بسم اللّه الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین»
عَلی اِنَّ اللّه ایّام دَهْرِکم نَفَحاةُ عَلی تَتَعَرَّضُوالَها.
مضمون حدیثی که قرائت کردم، این است که: خداوند فرصت هایی را در تاریخ در اختیار مردم می گذارد و چه خوب است تا مردم از این فرصت های مناسبی که از نفحات الهی به حساب آمده اند، استفاده کنند.
برای اینکه امروز بتوانیم یک بحث اجتماعی را که جنبه اخلاقی و آثار اجتماعی مهم و آموزنده ای برای ما دارد، مطرح کنیم، ابتدا یک مقدمه کوتاه برای توضیح این حدیث عرض می کنم و سریع وارد بحث مسائل اجتماعی که مبتلا به ماست، می شوم. مسائلی که نیاز داریم تا درباره آنها فکر کنیم، بفهمیم و راجع به آنها، موضع انتخاب کنیم. منظور من فرصت طلبی است. معمولا این روزها و شاید همیشه، به عنوان یک کلمه مذموم و یک حالت زشت معرفی می شود. انسان های فرصت طلب، به عنوان افرادی که می خواهند از زحمات دیگران بهره گیری کنند، شناخته شده اند. با اینکه کلمه فرصت، یک واژه عربی است، ولی معنای فارسی آن برای ما روشن است. حالتی، لحظه ای و شرایطی برای انسان پیش می آید که او می تواند از آن شرایط و حالت، استفاده خاصی را به عمل آورد؛ حالا یا صحیح و یا غلط!
اینکه انسان همیشه منتظر فرصت باشد و مواظب و دقیق باشد و از یک فرصت مناسب برای تحقق هدف یا نظری استفاده کند، در حالت عمومی نمی تواند مذموم باشد؛ یعنی نمی توانیم به طور کلی بگوییم که چنین حالتی غلط است و ضد اخلاق و ضد فضلیت است و به کلی باید مطرود شود! این قضیه دو حالت دارد: یعنی معمولا کارها واقداماتی که انسان انجام می دهد و بهره گیری هایی که از شرایط موجود می کند، دو شکل دارد. گاهی این بهره گیری صحیح است و بدون مزاحمت نسبت به دیگران، بدون ایجاد ناراحتی برای دیگران و بدون تضییع حقوق دیگران و بلکه صرفآ برای استفاده صحیح از یک موقعیت مناسب که پیش می آید، انجام می شود؛ و حالت استثمار و بهره کشی از زحمت و تلاش دیگران را ندارد که این، یک حالت فرصت طلبی است و معمولا وقتی که ما از کلمه فرصت طلبی استفاده می کنیم، این منظور را اراده نمی کنیم. مقصود آن چیز است که الان در ادبیات ما مرسوم است و آن را به عنوان یک حالت مذموم جلوه گر نموده است.
حالت دیگر این است که بنشیند و مواظب دیگران باشد و ببیند که دیگرانی که زحمت می کشند و فرصتی ایجاد می کنند و شرایطی را به وجود می آورند که می شود از آن بهره گیری کرد، از شرایط ساخته دیگران استفاده نمایند؛ یا به نفع خود یا به ضرر طرف مقابل و اگر به ضرر طرف هم نباشد، یک بهره گیری نامشروع بعمل می آورد که این دو حالت را باید از هم جدا کنیم.
زیربنای این بحث مسأله اخلاق اسلامی است که اگر ما به روش های صحیح برخورد کنیم و به مسائل اجتماعی و اخلاقی معتقد باشیم، می توانیم مسأله فرصت طلبی را به خوبی تجزیه و تحلیل کنیم و خودمان را گرفتار عوارض شوم و ناصحیح آن نکنیم.
