سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم افتتاح همایش پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السّلام علی رسول الله و آله
از دوستانی که برای تجدیدخاطره ملت ما و مسلمانان با چهرههای تابناک دوران غربت اسلام در ایران تلاش کردند، صمیمانه تشکر میکنم. امیدوارم مجموعه آثار و مقالاتی که تهیه شده، بتواند نقش روشنگری و حقیقتنمایی را در عصر ما داشته باشد.
جناب آقای حسینیان گفتند که مقالات خوبی آمده است. اصحاب فکر و قلم بیش از حد انتظار، استقبال کردند و مطلب نوشتند. این مایه خوشحالی است. مطمئناً کسانی که با صبر و مطالعه توانستهاند آن قطعه تاریخ را بنویسند، بهتر از سخنرانی شفاهی ما خواهد بود، ولی بنده هم به خاطر اینکه متعلق به آن زمان هستم و در آن زمان شخصیت سیاسی من شکل گرفته، مطالبی را دارم که در تحلیل آن زمان و تأثیری که فداییان اسلام به خصوص شخص مرحوم نواب در تاریخ ما ایفا کردند، مطرح میکنم.
بسیاری از مخاطبان ما که آن زمان حضور داشتهاند، آن دوران را میشناسند. ولی نسل امروز ما با آن زمان آشنا نیست. بعد از شهریور 20 شرایط کاملاً جدیدی در ایران به وجود آمده بود. در این شرایط جدید که خفقان شکسته شده و دولت مرکزی به شدت ضعیف بود و از طرفی کشور در اشغال بیگانگان بود، افکاری در بخشهایی از متفکرین جامعه به صورت متنوع و گاهی متضاد وجود داشت که همه اینها مجال حرکت پیدا کردند.
حقیقتاً قطعه تاریخ ایران بعد از شهریور 20 برای ما وجوانان قابل مطالعه و بهرهگیری است. مشروطه شکست خورده و رضاخان میراث برانقلاب مشروطه شده بود. در آن انقلاب هم با تلاش و مجاهدت علما حاکمیت اسلام به عنوان اصلی محکم در قانون اساسی گنجانده شده بود. علمای طراز اول بر مقررات مجلس حاکم بودند که کشور اسلامی باشد. آن کار مقدس شکست خورد. نتیجه آن آمدن رضاخان شد که در دوران حکومتش شدیدترین خفقان را در عصر ما در کشور ایجاد کرد و به خیلی چیزها تاخت. ولی بیش از همه به دین، مذهب، مذهبیها وآثار تشیّع تاخت. مساجد را محدود روحانیت را خلعلباس کرد. عدهای مِیتوانستند مشروط به اجازه حکومت لباس روحانی بپوشند. حقیقتاً مردم را در قفس کرد. هرجا صدایی بلند شد، به شدیدترین وجه خاموش کرد. تکایا را بست. روضه و مداحی را تعطیل کرد. چادر را از سر زنان مسلمان محجبه برداشت. شبیه کارهایی که در ترکیه میشد، نسخه تکراری آن در ایران بود.
با آن همه خفقانی که ایجاد کرده بود، نتوانست دل مردم را به خاطر بیسوادی خود و نداشتن برنامه اطلاعرسانی درست با برنامههایش قانع کند. حتی نیروهایش هم قانع نشده بودند. وقتی اشغالگران وارد کشور شدند، از جنوب و شمال تا تهران بدون مانع جلو آمدند و هیچکس، حتی نیروهای مسلح، جز در گوشههایی و نقاطی در مسیر، مقاومت نکرد.
رضاخان بردند واقعاً عبرت است. کسی که آن همه در کشور قلدری داشت، وقتی خارجیها فرمان خروج دادند، تسلیم و دست بسته، مثل مسافر معمولی به طرف بندر رفت و بعد با وضعی که میدانید، به تبعیدگاه فرستاده شد.
نتیجه این حرکت این بود که مردم ایران با اینکه اشغالگران در کشور بودند، آزاد شدند. هرکس مطلبی در سینه داشت، دستهای را جمع و حرکتی را آغاز کرد. همان حرکات سالهای اول، بعد از رفتن رضاخان امروز هم هست. منتها هرکس براساس ظرفیت و قدرت خود و پذیرش جامعه جلو رفت. شاید بیشترین حرکت را کمونیستها در آن موقع داشتند. چون به قدرت عظیمی در همسایگی ما متکی بودند و در داخل کشور هم ندای عدالت و مساوات سر میدادند که آن روزها در گوش مردم ایران بسیار تازه بود.
در این مقطع در روستا بودم. روستایی که هیچ وسیله ارتباط با خارج از خود نداشت. تا آن تاریخ من هنوز در روستای خود ماشین ندیده بودم. ولی در همان روستای کوچک، جمعی از جوانان جمع شده بودند و برنامه حزب توده را داشتند و سرخرمنهای مردم میرفتند و مصادره میکردند. به باغهای مردم میرفتند و برداشت میکردند و میگفتند مالکیت نیست. آن جوانان را میشناسم. کمی از ما بزرگتر بودند و بعضیها هنوز هستند.
تودهایها کار را به جایی رساندند که آذربایجان و کردستان را جدا کردند و در تهران حاکمیتی نمیشناختند و هرکاری که میخواستند، میکردند. فقط با رحلت مرحوم آیتالله اصفهانی که مردم متدین فرصتی پیدا کردند عرض وجود کنند، قدرت اسلام دوباره شناخته شد. در دوران پهلوی قدرت نیروهای دینی کاملاً در محاق بود و فراموش شده بود.
اما وقتی امواج عظیم مردم در عزای مرحوم اصفهانی - بهانهای درست و فرصتی مناسب بود و خوب بهرهبرداری شد – به صحنه آمدند، تودهایها فهمیدند که اشتباه میکنند و مردم را ندارند. حکومت هم فهمید که باید به مردم اتکا کند. اعتراف کردند که فوت مرحوم اصفهانی آذربایجان را نجات داد.
این قدرت عظمت نیروهای اسلام در طول جامعه در متن مردم وجود داشت که منتظر جرقه و مناسبتی بود. فکر میکنم توجه به تودههای اسلامی بعد از مشروطه از آن زمان شروع شد. البته مشروطه هم با اتکای به مردم پیروز شده بود.
آیتالله بروجردی به قم آمدند. حوزه قم به خاطر رفتاری پهلوی بیرمق بود. البته با درایت مؤسس، آیتالله حائری یزدی، حوزه مانده بود. بزرگانی که در آن زمان از روحانیت باقی مانده و در خدمت طلاب بودند، حق بزرگی در تجدید بنای حوزه و جامعه مذهبی دارند. همت اول و کار درست و تشخیص مناسب آیتالله بروجردی – شاید تشخیص همه بزرگان آن زمان بود – این بود که اولویت ما در تجدید ساختار و توسعه حوزههای علمیه است. این کار را به خوبی انجام دادند.
وقتی سال 27 درس 14 سالگی به قم آمدم و تازه چشمم به ظواهر حضور روحانیت افتاده بود، در مدت کوتاه عظمت حضور روحانیت در قم را احساس کردم و وجودم را قبضه کرد.
در این مقطع حرکتهای سیاسی اوج گرفته بود. جبهه ملی حرکت خود را آغاز کرده بود. گروهی از دانشگاهیان مسلمان حرکت اسلامی را در دانشگاهها بنا گذاشته بودند که سابقه نداشت که بعداً به اسم نهضت آزادی خوانده شدند. گروههای دیگر سوسیالیست هم بودند. در این میان آنچه که جایش خالی بود، حرکت سیاسی اسلامی بود. حرکت سازندگی اسلامی را آیتالله بروجردی و بزرگان حوزه اداره میکردند که حرکت مادر بود و اولویت داشت و ساخت زیربنا برای آینده بود.
