سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در تسلیحات ارتش
پیرامون : - تحلیل مکتبی دفاع و جهاد - لزوم حفظ آمادگی - آمادگی ملی برای باز دارندگی - تفاوت ارتش اسلام با سایر ارتش ها - لزوم رعایت سلسه مراتب نظامی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین» قالَ الْعَظیمِ فی کتابهِ اعوذُ باالله مِنَ الشَّیطان الرَّجیمْ، «اَلَّذینَ امَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ کفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الّطاغُوتِ فَقاتِلُوا اَوْلِیآءَ الشَّیْطانِ اِنَّ کیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفًا»[1] .
در مجلس با شکوه برادران و خواهرانی که در رابطه با صنایع نظامی اشتغال دارند، بحث مناسب این است که از نظام، قدرت، جنگ، ابزار جنگ و مسائل مربوط به جهاد و دفاع صحبت شود. چیزی که بتواند از نظر فلسفی برای شما تمایل مکتبی باشد و راه خودتان را از دیدگاه اسلام مشخص کند. اصولا اگر انحرافات و تجاوزات و کج روی های انسان ها نبود، اساس زندگی در اسلام برصلح و همزیستی مسالمت آمیز و زندگی بامسالمت و رفاقت و حکومت دوستی، صفا، صمیمیت و برادری بود و اسلام تکیه اساسی خود را در تعلیمات، اخلاق و برنامه هایش و حتی در جهان بینی و فلسفه خاص خود بر این قرار داد که انسان ها را به گونه ای بسازد که کمتر تجاوز کنند و کمتر منحرف شوند و در نتیجه کمتر نیاز به جنگ، نزاع، دفاع و ابزار جنگ داشته باشند. این خواست اولی اسلام است که تکیه روی سازندگی انسان می کند. می خواهد انسانی بسازد که روزی به این نقطه برسد که نزاع، اختلاف و انحرافی نباشد تا احتیاج به جنگ و کشتار و اعمال زور هم باشد. اما چه می شود کرد؟ انسان با وضع و روحیه خود و شرایطی که دارد، تا روزی که به این نقطه برسد، خیلی فاصله دارد. تا روزی که حکومت واحد جهانی اسلام با اتکا به تکامل و ترقی و اندیشه ی عالی انسانیت و در پناه بالا رفتن سطح شعور و دید انسان ها به وجود بیاید، فاصله زیادی است. پیش از آن که به آنجا برسیم و پیش از آن که جامعه بشریت داوطلبانه دست از تجاوز، نزاع، درگیری و اعمال سلاح بردارد، فاصله زیادی داریم.
تجربه نشان می دهد که در آینده نزدیک امیدی به رسیدن آن چنان روزی نیست. در عین حال توصیه ای که قرآن به پیامبراکرم(ص) برای مقابله با دشمنان توصیه می کند و می فرماید: «وَ اِنْ یُّریدُوا اَنْ یَّخْدَعُوک فَاِنَّ حَسْبَک اللّهُ هُوَالَّذی اَیَّدَک بنَصْرِهِ وَ باْلمُؤْمِنینَ»[2] . به پیامبر(ص) می گوید :
اگر آنها به طرف صلح و آشتی و به زمین گذاردن اسلحه و اجتناب از جنگ و تجاوز جلو آمدند و اظهار تمایل کردند و خواستند با منطق مسائل شان را حل کنند، شما هم از این برنامه استقبال کن و سعی کن که مسائل با جنگ حل نشود و تلاش کن که با صلح و منطبق مسائل خود را حل کنی «لَاَنْتُمْ اَشَدُّ رَهْبَةً فی صُدُورِهْمِ مِّنَ اللّهِ ذلِک باَنَّهُمْ قَوْمٌ لّایَفْقَهُونَ»[3] ، اگر آنها خواستند بیایند پناه ببرند و چیزی بفهمند و روشن شوند، بپذیر، آنها را قبول کن، امان بده، بحث کن، مباحثه کن، روشن شان کن، کلام خدا را به آنها بگو و بعد هم اینها را به مأمن شان و جایی که اهمیت داشته باشند، برسان. تا این حد تشویق می شود و دستور داده می شود که از این راه برای حل مشکلات استفاده کن. اما متأسفانه خصوصیت بشر پیش از اینکه به مرحله عالی کمال فکری برسد، او را در شرایطی قرار می دهد که دست از تجاوز از حد و حق خود برنمی دارد. گرفتار خودخواهی است. گرفتار خودپسندی است، گرفتار انحصار طلبی است. در سایه این روحیه های زشت دست به تجاوز می زند، دست به انحراف می زند و با مسالمت و نصیحت و پند و اندرز حاضر نیست در حد و حقّ خود بماند.
