سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم افتتاح همایش بینالمللی اندیشه امام (ره)
بسمالله الرحمن الرحیم الحمدلله و السّلام علی رسولالله و آله از میهمانان گرانقدری که زحمت راه دور را برای یک هدف بسیار مقدّس تحمّل کردند و از دستاندرکاران این همایش مهم که زمینه یک بحث اساسی را برای آینده جهان اسلام فراهم کردند، صمیمانه تشکر میکنم و امیدوارم که بحثهای این کنفرانس بتواند پرتویی در راه حرکت مسلمانان برای آیندهای که بسیار سرنوشتساز است، برای ما بیندازد. بنده هم سعی میکنم در زمینه اهداف کنگره شما صحبت کنم. از اندیشههای امام که زیربنای حرکت مهم تاریخیشان بوده است، نکاتی را خیلی فشرده و فهرستوار خدمتتان عرض میکنم. اولاً باید ببینیم چطور شد که تاریخ موفق شد شخصیتی با این عظمت و این تاثیرگذاری تحویل دهد که حقیقتاً تاثیر گزارترین شخصیت در تاریخ اسلام بعد از دوران معصومان و شرایط گذشتههای دور بوده است؟! تحوّلی که امام و همراهان ایشان در تاریخ امروز به وجود آوردهاند، موضوع جداگانهای است که باید بحث شود که چه مقدار توانستند مسیر تاریخ را عوض کنند و آینده کاملاً متفاوتی را نسبت به گذشته در جهان اسلام که طبعاً در همه دنیا اثر دارد، خلق کنند. من وارد محتوای آن نمیشوم، چون خودش فصلی است و اگر کم حرف بزنم، ناقص میماند. شخصیت امام تحت چه عواملی و شرایطی ساخته شده که به این توفیق دست یافتند؟ یکسری از مسایل به صورت ذاتی در وجود امام بوده و خداوند به ایشان عطیه داده بود. استعداد فوقالعاده قوی و هوش بسیار بالایی داشتند. شرایط زمان به گونهای بود که این استعداد و هوش توانست تبدیل به یک شخصیت بسیار تاثیرگذار شود. ایشان تقریباً در اواخر دوران قاجار، دوران مشروطه و بعداً دوران استبداد رضاخان پهلوی و دوران شاهی محمدرضا پهلوی در مسایل اجتماعی، تاریخی و شرایط کشورشان حضور داشتند و از مسایلی که در این قطعه تاریخ گذشته که در ایران هم بسیار مهم است، تأثیر میگرفتند. بعلاوه در سراسر دنیا، در جهان اسلام، در همسایگی، در دولت عثمانی سابق و ترکیه، در
عراق، در پاکستان و در شمال و جنوب ما مسایل فراوانی در ارتباط با استعمار و حضور تجاوزکارانه استعمار غرب و تهاجم بسیار بسیار موثق و تلالو حرکت مارکسیستی و الحادی شرق در جریان بود. در داخل کشور شاهد مقاطع بسیار حساسی بودند. مشروطه در ذهن ایشان اثر گذشته بود. توفیق سریع مسلمانان و علما در شکستن استبداد تقریباً مزمن ایران از 2500 سال شاهنشاهی و بعد خودکامگی مطلق که تبدیل به سیستم میانهای شده که همان مشروطه بود، برای کسانی که میخواستند تاریخ را مطالعه کنند، درس بزرگی بود. بعد مصادره دستاورد علما و مردم توسط جریانهای سرسپرده و تبدیل آن به ضداهداف علما و مردم را نیز دیده بود که در نتیجه اصل مشروطه را هم بیاثرکرد،چوناهداف اولیهفراموش شد واهداف ثانویه پشتیبانیمردمی نداشت. در همان موقع جنگ جهانی و اشغال ایران، شروع شده بود. با اینکه ایران اعلام بیطرفی کرده بود و اقدامات و تصمیمات خودکامه قدرتهای پیروز دنیا در ایران، شخصیتی مثل امام و هرکسی را که این مسایل را درست میدید و درک میکرد، تحقیقاً تحت تاثیر قرار میداد که ایشان هم به شدّت، تأثیر گرفته بودند. بدتر