اما در مقابل حرکاتی که حزب توده، جبهه ملی و سایر گروهها داشتند، جای یک حرکت اسلامی نیرومند و پرطنطنه که جوانان را جذب کند، خالی بود و ما در حوزه احساس نیاز میکردیم. در این مقطع فداییان اسلام نقش اساسی ایفا کردند که به شهید نواب صفوی متکی بود. شخصیت نواب شخصیت پرجاذبهای بود. تا آنجاییکه من آنموقع در قم متوجه میشدم، شخص ایشان مخالفی که ایشان را منکر باشد، نداشت. بعضیها موافق نبودند و این حرکت را زود هنگام میدانستند، ولی شخصیت ایشان و یاران نزدیک ایشان را قبول داشتند. ما طلبهها به آنها عشق میورزیدیم. در حوزه میآمدند و سخنرانی میکردند و گاهی هم با سخنرانی آنها مخالفت میکردند. در مسجد امام حرف میزدند. ولی وقتی برنامه سخنرانیهای آنها اعلام میشد، محیطی که در آنجا جمع میشدند، انسانهای پرشور موج میزدند و مایل بودند این حرکت اسلامی شکل بگیرد.
شعارهای با ارزشی انتخاب کرده بودند. جمله «الاسلام یعلواو لایعلی علیه» در دل همه ما نقش بسته بود. زیبا بود و من که امروز نشسته بودم و ترجمه این آیه را میدیدم، خاطرات آن زمان برایم زنده شد و با آنها احساس علاقه و ارتباط میکردم. تعبیراتی از این قبیل که خواستههای ما اجرای مو به موی اسلام و همه اسلام است، برای همه بسیار زیبا بود. طبقه جوان و بخصوص طلبهها در آن دوره منتظر حرکت و راهی بودند که آن را در حوزه نمیدیدند. ما جوان و احساساتی بودیم و فکر میکردیم آیتالله بروجردی- که به طور جدّی همتشان را روی ساخت حوزه گذاشته بودند و نمیخواستند حوزه را در جریان تلاطمهای سیاسی قرار بدهند - کوتاهی میکنند. علیرغم اینکه به ایشان عشق میورزیدم و ارادت داشتیم و تقلید میکردیم و واقعاً ایشان محبوب ما بودند، ولی در دلمان نقطه آزار دهندهای بود که میدیدیم فداییان اسلام تقویت نمیشوند. به بعضی از علما مثل آیتالله صدر و آیتالله خوانساری که حمایت میکردند، گرایش بیشتری نشان میدادیم.
به هرحال این حرکتی که شهید نواب و فداییان اسلام در آن مقطع درست کردند و ندای حکومت اسلامی و اجرای اسلام مو به مو را در کشور میدادند، بسیار الهام بخش و زمینهساز تفکر و تحرکی در کشور شد. آنها از لحاظ اجرایی و عملی خیلی توفیق پیدا نکردند، ولی برای بذر افشانی تفکر حکومت اسلامی و حاکمیت اسلام حقیقتاً اثرگذار بودند. خیلی از دلها را جذب کردند. من در محیط طلبگی بودم و با طلبه بیشتر بحث میکردیم. بعداً که خودمان وارد میدان مبارزه شدیم، در دورههای بعد احساس کردیم، دوستان و شاگردان نواب از جاهای مختلف کشور، من جمله تهران، سرمایه عظیمی هستند.
همینها بودند که اطراف آیتالله کاشانی بودند. البته در آن زمان قیام آیتالله کاشانی و حرکت ضداستعماری و انگلیس ستیزی ایشان جامعه را به سرعت به طرف سیاسی و مذهبی شدن جلو برد. چون آیتالله کاشانی شخصیت بزرگ علمی و در تبعید بودند و مردم با او آشنایی داشتند و سوابق سیاسی ایشان را میدانستند، حرکتشان سریعتر بود. بعلاوه ایشان کاملاً سیاسی و مذهبی حرکت میکردند. چون حرکت فداییان اسلام نظامی بود، نمیتوانست زیاد انسان را جذب کند. اما آن میدان، میدان بازی بود و لشکر عظیمی از مردم در رکاب آیتالله کاشانی آمدند.
