سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم افتتاح همایش پاسداشت حکیم هزاره‌ها

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم افتتاح همایش پاسداشت حکیم هزاره‌ها

  • تالار اجتماعات شهرداری همدان
  • چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السلام علی رسول الله و آله
از همدانی‌ها متشکریم که چنین برنامه خوبی را با تکرار برای شخصیت ارزشمند تاریخ اسلام و ایران، شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا ترتیب دادند و بخصوص که بشارت ادامه کار و همچنین تصویب جایزه در یونسکو را دادند که قبلاً تصویب شده بود و بناست بودجه‌ای هم برای آن اختصاص دهند که یادآوری هر ساله نام ابوعلی‌سینا در سطح جهان باعث مطرح شدن دستاوردهای اسلام و ایران در جهان می‌باشد.
من در صحبتی که خواهم داشت، قاعدتاً باید هم از همدان عرض کنم و هم از فرزند همدان، شیخ بوعلی‌سینا و هم از زمان ابوعلی‌سینا که شاید مهمترین بخش صحبت‌های من است که موقعیتی پیش آمده تا چنین انسانی را خداوند به تاریخ بشریت عطا کرده است. درباره آثار وجودی ابوعلی‌سینا و کمی هم از امروز و وظایف خود می‌گویم. مجموعه این بحث‌ها یک مقدار زمان می‌برد. فرض می‌کنم که بتوانم مختصر حرف بزنم و با اشاره باشد.
فرهیختگانی که در این برنامه هستند، در بخش‌هایی که ما می‌خواهیم حرف بزنیم، خیلی‌ها خودشان متخصص‌تر از ما هستند. خوشبختانه شما برنامه‌های دیگری هم دارید که ممکن است صاحبنظران در بخشهای تخصصی این مباحث حرف بزنند.
نکات ارزشمندی که آیت‌الله محمدی امام جمعه همدان فرمودند و گزارش خوبی که استاندار محترم این استان بیان کردند و همچنین توضیحات جناب آقای شاه‌حسینی و برنامه‌های با صفایی که شما در مجموعه این مقدمه کار داشتید و توضیحات خوب مجری برنامه، همه چیز نشان می‌دهد که برنامه تنظیم شده خوبی است. بنده از دست‌اندرکاران که عمده نهادهای استان هستند و تلاشی که دانشگاه آزاد اسلامی برای اجرای این برنامه دارد، تشکر می‌کنم.
همدان تحقیقاً از ریشه‌دارترین شهرهای ایران است و هزاران سال سابقه تمدن دارد. موقعیت جغرافیایی در کنار این کوههای سرفراز و الهام‌بخش در قلب ایران و آرامشی که برای چنین مناطقی معمولاً در تاریخ بود، فضایی پیش آورده که همیشه نبض تمدن ایران و پیشرفت ایران در اینجا با سرعت بیشتری زده شود و کار بسیار خوبی هم کردید که پایگاه تمدن برای ایران اسلامی را روی همدان تجدید کردید. این بوده و واقعاً شما تاریخ و تمدن ایران را یادآوری کردید.
شخصیت‌هایی که همدان تحویل ایران داده، خودش کتاب مفصّلی است مخصوصاً کسانی که در زمان خودمان درک کردیم و با آنها نشستیم و صحبت کردیم. شخصیتی مثل آیت‌الله معصومی، آیت‌الله آخوند همدانی و آیت‌الله مدنی که بخشی از عمرشان را در اینجا بوده‌اند، آیت‌الله مفتح، شهید نامی انقلاب ما و شخصیت‌های تاریخی اینجا مثل سید جمال‌الدین اسدآبادی که او هم مثل شیخ ابوعلی‌سینا مدعیان زیادی دارد و هرجایی می‌خواهد که او را به نحوی به خود متصل کند. شخصیت‌های علمی و فرهنگی شما در خیلی از جاهای کشور وجود دارند که  قله‌های سرفراز تاریخ معاصر هستند و ما می‌بینیم.
به دور دست که نگاه می‌کنیم، یک فهرست طولانی است که شما خودتان تاریخ همدان را خوب می‌دانید. امروز در حوزه، شخصیت‌های بزرگی از همدان هستند. یکی از آنها آیت‌الله صابری است که من همیشه به ایشان به خاطر دانش و صفای روحشان ارادت داشتم و خیلی از بزرگان که اگر ما بخواهیم اسم ببریم، باید همه سخنرانی را همینطور بگذرانیم.
زمینه توسعه شما بحمدالله با توسعه نیروی انسانی و دانشگاههای فراوان دولتی و غیردولتی‌، امروز از هر جهت مهیّاست. زیرساخت‌های استان شما تقریباً مهیاست. همدان در شرایطی است که می‌تواند گام جهش‌داری را برای وارد شدن به نقطه‌ای که ما در سند چشم‌انداز بیست ساله برای ایران دیدیم، بردارد و پیشتاز باشد و خودش را به آنجا برساند. چون همه چیز در اینجا مهیاست.
شخصیت‌های خیلی خوبی دارید، نماینده‌های استان همدان جزو مبرزترین نماینده‌های مجلس شورای اسلامی هستند. همیشه هم همین‌طور بوده است.
خودم هم از جهانی به همدان علاقمندم و یک جهت آن این است که عملاً مبارزه میدانی‌ام را از همدان شروع کردم. در سال 36 اولین سخنرانی تند ضد دربار را در اینجا در مدرسه زنگنه انجام دادم. به دلیل اینکه آن زمان و همان موقع، رژیم سلطنتی عراق سقوط کرده و انقلاب شده بود و من از آن فرصت تاریخی استفاده و تحلیلی ارائه کردم و خطاب به دربار ایران گفتم که از این سرنوشت عبرت بگیرید و نگذارید که آن تاریخ در ایران تکرار شود. آن موقع این حرف تند بود، در آن زمان تازه ساواک شکل گرفته بود و بعد از شکست جبهه ملی و بازشدن فضاهای دیگر داشتند به شدت سرکوب می‌کردند که خفقان درست کنند. این حرف برایشان بسیار سنگین بود و اولین بازداشتم را هم در همدان دارم. فوراً مرا بازداشت کردند. تاسوعا و عاشورا در اینجا زندانی بودم. بعد مرحوم بنی‌صدر، پدر آقای بنی‌صدر فعلی که آن موقع در دستگاه آن زمان نفوذ داشتند، مرا نجات دادند و به تهران برگرداندند. وقتی که برگشتم، نمی‌دانستم چه گذشت.
بعد از انقلاب سندی دیدم که رئیس شهربانی کل به نخست‌وزیر می‌نویسد و می‌خواهد آزاد کردن مرا توجیه کند و با بودن آن سخنرانی تند گفت که ما بررسی کردیم که او خیلی جوان است و هنوز به نظر نمی‌رسد که بحث‌هایش ریشه داشته باشد و حرفهای با برنامه‌ای باشد و یک سخنرانی احساسی بوده است. بالاخره ما را آزاد کردند.
همیشه با حوزه‌های علمیه و علمای همدان سر و کار داشتیم و الان هم تأکید دارم که یکی از کارهای مهمی که شما باید بکنید، تقویت حوزه‌هایتان است. هم مردم و هم آقایان علما، آیت‌الله موسوی که حقیقتاً صلاحیت دارند و دستگاههای دولتی باید تلاش کنید و همدان را به عنوان یک مرکز قوی روحانی حفظ کنید. در استانی که دهها هزار دانشگاهی دارد، حتماً نیاز به وجود طلبه‌های فاضل و علمای روز است.
می‌خواهم از ابوعلی‌سینا  صحبت کنم. خوب حقیقتاً شخصیت قابل توجهی است و قدری جای مطالعه دارد. کمتر کسی است که تاریخ ابوعلی‌سینا را کم و بیش نداند، ولی نکات عجیبی در تاریخ ابوعلی‌سیناست. اولاً زمان آن است که من آن را در یک فصل دیگر عرض می‌کنم. آن زمان برای ایران و اسلام خیلی مهم بوده که آن را عرض می‌کنم.
