سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم بزرگداشت حماسه‌سازان جامعه پزشکی در عرصه دفاع مقدس

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم بزرگداشت حماسه‌سازان جامعه پزشکی در عرصه دفاع مقدس

  • تهران
  • پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰
حضور مجاهدانه پزشکان در دفاع مقدس/ آموزندگی برنامه تقدیر از حماسه‌سازان جامعه پزشکی در جنگ/ اهمیت تدوین خاطرات پزشکان از جنگ/ تأثیرات روحی- روانی حضور پزشکان در خطوط مقدم/ نقش جنگ در گسترش کیفی دانش پزشکی/ کارهای بزرگ پزشکان در جنگ/ تأکید بر تدوین خاطرات پزشکان از جنگ/ لزوم و اهمیت تداوم مراسم برای پزشکان دخیل در جنگ/ اهداف بسیار شوم دشمنان در جنگ/ جنگ، مهمترین توطئه دشمنان علیه انقلاب/ اتحاد چهار کانون برای شروع جنگ علیه ایران/ علل قبول صدام برای جنگ با ایران/ الهام‌گیری شیعیان عراق از انقلاب مردم ایران/ تلاش دشمنان برای جلوگیری از الگو شدن انقلاب اسلامی/ اهداف جغرافیایی صدام در جنگ/ شرایط سیاسی ایران در زمان شروع جنگ/ شرایط ارتش در زمان شروع جنگ/ مقدمات عراق برای آغاز حمله سراسری/ عدم توجه صدام به قرارداد الجزایر/ حمله عراق به پایگاه‌های هوایی ایران/ تعبیر عرفات از اهداف عراق در جنگ/ ادعاهای صدام برای پیروزی در جنگ/ تأکیدات امام برای جلوگیری از صدمات به مردم در جنگ/ شرایط ایران در زمان قبل و بعد از بنی‌صدر/ نقش نیروهای نظامی ایران در پیشبرد جنگ/ شهدا، اسطوره‌های تاریخی در جنگ/ امام، رهبری بی‌نظیر در انقلاب/ تلاش دشمنان برای زیاد جلوه دادن شهدای جنگ/ خسارت‌های مادی و معنوی شهادت جوانان/ اهمیت پیروزی‌های ایران در جنگ/ خاطره‌ای از کربلای 4 و 5/ اهداف عملیات کربلای 4/ لو رفتن کربلای 4/ ناچاری هاشمی رفسنجانی برای صدور توقف عملیات در کربلای 4/ حضور انبوهی از نیروها در پشت جبهه در زمان کربلای 4/ برنامه‌های ایران پس از شکست در کربلای 4/ تصمیم مهم هاشمی رفسنجانی برای آغاز کربلای 5/ خاطره‌ای از روزهای پایان جنگ/ حضور هاشمی در پایگاه هوایی همدان/ منظره‌های وحشتناک حلبچه/ مردم، برگ‌های پاییزی در کوچه‌های حلبچه/ قدرت پزشکی ایران در مقابله با حمله شیمیایی حلبچه/ تحقق وعده خداوندی در نصرت مبارزان/ پیروزی سیاسی ایران در سازمان ملل/ مقابله به مثل ایران با حملات آمریکا در خلیج فارس/ ترس دشمنان از قدرت دفاعی مردم ایران/ نگرانی ایران از تکرار فاجعه حلبچه در شهرهای ایران/ تلاش آمریکا و شوروی برای تجهیز هوایی عراق در جنگ/ شرح جلسه تاریخی شورای عالی دفاع با امام/ سرانجام دشمنان ایران/ اهمیت فداکاری مردم در جنگ/ اعتماد مردم ایران به مسئولان در جنگ/ آغاز بیداری ملت‌ها در منطقه/ افزایش آگاهی مردم در منطقه/ انفجار اطلاعات در دهکده جهانی/ لزوم پرهیز مسئولین از ارائه گزارش‌های دروغ به مردم/ لزوم جلب اعتماد مردم/ اعتماد مردم، سرمایه مهم انقلاب در جامعه/ لزوم حفظ هوشیاری در برخورد با برنامه‌های دشمنان

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله والسلام علی رسول الله و آله

حقیقتاً از اینکه این فرصت پیش آمد که در جمع پزشکانی که در یک دوره بهترین خدمت‌ها را به اسلام انقلاب و ایثارگران کردند باشم، خوشحال هستم. ما تا به حال توفیق پیدا نکرده بودیم که به صورت دست جمعی از شما تشکر کنم. من یک تشکر بسیار جدی را به عنوان مسئول جنگ به شما بدهکار هستم.