روایتی که خواندم، یک دستور کلی می دهد که نظرش در مورد فرصت طلبی، مباح و بلکه واجب است. می فرماید: گاهی خداوند برای اینکه بشریت را از نقاط منحرفش نجات دهد و لطف الهی را برای هدایت انسان ها و بهره گیری بهتر از نیروهای انسانی که شامل حال انسان ها نیز می شود، و فرصت های مناسبی که برای بروز استعدادها است، ایجاد می کند و این یک فرصت است و فرصت طلبی هم می خواهد؛ زیرا هم واجب است و هم وظیفه است که از فرصت خدادادی استفاده شود.
مثال: الان در شرایطی که دست به دست هم دادیم و در کشور ما حالتی به وجود آمد که بعد از سال ها خفقان و بدبختی و فشار، دریچه ای باز شد و افق تازه ای به روی مردم گشوده شد که این، یک فرصت است. اگر بخواهیم بگوییم که فرصت طلبی مطلقآ درست، معنایش این است که کسانی که حتی در مبارزات شریک نبوده اند و سهمی هم در مبارزات نداشته اند، از یک فرصت جالب آزادی که در کشور به وجود آمده است، استفاده نکنند؛ نه! چنین چیزی مطرح نیست.
این لطف خداوند است که از گریبان و زحمت خود مردم و تلاش رهبری عظیم الشأن بروز کرده و ملتی آزاد شده و باید از این صحنه استفاده صحیح به عمل آید، اگر با رویه صحیح، برخورد کنید و از فرصت خوب استفاده کنید، این استفاده از فرصت، شکل مباح و درست بخود می گیرد. البته در همین شرایط ممکن است کسانی باشند که هم ضدانقلاب، هم دشمن مردم و هم خودخواه هستند، ولی هدف، نقشه و چیز درستی ندارند و به صرف اینکه آن زمان مناسب پیدا شد، از فرصت پیش آمده استفاده نامشروع می کنند، آن هم یا به ضرر مردم یا به نفع مقاصد شخصی.
یک قاچاقچی که از خلاء پلیس استفاده می کند و از برداشته شدن زور و فشار و خفقان استفاده می کند و از طریق قاچاق اموال مردم را می چاپد، این یک نوع دیگر از فرصت طلبی نامشروع و زشت است که در محیط پاک و بی آلایشی که مردم آن را آفریده اند و خداوند عنایت فرموده، انجام می شود. قلم به دستی که از شرایط استفاده می کند و افکار ناجوری را به طور نامشروع و با استفاده از جو آزادی ایجاد شده، به خورد مردم می دهد، به هر خط و مشی ای که شده، این نیز یک نوع فرصت طلبی نامشروع است.
ما در اخلاق، اصل دیگری داریم که به عنوان یک بحث مطرح است و اینجا خیلی مهم است که به آن اشاره ای کنیم تا اینکه درست نتیجه گیری نماییم: یک نتیجه عملی! آیا هدف می تواند وسیله ای را مباح کند؟ یعنی اگر انسان هدفی برای خودش دارد و از نظر خودش مقدس است، آیا برای رسیدن به هدفش، به هر وسیله ای و به هر شکلی می تواند آن را توجیه کند و استفاده نماید یا نه؟ اگر چه استفاده از طریقی هم ممکن باشد، ولی به دلیل اینکه آن طریق، نامشروع و ناصحیح و غلط است، برای رسیدن به آن هدف، انسان حق استفاده ندارد. آنهایی که به اصول اخلاقی ثابت قائل اند، مثل: مذاهب و مکتب هایی که با اخلاق و اصول اخلاقی ثابت در وجود انسان و در وجود جامعه قائل و معتقداند، و یا استفاده از مسائل نامشروع برای اهداف هر چند مشروع را محکوم می کنند و صحیح نمی دانند.
