بسمالله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و الصّلوه و السّلام علی رسول الله و آله در عصر چهاردهم خرداد و شب پانزدهم خرداد باید به یاد امام راحل و به یاد شهدای گرانقدر پانزده خرداد بحثی را در بین شما بزرگوارن و نیروهای انقلابی اسلامی ایران مطرح کنم که به هر دو جنبه - هم امام و هم پانزده خرداد - مربوط باشد. سعی میکنم حرفهایی که میزنم، ناظر به هر دو بخش باشد. قبل از هرچیز باید از مردم خیلی خوب، وفادار و هوشیار خود قدردانی کنیم. حضور چشمگیری که امروز - بعد از 15 سال از رحلت امام - در مرقد و اطراف آن داشتند، حقیقتاً برای دنیا جای مطالعه و تحلیل دارد که این صمیمیت، صفا، عشق و وفا چگونه اینقدر عمیق است! نوجوانهایی که امام را هم درک نکرده بودند، عاشقانه در صحنه بودند. به بیت شریف امام و بخصوص برادر ارجمندمان حجتالاسلام و المسلمین حاج سید حسنآقا و همچنین به بازماندگان شهدا و بخصوص شهدای پانزده خرداد تسلیت عرض میکنیم و امیدواریم خداوند آنها را مأجور بفرماید.کمی بحث لازم دارد تا کسانی که در جریان نبودند بدانند که چه شد که پانزده خرداد بوجود آمد و تأثیر این حادثه مهم چیست؟ بیشک 15 خرداد یکی از مهمترین جلوههای مقاومت مردم مسلمان ایران بود که در تاریخ تأثیر زیادی دارد و بیشک یکی از حوادث تاریخساز بود که آینده ایران را رقم زد. چرا این حادثه مهم بوجود آمد؟ من کمی به سابقه تاریخی آن میپردازم.
بعد از شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران و تسلیم شدن رضا خان قلدر که مثل یک غلام حلقه به گوش او را از ایران بیرون کردند و به جای او فرزند جوان، خام و تسلیم او محمدرضا را آوردند، شرایط جدیدی در ایران پیش آمد.
در شهریور 1320 - حدود 63 سال پیش - با شکستن استبداد رضاخان به تدریج مردم احساس کردند که شرایط جدیدی بوجود آمده و طی جریانهای، فراوان حرکتهای گروهها، احزاب و نیروهای چپ و راست شروع شد. باندها، احزاب، گروهها و شخصیتها شروع به مبارزه و دیدگاهشان را مطرح کردند. در این میان سهم مسلمانها به عنوان حرکت اسلامی زیاد نبود. به خاطر اینکه در دوران رضاخان همه نهادهای دینی را سرکوب کرده بودند. مدرسهها، حسینیهها، علما، حوزهها و مساجد بیرمق بودند. بسیاری از علما را خلع لباس کرده بودند و پوشیدن لباس روحانیت بدون اجازه رژیم ممکن نبود. مردم منتظر بودند از علما چیزی بشنوند و علمای فراوانی نبودند. مدتی طول کشید تا به تدریج حوزهها تشکیل شد و طلبههای جوان آمدند و علمایی که منزوی شده بودند، دوباره کارشان را شروع کرده بودند و با استفاده از علمای نجف که در آن موقع شرایط بهتری داشتند و مرجعیت «مرحوم آیت الله آقاسید ابوالحسن اصفهانی» هم در نجف بود. کارها به تدریج شروع شد تا اینکه با آمدن آیتالله بروجردی به قم به همّت امام که آن موقع خیلی جوان بودند، حوزه تقویت شد و حرکتهایی در مبارزات نفت و سایر مسایل ملی و انتخابات از سوی مذهبیها بود. امّا عمقی نداشت، ولی سازنده بود. مثل حرکت فداییان اسلام یا حرکت آیتالله کاشانی و بعضی از شخصیتهای دیگر. به تدریج حوزه علمیه بسیار قوی شد. در تهران و شهرستانها حوزهها تشکیل شدند و حتّی بیرون از ایران نمایندگیهایی از طرف آیتالله بروجردی تأسیس شد و در این فاصله نهضت ملّی و حکومت جبهه ملی هم شکست خورد و منهدم شد و نیروهای چپ که عمدتاً تودهایها بودند، به شدّت سرکوب شدند و نیروهای ملیگرا هم سرکوب شدند و ساواک تأسیس شد و دوباره خفقان دوران رضاخان به شکل دیگری با حضور آمریکاییها و انگلیسیها در ایران این بار از اواسط سالهای بین 30 و 40 آغاز شد. روحانیت در چنین شرایطی رشد کرده و قوی شده بود. حوزه تعداد زیادی عالم، فاضل و واعظ تربیت کرده بود. مساجد دوباره رونق پیدا کرده بودند. تکایا، حسینیهها و هیئتها بعد از دوران طولانی محدودیتشان شرایط بهتری پیدا کرده و با عشق در صحنه بودند. اما بدنه حوزه و روحانیت تحرّک سیاسی جدّی نداشت و تشخیص مرجع تقلید آن زمان آیتالله عظمای بروجردی این بود که ما اوّل باید حوزه را به حدّ مطلوبی برسانیم و بعد به کارهای دیگر بپردازیم که تشخیص درستی هم بود. شاید اگر زودتر شروع میکردیم، حوزه را منهدم میکردند. البته امام که حوزه درس نیرومندی در قم داشتند، نظرات دیگری داشتند. ولی چون مرجعیت شیعه چنین نظری داشت، امام هم به حق درست نبود که کار انفرادی کنند. تقریباً خانهنشین بودند و فقط درس میگفتند. بلافاصله بعد از رحلت آیتالله بروجردی در اواخر دهه 30 و 40، رژیم و آمریکاییها تصمیم گرفتند حوزه قم را از مرجعیت بیندازند و یا ملوکالطوایفی کنند و برنامه تضعیف حوزه را داشتند و خیال کردند با رفتن آیتالله بروجردی میتوانند کارهایی را که در زمان ایشان نمیتوانستند بکنند، انجام دهند. اولین اقدامی که کردند این بود که برای انجمنهای ایالتی و ولایتی تصویب نامهای در حدّ دولت گذراندند. دولت تصویب کرد. امام این مسئله را بهانه خوبی دیدند تا یک اقدام سیاسی را آغاز کنند. ما هم از این لحظه جزو طلبههای جوانی بودیم که درحرکت امام بودیم و از لحظه اول افکار و برنامههای امام را به خوبی میدانستیم. امام با دعوت از علما، بزرگان و مراجع تصمیم خود را ابلاغ کردند و آنها هم پذیرفتند. حرکت خیلی خوبی اتفاق افتاد و ظرف سه ماه دولت را شکست دادند و روحانیت مانور بسیار نیرومندی داد و در سراسر ایران مردم به عنوان مخالفت با دولت بسیج شدند و دولت دید که نمیتواند این تصویبنامه را اجرا کند. سرانجام رسماً اعلام کرد که تصویب نامه لغو شد. این یک پیروزی بسیار مهم برای روحانیت و شخص امام بود و به مردم روحیه داد و مردم احساس کردند حضورشان در صحنه بسیار کارساز است. چیزی که سابقه نداشت. بعد از همان دوران کوتاه اول مشروطه چنین چیزی در داخل ایران نبود. اولین صحنه که ظرف سه ماه روحانیت و امام را به پیروزی رساند، اتفاق افتاد که بسیار امیدوار کننده و نوید دهنده آینده تحرّکات مردمی بود. آمریکا، انگلیس، دربار و ایادی آنها مسئله را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که اگر روحانیت چنین قدرتی داشته باشد و شخص امام اگر چنین محبوبیتی داشته باشد، برای برنامههای آنها خطرناک است و تصمیم گرفتند با یک صحنهسازی دیگر اینبار امام، روحانیت و نیروهای مردمی را که به صحنه آمده بودند، از تحرّک باز دارند و سرکوب کنند. آن موقع اسنادی در اختیارمان نبود که بتوانیم مسائل را تحلیل کنیم. اما امروز با اسنادی که از رژیم بدست آوردیم، این مسایل خیلی واضح است که چه اتفاقی افتاده است. اینبار شخص شاه به میدان آمد. تا اینجا ما با دولت مواجه بودیم که دولت اعلم بود که او شکست خورد. اینبار طرحی را با طراحی آمریکاییها با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملّت» اعلام کردند که شعارهایی بسیار بسیار فریبنده داشت. میخواستند کارگرها، کشاورزها و نیروهای مردمی و خیلی جاها را با شعارهایی که میدهند، فریب بدهند. البته این شعارها به قواره شاه نمیخورد و نمیشد یک آدم عاقل بپذیرد که از شاه که دستنشانده آمریکا بود و آمریکا هم ابایی نداشت که خودش را نشان بدهد، دادن چنین شعارهایی بلند شود. ولی اینها شعار دادند، اما امام مخالفت کردند. آنها رفراندوم و افکارسنجی کردند و رأی مردم را گرفتند. رفراندوم آنها با همه تبلیغات شکست خورد. تعداد کمی به پای صندوقهای رأی آمدند. اما آنها با آمار ساختگی ارقام بزرگی را اعلام کردند و پیروزی انقلاب شاه و ملّت را جشن گرفتند. دراین طرف هم روحانیت افشاگری کرد و نشان داد این آمار درست نیست و به کلّی با طرح شاه مخالفت کرد. آن روزها مخالفت با این شعارها کار آسانی نبود. مثلاً با اصلاحات ارضی یا با چیزهایی از این قبیل. ولی امام با اتّکای به خدا و با اطمینان از حمایت مردم وارد این صحنه مبارزه شدند و خیلیها هم نصیحت میکردند که وارد صحنه نشوید و نمیتوان با شاه جنگید. ولی امام
وارد شدند. از این تاریخ درگیری مستقیم بین امام و شاه و روحانیت ودربار و آمریکاییها بود و واقعاً میدان داغ و مهمی بود و ناظران بسیاری از سراسر دنیا روی این مسایلی که اتفاق میافتاد، توجه داشتند. شاه با غرور به امام و روحانیت تاخت و اهانت کرد و لقب ارتجاع سیاه به روحانیت داد. امام جا نخوردند و ایستاندند و خیلی شدیدتر و کوبندهتر جواب شاه را دادند و اعلامیههایی دادند که اصلاً شاه دوستی و شاه پرستی را منکوب کردند. شاه احساس کرد که ابهتش در حال شکستن است و آمریکا حساس کرد که سنگر اصلی آنها در حال آسیب است. امام هم دیدند که اگر کوتاه بیایند، حرکتی که ازچند ماه پیش آغاز کردهایم، به زمین میخورد. بهار سال 42 پیش آمد و رژیم بنا گذاشت زهرچشم نشان بدهد و به مدرسه فیضیه حمله کرد. کاری که سابقه نداشت. طلبهها را کتک زدند. به حجرهها هجوم بردند. غارت و خیلی خشونت و صحنههای بسیار فجیعی در مدرسه فیضیه اتفاق افتاد. معافی طلبهها را لغو کردند. به سربازی بردند که من خودم تقریباً اولین کسی بود که بازداشت شدم و به عنوان سرباز به پادگان رفتم. از اصفهان، قم و بعضی جاهای دیگر هم عدّهای از طلبهها را جمع کردند و به پادگان «جی» امروز و باغ شاه سابق آوردند و لباس نظامی به تن ما پوشاندند و سرباز شدیم. با اینکه معاف نامه همراهمان بود. نزدیک محرّم شد. آن سال محرّم در ماه خرداد بود، امام و روحانیت با استفاده از جنایات شاه افکار عمومی را علیه دربار بسیج کرده و این ظلمها را برای مردم توضیح داده بودند. در محرّم آن سال اوایل خرداد از تهران به خدمت امام رفتم و در قم ایشان را ملاقات کردم. سرباز بودم، ولی با لباس روحانیت رفته بودم. با امام که صحبت کردم، برنامهای فرمودند که وقتی به باغ شاه برگشتم منتظر حادثه مهم بودم. به طلبهها گفتم آماده باشید. حوادث مهمی اتفاق میافتد. عاشورا شد. امام آن نطق فوقالعاده مهم تاریخی را علیه شاه، دربار، استکبار و آمریکا فرمودند. معلوم بود که آنها عکسالعمل نشان میدهند. اگر آنها عکسالعمل نشان نمیدادند، آن نطق مثل یک سیلی رژیم شاه را به باد میداد. همان روز که امام سخنرانی کردند، در باغ شاه هم جلساتی برای سربازها داشتیم. برای آنها روضهخوانی میکردیم و مسئله میگفتیم. وضع ما عادی بود. ولی فرمانده نیروی زمینی ارتش به باغ شاه آمد و دید در گوشه گوشه باغ شاه طلبهها برای سربازها صحبت میکنند. در ستاد لشکر گفته بود اینجا مدرسه فیضیه است یا سربازخانه؟ به ما اخطار داده بودند که دیگر حق ندارید اینجا روضهخوانی کنید. ما منتظر حادثه بودیم که آن حادثه مهم اتفاق افتاد. امام را بازداشت کردند و فردای آن روز مردم دراعتراض به خیابانها ریختند و غوغای عجیبی در سراسر ایران پیش آمد. بعضی شهرها تلفات داشت و بعضی شهرها تلفات نداشت و با مسالمت تمام شد. تصادفاً در حادثه 15 خرداد تهران، ما در مرکز تصمیمگیریها و ستاد تهاجم رژیم علیه مردم بودیم. باغ شاه آن روز مرکز پشتیبانی سرکوب مردم بود، تانکها را از پادگاه جی آورده بودند. لشکر گارد در شمال باغ شاه بود. آنجا مرکز آموزشی بود. اما شمال باغ شاه را به لشگر گارد داده بودند. چتر بازها و رنجرها را از جنوب آورده بودند. همانهایی که به مدرسه فیضیه حمله کرده بودند. از آنها در باغ شاه پذیرایی میکردند و تمرین میدادند. تمام نیروهایی که به جنگ مردم میآمدند، از باغ شاه میآمدند و از آنجا هدایت میشدند و هرچه نیرو داشتند، به خیابان آوردند و عجیب بود که این همه نیرو، تانکها، توپها و چتربازها را علیه مردم به کار بردند. حتّی کارشان به جایی رسیده بود که ما هنوز نیروهای آموزشی بودیم و فقط به چیتگر رفته و تیراندازی را یاد گرفته بودیم و کمتر از 2 ماه از سربازی ما گذشته بود، دستور دادند ما را به خیابان ببرند و تفنگهای ما را خشابگذاری کردند و در ماشین نشستیم. طلبهها از من سؤال کردند که چه کنیم؟ به آنها گفتم: اگر ما را بردند، ما به جای مردم خودنظامیها را میزنیم. تصمیم ما این شد که اگر ما را به صحنه بردند، از پشت آنها را بزنیم. زود فهمیدند که اشتباه کردند. تازه ماشین از در باغ شاه بیرون آمده بود که ما را برگرداندند و اسلحههایمان را گرفتند و دستور دادند که ما به جاهای حساس مثل آشپزخانه، پمپ بنزین و ... نزدیک نشویم. حدود چهل طلبه سرباز بودیم و آموزش هم دیده بودیم. سربازهای باغ شاه هم با ما بودند و احساس میکردیم عواطف آنها نسبت به ما و امام قوی است. ما را به چیتگر برده بودند که برای تیراندازی بین کرج و تهران است. روی چادرهایی که در آنجا زده بودند، شعارهایی به نفع امام و علیه شاه نوشته شده بود. این شعارها را ما ننوشته بودیم، بلکه سربازها نوشته بودند. به خاطر کارهای تبلیغاتی که انجام شده بود، فضای سربازخانه عوض شده و تا عمق عقبه رژیم شاه پیش رفته بود. لذا آنها تصمیم گرفتند حریف را سرکوب کنند و آن جنایت بزرگ را در 15 خرداد کردند و این همه مردم را به خاک و خون کشیدند. آنها فکر کردند با این خشونت و با این سبوعیت برای همیشه مردم را خانهنشین و روحانیت را پشیمان میکنند. امامو دهها عالم، واعظ و شخصیتهای سیاسی را بازداشت و زندانها را از آنها پر و به تعبیر خودشان آنها را خفه کردند. در این قسمت، از تاریخ بیرون میآیم و وارد تحلیل میشوم. خلاصه اینکه این مبارزات مردمی که در سطح بود، به طرف عمق رفت. به جای اینکه مردم پشیمان شوند، ناراحت و عصبانی شدند. خون شهدای 15 خرداد مثل چشمه سارها جوشید و سیل خون به راه افتاد و چهارده سال بعد رژیم شاه را برد و منهدم کرد. این مسئله به چه شکلی انجام شد؟ مردم به فکر افتادند که باید اطلاعرسانی بیشتری کنند و باید آگاهی بیشتری هم به دست آورند و پخش کنند. روحانیت به فکر افتاد که قیافه این رژیم را به مردم بهتر نشان بدهد و از آن به بعد با اتّکا به این جنایات که در این مدّت دربار و رژیم شاه کرده بود و آمریکاییها هم پشت آن بودند، در سراسر کشور در منبرها، مساجد و در بیانیهها و در هر جایی که میشد، جلسات بزرگ به جلسات کوچک چند نفری تبدیل شد و با آموزشها و توضیحکاریهای یک جریان سیاسی افشاگر و سازنده جریان داشت. البته عدّهای میگفتند دیگر حرف فایدهای ندارد و باید عمل کرد و دنبال گروههای مسلح رفتند که تعداد زیادی گروه مسلّح در این شرایط خفقان بیرون آمد که خودش تأثیر زیادی داشت. با اینکه ما در این جهتحرکت نمیکردیم، اماکارهای مسلحانه را به عنوان تبلیغ مسلحانه میپذیرفتیم. میدانستیم با اسلحه نمیشود این رژیم را از پا درآورد، اما با اسلحه میتوان صدای مردم را به گوش دیگران رساند. وقتی خبر انفجار یک بمب یا ترور یک مزدور منتشر میشد، به همه جا میرفت. اما اعلامیه در یک محوطه محدود بود. آنها کار مسلحانه میکردند و ما مردم را روشن میکردیم. نیروهای اسلامی هم در میدان مبارزات مسلحانه بودند. نیروهای چپ هم بودند. خلاصه عمق مبارزه بسیار قوی شد.دیگر سطح مبارزه برابر با آنچه که در حوادث 15 خرداد اتفاق افتاد، نبود یا کم بود. البته جلسات سخنرانی و بازداشت واعظ و روحانی تا آخر ادامه داشت و بسیار هم مفید بود.یک نکته بسیار جالب که باید این روزها برای شما جالب باشد، این است که حادثه به این مهمی (15 خرداد) که در ایران اتفاق افتاد، با آن سوابق و با آن مؤخرهها تقریباً در رسانههای غربی هیچ اثری نداشت. اخیراً از طریق بنیاد تاریخ تلاش کردیم که ببنیم در آن زمان روزنامههای غربی برای 15 خرداد چه نوشتند. میبینیم از قیام مردم و این همه شهید و زندانی هیچ چیز ننوشتند. فقط بعضی روزنامهها چند جمله نوشتند. مثلاً عوامل نفوذی روی روحانیت پول خرج کردند و امام را مورد اتهام قرار دادند که تحت تاثیر مثلاً شرقیها حرکتی انجام دادند. بسیار مختصر نوشتند. الانمیبینید که یک حادثه کوچک که در ایران اتفاق میافتد، همه روزنامههای شرق و غرب مینویسند و تحلیل میکنند. اما آن روز سلطه ابرقدرتها بخصوص آمریکا و انگلیس به گونهای بود که از کنار حادثهای به این مهمی به آسانی گذشتند. این به نفع ما شد. در تبلیغات به مردم میگفتیم که آنها به دروغ میگویند آزادی و اطلاعرسانی و به دروغ میگویند که واقعیتها را مینویسند و این هم دلیل آن. فقط بعضی رادیوهای خارجی حرفهای شاه، دربار و رژیم را نقل میکردند. همان تهمتهایی که میگفتند شخصی به نام «جوجو» آمده و به مردم پول داده و مردم با پولی که جوجو بین آنها تقسیم کرده، به خیابانها آمدند. مردم میدیدند چقدر آنها مفتضح هستند! چون میدانستند پولی نگرفتند و با جان آمده بودند. به هرحال بعد از چهارده، پانزده سال دیدیم که با توضیحکاریها، تبلیغات، بیان حقایق و توضیح جنایات آمریکا و رژیم شاه، مردم توانستند معجزه تاریخی انقلاب را تحقق بدهند که کار بسیار عظیمی بود. در این فاصله آمریکاییها وقتی دیدند پانزده خرداد را سرکوب کردند و به صورت ظاهر چیزی نمیدیدند، به فکر تحکیم موقعیت خود بودند و دنبال کاپیتولاسیون رفتند و آن هم با فریادی که امام کشیدند، بلای دیگری برای آنها و رژیم شد. امام را تبعید کردند. اما امام از تبعیدگاهشان فقط نامشان و عشقی که مردم به امام داشتند و در فراقی که بین این محبوب و مردم پیش آمده بود، مردم را بسیج میکرد. مردم گریه میکردند. جلسه دعا میگرفتند. همیشه در سراسر ایران برای مرجعیت امام بخصوص در مشهد و قم و در حرمها جلسه دعا بود. به اسم، دعای توسّل میخواندند، اما در پشت این دعاها حرفهای زیادی زده میشد. نتیجه این بحث این است که یک قیام یک روزه مردم که همان پانزده خرداد است که نماد هوشیاری، مقاومت، مردانگی و پایمردی مردان ما بود، تحوّل تاریخی بزرگی را خلق کرد. ما وامدار شهدای پانزده خرداد هستیم. انقلاب مرهون آن حضور معنا دار مردم بود که آمدند و نشان دادند که از رژیم خشم دارند و از امام پیروی میکنند. با این شرایطی که اتفاق افتاد، با یک حرکت تاریخی درست که تحت هدایت و مدیریت امام بود و امام نقطه مناسب را انتخاب کردند و به جای حرفهای حاشیهای به شخص شاه و دربار، به شخص رئیس جمهور آمریکا و رژیم آمریکا حمله کردند و ریشه مشکلات را گفتند. خیلی خوب و واضح گفتند که تا استعمار و استبداد در کشور ما هست، راه نجات نداریم و نجات ما با طرد استبداد و استعمارخواهد بود و با این راهی که انتخاب کردند و مردم را از طریق امکانات و تریبونهای دینی که مساجد، تکایا، حوزهها، وعاظ و مناسبتهای فراوان رمضان، محرم، فاطمیه، اعیاد و وفیات بود، بیدار کردند. با مردم در ارتباط بودند و آنها یکپارچه شدند و با یکپارچگی مردم انقلاب پیروز شد. آخرین صحنهاش مال امروز است که شما مشاهده کردید. تاریخ ایران برای بقیه کشورها درس شد. اگر امروز میبینید مردم عراق توانستهاند آمریکا را به زانو دربیاورند و توانستند دماغ آمریکا را به خاک بمالند، اگر 140 هزار سرباز آمریکایی در عراق هیچ غلطی نمیتوانند بکنند، به خاطر این است که مردم در صحنهاند و حاضرند فداکاری کنند و با خون خود از دین، وطن، منافع، عزّت و کرامتشان دفاع کنند. این درس را شما مردم ایران به دنیا دادید. بسیاری از ملّتها این درس را آموختهاند و استکبار همانطور که در ایران ذلیل شد و از اینجا فرار کرد، انشاء الله از منطقه ما و از همه جا که منافع دنیای اسلام را تهدید میکند، بیرون انداخته خواهد شد. در پایان برای شادی ارواح شهدای گرانقدر اسلامی - از ابتدا تا امروز - و همچنین برای سلامت و سعادت جانبازان و آزادگان و خانوادههای مکرّم نیروهای ایثارگر و خانوادههای مفقودان عزیز که مظلومترین بخشهای ایثارگران هستند، آرزو علّو درجات و توفیقات دارم. به خانوادههای مفقودان عرض تسلیت دارم و مراتب خضوع، دعا و احترام خود را خدمتشان عرض میکنم و مطمئناً کشور ما سرمایه و متکّایی بهتر از همین نیروهای ایثارگر و خانوادههای گرانقدرشان ندارد. تا اینها در جامعه ما عزیر و محبوب باشند، انقلاب بیمه است. آنها خودشان را صاحبان انقلاب میدانند و همهجا از انقلاب دفاع میکنند. بهترین دفاعهم حضور مردمی است که نمونهاش همین برنامههاست. شما را به خدای بزرگ میسپارم.والسلام علکیم و رحمه الله و برکاته