بسمالله الرحمن الرحیم امروز برای سخنرانی به اینجا نیامدم. بیشتر برای دیدن شما که بطور طبیعی از دوران طفولیت تاکنون از لحاظ عاطفی به شما وابسته هستم، خدمت شما رسیدم. میدانم چندساعت برای این امر کافی نیست. ولی همین مقداری که توفیق حاصل شد، برای من مغتنم است. خیلی کم از افراد روزهایی که ما اینجا ساکن بودیم و از ما بزرگتر بودند، حضور دارند. اکثریت افرادی که با آنها برخورد میکنیم، چه خانمها و چه آقایان کسانی هستند که ما رو در رو آنها را نمیشناسیم. چون بعد از زمان سکونت ما بودند. ولی عمیقاً علاقمند هستم و اعراض وطن نکردم و فکر میکنم که هنوز متعلق به بهرمان هستم. امروز هم روز خوبی بود. خوشبختانه همانطور که دوست داشتم، هستید. حدود 50 سال پیش اولین منبرها را شروع کردیم. همان حالات 50 سال پیش را که در پای منبرها در شما میدیدیم، الان هم دیده میشود. در این دوره 50 سال بارها به اینجا آمدم. خوشبختانه همانطور است و طبیعت اسلامی و صفای روستایی شما هنوز باقی است و انشاءالله این صفات انسانی تقویت شود و ادامه داشته باشد. ما در دوران مبارزه سه قریه را یک پایگاه برای مبارزه میشناختیم. مردم اینجا شجاعتر از سایر جاها عمل میکردند. دراواخر دوران مبارزه که من از زندان آمدم و شما را دیدم، در اینجا جدیدترین شعارهای انقلاب را که در مرکز انقلاب داده میشد، با همان گرمی و حرارت و هوشیاری در جمع مردم سه قریه آن روز میدیدم. شاید آخرین سخنرانی که من با شما داشتم، در جریان وفات مرحومه مادرم بود که در آن سفر با شما حرف زدم. آن روزها سه روستا به هم وصل و تحت عنوان سه قریه بود و از ابتکارات امام جمعه محترم آقای هاشمیان بود که این سه روستا را به هم وصل کردند و شاید برای نجات بعضی از تعصبها بود که دیده میشد. بعداً هم اینجا به شهر تبدیل شد. خیلیها فکر میکنند من این امتیاز را برای زادگاه خودم آوردم، ولی چنین نبود. طبق قانون هرجا بیشتر از پنج هزار نفر جمعیت داشت، تبدیل به شهر شد و جمعیت اینجا بیش از 5000 نفر بود. فقط با ملاحظه اینکه اطرافیان فکر نکنند که به من امتیاز داده شد، این کار را نمیکردیم. اما طبق تذکرات وزارت کشور چنین کاری انجام شد. امروز اینجا شهر است و معلوم است که برای توسعه شهرتان تلاش میکنید. از استعدادها و سابقه اسلامی و انقلابی خودتان استفاده کنید. اینجا در دوران انقلاب یک مرکز فرهنگی بزرگ بود. شما این حق را دارید که شهر باشید و به تدریج نهادهای شهری درست میشود و روستاهای نزدیک شما به هم وصل میشوند و تبدیل به مجموعه بزرگی میشوید. امیدوارم با سوابق روحی که از شما میدانم و استعدادی که در بچههای اینجا میشناسم، بتوانید مرکز خوبی برای انقلاب و کشورتان باشید و هرجا هستید، در دانشگاه، مدرسه و مراکز کاری، نمونه خوبی از انسانهای قابل قبول باشید. چون ریشه محکم فرهنگی و دینی دارید و دوره زندگی شما همیشه همراه با آموزشهای مذهبی، دینی و اخلاقی بوده است. نکته دیگری که درآمدن من به اینجا مؤثر بود، برنامه بزرگداشت شهدای رفسنجان بود. دیدم در زادگاه من 36 شهید آرمیدهاند که اکثر آنها را میشناسم. تعداد زیادی جانباز، مفقود و آزاده دارید. انصافاً سهم خودتان را در جنگ و دفاع ادا کردید. اینها کسانی بودند که مثل همه ما زندگی میکردند. اما یکدفعه به خواست خودشان شرایط را عوض کردند. ما در عالم خاکی ماندیم، اما آنها پرواز کردند و با انبیاء و اولیا محشورند. اسناد زیادی داریم که شهید از قتلگاه روی بال ملائک پرواز میکند و بدون حساب و کتاب وارد بزم انبیا، اولیا و صالحان میشود و همه حجابهایی را که بین ما و خداست، پاره و از همه آنها عبور میکند.انشاءالله در بهشتجاوید الهی شفیع ما خواهند بود. فرصتی که برای شما هست، این است که راه و اهداف آنها را حفظ کنید و در راهی که آنها شهید شدند، قدم بردارید. نمیگویم شهید شوید، چون شهادت هدف نیست. باید در راه خدا کار کنیم که اگر شهید شدیم، فوز و پیروزی است. اگر شهید نشدیم هم پیروزی است. چون وظیفه خود را انجام دادیم.حرفم با شما همشهری ها این است که راهی که شهدا داشتند و برای خدا قربانی شدند و برای اسلام جان دادند و برای اهدافشان فداکاری کردند، ادامه دهید و حفظ کنید. هرکسی در جای خودش کار کند. الان دفاع مسلحانه نیست، ولی دعوت به حق، امر به معروف، نهی از منکر و مبارزه با نفس در مقابل فساد، تباهی و دوری از چبزهای زشت، جهاد در راه خدا و جهاد اکبر است. این راه شهداست. خدا کند هیچوقت لازم نباشد که مسلحانه به میدان بروید و دفاع کنید و در معرض خطر بمباران و غیره قرار گیرید. ولی اگر همچنان در راه خدا بروید و روزی چنین اتفاقی بیفتد و نیازی باشد، آن موقع آمادگی دارید که وظایف خود را انجام دهید. الان وظیفه ما این است که با نفس مبارزه و جهاد کنیم و سعی کنیم بنده خوبی برای خدا باشیم. راه خدا هم سخت نیست. از ما تکلیف لایطاقی نخواستند. دروغ نگوییم. غیبت نکنیم. مال مردم نخوریم. رزق حلال تهیه کنیم و بخوریم. به دیگران محبت کنیم. به همسایه، آشنا و نیازمندان کمک کنیم. دستگیر نیازمندان باشیم. اگر فرصتی داریم، درس بخوانیم و باسواد شویم که بهترین راه به سوی خداست. این موارد چیزهایی است که دل انسان میخواهد انجام دهد، ولی گاهی شیطان نمیگذارد و انسان فریب میخورد و منحرف میشود. این راه، راه شهداست. قسمت دیگر عرضم راجع به حضرت زهرا (س) این صدیقه کبری است. این زن بیهمتای عالم، کسی که اگر نبود، کفّی برای علیبن ابیطالب (ع) نبود. اگر علی (ع) هم نبود، کفّی برای زهرا (س) نبود. کسی که نقطه وصل بین وحی و الهام و دانش است. کسی که نقطه وصل ولایت، رسالت و نبوت است. نبی و رسول نیست، امّا کتاب دارد و خداوند به او الهام کرده و چیزهایی را مستقیم از ملائکه گرفته است. شخصیتی است که در جوانی به اندازه بزرگترین عالمان جهان مطلب میدانست. محبوبپیغمبر(ص) بود.پیامبر(ص) دست زهرا(س) را میبوسید. پیامبر(ص) نمیتوانست فراق زهرا(س) را تحمّل کند. مادر فرزندانی مثل امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و زینب(س) بود. جزو 5 تن ممتاز و گل سرسبد انسانیت بود و هست. چنین الگویی برای زنان داریم و به این خانواده و اهل بیت (ع) عشق میورزیم و در عزای آنها میگرییم و در جشن آنها خوشحالیم. این روزها هم برای حضرت زهرا (س) عزا داریم که شما در برنامه خود به خوبی مداحی کردید. برادر بزرگوار ما آقای انصاری و امام جمعه بزرگوار رفسنجان جناب آقای هاشمیان درباره من مطالب زیادی فرمودند که ناشی از حسن ظن و لطفشان است. همیشه گفتم و خدمت شما هم میگویم که خودم را خیلی کوچکتر از این حرفها میدانم. فکر میکنم بنده هم مثل هزاران طلبه دیگر هستم. در مجموعه جهان اسلام یک مسلمان و هموطن ایرانی هستم. مسئولیتهای سنگینی برعهده ما گذاشته شده که اگر بتوانیم از عهده آنها برآییم، باید خدا را شکر کنیم و اگر نتوانیم، جواب گفتن آن سخت است. اگر نتوانیم وظیفه خود را انجام دهیم، ممکن است پیش خداوند جواب درستی نداشته باشیم. چند جملهای دعا میکنیم:- خدا همه ما و شما را در راه خود موفق بدارد. (آمین)- دست ما را از خاندان پیامبر (ص) کوتاه نفرماید. (آمین)- همیشه در راه ولایت وحبّ اهل بیت(ع) زندگیکنیم. (آمین)- دنیا و آخرت آبادی داشته باشیم (آمین)والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته