بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله والسلام علی رسولالله و آله
باید از برادر گرانقدرمان آقای ریشهری تشکر کنیم که این حرکت علمی و آرمانی ارزشمند را در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم(ع) به راه انداختند و امیدواریم که به اهداف مهمی که طراحی شده، برسند و آنچه که از ذخایر عظیم انسانی و الهی در این منطقه وجود دارد، در تاریخ احیاء کنند که نمونه دومش کنگره مرحوم ابوالفتوح رازی است.
توضیحاتی که جناب آقای مهریزی دادند، نشان از یک حرکت عالمانه برای مقدمات این کنگره بود. نکات بسیار ارزشمندی که در همان صحبتهای بالبهداهه رهبر معظم انقلاب در ملاقات متصدیان کنگره بوده، برای بنده بسیار جالب بود. ذهن ایشان به نکات خیلی مهمی از آن قطعه تاریخ توجه داشته است. صحبتهایی که من میکنم، مختصر خواهد بود، ولی چند واژهی کلیدی دارد که دربارهی هریک از آنها نکاتی را عرض خواهم کرد.
یک رسم خوبی الآن در تهیه مقالات و کُتب هست که واژههای کلیدی را قبلاً معرفی میکنند که خواننده بداند دنبال چه چیزی در این مطالعه باشد. در بحث من شاید واژههایی از قبیل تشیّع، قرآن ،ایران، زبان فارسی، عدالت و ری محورها و نکاتی باشد که میخواهم عرض کنم.
میتواند کنگره مفیدی باشد. انشاءالله با سخنرانیهایی که بناست شخصیتهای بزرگ و محقق این برنامه داشته باشند و آثاری که از پیش تهیه شده و خیلی هم فراوان است، مفید خواهد بود. ما که فرصت نمیکنیم این آثار را بخوانیم، فقط میتوانیم فهرست آن را نگاه کنیم. به هر حال نگاهی به آن قطعه تاریخ و اتفاقاتی که افتاده و نکاتی که در تفسیر گرانسنگ مرحوم رازی وجود دارد، میتواند خیلی از مسایل را برای ما را مشخص کند.
اولین نکتهای که روی آن تمرکز میکنیم، حضور تشیّع در ایران است. تشیّع آن زمان منحصر به ایران نبود، به همه جا راه یافته بود و میبینیم که در غرب آفریقا هم تشیع مرکزیت مهمی دارد. در شامات، عراق، در جاهای بسیار دوردست و در خود جزیرهالعرب، کاملاً ریشهدار بود و حامل آن انسانهای عدالتخواه، عالم، آگاه و دلسوز به بشر بودند و با فرقههای مختلفی که از تشیّع وجود دارد، مثل اسماعیلیه و زیدیه، حکومتهایی هم در اینجا و آنجا تشکیل شدند که آن حکومتها هم موفق شدند ذخایر گرانبهایی از علم، ادب، عرفان و فقه را در تاریخ ثبت کنند که ایران یکی از آن مراکز است.
این صحبت من از این جهت اهمیت دارد که به ایران تکیه میکنم. امروز در مسیر تاریخ اسلام به نقطهای رسیدیم که ایران تبدیل به پایگاه مهمی برای اشاعه رسالت مکتب اهل (ع) شده و باید این نقطه را به رازی نزدیک کند که این توجه به ایران بوده است و ایرانیها و فارسیزبانهایی که این کارها را انجام دادند و محققینی که امروز از نمونهای از آنها تجلیل میکنیم، به این آثار میرسند.
اینکه چرا این موهبت نصیب ایران شد، میتواند ادلّه زیادی داشته باشد. شاید بزرگترین رمزش حرکت عدالتخواهانه حضرت علیبن ابیطالب(ع) بود که در آن سالهای بعد از رحلت پیامبر(ص) و در دورهی خلفای راشدین ممتاز بود که قلب ایرانیها را جذب کرد. اگر امروز بخواهیم مقایسه و تشبیه کنیم، زندهترین مثالش را میتوانیم در حوادث این روزهای فرانسه عرض کنیم که من به هم مربوطش میکنم که ببینید اینها ریشه در دو حیات انسانی و عرفانی الهی دارند که میتوان تحلیلهای منطقی و عالمانهای ارایه داد.