از همه اینها از بین این حوادث، ظهور شخصیتی مثل رضاخان در ایران بود. که واقعاً نمونه استبداد بوده است. چیزی که همیشه دنیای ما از آن رنج میبرد و بعد از مشروطه دوباره گرفتار آن استبداد شدیم، امام در آن موقع در عنفوان جوانی و مطالعه، تحقیق و شکلگیری شخصیت خودشان بود که اینها همه تأثیر گذاشت. ایشان هم در متن این مسایل بودهاند. انهدام حوزه علمیه، انهدام سازمانهای دینی در ایران و تضعیف مسایل اسلامی در جهت جاباز کردن برای فرهنگ مبتذل غرب هم قوی بود. این عوامل تقریباً اکثر کسانی را که برای ملت، اسلام و ایران دلسوز بودند، به شدّت ناراحت کرده و نمیتوانستند در آن شرایط کار موثری انجام بدهند. ولی آنچه که در کنار این قرار داشت، شرایطی بوده که امام را وادار به مطالعه، تحقیق و تعمّق در مسایل اسلامی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی و شناخت معارف اسلامی میکرد که با آن هوش و استعداد و شرایطی که در اطرافشان بود، تبدیل به یک عنصر تقریباً منفرد و کم نظیر شدند. نمیتوانم بگویم که نظیر ایشان در دنیا نیست و نبود، بلکه شناخته نشد و به میدان نیامد. شاید از جهاتی انسانهای قابل توجهی در همان زمانها بودند، ولی بروز نکرده و نتوانستند اقداماتی را که امام سازماندهی کردند و انجام دادند، انجام دهند. از مجموعه این شرایط اندیشههای امام متولد میشود. من چند عنصر را عرض میکنم و مطالب فراوان را آقایان و خانمهای محقق در مقالات و سخنرانیها خواهند گفت که من وارد مسایل ریز آنها نمیشوم. نقاط برجسته اندیشه امام را که منشاء این حرکت مهم تاریخی زمان ماست، عرض کنم.اولاً من در طول دوران طلبگی و تحصیل و تحقیقم با شخصیتی مثل امام برخورد نکردم که مجهز به آشنایی با عمق مسایل اسلام باشند. جهان را از طریق فلسفه به خوبی میشناسد. خدا را از طریق عرفان ناظر میبیند. با مبانی عقیدتی اسلامی کاملاً مجتهدانه و عالمانه و از طریق بحثهای کلامی و با معارف اسلامی هم در ابعاد فقهی و هم در ابعاد اخلاقی آن از طریق علوم اصول، فقه واخلاق ارتباط دارند. این سطح از دانش که در همه اینها در سطح اجتهاد صاحبنظر بودند، حفظی و متعلق به دیگران نبود، تقلید نکردند و وابسته به دیگران نبودند. تفکری بوده که خود ایشان به آن رسیدند و روی آن ایستادگی کردند و زندگی خود را نیز با تفکراتشان تطبیق دادند. پس اسلام شناسی به معنای وسیع از عقاید تا اخلاقیات و خداشناسی و از مبدأ تا معاد، مهمترین زمینه فکری و روحی اندوختههای شخصیتی ایشان بوده که برای کارها و شناختهای بعدی مبناست.دوماً، شناخت جهان بخصوص ایران وجریانهای تاثیرگذار بر تاریخ آن دوران بود که ایشان استعمار را به خوبی میشناخت. بیجهت نبودکه ایشان اینقدر به سلطه آمریکا حساس بودند. چون در آن دوره که ایشان فعال بودند و افکارشان را بروز دادند، آمریکاییها سردمدار مسایل منطقه و جهان بودند. قبل از آنها دیگران بودند و هنوز هم هستند. همین مسئله باعث شده که ایشان تهاجم اصلی را در مسئله جهانی خود به سمت قدرت استعماری آمریکا متوجه کردند. درباره داخل ایران و دنیای اسلام هم از پیش از پیروزی انقلاب تا آخر دوران حیات در اوقات فراغت گاهی با ایشان بحث میکردیم. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که احزاب در مناطق ما، به خصوص در ایران معمولاً کم محتوا و پوشالی هستند و در زندگی مردم تأثیرگذار نیستند. این یک تفکر جدّی برای ایشان بود، چون دیده بودند که از ابتدای مشروطه احزابی بوجود آمدند، اما همواره طلوع، غروب و افول داشتند و هیچ وقت هم به جایی نرسیدند. همیشه بعضیها پل نفوذ خارجیها میشدند و بعضیها دور خودشان میگشتند.مسئله دومی که ذهن ایشان را بسیار مشغول کرده و برای ما در حد اسطوره شده بود، این بود که ایشان به مردم خیلی اتّکا داشتند و فکر میکردند که هرکاری که بخواهد در دنیای اسلام و جهان سوم انجام شود، بدون حضور موثر مردم نمیشود. شرایطی نمیدیدند که یک شخص، گروه، حزب و یا چند نفر روشنفکر بتوانند جامعه را عوض کنند. به این اندیشه مبنای اسلامی میدادند. ایشان استدلال قویای داشتند که رویه پیغمبر اکرم(ص) هم همین بود که توانست مردم را بسیج کند و با مردم در جزیرهالعرب کار خودش را آغاز کرد و تا به اندازه کافی مردم در اختیارش نبودند، کار اساسی را شروع نکرد. ایشان فکر میکردند در زمان ما و لااقل در این دوره تاریخ - شاید در گذشته هم همینطور بوده باشد- نمیتوان از بدنه مردم غفلت کرد و هروقت بدنه مردم وارد صحنه شود، هیچکس نمیتواند راه را منحرف کند و اگر مردم غایب بودند، هیچ چیز قابل اطمینان نیست. تفاوتی که بود، این بود که ایشان میفرمود: این احزابی که ما میشناسیم، نمیتوانند پل بین نظام و مردم باشند. مردم مستقلاً باید با نظامشان سروکار داشته باشند. این افکار آنها به تاریخ اسلام و بحث بیعت و آیاتی از قرآن که به خوبی استدلال میکردند، متّکی و برای ما قانعکننده بود و تا آخر عمر هم به این فکرشان - با آن همه قدرتی که به دست آورده بودند - وفادار بودند.
بالاخره کسانی که به قدرت و آن همه محبوبیت میرسند، ممکن است غرور و اشتباه، آنها را از مبانی اولیه فکرشان جدا کند و بین آنها و مردم فاصله بیندازد. در مورد امام این اتفاق نیفتاد. همان جمعیتی که در استقبال ایشان در بازگشت از تبعید 14 ساله شرکت کردند، همان جمعیت در تشییع جنازه ایشان در ایران و سرتاسر کشور و شاید خیلی جاهای دنیا ابراز احساسات و تأثر کردند.
این نقطه بسیار زیبا برای یک رهبر است. اگر این تفاوت بود، در جهت تقویت احتمالی مردم و نه در جهت تضعیف بود. پس با مبانی اسلامی و تجربه تاریخ بر مردم تکیه کردند و کاملاً با ترفندهای استکباری و استعماری آشنا بودند. این نقطه میتواند در تصمیمگیریها و موضعگیریها و در بسیاری از اموری که انسان روزانه با آنها مواجه میشود، خیلی مهم باشد. ندیدم که امام در موردی فریب بخورند. ممکن است هر کسی باشد که در امورش اشتباهاتی کند، اما ایشان فریب ترفندهای استعماری را نخوردند. چه در دوران مبارزه و تبعید که بسیار سخت بود و چه در دوران پیروزی و جنگ و دفاع مقدّس فریب نخوردند. در همه شرایط میدیدم که ایشان دائماً تحذیر میکنند از اینکه ترفندها و قیافه عوض کردنها و نرم زبانیها و چرب زبانیهای مستبکران ما را فریب دهد. میگفت: راه ما مشخص است. ایشان درد را تشخیص داده بود. مثل یک طبیب حاذق میدانستند دردهای زمان ما به استکبار، استعمار، نفوذ اجانب و برنامههای تحمیلی آنها برمیگردد. در همین مسئله ایشان از حکومتها و دولتهای