خود ابن‌سینا در بلخ، بعضی ماوراء النهر به دنیا آمد و آنجا هم جزو ایران بود. ما الان ایران را در محدوده فعلی می‌شناسیم. ولی ایران آن روز تا نزدیک کاشغر و از آنجا تا نزدیک چین رفته بود. این طرف قفقاز را گرفته بود و تا بالای آن بود. از این طرف جنوب خلیج‌فارس را داشت. از شرق به هندوستان رسیده بود و از غرب داخل عراق بود. گرچه خلفای عباسی در بغداد بودند، اما حکومت آن روز در دست ایرانیها بود و آل بویه آنجا بودند و تا نزدیک شام را کنترل می‌کردند. ایران یک مجموعه بسیار عظیمی در آن موقع بود.
در آن ایران، ایشان در بلخ یعنی گوشه‌ای از ایران متولد می‌شود، در بخارا رشد می‌کند، در زمان سامانیها، مخصوصاً نوح‌بن منصور سامانی که شخصیت عالم‌پروری بود و کتابخانه او هم جزو بی‌نظیرترین کتابخانه‌های زمان بود که متأسفانه سوخت و از بین رفت. در آنچنان فضایی بدون استاد مبرّز، ابوعلی سینا رشد می‌کند.
استعداد او فوق‌العاده بوده است. اگر به نبوغ انسانها نمره بدهیم، تا آنجایی که ماتاریخ را می‌شناسیم حتماً ابوعلی‌سینا در رأس قرار می‌گیرد. حرفهای عجیبی در در این مورد گفته‌اند که من استدعا دارم بنیاد شما روی آن کار و تحقیق کند. ابوعلی سینا خودش می‌گوید در هیجده سالگی هرچه بایست یاد می‌گرفت، یاد گرفتم و دیگر از این به بعد چیزی اضافه نکردم. خیلی حرف مهمی است. یعنی شخصیتی با آن استعداد تا سن 18 سالگی همه دانش موجود جهان را که در اطراف بود، یاد گرفته و بعد در عمر خود یعنی 40 سال بقیه چیزی بر دانش او اضافه نشده است. این قابل تأمل است و حرفی است که از قول خودش می‌گویند.
یکی از نقاط مثبت کار ابوعلی‌سینا این است که تاریخ خودش را مختصر و بعد از او شاگرد او جوزجانی نوشته که همراه او بوده است. یعنی آنچه که الان دست ماست، تاریخ مستندی است. این از آن حرف‌هایی است که باید روی آن کار کرد.
برایم مشکل است که این حرف را هضم کنم. بالاخره دانش دنیا این‌طور نیست که تمام شود و انسان هرچه یاد بگیرد باز هم جای توسعه است. همانطور که می‌بینیم هزار سال گذشته و بعد از هزار سال هر روز دارد باب جدیدی از علم باز می‌شود. خود ابوعلی‌سینا می‌گوید خورشیدها در وجود من تابیده، ولی من هنوز خودم را نشناختم.
روی این و آن جمله باید قدری تأمل کرد. اگر حق باشد و حقیقتاً این‌گونه باشد، جای یک بحث واقعی انسان‌شناسی را باز می‌کند، اگر هم اغراق باشد، به صورت دیگری است که به این باید فکر کنیم.
اگر سامانی‌ها می‌ماندند، شاید ابن‌سینا هم همانجا در آن گوشه ایران می‌ماند. سامانی‌ها منهدم شدند و او به خوارزم پناه برد. من به خوارزم و منطقه بخارا و سمرقند رفته‌ام. خوارزم گوشه‌ای در شمال شرق ترکمنستان است. منطقه‌ای است که اطراف آن را رودها و دریاچه‌های فراوان گرفته، لشکرکشی در آن موقع به این منطقه سخت بود. یعنی یک پدافند طبیعی در آنجا بوده و هنوز هم هست. وقتی رفتم با هلی‌کوپتر همه اطراف را نگاه کردم و با توضیحاتی هم که رئیس جمهور فقید ترکمنستان داد، دیدم منطقه خیلی جالبی است.
بوعلی‌سینا آنجا هم درخشید و مهم است که از بخشی از ایران به بخش دیگری می‌رود. آنجا که وارد می‌شود، دوره مشعشعی دارد که مدت کوتاهی است. این را هم لابد اهل تاریخ در اجلاس شما یا اجلاس‌های دیگر می‌گویند. حرفهای بزرگی از او در بخارا، سمرقند و خوارزم نقل شده است. من به آن حرفها که از حرفهای ابن‌سیناست، خیلی اهمیت می‌دهم که جای مطالعه دارد.
ابن‌سینا می‌گوید مشکلات علمی گاهی به جایی می‌رسید که دیگر نمی‌توانستم حل کنم و برایم معما می‌شد. استادی هم نبود که جواب مرا بدهد و بالاتر از من حرف بزند. درچنین شرایطی به مسجد رفته و نماز می‌خواندم و متوسل به خدا می‌شدم و شب که می‌خوابیدم، در عالم خواب مشکل علمی من حل می‌شد، خواب می‌دیدم و راه‌حل را پیدا می‌کردم.
این حرف از شخصیتی مثل ابن‌سینا مهم است. اگر امثال ما این حرف را بزنیم، مهم نیست، آدم معمولی هستیم و مشکلات و  استعدادهایمان هم معمولی است، دعا هم می‌کنیم و گاهی هم مستجاب می‌شود. اما ابن‌سینایی که نابغه روزگار و تاریخ است و به عمق علوم زمان خود رسیده، کارش به گونه‌ای است که توسل و دعا و مسجد حلال مشکل‌های اوست.
اینجا باید درنگ کرد و باید روی این فکر کرد. باید روی همان نکته قبلی و همین نکته فکر کرد که قضیه چیست. واقعاً ارتباط انسان با خدا و هدایت خدا و وعده‌هایی که خداوند در قرآن می‌دهد، مهم است که خداوند هرکه را بخواهد، هدایت می‌کند. اگر شما بخواهید، خدا شما را هدایت می‌کند. آن جرقه‌ها و تشعشع‌ها و وصل شدن برق به بدن انسان و ارتباط با عوالم دیگر از واقعیات زندگی است.
اگر بخواهیم عرفان ابن‌سینا را بهتر بفهمیم، در این نقاط حساس باید بفهمیم. در اصطلاحات و ادبیات و موضوعاتی که در عرفان می‌خوانیم، مطالب در لابه‌لای الفاظ پرطنطنه گم می‌شود. سخت است که آدم عرفان واقعی را بفهمد، اما اینجا  روح عرفان است. یعنی همه واقعیت عرفان خودش را نشان می‌دهد که یک قهرمان دانش و علم و استاد مسلّم زمان خود و حتی زمان ما این‌گونه است که مشکلات فکری‌اش را با توسل به خدا و دعا، از مسجد می‌گیرد.
باید اهمیت فوق‌العاده‌ای به این بحث بدهیم. من فکر می‌کنم که روی این بحث کم کار شده است. از بنیاد شما و همه دوستداران تاریخ ایران درخواست می‌کنم که یک مقدار روی این مسأله درنگ کنید. در اینجا در انسان‌شناسی، روان‌شناسی و عرفان چیز بیشتری باید به دست بیاوریم.
نکته عجیب و غریب دیگری در تاریخ ابوعلی است که آن را هم الان نمی‌توانم. با سوابق علمی که آدم دارد و تحصیلاتی که می‌کنیم، توجیه کنم. ایشان می‌گوید که من کتاب متافیزیک یا ماوراءالطبیعه ارسطور را چهل بار خواندم و نفهمیدم و هرچه زحمت کشیدم به عمق آن نمی‌رسیدم تا یکبار کتاب  مابعدالطبیعه فارابی را خواندم، آن کتاب کلید کتاب ارسطو شد. بعد دیدم کتاب ارسطو را خیلی خوب می‌خوانم. این هم حرف خیلی مهمی است. ارسطو که بوده و چقدر عمق داشته است.
می‌دانیم که ابوعلی‌سینا تقریباً در عمده بحث‌های فلسفی و کتاب شفا و همه ابوابش تکیه زیادی به تعلیمات ارسطو دارد. یکی از مسائلی که بعداً می‌خواهم وارد آن شوم، این است که بالاخره چطور بوده که ابن‌سینا با آن استعداد و دانش خود و با توجه به اینکه می‌گوید همه دانش خودم را پیدا کرده بودم، کتاب ارسطو را نمی‌فهمد و چهل بار می‌خواند. این قابل توجه است و از لحاظ تاریخی باید پیگیری کنیم و ببینیم چنین چیزی بوده است. اگر بوده، چرا و چه مساله‌ای در اینجاست؟
آن زمان منطقه ماوراءالنهر و خوارزم به خاطر امنیتی که در زمان سامانی‌ها پیدا کرده بود، مرکز بسیاری از علوم بود و حتی شخصیت‌هایی مثل ابن‌بابویه و کلینی و ... برای دیدن محدثین به آنجا می‌رفتند. یعنی مراکزی بودکه آدمهای متنوع اهل دانش در آنجا جمع بودند. غزنوی‌ها در منطقه افغانستان دنبال دانشمندان که می‌گشتند، از فرمانروای خوارزم خواستند که یک عده از علما را از آنجا بفرستند. بوعلی‌سینا که در خوارزم آواره شده بود، دوباره او را آواره کردند و به افغانستان فرستادند. او نمی‌خواست نزد غزنوی‌ها و سلطان محمود برود.
دلیل او هم این بود که سلطان محمود ضد فلسفه و سنی متعصبی بود. ابوعلی سینا محیط دربار او را برای خود مناسب نمی‌دانست.
دوباره آواره گرگان شد. در منطقه گرگان شهرت قاموس وشمگیر او را جذب کرده بود و آنجا هم که آمد، گرفتار شد. چون همان موقعی که او رسید، منطقه گرگان هم تحت سلطه غزنوی‌ها قرار گرفت. دو سالی در آنجا زحمت کشید و در خانه شخصیتی غیردولتی بود. یکی از کارها و تحقیقات مهم او در آنجاست.
آخرین حرکتی که کرد، این بود که خودش را به منطقه تحت سلطه آل بویه رساند که از اینجا می‌خواهم وارد زمان ابوعلی‌سینا شوم.
برای این قسمت از لحاظ تاریخی خیلی اهمیت قایل هستم و نکات مهم تاریخی در آن هست که روی آن کار نکردیم.  متأسفانه ما شیعیان و حتی جمهوری اسلامی و علمای حوزه‌ها از تاریخ خوب شیعه غافل شدیم. بعد از پیغمبر دوستان علی‌بن‌ابی‌طالب همیشه منزوی و تحت فشار بودند و در زمان ائمه زندگی تلخ و سختی داشتند. نهضت‌ها و شهادت‌ها داشتیم که همه اینها را شما می‌دانید. در زمان غیبت صغری یعنی چند سالی که امام زمان رابطه‌شان را با مردم قطع نکرده بودند و نایب و نماینده داشتند و مردم با نماینده امام زمان حرف می‌زدند، دوره خیلی خاصی است. چنین دوره‌ای در جاهای دیگر نیست. من نمی‌دانم با سرمایه قبلی شیعه، با کارهای امام رضا، امام صادق، امام باقر و با استمداد از برکات شهدای عاشورا و چیرهای دیگر چه کردند. شیعه در قلوب مردم خیلی متنفّذ بود. اما همان‌گونه که عرض کردم، در حالت انزوا و فراری و تحت فشار، در آن دوره چند ده سالی که امام زمان با نیابت اشخاص خاص شیعه را اداره می‌کردند، شرایط ممتازی پیش آمد. ظاهراً  سال سیصد و بیست و نه بود که امام زمان اعلام می‌کنند: «من دیگر نماینده‌ای نخواهم داشت و غایبم.» از آن به بعد نیابت امام زمان به عنوان نیابت عامه به علما واگذار می‌شود. افراد مشخصی نبودند. کسانی که شرایط ویژه‌ای داشتند نیابت امام زمان را برعهده داشتند.
این دوره، دوره انفجار حضور شیعه در همه دنیا است. این خیلی مهم است. ما باید روی این کار کنیم که به آل بویه می‌رسیم که مهمترین حاکمان این دوره از آل بویه هستند. آل بویه از دیلم در کوههای شمال البرز بودند.