اگرچه شما برای تشکر تلاش نکردید. شما با تشخیص وظیفه و به عنوان مجاهد در آن روز کار بزرگی در جبهه‌ها انجام دادید. برنامه امروز شما برای بنده بسیار جالب و آموزنده بود. اظهارات خاطره گونه‌ای را به همراه مسائل جدی کشور مطرح کردید، از شما همین انتظار بود. اظهارات جناب دکتر ظفرقندی، جناب دکتر خزعلی و جناب دکتر معصومی، جناب دکتر فاضل که عمدتاً در آن روزها هم ایدئولوگ جبهه بودند و این بخش را مدیریت می‌کردند و جناب دکتر علیزاده و ممکن است افراد دیگر را به یاد نیاورم و چند نفری که به عنوان ایثارگر و یا از متعلقین ایثارگران برنامه‌هایشان را گفتند، تجدید خاطره شد.

به ذهنم رسید که از مجموعه شما تقاضا کنم، یک اقدامی در جهت جمع‌آوری خاطره‌های پزشکان حاضر در جبهه‌ها بکنید. خیلی زیاد است. چند نمونه‌ای که شنیدم، خیلی برای ما روح‌افزا بود و برای مردم حتماً سازنده است. مجموعه خاطرات شما می‌تواند یک دایره‌المعارف عالمانه‌ای برای متخصصینی باشد که می‌خواهند به جامعه خدمت کنند.

حقیقتاً در آن روز کار بزرگی کردید. ما، کسانی را که در خط مقدم یا صور دیگر می‌جنگیدند، فراموش نمی‌کنیم که بگوییم کار شما از آنها هم مهمتر است. ولی از لحاظ تأثیر کار شما بسیار مؤثر بود. من در عملیات‌های بزرگ، واقعاً نگران زخمی‌ها و آسیب‌دیده‌ها بودم که به خوبی اداره می‌شد. در شرایطی هم بودیم که خیلی از پزشکان حاذق از ایران رفته بودند و در آن روزها تعداد زیادی از پزشکان متخصص و مجرّب مثل این روزها را نداشتیم.

ولی این جمعی که بودند، حسابی هم جبهه‌ها و هم بیمارستان‌ها را اداره کردند. تیم‌های شما هم تأثیرات خودشان را داشتند. پرستارها و سایر افراد تیم‌های شما، جان خیلی‌ها را نجات دادند. البته ما از این رهگذر هم به دانش پزشکی خودمان اضافه کردیم. مخصوصاً جراحی در دوران جنگ خیلی رشد کرد و تجربه‌های بی‌نظیری داشتیم. در بخش شیمیایی توانستیم توجه دنیا را جلب کنیم. هم موارد بیشتری یاد بگیریم و هم تجربه خودمان را در دایره المعارف دفاع دنیا ثبت کنیم که به درد بشریت بخورد.

به هر حال بدون اینکه اغراق کنم و یا بیش از آنچه که می‌بینم، بخواهم جلوه بدهم، با کمال یقین می‌گویم که کار بزرگی کردید. البته آن روزهایی که جنگ بود، همه می‌دیدند. ولی کم‌کم در حال فراموش شدن است.

فکر می‌کنم یکی از وظایف مهم شما این است که این موارد آنچنان برای مردم گفته شود که تاریخ پزشکی را سرفراز کند و تاریخ جنگ را غنی‌تر کند. کار سختی نیست. از همه بخواهید که خاطرات خودشان را بنویسند. نوشتن یک یا چند خاطره مگر چقدر وقت می‌گیرد؟ افراد بنویسند و به شما بدهند و تنظیم کنید. خیلی از بخش‌های دیگر این کار را کردند.