اینجاست که استعمال اسلحه و اعمال زور مشروعیت پیدا می کند. پس اعمال زور و تهیه اسلحه و نیرو مصرف کردن در ساخت وسیله اعمال قدرت، مرحله دوم برنامه تحمیلی است. یعنی چیزی است که اگر جامعه نیاز نداشته باشد و اگر بشریت تحمیل نکند و اگر شرایط انحرافی ایجاب نکند، دنبال این مسأله نمی رود. اما تا امروز هنوز بشریت ـ مگر در جاهای محدود و کوچک و تاریخ بسیار محدود ـ به این نقطه نرسیده است. حالا که انسان این جور است، حالا که در دنیا طغیانگرانی پیدا می شوند که هر چه هم طغیان، تجاوز، استعمار و استثمار می کنند، هَلْ مِنْ مزیدشان بلند است و باز حریص تر می شوند، حال که واقعیت تاریخ زندگی بشر امروز این است، آیا اسلام می تواند در مقابل این طغیان و این حس استثمار که دنیا را گرفته، دست بسته بماند و بگوید ما دعوت به تسلیم و آرامش می کنیم و خودمان را در حال دفاعی و در جایی که لازم باشد، در حال هجومی قرار نمی دهیم.
نه، اسلام دین متکی به واقعیت هاست، «فَاَقِمْ وَجْهَک لِلدّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَالنّاسَ عَلَیْها لاتَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِک الدّینُ اْلقَیِّمُ وَ لکنَّ اَکثَرَ النّاس لایَعْلَمُونَ»[4] . براساس فطرت است. اسلام با واقعیت های زندگی دمساز و همساز است. اگر تحمیل نمی شد، اسلام مایل بود در رابطه سیاست خارجی و داخلی خود اعمال زور نشود. اگر مردم دزد نباشند، اگر مردم زورگو نباشند، اگر مردم تجاوزگر نباشند، به همان اندازه که نباشند، نیاز به پلیس کم می شود. اسلام ترجیح می دهد پلیسی که نیروی انسانی و قدرت اسلحه اش باید برای جلوگیری از تجاوز به کار برود، به جای اینکه در خیابان و در پاسگاه ها نیرو مصرف کند در کشتزارها و کارخانه هایی که وسایل زندگی و رفاه و چیزهای دیگر تولید می کنند، مشغول به کار شوند. در رابطه سیاست خارجی، اگر طغیانگر خارجی نداشته باشیم، اگر آمریکا از آن سر دنیا چشم به این سر دنیا ندوزد، اگر با داشتن آن همه ثروت و مکنت و امکانات و آن همه رفاه که شش درصد جمعیت دنیا بیش از هفتاد درصد رفاه دنیا و امکانات مادی را در خودشان ذخیره کرده اند و احتکار نموده اند، نبودند، اگر با داشتن آن همه امتیازات چشمشان به اینجا ندوخته بود و برای غارت کردن مردم فقیر و بدبخت تر کردن مردم این قدر تلاش نمی کردند و این همه نیرو به کار نمی برند، چه نیازی داشتیم در مرز خودمان و در پایگاه های نظامی خودمان و در کارخانه های اسلحه سازی خودمان جوانان و شخصیت ها و انسان هایی مثل شما را که می توانید در کارهای فرهنگی، سازندگی، اخلاقی، تولیدی و رفاهی خدمت کنند، به کار بگیریم.
این تجاوز دنیاست که انسان ها را وادار می کند تا در آن راهی که لازم نیست، نیرو مصرف کنند. این چیزی است که انحراف بشریت بر مکتب ما تحمیل کرده است. والّا اصالت ندارد. حالا که شده، حالا که هست، همین اسلامی که بالاصاله طالب آرامش و صفا و صلح و برادری است، وقتی که تجاوز و طغیان در کار می آید، بهترین عبادات را جهاد می داند. من که می گویم این فطرت است، منطبق با واقعیت است. دقت کنید. ابتدا می گوید هر چه می توانی در کارهای سازندگی، انسان سازی و خدمت به مردم و سازندگی برای رفاه مردم خدمت کن. اما اگر از داخل یا خارج مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفتید، یک دفعه مسأله عوض می شود، بهترین عبادت ها شهادت، جهاد در راه خدا و بهترین انسان ها، مجاهدان و شهیدان و انسان هایی می شوند که در راه تهیه قدرت برای جلوگیری از تجاوز دست به کار می شوند. «وَ اَعِدُّوالَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ قَوَّةٍ وَّ مِنْ رِّباطِ اْلخَیْلِ تُرْهِبُونَ بهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکمْ وَ اخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اَللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیِ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ اِلَیْکمْ وَ اَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ»،[5] حالا که وضع این گونه است و حالا که دنیا این گونه است و حالا که مردم این گونه اند و حالا که دست از تجاوز و انحراف برنمی دارند، شما موظفید هر چه می توانید نیرو تهیه کنید. با تأکید می گوید هر چه قدرت دارید و در استطاعت دارید، به کار ببرید تا نیرومند باشید و قدرت داشته باشید که خود قدرت داشتن باعث می شود که دشمن شما بترسد.
یعنی اگر نیرومند باشید، ممکن است احتیاج به اعمال نیرو هم نداشته باشید، پیش از آنکه جنگ شود و خونی ریخته بشود، خود دشمن تجاوز نمی کند. اگر ارتش نیرومند و سلاح مد روز داشته باشید، کشور منحرفی مثل عراق به خودش جرأت اینکه به مرز شما تجاوز کند، نمی دهد و شما نیاز به اعمال اسلحه پیدا نمی کنید. ولی آن، موقعی است که اسلحه را داشته باشید. اگر شما پلیس مجهز در خیابان ها و مراکز مردم داشته باشید، دزد و اخلالگر و تروریست و چیزهایی از این قبیل به خودشان جرأت اخلال و تجاوز نمی دهند. می فرماید قدرت تهیه کنید که «تُرْهِبُونَ بهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکمْ»، دشمن را در وحشت بیاندازید که جلو نیاید.
دعوت نمی کند که بکشیم، دعوت می کند که مجهز باشید تا دشمن به فکر تجازو نیفتد. از هر جهت، این فقط اسلحه جنگ نیست. هر گونه قدرتی می توانید درست کنید. این می تواند قدرت نظامی باشد، می تواند قدرت اجتماعی باشد، می تواند قدرت فرهنگی باشد. گر چه در آیات جنگ است و سیاق، سیاق جنگ و جهاد است، اما نمی توان کلیّت آیه را فراموش کرد. ما اگر ملت یکپارچه ای نداشتیم، این روزها آمریکا پدر ما را درمی آورد. هر چه می توانست، می کرد. این یازده ماهی که از انقلاب ما گذشته، اگر ما نیرومند نبودیم و مردم متحد و یکپارچه نبودند و رهبر عظیم الشأنی که مایه قدرت است، نداشتیم و این هجوم و اظهار قدرت و اظهار شخصیت نبود، عمال آمریکا در داخل و خارج می گذاشتند این کشور بماند؟ آن غارتگرانی را که از همین کارخانجات شما طرد شده اند، بهتر از من می شناسید. آنهایی که سال ها در اینجا بودند و نمی گذاشتند شما چیزی یاد بگیرید، و یا یاد گرفته هایتان را عمل کنید و یا صنایع خود را مستقل و ملی کنید و یا کاری کنید که جلوی ورود قطعات یدکی و ساخته های آنها را بگیرید، به بازارشان لطمه بزنید، حقوق های گزاف می گرفتند و مأموریت شان این بود که نگذارند شما بفهمید، و درست کار بکنید و مستقل بشوید.
نهایت خباثت و نجاست است که انسان این قدر پست باشد و بیاید از ملتی حقوق های بالای صدهزار تومان بگیرد و بهترین خانه ها را بگیرد و در بهترین شرایط ممکن این کشور زندگی کند و همه امکانات دفاعی را داشته باشد، از خون مردم تغذیه بکند و مأموریتش این باشد که نگذارد این ملت روی پای خود بایستد. کارشناس های آمریکایی، آلمانی و دیگر استعمارگران در کارخانه شما این کار را می کردند و خودتان می دیدید. آنهایی که مجبور شدند جل و پلاس شان را جمع کنند و بروند و جرأت نکنند پشت سرشان را نگاه کنند، به آسانی شما را ول می کنند؟ این نیرو و شخصیت شما بود، این رهبری قاطع شما بود و این مجموعه خصوصیات جامعه اسلامی شماست که آنها را مأیوس کرده است. این قدرت را پیدا کردید و دشمنانتان را می ترسانید.
امروز شما این قدر شخصیت دارید که جوان های شما نزدیک پنجاه نفر آمریکایی را که برای آمریکا خیلی عزیز و دردانه بودند، چون جاسوس بودند و جاسوس امروز در دنیا که عصر جاسوسی است، برای کشورهایی که قصد این کارها را دارند، ارزشمند هستند، گرفته اند و حبس کرده اند و این جور دارند آبرویشان را می برند و اسناد جنایاتشان را منتشر می کنند. دولت ابرقدرتی که اولین قدرت روی زمین است و رحم و عاطفه ندارد و به خاطر قدرت دست از جنایت برنمی دارد، آن چنان مکفوف الایدی و دست بسته ایستاده و نمی تواند کاری بکند. دشمنان ما هم قضاوت می کنند که انقلاب جوان ایران دارد مثل یک ابرقدرت حرکت می کند. در ایران و دنیا کارهایی می کند که ابرقدرت ها می کنند.
این شخصیت شماست. شما تاریخ ایران را بخوانید، در گذشته اگر به دربان یک سفارتخانه از طرف دربار کشور اهانت می شد، سفارتخانه تا عذرخواهی از شخص اول نمی گرفت و تا جبران خسارات را نمی گرفت و تا شخصیت دولت را خرد نمی کرد، راضی نمی شد. ما مواردی داریم که به خاطر تجاوز به یک عنصر خارجی، جنگ عظیمی در این کشور به راه انداخته اند. ابرقدرت هایی که آن گونه بودند، امروز نزدیک سه ماه است که عزیزانشان را جوان های ما حبس کرده اند و می گویند، جنایتکاران را تحویل بدهید تا اینها را تحویل بدهیم و آنها هم غیر از عربده کشیدن و تشر زدن و لاف زدن کاری نمی توانند بکنند.
این عظمت مردم است. این شخصیت یک مردم است. قدرتی درست کرده اید که از شما می ترسند، چرا می ترسند؟ برای اینکه شما یک اهرم اقتصادی در دستتان است که نفت است. می گویند اگر شما می خواهید به ما زور بگویید، ما کمترین کاری که می توانیم با شما بکنیم این است که یک دفعه نفت را به روی دنیا می بندیم و اگر امروز دو میلیون بشکه نفت ما در آن طرف دریا نباشد و از کشور صادر نشود، فردا به اندازه دو میلیون بشکه نفت در دنیا کم است و یک ماه که شد شصت میلیون بشکه کم می شود.
شصت میلیون بشکه که کم شد، بازار سیاه پیدا می شود و شما حریص ها به جان همدیگر می افتید و مسابقه می اندازید و نفت را به قیمتی که دیگر نتواند در کارخانه های شما بسوزد، می برید. می ترسند. اگر نمی ترسیدند، تکه بزرگ ما در این مملکت گوشمان بود، واقعآ بود، چه رحمی؟ حاکمان که وقتی لازم شد بمبی در هیروشیما انداختند و هفتاد هزار نفر را جزغاله کردند، حاکمانی که وقتی لازم شد، شیلی را به خاک و خون کشیدند و دمار از روزگار یک انقلاب نو در آوردند، آنهایی که وقتی لازم می شود، یک دفعه به افغانستان هجوم می آورند و با ده ها هزار ارتش سرخ و تانک و هواپیما و بمب به یک کشور فقیر غارت زده و عقب افتاده حمله می کنند و به سر مردم بمب می ریزند، فکر می کنید به این آسانی دست از سر ما برمی داشتند؟
مسأله نظامی هم چنین است، اینها یاد گرفتند و فهمیدند، تاریخ به ایشان نشان داد، ما نشان دادیم، خودمان نشان دادیم، یکسال قبل نشان دادیم که هر چه نیرومند باشند، اراده مردم آنها را خرد می کند.
روزی که تمام این منطقه شرق تهران جولانگاه نوکران و کارشناس های رسمی آمریکا بود، ارتش را به عنوان یک غلام حلقه به گوش به دست گرفته بودند و جوان های ما را به زور به خیابان ها می فرستاند تا مردم را به گلوله ببندند. آن روزی که موساد و سیا و سازمان های جاسوسی دیگر همه چیز این کشور را زیر نظر داشتند و با اقمار مصنوعی از اعماق کشور ما عکس برداشته بودند و همه جا را می دانستند و نیروی جهنمی ساواک را در اختیار داشتند و جوان های ما را جمع کرده بودند، عده زیادی از مبارزین را در شکنجه گاه ها محبوس و محصور کرده بودند و آن وضعی که بود، چقدر توانستند با مردم مبارزه کنند؟
مردم با دست خالی و با شعار اللّه اکبر خیابان ها را گرفتند. وقتی غرش تانک ها در خیابان ها گوش ها را کر می کرد، صدای مردم در پشت بام ها، آنجایی که دیگر تانک نمی تواند برود، بلند شد و آن طور آنها را مستأصل کرد. حالا می خواهند چهار سرباز تفنگدار را که فقط برای پول می جنگند، از آن طرف دنیا با هواپیما در کشور ما خالی کنند که با ما بجنگند؟
آن روز که شما همه اسیر بودید و نمی گذاشتند در خدمت مردم باشید و اگر فردی مثل من با شما تماس می گرفت، زندان برای شما و من محرز بود و هم چیز در اختیار آنها بود، آنها چکار توانستند کنند؟
امروز که ما با هم این قدر صمیمی و نزدیک هستیم و در جایی که به اسکلت قدرت اینها در گذشته خون ترزیق می کرد، حالا دشمن دیروز اینها آمده و برای شما جوان ها و مردان عزیز صحبت می کند و شما این جور مشتاقانه روی زمین می نشینید و ساعت ها صبر می کنید. آن روز مردم آنها را شکست دادند، امروز با این شرایط امید پیروزی دارند.
امروز مجسمه منحوس محمد رضا پهلوی را که دیروز خدایگان اینجا بود و اگر اینجا پیدایش می شد، همه باید خبردار می ایستادند، این جوری آویزانش می کنند و منتظرند که آتشش بزنند. آن شرایط تفاوت کرده است. آمریکا دیروز نمی خواست در اینجا بجنگد، امروز می خواهد بجنگد؟ چه جنگی؟ که را می ترسانند؟ از چه می ترسانند؟ ابعاد قدرت در وجود ملت جمع است. الان، رهبر داریم، رهبری که دوستش داریم و از فرمانش سرپیچی نمی کنیم و معتقدیم که ما را هدایت می کند و راه را به ما نشان می دهد و خوب رهبری می کند. مردمی که علی رغم همه سمپاشی هایی که شده، هنوز اکثریت نزدیک به تمام شان، مشکلات دوره انقلاب را تحمل کردند و هنوز جان بر کف، پشت سر رهبر ایستاده اند.
امروز وقتی که می آمدم، از یکی از کارگاه های شما دیدن کردم، البته فرصت نبود بیشتر بمانم و تخصص من هم نبود که خوب بفهمم، آنچه که به صورت ظاهر می فهمم، آن حالت شوقی که در جبین کارگری که پای ماشین ایستاده بود و احساس می کرد دارد یک میل لنگ را می تراشد یا یک فلکه را درست می کند، خارهایش را درست می کند، آنچه که دیروز از خارج می آوردند و گران می دادند و امروز دارد ارزان می سازد و خودش می سازد، احساس شخصیت می کرد.
من هم احساس کردم که داریم به طرف عظمت و استقلال می رویم. این خیلی عظمت دارد. برای من مهم نبود که بیایم ببینم کارخانه ای عظیم و ماشین های غول پیکر و امکانات عظیم اینجا سوار است. البته مهم است. اما آنچه مهم بود حالت اشتیاقی بود که در جبین کارگران کنار ماشین دیدم. احساس کردم یک کارگر حالا احساس می کند خودش سازنده است. آقا بالاسر آلمانی ندارد که بگوید این میل لنگ را نتراش تا ما از خارج بیاوریم و به شما بدهیم. فلزی را که می توانیم تهیه کنیم، با ده هزار تومان می آوردند.
آن هم خیلی مهم نبود. به هر حال پولش را تهیه می کردیم و به هر بدبختی که بود، می دادیم. مهم این بود که به ما اجازه نمی دادند خودمان را نشان بدهیم، اجازه نمی دادند شخصیت مان را نشان بدهیم، اجازه نمی دادند احساس کنیم از آلمانی ها عقب تر نیستیم و می توانیم مثل آنها بسازیم. شما دارید نشان می دهید که آن ملتید و باید نشان بدهید. این جوری می شود که انسان احساس شخصیت و غرور و دشمن احساس ضعف می کند. «وَ اَعِدُّوالَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ قَوَّةٍ وَّ مِنْ رِّباطِ اْلخَیْلِ تُرْهِبُونَ بهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکمْ وَ اخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اَللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیِ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ اِلَیْکمْ وَ اَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ».[6]
با این قدرت، دشمنان را می ترسانید و ترسانده اید. اگر نترسیده بودند، اگر از ما وحشت نکرده بودند، در این مدت بارها برگشته و اینجا را گرفته بودند، آنها که در کاخ سفید نشسته اند، به این مرکز مهمات سازی با چشم حسد و با خون دل نگاه می کنند. آن کارشناسانی که از اینجا رفتند و خیال کردند پشت سرشان یک ویرانه می گذارند و می روند، حالا که می بینند دارد همه چیز جای خودش را می گیرد، حسرت می خورند و آه می کشند و با آه بمیرند.
به هر حال برنامه اسلام، ایجاد محیط صلح و آرامش است، ولی اگر نتوانستیم محیط آرامش و صلح را به دلیل اینکه تجاوزگران و انحصارطلبان و استثمارگران نمی خواهند در دنیا پیدا بشود، به وجود بیاوریم، برنامه و مرحله دوم می آید، حکم ثانوی می آید که مجهز و مسلح بشوید، قیام کنید، قدرتمند شوید و دشمن را بترسانید و آماده شهادت باشید. ملتی که آماده شهادت است وحشت ندارد و از دشمنش نمی ترسد، پیروز است. منتها در عین حال جهاد و جنگ برای ما و آنها، خیلی تفاوت دارد. از زمین تا آسمان تفاوت دارد. هم جنگجویش تفاوت دارد، هم جنگش تفاوت دارد و هم هدف جنگش تفاوت دارد. آیه ای که اول صحبتم خواندم این بود :
«اَلَّذینَ امَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ کفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الّطاغُوتِ فَقاتِلُوا اَوْلِیآءَ الشَّیْطانِ اِنَّ کیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفًا»[7] .
دو جبهه مقابل هم هستند. یک جبهه مرکب از افراد مؤمن و دارای جهت و هدف صحیح و یک جبهه مرکب از افراد بی ایمان و کافر و دارای جهت باطل و راهی به طرف جهنم است. این دو جبهه یک جور نیستند.
شما اگر اسلحه می سازید، شما اگر مسلح می شوید، شما اگر تربیت نظامی می بینید، برای این تربیت نمی شوید که به افغانستانی ها، پاکستانی ها، کویتی ها یا مردم دیگر تجاوز کنید. شما برای این مسلح می شوید که اگر مردم به خیابان آمدند و حقشان را خواستند، کمک شان کنید. اما آمریکا که مسلح می شود، برای این مسلح می شود که اگر یک روز فلان مستعمره خواست از استثمار و استعمار نجات پیدا بکند، چتربازانش، بیایند و نگذارند.
شما که کارخانه دارید، هدفتان این نیست که اسلحه بسازید و یک کیلوفلز را به دو هزار دلار بفروشید. چنین هدفی ندارید، می سازید که از خودتان دفاع کنید. اما آنها می سازند که یک کیلوفلز را به اندازه قیمت طلا و الماس به ما بفروشند و همین فلز خریده شده را بعدآ به سینه جوان های خودمان بزنند. آن هدف با این هدف یکی نیست.
«اَلَّذینَ امَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ»، شما در راه خدا مجهز می شوید و جهاد می کنید و شرط اولش هم ایمان است. برای ارتش اسلام، جهاد بر پایه های نظام اسلامی شرط اساسی است. اصولا تفاوت اساسی که ارتش اسلام، با سایر ارتش های دنیا دارد، این است که پایه را بر ایمان گذاشته است. ما هنوز موفق نشده ایم ارتش اسلامی بسازیم. با صراحت بگویم، اسلام جهاد را مثل نماز یک وظیفه می داند، اگر بنا باشد جهاد باشد، موقعی که لازم باشد، دفاع را یک وظیفه می داند. همان طور که یک بی ایمان نماز نمی خواند، از نظر اسلام یک بی ایمان جهاد هم نمی تواند بکند و اگر شرایط اجباری نباشد، اسلام کسی را به اجبار به جهاد نمی کشاند، مگر اینکه شرایط اجباری باشد. به عنوان یک وظیفه واجب می کند و می گوید وقتی که دفاع باشد و خطری کشور را تهدید کرد. زن، مرد، پیرمرد، پیرزن، جوان، هر کس در هر شرایطی به عنوان یک وظیفه موظف است که مومنانه دفاع کند. اگر ایمان نداشته باشد، خیلی برای جهادش ارزش قائل نیست. اگر اجبار و نیاز قطعی نباشد، کسی را به زور به جهاد نمی برند؛ البته توبیخش می کنند، گناهکارش می دانند، خیلی از مزایایش حذف می شود و مطرود اجتماع می شود، بایکوت می شود. این طور نیست که وقتی نیرو به اندازه کافی باشد، دست کسی را به زور بگیرند و بگویند، با این سن بیا جهاد کن.
یک مسأله فقهی بگویم که خیلی از فقها فتوا داده اند که اگر امروز در شرایط موجود که ما تربیت نداریم و یا دنیا آماده نیست، بخواهد این قانون عمل بشود، ارتش ما با آن معیار از هم می پاشد، در اسلام اگر پدر و مادر سربازی راضی نباشند، خیلی از فقها معتقدند، اگر جهادی پیش بیاید ـ دفاع بر همه واجب است ـ می تواند در جهاد شرکت نکند و در زمان پیغمبر(ص) این مسأله مرسوم بود. اجازه داده شده بود. اما جالب است که بدانید در زمان پیغمبر(ص) موردی ندیدم که سربازها از این ماده قانون استفاده کنند. باید پدر و مادرها بخواهند و بچه هایشان را از جهاد باز دارند، چیزی شبیه به اینکه الان در سپاه پاسداران می بینید. بعضی از فقها، فتوا داده اند که اگر سربازی، تخصصی بلد است و آن تخصص مورد نیاز ارتش است، ولو پدر و مادرش راضی نباشند باید بیاید، چون یک ضرورت است، در هر مورد این طوری است.
اما می بینیم در زمان پیغمبر(ص) مکرر اتفاق افتاد که بچه پیش پیغمبر(ص) گریه می کند، جوان گریه می کند، می گوید مادری دارم که زمین گیر است و به خاطر جلب رضایت او و حمایت از او مجبورم در خانه بمانم. اگر یک شب به خانه نروم، او از گرسنگی می میرد. دلم می خواهد به جهاد بیایم، چه کنم؟ گریه می کند و اشک می ریزد که مادرش پرستار ندارد و او می خواهد به جهاد برود. پیغمبر(ص) می فرماید: در این شرایط تو با مادرت انس بگیر، ما سربازان دیگری داریم که جهاد کنند. نمی خواهد بیایی، مواردی برعکسش دارد که مادرهای پیر، دست بچه هایشان را گرفته اند و در مسجد تحویل اردوگاه پیغمبر(ص) می دهند و می گویند این جوان ماست، همین یکی را هم داریم، ولی خوشحالیم که می توانیم در راه خدا، چنین هدیه ای به شما بدهیم.
اگر انسان با این روحیه وارد جهاد شود، اصلا شکست در آن واحد مطرح نیست. چه شکستی؟ او می رود که شهید بشود، او می رود تا بکشد یا شهید شود، می رود یا دشمن را تسلیم کند یا خودش نابود شود. راه برگشت ندارد. تشکیل دادن ارتش با این روحیه مهم است. عرض کردم چیزی شبیه به پاسداران که الان نمونه هایش را در کردستان، بلوچستان و جاهای دیگر می بینید. این است که مخالفان انقلاب با پاسدار دشمنی می کنند. می گویند اینها نباید باشند. چرا چنین می گویند؟ برای اینکه غیر از شهادت و یا نابود کردن دشمن، چیزی برای سپاه مطرح نیست. ان شاءاللّه باید در آینده این گونه ارتشی بسازیم (حاضران: ان شاءاللّه).
باید پلیس مان را در آینده این گونه درست بکنیم. هنوز این فرصت را پیدا نکرده ایم. اگر روزی موفق شویم، این جوری سربازگیری کنیم، آن موقع هر دشمنی غلط می کند که چشم طمع به مرزهای ما بدوزد. اگر امروز می بینید در افغانستان یک عده مردم فقیر و بدبخت که نمونه هایش را دیدید، لباس ندارند، خانه ندارند، نفت ندارند، حتی گاهی یک لیتر نفت را در مناطق تحت سانسور دولت ده، پانزده تومان و گاهی بیشتر می خرند و قطره قطره می سوزانند و دارند ارتش جراره روسیه را به زانو درمی آورند و پشت سر هم آنها را نابود می کنند و در مقابل هجوم ناجوانمردانه روسیه، خم به ابرو نمی آورند، برای این است که آنهایی که در آنجا جمع شده اند، برای دفاع آمده اند. به اجبار نیامده اند، به عنوان یک وظیفه آمده اند.
یک ارتش داوطلب است. آن هم نه داوطلب پول، نه داوطلب نشان گرفتن، داوطلب شهادت و یا شکست دشمن. ارتشی که اسلام در جامعه اسلامی می سازد، پی و بنیانش این جور آدم ها می شوند. در آن ارتش مسأله درجه، نشان، مدال و مزایا هیچ نیست. چون آن وادی، وادی عشق و شهادت است، آن وادی، وادی انجام وظیفه است. وادی جهاد در راه خداست، اسمش هم همراهش است. سرباز، یعنی کسی که سر آورد تا تقدیم کند. در مقابل سر، انسان چه بگیرد که ارزش سر را داشته باشد و بتواند اجر این خدمت باشد؟ می خواهد به آدم جان بدهد. یا می دهد یا نمی دهد. اگر جان دادن است، هیچ چیز مگر لطف خدا و مگر اجر الهی نمی تواند جای جان را پر کند، اگر با این بنیان، اساس، زمینه فکری و دید وارد معرکه شویم، کسی نمی تواند ما را شکست دهد.
اینکه در چند روز اخیر امام ما، رهبر بسیار عزیز و بی نظیر ما، آیت الله العظمی امام خمینی(صلوات حاضران)، صحبت از ارتش چند میلیونی یا بیست میلیونی می کنند، مطلب به اینجا می رسد. معنایش این نیست که ما ارتش نمی خواهیم، معنایش این نیست که ما نظام و فن نظام و اسلحه و کارخانه اسلحه و مهمات سازی و درجات را نمی خواهیم. نظام باید باشد، دیسیپلین باید باشد، درجه باید باشد، تشویق باید باشد، تنبیه باید باشد. تمام اینها درصدر اسلام به شکلی بود. اما آنچه که بنیان ارتش در محیط ماست، ایمان است که مسأله درجه و حد و حساب را نمی شناسد. وقتی خطری پیش می آید، سینه را باز می کند.
آن خانم مؤمنه و با شرافتی که در رکاب پیغمبر(ص) به جنگ احد می رود و دو فرزند جوانش را همراه خودش می برد و در صف مقدم می فرستد و خودش که وظیفه جهاد ندارد، یک مشک آب به دوش و یک کیف پانسمان می گیرد و در میدان می گردد و زخمی ها را آب می دهد و پانسمان می کند، وقتی بالای سر جوانش می ایستد و می بیند جوانش در حال جان دادن و تشنه است. آب می ریزد که فرزندش بخورد، فرزند می خواهد آب بخورد، خون از دهانش می ریزد و ظرف آب را پر از خون می کند، دفعه دوم که قضیه تکرار می شود، مادر به فرزندش می گوید: من به تو علاقه مند بودم و حالا که می بینم این جور جانانه جان می دهی، بیشتر به تو علاقه مندم و می خواهم آخرین لحظات زندگی را بالای سرت بمانم. اما می ترسم اگر بالای سر شما بمانم، سربازی از تشنگی جان بدهد، یا از خونریزی بمیرد. من می روم و تو را به خدا می سپارم. این حالت را چه حساب می کنید؟ آمریکا و روسیه و حلال زاده ها و حرام زاده های کوچک و بزرگ می توانند این ملت را تهدید کنند؟
یا خانم دیگری که آب می داد و عقب جمعیت حرکت می کرد، دید پسرش دارد فرار می کند، در احد مسلمان ها شکست خوردند و یک عده فرار کردند، جلوی پسرش ایستاد و نگاهی به پسرش کرد که نامرد کجا می روی؟ رسول خدا را پشت سر گذاشته ای، از خدا به کجا فرار می کنی؟ برگرد؛ شیر من حلالت نباشد؛ اگر می خواهی از این معرکه جان سالم بدر ببری.
طرز تفکر این است و تفاوت ارتش اسلام و ارتش جامعه ایده آل ما با ارتش های دیگر دنیا این است که مبارزه، جنگ و سربازگیری را بر این اساس انجام می دهد. کسانی که آماده اند جان بدهند، کسانی که آماده اند از هستی بگذرند و تا زنده اند بمانند و فداکاری کنند، ارتش اسلام هستند.
باید سازمان عظیم فرهنگی و سازنده به وجود بیارویم که در تبلیغات و تدریس و تحصیل چنین افرادی را بسازیم. این یک کار تحمیلی برای امروز و فردا نیست. با زور نمی شود، با بخشنامه نمی شود، با اینکه بگوییم این جوری باشید، نمی شود. این با جامعه ای که اکثریت افرادش خودخواه باشند و همه چیز را برای خودشان بخواهند، نمی شود. جامعه ای که رهبران و بزرگانش خودخواه باشند، افراد زیر دست این جوری کار نمی کنند. اگر جامعه اصلاح نشود، آنکه در رأس ارتش قرار می گیرد، اگر سرباز را برای خودش بخواهد و خیال کند یک سرباز شرافتمند می تواند در خانه او برای او کارهایی بکند که مستخدم باید انجام بدهد، اگر این جور برداشت از سرباز داشته باشیم، نه این سرباز، سرباز است و نه آن افسر، افسر.
شخصیت انسان به عنوان یک فداکار، به عنوان یک جان برکف، به عنوان یک مجاهد که لباس مخصوص پوشیده و اسلحه به دوش گرفته و جانش را در طبق اخلاص گذاشته و می خواهد در راه خداجان بدهد و حاضر است سرش را بدهد، باید آنقدر عزیز شمرد که شهدای بدر در نظر اسلام از عظیم ترین شخصیت های اسلام حساب می شدند. وقتی که سربازهای جنگ بدر در مجلس پیغمبر(ص) وارد می شدند، پیغمبر(ص) مقید بود که اگر جا هم نیست، برای آنها یک جا درست کند که بنشینند و محترم باشند. وقتی که قرآن با صراحت می فرماید «لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ اْلمُؤْمِنینَ غَیْرُا وُلِی الضَّرَرِ وَ اْلمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ باَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسهِمْ فَضَّلَ اللّهُ اْلمُجاهِدینَ باَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسهِمْ عَلَی اْلقاعِدینَ دَرَجَةً وَّ کلاًّ وَّعَدَ اللّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللّهُ اْلمُجاهِدینَ عَلَی اْلقاعِدینَ اَجْرًا عَظیمًا»[8] ، وقتی قرآن این جوری برخورد می کند، ما باید
سرباز و سربازی و ارتش و نظام را در فرهنگ جا بدهیم. یک اسلحه ساز از بهترین خدمتگزاران این جامعه می شود. یک سرباز و یک شهید در این راه جای خودشان را پیدا می کنند و شخصیت های اسلامی در تاریخ اسلام، همیشه در میدان جنگ متبلور می شده اند. این میدان جنگ بود که شخصیت های اسلامی را نشان می داد و مایه افتخار بودند و فخر می کردند. برای اینکه میدان جنگ بود و آن طور افرادی.
من نمی خواهم شما را زیاد خسته کنم. حرفم را کم کم تمام می کنم. منتها خلاصه گیری می کنم که مطلب یادتان باشد که چه گفتم. در نظرتان باشد. خلاصه حرفم این است، در رابطه با کار نظام و جهاد و دفاع، اصل اولیه اسلام این است که جامعه ای بسازد و جهانی بسازد که در آن تجاوز وانحراف و زورگویی نباشد که در نتیجه احتیاج به جهاد و جنگ و دفاع نباشد. اما اینهدف دوردستی است. گاهی تجاوزات و خودخواهی ها و زورگویی ها ایجاب ومقتدرمی کند که انسان آماده باشد و جلوی تجاوزات را بگیرد. لذا در مرحله دوم آماده شدن برای جنگ، اسلحه سازی، مهمات سازی، قدرت سازی در ابعاد مختلف بهترین عبادت می شود و عالی ترین مقام را برای انسان می آورد. منتها تفاوتش این است که قدرت بی ایمان، حرکت کور کورانه است. سرباز باید، با مایه ای از ایمان در صف سربازخانه وارد شود که «اَلَّذینَ امَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ کفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الّطاغُوتِ فَقاتِلُوا اَوْلِیآءَ الشَّیْطانِ اِنَّ کیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفًا»[9] .
جهت هم حق باشد و برای حق و برای نجات مردم محروم و مستضعف و برای شکستن دست ستم و برای خرد کردن دشمن حق باشد. یک طرف ایمان دارد، اسلحه دارد، در راه خدا جنگ می کند، اما دشمن او ایمان ندارد و در راه خدا نمی جنگد. در نتیجه این گروه قوی و آن گروه ضعیف هستند. قرآن نتیجه می گیرد که «فَقاتِلُوا اَوْلِیآءَ الشَّیْطانِ اِنَّ کیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفًا»، حالا که شما مؤمن هستید و حالا که قدرت دارید، دشمن را بکشید، با آنها بجنگید و مطمئن باشید که آنها چون در راه شیطان هستند، کیدشان ضعیف است و نمی توانند در مقابل شما عرض اندام کنند.
این پیروزی نتیجه یک ارتش مؤمن و مقتدر است. ضمن صحبتم اشاره کردم که تهیه قدرت عام است، فقط نظام نیست، فقط اسلحه نیست، قدرت فرهنگی، قدرت اقتصادی و شخصیت انسانی، ابزار و قدرت و نیرو هستند که جامعه ما فعلا بیشتر به این نیرو متکی است و با این نیرو هست که در مقابل دشمنی مثل آمریکا و بدتر از آمریکا، دشمنان داخلی که نوکر بی جیره یا جیره خوار آمریکا هستند، مقاومت می کنیم و کیدشان را ان شاءالله از سر مردم کم خواهیم کرد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته