بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از سخنرانی مراتب سپاسگزاری خودم را از ملت غیور مسلمان و انقلابی اصفهان خواهران و برادران، علماء و شخصیتهای اجتماعی، نهادهای انقلابی و ارگانهای دولتی شهر اظهار میدارم که با محبت بی شائبهای که اظهار فرمودهاید و با اجتماع عظیمتان روح شهدای بزرگ ۷ تیر را شاد کردهاید. از این همه محبت و صفا تشکر میکنم، از خداوند شاکر و سپاسگزارم که به من توفیق داد در یکی از مناسبترین ایام در میان شما مردم غیور، انقلابی و فداکار حضور پیدا کنم و متناسبترین روز را و تناسب بسیار روشن را همین میبینم که در شب هفتم تیر چنین توفیقی به دست بیاید. به دلیل اینکه در شهر شما روح شهادت خواهی و آرمان طلبی از پیش از انقلاب تا امروز موج می زند و به دلیل این که:
اصفهان در فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جموری اسلامی بیش از سایر شهرهای کشور صاحب عزا است؛ برای اینکه سیدالشهدای هفتاد و دو تن از شماست و اصفهان شما زادگاه آیت الله مظلوم ما دکتر بهشتی است و هم زادگاه شهید پرافتخارمان محمد منتظری و شهدای دیگر، اژهای و معتمدی از اصفهان شما هستند. بنابراین متناسبترین نقطه برای بنده که از بازماندگان موسسان حزب جمهوری اسلامی هستم این بود که با مردم صاحب عزا صحبت کنم و تناسب دیگر اینکه در این جنگ تحمیلی شهر شما بیش از تمام شهرهای کشور حضور داشته و بیشتر از همه کمک کرده و بیشتر از همه به نسبت شهید تقدیم کرده و امروز هم محکمترین پایگاه اعزام نیرو به جبهههاست.
بنابراین وقتی که صحبت از بزرگداشت مراسم شهید است و آنجا باید مسئولان کشور حضور پیدا کنند مناسبترین جا همین اصفهان است و من از خداوند شاکرم که، این فرصت مناسب را در اختیار بنده گذاشت. حق این بود که امثال بنده به اصفهان بیشتر میآمدیم و از نزدیک با شما مردم پر افتخار بیشتر حرف میزدیم و مأنوس بودیم اما محدودیتها و مشکلات و گرفتاریها عذر ما را موجه کرده و امیدواریم امروز که این توفیق به دست آمده و به خدمت شما رسیدیم در این شب مقدس بتوانیم با هم مقداری از صحبتهای مهم مملکتی را و اوضاع جاری را با هم بررسی کنیم.
پیش از شروع در بحثم میلاد پر افتخار امام دوم حضرت حسن بن علی (ع) را به عموم خواهران و برادران حضار در مجلس تبریک عرض میکنم و امیدوارم به برکت روح مقدس آن بزرگوار بتوانیم از این بحثمان بهره کافی ببریم.
* خاصیت عدد هفتاد در تاریخ اسلام
یکی از نقاط مهم تاریخی که میتواند هدایتگر بحث من باشد این خاصیت عدد ۷۰ است که در سه حادثه بزرگ تاریخ اسلامی به یک جور پیدا شده، در حادثه جنگ احد، در حادثه کربلا و در حادثه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی شباهتهایی انسان میبیند و آثار مشترک عوامل مشترک و نمودها و شکلهای مشابه و مشترک. به طوری که مطلعید عدد صحیح مقبول مورخین در شهدای احد ۷۲ نفر است که ۷۱ نفر و ۷۰ نفر هم گفتهاند و بیشتر هم گفتهاند.
ابن هشام ۷۰ نفر با اسم نقل میکند و بعضیها چند نفر دیگر را هم اضافه کردهاند. آنجا هم یک نفر به نام سیدالشهدا دارد که حضرت حمزه (ع) است، کربلا هم ۷۲ تن و یک تن است ۷۲ شهید به اضافه امام حسین (ع) مجموعه شهدای کربلا را تشکیل دادهاند و دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی هم ۷۲ شهید داشت که یک تن آنها مرحوم شهید بهشتی بود که ما ۷۲ تن و یک تن تعبیر میکنیم. البته ممکن است این عدد تصادفی باشد که تشابه پیدا کرده و رمزی نداشته باشد ولی ممکن هم هست رمزی داشته باشد ما تشابهها را فقط در عدد نمیبینیم جاهای دیگر هم دنبال این مطلب هستیم، جنگ احد برای اسلام نقطه عطف بوده، حادثه کربلا نقطه عطف بوده و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی هم واقعاً نقطه عطف است.
باز من در صدد این نیستم که بگویم مثلاً شهدای دفتر حزب و یا حتی شهدای احد مثل امام حسین (ع) بودند نه، امام حسین امام است، معصوم است و شخصیت ایشان قابل مقایسه با دیگران نیست، اما در بقیه افرادشان این تشابه ممکن است باشد. ما برای شهدای امروز انقلاب خودمان وجه شبههای فراوانی با شهدایی که در رکاب پیغمبر بودهاند یا در رکاب امام حسین بودهاند میبینیم و هیچ مانعی ندارد که ما اینها را با آن شهدا تشبیه کنیم و مقایسه کنیم و بلکه از بعضی از روایات به دست میآید که مقام شهدای امروز بالاتر هم میتواند باشد. ولی به هر حال از تشبیه این جریانات به هم منهای حضور شخص پیامبر، در جنگ احد و منهای حضور شخص امام حسین (ع) در صحرای کربلا از بقیه مواردش هیچ مانعی از تشبیه و تشابه قضیه نیست.
در جنگ احد برای مسلمانان در اولین چشم انداز خسارت بود، یعنی جمع زیادی از بهترین سربازان اسلام من جمله حضرت حمزه که آن روزها ستون فقرات ارتش پیغمبر بود و نقطه اتکاء سربازان بود و در جبههها امید رزمندگان اسلام بود و در جامعه مایه اعتبار بود شهادت او و شهادت بسیاری از شخصیتهای رکاب پیغمبر خسارت عظیمی بود. آن هم برای لشکر محدود پیغمبر که هفتاد و چند نفر کمرشکن بود ولی قرآن از تعبیراتی که دارد میخواهد بفرماید که این حادثه، حادثهای بود که خداوند برای تاریخ اسلام و حرکت مسلمانان صدر اسلام ضروری میدانسته و مؤثر و مفید و سازنده و آثاری هم که ما از جنگ احد میبینیم همین را نشان میدهد. منافقها شناخته شدند، ضعفا شناخته شدند، اقویا شناخته شدند و مسلمانها یک درس عظیم گرفتند، کینه بین مسلمین و کفار در حد نهایت خود رسید و نقطه عطفی در حرکات آینده شد و از آن به بعد مسلمانها با ضد انقلاب و منافقین و دیگران با شدت عمل دیگری برخورد کردند و حسابها رنگ دیگری گرفت.
در حادثه کربلا هم خوب شماها مخصوصاً روحانیون و علماء این را بهتر می دانید که چه نقطه عطفی در تاریخ بود اثر مستقیم آن این بود که یک شاخه از خانواده بنی امیه را خرد کرد بنی سفیان از میدان بیرون رفتند البته بنی مروان جایشان را گرفتند اما این حرکت تاریخی که بعد از حادثه کربلا پیش آمد در سرنوشت دنیای اسلام و دنیای بشریت اثر داشته و امروز هم هنوز ما داریم از میوههای آن درخت مبارک استفاده میکنیم و حتی این انقلاب امروز ما یکی از میوههای آن درخت تنومند است. خوب اینها را من الان بحث مفصل نمیخواهم بکنم چون جای بحث اش امشب نیست. من بیشتر میخواهم بحث را بیاورم روی حادثه هفتم تیر و فاجعهای که برای ما و انقلاب ما رخ داد و آثاری که از این ناحیه پیش آمد و ثمراتی که تاکنون گرفتیم و ثمراتی که باید در آینده بگیریم، که ضمناً یک تحلیل تاریخی و اجتماعی هم از وضع موجود خودمان است که بحث من امشب این جاست.