تا به حال این‌گونه مراسم برای اکثریت بخش‌های شریک در جنگ داشتیم. غیر از رزمنده‌ها، هر شهر، روستا و استانی جداگانه مراسم می‌گیرند و به صورت کلی است. برای بخش‌های دیگر مثل دانشگاهی‌ها، معلم‌ها و بانوان و طلبه‌ها و خیلی از بخش‌های دیگر، جداگانه مراسم گرفتیم که خیلی بجا بود. اما شما این کار را نکردید و شاید هم انجام دادید و من یادم نیست. یک کار عمومی مثل این جلسه یادم نیست که در جایی دیده باشم. اگر هم این کار را کردید، تکرار آن هم بسیار مهم است. باید بگویید، بنویسید و پخش شود تا در تاریخ بماند.

اما یک بحث کلی مختصری درباره جنگ می‌کنم. شما حرف‌های معنادار زیادی را که هم به روز بود و هم لازم، گفتید. من هم جمله‌ای را می‌گویم. بیشتر برای تشکر آمدم که وظیفه قدردانی خودم را از آقایان و خانم‌هایی که در آن دوران تلاش فرمودند، انجام بدهم.

می‌دانید این جنگی که به ما تحمیل شد، اهداف بسیار شومی داشت. از نظر ما مسلّم است و الان می‌توانیم عقبه تاریخی آن را بگوییم. بعد از اینکه همه راهها را رفتند که انقلاب را از محتوا خالی کنند و نتوانستند، به جنگ روی آوردند. خواستند کودتا کنند اما شکست خوردند. خواستند شورش مسلحانه کنند، شکست خوردند. تحریم‌های مختلف به جایی نرسید.

تصمیم گرفتند که با جنگ این کار را انجام بدهند. برای آنها جنگ آسان بود. چون 4 کانون علیه ما متحد شدند. شرق، غرب، ارتجاع و دولتی مثل بعث عراق که اتفاقاً ارتش آماده‌ای داشت، چون آن روزها در منطقه ارتش عراق و ایران بودند. عراقی‌ها متکی به شرق و ایرانی‌ها متکی به غرب، ارتش‌هایشان را تقویت می‌کردند. البته ایران بزرگتر بود و امکانات بیشتری داشت. اما عراق هم خیلی آمادگی داشت. آنها از این موضوع استفاده کردند.

بحث دیگری هم عراقی‌ها را به این ورطه انداخت و آن، این بود که چون اکثریت مردم عراق شیعه هستند، خیلی زود از انقلاب اسلامی الهام گرفتند و به اضافه اینکه مظلوم و خیلی تحت فشار بودند. خیلی زود نهضت مردم عراق شروع شد و بعثی‌ها هم به اندازه کافی قساوت داشتند که آنها را تارومار کنند و عده زیادی به ایران آمدند و عده زیادی هم شهید و اعدام شدند و عده‌ای هم در زندان‌ها مردند. خیلی قساوت کردند. لذا شعله قیام مردم عراق را خاموش کردند.

اما تصمیم گرفتند که با کمک سه جبهه دیگر، به جای اینکه ایران الگوی جهاد مردمی در تاریخ شود، اینها خواستند که ایران را عبرت تاریخ کنند تا دیگران این کار را نکنند. فکر کردند با یک جنگ که ابعاد آن خیلی وسیع بود، این کار را انجام بدهند.

ما اسناد روشن داریم که در درجه اول قطعاً هدف آنها انهدام انقلاب بود و اگر نشد، تصرف خوزستان بود که این هم به معنای انهدام انقلاب بود، چون اگر خوزستان را می‌گرفتند، منابع مالی ایران به طور کل در آن روز می‌خشکید و ما نمی‌توانستیم دیگر کشور را اداره کنیم. برای آنها قطعی بود که این مقدار را می‌توانند بگیرند.

آخرین هدف آنها این بود که اگر همه اینها نشد، خرمشهر و آبادان را بگیرند. چون آنجا در محاصره رودها است و حفظ آن برای عراق آسان است. این آخرین دستاوردی بود که فکر می‌کردند می‌توانند داشته باشند.

در شرایطی شروع به حمله کردند که در داخل کشور ما، وضع خیلی بحرانی بود. اختلاف با بنی صدر جدی شده بود. منافقین تاخت و تاز زیادی داشتند و درصدد تجزیه چند منطقه بودند. کردستان، بلوچستان، خوزستان در حد مثلاً اهواز، ترکمن صحرا و شاید هم آذربایجان، چون در آنجا هم بلوای وسیعی به وجود آمد. در چنین شرایطی که اختلافات مرکز سیاسی کشور در حدّ اعلا بود و ارتش ما هم در حال تصفیه بود و رابطه‌اش بالجستیک قطع شده بود. فرماندهان رده بالا، یا تسویه و تصفیه شده بودند و یا فرار کرده بودند. بدنه هم مشکلاتی داشتند. سپاه در حال شکل‌گیری بود و هنوز فقط در حد یک نیروی امنیتی می‌توانست در داخل کار کند.

همه این شرایط برای یک حمله موفق، در اختیار آنها بود. البته حدود شش ماه، تجاوز کردند و حدود 600 عملیات مرزی انجام دادند. در همه این عملیات‌ها، اعتراض ایران است و ثبت شده و به صورت کتاب هم درآمده است. وقتی که خوب آماده شدند، شروع کردند.

بهانه آنها هم قرارداد الجزایر بود که در آن شرایط شاید عراق با قدرت ایران احساس می‌کرد که چیزی را از دست داده است که این یک فکر ناحقی بود. چون مرزها و اروندرود بود و حالا هم حق است و باید همین‌گونه باشد.

عراق به بهانه آن قرارداد که می‌گفتند تحمیلی بود، جنگ را شروع کرد. روز اول فکر می‌کرد که همه پایگاه‌های دفاعی و هوایی را منهدم می‌کند که ما دیگر نتوانیم پرواز کنیم و هواپیماهای ما زمین‌گیر شوند که ناموفق بودند. اوایل جنگ پیشرفت‌هایی کردند و بخش‌هایی از چند استان را گرفتند. ولی خیلی زود مردم ما به میدان آمدند و آنها را زمین‌گیر کردند.

آقای مرحوم عرفات در آن روزها به ایران آمد و به من نقشه‌ای را نشان داد و گفت که من در اتاق جنگ ستاد ارتش عراق دیدم که هدف اول و فوری آنها این است که در شرق می‌خواهند به بهبهان و در شمال به مسجد سلیمان و عملاً به همه خوزستان برسند که در دست آنها باشد. منتها آن موقعی که آقای عرفات آمده بود، ما آنها را پشت جاده اندیمشک، اهواز و آبادان متوقف کرده بودیم.

هدف آنها این‌گونه بود. صدام هم ادعا کرده بود که در مدت یک هفته در تهران هستیم. لذا جنگ شروع شد و آمریکا، اروپا، روسیه و حتی مقدار زیادی چین و ارتجاع عرب با پول‌ها و تبلیغات فراوان علیه ما وارد شدند. انصافاً جنگ سختی در شروع کار بود و ما هم به حق اسم آن را دفاع مقدس گذاشتیم. چون ماهیت کار ما دفاع بود و آنها می‌خواستند که ما را منهدم کنند.

ما تا روزهای آخر هم نمی‌خواستیم عراق را منهدم کنیم. حداکثر این بود که اگر بتوانیم مردم عراق را از دست حزب بعث نجات بدهیم. این هدف امام بود. خیلی خوب جنگیدیم.

البته در اینجا به آن نکته اساسی می‌رسم که در صحبت‌های بعضی از آقایان اشاره شد. باید روی آن تکیه کنیم و آن اعتمادی بود که مردم به انقلاب داشتند و بعد از رفتن آقای بنی صدر، وحدتی بود که در جامعه به وجود آمده بود. یعنی ما یک جامعه متحد با مردمی با اعتماد و عشق به نظام شده بودیم.

اگرچه دست ما از خیلی چیزها خالی بود و امکانات خیلی کمی داشتیم، ولی آمدن مردم به صحنه مسئله را حل کرد. ضعف ارتش و کمبود سپاه را، بسیج عمومی که ابتدا به صورت جنگ‌های نامنظم که مرحوم دکتر چمران جمعی را برده بودند، جبران کرد. اما بعداً بسیج به صورت تشکیلات شد و نیروی بسیار زیادی را تربیت کرد و به جبهه فرستاد و نقطه قوت ما هم در همین جا یعنی داوطلبان دفاع بود.

نمونه‌هایش را شما در خاطره‌ها دیدید که چه اسطوره‌هایی بودند! هزاران نوع از این اسطوره در میان شهدا، اسرا، مفقودان، جانبازان و خانواده‌هایشان است. مادرهایی که حماسه می‌آفریدند، تاریخ را در فداکاری و گذشت آبرومند کردند.

با این اعتماد، عشق و مدیریت بی‌نظیر امام راحل ما که حقیقتاً یک الگوی بسیار موفق رهبری و فرماندهی در تاریخ اسلام است و ما باید به این قطعه تاریخ ببالیم که خداوند این هدیه را با رهبری امام به ما داد، بالاخره توانستیم مقاومت کنیم و هشت سال طول کشید و مردم هم فداکاری کردند.

البته این ارقام نجومی که از شهدا می‌گفتند و هنوز هم خارجی‌ها می‌گویند، صحت ندارد. شما می‌دانید که مجموعه شهدای ما بعد از جنگ یعنی شهدایی که از ابتدای قیام در سال 40 به بعد پیش آمد تا جنگ و بمباران‌ها و خیلی حواشی دیگر، مجموعه آن به 200 هزار نفر شهید نمی‌رسد. ولی همیشه صحبت از میلیون میلیون است و هنوز هم گاهی میلیون می‌گویند. الان ما دویست و اندی هزار پرونده شهید داریم که خیلی‌ها از بمباران‌ها و یا قبل از انقلاب کشته شدند. یعنی تلفات انقلاب و جنگ ما در 8 سال کمتر از تلفات رانندگی در جاده‌ها بود. همین الان هر سال نزدیک 25 هزار نفر به صورت مستقیم تلفات تصادفات داریم و آنهایی هم که در بیمارستان‌ها فوت می‌کنند، شاید همین مقدار باشند. یعنی دو برابر تلفات روزانه جنگ.

در جنگی به آن صورت و هشت سال دفاع با دست خالی در مقابل ابرقدرت‌ها و ابرثروتمندان، به آن نتیجه رسیدن خیلی مهم بود. شاهکارهایی هم در جریان جنگ داشتیم که بعضی از خاطره‌ها را آقایان گفتند. من هم یک خاطره‌ را می‌گویم. شبیه خاطره‌ای که آقای دکتر ظفرقندی گفتند.

در همان کربلای 4 ما نیروی زیادی را جمع کرده بودیم. بعد از فتح فاو بود و می‌خواستیم تا ام القصر و بصره را بگیریم و رابطه عراق را به طور کل با دریا و جنوب و کشور کویت قطع کنیم. این برای ما به عنوان گروگان جنگ کافی بود که بتوانیم صلح کنیم و بگوییم که اینجا دست ماست و باید حق ما را بدهید. همه چیز را با نهایت احتیاط آماده کرده بودیم که دشمن نفهمد. ولی آن موقع آمریکایی‌ها با آواکس زمین ما را دید می‌زدند و از نقشه اصلی حمله مطلع شدند که ما از دهانه کارون می‌خواستیم وارد یک جزیره در عراق شویم و آنجا سر پلی برای پیشرفت باشد و از پشت نیروهای عراق در فاو بیرون بیاییم. عملیات عظیمی بود. خیلی احتیاط می‌کردیم. من که می‌بایست در جبهه باشم تا شب عملیات در بوشهر ماندم و از دور عملیات را هدایت می‌کردم و در شب هم حرکت کردم که کسی نفهمد در جبهه هستم.

