بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله و السلام علی رسولالله و آله
شما یک بحث بسیار اساسی را آغاز کردید و اگر تصمیم بر پیگیری این بحث باشد و قرار باشد ادامه دهیم تا به نتایج روشنی برای تصمیمگیریها برسیم، فکر میکنم راهی مهم و کاری زیربنایی در این زمان است.
مسایلی را مطرح میکنم که ممکن است در سؤال و جوابها، بحثها روشنتر شود. ولی همان طور که خودتان فرمودید، آغاز راهتان است. عرض میکنم که باید تداوم پیدا کند. کلیات مطلب از نظر من این است که جهان، منجمله جهان اسلام درحال یک تحول عمده است. تحول زمان ما هم با گذشتهها یک مقدار فرق دارد و تحول سریع است و نقاط مهمی در دنیا هم هست که تکیهگاه این تحوّلات است و ما هم خوشبختانه به عنوان جهان اسلام و خصوصیتر به عنوان انقلاب اسلامی و مکتب اهل بیت در این شطرنج جهانی بیجا نیستیم.
هم میتوانیم تأثیرگذار باشیم و هم اگر درست وارد نشویم، خیلی میتوانیم ضرر کنیم. برای چنین حالتی ما باید لااقل از دید منافع اسلام و خودمان مهندسی این تحول را آنقدر که از ما ساخته است، در برنامه داشته باشیم. یعنی منتظر نباشیم که دیگران کار کنند و ما دفاع کنیم یا خوشهچینی کنیم. اگر این کار را با مهندسی انجام بدهیم، همیشه میدانیم کجا هستیم و با مهرههایی که در اختیار داریم، در این صفحة شطرنج تحوّل جهانی میتوانیم از پیش حرکتمان را پیشبینی کنیم و جلو برویم.
بعد از فروپاشی شوروی تقریباً دنیای مارکسیسم با وضع خاص خودش متلاشی شد و حقیقتاً دنیا از دو قطبی مشخص بیرون آمد که برنده این حالت آمریکاییها با زائدههایشان از جمله اروپا بودند. آنها فکر کردند الان کار در دست آنهاست و باید دنیا را اراده و تکقطبی را تحکیم کنند. کارهایشان را شروع کردند و برنامههایشان روشن بود. در بقای شوروی دخالت کردند. در روسیه کسی مثل یلتسین را آوردند. اَقمار شوروی را به سرعت متزلزل کردند. کشورهایش را به نحوی به خودشان وابسته کردند. در حوزه بالکان که بیشتر منطقه نفوذ چپ بود، چپ را عقب راندند و در آنجا خودشان جلو آمدند و اتحادیه اروپا را توسعه دادند. الان تا مرز ترکیه آمدند. یک قدم دیگر دارند که به ما برسند. پیمان ورشو را متلاشی کردند و تا نزدیک مرکز روسیه جلو آمدند و چالشها را به مرز روسیه کشاندند.
به این امیدبودند که همه چیز تمام شده است، اما کمکم شرایط دارد عوامل دیگری را در سراسر دنیا در خود میبیند. قدرتهای جدیدی دارند از این حالت بعد از فروپاشی شوروی سردر میآورند. اولاً روسیه دارد تجدید قوا میکند و با تکیه بر منابع عظیم انرژی و دانش فضایی و هستهای و سایر دانشهای حساس دفاعی و نظامی خود که انصافاً قوی هم هستند، جایگاه خود را تقویت میکند و میخواهد به تنهایی جای شوروی سابق را بگیرد و شاید هم بتواند بگیرد.
آن موقع مشکلات درونی داشتند که الان آن مشکلات کمتر شد، ولی هست. چون یک فدراسیون است. چین به یک قدرت به سرعت رو به توسعه و افزایش تبدیل شده است و خیلی نمانده که به موقعیت اقتصادی غرب در اروپا، آمریکا، روسیه و همهجا تنه بزند. به سرعت در حال گرفتن بازارهای دنیاست و رشد دهدرصدی را سالهاست دارد تجربه میکند و در همه چیز و همه میدانها میتواند با قدرت اقتصادی رقابت کند. میبینید رئیس جمهور چین با این همه گرفتاری، هفت، هشت، ده روز در آفریقا میگردد که روی این قاره بکر هم اثر بگذارد و اتفاقاً این هوشیاری است.
من در دورة مسئولیت خودم فکر میکردم ما میتوانیم از طریق قاره آفریقا در صحنه بینالمللی کارهای زیادی انجام بدهیم. متأسفانه بعد از من، رها شد. من به آن راه خیلی امیدوار بودم. چینیها به خوبی میتوانند در آفریقا رقابت جدی کنند. غربیها عقب هستند، عقب راندهتر میشوند. منفورند، طرد میشوند. چینیها با کار ارزان و خوب خود آفریقا را میگیرند. هندیها برایشان تولید میکنند و از کشورهای پیشرفته به آنجا میآیند و کار میکنند.
اتحادیه اروپا هم انصافاً رو به توسعه است. هر روز کشوری اضافه میشود. از مشکلاتی که برای آمریکاییها پیش میآید، خوب استفاده میکنند و دارند نیرومندتر به میدان میآیند.
در این بین مسأله دنیای اسلام مهم است. دنیای اسلام یک چهارم جمعیت دنیا را دارد و بیش از یک چهارم آراء سازمان ملل را دارد. مهمترین نیاز امروز و فردای دنیا در دنیای اسلام منابع انرژی است. موقعیتهای جغرافیایی سیاسی آنها هم خیلی مهم است. چیزهای با ارزش در قارههایی که اسلام مستقر است وجود دارد، راههای آبی مهم، تنگهها و بالاخره در چهارراه هوایی و زمینی دنیا قرار گرفتهاند و بازار بسیار نیرومند دارند که خیلی چیزها را جذب میکند، اینها از لحاظ مادی است.
از لحاظ معنوی تحول عمده فکری در راه و در جریان است. شاید یک مقدار آن به انقلاب اسلامی برگردد و زیادتر آن به عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات برگردد که دنیای اسلام و به خصوص نسل جوان آن ـ که نوعاً نسل اسلام جوان است و عمدتاً نسل این کشورها جوانترها از جاهای دیگر هستند ـ دارند به اطلاعات و دانش روز مسلح میشوند. مداربسته دانشهای پیشرفته کمکم به دلیل تداخل و حضور نیروها از همه دنیا در مراکز مهم دانش دارد باز میشود.
فکر میکنید الان چقدر ایرانی در بهترین نقاط هستهای یا دانشهای تک آمریکا و غرب حضور دارند؟ خیلی زیاد هستند و موقعیت آنها هم بالاست. آدمهایی هستند که روی آنها در جاهایی که هستند، خیلی حساب میشود. اگر داخل کشور ما شرایطی بود که جاذبه ملیای که در درون خاک ما و در دل آنها هست، عمل میشد و اینها با کشور ما ارتباط صمیمانه داشتند، ما به سرعت میتوانستیم از دروازههای متعدد دانشهای پیشرفته و فنون وارد شویم و آنها را همراه با سرمایه به کشورمان بیاوریم.
ما این وضع را نداریم، ولی هندیها دارند. آنها از این نیروها در دنیا در حال استفاده هستند. حتی چینیها با اینکه کمونیست هستند و افراد آنها فرار کرده بودند، بهتر از ما از سرمایههای فراری خود استفاده کردند. اینکه بعداً چه کنیم؟ بحث دیگری است.
من میخواهم بگویم که مرزهای دانش بازتر شده و به دست آوردن اطلاعات هم انصافاً خیلی آسان شده است. شاهراه عجیب اینترنت را باز کردند و همه چیز در این منطقه جادویی پیدا میشود و هرکسی اطلاعات ارزشمندش را که اگر انحصاری نباشد و بخواهد خودش را معرفی کند، سعی میکند در اینجا بگذارد.
اگر کسانی بخواهند بهرهگیری کنند با دانشگاههای مجازی و با راههای فراوانی که هست، خیلی آسانتر میتوانند به دانش دنیا دست پیدا کنند. ممکن است در اینترنت نقاط حساس را نتوانیم پیدا کنیم، ولی میتوان به آنها نزدیک شد. این مایه تحول عمدهای در دنیاست. جوانهایی که در گذشته دست آنها به دانشگاه و تحصیلاتی عالی و به اینگونه اطلاعات نمیرسید، الان به سرعت در حال زیاد شدن هستند و در کنار آن افکار سیاسی، اجتماعی و مسایل اساسی انسانی دارد جای خود را باز میکند.
به هر حال انسان که مرده نیست، وقتی که وارد فضایی میشود، همه چیز در مغز او راه پیدا میکند و او را وادار به فکر و مطالعه میکند. لذا افکار مختلف دنیا الان در همه جا تلاقی میکند. بستن اینها هم ممکن نیست. هیچ کشوری الان نمیتواند به فکر باشد که راههای نفوذ اطلاعات را کنترل کند. ارتباطات آن قدر وسیع و آنی و سریع است که تا میخواهند راه این کار را پیدا کنند، راه جدیدی پیدا میشود.
بنابراین دنیا، بخصوص اسلامیها با استعداد بشری دارند به طرف جلو میروند. ما مشکلات زیادی داشتیم که الان دارد کم میشود و از این جهت کارهایی میتوانیم بکنیم، ولی مشکلات دیگری هم در حال خلق شدن است. وضع عمومی دنیا را در نظر بگیرید که ما چنین حالتی در جغرافیای زمین داریم. واقعیتهایی است که وجود دارد و دنیا روی آن واقعیتها حساب باز کرده و زندگی خود را روی آنها متمرکز کرده است. اینها سنتی است، ولی واقعیتی است که به روز هم هست. نیازهای کشورهای پیشرفته، صنعت، توسعه و رفاه به منابع انرژی منتهی میشود. اگر فکر کنیم که واقعیت موجود زندگی ماست، بشر چون به این انرژی وابسته است، خیلی از سیاستها و دستهبندیها و تحرکها را باید در اینجا تفسیر کنیم. به خواست خداوند تقدیر آفرینش الهی الان اینگونه است که در بسیاری از مناطقی که انرژی هست و این مایه حیات صنعتی انسان وجود دارد؛ مسلمانها در آنجا هستند. بهترین آن هم در منطقة ماست و حساسترین نقطه آن هم همین ایران است که شمال و جنوب و مرکز آن را که نگاه میکنیم، شاید یک اقیانوس عظیم منابع انرژی بهم وابسته باشد. ما هنوز از لایههای پایین آن اطلاع نداریم، اما دشمنان ما میدانند، آنها با مطالعاتی که در زمینشناسی میکنند از اعماق زمین و اقیانوسها خبر دارند که چه هست. مثلاً وقتی پارس جنوبی را کشف کردیم ـ البته خیلی وقت است که کشف شد، بعد از جنگ شروع کردیم که آن را توسعه بدهیم ـ ما روی لایهای حساب میکردیم یک مقدار چاهها را عمیقتر کردیم. به لایه دیگری رسیدیم که موجودی ما را که کشف شد، چند برابر یا لااقل دو برابر کرد. ما چه میدانیم که اگر پایینتر برویم چه هست. در خوزستان در منطقه هور تا اهواز که منطقه نفتی است، لایه عمیقتری کشف شد که کارشناسان معتقدند این لایه از اهواز تا مرز امتداد دارد که بسیار عظیم است و هنوز حرف نهایی را نزدند. قطعاً ایران از لحاظ منابع خیلی غنی است و قطعاً شمال و جنوب و غرب ما اینگونه است.
بنابراین واقعیت و ذات این منطقه، یک مرکز قدرتآفرین و سرنوشتساز و جاذبهدار است. مرکزی است که خیلی از نیازهای دنیا به اینجا منتهی میشود. مثلاً اگر چین و هند به این مرکز انرژی وابسته هستند، مسأله مهمی برای آینده ماست و وابسته هستند و چارهای ندارند. حالا یا میخواهند از ما تأمین کنند و یا از عربستان. اگر مرکز انرژی اروپا به روسیه منحصر باشد، روسیه روزی اروپا را خفه میکند. همین الان دارد قدم به قدم جلو میرود. اروپا ناچار است تعدد مراکز انرژی خود را به گونهای درست کند که دچار خفقان نشود و بهترین جا برای او؛ ایران، قطر یا عراق است و باید خود را به اینجا وصل کند.
آمریکا که قارهای جداگانه است و صرفنظر از آلاسکا که مسایل خاص خود را دارد و شاید ذخیره استراتژیک آیندهاش باشد، نصف انرژیاش را باید از این طرف آب ببرد و این شرایط را دارد.
اینها واقعیات زمین است. آنچه که بر این واقعیّات مترّتب میشود، این است که آنها نمیتوانند از اینجا غافل شوند و بیتوجه باشند، باید برای اینجا فکری کنند و میکنند. حتماً در برنامههایشان هست و از قدیم هم بوده است. انگلستان در این مسأله پیشتاز بوده است. با طراحیها به واقعیتهای دنیا میرسیم. یعنی واقعیت تحول فکری که در دنیای اسلام دارد اتفاق میافتد و واقعیت نیازها و موجودیت طبیعی و قطببندیهایی که عرض کردیم.
در این شرایط ما بخشی از معادلات هستیم. من بیشتر روی این بخش تکیه میکنم که صورت مسأله روشنتر شود و بعد شما روی آن در آینده کار میکنید و در جلسات بعدی اینها را تقسیم میکنید و بخشی از آن را به بحث میگذارید. از لحاظ فکری در دنیا الان اتفاقات مهمی دارد میافتد. بعضیها عمومی و سنتی است و بعضیها حالات جدیدی است که نمیتوانیم روی آنها حساب نکنیم. سنتیها چیزهایی است که عمدتاً میدانیم، قطببندیها و تفکرات فرهنگ غرب، اسلامی و تلاقی اینها و چیزهایی که هست. چیزهایی که جدیداً دارد ظهور میکند و هنوز هم نمیشود روی آن خیلی تفسیر گذاشت، بروز جریانهای افراطی خطرناک در همه مکتبها و مناطق خاص فکری دنیاست.
از خودمان شروع میکنیم. در اسلام جریانی مثل القاعده و طالبان جریان تازهای است که اینگونه بروز کردند، اینها همان وهابیهای قدیم بودند و سلفیها هستند. مهم نبودند، ولی به جایی رسیدند که خواب بهم زدن امپراتوری بزرگ آمریکا را میبینند و آنطور طراحی میکنند و ساختمانهای دو قلو را یکباره به زمین میغلتانند. یا بهانه موج میشوند و یا موج واقعی در دنیا درست میکنند. این قدرتی است که خلق شده و به وجود آمده است. آدمهایی هستند که حاضرند خودشان را مثل باروت، منفجر کنند. یعنی متکی به عقیده عمل میکنند. آنها خلبانی را یاد گرفته بودند. معمولاً خلبانهای بسیار ماهر برای خودشان ارزش قائل بودند. چنین آدمی اگر روزی دو سه ساعت پرواز کند، ده پانزده هزار دلار میگیرد و زندگی بسیار خوبی دارد. چنین کسی در هواپیما مینشیند و هواپیمای خود را به ساختمان میزند و منفجر میکند و خودش در هواپیما جزغاله میشود.
این یک آدم معمولی نیست و از اینها یکی دو تا هم که نیستند. هر روز چندین مورد دارد اتفاق میافتد و روز به روز هم بیشتر میشوند. به محض اینکه عرصه را در افغانستان برایشان تنگ کردند، به دنبال عرصههای جدید رفتند. سومالی را تصرف کردند که آنجا الان به طور سنتی محل اینگونه آدمها شده است که میتوانند زندگی کنند و مثل دریا برای ماهیها شده است. اخیراً دوباره دارند اینها را تار و مار میکنند که یا نمیتوانند و یا از جای دیگری سردر میآورند.
عراق یک موطن جدید برای خلق و جذب اینگونه آدمها شد که میبینید چه فجایعی دارند به بار میآورند. اینها فعلاً یک جریان رو به پیش هستند و رو به عقب نیستند.
به موازات اینها در آمریکا جریانهای تندرویی که هستند، از اینها هم خطرناکترند. ما با آنها خیلی آشنا نیستیم. جریانهایی که کاملاً مذهبی هستند. نمونه متعصب آن بوش است که چنین انسانی است. متعصبتر از او هم هستند. آدمهایی عجیب و غریبی هستند که دارند گوساله موی سرخ با علوم بیولوژیک تولید میکنند و برای ظهور حضرت مسیح آماده میشوند که مرکز اسرائیل منهدم شود و حضرت مسیح در آنجا ظهور کند و دنیا را آنگونه که تفسیر میکنند، با انجیل در دست بگیرند.
اینها از همان تیپ آدمهایی هستند که ما در اسلام، القاعده را داریم. آنها از اینها بیشتر و قویتر هستند و در دولت هم نفوذ کردند و دارند دولتشان را به این طرف میبرند و این جنگها را در دنیا دارند به راه میاندازند.
عجیب اینکه در همین زمان در ایران هم آدمهای دیگری پیدا میشوند که انتظار دارند امام زمان(عج) در چند روز آینده سوار بر اسب کذایی بیاید و دنیا را از دست همه اینها نجات بدهد. این تفکر جدی الان در اینجا هم هست. منتها هنوز در انقلاب نمیتواند به شکل دیگری عملیاتی شود.
دیروز در کنار نجف داستان عجیب و غریبی مشاهده کردید که ما هنوز به ماهیت آن نرسیدیم ولی بالاخره گروهی با تخیلات و حرفهای عجیب و غریبی که یک نفر آدم بعثی خاص ادعا میکند و این همه آدم جمع میکند و میخواستند این بلوا را در عراق درست کنند و در روز تاسوعا ظهور کنند و علمای نجف را بکشند و حرمها را منهدم کنند. آیتالله سیستانی را گروگان بگیرند و ظهور حضرت مهدی از نجف و مملکت خاص شیعی را اعلام کنند. اگر هم فرض کنیم عوامل آنها نفوذی هستند، آن چه فضایی است که عوامل نفوذی توانستهاند به این سرعت جمع شوند و تحفظ کنند و متشکل و مسلح شوند و اینقدر مطمئن باشند که کنار نجف آماده عملیات بشوند و قبل از آن هم ادعای پوچ و عجیب و غریبی را اعلام کنند که بناست حضرت مهدی(عج) ظهور کنند. البته میگویند از نسل امام حسن عسگری نیستند و همه چیزهایی که در تاریخ است، دروغ است. بلکه او فرزند بلافاصله حضرت علی و حضرت زهراست. نطفه او را جبرئیل نزد خداوند برده و خداوند آن را امانت نگه داشته و حالا به رحم مادر این آقای مدّعی مهدیگری برگردانده و او را رویینتن بزرگ کرده و هیچ اسلحهای بر او کارگر نیست. باید دنیا را پر از عدل و داد کند. اینها باور شده، آدم جمع شده و کشته شدند، سیصد نفر مردند و سیصد نفر اسیر شدند و میگویند عدة زیادی هم متواری هستند. این جریانات افراطی را ببینید. الان تفکرات هم احتیاج به یک مهندسی و کار اساسی دارد. عالمان و متفکران الان باید اداره و برنامهریزی کنند که با این نحو تفکرات چگونه برخورد کنند. ممکن است چیز سادهای باشد، ولی میتواند مثل القاعده دنیا را ناامن کند. اگر موفق میشدند و این کار را در نجف میکردند، چطور باید آدم عواقب آن را ببیند. الان اینگونه است.
این دنیای در حال تحول ـ هم از آن جهت و هم این طرف ـ است. البته موج اصلی این طرف است. یعنی موج اصلی موجی است که انسانها بیدار شدند و دنبال حقوق و کسب جایگاه مناسب انسانی خود هستند و در مقابل استبداد، استعمار و تجاوزها ایستادند و دارند کار میکنند. به نظرم برگرداندن این دنیا به طرف یک استبداد بسته در داخل یا استعمار وسیع در خارج آسان نیست. ممکن است یک روز بعد از هرج ومرج جدید مثل جنگ جهانی از نو شروع شود، ولی الان آنگونه نمیشود.
آقای بوش لشگرکشی و هزینه میکند و پول زیادی خرج میکند. افغانستان را میگیرد، طالبان را بیرون میراند. مملکتی که همواره خون و آتش بود، از دست آنها درمیآورد. ولی وقتی به نتیجهگیری میرسد، اولین کاری که میکنند و انتخابات مجلس که تشکیل میشود و قانون اساسیای که مینویسند، قانون اساسی اسلامی است. بوش که این را نمیخواست. قانون اساسیای که اگر کمی آن را اصلاح کنیم، شبیه قانون اساسی ایران میشود و نتیجه آن اینگونه درمیآید.
در عراق قطعاً آمریکاییها نیامده بودند که شیعه را نجات بدهند و یا دموکراسی درست کنند. شعار میدهند و این ترفند همه احزاب و اشخاص است. شعار دهن پرکنی میدهند و در آن مقطع مردم را فریب میدهند، ولی بعد از آن شکل دیگر به وجود میآید. آمریکاییها بازی درآوردند.
طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا محصول این حس تکقطبی بودن دنیا بود. یعنی در مقطعی که فکر میکردند در دنیا کسی نیست که در مقابل آنها هل من مبارز بطلبد و خودشان آزادانه در صحنه دنیا میتوانند حرکت کنند و تصمیم بگیرند. طرح خاورمیانه را دارند برای اینکه اول خاورمیانه را اصلاح کنند. گفتند میخواهیم خاورمیانه دموکرات بسازیم. آن هم دولتهایی که سیستم دموکراتیک ندارند و شاهنشاهی یا امیری یا استبدادی است. همه را لرزاند و فکر کردند. کارهایی را شروع کردند تا اینها را به راه بیاورند. گفتند از عراق شروع میکنیم. مستبدترین فرد را که در عراق بود، به زمین زدند و گفتند به فکر دیگران هستیم. من که هیچ وقت باور نمیکردم اینها دنبال دموکراسی هستند. وقتی وارد شدند و تناقضهایشان را دیدیم که جدّی است. دموکراسی یعنی اینکه مردم آزاد شوند. برایشان در افغانستان و عراق در حال جنگ و نه در حال آرامش ثابت شد که مردم به محض اینکه از زیربار استبدادی درآمدند و احساس آزادی کردند، اولین کارشان این است که سلطه خارجی نداشته باشند. ترجیح میدهند که در فقر زندگی کنند اما سلطه خارجی در کشورشان نباشد. چکمه و سرنیزه دشمن و بیگانه را بالای سر خود و در خاک خودشان نبینند. هیچ کس دوست ندارد که خیابانها و مراکزش را سربازهای دشمن امن کنند. ذات انسان اینگونه است. چه کسی میتواند استقبال کند؟ آنهم دشمنی که عقیده این است که استعماری است و برای سوءاستفاده آمده است.
معلوم است که آمریکاییهای ولگرد خودشگذران از بهشت خودشان نمیآیند در افغانستان زندگی کنند تا افاغنه را آزاد کنند که بتوانند انتخابات برگزار کنند. معلوم است که این نیست، هرکسی هم میفهمد و اگر هم فریب خورده باشد، متوجه میشود که اینها اغراض دیگری دارند.
به علاوه رادیو، اینترنت و اطلاعات مردم را خیلی زود هوشیار میکنند. آمریکا دید که این فریب نمیگیرد، برگشت و به کشورهای منطقه اطمینان داد که نمیخواهد رژیمهای آنها را بهم بزند و دوباره روابط سنتی خود را با آنها تقویت کرد. این هم وضع آنها در عراق است که دارند اینگونه رفتار میکنند. متجاوزین از آزاد کردن یک انرژی خفته انسانی در جوامع بشری نهایتاً نمیتوانند بهره بگیرند، جز اینکه موقتاً استفادهای بکنند.
من هم بعد ازاین حادثه مدتی فکر میکردم، خیلی از عراقیها بعد از سقوط صدام گروه گروه به ایران میآیند، فرهنگیها، طلبهها، کارمندان، مردم آزاد و تجار از آنجا میآیند. معمولاً هم یک ملاقات برای من میگذارند و من مقداری برای آنها صحبت میکنم. من همیشه در تفسیرهایم به آنها اینطور میفهماندم و عقیدهام هم این است که الان عراق میتواند منشأ تحول مثبت یا منفی باشد. اگر عراق آزادی به وجود بیاید و مردم عراق آزادانه انتخاب کنند، چه یکپارچه همه عراق را یعنی حکومت اکثریت و چه تبدیل به جریان فدرال شود که در آن صورت قسمت عمدة آن به دست شیعهها و قسمتی هم در دست کردها و گوشهای هم در شمال غرب در دست سنیها میافتد. این حالت اتفاق میافتد یا بدتر از این، این است که تجزیه شود.
البته بدتر یا بهتر بحث دیگری است. من بحث ارزشی ندارم که این خوب یا بد است. اگر تجزیه شود، باز یک دولت شیعه از بغداد تا خلیجفارس روی همه منابع نفت عراق تشکیل میشود. اگر اینطور شود، اتفاق عمدهای است. یعنی اگر مردم عراق آزاد شوند و آمریکا دست از سر آنها بردارد، اینها را چه بگوییم و چه نگوییم همه میدانند. هم پیمانان طبیعیای دارند که در جنوب خلیج فارس، از کویت تا عمان کشیده شد و آن طرفتر تا لبنان هستند. اینجا مرکز عظیمی مثل ایران را همراه خود دارند و همه این مناطق، نفتی و مرکز انرژی دنیاست. اگر بیفتد، اتفاق عجیب و غریبی است. اگر معکوس این اتفاق رخ بدهد و عراق به یک کشور اشغال شده تبدیل شود و آمریکا بتواند در عراق بماند و روی چاههای نفت خیمه بزند و خلیج فارس را از جنوب و غرب کنترل کند، فرض بر این است که ایران با همین اقتدار باقی باشد، اینجا چه اتفاقی میافتد. آن طرف از اردن به اسرائیل وصل شود، اردن که مقاومت ندارد. اگر آمریکا بتواند جا خوش کند و اینجا بماند، اتفاق بسیار منفیای در منطقه میافتد. این هم یک فرض است که هنوز هیچ دلیلی برای آن نداریم. با همه مشکلاتی که آمریکاییها دارند، با طرح امنیتیای که بوش طراحی کرده و مقبول عراقیها هم افتاده است، یعنی دولت عراق و شخصیتهای عراقی که طی این دو سه روز آنها را دیدم، همه آن را قبول دارند. امروز با آقای شهرستانی همصحبت میکردم، آقای سیستانی هم این طرح را قبول دارند. الان براین اساس است و نمیدانم واقعاً بعد چه دربیاید. ابهامات و واقعیاتی دارد. ممکن است خیلی چیزهای مثبت یا منفی از آن بیرون بیاید. مدعی هستند که این طرح براین تفکر سوار شده است که آمریکا دیده است یا باید اقلیت بیست درصدی سنیها، بعثیها را بپذیرد و با آنها همکاری کند یا باید اکثریت هشتاد درصدی کرد و شیعه را با خود داشته باشد و گفته که دومی را ترجیح میدهد.
خلاصه آنچه که تا به حال شنیدم این است که با دولت آقای مالکی توافق شده که اینطور باشد. تا به حال ارتش و پلیس عراق هیچ اختیاری نداشتند. به آنها در حد اسلحه سبک داده میشد. تحرک آنها با اجازه آمریکاییها بود. فضای آنها کاملاً در دست آمریکاست. هلیکوپتر و هواپیما نمیتوانند بدون اجازه پرواز بدهند. وضع آنها روی زمین هم اینگونه است.
مبنا این است که به دولت که الان تقریباً یک دولت شیعی است، اختیارات بیشتری و سلاحهای قویتری بدهند، نیروهای بیشتری جذب کنند و اجازه تصمیمگیری هم به آنها بدهند. بعد دیدیم که دولت عراق و آمریکا ستاد مشترک تشکیل دادند. الان برای ستاد امنیت با هم تصمیم میگیرند. هرجا آمریکا را نیاز دارند با هواپیما و هلیکوپتر بیایند و از آنها حمایت کنند به اضافه اینکه احتمالاً کمیتههایی مثل کمیته انقلاب تشکیل دهند.
همه اینها نشان میدهد که آمریکا میخواهد بماند و نمیخواهد برود. میخواهد مشکلش را برای ماندن کم کند. آیا این قابل تحقق است یا نیست؟ چه اتفاقهایی میافتد؟ باید منتظر باشیم تا بعداً چه پیش میآید. شاید خیلی مثبت باشد، عراق نسبتاً امن شود، تکفیریها و سلفیها و بعثیها مأیوس و ضعیف شوند و مردم هم حکومت کنند. اینکه آمریکاییها بمانند یا بروند بحث دیگری است.
لبنان را با آن پیروزی واقعاً درخشنده حزبالله بر اسرائیل میبینید که در تاریخ سابقه ندارد. شرایط را برگرداندند و الان فشار زیادی روی حزبالله میآید و واقعاً الان جایی است که جای تدبیر و تفکر است برای اینکه از آن همه افتخارات سوء استفاده نشود و بد پیش نیاید. فلسطینیها اینقدر همدیگر را در برابر اسرائیل و ضعیف کردند که اسرائیل آمد و قسمتی از مسجدالاقصی را تخریب کرد و هیچ صدایی در نمیآید. با این وضعی که در لبنان و عراق و خود فلسطین است، اسرائیل برای اینکه به تندروهای داخل کشور خود باجی بدهد و آنها را راضی کند، خواسته آنها را عملی کرد. آرزویی بود که اینها داشتند. وقتی هم میخواهند صلح کنند به ریاض میروند و دولت ریاض این صلح را به آنها هدیه میکند. اینطور نبود که به این آسانی بتوانند این مسأله را حل کنند.
شرایط در منطقه الان اینگونه است. این بحث مهم مربوط به خودمان است. ما در صورتی میتوانیم به صورت یک عنصر مهم سرنوشتساز در این منطقه حضور داشته باشیم و کار کنیم و اثر بگذاریم که در داخل کشور خودمان مطمئن باشیم. اگر در داخل گرفتار اختلاف و دعوا و ضعف، گرانی، نارضایتی مردم، وعدههای عملی نشده، انتظارات فراوان مردم که نمیتواند اشباع شود و مسائل فراوان سوء تدبیر اقتصادی از طرفی و ترد نیروها و بهم ریختن نیروهای با تجربه و ارزشمند و کاری از طرف دیگر باشیم که آنها را کنار بگذاریم و آنها را منزوی یا بدنام کنیم، انسجام ملی درست نمیشود. ممکن است انسانهای باشرف و وفادار و انقلابی سکوت را بر هرچیزی ترجیح بدهند برای اینکه برای کشور مشکل درست نکنند، اما در آن انسجام نیست. با صلابت باید با هم همراه و تأثیرگذار باشیم. در افغانستان، عراق، فلسطین، لبنان، در جنوب خلیجفارس و هرجایی که بخواهیم، حضور داشته باشیم و کار کنیم. پیش بردن کارهایی مثل طرح هستهای و طرحهای مهم دیگر که برای زمان ما خیلی مهم است، به پشتوانه واقعی انسجام ملی و حضور نیروهای کارساز و سازنده و مؤثر نیاز دارد و باید این کارها را انجام بدهیم و همینطور نیاز به یک روابط درست خارجی داریم. کسانی که الان علیه ما صف کشیدند، میتوانند همکار و دوست بالقوه ما باشند. ما روابطمان را بعد از جنگ با همینها درست کردیم و توانستیم با امکانات آنها با دست خالی زیربنای کشور را بسازیم. همین کارهای هستهای را با همین تدبیر پیش بردیم. ما همه این کارها را در زمان جنگ شروع کرده بودیم. آنها میدانستند و این مخفی نبود، آنها دروغ میگویند که مخفی است، چنین چیزی بود. منتها تبلیغاتی و علنی نکرده بودیم. آژانس میآمد و میرفت و گاهی هم شکایت میکردند و گاهی پرونده تشکیل میدادند و بدون سر و صدا میرفتیم، دفاع میکردیم.
میتوان این کارها را به همین صورت جلو برد. البته شرایط آن این است که سیاست خارجی معقولی داشته باشیم وبیجهت سری که درد نمیکند دستمال نبندیم. مجموعه پراکندهای که خدمت شما گفتم، منظرهای از جهان در حال تحول و چالشهای در پیش روی ما و جهان است و هریک اینها هم بحث مستقلی دارد که انشاءالله شما خودتان ادامه میدهید. الان اگر دوست دارید چند دقیقهای هم به سؤالات شما جواب بدهیم.
○ با تبریک دهه مبارک فجر و یاد از امام امت، شهیدان راه فضیلت به ویژه شهیدان انقلاب اسلامی و عرض خیرمقدم به محضر آیتالله هاشمی رفسنجانی که از یاران دیرین نهضت و انقلاب امام بوده و هستند. فلسفه برگزاری این جلسه را آقای ربّانی توضیح دادند. شرایط جهان اسلام شرایط حساسی است و روز به روز برحساسیت آن افزوده میشود. همانطوری که استاد مکرم توضیح دادند، ویژگی تحولات؛ فراگیری، سرعت و قدرت بعد از تحوّلات است. حوزههای علمیه به اعتبار مناسبات ویژهای که با جهان امروز دارند از یک طرف و از طرف دیگر شرایط حاکمیتی و شرایطی که انقلاب اقتضا میکند، نیازمند این هستند که در فضای پیوسته و ارتباط مداوم با تحوّلات سریع و زودگذر باشند. به این مناسب به نظر آمد که سلسله جلساتی برگزار شود که از صاحبنظران حوزه تحولات خارجی ما به ویژه در فضای جهان اسلام استفاده شود و آن جاهایی که ارتباط تنگاتنگ با مسئولیتهای حوزههای و علمیه و دفتر تبلیغات اسلامی به عنوان نهاد مکمل و به شکل خاص است، بتوان از دیدگاههای صاحبنظران استفاده کرد. حسن مطلع این جلسات با حضور حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی بود. به نظر آمد که این جلسات به شکل متبادر در بیاید که بتوان از نظرات، سؤالات و پیشنهادهای فضلا استفاده کرد و به نحوی در تبادلنظرها هم دستیابی به نظر صائب میّسرتر شود و هم احیاناً بعضی از نظرهایی که فضلای حوزه دارند و به نحوی در مناقصات بین حوزه و سیاست خارجی ما اثرگذار است، استفاده شود.
حضرت آیتالله هاشمی منظره و جغرافیایی بحث را ترسیم کردند. اینکه ما در یک جهان تک قطبی هستیم که کانونهای جدید قدرت در حال شکلگیری هستند و اینکه جهان اسلام ویژگیهای خاص خود را داشته و دارد. شرایط جغرافیای سیاسی جهان اسلام، بحث انرژی، جمعیت، جوانی جمعیت و مسائلی از این قبیل و اینکه ما در شرایط فعلی جهان اسلام با چالشهایی روبرو هستیم و به یکی از عمدهترین چالشها اشاره کردند که ظهور جریانهای افراطی و تندرو فضای جهان اسلام و به طور کلی در جهان است. بحث را در همین نقطه اخیر پیش میبریم.
همانطور که حضرت ایشان مستحضر هستند ما در چند دهه اخیر با دو موج علیه شیعه مواجه بودیم. یکی با ظهور انقلاب اسلامی ایران بود که عملاً با اقتدار تشیع به عنوان کانون فکری، فرهنگی و معنایی انقلاب اسلامی موجی علیه شیعه شکل گرفت و جریان وهابیت و جریانهای دست نشانده آمریکا در منطقه فعال شدند. قضایا را به نقطهای رساندند که به حکومت اسلام طالبانی در افغانستان روی آوردند. این موج به نظر میآمد که فروکش کرده باشد. موج دوم با قضایای عراق و لبنان دوباره برخاسته است. همانطور که توضیح روشنی دادید با شکلگیری فضای قدرت در عراق و ظهور مجدد تشیّع به عنوان کانون قدرتمند سیاسی، معنوی و فکری در عراق و شرایط به وجود آمده در لبنان به نظر میآید موج دوم تحرکات علیه تشیع چه در ابعاد عقیدتی و چه در ابعاد سیاسی شکل گرفته است و جریانهای تندرویی که با حرکتهای سیاسی پیوند خوردهاند، در موج جدیدی از تحرکات قرار گرفتهاند. اگر اجازه بفرایید بخشی از سؤالاتی که دوستان هم در بین سؤالاتشان مطرح کردند. به این قسمت معطوف کنیم. به خصوص که نسبت بیشتری با وظایف حوزهها دارد. یعنی اینکه ما چه کنیم که نه در حال انفعال باشیم و نه در فضای احیاناً تندروی که برآتش اختلاف بیفزایند؟ تحرکاتی شدید در جریان است که حوزههای شیعی را در فضای عصبی و فضای تحرکات فرقهای قرار بدهند. از آن طرف شاهد اشاعه شبهات هستیم که ساکت نشستن در برخی از موارد ممکن نیست.
آقای زمانی: به نظر من جمهوری اسلامی با سه چالش مواجه است: یک چالش بزرگ برون دینی است که از ناحیه استشراق آغاز شده و قرنهاست دارد ادامه پیدا میکند و در دو قرن اخیر شدت گرفته است. چالش دوم درون دینی است که از ناحیه وهابیت عمدتاً در برابر شیعه ظاهر شده و چالش سوم درون حوزوی است.
در بحث وهابیت تحلیل من این است که عمده عاملی که علمای اهل سنت عموماً و علمای وهابیت خصوصاً در قبال شیعه قرارداد و عناد آرمانی آنها نیست، بلکه جهلی است که نسبت به واقعیت عقاید شیعه دارند، بنابراین به تعبیر من علمای اهل سنّت و وهابیت عقبه اهل سنّت و وهابیت هستند و نمیدانند. ما در سطحی اندک و شاید یک درصد معاندانی داریم که واقعاً حقایق را میدانند که با توجه به تحلیل به آن رسیدم. برای نمونه امسال هم بیش از چهل نشست علمی را با علمای دینی وهابیت عربستان و مسئولان مراکز دانشگاهی آنها داشتیم که از مفتی رسمی سعودی آقای آل شیخ گرفته تا ائمه جمعه مسجدالنبی و دیگران و رؤسای دانشگاههای مدینه و دانشگاه امالقرآن در آن شرکت داشتند. در همه این نشستها به یک نتیجه رسیدم که در آغاز جلسه برخوردها بسیار تند بود و ما را تکفیر میکنند و مشرک میدانند ولی در پایان جلسه شاهد یک نوع تأثیر در آنها هستیم. میزان تأثیرپذیریها متفاوت است، ولی همه اینها به این نتیجه میرسند که تأثیرپذیری وجود دارد. من فکر میکنم اشتباهی که تاکنون مرتکب شدیم، این بود که بین شیعه و وهابیت جنگ به وجود آمد و طرفین یکدیگر را در نبرد تبلیغاتی زدند. به اعتقاد من مشکلی که داشتیم این بود که نرفتیم با عالمان اهل سنت و وهابیت بنشینیم و مستقیماً، دوستانه، صمیمانه و عالمانه مطالب خود را بیان کنیم. اگر این عزم ملی حوزه ما و جامعه و کشور ما شود، اعتقاد من این است که قائله فتنه علیه شیعه در بحث درون دینی خواهد خوابید. پیشنهاد من در بحث چالش درون دینی این است که به جای درگیرها و تعصبهایی که الان وجود دارد، یک حرکت علمی صمیمانه و عاطفی را به کمک حوزه علمیه و کل نظام راه بیندازیم و در سطح جهان فعالانه حرف ناب شیعی عرضه کنیم.
● این حرف جنابعالی واقعاً یک راه جدّی است و همیشه بوده است و سابقه هم دارد. کار بسیاری از علمای واقعی ما همیشه همین بوده که این برداشتهای غلط را تعدیل کنند. شما از خود حضرت علی(ع) شروع کنید. داریم میبینیم حضرت علی در زندگی خودشان با اینکه میدانستند چه واقعیتهایی پیش آمده، در جلسات مشاوره آنها شرکت میکردند و گاهی وقتی که خلیفه از مرکز بیرون میرفت، نایب میشدند و نیابت را میپذیرفتند و در مسائل حساس مشورت میداد، میرفت و مواظب بود و با هم ازدواج میکردند. زندگی حضرتعلی(ع) بیش از اینها را نشان میدهد.
بقیه ائمه(ع) هم همین کارها را میکردند. علمای ما همیشه اینگونه بودند. اینکه فرمودید همینطور است. میخواهم بگویم باید قدری روی این مسائل بیشتر کار کنیم. منتها افراطیها سندهایی به دست غرضورزان آن طرف میدهند که فضای موجود را به وجود میآورد. این فضا هم همیشه نمیشود، الان میشود. به خاطر خطری که آنها در عراق احساس میکنند، این مسئله یکدفعه جدّی میشود. اگر مسائل عراق نبود، لازم نبود این همه حساس شوند. ولی الان آنها فکر میکنند که باید راه اینکه شیعه را در عراق متوقف کنند. این است که جنگ شیعه و سنّی را راه میاندازند و دنیای سنی را در قبال شیعههای عراق و ایران قرار میدهند. همین کاری که دارند میکنند. اینجا کار یک مقدار دشوار میشود. آدمهای افراطی ما در داخل در همین شرایط دارند به آنها سند میدهند. بالاخره از همین حوزه است، در مراکز دیگر است و در کارهای عجیب و غریب و نمایشی میکنند.
فرض کنید اگر نیروهای مسلح ما هر روز بخواهند به طور رسمی در وقت اداری زیارت عاشورا را با همان لحنها بخوانند، این در حدّ افراطیها تلقی نمیشود. بلکه این کار رسمی حکومتی است که دارد انجام میشود. به نظر من ما باید مواظبت کنیم و روی کارهایی که مشروع هم نیست، کنترلی بگذاریم و خیلی هم صریح مواضع ضد وحدت اسلامی را محکوم کنیم.
بله، پایه آن همان حرف جنابعالی است. علمای منصف فراوان هستند و میپذیرند. ولی علمای مغرض هم هستند. من به افراط متهم نمیشوم. ولی وقتی در عربستان بودم و وهابیها دیدند که ما را خیلی تحویل گرفتند، وقتی پای منبر آنها رفتم و در نمازجمعه شرکت کردم، خطیب جمعه آن حرفها را در حضور من زد. اینقدر حرفهای او بد بود که امیرعبدالله ایشان را از سمت خود عزل کرد. این تیپها هستند و ما باید از دو طرف مواظب باشیم.
دکتر لکزائی: سبت به تخریب مذاهب اسلامی یک فرصت و چند چالش ایجاد شده است. سؤال این است که استراتژی چیست؟ فرصتی پیش آمده و اینکه وحدت و وحدتخواهی به یک شعار فراتر از سطح فرهیختگان در جهان اسلام بدل شده و امروز اتباع و امثال وحدت در میان مردم هم به برکت مقاومت اسلامی لبنان مشاهده میشود. ولی در کنار این عامل چند چالش را دیدیم. یکی اینکه غرب و یا دشمنان جهان اسلام بیش از گذشته وارد این مسأله شدند. کششهایشان را معطوف به این مسئله کردند و آنها هم الان به عنوان یک عامل مؤثر در ایجاد اختلاف یا تعریف مباحث ارتباط بین شیعه و سنّی وارد کار شدند. این عامل در گذشته بود، ولی الان به عنوان یک استراتژی مطرح است.
عامل دوم اینکه وحدت به آن اندازه که میان مردم رفته است، خود مردم هم کنترل فرهیختگان و علما را از دست دادند. در عراق هم نمونههای وجود دارد که حتی در چارچوب فتاوا یا خواست علما عمل نمیشود و نقش بخشهایی از مردم و کنترلناپذیری آنها را نباید نادیده گرفت.
چالش سوم اینکه ما وقتی از وحدت سخن میگوییم، در مجموعه دوستانی که مخاطب ما هستند و یا بخشی از امت را تشکیل میدهند. وهابیها هستند و یا فراتر از وهابیها یک عنصر افراطی القاعدهای که آنها هم بهرحال نقش دارند و کوششهای ما برای وحدت یا تلاش ما در این زمینه ممکن است با تحریک یا فتوای آنها بهم خورد.
چالش چهارم که اخیراً رخ داده است که شاید جدی باشد اینکه تا به حال فرهیختگان جهان اسلام اهل سنت با ما هم رأی و هم نوا بودند و آنها هم شعار وحدتخواهی سر میدادند، ولی اخیراً به لحاظ اینکه وحدت درون جامعه رفته و مردم و مسائل سیاسی و اجتماعی باعث تفرقه شدند که نمونه آن عراق یا جاهای دیگر عراق است، آنها هم به تحلیل و بازنگری پرداختند و بحث جدیتری را با ما شروع کردند. بحثهایی از قبیل اینکه شما دعوت به شیعه و تحرک شیعهسازی دارید و این اصولاً با وحدت سازگار نیست.میگویند، میخواهید اختلاف ایجاد کنید، ولو تحت عنوان وحدت. بخشهای دیگر هم مطرح کردند که جدیتر است و از حد ده نوع گذشته و فهرست آنها بیشتر شده است. در این شرایط سؤال این است شیعه باتوجه به قدرتی که پیدا کرده و رو به فزونی هم هست، چه استراتژیای برای این کار دارد؟ عمدتاً ایران چه استراتژیای دارد؟ آیا ما مثل گذشته میخواهیم بحث تخریب مذاهب را که بعنوان یک بحث اساسی در جهان اسلام مطرح است، صرفاً به دست مؤسسة محدودی با امکانات محدودی قرار بدهیم یانه استراتژی مدوّن و مشخص است که همه ابعاد و نهادهای نظام هماهنگ باهم بتوانند آن را به پیش ببرند؟ طبعاً این سؤال هم مطرح است که آیا ما دربارة مشکلاتی که در ارتباط با جهان اسلام فرمودید، میخواهیم وحدت مذاهب را به عنوان استراتژی اصلی در سایه آن همگراییهای سیاسی و اقتصادی مطرح کنیم یا اینکه اولویت با حل مسائل اقتصادی و سیاسی و ارتباطات وزارت خارجی و بقیه مسائل است؟
● وحدت مذهب واقعاً یک اصل اسلامی است. یعنی مسلمانها باید اتحاد داشته باشند. ما با قطع نظر از اینکه سیاسی باشیم یا نه و زمامدار مملکت باشیم یا نباشیم، موظفیم که امّت اسلامی را در مقابل سایر ادیان و مکاتب الحادی متحد نگاه داریم.
من این را به عنوان ابزار قبول ندارم، البته مانعی ندارد که گاهی کسی از این اصل برای مسائل سیاسی هم استفاده کند. ولی این به عنوان یک اصل اعتقادی و عملی ماست که باید انجام بدهیم.
دربارة سؤال اول شما، وقتی که در سطح رهبری، مجمع منتسب به ایشان تشکیل میشود، این سیاست عام کشور است و همه ارگانها موظف به همکاری هستند. بالاخره ساختار و متولیای میخواست. همه که نمیتوانند به طور عام متولی باشند. یک متولی باید باشد و متولی باید توقعاتش را از جاهای دیگر مثل صدا و سیما، وزارت ارشاد، مطبوعات، تریبونهای نماز جمعه، حوزهها بخواهد و اگر همکاری نکردند، چون رهبری این سیاست را دارند باید از قدرت رهبری استفاده شود. من فکر میکنم این مربوط به همه کشور است و مثل همه امور یک متولی دارد و بقیه باید با متولی در این بخش همکاری کنند.
آقای والی: من دو نکته را یادداشت کردم که عرض میکنم: یکی در زمینه بعد تبلیغی شیعه و استراتژی تبلیغی ماست. به نظر میرسد که دارد خطای فاحشی انجام میگیرد، نتیجه فعالیت بعضی از روحانیون و بعضی از مراکز تبلیغاتی ما این است که ما در جهان تسنن داریم فعالیت بیشتری میکنیم. یعنی هدف شیعه کردن سنیهاست که این تلقی درجه حساسیت را بالا برده و حتی بعضی از روحانیون خیلی روشنفکر اهل سنت هم حساس شدهاند. یکی از دوستان نقل میکرد که در کنفرانس اخیری که در دوحه بود، به این نکته اشاره کردند که حساسیت را بالا برد. یعنی ما کارهایی میکنیم یا شعارهایی میدهیم که یک مقدار به بلوف نزدیکتر است. در جهت اثرگذاری فرهنگی ما در سطح جهانی، درجه حساسیت اهل تسنن را بالا میبرد. حرکت استراتژیک در مسیر وحدت اقتضا میکند که ما بیشتر به معرفی منصفانه شیعه بپردازیم. در معرفی منصفانه هیچکس نمیتواند با یک بحث علمی برخورد جدی داشته باشد. اما بخش تبلیغی و تلاش برای تغییر مذهب خیلی در جهان تسنن انعکاس دارد. به نظر میآید که قدری باید در استراتژی آن تجدیدنظر شود.
نکته دوم اینکه به نظر من میرسد شاید بهترین راه برای دفاع از کیان شیعه به طور خاص و جهان اسلام به طور عام این است که ما در داخل کشور خود الگوی مناسبی برای جهان اسلام معرفی کنیم. شاید اوایل انقلاب، وضعیت انقلاب به طور طبیعی این را ایجاد کرد و در سرتاسر جهان اسلام اعتبار اسلام و امام به خاطر همان حرکت انقلاب بود، اما رفته رفته به خاطر ضعفهایی که نشان دادیم، این الگوپذیری دارد تضعیف میشود. نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که ما بعد از بیست و هفت، هشت سال از انقلاب با این واقعیت تلخ مواجه هستیم که در درون نظام خود، چیزی به اسم سیستم وجود ندارد. شما بهتر میدانید در بسیاری از کشورهای دنیا، در اداره جامعه خودشان سیستم دارند. در کشور ما مشاهده میکنیم که با به قدرت رسیدن یک دولت جدید به کلی همهچیز مختل میشود و همه جهات عوض میشود. من این درخواست را دارم و فکر میکنم درخواست خیلی از دوستان باشد که کسانی که در سطح مدیریت کلان جامعه هستند، باید فکر بلندمدت داشته باشند که سمت و سوی نظام باید به این سمت حرکت کند تا به یک استراتژی و سیستم برسیم که با تغییر دولتها اوضاع بهم نریزد. وقتی از بیرون نگاه میکنیم و با جوامع اسلامی مواجه میشویم، همیشه این نگرانی وجود دارد و ایران به عنوان الگو میتواند نقش ایفا کند. چون بهترین راه برای موفقیت حرکت شیعه به طور خاص این نکته است و ما بتوانیم الگوی موفقی برای جهان اسلام باشیم.
● دو مطلب مهم در پیشنهاد شما بود. یکی اینکه ما برای شیعه کردن دیگران دچار یک مشکل عقیدتی میشویم. اینکه بالاخره اگر ما برحقیم، چطور دریغ کنیم از اینکه مردم دیگر هم به این حق برسند. طبیعی است که ما همیشه این را یک ارزش میدانستیم و اینکه انسان دیگران را به مسلمان شدن دعوت کند و اگر مسلمان هستند، به راه ما بیایند. حتی احزاب هم این کار را میکنند.
من فکر میکنم منطقی است و همه بپذیرند که هرکسی حق دارد مسائل مثبت خود را بگوید و علیه دیگران منفیبافی نکند. حتی در انتخابات، قانون ما میگوید که حق ندارید در تبلیغات خود دیگران را تخریب کنید. باید خودتان را معرفی کنید و برنامههای خوب خود را بگویید. این یک راه عقلانی است و کسی نمیتواند آن را محکوم کند.
باید در حوزه در بین خطبا، مداحها و ... جا بیندازیم که به فرق دیگر حمله نکنند و نقاط ضعف آنها را نگویند. بلکه نقاط قوت خود را بگویند. عرفان اهل بیت، عدل اهل بیت و شخصیتها را که میتوانند الگو باشند، بهتر معرفی کنند. بین خودمان این کار کم و بیش هست، ولی باید آن را قوی و تبدیل به یک شیوه کنیم.
در مورد دوم؛ اتفاقاً در جلسه قبلی که با زندانیهای سیاسی ای که قبلاً در زندان بودند داشتیم، سئوال شما را آنجا هم مطرح کردند که سیستمی باشد. گفتم داریم این کار را انجام میدهیم. معنای سیاستهای کلیای که الان داریم در مجمع مینویسیم، همین است. این سیاستهایی که مینویسیم اولاً طولانی مدت است، سیاستهایی نیست که برای یک دوره مثلاً یک بودجه یا برنامه باشد. کسی نمیتواند آن را عوض کند جز خود مجمع و مجمع هم نمیتواند مگر با اجازه رهبری. بنابراین آنچه که مینویسیم، در اجرا باید تبدیل به سیستم شود.
به علاوه الان داریم نظام اداری و سیاستهای کلی نظام اداری را مینویسیم که به جابجایی که شما میگویید، نباید اتفاق بیفتد. یک دولتی میآید، آن دولت به طور طبیعی مثلاً در سطح کابینه میتواند تغییرات بدهد. اینکه بیاید بدنه کارشناسی و مدیران و ... را متزلزل کند، درست نیست و در دنیا اتفاق نمیافتد.
دنیا تجربه دارد و ما هم داریم تنظیم میکنیم تا تبدیل به یک سیاست شود. منتها اجرایی شدن آن هم قانون مجلس را میخواهد و هم اینکه باید در برنامه گنجانده شود. به نظرم داریم با اصلاح قانون اساسی و راهی که باز کردیم به این طرف میرویم.
والسلام علیکم و رحمه الله