز متکی به دین هستند. مثل خوارج که در صدر اسلام با حضرت علی (ع) میجنگیدند. مسلمان بودند و حتّی نماز شب میخواندند، ولی هرجا دوستان علی(ع) را میدیدند، حتی اگر زن حاملهای بود، بچه رحمش را شهید میکردند و همانجا نماز جماعت میخواندند. اینها هم با اشتباهاتی متکی به دین هستند. آمریکا در منطقه به دیوار بلند دین برخورد کرد. پنج سال است که در افغانستان هزینه میکند. ناتو را با همه ظرفیتش در سی تا چهل کشور به افغانستان آوردند که قدرت بزرگی است، ولی در افغانستان فقیر عاجز شد. به هر هدفی که داشتند، نتوانستند برسند. چون خون مسلمان با سلطهگری، آن هم سلطه کفر بر فضای اسلام مخالف است. این تفکر با جان مسلمانان عجین است. بنابراین با ظرفیت بزرگ سیاسی، اجتماعی و مکتبی مواجه هستند. در عین حال عصبانی و خشمگین هستند و هرکاری از دست آنها بر بیاید، خواهند کرد و دنیای اسلام باید در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی، متحد باشد و روحانیت باید مثل سابق پیشتاز باشد و از دستاوردها حفاظت و از آینده مراقبت کند که عرض کردم اسلام دین آینده است. دنیا هرچه جلوتر برود، اسلام مشعشعتر میشود. شک نکنید. چون فطری است، در جان مردم است. ممکن است ما اشتباه بفهمیمم و چیزهایی را بد به مردم بگوییم. این اتفاقات همیشه میافتد. اما خداوند اصل دین را در فطرت مردم قرارداد و این فطرت را با قرآن تقویت کرد و قرآن هم در بین مردم حضور دارد. اگر امسال را با ده سال پیش مقایسه کنید، میبینید وضع دنیای اسلام خیلی بهتر است. اگر ده سال پیش را با صد سال پیش مقایسه کنید، میبینید وضع اسلام خیلی بهتر شده است. ما در جوانی مظلومیتهای وسیعی برای اسلام میدیدیم که امروز بسیاری از آن مظلومیتها نیست. مظلومیتهای جدیدی خلق میشود، ولی مجموعه حرکت این مجموعه رو به پیش و تکاملی است. ممکن است مثل عبور از تپه ماهوریها در فراز و نشیب و بالا و پایین باشیم، ولی نهایتاً به طرف قلّه سعادت حرکت میکنیم. خداوند به همه امت اسلامی و بیشتر به شما مفسران قرآن و اسلام توفیق دهد که راهنماهای خوبی برای مردم باشید.
والسّلام علیکم و رحمه الله