سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم عزاداری رحلت رسول اکرم (ص)، امام حسن (ع) و امام رضا (ع)

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم عزاداری رحلت رسول اکرم (ص)، امام حسن (ع) و امام رضا (ع)

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰
اهمیت روزهای آخر ماه صفر برای مسلمانان/ عزای مسلمانان در رحلت پیامبر (ص)/ شرایط زمانی و مکانی بعثت پیامبر (ص)/ پیامبر (ص) و تشکیل حکومت در مدینه/ علاقه مردم مدینه به حکومت نبوی/ فراموشی زودهنگام اقدامات پیامبر (ص) در مدینه/ عظمت مردم جاهلی عربستان در سایه اسلام/ نگرانی پیامبر (ص) از آینده اسلام/ گفتگوی پیامبر (ص) با مرگان بقیع درباره آینده اسلام/ پیشنهادهای حکومتی پیامبر (ص) به علی (ع)/ بی‌وفایی مردم به امام حسن (ع)/ اقدام امتحانی امام حسن (ع) برای مبارزه و رسوایی مدعیان دروغین جهاد/ آگاهی مردم، هدف قیام انبیاء و اولیاء/ هوشیاری امام حسن (ع) در انجام وظایف/ زندگی علمی امام رضا (ع) در مدینه/ عدم همراهی ائمه (ع) با حکومت‌های جور/ اهداف مهاجرت اجباری امام رضا (ع) به خراسان/ مزاحمت‌های حکومتی برای رودررویی امام رضا (ع) با مردم/ شهادت همه ائمه (ع) در مسیر بیداری/ مبارزات معقول و سیاسی امام سجاد (ع)/ افشاگری‌های امام سجاد (ع) در شام/ صحیفه سجادیه و امام سجاد (ع)/ نامه امام رضا (ع) به ابن ظهری/ کارهای ظاهراً پسندیده محمدبن شهاب ظهری/ گناه آبرودهی به حکومت‌های ظالم/ شیوه‌های مبارزاتی ائمه در زندگی/ اهداف اساسی اسلام و قرآن/ مسلمانان، جمعیت اول دنیا/ آلودگی معارف ناب اسلامی به انواع خرافات/ اسلام و تکیه بر مردم/ تلاش بعضی‌ها برای انحراف اسلام/ گستردگی معانی ظلم در جامعه/ عدل اسلامی، پایه امنیت جهان برای زندگی انسان‌ها/ دروی از ریا و دروغ، اصل اساسی اسلام در اداره جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله والسلام علی رسول الله و آله

به محفل تسلیت به ائمه بزرگوار و پیغمبر عظیم‌الشأن خیلی خوش آمدید.

الحمدلله هم مداح و هم جناب آقای رستگاری نکات جالبی را گفتند. بنده هم برای خوش آمد چند کلمه‌ای صحبت می‌کنم تا موقع اذان ظهر وقت شما را می‌گیرم.

مشخص است که روزهای آخر ماه صفر چقدر اهمیت دارد! رحلت حضرت پیامبر (ص)، شهادت امام حسن (ع) و شهادت امام رضا (ع) است. مسئله‌ای که تقریباً همه جهان اسلام را عزادار می‌کند. گرچه از لحاظ تطبیق تاریخی، ما و اهل سنت یک مقدار اختلاف در این تاریخ داریم. ولی مجموعاً این روزها برای مسلمان‌ها روز یادآوری نورافشانی‌های این بزرگواران و مصائب آنهاست. از هر موردی چند کلمه‌ای عرض می‌کنم.