یکی از اشکالات واقعی که در بعد از پیامبر(ص) در صدر اسلام اتفاق افتاد،ظلمی بود که نسبت به موالی شد و کسانی خودشان را به خاطر اینکه اسلام و قرآن با زبان عرب بودند و این دین در یک منطقه کاملاً خالص عربی آمده بود، جریان ممتاز میدانستند و برای خودشان حقوق اضافی قایل بودند و نسبت به مهاجرین و موالی که در اطراف آنها بودند، ستم میکردند و آنها را شهروند درجه دوم میشناختند.
با اینکه نصّ قرآن این را نفی کرده است. شعوب، فرق، ملل، زبانها، رنگها و نژادها تدبیر آفرینش خداوند است و محور انسانیت، فضیلت، حقوق، امتیازات و ارزشهای نفسانی بود که تبلّور آن در تقوی است. همین یک آیه برای مسلمانها کافی بود که این ستم را نسبت به موالی نکنند. موالی عدهای بودند که مثلاً از ناحیه جنگها و اسارتها به آنجا آمده بودند، عدهای بودند که بعد از اینکه اسلام موفق شده بود، داوطلبانه به آنجا آمده بودند. افراد مختلفی از رنگها و نژادهای مختلف بودند و در بین اینها انسانهای وارسته و والای فراوان و متخصصینی بودند که به خاطر تخصصشان جذب شده بودند و این جریان هم تا قرنهای بعد ادامه داشت. از تمدنهای مختلف میآمدند و ایران هم یکی از همان مراکز مهم بود که در قلمرو حکومت اسلامی بود که توسعه پیدا کرده بود.
انسانهای بسیار بسیار مهم و ارزشمندی از ایران در آنجا حضور داشتند که یک نمونه آن دانشگاه جُندیشاپور است که در کنار شوشتر امروز بوده است. آنجا مرکز عظیمی بوده است که افتخارات آن از آن ایرانیها و مسلمانهاست. مرکزی که ساسانیها قبل از اسلام آنجا را تأسیس کرده بودند که در هرجا دانشمندانی که به هر دلیلی تحت فشار قرار میگرفتند، به جندیشاپور پناه میآوردند. از هند، چین، یونان، روم و ... میآمدند. وقتی وارد ایران شد، اینجا را حفظ و تجلیل کرد و آن مرکزیت باقی ماند. همه علوم دنیا به اینجا میآمد و با زبانهای مختلف ترجمه و علوم اسلامی از همین طریق پخش میشد. اینها در تعریف وسیع، جزو موالی حساب میشدند. رفتار حکومتهای وقت با اینها مناسب نبود و کسی که منادی حقوق اینها بود، علیبنابیطالب(ع) بودند که خیلی صریح از آنها حمایت و دفاع میکردند. اگر ظلمی نسبت به اینها میشد، اعتراض و در جلسات رسمی حکومتی که حضرت به عنوان مشاور شرکت میکردند، از آن دفاع میکردند. این دفاعیات خیلی سریع پخش میشد.
ایرانیها مثل آفریقاییها و جاهای دیگر که این جاذبه برای آنها بود، مجذوب شده بودند و نمیتوان این حُبّ را گرفت. اینها در دل مردم بود. در محافل آنها مطرح میشد. در ادبیات آنها بود و ادامه داشت که شما حتماً میدانید.
وقتی حضرت علی(ع) به عراق میآیند، یکی از ادلهاش این بود که در آنجا طرفداران زیادی از ایرانیها مُحّب حضرت علی(ع) بودند. اینها وفادارترین بودند. همانطور که شامیها بیشتر به معاویه توجه میکردند. اینجا مخلصین حضرت علی(ع) بودند. بعد از این جریانها میبینیم که در لشکر مختار، زبان فارسی، زبان رسمی بوده و بیشتر از هر زبانی با زبان فارسی حرف میزدند. برای اینکه نهضت مختار یک نهضت کاملاً هوادار شیعی و دفاع از مظلومان شیعی و انتقامخواهی از ظلمهایی بود که نسبت به خاندان اهل بیت(ع)، به خصوص در عاشورا شده بود.
این جریان به طور طبیعی به ایران آمد و این تفکرات همراه فتوحات اسلامی و آمد و رفتها در سراسر ایران دیده میشود. انسان وقتی این مقاطع تاریخ را نگاه میکند - ما کمکار کردیم و بیش از اینها باید روی تاریخ نفوذ شیعه و عوامل ریز آن در ایران کار کنیم- کاشان، قم و ری مراکز مهم بودند. در کاشان از همان اول به حضرت امام باقر(ع) توجه داشتند و فرزندشان را به قم فرستادند و مرکزی عظیم و پناهگاه و محل زندگی اهل بیت(ع) شده بود. ری هم چنین بود. در مازندران، دیلمان، خراسان، سبزوار، نیشابور، در نقاط دوردست آسیای میانه و خیلی جاهای دیگر، در افغانستان و ... این روحیات بود. جرقه اصلی که امروز در فرانسه میگذرد، یک نیروی نهفته است که در دل مظلومان تاریخ وجود دارد. کسانی که احساس مظلومیت میکنند و انسان درجه دوم شناخته میشوند، در هر کشوری که هستند، حقوق آنها را نمیدهند. چون مهاجرند. چون بومی آنجا نبودند. البته خیلی از آنها با تخصصهای بالا در آنجا هستند.
ایرانیهایی که در خارج هستند، در آمار بیش از هفتاد درصد آنها متخصص هستند و آدمهای عالمی هستند که به هر دلیل رفتند. اینها اگر احساس مظلومیت کنند، وقتی آنجا ماندند، کمکم به یک قدرت عظیم تبدیل میشوند. امروز که بشریت به هم مربوط شده و خود مستکبرین به بهانههایی خاص و به دلیل استفاده از همین چیزهای مقدس در بین مردم مسأله حقوق بشر و آزادی را مطرح میکنند، گوشهای شامل اینها میشود و حرکت میکنند و حرکت عمومی در دنیا اتفاق میافتد.
امروز که اینجا نشستهایم، کنگرهای در تونس است که جامعه اطلاعاتی دنیا آن را تشکیل داده و صدوهفتاد کشور در آن شرکت کردند و محور آن هم اینترنت و اطلاعرسانی است. سازمان ملل هم آنجا را برگزار کرده، ولی از همین ابتدا که کار را شروع میکنند، مسأله به تبعیض در اطلاعرسانی کشیده شد. به خاطر اینکه مرکز این شاهراه اطلاعاتی در آمریکاست و آمریکا گلوی این جریان را گرفته و خودش هم مبتکر آن بود. این مال ارتش آمریکا بود و پنتاگون این شبکه را طراحی کرده بود و بعد از مدتی به کارهای مدنی دادند، بعد جهانی شد و امروز به همه جای دنیا کشیده شد.
حرف کنگره احساس مظلومیت است که چرا ما باید جیرهخوار آمریکا در این جریان باشیم؟ باید عادلانه باشد و فقط از یک نقطه فرماندهی نشود. اطلاعرسانیها جهتدار و در جهت منافع استعمار نباشد. شما آن حرکت را در ایران به وضع فعلی دنیا تشبیه کنید که با ادبیات آن روز و امروز قابل فهم است.
به هر حال ما در ایران جاهای زیادی را داریم که شیعه با حالت تقیّه توسعه شدیدی پیدا کرده و در اعماق دل مردم بوده است و حرف درست هم در تاریخ صفویه این است که صفویه معلول حضور شیعه بودند، نه علت حضور شیعه در ایران. آنها خوب کشف کردند. قدرت عظیمی در مردم بود و محور را مکتب تشیّع قرار دادند و به سرعت در اطراف خودشان نیروهای مردمی را سازماندهی کردند. البته در مقابل آنها دولت عثمانی بود که نقطه عکس آن حرکت میکرد، ولی هم رقابت و هم جاذبه عمومی مردم بود. ری افتخار دارد که یکی از مراکز مهم است. در زمان مرحوم ابوالفتوح رازی گویا اکثریـت مردم ری شیعه بودند. شافعی و حنفی هم خیلی بودند. حکومت سنی بوده است، ولی اکثریت نیرومند مردم ری شیعه بودند. زمان مناسبی برای علمایی مثل ابوالفتوح رازی شده بود. ایشان هم واعظ بودند و شاید از لحاظ ادبیات ما، شغل رسمیتر ایشان منبری بود و سخنور بودند و سخنرانی میکردند. حتی یک بار هم ممنوعالمنبر شده بودند که این را غرض شخصی و حسادت افراد معرفی میکنند. اما اگر کمی دقت کنید، میتوانید جنبه سیاسی داشته باشد. ایشان سخنور بسیار توانمندی بودند، جاذبهای داشتند که مستمعین ایشان چشم از ابوالفتوح رازی برنمیداشتند و جذب میکرد. شبیه مرحوم شوشتری، مقدس اردبیلی و امثال اینها بود. ری با این عظمتی که دارد، میتواند مرکزی برای نشر افکار اسلامی باشد. شاید این ریشه را در حضور حضرت حمزه، حضرت عبدالعظیم و توجه ویژه اهل بیت(ع) ببینیم. آنها وقتی افراد از اینجا برای زیارت قبر امام حسین(ع) میرفتند و مشکلاتی داشتند، میگفتند: «شما عبدالعظیم را در ری دارید، چرا اینجا میآیید؟» میخواستند توجه را به این نقطه جلب کنند. کانون عظیمی بود. تاریخ ری با این همه محقق، مدرس، مفسر، راوی، عارف، فیلسوف و ... عظمتی برای این منطقه است و اینها نباید تصادفی باشد.
تهران هم آن موقع این جوری بود و مناطق تهران اکثریت شیعه و هوادار اهل بیت(ع) بودند. در رژیم قبل،به دلیل تعصب ملی خیلی بیشتر از ما روی فارسی و سوابق تمدن ایرانی کار کردند. ما نباید اینها را منفی تلقی کنیم، ایران مورد توجه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بود و آنها میدانستند روزی ایران چنین مرکزی خواهد شد و برای این مسأله مقدمهچینی کردند. ما طلبهها که با متون عربی سر و کار داریم، به زبان فارسی آن قدری که در دانشگاه به زبان فارسی اهمیت میدهند، اهمیت نمیدهیم. ولی باید اهمیت بدهیم. زبان فارسی، زبان بسیار نیرومندی است. از مرحوم ابوالفتوح رازی، سؤال میکنند که چرا تفسیرتان را به فارسی نوشتید؟ میگوید: من فارسی را برعربی مقدم میدانم و فکر میکنم ریشهدارتر از زبان عربی است و هزاران سال قبل از زبان عربی، زبان تمدن دنیا بوده است و روی این تکیه میکند.
یکی از نکات مهم این تفسیر، فارسی بودن آن است. آن موقع فارسی نویسی در متون اسلامی مطلوب نبوده، بلکه مغبوض بوده است و ترجمه قرآن به فارسی شبهه جدّی داشت است و مخالف بودند و آن را حرام میدانستند و میگفتند: دنیای اسلام نباید با غیرمتن اصلی قرآن با متون اسلامی آشنا شود. چون ممکن است در ترجمه، امانت مراعات نشود و ادّله دیگری داشتند. میگفتند: خداوند این جوری خواسته که با این زبان باشد. البته از جهت اینکه یک زبان بینالمللی بین کشورهای اسلامی و ملتهای اسلامی باشد، خوب است. به خاطر اینکه قرآن و سنت ما عربی است. این نقطه مثبتی است و ما هم به این وفاداریم و حوزه هم نشان همین است که ما این کار را میکنیم.
ولی الآن که ایران به عنوان مرکز کشورهای اسلام ناب درآمده، زبان فارسی باید برای ما بسیار با اهمیت باشد و کار ابوالفتوح را به عنوان یک کار بزرگ و تحول و انقلاب حساب کنیم. در همین آثاری که شما منتشر کردید، نکتهای دیدم که قبلاً ندیده بودم. وقتی میخواستند تفسیر طبری را ترجمه فارسی کنند، اشکالهای شرعی گرفته و جلوی آنها را گرفته بودند. چون سامانیها نیاز داشتند و عربی را خوب نمیفهمیدند، کمک کردند که ترجمه شود. آن موقع اجازهی ترجمه نمیدادند، حتی ترجمه تفسیر عربی را نمیدادند که کار نامطلوبی بود.
کار مرحوم ابوالفتوحی رازی در این مقطع کار انقلابی و با محتوای بسیار درست بود. اگر کسی طراحی میکرد که روزی ایران مرکز پخش انوار الهی اسلام ناب و مکتب اهل بیت(ع) باشد، طبعاً زبان فارسی را محور قرار میداد و روی آن کار میکرد و این افتخار را از مرحوم رازی داریم. ایشان جلو افتاد.
بعضیها مینویسند اولین تفسیر فارسی است. ولی من گمان میکنم اولین تفسیر نباشد. تفسیر کشفالاسرار خواجه عبدالله انصاری به زبان فارسی بود. در عین حال اینکه شخصیتی مثل ابوالفتوح رازی تفسیر مفصلی به زبان فارسی بنویسد و مطلوب هم قرار بگیرد و نسخههای فراوانی از روی آن نوشته بشود و به مراکز بزرگ علمی و فرهنگی آن روز هدیه داده شود، این نشان از یک نیاز و ابتکار بوده که ایشان این کار را کردند. کار جالب ایشان این است که سه مسأله قرآن، فارسی و تشیّع را به هم مربوط کرده است.
این سه، محور اصلی است که عرض کردم. اینها کلید واژههای اصلی صحبت من در این سخنرانی است. اینها را با هم تلفیق کرده و اثری این گونه به وجود آورده است. البته الآن اگر بخواهیم تفسیر بنویسیم، متفاوت از ایشان مینویسیم ،منتهی اگر شما آن زمان را نگاه کنید، همه علوم آن زمان در این تفسیر تبلور دارد. فقه است. ایشان گاهی نکات جالب فقهی را مطرح میکند، به عرفان خیلی توجه کرده است، وعظ و اندرز که حرفه اصلی ایشان بوده و عمرش را روی آن گذاشته، در این تفسیر بسیار فراوان است. داستانگویی دارد که منبرهای پیش از انقلاب مخلوطی از همین تفسیر بود. ادبیات، آیه قرآن، روایت، داستان، ضربالمثل و شعر داشت. منبری که اینها را نداشت، ناقص بود. هرکس منبری حرفهای بود،همه اینها را در منبرخود میگنجاند.همه اینهادر این تفسیر بوده است.
اینکه قرآن را محور قرار بدهیم، بسیار اهمیت دارد. در گذشته شیعه را متهم میکردند که بیش از اینکه به قرآن توجه کند، به روایت و حدیث توجه میکند. البته اگر چنین بود، یک عیب بود. شاید همین الآن هم کسانی هستند که اینجوری هستند. دلیل عمده آن، حاکمیت روحیه اخباریگری است که در چند مقطع تاریخ بر ایران حاکم بود. بزرگانی که حقیقتاً بزرگ و در تاریخ مقدس هستند، مروّج مکتب اخباری بودند و بیشتر به طرف روایت تمایل نشان داده میشد. از این جهت این تهمت متوجه شیعه شده که بجای اینکه به قرآن استناد کند، به روایت استناد میکند.البته متن شیعه اینگونه نبوده، محور کار بزرگان اصولی، فقهی، عرفانی و فلسفی قرآن بوده و طبیعی است که اهل بیت(ع) و کلمات آنها به عنوان مفسران واقعی قرآن جدای از قرآن نبودند و همه با هم بودند و ما هم باید با هم برسیم. ولی اهمیت کار ابوالفتوح این است که محور کارش را قرآن قرار میدهد و زبان فارسی را با تقدسی که از قرآن کسب میکند و با توجهی که به معارف شیعه و عرفان ناب شیعی در این تفسیر وجود دارد، جلو میآورد و با افکار عمومی مرتبط میکند. تفسیر قرآنهایی که نوشته میشد، نوعاً آن قدر فنی بود که به طبقات عوام نمیرسید. این تفسیر با داستانها، قصهها، روایات و اندرزها افکار عمومی مردم را جذب میکرد. یک حرکت علمی، دینی، عرفانی، تاریخیوسیاسی را در تفسیر ابوالفتوح میبینیم و این خود معرف شخصیت ابوالفتوح و جایگاه این منطقه یعنی ری است. حرفم را همانطور که ملاحظه کردید، بسیار فشرده گفتم. نکات مهمی در اینجا بود که باید روی آن تکیه میکردم. به خصوص روی تفسیر قرآن و توجه به قرآن که در این مدت روی آن کم کار شده است. امیدوارم نکاتی که در صحبتهایم بود، در جاهای دیگر بتوانم بیشتر باز کنم. عقبه این حرفها مطالب ارزندهای برای زبان خودمان است که باید از اینها بیشتر استفاده کنیم. انشاءالله برکات این کنگره عظیم بتواند برای پیشبرد علمی و آرمانی جامعه ما تأثیرات خودش را در آینده نشان بدهد.
والسلام علیکم و رحمهالله