در سفری که به گیلان رفته بودم، به املش رفتم. به ما گفتند بویه روستایی در کوههاست که خانواده بویه در آنجا بودند. مایل بودیم که برویم و آن روستا را ببینیم، ولی نتوانستیم برویم. چون فاصله زیاد بود. کارشان را از آنجا شروع کردند. اینها در آن زمان مهمترین قدرت دنیا را ظرف چند سال به دست آوردند. فارس، اصفهان، ری، همدان، غرب ایران، آذربایجان و خود بغداد، به عنوان مرکز خلافت را و خوزستان تحت سلطه شاخه‌های مختلف آل بویه قرار گرفت که مرکزیت ایران و مرکزیت اسلام هم هست. چون خلیفه تقریباً در اختیار آنها بود. البته اینها خلیفه را قبول داشتند و مطیع بودند. علت آن هم این بود که خلفا به عنوان سند شرعیت حکومت مطرح بودند. اکثریت مردم ایران و خیلی از مردم دنیای اسلام هم سنّی بودند، مشروعیت را بایست خلفا می‌دادند. لذا اینها به خلفا احترام می‌گذاشتند و از آنها حکم و لقب می‌گرفتند.
گوشه‌هایی دیگر ایران را که نگاه می‌کنیم، سامانی‌ها متمایل به تشیع بودند، اما آن موقع خیلی بروز نمی‌دادند. مذهب پدر ابن‌سینا اسماعیلی بود. ابوعلی‌سینا نپذیرفت که اسماعیلی شود. لذا شیعه امامی شد. در بالاتر از عراق، بنی‌حمدان بودند که  حکومت شیعی دیگری هستند. آن طرف‌تر مصر بود که باز حکومت فاطمی‌ها بودند که شیعی‌اند. در یمن زیدیده بودند که آنها هم حکومت شیعی هستند. در آفریقا، ادارسه بودند که آنها هم شیعی هستند.
به همه دنیای اسلام که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم بعد از غیبت صغری، شیعه به صورت مختلف در همه جا بود. البته با کمی تفاوت، بعضی‌ها اسماعیلی، زیدی و بعضی‌ها واقفیه و امثال اینها بودند، ولی عمدتاً شیعه امامی بودند که عمده آن آل بویه بودند.
ابوعلی‌سینا خودش را به فضای آل‌بویه رساند. اول به ری رفت. در ری قدرت عظیم شیعه بود. البته اینجا هم نکته تاریخی مهمی است که آن موقع حاکم ری یک خانم به نام امّ‌الملوک سیّده بود. این هم از لحاظ تاریخ ما مساله مهمی است که یک خانم در حساس‌ترین نقطه ایران که ری باشد، حاکم بود. می‌دانید در زمان امام حسین(ع) هم وقتی که مسئله کربلا پیش می‌آید، ابن‌سعد به امید حاکمیت ری این جنایت جنگ را قبول کرده بود. اهمیت ری در آن زمان تا این اندازه بود. یک خانم آنجا را اداره می‌کرد. البته غزنوی‌ها آمدند و بساط شیعیان را در آنجا هم به هم ریختند که آن هم بحث تاریخی است.
بالاخره ابوعلی‌سینا به همدان می‌رسد. آوارگی از گرگان به ری و از ری به همدان و در اینجا آرامش پیدا می‌کند. اینجا باب طبع ابوعلی‌سینا بود. او در اینجا به وزارت رسید. آقای محمدی از قول آقای جوادی آملی که شیخ‌الرئیسی ایشان را نقل کردند. نمی‌دانم شاید، شیخ‌الرئیسی‌شان به خاطر وزارت ایشان بوده است. ایشان سالها در آنجا وزیر بودند. گرچه نظامی‌های اطراف حاکم شورش کردند و می‌خواستند ایشان را بکشند، ولی ایشان منزوی و متواری شد و در آخر زندانی‌اش کردند وچهارماه در قلعه‌ای زندانی بودند. من آن قلعه را هم ندیده‌ام. نمی‌دانم آیا آن قلعه هست یا نه؟ شما قلعه‌ای که ایشان زندانی بوده را می‌شناسید؟ معلوم است؟
O بله در نزدیکی‌های همدان است.