متأسفانه وقتی به گلف در اهواز رسیدم، اولین خبرهایی که به من دادند، این بود که نقطه اصلی لو رفته است و در بقیه جاها هم مقداری پیشرفت کرده‌اند. دو، سه ساعت این‌گونه گذشت که ناچار شدیم فرمان توقف عملیات را دادیم. تلفاتی هم دادیم. ایشان هم گفتند که در آنجا موج مجروح‌ها را می‌دیدند که در چه شرایطی بودند.

حال ما هم معلوم بود. ما ماهها کار کرده بودیم و حدود 400 الی 500 گردان نیرو را با امکانات فراوان آماده کرده بودیم. در آنجا ما یک تصمیم تاریخی گرفتیم، اکثر فرماندهان می‌گفتند که نیروها را مرخص کنیم و دو، سه ماه دیگر برگردیم. چون الان عراق هوشیار است و نمی‌توان جنگید. ما یک جلسه هفت، هشت ساعته قرارگاهی را در زیرزمین بین اهواز و خرمشهر گذاشتیم و بحث زیادی کردیم. فرماندهان همه لشکرها و گردان‌ها را آوردیم و نظرشان را خواستیم و در آخر رأی‌گیری کردیم که آرا مساوی بود. بعضی‌ها می‌گفتند حمله کنیم و بعضی‌ها می‌گفتند که متوقف کنیم و بعداً انجام بدهیم. بالاخره کار به جایی رسید که گفتند رأی‌ها مساوی است و تصمیم آخر با فرماندهی است.

بعد از آن با دو نفر از فرماندهان اصلی حدود دو ساعت جلسه گذاشتیم و به این نتیجه رسیدیم که باید ادامه بدهیم. چون اگر این نیروها را مرخص کنیم، با تبلیغاتی هم که عراق می‌کند، هم روحیه مردم و هم روحیه رزمنده‌ها خرد می‌شود، چون تلفات هم داده بودیم. اسم عملیات را کربلای 4 گذاشتیم و کربلای 5 را طراحی کردیم و دو هفته وقت برای آماده کردن نیروها دادیم. عملیات کربلای 5 را آغاز کردیم که جزو عملیات‌های بسیار موفق شد. این تصمیم، تصمیم فرماندهی بود. توفیق بسیار خوبی در آن عملیات گرفتیم. البته جنگ سختی بود.

از اواخر جنگ هم خاطره‌ای دارم. ما عملیاتی را در داخل خاک عراق کردیم و حلبچه را خیلی آسان گرفتیم. عراق فکر نمی‌کرد که نیروهای ما از کوههای بلند و پربرف بگذرند و بتوانند سدّ دربندی خوان و حلبچه را تصرف کنند. اما نیروهای ما این کار را کردند و عراق خیلی عصبانی و دیوانه شد و مردم خودش را در حلبچه بمباران شیمیایی کرد.

بدترین صحنه‌ای که من در جنگ دیدم، این بود. چون به آنجا رفته بودم. عراق پیشرفته‌ترین سلاح شیمیایی را که در جنگ دوم جهانی هم مصرف نشده بود، در آنجا به کار برده بود که تنفس بوی این مواد، انسان را فوری از پای درمی‌آورد. خیلی سبعانه بود.

بعد از یک یا دو روز من به حلبچه رفتم. منظره‌هایی را دیدم که واقعاً مات‌کننده بود. چطور یک دولت مردم خودش را این‌گونه قتل عام می‌کند. جرم این مردم این بود که وقتی نیروهای ما نزدیک آنجا شده بودند، آنها با ما نجنگیدند. این طبیعی است که نباید مردم بجنگند. ارتش عراق هم شکست خورده بود. اینها چون کُرد بودند، از ما استقبال می‌کردند. چون در آن موقع کردها با ما بودند.

من وقتی داخل شهر رفتم، دیدم که مردم مثل برگ خزان روی زمین ریختند. مثلاً مردم از پله‌ها به زیرزمین می‌رفتند، در همان جا به زمین می‌افتادند. در آستانه در مرده بودند. در بیرون شهر چشمه‌ای بود که دیدم مردم رفته بودند آب بردارند که در همان جا شهید شدند. پنج هزار نفر از عراقی‌ها شهید شده بودند. همه مصدومان را به ایران آوردیم برای اینکه آنها را معالجه کنیم.

آن موقع دنیا فهمید که قدرت پزشکی ما خیلی بالاست. مصدوم‌های زیادی را به ایران آوردیم. شما پزشکان توانستید همانند رزمندگان خودمان این مردم را نجات بدهید که خیلی از آنها برگشتند.

جنگ این‌گونه بود. خداوند هم وعده‌اش را عملی کرد. خداوند وعده نصرت داده است. «ان تنصرالله نیصرکم» نصرت مردم نسبت به خداوند از کاری که مردم ما کردند، بهتر نمی‌شد. نصرت خداوند هم از این بهتر نمی‌شد که برای ما پیش آورد.

آن موقع چه کسی باور می‌کرد که ما بتوانیم در سازمان ملل عراق را محکوم کنیم؟ مگر ما در سازمان ملل چند رأی داشتیم؟ اکثر کشورها و نزدیک به تمام آنها با ما موافق نبودند. ولی با قدرتی که در جنگ نشان داده بودیم، هرچند در ماههای آخر دو، سه عقب‌نشینی خیلی بدی نیروهای ما داشتند، ولی باز با مقاومتی که در خلیج فارس کردیم و همه حملات آمریکایی‌ها را جواب دادیم و مقابله به مثل کردیم که برای آنها قابل باور نبود. حمله وسیع عراق را در همان مسیری که اوایل جنگ آمده بود، متوقف کردیم. عراق یک روز جلو آمد، اما نیروهای ما آنها را عقب زدند و نشان دادیم که حتی در دریا و مقابل آمریکا قدرت دفاعی داریم. مقاومت ما، آنها را ترساند و در مذاکرات پذیرفتند که عراق را متجاوز و ما را ذی‌حق برای گرفتن غرامت اعلام کنند.

هرچند پرداخت نشده است. اما این را تسهیل کردند. البته انصافاً دبیرکل سازمان ملل هم مرد شجاع و منصفی بود و به ما کمک کرد. قطعنامه را گذراندیم و جنگ متوقف شد. کار خیلی بزرگی بود.

ما در شرایطی بودیم که اگر تبریز مثل حلبچه بمباران شیمیایی می‌شد که می‌توانست عراق این کار را بکند، بر سر ما چه می‌آمد؟ اگر کرمانشاه می‌شد، بر سر ما چه می‌آمد؟ حتی اگر تهران می‌شد، چه بر سر ما می‌آمد؟ همان موقع برای عراق، بمباران و موشکباران تهران خیلی آسان بود. چون هواپیمای خیلی بلندپرواز و سوخوی پیشرفته روسی را داشت که به تهران می‌آمدند و گلوله‌های ضدهوایی ما برای دفاع به آنها نمی‌رسید. اگر اینجا را بمباران شیمیایی می‌کردند، شاید دهها هزار نفر و بیشتر شهید شیمیایی می‌دادیم. البته به اینجاها نرسیدند و نتوانستند این کارها را بکنند. با ابهت توانستیم اقتدارمان را حفظ کنیم و با تدبیر توانستیم امام را قانع کنیم که دیگر نمی‌توان جنگید.

در یک جلسه ما 5 نفر از سران خدمت امام رسیدیم و وضع را تشریح کردیم. امام دیدند که دیگر نمی‌توان جنگید و آن نامه عجیب را نوشتند که نامه تاریخی است و خودشان مسئله را حل کردند.

الان می‌توانیم از نصرت خدا فیلم بگیریم. خداوند بر سر صدام چه آورد؟ بر سر حزب بعث چه آورد؟ بر سر نظامیان مقصر عراق چه آورد؟ بر سر منافقین که در آنجا نقش جاسوس و معید عراق را داشتند و حتی در آخر با ما جنگیدند، چه آورد؟ وعده نصرت خداوند از این بهتر چه چیزی است که ما روی پای خودمان ایستادیم و کشورمان را بازسازی کردیم؟

اولاً فداکاری‌های مردم بود که اهمیت زیادی دارد. این فداکاری‌ها ناشی از اعتمادی بود که بین مردم و نظام بود. مردم با عشق و اعتماد به قتلگاه رفتند. از این سرمایه اعتماد، ما در مبارزه هم استفاده کردیم و تا این اواخر هم از همین استفاده می‌کردیم. متأسفانه این روزها این اعتماد در حال ضعیف شدن است، به خاطر مسائلی که می‌بینید و در حرف‌های شما هم بود. اگر این اعتماد از بین برود و یا مردم مثل گذشته در صحنه نباشند، ما بیشتر از گذشته در خطر هستیم.

الان دنیا عوض شده است. منطقه را می‌بینید. مردم هوشیار، آگاه، مجاهد و مبارز شدند. الان ماههاست که مردم یمن در خیابان‌ها هستند و هر روز هم شهید می‌دهند. مردم لیبی با آن وضع می‌جنگند و کشته می‌دهند. مردم سوریه مقاومت زیادی می‌کنند. زندان‌ها پر است و مردم شهید می‌شوند. در بحرین مظلمه‌ای است و مردم بحرین هیچ پناهی در دنیا ندارند. اما بقیه پناهی دارند. در تونس و مصر موفق شدند.

در جاهای دیگر هم حرکت‌ها آغاز شده است و این حرکت ادامه دارد. چون مردم آگاه شدند و حاضر نیستند استبداد و وابستگی به استعمار را بپذیرند. جوان‌ها تحصیل کردند و مردم را روشن‌تر می‌کنند. کانال‌های فراوان رادیو و تلویزیونی، سرعت انتشار اخبار اینترنتی و وب‌ها در اختیار مردم هستند. هر حادثه‌ای در هر گوشه دنیا اتفاق بیفتد، تمام دنیا در کمترین زمان آگاه می‌شوند و تحلیل می‌کنند. چنین مردم آگاهی زیر بار استبداد و استکبار نمی‌روند و اعتماد اینها را فقط می‌توان با خدمت درست و صداقت به دست آورد. فریب‌کاری‌ها موقت است. آمار دروغ دادن، ادعای دروغ کردن و مصرف بیخود پول را مردم می‌فهمند که بازی است. بیت‌المال را به خاطر خریدن چند رأی به غارت بردن و امثال اینها، الان در بین مردم جواب نمی‌دهد. اگر مردم نیاز هم داشته باشند، پول را می‌گیرند، اما همان‌ها را لعنت می‌کنند.

فکر می‌کنم اگر امروز بخواهیم حرف درستی بزنیم و نصیحت واقعی کنیم، این است که نظام و همه ما باید تلاش کنیم که اگر اعتمادی از مردم سلب شده که شده و بخش زیادی از مردم به تردید افتادند، اعتماد مردم را برگردانیم. صفای بین دولت و مردم، نظام و مردم، حکومت و مردم برگشت کند که این کار در ایران آسان‌تر هم است. چون مردم آگاه آسان‌تر برمی گردند و لجبازی نمی‌کنند. به خاطر اینکه کشور خود را دوست دارند. البته باید واقعیت را در صحنه ببینند.

انشاءالله این قدر احساس وظیفه و شعور در بین مسئولان ما باشد که این سرمایه مهمی را که پنجاه سال روی آن تکیه می‌کنیم و با آن در میدان ماندیم و باز هم می‌مانیم، حفظ و تقویت کنند و بدانیم که دشمنان ما، امروز چهار چشمی ما را نگاه می‌کنند و دنبال رخنه می‌گردند که حضور بیشتری پیدا کنند. این یک مسئله روشن است و همه می‌توانند این را بفهمند و خدا کند که ما هم این چشم باز را داشته باشیم.

بیشتر از این مزاحم شما نمی‌شود. این چند کلمه را به دنبال صحبت‌های شما و با الهام گرفتن از صحبت‌های شما، صحبت کردم.

والسلام علیکم و رحمه الله