ما آنموقع فرقی بین این دو جریان نمیگذاشتیم. یعنی حوزه و آیتالله بروجردی را عمیقاً دوست داشتیم، برای آیتالله کاشانی احترام زیادی قائل بودیم و به فداییان اسلام احترام میگذاشتیم. آنموقع طبعاً طلبهها با حرکت حزب توده به شدت مخالف بودند و درگیریها بشدت جدّی بود. در آن مقطعی که این سه جریان - فداییان اسلام، آیتالله کاشانی و جبهه ملی - همراه بودند، مبارزه با خفقان دربار سابق و حضور بیگانگان، ملی شدن صنعت نفت، آزادی مردم و انتخابات آزاد خیلی خوب پیش رفت. باید این را به عنوان یک درس عبرت تاریخی برای خودمان حفظ کنیم که بسیار مهم است. اینها به سرعت مجلس و دولت را گرفتند و شاه را وادار به عقبنشینی کردند، شاه را فراری دادند و کارهای زیادی در آن مقطع شد.
اما اشکالی پیش آمد و جبهه ملی نتوانست موقعیت کشور را درست درک و هضم کند. خیال کرد حمایت مردمی، مال خود آنهاست. تأثیر آقای کاشانی و فداییان اسلام را تشخیص نداد. این اشتباه بزرگ استراتژیک باعث شد که دوباره شاه، آمریکا و انگلیس به کشور برگشتند و ما خیلی خسارت دیدیم. از آن به بعد شهادتها، سختیها، مرارتها و مشکلاتی که برای مردمی که بعد از 25 شهریور آزاد شده و حرکتشان را آغاز کرده بودند، بسیار گران تمام شده بود. وقتی به این قطعه از تاریخ تحلیلی که عرض کردم، نگاه میکنیم میبینیم کار آیتالله بروجردی و مدرسان حوزه یک کار زیربنایی، آیندهنگر، اساسی و ارزنده است که توانسته پایهای برای حرکت بعدی باشد که حضرت امام رهبری آن را برعهده گرفتند. امام هم در آن زمان بودند و حضور داشتند. ولی خانهنشین بودند و در حد درسهای معمولی حوزه قناعت میکردند. یک اصل را به خوبی مراعات میکردند و آن وحدت روحانیت بود. اطاعت از مدیریت حوزه را که آیتالله بروجردی بودند، بسیار مهم میدانستند و حاضر نبودند ابهت مرجعیت بشکند. گاهی با ایشان که صحبت میشد، میگفتند ما الان باید ابهت مرجعیت را حفظ کنیم و نگذاریم مورد تلاطم قرار بگیرد.
ولی میدانستیم در دل ایشان امواج خروشان وجود دارد که این امواج منتظر فرصت مناسبی است که حرکت خود را به طرف ساحل آغاز کند که آغاز کرد. بعد از رحلت آیتالله بروجردی و حرکتی که رژیم شاه کرد که حوزه قدرتمند را تصرف، مرجعیت را تجزیه، ملوکالطوایفی را در قم ایجاد و قدرت اصلی روحانیت را به عراق منتقل، و برنامههایی را که داشت، اجرا کند، از فرصت استفاده کردند و مدیریت حرکت تاریخ را که با تلاش نیروهای مجاهد و مبارزه آغاز شده و سرکوب شده بود، در دست گرفتند.
همچنین زمینه بسیار سنگینی که با توسعه حوزه و روحانیت و ارتباط با سراسر کشور در بعضی نقاط خارج بوجود آمده بود، امام زمام این موجودیت را به دست گرفتند. حرکت بینظیر تاریخ ایران را آغاز کردند و ما امروز خوشهچین آن بذر افشانیهای ارزشمند سابقین خودمان هستیم، هم فداییان اسلام و شخصیتهای بزرگ شهید و هم زمینهسازی بسیار آگاهانه آیتالله بروجردی و هم بهرهگیری مناسب و اغتنام فرصت که امام و دوستان نزدیکشان به عهده گرفتند و کار خیلی بزرگی انجام شد. کاری که دیگر در تاریخ ایران و اسلام نظیر ندارد و به طرف تودههای مردم رفتند.
البته بعد از شهریور 20 به این طرف این نشانهها برای من روشن است. من اگر تاریخ اظهارات و حرکت امام را خوب میفهمم و اگر فرصت پیدا کنم خیلی خوب میتوانم خط روشنی برای این حرکت اتکاء به مردم امام ارائه بدهم. امام به حق تشخیص داده بودند که در زمان ما بدون حضور مردم و اتکاء اکثریت به مردم نمیشود کاری را انجام داد و اگر کاری انجام شود، موج است و میخوابد و حادثه است. ایشان میخواستند اقیانوسی از مردم بسازند که در درون اقیانوس موجآفرین باشد و این امواج به جهان اسلام برسد و اینکاری بود که ذهن امام را مشغول کرده بود.