پانزده فرسخی همدان است. مثل اینکه در مسیر اصفهان است. دلمان می‌خواست آنجایی را که ایشان چهارماه زندانی بود، پیدا کنیم و ببینیم. بالاخره با لباس مبدل و فراری همراه شاگرد وفادار خود اباعبدالله به اصفهان پناه می‌برند. در آنجا هم آل بویه مقتدر بودند. دوره خوب زندگی ابوعلی‌سینا در اصفهان بیشتر بوده است. حدود سیزده یا چهارده سال در آنجا بوده و کارهای مهم علمی خود را در همدان و اصفهان انجام داده است.
از ایشان آثار خیلی زیاد است. آنچه به ایشان منتسب نیست و قطعی متعلق به ایشان است، صدوسی و یک اثر است و آنچه که منتسب به ایشان است و شاید با یک واسطه به ایشان می‌رسد، صد و یازده کتاب است. خیلی از آثار ابوعلی‌سیناست که حرف می‌زنیم. کتاب پزشکی ایشان، قانون، صدها بار - شاید اشتباه نباشد که تعبیر هزارها با بکنیم - به همه زبانهای زنده دنیا ترجمه شد. در اکثر دانشگاههای دنیا در قرون متمادی تدریس شد. کمتر کشوری است که وارث علم ابوعلی‌سینا نباشد.
این ادعا نیست. بلکه واقعیتی است که خود غربی‌ها هم قبول دارند. منتها ما به اندازه کافی اینها را روشن نکردیم. بنیادی که تشکیل دادید، انشاءالله اینها را دربیاورد. باید ترجمه‌ها و جای آنهاو مترجم آنها را، تدریس‌ها و مدرسین آن را پیدا کنیم.
کتاب شفای ایشان عمدتاً همان فلسفه یونان قدیم است. ولی نوآوری‌های ابن‌سینا بسیار مهم است. نوآوری‌هایی که ایشان داشته، یک مساله مهم تاریخی ایران است که انشاءالله بنیاد شما چون می‌خواهد ابوعلی‌سینا را معرفی کند، به این مساله هم بیشتر تکیه کند.
در عهدی که من از آن داشتم صحبت می‌کردم، معمولاً ترجمه و تقلید حاکم بر فضای علمی ایران بود اما آثار یونان، چین، هند و مصر را می‌آوردند و ترجمه و تدریس می‌کردند، خوب هم بود. ایران هم در ترجمه خیلی کمک کرد. اما دوره این بزرگان تبدیل به تحقیق شد و تولید علم که ما خیلی به آن اهمیت می‌دهیم، متعلق به این دوران است.
این نوآوری‌ها به آن دوره تعلق دارد و نوآوری‌هایی ابوعلی‌سینا، رازی و خیلی از شخصیت‌های دیگر مال این دوره است. نه فقط در فلسفه و پزشکی، بلکه می‌بینید بعد از غیبت صغری درعلوم دینی مثلاً در حدیت شخصیت‌هایی مثل صدوق، کلینی و ابن‌بابویه درخشیدند که عمدتاً از قم و ری هستند و آنجا زادگاه توسعه حدیث است. شخصیت‌هایی مثل اسکافی، ابن جنید و بعداً شیخ مفید از افتخارات تحقیقات فقهی آن زمان هستند. تا آن زمان تقلید بود، یعنی متن ولایت را به اهل حدیث می‌گفتند و به حکمی برای مردم تبدیل می‌شد، اما دوره تحقیق فقاهت این دوره است و به مرحوم شیخ طوسی ختم می‌شود که بعد از ایشان یک یا بیش از یک قرن دوره تقلید می‌شود. چون این‌قدر شیخ طوسی تحقیقات کرده بود که بعد از ایشان کسی جرأت نمی‌کرد روی دست شیخ طوسی بلند شود و چیزی بگوید.
مثل شرایط امام، یعنی الان در دوره ما حرفهایی که امام زدند، نمی‌دانیم تا کی، آنچنان محور است که کسی مایل نیست بالای دست امام مساله‌ای را بیاورد. این طور شده بود.