امروز مکاتبی مثل مکتب مادی هستند که اخلاق را نسبی می دانند و ریشه اساسی برای اخلاق در وجود انسان قائل نیستند و احیانآ اخلاق را به این معنا و مفهومش، نقطه ضعف انسان می دانند و می گویند: انسان باید برای رسیدن به جهتی که آن را انتخاب کرده، از هر طریقی که می تواند استفاده کند و امروز هم معمولا رهروان مکاتب مادی، از چنین وضعی استفاده می کنند، اما اسلام این طور نیست! فرصت هایی که برای انسان در جهت رسیدن به هدف خلق می شود، اگر نامشروع باشد، اگر این فرصت ها استثمار باشد، اگر این فرصت ها منحرف کردن حقیقت باشد و اگر راهی که انتخاب می کنیم، راه غلطی باشد، اخلاق صحیح، رسیدن به هدف را محکوم می کند؛ و اسلام هم به این اصل معتقد است.
آن روزی که مرحوم، حاج آقا مصطفی(ره) کسی که امروز این جلسه را برایشان گرفته ایم، این مرد عالم، بزرگوار و بسیار ارزشمند که ما از قدیم ایشان را دوست می داشتیم و به ایشان علاقمند بودیم به خصوص که فرزند عزیز رهبر محبوبمان بود که علاقه مان از دو جهت تحکیم می شود، وقتی که ایشان فوت می کنند، از امام درباره او سؤال می شود که آیا ایشان شهید شدند؟ آیا کسی ایشان را کشته است؟ شما خون ایشان را به گردن ساواک یا شاه یا کسی دیگری می اندازید یا نه؟ جو آن طوری باز بود و امام می خواست تازه از هر طریقی برای کوبیدن دشمن استفاده کند، ولو به دروغ، ولو به خلاف، خیلی طبیعی بود، که امام بگویند بله! البته ایشان در راه کسب علم شهید شد.
نمی خواهم بگویم که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند یا نه! اصلا من هم نمی دانم! چون مسأله خیلی روشن نیست. امام همان مقدار که درباره مرگ و وفات وی می دانستند، همان را گفتند و نخواستند از حادثه ای که پیش آمد، مردم را تهییج کرده و آماده انفجار کند، به طوری که با یک کبریت می شد آتش روشن کرد و شاید به انتقام خون ایشان می شد، عده زیادی از دشمنان ایشان را از پا درآورد. ایشان به عنوان رهبر یک مکتب ـ نه فقط یک رهبر سیاسی ـ رفتار کردند و این تفاوت های مکتب های اصیل و مکاتب فرصت طلب را نشان می دهد.
با فرصت طلبی که مطرح می شود، کم کم به مثل های روشن تر می رسیم و مطلب این جوری روشن می شود که مثل امام از حادثه ای که پیش آمده فرصت طلبی منفی نکند، گرچه احتمالا مأموران ساواک وی را کشته بودند، چون ملاقات های مشکوکی در شب انجام شده بود و فرد سالمی که شب خوابیده بود، فردا از رختخواب بیرون نیامد و خیلی طبیعی است که آدم به ظن قوی نتواند چنین چیزی را بگوید. اما برای یک مکتب و یک مبارزه مکتبی و برای انسانی که مبارزه اش به خاطر ایجاد یک جامعه صحیح است و مدعی است که می خواهد انسان بسازد تا در پرتو آن جامعه، انسان ها صالح زندگی کنند و اگر بنا باشد که انسانی خودش هر شانتاژی را برای رسیدن به هدف مرتکب شود، آن جامعه همیشه در منجلاب دست و پا می زند و امام از این جهت استفاده نمی کند. اما همین جا فرصت مناسبی هم هست که استفاده مشروع از آن می شود.