با آن زمینههایی که عرض کردم و تجربهای که از آمادگی مردم برای یک حرکت خوب تاریخی بود، کارشان را آغاز کردند و مردانه ایستادند و به استقبال تاریخ تاریخ رفتند. شما امروز تاریخ را که نگاه میکنید، اکثر خفقانها شکست، اکثر دیکتاتوریها به زمین خورد، اکثر ملتهای کشورها وارد میدان شدند و این موج حرکت مردم روزافزون است و فقط در ایران نیست بلکه در همه جا هست.
حتی وقتی کشوری مثل عراق اشغال میشود و آنهمه نیروی خارجی در آنجا حضور پیدا میکند و اینهمه گروههای شورشی خشن آنجا حضور دارند، آنی که حرف اول و آخر را میزند، حرکت مردم است. در افغانستان حرکت مردم حرف میزند، در کشورهای آمریکای لاتین دوباره حرکتهای مردمی شروع شد، در آفریقا هم اینگونه است. این دموکراسی که غربیها مطرح میکنند، امروز بلای جان خودشان شده است. آن روز که مطرح کردند به عنوان یک شعار فریبکارانه بود و زیرپوشش زیبای دموکراسی، بدترین خفقانها و دیکتاتوریها و تحمیل عقیدهها و سرقت منافع مردم وجود داشته و هنوز هم وجود دارد. اما این حرکت دیگر عمق پیدا کرده، همانطوری که در ایران پیدا کرده بود.امام در عصر ما پیشتاز این حرکت هستند که ثمرات حرکتهای ابتدایی بعد از شهریور 20 را در زمان مناسبی در اختیار گرفتند و برآنها تکیه و موج حضور مردم را تقویت کردند. شما خوب میدانید انقلاب اسلامی ایران جز با حضور مردم در صحنه پیروز نشد، وقتی مردم به صورت فوج فوج وارد صحنه میشدند، امام نیازی به خشونت نداشت، این رژیم بود که نیاز به خشونت داشت. او خشونت ایجاد میکرد تا خشونت متقابل ایجاد شود و در مقابل حرکات خونین ایجاد شود و بهانه سرکوب حتی بمباران پیدا کند، اما امام از راه دور اداره کردند و گفتند ما نیاز نداریم آدم بکشیم و نیازی نیست صحنه را خونین کنیم. در شرایطی که توده مردم را آماده کردهایم، نیازی به این چیزها نیست. اگر روزی تبلیغ مسلّحانه معنا داشت، امروز این تبلیغ معنی ندارد.
در آخرین ملاقاتی که خدمت امام رفتم. وقتی ایشان در نجف بودند و خیلی هم آنجا نماندند، ایشان همین حرف را زدند، فرمودند: یک روزی تبلیغ مسلحانه برای بیدار کردن مردم خیلی مفید بود، اما امروز مردم خودشان بیدار هستند. دشمن میخواهد خشونتی ایجاد کند که در سایه تبلیغات خشونت بتواند مردم را سرکوب کند. ما باید حفظ کنیم که مردم بتوانند در میدان بمانند. ببینند این حرکت بعد از گذشت 27 سال از انقلاب و اتفاقی که حالا افتاده و این موج در حال جهانی شدن است و دنیا دارد به طرف اراده مردم حرکت میکند و اراده مردم است که جغرافیای سیاسی دنیا را عوض میکند. میتوانیم ارزش کار امام را خیلی خوب بفهمیم. شما در آن روزها از نوع انقلابی که امام و یاران امام کردند، کم پیدا میکنید و یا هیچ نیست. این کار یک حرکت تاریخی است که عقبه آن به همان بحثهای اول صحبت من بر میگردد. حتماً در مقالاتی که ستاد برای مرحوم نواب و یارانش منتشر میکند، این مطالب بهتر باز میشود و استفاده خواهیم کرد. شما را به خدا میسپاریم. انشاءالله بتوانید برکت این همایش را به جامعه منتقل کنید.
والسّلام علیکم و رحمه الله