در پزشکی کتاب قانون شیخ‌ابوعلی‌سینا و قبل از آن کتاب الحاوی رازی و دیگران از کتابهای دوره تحقیق است. نوآوری‌های این زمان متعلق به ایران و ایران اسلامی است. ایران اسلامی که زودتر از دیگران محتوی مکتب اهل بیت و اسلام ناب را دریافت و روی آن ایستاد و اینها قله‌های افتخار و پیشتازان راه تحقیق هستند.
دوره تحقیق مسلمانها بیشتر متکی به ایران است. آنهایی که در بغداد و حتی آنهایی که دورتر از بغداد هم بودند، از ایران ارتزاق می‌کردند. باید برای این شخصیت‌ها کارهای زیادی کنیم. من نمی‌گویم کار نشد، اتفاقاً خوب کار شده است. از زمان رژیم سابق شروع شد. چون آنها می‌خواستند ایران گذشته را خوب معرفی کنند و گاهی می‌خواستند ملیت را بر اسلامیت بچربانند. کارهای زیادی کردند و کارهای آنها هم که در دست ما مانده است، با ارزش است. باید روی اینها بیشتر کار کنیم.
با افتخارات بسیار عظیمی که داریم، می‌توانیم نسل جدید و جوانهایمان را به هویت اسلامی و دینی خودشان مفتخر کنیم. تا تحت نفوذ و هیمنه فرهنگ غرب نباشند.
درست است که امروز غربی‌ها در علوم و فنون از ما بسیار جلوترند، ولی ما ایرانی‌ها معلم آنها بودیم. ما ایرانی‌ها به آنها سرمایه تدریس دادیم. فلسفه، پزشکی، هیئت، نجوم، مسائل اجتماعی و سیاسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، وجودشناسی، عرفان و ... علوم بودند که امروز به عنوان سرمایه‌های تحقیق مطرح هستند. آنها روی آن کار کرده‌اند و به روز رساندند و با ابزار فراوان آموزشی به سرعت هم توسعه می‌دهند، ولی ما نباید بگذاریم این شخصیت عظیم علمی‌ و سابقه اعتقادی ما و افتخاراتی که در تاریخ داشتیم، به گونه‌ای شود که ما را در دنیا تحقیر کند.
ایرانی‌ها حق بزرگی بر تاریخ دارند. امروز هم نسل‌های جدید ما میراث بزرگی در اختیار دارند و با وسعتی که در دانشگاههای ما فراهم شده و با شخصیت‌های بزرگ علمی در همه زمینه‌هایی که الان داریم، باید هویت واقعی تاریخی خود را روشن کنیم و ارتباط منطقی با گذشته برقرار کنیم.
ایران قبل از اسلام متمدن بود و با آمدن اسلام ایرانی‌ها به تمدن خود رنگ عرفانی، الهی، خدایی و اهل بیتی زدند. بعد محققان ما مثل این بزرگان ایران را به قلّه علوم رساندند. بعدها شرایطی پیش آمد که مغول آمد و چیزهای دیگری اتفاق افتاد و ماگرفتار وضع انحطاطی شدیم و انشاءالله شما همدانی‌ها با الهام از روح بزرگانی که در بین خود دارید، در علوم سیاسی و اجتماعی مثل اسدآبادی، در همه رشته‌های علوم مثل ابوعلی‌سینا و با سابقه تاریخی خودتان حرکت کنید. شما می‌توانید خوب حرکت کمک کنید. البته مخصوص شما نیست. نمی‌خواهم به شما همدانیها تملق بگویم.
در ایران نقاط مردخیز و علم خیز خیلی داریم و آنها همه کار خودشان را انجام می‌دهند. حالا با شما حرف می‌زنیم. به هرحال شما با این سرمایه و این سکوی پرش و کارهایی که می‌کنید، امیدواریم که موفق‌تر شوید و شخصیت‌هایی که امروز در همه صحنه‌ها دارید، به شما خیلی می‌توانند کمک کنند و ما هم در خدمتتان خواهیم بود.
انشاءالله این دو روز که برنامه‌های خوبی خواهید داشت، اینها را سرمایه حرکت آینده خواهید کرد. شما را بیشتر خسته نمی‌کنیم و از محبت‌هایی که اینجا دیدیم، تشکر می‌کنیم و شما را به خدا می‌سپاریم.
والسلام علیکم و رحمه الله