پسر امام فوت کرد، مردم به احتمال شهادتش هم هیجان زده شده اند و شما از این هیجان مردم هر چه می خواهید، استفاده کنید، که کردید. در سراسر ایران یک دفعه جلسات فاتحه شروع شد؛ چهل روز! آن روزی که هنوز نمی شد حرف بزنیم، زیرا ما در زندان بودیم و خبرها را از بیرون برای ما می آوردند. مثلا وقتی که می شنیدم در رفسنجان، مردم بلندگو به دست گرفته بودند و به نفع امام و علیه رژیم شعار می دادند، امر مهمی بود، (برای اولین بار در دو سال پیش) یعنی استفاده از آن مرگ، یک فرصت تاریخی بدست آمد و استفاده شد و باید استفاده شود. ما نمی گوییم که استفاده نشده و این استفاده باید از حدود خصوصیات اخلاقی صحیح اسلامی برخوردار باشد. اگر ما این اصل را در زندگی مراعات کنیم، بسیاری از مشکلات ما را حل می کند؛ بسیاری از این نزاع ها، کینه ها و کینه توزی ها حل می شود. من این مقدمه راگفتم، برای چیزی که الان مسأله روز است.
ببینید که ما دچار چه شرایطی شدیم، مثلا نوه امام نظری دارد که از نظر خودش صحیح یا غیرصحیح، مطلبی رامطرح می کند.این حرف در حدی که اظهار شده، کسانی که مدعی مبارزه اند، مدعی تلاش اند، مدعی فداکاری اند، می خواهند از این حرف استفاده کنند. شرایطی که در طی آن دو سه هفته گذشته بر کشور ما گذشت، یک مقدار به انسان ضربه روحی می زند و گاهی ممکن است، برای خیلی ها مأیوس کننده باشد. هزار جمله صریح، روشن و قاطع از امام در موضوعی گفته می شود و این موضوع را در روزنامه و رادیو خواندند، شنیدند و گفتند، ولی چیزی پیش نیامد؛ اما یک جمله کنایه داری که از نوه امام شنیده شود، یک دفعه می بینیم که روزنامه ها، رادیو، گویندگان ما و افرادی که به آنها امیدواریم، این را مطرح می کنند، سرو صدا راه می اندازند که نوه امام هم چنین گفت. این یک شانتاژ است. استفاده خاص از یک موقعیت هست، اما شما می بینید که به چه قیمتی تمام می شود؟
یعنی مجموعه مردمی که نظاره کرده اند و دیده اند که امام هزار بار ضد این حرف زد و شما به سادگی گذشتید. حالا یک کلمه این جوری گفته شد، این همه در رادیوها و روزنامه ها، سرو صدا راه بیندازد و راجع به آن سخنرانی فرمایند و مقاله بنویسند که آن آقا گفته ما هم دستمان به امام نمی رسد. این نوع فرصت طلبی که مطرح است، این است که یک کلام گفته شود و این کلام در مجموعه کلمات دیگر، به اندازه قطره ای است در دریا و ارزش آن هم در مقابل کلمات امام از همان اندازه پایین تر است. ولی شرایطی به وجود می آید که مدتی ذهن مردم را مغشوش کنند و بخواهند نهادهایی را از این طریق محکوم کنند.
این مسأله با اخلاق اسلامی نمی سازد. حتی اگر ما هم این کار را انجام دهیم و هر کسی هم که این کار را انجام دهد، این رویه محکوم است. فرزند امام حرفی زده بود و مکررآ سخنرانی کرده بود، جاهای دیگر اظهار نظر کرده بود، بالاخره پدرخودشان بود و ایشان این حرف ها را به کسان دیگر گفته بودند، ولی وقتی حرفی گفته می شود که گوشه هایی از آن بزرگ شود، جای تأمل دارد، در سخنرانی چیزهای خیلی زیادی مطرح شده بود و اگر آدم، جمع بندی می کرد، هر نکته اش بر چیزهایی تکیه داشت که افراد سوء استفاده کننده را محکوم می کرد و در صدایش ممکن بود چیزهایی باشد که به نفع آنها باشد و شما دیدید که چه سر و صدایی بر روی این مطلب به راه افتاد.
می خواهم بگویم که این رویه، حالا برای هر کسی که می خواهد باشد، فرقی نمی کند، در یک جامعه اسلامی و انسانی که به طرف حق و حقیقت حرکت کند و می خواهد به واقعیت برسد و می خواهد جامعه انسانی سالم بسازد و بنا است بشر مکتبی باشیم که در آن مکتب، روی حقایق تکیه شود، فرصت طلبی در این شکل و در این حد، با این حد و با این خصوصیات، نمی تواند در مقدمه رسیدن به چنین جامعه ای مطلوب باشد؛ این نمی تواند به این شکل درست باشد.
وقتی علی ابن ابیطالب(ع) به حکومت رسیدند از نظر سیاسی روشن بود، یعنی سیاسیون دنیا می فهمیدند روشی که علی(ع) انتخاب کرد، از نظر سیاسی، فسخی در آن نیست. وقتی علی(ع) پنجه در پنجه معاویه انداخت و می خواست او را عزل نماید و دوستان و نزدیکانش آمدند و گفتند: آقا! الان حکومت شما تحمل جنگ با معاویه را ندارد، اجازه بدهید که ایشان سر کار بماند، حالا یکسال یا دو سال دیگر هم حکومت کند. وقتی شما پیروز شدید و کار تمام شد، بعد سراغ او بیاییم و او را از پای در آوریم.
پیشنهاد از نظر سیاسی مقبول است، ولی از نظر کسی که می خواهد یک مکتب را بنیان بگذارد و می خواهد در مکتب بماند و می خواهد به عنوان یک الگو و اصل در دنیا بماند، مهم است انتخابی نماید که انتخابش، اصول مکتب را خراب نکند. امام(ع) می فرمایند: وای بر شما، چه پیشنهادی می کنید؟ همه مطلب همین است. به من می گویند که از طریق جور و از طریق انحراف به پیروزی برسم.
تمجید حکومت معاویه و اجازه دادن به حکومت یک جبار، نقطه روشن بزرگی است و علی(ع) اجازه نمی دهد و مطلب روشن است، برای رسیدن به نصر و فتح نهایی، یک روز هم حکومت معاویه را تمجید نمی کند. ولی معیارهای مطلوب مهم است ما که حتمآ تضمین نکرده ایم تا بیاییم دین خدا را در کشور منصور کنیم. چقدر آمدند و رفتند! انبیا آمدند، اولیا آمدند، شهدا آمدند و رفتند و دین خداوند به صورت یک رشته در حال حرکت است. ما اصلا از آنها قوی تر و نیرومندتر نیستیم، وظیفه انسانی و اسلامی ما ایجاب کرده که مبارزه کنیم، ایجاب می کند که تلاش کنیم. تا زنده ایم، تلاش کنیم و تلاشمان باید براساس یک روش صحیح باشد.
تلاشمان باید عادلانه باشد؛ طرحمان باید منطبق با اخلاق باشد؛ منطبق با فضیلت باشد؛ برای اخلاق مبارزه می کنیم، اخلاق را زیر پا نگذاریم؛ برای عدالت مبارزه می کنیم؛ عدالت را زیر پا نگذاریم. البته معمولا هم نتیجه نمی دهد، یعنی معکوس نتیجه می دهد؛ حالا مدت ها هیاهو کردن، بعد از چند روز وقتی که امام با یک کلمه گفت، نه، من دیروز برای انجام کاری به قم رفته و خدمت امام بودم، دیدم که افراد نابینا یعنی به اصطلاح روشن دل ها به آنجا آمدند، این قدر امام را افسرده دیدم که هیچ وقت در طی هشت ماهی که امام اینجا بودند، ایشان را افسرده ندیده بودم؛ اصلا گرفته بودند، وقتی که صحبت کردند، این کلمه را با تأثر ادا می کردند، (شما هم از تلویزیون دیدید و شنیدید) به روشن دل ها می گفتند: وقتی می خواستید مرا ببینید، چه کسی جلوی شما را گرفت؟ گفتند که شما می خواهید بیایید، گفتیم که بیایید! من این همه با مردم تماس دارم! (پیرمرد هشتاد ساله) شما بگویید که کدام رهبر در دنیا چنین می گوید؟ شما بگویید. از دیگران بپرسید، از آنهایی که مدعی حصار دور امام هستند، بپرسید. کدام رهبر در دنیا، به اندازه رهبر ما از نظر دشمنان در خطر است؟ شما می دانید که شیرازه انقلاب ما، با وجود این همه دشمن، در حال حاضر به امام بسته است؛ این یک واقعیت است. دلمان نمی خواست این جور باشد. ولی کاری است که شده، چیزی است که شده، چیزی است که نامطلوب است، ولی هست. کاش متکی به شخص نبودیم، کاش متکی به تشکیلات و نظام بودیم که ان شاءاللّه می شویم؛ اما این یک واقعیت است.