وابسته به استکبار در جهان سوم و بخصوص دنیای استکبار تنفر داشتند. این یک اندیشه جدید، منتهی در همان رابطه است. میفرمودند: اینها بسیار خطرناک هستند. اینگونه آدمها برای منافع شخصی خودشان پل پیروزی کفر و استعمار میشوند و کشور، دین و میهنشان را در خدمت استعمار میگیرند. بسیار خطرناک و مضرند. اصلاً راه آشتی با چنین نظامهایی را نمیپذیرفتند و تا آخر هم همینطور بودند. آن ارتباط با مردم و این هم بیزاری از حکومتهای عامل استعمار و وابسته. گفتم ریشه درد را در استبداد و استعمار میدانستند که این دو با هم هستند. یعنی استعمار برای منافع خود استبداد را خلق میکند و اگر استبدادی وجود دارد، آن را تقویت میکند و استبداد هم برای تداوم کار خود در مقابل طغیان ملت به استعمار متّکی میشود و تغذیه میکند. قدرتش از استعمار است. استبداد و استعمار مثل دو لبه قیچی هستند که مردم را میخورند و در این میان، مردم تحت محاصره این دو قدرت هستند. امام در یک زمان با هر دو مواجه شدند. میدانستند بودن استبداد به معنای حضور استعمار و پذیرش استعمار به معنای تقویت استبداد است. استبداد است که برای منافع خود در مقابل مردم به قدرت خارجی متّکی میشود و استعمار برای اینکه ملتی را غارت کند، به عوامل خاصی که قدرت در دست آنهاست، تکیه میکند. کار بسیار دشواری بود. شما که اهل تحقیق هستید، ببینید در نهضتهای ملی و اسلامی در جهان سوم کم پیدا میشود یا پیدا نمیشود نهضتی که همزمان با قدرت داخلی و همچنین قدرتهای خارجی درگیر باشد. نوعاً به جایی متّکی بودند. حال یا به شرق یا به غرب و یا جاهای دیگر و شما این ویژگی را در انقلاب اسلامی ایران میبینید که هیچکس انقلاب ما را در زمان مبارزه هدایت نکرد. منظور از کس، حزب، دولت و یا کشور است. والّا افراد کم و بیش بودند. این اندیشه خیلی مترقی و خیلی بالاست. البته اگر قدرت اجرا داشته باشد. خیلی جاها ممکن است نتوانند واقعاً این کار را انجام بدهند. این شبیه معجزه است. ولی امام توانست این کار را انجام دهد. از مردم و روحانیت در دوران انزوا استفاده کردند. این یک حرف جدید است که میخواهم عرض کنم. جمع زیادی شاگرد خوب تربیت کردند. مثلاً اگر بین دهه 1330 تا 40 را نگاه کنید و شاگردانی را که در درس امام حاضر میشدند، ببینید و یکی یکی روی آنها کارکنید و تحقیق انجام شود که فکر نمیکنم تحقیقی با این جامعیت انجام شده باشد، میبینید گروهی از - آن موقع حوزه خیلی وسیع نبود و ما چهارصد، پانصد نفر بودیم که در درس ایشان شرکت میکردیم- شاگردانی که ایشان داشتند، در درس دیگران هم میرفتند. با آیتالله بروجردی و یا آیات ثلاث دیگر درس داشتند، اما عشق آنها امام بود و حقیقتاً امام را مثل جانشان دوست داشتند. امام هیچ امتیازی به کسی نمیدادند. امتیازی هم از کسی نمیخواستند. شهریهای به طلبهها نمیدادند. دورهای را که من دارم عرض میکنیم، برنامهای نداشتند که بخواهند اینها را معرفی کنند. یا وقتی که ایشان میخواستند به خمین بروند، جمعی از شاگردهای ایشان که ما جز آنها بودیم، میگفتیم ما هم خدمت شما بیاییم. ایشان فرمودند: مگر میخواهیم سینه بزنیم که شما میخواهید بیایید؟ من میروم، شما هم بیایید. حتّی وقتی که میخواستند از خانهشان به حرم بروند، به جای اینکه از خیابان بروند، از کوچهها میرفتند تا نمایشی که چند طلبه از پشت سرشان میرفتند، ندهند. ولی همین طلبهها واقعاً عاشق ایشان بودند، برای اینکه با افکار ایشان آشنا و تربیت شده بودند. همینها در روز مبارزه به اصطلاح زبرالحدید یا صف مقدم اطلاعرسانی برای افکار امام شدند. از همان تریبونهایی که داشتیم، استفاده میکردیم. البته چیزی دست ما نبود. فقط مسافرتها، منبرها، بیانیهها و از این کارها بود.پس امام برای کارشان و برای ارتباط با مردمی که لشکر اساسی انقلاب میدیدند، جمعی از بهترینها را تربیت کرده بودند و آنهایی که ماندند، هنوز جزء وفادارترین و موثرترین نیرویهای انقلاب در سراسر کشورند. در دوران مبارزه بودند و الان هم هستند. البته به تدریج درحال کم شدن هستند. ولی آنها هم افراد جدیدی را تربیت کردند. با آن افکار و اندیشه که ذکر شد، با آن علم، اطلاع و قدرت اجتهادی که داشتند، با شناختی که از جهان، خدا و معاد داشتند، خداوند به ایشان توکّلی داده بودند که آن هم از هدایای خدا بود. انسانهای متوکّل کم نیستند، ولی متوکّلان ممتاز کم هستند. امام فوقالعاده خدا را حاضر، ناظر، قادر و مؤثر میدیدند. ملموس بعدی برای ایشان عدم ترس بود. ما هم همین عقیده را داریم. اما لحظههای حساس هراسها و شرایط، انسان را از خیلی چیزها غافل میکند، ولی هیچ وقت ندیدم امام بترسند و یا مأیوس شوند و احساس عجز کنند و بگویند نمیتوانیم و انجام بعضی کارها مقدور نیست و الان نمیشود کاری کرد و دنبال این کار رفت و مقدمات آن را فراهم کرد. ایشان اینگونه نبودند و این، روحیه عجیبی بود. تحمّل بعضی چیزها برای ما هم مشکل بود. شاید خیلی عقلانی نمیدانستیم، مثلاً شب قبل از پیروزی انقلاب در تهران حکومت نظامی بود و ایشان حاضر نبودند از مدرسه علوی و اتاقی که در آن نشسته بودند، بیرون بروند. از طرف دیگر به مردم گفتند شما هم به خیابانها بروید. این دستور مشکل و تکان دهنده بود. خیلی قدرت و روحیه میخواست که یکدفعه به مردم بگویند در خیابانها بمانید. این حرف قدرتی میخواهد که مردم را حفظ کند و نگه دارد. ممکن بود بمباران، گلوله باران و یا قتل عام کنند. بعضی از بزرگان نظرشان این بود که در آن موقع مردم سر کارشان بروند. این تصمیمات آنی، حساس و سرنوشتساز متّکی به آن روحیه جهانشناسی، خداشناسی و ثمره آن توکل سطح بالاست که در امام بود. در حوادثی که بعد از انقلاب داشتیم، مثل هفتتیر که حدود 80 نفر از بهترین یاران امام در یک لحظه شهید شدند، دولت، مجلس و قوه قضاییه در معرض سقوط قرار گرفتند و ما خدمت امام رفتیم تا به ایشان تسلیت بگوییم، حرف زدن برای ما مشکل بود. اما امام را مثل قلّه دماوند پابرجا و محکم یافتیم. با دو سه کلمه دلها را آرام میکردند و راهکار نشان میدادند. وقتی کسی متّکی به علم، دانش و ایمان باشد، ارزش اینها این موقعها پیدا میشود. خیلیها هستند که ممکن است گاهی تصمیمات مهمی بگیرند، مثل فرماندهان و شخصیتها در شرایط خاص، ولی ایشان با مبنا، با حساب، با علم و آگاهی و با چراغ وارد راه میشدند.مسایلی که ایشان درباره آسیبپذیری مستکبران و ضعیف بودن آنها و قوی بودن ملتها دارند، برای خیلیها قابل درک نبود، اما الان وقتی نگاه میکنیم در تاریخ و در همین دور و بر خودمان میبینیم ابرقدرتی مثل آمریکا در عراق آمده و زانو زده و کشتیاش به گل نشسته است. وقتی با صدام مواجه میشود، مثل بلدوزر همه چیز را صاف میکند و میرود، ولی وقتی که با مردم مواجه میشود، زانو میزند و به زمین میخورد، تسیلم میشود و این حالت عجز را به خود میگیرد که شما دارید میبینید. واقعاً متن آموزشهای امام همین مسئله را به ما میگفت و واقعاً همین بود. البته خودمان قبلاً در ایران آن را تجربه کرده بودیم. در ایران آمریکا بیشتر از همه جا حضور داشت. ارتش، پلیس، ساواک و همه در اختیار آمریکا بود. وقتی فرمان میداد، اینها عمل میکردند. هزاران مستشار آمریکایی در همه جا بودند و تصمیم میگرفتند و کارهای مهم مملکت در دست آنها بود. به شاه فرمان میدادند و او اجرا میکرد. ولی با آن قدرت جهنمی دیدید که در مقابله با مردم با چه سرعتی فرار کرد و هنوز هم نتوانست برگردد. ما این را در ایران دیده بودیم و ایمان داشتیم که عملاً این اتفاق میافتد. ولی اینها قبل از این حوادث در اندیشه امام بود. امام قدرتهای اینچنینی را کاخ شیشهای و آسیبپذیر و ملت را آسیبناپذیر میدانستند. به شرط اینکه ملت آگاه باشند و درست هدایت شوند و به صحنه دعوت و در صحنه هم اداره شوند که امام خودشان این کار را خوب انجام میدادند. به هرحال اگر بخواهم مجموعه صحبتهایم را جمعبندی کنم، این است که هوش فوقالعاده، دانش بسیار قوی، مطالعات فراوان امام و دیدن حوادث خاص در دوران زندگی خودشان که همه درس بودهاند، در امام مجموعهای از اندیشهها را بوجود آورده بود که نتیجهاش این انقلاب عظیم شد.گناه است که فکر کنیم این انقلاب فقط برای ایران است، این بدترین نمکنشناسی و بدترین حقناشناسی است. نمیخواهیم در آن طرف دنیا انقلاب کنیم، این تفکر باید مبنای حرکت جهان اسلام باشد و این اندیشمندان بزرگوار سایر کشورهای اسلامی هستند که باید این اندیشهها را متناسب با زمان و مکان خودشان در جامعه خود پیاده کنند و این اتفاقی که با حضور امام افتاد و برای اولین بار حکومت اسلامی به صورت سیستمی با مبنا، ساختار و محتوا در ایران بوجود آمد، یک معجزه بزرگ تاریخ است و باید به عنوان الگو برای جاهای دیگر استفاده کرد. البته همینطور که جزو عقاید ایشان بود. در اجتهاد، زمان و مکان را موثر میدانستند که این برای ما بسیار راهگشاست. چون نمیتوانیم بدون یک اجتهاد پویا و به صورت اخباریگری که متأسفانه هنوز در دنیا قدرت دارند، جوامع امروزی را اداره کنیم. احتیاج به آن اندیشه، فقه پویا و براساس انعطافپذیری و مصلحت در تصمیمگیری با حفظ اصول و پایههاست. چون اندیشهها پایه کارها هستند که امام به ما آموختند. در نوشتههایی که شما فهرست آنها را برای برنامهتان نشان دادید، به اعماق مسایل توجه شده و خوشبختانه الان مؤسسه تنظیم آثار و اندیشههای امام با امانتداری کامل این اندیشهها را تنظیم و نو به نو تبیین میکند که بهترین سرمایه است و باید از بیت شریف امام و برادرمان حجتالاسلام و المسلمین حاج حسن آقا که این مسایل را اداره میکنند، تشکّر کنیم و همه کمک کنیم که این سرمایه، جهانیتر و عمومیتر در صحنه اداره بشریت باقی بماند. شما را به خدا میسپارم و برکت اجلاستان را از خداوند تقاضا میکنم. والسّلام علیکم و رحمه الله