* مقدمات انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
حادثه هفتم تیر در یک مقطع خاص زمانی پیش آمد که شرایط خاص خودش را دارد، که با همان محورهای موجود آن زمان باید تحلیل بشود. می دانید که اواخر ماه خرداد بود که اختلاف خط امام با لیبرالیسم در جامعه ما اوج گرفت و به قول لیبرالها انقلاب به بن بست رسید و کی باید برود مطرح شد و اختلافها و کارشکنیها به حدی رسیده بود که انقلاب را دچار اشکال کرده بود. دشمنان انقلاب از داخل و دشمنان اصلی انقلاب که ابرقدرتها و استعمارگران بودند از خارج، کاملاً در صدد بودند که از آن درگیریها و بن بستی که خودشان ایجاد کرده بودند به نفع افکار خودشان و به منظور شکستن جمهوری اسلامی استفاده بکنند.
جنگ در اوج خودش بود، دشمن بعثی پشت دزفول و پشت اندیمشک بود و آبادان را در محاصره داشت و ارتش ما به خاطر فرماندهی ناقص بنی صدر فلج بود و سپاه و ارتش به خاطر کارشکنیها با هم نمیجوشیدند و مشکلات فراوانی در جبهه داشتیم. شورای عالی دفاع به خاطر حضور بنی صدر و کسانی که او را تأیید میکرد از کارایی لازم برخوردار نبود، مجلس شورای اسلامی از درون دچار اختلاف بود و جمعی حساب شده و برنامه ریزی کرده، در کارها اخلال میکردند و از تریبون مجلس به نفع لیبرالیسم و علیه خط امام استفاده میکردند. بدون ملاحظه و پروا و فقط خط امام بود که ناچار بود ملاحظاتی داشته باشد در داخل کشور منافقین، سلطنت طلبها، تودهایها، فداییهای اکثریت و اقلیت، پیکاریها و دهها گروه با نام و بی نام دیگر و روزنامهها و مجلات هر چه میخواستند شلوغ میکردند و قلب ملت را دائماً مضطرب میکردند و پشت جبهه را تضعیف میکردند و نمیگذاشتند که مسئولین به کارشان برسند.
بنی صدر مانع تشکیل کابینه بود و کابینه شهید رجایی با نداشتن چند عضو مهم و چند وزیر بسیار مهم و پستهای خالی نمیتوانست کارایی لازم را داشته باشد. صحنههایی مثل چهارده اسفند در دانشگاه و میتینگ منافقین در استودیوی امجدیه و تظاهرات خیابانی هر روز مانع حرکت انقلاب بود، یک چنین وضعی وجود داشت و آنجا شعار انقلاب به بن بست رسیده که از نظر آ ن ها خط امام باید به نفع لیبرالیسم جا خالی کند تا مسائل حل بشود، مطرح بود.
در چنین شرایطی اواخر ماه خرداد بود که مجلس شورای اسلامی ضربه کاری را بر لیبرالیسم وارد کرد، البته این حرکت مجلس بعد از حرکت امام بود که بنی صدر را از معاونت یا نیابت فرماندهی کل قوا عزل کردند، با آن جمله تحقیرآمیز که در یک سطر همه چیز را به ما فهماند و مجلس دنبالش حرکت کرد. بنی صدر را از لیاقت اداره کشور ناصالح دانست و کفایت سیاسیاش را سلب کرد و امام هم بلافاصله بنا به رأی مجلس بنی صدر را عزل کردند.
خوب بن بستی که دشمنان ما میخواستند به نفع ضد انقلاب بشکنند اینجا شکسته شد اما به نفع خط امام و با یک تکان دادن و هول دادن لیبرالیسم به طرف بیرون از صحنه ولی اینجا چه شد؟ مقدمات انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را میخواهم عرض بکنم. در همان روز دو جور صحنه در کشور به وجود آمد یک صحنه، صحنهای بود که مردم خلق کردند و دائماً اطراف مجلس انبوه جمعیت جمع شده بود و مشتهای گره کرده را بلند کرده بودند و از مجلس میخواستند که هرچه زودتر بنی صدر را از میدان بیرون ببرد که یادتان هست. در کنارش روز ۳۰ خرداد منافقین آن شورش کور را راه انداختند. آن شورش کور، یک مقدمهای داشت که آن مقدمه از نظر شماها شاید هنوز هم مخفی باشد و آن چیزهایی است که ما اطلاع داریم. وقتی که مطلب روشن شد، مقام رهبری و مجلس شورای اسلامی و شورای عالی قضایی و شورای نگهبان و دولت شهید رجایی و نهادهای انقلابی مثل سپاه، جهاد، کمیتهها و سایر نهادها و دادگاههای انقلاب و روحانیت در سراسر کشور همراه اکثریت مردم مسلمان در یک صف متحد راه خاصی را در پیش گرفتند.
* نزدیکی طیف ضد خط امام در هدف براندازی نظام
آنهایی که با اسم طیف عظیم اسلامی نمیساختند آنها یک برنامه ریزی دیگری کردند. طیف ضد خط امام علی رغم اختلافاتی که داشت به هم نزدیک شد و برنامه ریزی کرد. آنها اختلافاتشان خیلی زیاد بود سلطنت طلب، تا پیکاری و تودهای و لیبرال تا منافقین فاصله زیادی داشتند در ادعا و شعار. اما یک چیز اینها را به هم نزدیک میکرد و آن این بود که همگی میدیدند که جمهوری اسلامی و خط امام وجود آنها را نفی میکند، یعنی همه آنها خودشان را در خطر انهدام میدیدند و در این مطلب همه با هم شریک بودند و لذا دور هم جمع شدند و برنامه ریزی کردند.
اجتماع منافقین و لیبرالیسم در همکاریهای حاشیهای سابقه داشت حتی در انتخابات بنی صدر گفته بود تنها کسی که رأی واقعی دارد مسعود رجوی است و مسعود رجوی هم گفته بود که بنی صدر نفوذ مردمی دارد و نهضت آزادی هم با هر دو اینها و سایر جریانها هم همچنین آنها سوابق همکاری داشتند اما همکاری سرّی و محرمانه و شرکت در یک جنگ تا این حد پیش نرفته بودند؛ این روزها نشستند و برنامه ریزی کردند، آنچه از این به بعد پیش میآید محصول اجتماع نیروهای متضاد و متناقض و دشمنهای خونی است که موقتاً برای حل مشکل خودشان و برای جلوگیری از انهدام خودشان و نابودی خودشان دست به دست هم داده بودند و این جریانات را راه انداخته بودند. ما میخواهیم تحلیل بکنیم اینجا و ببینیم که از این همکاری چی نصیب آنها شد و چه نفعی بردند و چه ضرری بردند و جمهوری اسلامی و خط امام از این همکاری دشمنانش چه منافعی برد و چه ضررهایی، دو مطلب جداگانه داریم و در هر یک از این دو مطلب هم، دو ستون داریم نفعها و ضررهایی که دو طرف کردند. فقط اصل مسئله را توجه کنید که این شرایط موقعی به وجود میآید که تهاجم خط امام به آشیانه ضد انقلاب آغاز میشود و محورشان را که بنی صدر است از میدان بیرون میکند، بنی صدر از چشمها مخفی میشود، میرود، گرچه حرکاتش زیر نظر سپاه پاسداران انقلاب و ماموران ما تا یک مقطعی بود، تا آن لحظه ما بنا نداشتیم که بنی صدر را توقیف کنیم حتی در خدمت امام یک بار بحث بود، صحبت از این بود که اگر او آرام بنشیند میتواند یک عنصر دانشگاهی باشد و برود در دانشگاهها درس بگوید، یا یک نویسنده باشد یک کار فرهنگی بکند.
بنی صدر را به عنوان یک عنصر سیاسی جاه طلب و مزاحم تشخیص داده بودیم اما اگر میخواست یک عنصر فرهنگی بماند یا یک عنصر اقتصادی بماند یا قانع باشد به یک زندگی شرافتمندانه ما مانعی نمیدیدیم و حاضر بودیم برخورد این جوری بکنیم اما او هوای دیگری داشت.
نشستند و نیروهایشان را با هم نزدیک کردند و با تحلیل خودشان که بعد به دست ما رسید آنها تحلیل کرده بودند که قدرت اصلی جامعه در اختیار آنهاست، آنها پیش خودشان اینجور فکر میکردند، میگفتند که روشن فکرها را و تکنسینها را بلکه تکنوکرات را به طور کلی، کل نیروهای فنی را و تحصیل کردهها را، قشر مرفه را، بنی صدر و لیبرالها دارند و قشر جوان را، و جوانهای پرشور را هم که در سطح جامعه پراکندهاند مناقین دارند و نیروهای ریشه دار سلطنت طلب، ملی گرا، سرمایه دارها، چهرههای اقتصادی، مدیرها و کسانی که مغز اقتصاد و سیاستاند و تجربه اداری دارند اینها را هم لیبرالها دارند و ملی گراها دارند از طریق جبهه ملی آنها هم قابل جذبند، این در داخل.
در خارج تحلیلشان این بود که شورویها به منافقین و چپیها اعتماد میکنند و غربیها به بنی صدر و نهضت آزادی و جبهه ملی و سلطنت طلبها بنابراین، اینها در تحلیل خودشان میگفتند ما ترکیبی هستیم که اکثریت نیروی فعال خلاق کشور را در دست داریم و خارج از کشور هم همه امکانات شرق و غرب میتواند پشتوانه عمل ما باشد، این تحلیل آنها بود. سه مشکل عمده کشور را که یکی مسئله کردستان بود، یکی مسئله جنگ بود و یکی هم مسئله محاصره اقتصادی، اینها را هم میگفتند سرپنجه ائتلاف ما میتواند حل کند چون با آمدن ما محاصره اقتصادی میشکند، عراق از طرف شرق و غرب زیر فشار قرار می گیره نیروهایش بیرون میرود و کردستان هم تحت فشار عراق و شرق و غرب آرام میگیرد. تحلیل اینها این بود مشکلات را حل میکنیم، محاصره اقتصادی را میشکنیم دانشگاهها در اختیار ماست، قشر اداری در اختیار ماست، ارتش و پلیس و ژاندارمری را افکار ما و طرفداران ما اداره میکنند و مدیران و اقتصاددانان و مراکز اقتصاد با ماست، جوانهای پرشور هم که دستشان را بلند میکنند و در خیابانها شعار میدهند آنها هم با ما هستند بنابراین با شعار مترقیانه آزادی و ضد استبدادی میرویم به میدان و خط امام را از میدان بیرون میکنیم.
* حرکت سیام خرداد و اولین شکست دشمن
از نظر آنها در تحلیل اولیهشان حادثه سی خرداد کافی بود تهاجمی که از طرف خط امام قبلاً آغاز شده بود معکوس بشود، صحنهها تبدیل بشود به تهاجم نیروهای ضد انقلاب و نیروهای خط امام دچار هزیمت بشود. برای این مسئله با ضد انقلاب خارج با مراکز قدرت و تبلیغات جهانی هم سازش کرده بودند، آن شورش بی معنای سی خرداد شروع شد عدهای که، کم هم نبودند ریختند در خیابانها، آن روز ما از مراکز خبرگیریمان نوارهای دستوراتی که از مراکز منافقین به خیابانها داده میشد میگرفتیم و ضبط میکردیم، حالا هم نوارهایشان را داریم دستورهایی که میدادند، این بود که شما در خیابان سعی کنید ولو از بیمارستان یک جنازه پیدا کنید به نام شهید روی دست بگیرید و باید حوادث هفده شهریور تکرار شود. میگفتند مغازهها را غارت کنید، ماشینها را آتش بزنید، راه بندان درست کنید، جنازههایی ولو ساختگی با خون روی دست بگیرید و در خیابانها راه بیفتید، رنگ خون مردم را به خیابانها میکشاند و این حرکت کار رژیم ملاها را به قول خودشان و یا کار حزب حاکم را یکسره میکند.
اولین حرکتشان در سی خرداد با شکست مواجه شد؛ برخلاف انتظارشان ما آن روز نیرو به میدان نفرستادیم، بنده الان عرض میکنم به عنوان یکی از مسئولان، ما برای مقابله نظامی و امنیتی با چنان شورشی آماده نبودیم. حزب الله خودشان حرکت کردند رفتند در خیابانها و نیروهای سپاه و کمیته هم به طور متفرق در حد بسیار نازلی امنیت مراکز حساس را حفظ میکردند. همان طور که اطلاع دارید در ظرف مدت کوتاهی آن برنامه وسیعی که ترسیم شده بود به هم خورد و اوائل شب تمام برنامه شکست خورده بود و عدهای از آنها بازداشت شده بودند، عدهای هم فراری بودند، کار تمام شده بود و آنها در اولین حرکتشان سرشان به سنگ خورد و مطمئن شدند که نیروهای حزب الله و مردم در صحنه اجازه آن شلوغ کاریهایی که تو فکر آنهاست و در برنامهشان بود که بعد از ما کارمندهای دولت میآیند، بعد از ما کارخانهها میآیند، بعد از ما کارگرها میآیند بعد از ما… از این تحلیلهای احمقانه داشتند، میگفتند اینها میآیند و همه چیز را دوباره مثل دوران انقلاب به اعتصاب میکشیم، دیدند نه، اولین قدم شکست خوردند.
این یک مقطع بود که یک دفعه رفتند دوباره زیرزمین و به فکر افتادند، اولین ضربهای که خوردند این بود که ادعای بنی صدر که گفته بود شما شروع کنید طرفداران من منتظرند، شما شروع کنید، شما تشکیلات دارید من ندارم، به محض اینکه شما شروع کنید، نیروهای من پشت سر شما هستند. معلوم شد که بنی صدر چنین امکانی ندارد و معلوم شد لیبرالها چنین امکانی ندارند. بنی صدر از عنوان یک شریک در مبارزه با آنها تبدیل شد به عنوان یک جنازه سیاسی. آن شب از کسانی که بازداشت شدند خانم بنی صدر بود و بعضی از اطرافیانشان که شهید قدوسی اطلاع دادند که آنها را هم در میدان گرفتیم و برده بودند به دادسرای انقلاب بهشون گفته شد که آنها آمده بودند در تظاهرات. اینها دیدند که نه، لیبرالها کمکی نمیکنند و نیروهای آنها افتادند دم تک (پاورقی: تک= (تِ) تکه، لقمه طعام، فرهنگ عمید) این بود که بنی صدر را تبدیل کردند به یک جنازه سیاسی بردند در پناهگاهها و به خانههای امن، و از این به بعد گفتند حالا که در داخل نمیشود از بنی صدر استفاده کرد، به عنوان رئیس جمهور مخلوع و به عنوان کسی که مورد اعتماد استکبار غرب است باید به کمک او از حمایت غربیها استفاده بکنیم.
* برنامه ریزی به شیوه ترور و تخریب
شروع کردند به ایجاد رابطه با کشورهای خارجی که منجر شد به آن فرار مفتضحانهای که خیلی مسئله درونش هست، که ما هنوز اسرار آن فرار را باز نکردهایم، چیزهای گفتنی زیاد آن فرار دارد، برنامه ریختند که به شیوه ترور و تخریب و کارهایی که فکر میکردند امکانش را دارند حکومت را ساقط کنند.
اولین برنامه در مطالعاتشان همین حزب جمهوری اسلامی بود، تحلیلشان هم این بود (که تحلیلهای اشتباه اینها را به گمراهی میکشاند) تحلیلشان این بود که قدرت سیاسی تصمیم گیرنده در این مملکت حزب جمهوری اسلامی است و لذا آنجا را میگفتند حزب حاکم و فکر میکردند که اگر بتوانند حزب را از کارایی بیاندازند و مجلس را و دولت را در یک مقطع هر چند کوتاه از کارایی بیندازند امام تنها میشود و میدان برای آنها خالی میشود.
طرح آنها این بود، برای این مسئله فکر کردند یکی از اهداف مجلس است، یکی از اهداف نخست وزیری است و بهترین هدف را دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی تشخیص دادند که آنجا هر روز یکشنبهها بعد از ظهر ما یک جلسه داشتیم که مسئولان حزب اللهی آنجا جمع میشدند از نمایندگان مجلس از وزراء از معاونین وزراء از نهادهای انقلاب و شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و افراد متفرقه صاحب نظر. آنها دقیق حساب کرده بودند اگر آن جمع را به هم بزنند و افراد آن مجمع را از میان ببرند هم مجلس از رسمیت می افتد، هم دولت از رسمیت می افتد، رئیس جمهور هم چون نداشتیم آن موقع و شورای ریاست جمهوری بود شورای ریاست جمهوری هم از بین میرود و از رسمیت می افتد. شورای عالی قضائی هم ناقص میشود و ارگانی نمیماند و امام دستش را دراز میکند به طرف لیبرالها و البته فکر میکردند امام هم، آنها تحلیلشان این بود که خیال میکردند امام مثل آنها آدم عاجزی است که مقطعی کار میکند و کاری که دیروز قبول نداشته امروز قبول میکند و چیزی که روی آن حساب نمیکردند ملت بود؛ اصلاً حساب نمیکردند که اگر همه ما هم نباشیم این ملت عقیم نیست و این جامعه انقلابی خلاق و سازنده است و نیروهای جوانتر و فعالتری جای ماها را میگیرند.
* ماجرای عظیم آن شب پر حادثه
برای آن شب اینها برنامه ریزی خیلی کردند. قبلش رئیس جمهور عزیزمان آقای خامنهای را در یک حادثه تروری، مجروح کرده بودند که البته احتمالاً به اینها مربوط نباشد از گروه دیگری باشد چون نمیخواند با هماهنگی اینها، ممکن هم هست باشد. و برای اینکه در آن جلسه همه باشیم آن شب خیلی تلاش کرده بودند حتی به خانه شهید محمد منتظری تلفن کرده بودند که امشب در جلسه مسائل مهمی هست شما حتماً بیایید یعنی این قدر مواظب بودند که افراد را بکشانند آنجا و در حیاط حزب ایستاده بودند بعضی از افرادشان که نفوذی بودند، کسانی را که میخواستند بیرون بروند از حیاط حزب یک جوری تشویق میکردند که اینها بروند در جلسه، میگفتند امشب بحث مهم است. دو سه نفر از ما طبق معمول ما همهمان نمیتوانستیم شرکت بکنیم کار زیاد بود، تصادفاً بیرون رفتیم من با دکترهای آقای خامنهای در بیمارستان قلب قرار گذاشته بودم که برای حال ایشان بروم آنجا مشورت، چون بنا بود مسئله نماز جمعه هفته بعد و حال ایشان روشن بشود و در خانه هم با کس دیگری، حاج احمد آقا ملاقات داشتم.
آقای باهنر این قدر خسته بود که وقتی شهید درخشان دیده بود که در حال چرت دارد وارد جلسه میشود خواهش کرده بود شما به خاطر خستگی فوق العاده بروید استراحت کنید که به کار فردا برسید ایشان را به زور آورده بود تا پای ماشین که سوار بشود و برود، بعضیها این چنین نیامدند در جلسه، که به طور عادی گاهی میآمدیم گاهی نمیآمدیم آن جلسه، جلسه پری بود و حدود صد نفر آدم مؤثر در آن جلسه شرکت داشت.
ساعت انفجار درست موقعی انتخاب شده بود که همه حضور داشته باشند و انفجار طوری ترتیب داده شده بود که کسی جان سالم بیرون نبرد، یعنی این قدر ماده منفجره را قوی گرفته بودند که تمام سقف یک پارچه آمده بود پایین، یک سالنی که مثلاً ۱۰-۱۲ متر در ۲۰-۳۰ متر طول داشت و سقف یکپارچه اسفالت بتون آرمه یک بارگی دیوارها رفت عقب و سقف یک بار مجموعه سقف و آهنهایش آمد روی افرادی که این زیر موج انفجار آنها را گرفته بود و خود موج انفجار آنها را گیج کرده بود و یک عدهای را هم سوزانده بود برنامه با دقت انجام شده بود که چیزی نماند.
ما ۲۷ نماینده شهید دادیم و عدهای هم از نمایندههایمان مجروح بودند، اگر بنا بود لیبرالها هم نترسیده بودند و همکاری کرده بودند مجلس دیگر تشکیل نمیشد انتخابات میان دورهای انجام داده بودیم ولی هنوز نمایندههای جدید نیامده بودند. از دولت آن شب خوشبختانه کم آمده بودند ۴ وزیر بیشتر شهید نشد که می دانید قانون اساسی آینه که اگر نصف کابینه از بین برود دولت ساقط میشود و باید دوباره دولت تشکیل بشود، کابینه چند عضو نداشت چهار عضوش هم شهید شد، اگر چند نفر دیگر هم شهید میشدند مطلب بر وفق مراد آنها میشد که آن هم نشد، مجلس از رسمیت نیفتاد در مرز رسمیت قرار گرفت به طوری که ما با مجروهان نیمه جان نماینده که از بیمارستان با تخت آمدند در مجلس مثل فردا مجلس را راه انداختیم دولت از رسمیت نیفتاد، شورای ریاست جمهوری دو عضوش باقی ماندند، یک عضوش شهید شد. شورای قضائی باز اکثریتش باقی ماند و شورای عالی دفاع هم اکثریتش با تعیین نماینده جدید که امام فرمودند باز درست شد. ارگانها هم همه سر جای خودشان ماندند.
حرکت دوم اینها هم با اینکه ضربه زد به ما، اما ضربه آن طوری که آنها میخواستند نشد، یعنی همه نهادها سر جای خودشان ماندند و کار به وفق مراد ادامه داشت اما جای خالی این همه نیروی با ارزش برای ما پر کردنش آسان نبود، خوب، ضد انقلاب بزرگترین حربهاش را به کار برد، اما آن نتیجهای که میخواست بگیرد نگرفت و بلکه اوضاع معکوس شد که از اینجا آنتم (*) اصلی بحث من آغاز میشود. (*پاورقی: تم (تِ) موضوع، مبحث، ماده، مایه- فرهنگ عمید)
* نتیجه و خسارت دشمن، نتیجه و خسارت ما در این مصیبت عظمی
ببینیم آنها چه نتیجهای گرفتند و ما چه نتیجهای، آنها چه خسارتی بردند و ما چه خسارتی، من در اینجا باید عرض بکنم که دو عامل اساسی پیروزی ما را و به هم زدن برنامههای آنها را که آنها به حساب نیاوردند و واقعیت به حساب آنها باید نوشته بشود یکی ملت است و دومش رهبر عظیم الشأن حضرت آیت الله العظمی امام خمینی است.
ما یک خسارت بردیم که مصیبت عظیمی است و آن از دست دادن این همه انسان با فضیلت و مدیر مدبر است، که اگر بگوییم خسارت نیست، درست نیست. خسارت بود، اما خسارتی که به صورت شهادت باشد، این خودش یک بحث دیگری دارد یعنی شهید گرچه وجودش از میان جامعه میرود و به صورت ظاهر نیست اما آثار وجودی شهید از وجه مادیش در دنیا بیشتر است و اینکه قرآن اصرار دارد، به مسلمانها میگوید به شهید مرده نگویند زنده بگویند یکی از اسرارش این است یعنی:
شهید با شهادتش و خونش و یادش و الهامش و درسش اثر بیشتری در جامعه دارد از حضور خودش مثلاً شهید دکتر بهشتی یک عنصر استثنایی بود در دنیا، آدمی بود که مجتهد بود، فیلسوف بود متکلم بود، شاعر بود، نویسنده بود، سیاستمدار بود، با چهار زبان زنده دنیا صحبت میکرد. فوق العاده مدیر و مدبر بود اما همین آدم با این عظمت خونش و شهادتش امروز بیشتر از وجود خودش میتواند در جامعه مؤثر باشد که شما آثارش را دارید میبینید و بقیه شهدای ما هم همچنین.
هر یکیشان به اندازه شخصیت خودشان، خونشان بیشتر میجوشد و این ارزش برای خون شهید است که من این بحث را یک قسمت اش را میخواهم راجع به اصفهان صحبت کنم و جبههها که بعداً میرسم به این نقطه ما خسارت فقدان اینها را داریم اما به جای آن خسارت عظیم نقطه عطفی در حرکت مردممان است. من نمیدانم شماهایی که در این جلسه هستید روز نهم تیر در تهران بودید و جمعیت تهران را که به تشییع جنازهها آمده بودند دیدید یا نه؟ شاید از تلویزیون دیده باشید ولی تلویزیون نمیتواند آن جمعیت را نشان بدهد. هیچ فیلمی در دنیا وجود ندارد که بتواند ابهت آن روز را ترسیم کند و به دنیا نشان بدهد.
آن روز بی شک از روزی که امام از پاریس برگشته بودند جمعیت در خیابانها بیشتر بود و صدای ضجه مردم و ناله مردم و فریاد خشمگینانه مردم که از بند بند وجودشان نفرت میبارید بر سر استکبار جهانی فضای تهران را تا آسمان گرفته بود و از صبح زود تا عصر نشد جنازهها را روی دستها به بهشت زهرا بکشانیم، مردم اجازه نمیدادند که این جنازهها حرکت بکند، اجازه نمیدادند این جنازهها را ما به خاک بسپاریم، آن قدری که آن روز اشک در تهران به زمین ریخت شاید در تاریخ دنیا هیچ جای دنیا این قدر اشک ریخته نشده باشد نصف وجود مردم آب شد و آمد روی زمینها و آسفالتها را خیس کرده بود آدم وقتی که نگاه میکرد به قیافه مردم و میدید چه جوراشک میریزند و چه جور آه میکشند و چه جور فریاد میکنند و چه جور مشتهایشان را حواله آسمان میکنند، تعجب میکرد که چی در وجود مردم است و چه نیرویی است که مردم را این جور میلرزاند. آن حالت را هر کس میدید بدون شک اعتراف میکرد که ضد انقلاب کار احمقانهای کرده و خط امام از گردابی که در آن گرفتار بود بیرون آمده.
قضاوت ابتدایی هر بیننده سیاسی و جامعه شناسی این بود، دشمنان ما که دیگر نتوانستند حرف بزنند گفتند حداقل یک میلیون جمعیت بود البته دروغ گفتند، ولی یک میلیون اعترافشان هم مهم بود البته که داشتید اینجا دیدید اما من تهران بودم سایر شهرستانها هم می دانید که مردم چه کردند و آن حالی که انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت این جمعیت به ملت ما داد، آن حال با همه حالات تاریخ انقلاب ما تفاوت دارد و هنوز من این حالت را میبینم این جمعیتی که امشب در این میدان عظیم امام در اصفهان جمع شده به خاطر بنده نمیآیند بنده این قدر ارزش ندارم اینها به احترام خون شهدا جمع میشوند.
و این تاریخ و این حرکت نوی تاریخ از همان سالن کوچک سوخته شده و خرد شده دفتر سرچشمه حزب جمهوری اسلامی مایه میگیرد و قطرات خون این شهداست که این چنین دارد میجوشد و هر روز جوشش اش بیشتر میشود و این لحظهای که بنده با شما حرف میزنم شاید در زیر این آسمان دهها هزار جلسه عظیم تشکیل شده باشد که گویندهها دارند حرف میزنند و مردم دارند میشنوند و لعنت میکنند به ضد انقلاب و این چیز کوچکی نیست، این بزرگترین سود ما و برد ما از شهادت و این فاجعه بود عرض کردم خسارت ما از دست دادن آنها بود اما این طرف قضیه را ببینید حالا حرکتهای بعدش و نتایج بعدش و اتحاد و انسجام بعدش، روحانیت منسجم شدند، نهادهای انقلاب منسجم شدند، جریانهای مختلف خط امام به هم متفق شدند، مجلس یکپارچه شد، دولت یکپارچه شد، جبهه حرکت کرد، جبهه ما از آن تاریخ به بعد دیگر آرام نگرفت تا مزدوران عراقی را تا نزدیک مرز و گاهی تا آن طرف مرز راند و هنوز هم دارد دنبال آن حرکت به پیش میرود و حالا تا بقیه مطلب را اینجا برگردم و بگویم ببینیم آنها چه به دست آوردند.
آنها البته یک سود آنی بردند و آن این بود که یک عده آدم به آن خوبی را شهید کردند، یک مقدار به حزب ضربه زدند، از لحاظ تعداد افراد به مجلس ضربه زدند، به دولت ضربه زدند، به شورای قضایی ضربه زدند، به نهادهای دیگر ضربه زدند، بعد از آن هم ضربات دیگری زدند و یک مقدار آن قلبهای پر کینهشان را آرام کردند آنها دلشان از خشم نسبت به بهشتی و سایر شهداء لبریز بود و با سوخته شدن اجساد آنها و دیدن اجساد آنها روی دست مردم یک مقدار تشفی خاطر گرفته بودند اینها را داشتند، و برای یک لحظهای هم شاید امید استکبار جهانی را قوی کردند که این خط امام رفتنی است، اما خسارتهایی که بردند خیلی زیاد است که من یک کمی از آن را میخواهم اشاره بکنم همهاش را که نمیشود گفت.
در حقیقت با این انفجار پایههای لرزان آینده خودشان را متلاشی کردند ولی نفهمیدند خیال کردند چیز دیگری است. حضرت زینب (س) در مجلس یزید و در مجلس ابن زیاد خطاب به آنها میگفت که شما ریشه خودتان را کندهاید، خوشحالی نکنید، شما پایههای خودتان را خراب کردید، بنی امیه را در تاریخ رسوا کردید و ضعیف کردید.
آن تعبیرها را دقیقاً ما به ضد انقلاب به همه ضد انقلاب میتوانیم بگوییم آنها در یک مقطعی از تاریخ به خاطر اتحادشان و اجتماعشان در یک نقطهای پیروزی به دست آوردند، خوب مهم بود که سلطنت طلب و لیبرال و منافق و چپ و اینها همه جمع بشوند زیر یک پرچم، این اتحاد بی سابقه است، هیچ جای دنیا چنین چیزی نمیشود و جالب هم این باشد که هم شرق حمایتشان بکند و هم غرب اینها خیلی پیروزی، حساب میکردند اما این پیروزی، تراکم خبیثها یک ضرر عمده داشت که آینده اینها را دلهای مردم و در تحلیلهای آینده و در نظر اهل نظر به کلی نابود کرد که حالا میخواهم عرض کنم قرآن یک آیه بسیار جالب دارد «لِیمیزَاللهُ الخَبیثَ منَ الطیب و یَجعلَ الخَبیثَ بعضهُ علی بعضٍ فَیرکُمهُ جمیعاً فَیجعَلهُ فی جهنّمَ اُولئکَ همُ الخاسرونَ» [1]
این آیه خیلی جالبه اصلاً وصف الحال همکاری طیف ضد انقلاب ایرانه، گویای گویاست برای اینکه مسلمانها را در حوادث تلخی که در صدر اسلام پیش آمده بود دلداری بدهد میفرماید غصه نخورید این برنامه الهی است این مکر الهی است. این توطئه خداست علیه دشمنان خدا که در یک قطعهای از زمان چنین وضعی پیش میآورد که خبیثها صفشان از خوبها جدا میشود.
«لیمیزاللهُ الخبیثَ من الطیّب» خوبها میآیند یک طرف خبیثها میروند یک طرف.
* اتحاد کفر و نفاق و چپ و لیبرالیسم مقدمه یک تفرقه ابدی
این کار تا ۳۰ خرداد شد، صفها مشخص شد، خبیثها را با هم جمع میکند، این خیلی جالبه نکبتها را، خبیثها را، رذلها را بدها را و ناپاکها را همه را با هم جمع میکند، این جمع مقدمه یک انهدام است و مقدمه یک خسران است. خودشان اتحاد میفهمند اما مقدمه یک تفرقه ابدی است، حالا می گوییم چرا؛ شما ببینید از این همکاری این جریانهای متضاد، مختلف و متناقض در نظر مردم چه به دست میآید همه اینها به خاطر این همکاری که کردند اعتبار خود را در بین طرفدارهای خودشان هم از دست دادند، در بین جوانها از دست دادند در بین نسل آینده از دست دادند و ریشههایشان زده شد.
منافقین چه میگفتند؟ منافقین آن روزی که خبرشان در دنیا پخش شد از سال ۴۹ و سال ۵۰ که در رژیم اینها شناخته شدند اینها شعار چپگرایانه دادند. با سلطنت مخالف بودند، با غرب مخالف بودند، با لیبرالیسم مخالف بودند، طرفدار طبقه محروم بودند و از این حرفهایی که شنیدید شعار چپگرایانه میدادند و هر کس هم دنبال اینها رفت، به این دلیل رفت، من نمیگویم این جوانهایی که دنبال منافقین بودند همه آنها سوء نیت داشتند، اینها خیلیهایشان (شاید ۹۰ درصدشان) گول خورده بودند، جوان احساساتی با شعور است، احساس دارد، عاطفه دارد چپگرایانه را میبیند، جذب میشود، آنجا هم که رفت محاصرهاش میکنند نمیگذارند چیز بفهمد. جوانها این جوری گیر افتاده بودند، پیکاریها هم یک گروهی را جمع کرده بودند، اقلیت چریکهای فدایی خلق هم یک گروهی را، و سایر جریانها، آنها با این شعارها یک بخشی از مردم را با خودشان داشتند، یک عدهای طرفدار، یک عدهای عضو و یک عدهای هوادار یک عدهای هم لااقل مردد که شاید اینها خوب باشند.
این طرف لیبرالها چی میگفتند؟ لیبرالها طرفدار آزادی بدون قید و شرط بودند، آنها با چپروی مخالف بودند، بنی صدر یکی از عوامل معروفیتش همین تظاهر فریبکارانهای بود که در سخنرانیهایش به آزادیخواهی و ضد زور بودن میکرد: چقدر شعار ضد زور بودن میداد، من یادم است یک بار در مباحثهای، مذاکرهای که با خانمهای سر لختی داشت، میز مناظره بود استدلال میکرد برای محکوم کردن بی حجابی به زور، میگفت شما اگر بی حجاب باشید چون زیباییهایتان را به رخ دیگران میکشید و مردم را با زور زیباییها و موهای شانه زده و چه و صورتهای آرایش کرده، مردم را با این زور شکست میدهید، این توسل به زورِ و حرام است. تا این حد لطیف خودش را ضد زور و ترور معرفی میکرد. کسی که یک جوری حرف میزد که کأنّه روی بال ملائکه آزادیخواهی نشسته و دارد برای مردم آزادی میخواهد. با این روحیه که در مردم نفوذ کرده بود، یک عدهای را گول زده بود، همیشه با ترور و این طور چیزها مخالف بود، در پاریس که بود یک مقالهای علیه منافقین نوشته بود و با تروریسم مخالفت کرده بود حتی زمان شاه، آن زمان هم با ترور موافق نبود و این جریان آن جوری.
جریان نهضت آزادی مدعی دینداری و اسلام و در خط امام بودن بودند. و آنها هم یک تیپ، حالا البته آنها در عمل آن طور وارد نشدند نباید اینها را مثل آنها به حساب بیاوریم، ولی این جریانها با هم جوش خورده بودند و جریانهای دیگری که میدیدی بعد اینها همه شعارشان استقلال، مخالفت با ابرقدرتها، مخالفت با شوروی. این با آمریکا و آن با شوروی، سلطنت طلبها، ملی گراها آنها چی؟ از ملیت، دفاع از خاک مگر نبود که آن جبهه ملی با شاه چقدر مخالفت میکرد سر اینکه فلان نقطه مرزی را داده به عراق یا داده به بحرین و شعار ناسیونالزم جغرافیایی میداد، اون هم آن جوری.
کردها، کردهای محارب کردستان، قاسم لوها و سایر دمکراتها، کوملهها و اینها، اینها چه شعارهایی داده بودند آنها با بنی صدر میجنگیدند، بنی صدر با آنها میجنگید، اینها هر یکی برای خودشان یک طیفی، یک جمعیتی درست کرده بودند جدا و بالاخره یک عده مؤمن برای خودشان درست کرده بودند.
یک روز همکاری اینها باعث شد که تمام طرفداران متضاد اینها فکر کنند که این چی شد؟ این چه حزبی بود؟ اون ها چه شعار چپگرایانهای میدادند که افتادن در دامان بنی صدر، و لیبرال شدند. اینها چه آزادیخواهی بودند که متوسل به تروریسم شدند، مجموعه اینها چه مردم استقلالطلبی بودند، که سر از پاریس و امریکا در آوردند خلبان مخصوص شاه، سرهنگ معزی را کی میتواند باور بکند، یک کسی که همه پوست و گوشت و حیثیت و همه چیزش در دربار شاه بوده و مورد اعتماد شاه و ملکه پهلوی بوده او آمده خلبان مخصوص آقای بنی صدر و آقای مسعود رجوی مبارز انقلابی شده، همه این مسائل، خبیثها جمع شده بودند یک ترکیب نامأنوسی درست کرده بودند، هر کس کوچکترین ایمانی به اینها داشت، ایمانش متزلزل شد و پایه مقبولیت اینها را در نظر کسانی که میخواستند با ایمان حرکت بکنند متزلزل کرد. آخر آیه این است:
«فیجعله فی جهنّم اولئک هم الخاسرون». ضرر اصلی مال اینهاست.
شما را به خدا یک قدری به خودتان بیاندیشید، و کلاه خودتان را قاضی کنید، و وجدان خودتان را به قضاوت بطلبید ببینید که این چه جوری میشود.
وقتی که دیدند انفجار حزب هم کاری نساخت و ملت بیشتر آمدند در صحنه نقشه فرار کشیدند، این فرار اینها را ببینید چه معنی دارد، چه جور میشود، ما که الان دولتی هستیم ما که الان روابط داریم با ترکیه، با کشورهای دیگر سفارتخانه آنجا داریم، یک هواپیمایی اگر بخواهیم عبور بدهیم از فضای آنها مکافات داریم، اگر هواپیما نظامی باشد مکافاتش بیشتره، باید مدتی مذاکره کنیم، خط پرواز بگیریم، تاریخ را معین کنیم، لحظه را معین کنیم، اگر این هواپیما برخلاف برود از توی فضا میکشندش پایین، شما فکر میکنید هواپیمای حامل اینها چه جوری از ایران رفت، از خاک ترکیه چه جور عبور کرد؟ از خاک بلغارستان چه جور عبور کرد؟ از خاک یونان چه جور عبور کرد؟ در فرودگاه مخصوص نظامی فرانسه چه جور به زمین نشست؟
خبرنگارها، اجنه از کجا به آنها خبر داده بودند، اینها تو فرودگاه حاضر باشند، این جریانات را بدهید به وجدان بیدار مردم، بگویید قضاوت کنند. آن شعارهای آزادی خواهی، آن شعارهای استقلال طلبی، آن شعارهای لیبرالیسم، آن شعارهای ملی گرایی، آن شعارهای ضد استکباری، ضد استعماری، همه اینها معنی دیگر دارد؟
کی این برنامهها را جور کرد؟ سفارت فرانسه بود؟ سفارت ترکیه بود؟ سفارت بلغارستان بود؟ سفارت یونان بود؟ آمریکا بود؟ شوروی بود؟ همه اینها بودند؟ اینها چقدر باج داده بودند که همه این دولتها دستشان را آلوده کنند به یک جریان تروریسمی در این کشور که اکثریت قاطع مردم ما داشتند نفرین میکردند به آن تروریسم.
مطلب بیشتر از اینها ریشه دار در میآید، از اینجا معلوم میشود که همه جریانهای خبیث دنیا دست به دست هم داده بودند که، دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کنند و مجلس شورای اسلامی را و دولت شهید رجایی را از کار بیاندازند و این برنامهها ریشه دارد در خیلی جاها، در کاخ سفید ریشه دارد، در کاخ الیزه ریشه دارد، در کرملین ریشه دارد و در کاخ ابیض ارتجاع جنوب خلیج فارس ریشه دارد و در کاخ مخصوص صدام ریشه دارد و شاخههایش هم همین چهار نفر بچههایی هستند که این جا گول خوردهاند و در خیابانها آمدند خیال کردند که چهار تا بطری مواد منفجره انداختن و چهار تا انفجار درست کردن میشود یک ملتی را از پا در بیاورند ضرر را حالا ببینیم کی کرده؟
* تقویت بنیان خط امام در سایه این خونهای مقدس
حالا دو سال گذشته، ما امروز میتوانیم به حساب بنشینیم محاسبه کنیم ببینیم کی ضرر کرده، تمام این جریانات اگر ریشهای در قلب ملت ما داشتند این ریشهها یا قطع شده یا متزلزل شده که علامت سئوال و شک روی آن آمده، حداقلش آینه.
جای پایی، جای حرکتی و امید آیندهای برای این جریانها نمانده نقطه مقابلش هر جایی یک ریشهای از آنها قطع بشود، ریشه خط امام و اسلام و رهبری و حزب الله آن جا جا می افتد، که دارید میبینید چه شده، این در داخل.
پس ما در سایه شهادت این عزیزانمان، در سایه خونهای مقدس اینها، در سایه بدنهای سوخته له شده اینها در زیر آوار و جریانی که بعدش پیش آمد و اشتباهات پشت سر همی، که جریان تروریسم مرکب از این خبیثهای تاریخ ما مرتکب شد شهدای محراب شخصیتهای علمی، فرهنگی و سیاسیای که اینها گرفتند. انفجارهای بی موردی که در مسجدها و ترور حزب اللهیها در جبههها و در میدانها کردند همه اینها باعث شد که ملت ما آگاهتر بشود و رشیدتر بشود و پایههای آنها سستتر بشود و این جریان هم هنوز ادامه دارد.
اما این طرف قضیه، طرف شهادتهای دیگری که ما داریم که من بیشتر به شهادتهای جبهه میخواهم بروم و شما مردم اصفهان این بحث مربوط به شما میشود آنچه که ما در سایه شهدای هفت تیر به دست آوردیم، اینهایی است که عرض کردم اما آنچه که توقع داریم در سایه شهادت این همه نیروهای عزیزمان در جبههها به دست بیاوریم، آنچه که از این گلزار شهدای اصفهان و دهها و صدها گلزار شهدایی که در شهرستانها و روستاهای کشور ما به وجود آمده و این بدنهای مقدس عزیزان ما را در خودش گرفته و عکسهای نورانیای که بالای این قبرها زده شده و یا سربازان گمنام و یا مفقودالاثر هامان و یا خیل جانبازانمان که مثل شیر روی این سه چرخهها نشستهاند و همه جا حاضرند آن که از این جریان میخواهیم به دست بیاوریم آن چیست؟
* نقش آثار عظیم خونهای مقدس شهدای اصفهان در جبههها
اگر آن ۷۲ تن این همه برای ما بار داشته و برای دشمن ما خسارت داشتند، توقع ما از خون این شهدای عالی قدرمان و این جمعیت انبوه شهید و معلولمان، و از این خانوادههای عزادارمان چیست؟ اینها باید در تاریخ چه نقشی را ایجاد کنند؟ اینجا من عرض میکنم که اگر محدوده آثار شهدای ۷ تیر عمدتاً در داخل کشور است آثار شهدای جبهه ما باید در کل منطقه و در کل محرومیت جهان و در جنگ عظیمی که بین استکبار و استضعاف در دنیا درگیر است ظاهر بشود و باید ما از این طریق اگر درست عمل بکنیم و صبر کنیم و آن طوری که خداوند از ما خواسته رفتار بکنیم، ما باید از این طریق مشکل ارتجاع را و مشکل استکبار را و مشکل استعمار و استثمار را در منطقه حل کنیم.
برادران و خواهران مخصوصاً اهالی بسیار غیور و شریف و شهیدپرور اصفهان، مسئله جنگ و شهدای جنگ تحمیلی از این حرفهایی که ممکن است امروز در ذهن بنده و شما بیاید بالاتر است و آثار خون این شهدا بیش از اینها باید در دنیا جا باز بکند و ارزش و تقدس این شهدا بیش از این است که یک وقت توقعتان را محدود کنید به اینکه ما مثلاً با گرفتن خسارت از صدام مسئله را حل بکنیم، مسئله اینها نیست امروز منطقه خاورمیانه جهان اسلام دچار یک مشکل عظیم است، دچار یک بدبختی مزمن است و آن نفوذ عمیق و ریشه دار استکبار جهانی است از طریق عمال دست نشانده، جریانهای استعماری ارتجاعی و احزاب ساخته شده به دست استکبار و استعمار.
شما میبینید در حالی که جنوب لبنان را اسراییل اشغال میکند عربستان سعودی مزد دست امریکا و اسراییل را با ارزان کردن ۵ دلار در هر بشکه نفت به استکبار جهانی میدهد. شما میبینید در حالی که فلسطینیها در لبنان قتل عام میشوند شیوخ عرب و ارجاع عرب در فاس جمع میشوند و امتیاز جدیدی به اسراییل میدهند. شما میبینید که چپ نماها و راست نماهای دنیای عرب دستشان را به دست هم دادند و دارند سازمان فلسطین را منحرف میکنند به طرف غرب و یا دارند از بین میبرند، شما دارید میبینید که همه دستهای کسانی که به نام اسلام بر دنیا داره حکومت میکند دراز شده به حزب فالانژیست، صهیونی، کتائب مسیحی نوکر امریکا را، در منطقه بزرگ میکند و کنار آنها مسلمانها را آن جور دارد ذلیل میکند.
شما دارید میبینید که پولهای این مردم محروم را دارند میدهند به عراق، از شرق و غرب میآیند موشکهای مدرن میخرند و به سر مردم مسلمان ایران میریزند. شما دارید میبینید که میتران با رسوایی و فضاحت رسماً اعلام میکند که اگر صدام سقوط بکند منافع حیاتی فرانسه در خطر است ببینید رسوایی به کجا رسیده که یک کشور استعماری با صراحت میگوید منافع ما با منافع صدام و حزب بعث عفلقی عراق با هم جوش خورده، دنیا این قدر خرابه، شما میبینید که شورویها افغانستان را گرفتند و روزانه چقدر آنجا دارند جنایت میکنند و کشورهای اسلامی نفسشان بلند نمیشود. و هزارها از این طور مثلها که من میتوانم عرض بکنم.
این گرفتاریهای دنیا باید حل بشود اگر ما لیاقت داشته باشیم، اگر ما صلاحیت داشته باشیم، خون شهدای ما در جبههها، این خاصیت را میتواند داشته باشد که پایه حل این مشکلات بشود ما نمیتوانیم قانع باشیم به اینکه خسارتهایمان را از عراق بگیریم و مطلب تمام شده باشد. عراق عامل یک جنایت عظیم و یک سرطان بی سابقهای است، با حزب بعث در منطقه ما نمیتوانیم آرام بنشینیم و بیش از صد هزار مسلمان در زندانهای عراق باشند و رفتارش این جوری باشد که دیدید گروهی از علماء آل حکیم را در جلوی چشم پیرمرد محترم عالم به رگبار گلوله میبندند و به اصطلاح اعدام میکنند؛ این وضع برای ما بسیار دشوار و حل این مشکل هم به آسانی نمیشود.
خوشبختانه دشمن با پای خودش به دام آمده و خودش این جنگ را به راه انداخته و خودش این حق را به دست ما داده و خودش باعث شده که ما اسلحه دفاع به دستمان بگیریم و خون شهدای ما در جبهه باید این کار را بکند.
مبادا یک وقت کسی فکر بکند که ما وقتی به مرزها رسیدیم مسئله تمام است، این جور نیست باید ما در جبههها این قدر مقاومت بکنیم، در سطح جهانی ما باید فکرمان را و منطقمان را و حقمان را تثبیت بکنیم. آثار فراوانی دارد. امروز نمیگذارند آثار خونهای مقدس بچههای شما اصفهانیها در دنیا به گوشتان برسد ولی بدانید که امروز دنیا روی راه بچههای شما دارد حساب میکند.
سفیر ما از یونان آمده بود میگفت، در تظاهرات یونان، دقت کنید یونان کشوری است اروپایی با تمدن عظیمی که از پرسابقه ترین تمدنهای دنیاست و عضو پیمان آتلانتیک شمالی و شش پایگاه عظیم آمریکا در آن کشور است و سالی یک میلیارد کمک نظامی از امریکا میگیرند، میگفت در تظاهراتی که مردم یونان علیه پایگاههای امریکایی میکردند، شعارشان این بود که راه، راه تهران است سیاست، سیاست نه شرقی نه غربی که امام خمینی ابتکار کرده است.
یعنی میبینید در یونان، مردم راه نه شرقی نه غربی شما را میخواهند؛ این چرا میشود؟ همین خونهای شماست و همین مقاومتهای شماست آنجا نتیجه میدهد، در یونان ما مبلغ نداریم.
همه امکانات تبلیغی علیه سرکوب سیاست ما به کار گرفته میشود، یک کمی نفوذ حقیقت دارد خودش را نشان میدهد. سفیر دیگرمان از نیجریه آمده بود، نیجریه یک کشور عظیم است که در غرب افریقا که ۸۰ درصد مردمش مسلماناند اما تحت فشار استثمار و استعمار زندگی میکند میگفت یک جلسه دانشگاهی بود سفیر امریکا را دعوت کرده بودند در دانشگاه حرف بزند تا خواست اشاره تخطئه کنندهای به سیاست ایران بکند دانشجویان بلند شدند و مشتها را گره کردند و علیه او شعار دادند و مجلس را ترک کردند و جلسه را به هم زدند. وقتی که سفیر امریکا از در دیگری خواست فرار بکند دانشجوها ریختند اطرافش و آن قدر عکس امام چسباندند به ماشینش که ماشین را زیر عکس امام کردند و جرئت نکرد که عکسها را از ماشینش بکند. (الله اکبر الله اکبر الله اکبر)
در خود امریکا در واشنگتن جریان مسجد را می دانید، امریکا این قدر عاجز شده که همه امکاناتش را صرف میکند، مسجدی که مسلمانها جمع میشوند و به خاطر اینکه آنجا طرفداری از انقلاب اسلامی ایران میشود و آن مسجد را درش را قفل کردند و زنجیر کردند و مردم زیر باران، جمعهها آمدند در خیابان و زیر باران نماز جمعه خواندند و شعار به نفع انقلاب اسلامی ایران دادند و هنوز هم میدهند.
در آلمان با رذالت تمام دولت خبیث آلمان این بچههای مسلمان ما را به دادگاه میکشد و هر روز این بچهها آنجا محکمتر میشوند. کارگران ترک در آلمان با اینکه ما روی آنها کار نکردیم به اون ها کمک نکردیم جزو بهترین دوستان ما هستند و حامی ما هستند. فرانسه این لانه شوم تروریسم که میبینید چه سیاست ضد اسلامی و ضد مردمی دارد، روزهای جمعه در سیتهٔ پاریس ببینید که بچههای مسلمان اونجا چه غوغایی به راه انداختند و فرانسه وقتی که میخواهد کارگرانش را سرکوب کند میگوید اینها الهام از جمهوری اسلامی ایران میگیرند و اعتصاب میکنند این اثر چیه؟
همین بچههای معلولی که اینجا نشستهاند همین روی چهارچرخیها مال شماهاست. مبادا یک وقت بروید در گلزار شهدا و بگویید این جوانهایمان کجا رفتند و چی شدند، اینها شد البته این اولشه ما باید مقاومت کنیم. اون روزی که حزب بعث را این سرطان را از این منطقه بکنیم و آن روزی که ملت عراق را آزاد کنیم و آن روزی که شرّ جنگ را از منطقه بکنیم و آن روزی که این نیروهای ما از جبهه برگردند و مشغول سازندگی این مملکت بشوند و آن روزی که امکاناتی که صرف جنگ و دفاع میکنیم در راه رفاه و آسایش مردم خرج بکنیم، جامعهٔ الگو بسازیم آن وقت میفهمیم و میتوانیم محاسبه بکنیم که خون شهدای ما در جبههها چه اثری داشته. و این هنوز زود است. در موقع جنگ موقع سرمایه گذاری است و هر کسی سرمایه گذاری میکند آثار سرمایه گذاری را سالهای بعد باید بگیرد.
ما تازه داریم سرمایه گذاری میکنیم، این خسارت نیست. وَلا تقُولوا لِمن یُقتل فی سَبیلِ اللهِ اَموات. اینها را مرده نگویید اینها زندهاند، اینها چراغند، اینها شمعاند، اینها نور افکنند و اینها کسانی هستند که خودشان و فامیلشان و کوچهشان و خانهشان و بیتشان و قبرشان و اسمشان و وصیت نامههایشان و همه آثار زندگیشان در تاریخ باید سازنده باشد و راه خدا را و راه قرآن را و راه حق را هموار کردهاند و زندههایی هستند که زنده واقعی هستند برای خودشان هم که دیگر حرف ندارد.
در روایتی داریم که پیغمبر اکرم (ص) به جابر بن عبدالله که پدرش عبدالله در جنگ احد شهید شده بود فرمود که، جابر وقتی که بابات را از دست دادی بدان عبدالله آنجا خداوند به او گفته که چه میخواهی، و او در جواب گفته که من هیچ نمیخواهم، غیر از اینکه مرا برگردانی به دنیا که یک بار دیگر در راه تو کشته بشوم. این مقامی که از شهادت به دست آوردم.
در روایت دیگری دارد که تمام مؤمنین که میمیرند و پیش خدا میروند و در بهشت میروند مایل نیستند به دنیا برگردند غیر از شهید فقط شهید که ارزش شهادت را فهمیده و درک کرده، از این مسیر چه به دست میآورد؟ مایل است که برگردد در دنیا و یک بار دیگر در راه خدا شهید شود، و خداوند به بازماندگان شهدای احد میفرماید که بچههای شما الان آنجا در قیافه مرغهای سبزی هستند که در بهشت و در درختهایی که در زیر عرش الهی وجود دارد آنجا پرواز میکنند و همراه انبیاء و اولیاء مشغول زندگی و مأنوس با خدا و لطف خدا هستند.
این مقام شهدایمان، افتخاری هم که برای خانوادههایشان گذاردهاند که خانوادههایشان دارند احساس میکنند که چه افتخاری دارند و اثری هم که روی جامعه دارند که باقیات و صالحات است که مال همه ماست و ان شاءلله امیدواریم که ملت ما و آینده تاریخ ما این قدر لیاقت داشته باشند که از این خونهای مقدس و راه مقدسی که در پیش گرفتهایم بتوانند استفاده بکنند.
خوب من در این جلسه بنا نداشتم این همه حرف بزنم و شماها را خسته بکنم، اما دیدم این اجتماع عظیم شما را با وقت محدودی نمیشود جواب داد و حداقل سپاسگزاری من این بود که یک مقدار تا نفسم کمک میکند بیشتر با شما حرف بزنم. در پایان عرایضم چند جمله دعا میکنم و شما را به خدا میسپارم.
نَسئلُکَ اللّهُمَ وَ نَدعوکَ باسمکَ العَظیمِ الأعظمِ الاعزّ ِالاجلِ الاکرمِ یا الله یا الله یا الله.
پروردگارا به مقربان درگاهت رزمندگان ما را در جبههها پیروز بفرما.
پروردگارا به خانوادههای عزادار صبر و اجر عنایت بفرما.
وجود مقدس امام و رهبر عظیم الشأن ما را محفوظ بدار.
امام زمان ما را برسان، قلب مقدس او را از ما راضی بفرما.
بالنّبیِّ و آلهِ و عجِّل فی فرجِ مولانا صاحب الزّمان
وَالسلام علیکُم و رحمه اللهِ و برکاته.
[1] انفال، ۳۷- تا جدا سازد پلید را از پاک و بنهد پلید را پارهای از آن پارهای پس انباشته سازدش با هم، پس بگرداندش در دوزخ آنانند زیانکاران.