پیامبر اکرم در شرایطی کارشان را شروع کردند که شاید ضعیف‌ترین منطقه جهان و نیازمندترین منطقه جهان به ارشاد بود؛ یعنی آنجایی که ایشان انجام رسالت می‌کردند. مردمی که از همه چیز بی‌خبر بودند، ولی یک فطرت ناب بشری داشتند که به بت پرستی، شرکت و سلطه رؤسای قبایل و عشایر آلوده شده بود که مردم را تحت استعمار داشتند. پیامبر (ص) با زحمات زیادی مردم را هوشیار و بیدار کردند و به آنها آموزش دادند و اولین حکومت خودشان را در مدینه بعد از اینکه جمعیتی قابل اتکا به اسلام گرویدند، تشکیل دادند. مبنای اسلام هم همین است که با مردم، کار بکند. اگر کسی بخواهد با قدرتی که متکی به یک زور، تحمیل، ثروت و امثال اینهاست به حکومت برسد، اشتباه است. چون راه انبیا این نبوده است.

لذا مردمی در همان محیط کوچک به اسلام گرویدند و پیامبر (ص) مدینه فاضله خودشان را شکل دادند و هیچ وقت هم ابراز خستگی و مشکل نکردند. تا این حد هم در مدینه عزیز بودند که اگر مردم فرصت می‌کردند و هر جا با ایشان بودند، نمی‌گذاشتند قطره‌ای از آب وضوی ایشان روی زمین بریزد. تا این حد معتقد برکت پیامبر (ص) بودند.

هیچ کس هم فکر نمی‌کرد که این پیامبر (ص) با این عظمت و در کنارشان علی ابن ابیطالب (ع) با آن همه کار و کوشش و جهاد که همه مشکلات این دوران سخت پیامبر (ص) را هم در مکه و هم در مدینه حل می‌کردند، از چشم مردم بیفتند. ایشان یک دختر شبیه به حجت خدا و ائمه که معصوم هم بود، داشتند و سفارش ایشان را کردند.

به طور معمول مردمی که در گذشته آن مقدار خوار بودند و بعد تا این حد عظمت پیدا کردند که کاخ‌های بزرگ ایران، یونان، روم، مصر و حبشه همه تحت این قدرت به وحشت افتاده بودند، یک جمعیت کوچک که از دل جاهلیت عرب بیرون آمده، این عظمت را پیدا کرده بود که در خطبه حضرت زهرا (س) همه چیز مجسم شده است.

چه شد که ایشان در آن دو ماه آخر آن قدر محزون و گرفتار بودند؟! علی ابن ابیطالب (ع) را حدود دو ماه قبل از رحلت به عنوان ولی خدا به مردم معرفی کرد. در این دو ماه بایستی انتظارشان با آن مردمی که ساخته بودند، درست شکل گرفته بود و می‌شد به آینده هم امید داشت، اما پیامبر (ص) محزون شده بود و همیشه حالت تفکر داشت و در خلوت با دوستان خویش گاهی ابراز نگرانی از آینده کرد. حتی به بقیع رفت و به مردمی که مرده بودند و به اصحابشان که در آنجا آرمیده بودند، گفت: خوش به حالتان که نیستید تا در آینده امواج فتنه‌ها و امواج ظلمت‌هایی را که بر سر مردم می‌ریزد، ببینید.

با اینکه ظاهر همه چیز درست شده بود و این مردم وفادار آن همه با اهل بیت پیامبر (ص) و علی ابن ابیطالب (ع) صمیمی بودند، ولی پیامبر (ص) می‌دید که این مردم همراه علی (ع) نخواهند بود. به حضرت علی (ع) هم صریحاً فرمودند که شما خودتان را عرضه کن، اگر مردم پذیرفتند مردم و جامعه را اداره کن و اگر مردم نپذیرفتند، آن‌ها را به حال خودشان واگذار که خودشان کارشان را می‌کنند. علی ابن ابیطالب (ع) هم چنین رفتار کردند.

به دوره امام حسن (ع) که می‌رسیم، می‌بینیم که امام حسن (ع) بعد از آن همه مشکلاتی که در چند سال حکومت پدرشان از بی‌وفایی بخشی از مردم دیده بودند، وقتی که مردم خواستند و بیعت کردند، به میدان آمدند و مقدمه دفاع را فراهم کردند و لشکرشان را آماده کردند و به طرف شام حرکت کردند.

امتحانی بود برای اینکه بعداً نگویند که چرا شما نیامدید و حرکت نکردید. در همان سفر به ایشان حمله می‌شود و ایشان ترور می‌شوند و پای ایشان آسیب می‌بیند و از مسیر برمی‌گردند. بعد هم بسیاری از کسانی که فکر می‌کردند حکومت ایشان تحکیم می‌شود، وقتی این حالت را دیدند، امام حسن (ع) اتمام حجت کردند. برای اینکه محور همانی است که همه ما می‌دانیم و آن مردم هستند و اگر مردم همراهی نکنند کار به جایی نمی‌رسد.

البته همه بزرگان یک وظیفه دارند که انبیاء در درجه اول و ائمه در درجات بعد و علما و شخصیت‌ها در درجات بعدی هستند که مردم را آگاه کنند و تذکر بدهند و آشنا کنند و توضیح بدهند. اگر آمدند، کار به سامان می‌رسد و اگر نیامدند، چنین وظیفه‌ای برای کسی نیست که مردم را به زحمت بیندازد، بدون اینکه نتیجه‌ای بگیرد. کار ائمه تقریباً همین بود.

امام حسن (ع) هم وظیفه خودشان را خوب انجام دادند. دیدید و شنیدید که مکرر ایشان را مسموم می‌کردند به خاطر اینکه وجودشان به عنوان یک علم و یک پرچم در مقابل ظلم معاویه خودنمایی می‌کرد. همین مقدار را هم نمی‌توانستند تحمل کنند. البته امام حسن (ع) حرف‌هایشان را در هر حالی می‌گفتند؛ اما گفتن تا اقدام عملی فرق می‌کند.

امام رضا (ع) شبیه به همین وضع را دارند. زندگی ایشان در مدینه مشکلی نداشت. دوستانشان اطراف ایشان بودند و شخصیت‌های زیادی از امامزاده‌ها و بزرگان شیعه در سراسر دنیا از آسیای میانه تا آفریقا و تا ساحل اقیانوس اطلس در همه جای شمال و جنوب کسانی بودند که در مسیر شیعه مبارزه مسلحانه و جهاد می‌کردند.

نه تنها امام رضا (ع) بلکه سایر ائمه این حرکت‌ها را نفی نمی‌کردند؛ اما علناً با آنها همراهی نمی‌کردند. چون می‌دانستند چه می‌شود و حجت خدا در میان مردم بود و آنهایی که می‌دانستند به وظیفه خودشان عمل می‌کردند.

بنی‌عباس فکر کردند که وجود امام رضا (ع) در آنجا به عنوان تکیه‌گاهی برای این مردمی که به امیدی جهاد می‌کنند، قوت قلب است و از طرفی اعتبار امام رضا (ع) در بین مردم مخلص محب اهل بیت (ع) در سراسر دنیای اسلام جهانی بود. لذا خواستند از آبروی امام رضا (ع) برای خودشان آبرویی درست کنند. ایشان را با همان عزت و احترامی که می‌دانید به مقر مأمون بردند و آن‌گونه با ایشان رفتار کردند.

اما هر جا که امام رضا (ع) خواست در میان مردم اقدامی بکند، مثل نمازی که برای عید بنا بود بخواند، مزاحم ایشان شدند و نگاشتند. برای اینکه این رودررویی ممکن بود برای آنها مشکل درست کند؛ اما با ملاقات‌ها و همین رفت و آمدها و با جلال و جبروتی که دور امام رضا (ع) بود، مخالفتی نداشتند و این را به حساب خودشان می‌گذاشتند؛ اما امام رضا (ع) خوب عمل کردند.

حتی جمله‌ای را که آقای رستگاری نقل کرد، سفری را که با هدف دیدار مأمون و توجیه سفر خودشان با دیدار امام رضا (ع) می‌خواست انجام شود، سفر حرام تلقی می‌کردند.

مشی ائمه این‌گونه بوده است. بی‌شک تمام ائمه ما شهید شدند. بعضی‌ها یا محصور بودند و یا بعضی در زندان بودند و بعضی‌ها تبعید شدند. ولی به عنوان یک شخصیت، پرچم و علم، حرف‌هایشان را به صور مختلف به مردم می‌رساندند که مردم خودشان به جایی برسند و کاری بکنند.

مشی ائمه این‌گونه بود. امام سجاد (ع) که آن مناظر فجیع کربلا را مشاهده کرده بودند و به قول صاحبان مقاتل آن لحظه‌ای که می‌خواستند روی شتر بی‌جهاز و با پای بسته زیر شتر و در غل و زنجیر از قتلگاه عبور کنند، از فرط اندوه مثل کسی بودند که فکر می‌شد در حال جان دادن است. تا این حد امام سجاد (ع) از دیدن این منظره‌ها متأثر بود. ایشان آن حوادث را دید. اسارتی که دید و تحقیرهایی که به صورت ظاهر کردند، اما همان تحقیرها ایشان را عظیم‌تر می‌کرد و حتی در شام عزیزتر شد. شام دهها سال بود که تحت تبلیغات حجیم بنی امیه و شخص معاویه و یارانش بود و اولاد پیامبر (ص) و شخص امام حسین (ع) و دیگران را به صورت خارجی و انسان‌های مزاحم اسلامی معرفی می‌کردند.

وقتی که امام سجاد (ع) از این مراحل عبور کردند، با خواندن صحیفه سجادیه می‌توان امام را شناخت که چه کرد! مواظب هم بودند که از اعتبار شخصیت‌های بزرگ علمی و محبوب در دستگاه خلافت سوءاستفاده نشود. امام رضا (ع) یک نامه معروف به ابن ظهری دارد که قبل از انقلاب همیشه برای نیروهای مجاهد می‌خواندیم.

محمدبن شهاب ظهری یکی از علمای بسیار بسیار نیرومند آن قطعه تاریخ هستند که با بنی‌امیه رابطه داشت و آنها با دست باز از ایشان پذیرایی می‌کردند. مقدار پول و امکاناتی که لازم داشت، به ایشان می‌دادند و ایشان هم خانه‌ای داشت که درب آن همیشه باز بود و سفره بسیار گسترده‌ای داشت و به همه نیازمندهایی که مراجعه می‌کردند، می‌رسید. ظاهرش یک کار خیر است که انجام می‌دهد و دستش باز است و به مردم کمک می‌کند. به دربار می‌رود و در آنجا هم گاهی به بعضی‌ها نصیحت می‌کند. ولی امام رضا (ع) در آن نامه‌ای که می‌نویسند به ایشان می‌گویند که بدترین گناه تو این است که می‌خواهی به یک مستبد ظالمی که مردم را در اسارت گرفته، آبرو بدهی و می‌خواهی پلی برای ارتباط این مرکز ظلم، فساد، طاغوت با مردم شوی و آنها را فریب دهی. شاید عمدی نداشته باشی و نمی‌خواهی، ولی این واقعیت است که این کار را می‌کنی. دلت را به امکاناتی که به تو می‌دهند و تو با آن به بعضی‌ها کمک می‌کنی، خوش نکن. این‌گونه نیست.

مشی همه ائمه ما این‌گونه بود؛ یعنی آنها می‌دیدند با وسعتی که جهان اسلام داشت، شرایطی نبود که امام بتواند به مردم تکیه کند. شرایطی هم نبود که امام بخواهد این مرکزیت را بشکند، برای اینکه حداقل اسلام ولو به صورت حکومت‌های خلیفه‌های نادرست و طاغوتی جلو می‌رفت. کسانی در سراسر دنیای اسلام بودند که قرآن را می‌خواندند و معنا می‌کردند و مسلمان تربیت می‌کردند. جریانی به این صورت بود؛ یعنی می‌دیدند که اصل اسلام و حکومت اسلام ولو به صورت ناقص و بد ادامه دارد.

اما آن هدف اساسی اسلام و قرآن دور بود و فقط بدنه اسلامی درست می‌شد که ما امروز یک میلیارد و ششصد میلیون مسلمان داریم و اخیراً رسماً اعلام کرد که عدد مسلمان‌ها از عدد مسیحی‌ها در دنیا بیشتر شده است و ما جمعیت اول دنیا را داریم. البته به گونه‌ای است که به صورت یک مجموعه خاص عمل می‌کنیم. ائمه این‌گونه زندگی کردند و این‌گونه مشکلات را تحمل کردند و این‌گونه هم شهید شدند. ولی خیلی چیزها به انسان‌ها آموختند. اگر امروز انسان‌ها می‌توانستند به تعلیمات ناب ائمه مراجعه کنند، منحرف نمی‌شدند. متأسفانه حرف‌هایی که آن نقطه اوج عرفان ولایت و ائمه را نشان می‌دهد، با خرافات مخلوط شده و آن را در ظلمتی فرو برده که تشخیص آن برای همه آسان نیست.

در چنین شرایطی باز هم اسلام هنوز از لحاظ عددی به پیش می‌رود. ولی اگر دنبال حاکمیت اسلام باشیم، همانی است که خود قرآن راهش را انتخاب کرده است و خود پیامبر (ص) رفت. تکیه به وحی از نظر فکر اهمیت دارد که ما هم الحمدلله خالص آن وحی را به صورت قرآن در اختیار داریم. تکیه به مردم از لحاظ قدرت و کار و پیشرفت خوب است. دومی در دنیای اسلام خیلی ضعیف است. اولی هم آلوده است؛ یعنی مردم واقعیت‌های معارف الهی را با خرافات و اسرائیلیات و خیلی تفاسیر نادرست همیشه درست نمی‌فهمند. البته کسانی هستند که خوب می‌فهمند و الحمدلله در دنیا - چه در میان شیعیان و چه در میان اهل سنت- کم هم نیستند؛ اما جریان این‌گونه می‌گذرد.

آیاتی را که آقای رستگاری خواندند در یک آیه دیگری خلاصه می‌شود و روح آن است. «الذین آمنوا و لم یلبسو ایمانهم به ظلم اولئک لهم الامر» کسانی که ایمان آوردند و ایمان خودشان را با ظلم و ستم و تجاوز آلوده کردند. اگر با پهنه گسترده‌اش معنا کنیم، گاهی ظلم فیزیکی است. یکی را می‌زنیم یا می‌بندیم یا زندان می‌کنیم و یا می‌کشیم. این یک نوع ظلم وسیع است و دامنه وسیعی هم دارد. حق کوچکی هم که از مردم و دیگران ضایع شود، ظلم است؛ یعنی عدالتی که اسلام نیاز دارد، این است.

آنچه که در زندگی شخصی پیامبر (ص) به عنوان حاکم متبلور بود. علی (ع) می‌خواستند اما نتوانستند. چون دائماً در جنگ بودند؛ اما پیامبر (ص) ده سالی را که در مدینه بودند، توانستند. انسان در آن جامعه کوچک اگر سنن پیامبر (ص) و رفتار پیامبر (ص) را با مردم ببیند، می‌فهمد که آن عدل و ظلمی که می‌تواند پایه امنیت اجتماعی باشد و آن افکاری که از وحی به دست می‌آید که پیامبر (ص) خالص آن را به مردم می‌گفتند و عمل می‌کردند، این می‌تواند دنیا را امن، امان و شایسته زندگی کند.

انشاءالله روزی ببینیم که اگر ما هم نمی‌بینیم، فرزندان آینده ما ببینند که اسلام این پرچم عدالت را به حق در دست خودش دارد و ریاکاری‌ها و شعارها و دروغ‌ها که همه اینها حجاب ظلم‌ها شده، از دست حکومت‌ها گرفته شود و مردم اسلام خالص را در سایه قرآن زیر پرچم واحد دنیا که مسلمان‌ها هستند، مشاهده کنند.

والسلام علیکم و رحمه الله