رهبری با این همه دشمن و رهبری با این سن و سال و رهبری با این همه کار، یعنی کشور هنوز نظام ندارد که مسؤول هر کاری، جوابگوی کار خود باشد. مردم هر جا نابسامانی می بینند، به در خانه امام می روند؛ شما که دیدید، حتی وقتی خود ما هم به آنجا می رویم، خجالت می کشیم، ما که هیچ نیستیم، از اطراف به ما مراجعه می کنند. هر کسی از پاسبان دلش به درد می آید، از بهداری دلش به درد می آید، از دانشگاه دلش به درد می آید. از پاسدار دلش به درد می آید، از ژاندارم دلش می سوزد، برشکایت از شریکش و برای هر چیزی که ناراحتش می کند، آنجا جمع می شوند و هر کس خواسته هایی دارد.
این همه مراجع، این همه توقع، این همه خطر و این همه کار، در دنیا کدام رهبری با این شرایط، این قدر با مردم تماس دارد؟ آنهایی که آنجا می نشینند، چه کسی جلوی آنها را می گیرد که حرفشان را به امام نزنند؟ این نهایت بی انصافی است، به نظر من یک رذالت است که این قدر انسان شهامت نداشته باشد! آقا اگر انتقادی داری، صریح به خود امام بگو! به امام بگویید! آقا! شما چرا به چند نفر اعتماد می کنید؟ ممکن است اعتراض وارد باشد و امام را متوجه کند و بگوید که به دیگران هم باید اعتماد کرد.
علی ابن ابیطالب(ع) به مالک اشتر سفارش می کند: مبادا خواص تو، طوری محاصره ات کند که دست مردم به تو نرسد. این عیب و بزرگترین جرم ولایت است.
شما از یک طرف این همه از امام تقدیر می کنید و این همه برایش اظهار خضوع و خشوع می کنید، ولی بدترین نسبت را به امام می دهید، دارید به امام می گویید که تو نمی فهمی، معنایش این است. اگر امام این قدر ضعیف است که یک عده معدودی از تهران بتوانند ایشان را در آنجا کنترل کنند که حرف دیگران به ایشان نرسد و ایشان واقعیات را نفهمند و با دیگران رابطه برقرار نکند، این چه رهبری است!؟ این که رهبر نمی شود، می شود رهرو، دنباله رو، پس چرا این همه لقب به امام می دهید و این همه صلوات و سلام می فرستید. یا شهامت داشته باشید و بگویید، یا اینکه اگر این شهامت را ندارید و نمی خواهید آن جور حرف بزنید، اهانت های این طوری نکنید. من تا به حال آدمی محکم تر از امام ندیده ام. به چیزی که معتقد است، محال است آن را انکار کند، مثل کوه است یک جهت دیگر نقطه استحکامش نقطه مقابلش است؛ در مقابل استدلال حق این قدر محکم است که هوای نفس و تعصب روی عقیده، مانعش نمی شود که استدلال حق را از هر کسی بپذیرد. حالا اگر کسی، جربزه داشته باشد که بتواند جلوی امام استدلال کند، آن مسأله مربوط به خود طرف می شود. اما واقعیت ها را فدای اغراض شخصی و گروهی نکنید! شما خیال می کنید، این جوری که غیرمستقیم به امام اهانت کردید، نمی فهمند و خود امام نمی فهمند؟!
من واقعآ دیدم که ایشان متأثر است. این جوری بود که امام می گفتند نمی دانم چه بگویم، من، دیگر چقدر با مردم تماس داشته باشم. خوب است که اتاق محقر امام، در روز ده بار پر و خالی می شود و افراد به آنجا می آیند و هر چه می خواهند می گویند. دانشجو، دانشگاهی، استاد دانشگاه، اطباء، روحانیون، کارگران، اداری ها، همه به خانه امام می روند، همان طور که در روزنامه ها می خوانید و در رادیو می شنوید. شما را به خدا! رهبر فرانسه، رهبر سوئیس و سوئد آزاد، رهبر آفریقا (حالا کشورهای سوسیالیستی که هیچ) این قدر مردم دور و بر اینها می آیند و می توانند حرف بزنند؟! این نهایت بی انصافی است. یعنی فرصت طلبی نامشروع از اظهار غلط یک عنصر، عنصری است که حالا یا خودش معتقد است که درست گفته یا نه! من کاری ندارم.
این جور کارها به روحیه ضربه می زند و مردم را مأیوس می کند. ما اینروزها که با مردم تماس می گیریم، در مردم یک مقدار احساس رنج می کنیم. به هر حال من، بحثم را روی همان اصولی که مطرح کردم، ادامه می دهم و نظرم از مطرح کردن آن بحث همین بود که به عنوان یک مسأله روز و براساس یک پایه صحیح به مسأله رسیدگی کنیم و اصل مطلب من این است؛ استفاده از فرصت به طور صحیح، نه تنها جایز است، بلکه واجب است.
امام علی(ع) می فرماید: از فرصت ها استفاده کنید، که فرصت ها مانند ابرهایی در فضای زندگی انسان پیدا می شوند و حرکت می کنند و می روند و نابود می شوند. پس استفاده بکنید، در مقابلش، استفاده از فرصت به نحو صحیح با آن اصل اخلاقی که بخواهیم این دو را منتج کنیم، نتیجه این می شود، از فرصت ها استفاده صحیح کنید و ا صول اخلاقی، اصول انسانی و حق و حقیقت را فدای استفاده آنی نکنید. به این شکل برخورد کنید تا هم از فرصت ها استفاده کرده باشید و هم حق خدا و هم شکر نعمت خدا را ادا کرده باشید.
تضییع فرصت ها، اصلا ظلم و کفران نعمت است و این برای تمام شما حق است. یعنی این طرف قضیه را بگوییم این حقی برای شما و تمام گروه ها، برای تمام احزاب، برای تمام کسانی است که دارای عقیده و فکراند که نظر خود را صحیح بدانند. از این جوی که بعد از انقلاب بوجود آمد و آزادی است، استفاده کنید و افکارتان را به مردم عرضه کنید. جلوگیری از این هم ظلم است، جلوگیری از این فرصتی که برای مردم به وجود آمده، ظلم است. البته وقتی استفاده نامشروع شود و استفاده از فرصت صحیح، به توطئه و به خیانت و مکر تبدیل شود، از حدود انسانی خارج است، آنجا دیگر شکل مطلب عوض می شود. آنجا دیگر اصول اخلاقی و اجتماعی حاکم است؛ بنابراین دلمان می خواهد و واقعآ ایده و آرزوی ما این است که روزی در کشور، جوی را به وجود بیاوریم که چنان صالح، بی غل و غش و آن چنان پاک و انسانی باشد که دشمنان ما بتواند جلوی ما بایستند و حرفشان را با وضوح و با تمام وجودشان اظهار کنند.
آن فرد خودخواهی که جلوی علی(ع) می ایستد و در مجلس رسمی مخالف علی(ع) است و به او اهانت می کند و وقتی که یک نفر در آن مجلس به علی(ع) اهانت می کند و فحش می دهد، یکی از دوستان علی(ع) از جا درمی رود، بلند می شود و می خواهد نسبت به طرف سختگیری کند، علی ابن ابیطالب(ع) می فرماید: این طوری نکنید! او یک فحش به من داد و جزای او حداکثر یک فحش است.
«انما هو سب به سبّه او فضوا انزل»، او یک حرف بد به من زده، جزایش این نیست که این جور او را از همه چیز بیاندازید. یک جو این جوری به وجود بیاوریم که مردم بتوانند حرفشان را بزنند. ولی به محض اینکه آزاد شد، به جای اینکه بخواهیم از زبان استفاده کنیم، از اسلحه استفاده کنیم، به جای استفاده از قلم، از ترس و لکنت استفاده کنیم و به جای نشر افکار، بخواهیم با شایعه و دروغ پراکنی و تهمت زدن از این محیط استفاده کنیم و این رویه باشد، طبعآ در چنین محیطی، بهره برداری از آزادی ها مشکل است. این گونه بهره برداری ها باعث بدبختی ملت می شود، یعنی کسانی که قدرت دارند، وادار می شوند که جلوی این گونه بهره برداری ها را بگیرند، زیرا در حد امریست که وظیفه محسوب می شود.
نوشته اند از آقایان بازاری که تشریف آورده اند، چون اینجا، جا نیست و بیرون مجلس مانده اند، از طرف متصدیان مجلس تشکر کنیم و این تشکر از همه شما است. البته! کوچکترین قدردانی و تشکر است که ما می توانیم در وفات حاجمقابل حقی که امام و فرزند جلیل القدر امام، آیت الله سیدمصطفی خمینی به سیدمصطفی وعهده ما داشتند، ادا کنیم. ایشان که تمام حیاتشان در راه کسب علم و فضیلت نقش آن دربود و برای خدمت آماده می شدند، وفاتشان هم، همان گونه که دیدید نقش پیشبردنهضتاساسی در پیشبرد نهضت ما داشت. آن چند روز عزاداری مرحوم سیدمصطفی، ایران را به هیجان آورد و به نهضت جان داد و راه افتادیم. ما از دور تماشا کردیم که این چهل روز لااقل به اندازه چهل ماه بر تاریخ نهضت ما اثر داشت. یعنی یک حالت سرعت به خود گرفته بود. آن چهل روز برای ما خیلی با حال و با نشاط شده بود. من وقت آقایان را خیلی گرفتم. یک مقدار هم صبر کردم دکتر حبیبی بیایند. اگر قدری هم طول دادم، برای این بود که فکر می کردم دنباله مجلس، برنامه ایست، والّا وقت شما را این قدر نمی گرفتم. از همه شما معذرت می خواهم و مخصوصآ از حضرت آیت الله منتظری که زحمتشان دادیم و اینجا نشستند و حرف های ما را تحمل کردند، بیشتر معذرت می خواهم. دو سه کلمه هم دعا کنیم:
نَسْئَلُک اَللّهُمَ و نَدْعُوک باْسْمِک العظیم اَلاَعْظَم اَلاْعَزُّ العَجَلُ اَلاَکرَم ـ یاالله یا اللّه ـ یا اللّه ـ یا اللّه ـ یا اللّه
پروردگارا! به مقدسات عالم، این وحدتی که در ملت و مردم ما به وجود آمده بود، این هدیه آسمانی را برای ما حفظ بفرما (آمین).
دل های برادران مسلمان و گروه های مختلف کشورمان را به هم نزدیک کن (آمین).
به ما رشد ذهن و فکر عنایت بفرما که بدست خودمان ثمرات و زحمات خون شهدا انقلابمان را از دست ندهیم (آمین).
رهبر عظیم الشأن ما را محفوظ بدار (آمین).
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته