سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم آغاز جشن دهه فجر
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله ربالعالمین والسّلام والصّلاة علی رسول الله
دوازدهم بهمن در تاریخ ایران روزی مقدّس و تاریخ ساز است. ما هر چه در زوایای تاریخ ایران میگردیم، بهتر از این لحظه تاریخی با شرایطی که دارد و با پیامدهایی که تا کنون داشته و در آینده خواهد داشت، پیدا نمیکنیم. حقیقتاً نمونه بارز نزول رحمت خدا است که در ادبیات ما هم به نام روز رحمت اسم گرفته است.
اگر قدری درباره آن روز فکر بکنیم، شرایط آن لحظه را میتوانیم بفهمیم که چقدر مهم است و چقدر جای تأمل و تفکر دارد. اوّل دو نکته را تذکر بدهم. در تاریخ ایران که نگام میکنیم هیچ قطعه تاریخ را به این اندازه که در ۱۹ سال داشتهایم، پر بار و ثمر بخش و پرحادثه و سازنده نداریم، نه در زمان خاندان پهلوی و نه درزمان قاجاریه و نه در زمان افشاریه و زندیه و صفویه و نه قبل از آن. تحوّلات تاریخی را هم که نگاه میکنیم، تحوّلی با این کیفیت و با این عمق و با این مبناء واقعاً نداریم. تحوّلات تاریخی مثبت و منفی در ایران خیلی فراوان و نقاط عطف تاریخی بسیار زیاد است.
امّا با شرایط این مجموعه که اتفاق افتاد، مکتبی و انقلابی با مبانی مشخص و برنامه روشن و هدفهای کاملاً آرمانی و آسمانی، در مشکلترین شرایط بروز کرد، نمیتوانیم پیدا بکنیم و این نکتهای است که ما را وادار میکند یک مقدار به این قطعه تاریخ جدید بیشتر بیاندیشیم و به این افتخار عظیم ایرانی و اسلامی بهای لازم بدهیم.
محور این حرکت امام بودند. بنیانگذار این قطعه تاریخ شخص امام بودند و حقیقتاً قهرمان این تاریخ جدید و این همه آثار و این همه حادثه عمدتاً مثبت، این روحانی و این مرجع بینظیر تاریخ ما بودند. به همین دلیل ما باید وجود امام را در تاریخ خود به عنوان یک لطف ویژه خداوند تلقی کنیم. آنهم نه برای ما، برای نسل امروز یا برای ایران، بلکه برای اسلام و در یک کلمه برای جهان. شبیه دخالتهای الهی در تاریخ است که در مقاطع ارسال رُسل و بحث انبیاء اتفاق میافتاد.
منتها ما دیگر بعد از پیغمبر (ص) رسولی نداریم. اگر تحوّلی از اینگونه است، دستی است که از آستین یک انسان عادی بیرون میآید، نه یک فرستاده خداوند. حتّی یک امام معصوم و منصوب از طرف خدا نیست. بلکه از یک انسان خود ساخته و انسانهای تحت تأثیر امام و معارف و اخلاقیات اسلامی چنین حادثه عظیمی را به وجود آوردند. شما کمی فکر کنید ببینید چه لحظهای بود آن لحظهای که امام در فرودگاه مهرآباد آمدند و ازهواپیما پیاده شدند؟
کشور دست ما نبود. دشمنی خونین و عصبانی مثل ببر مجروح و خشمگین کشور را در اختیار داشت. ما در ارتش، پلیس و نیروهای امنیتی حضور رسمی نداشتیم. ممکن بود دلهای خیلی از ارگانها به امام تعلق داشت، امّا فرماندهی آنها دست ما نبود. این همه افراد مسلّح و خیلیها هم که بعداً تسویه شدند، همگی عصبانی، شرایطی که یک خانواده ظالم و ستمگر میخواهد جایش را به یک جریان جدید واگذار بکند. این تحوّل آسان نیست. انقراض خانوادهها و سلسلههای حکومتی به این آسانی در تاریخ تحقق پیدا نمیکرد. شما میبینید که بهجای خود همین قاجاریه، وقتی که پهلویها میخواستند بیایند، چه شرایط و کودتایی و چه توطئههایی و چه دخالتهایی از طرف خارج و چه خونهایی ریخته شد تایک خانواده جایش را به خانواده دیگری بدهد!
رفتن خانواده قاجار که در پشت خود مشروطه را داشت و آنهمه حوادث و جایگزینی سلطنت قاجار با مشروطه و بعد با خانواده پهلوی، با چه جریاناتی همراه بود! آنها همه سطحی بود. یک کار دنیایی، با یک جریان دنیایی دیگر جا عوض میکرد. این جا بنا بود مکتب اسلام با یک جریان دنیایی دیگر جا عوض کند. این جا بنا بود مکتب اسلام با یک حاکمیت رسمی تشیع و اهل بیت (ع) در یک کشور پهلویزده، قاجارزده، استعمارزده، تحت نفوذ انگلیس، آمریکا و اسرائیل و در محاصره خونآشامترین جلادانی که تجربه داشتند و آزمایش خودشان را داده بودند، چنین اتفاقی بیفتد.
به صورت ظاهر هنوز دولتی به نام دولت منحوس شاه اینجا بود. دولت بختیار اینجا بود و اجازه ورود هواپیما را هم نمیدادند. ما هفته قبل برنامه آمدن امام را داشتیم، با تصمیم دولت منصرف شدیم. چون موافق نبودند و حاکم بودند. در چنین شرایطی یک شخصیت روحانی و مرجع تقلید با هواپیمایی که مال ما نبود، وارد ایران میشود. از فضایی عبور میکند که دوستانه نبود و در اختیار شاه بود. از ترکیه عبور میکند، از مسیر کشورهای ناتو و در قلمرو غرب عبور و بعد از آن در خانه دوم آمریکا که ایران بود نزول میکند.
وقتی هم که میآید، دولتی از او استقبال نمیکند. مردمی استقبال میکنند که با دولت وقت در جنگ و نزاع و خشونت هستند. بین آنها و دولت جویی از خون جریان دارد که در دوران انقلاب ریخته شده است. این وضع را تصوّر بکنید. یک انسان با چه ایمانی، با چه توکلی و با چه اطمینانی به پای خودش وارد چنین محیطی میشود! در خیابانهای طولانی، وارد انبوه جمعیتی میشوند که ما کنترلی بر آنها نداشتیم. هر کس و هر دشمنی میتوانست در این مسیرباشد و هر اسلحه به دستی میتوانست در مسیر کاری انجام بدهد. به بهشت زهرا میرود و بعد از سخنرانی، با چرخبالی که از خود ما نیست، بر میگردد. گرچه قلباً همه اینها با امام بودند و به امام عشق میورزیدند.
برای نجات از ازدحام جمعیت به شهر منتقل میشود. واقعاً اگر خودمان در ۱۹ سال پیش ندیده بودیم و حضور نداشتیم و میخواستیم از تاریخ اینها را بخوانیم، حوادث امروز برای ما افسانه بود، داستان و خیال بود. امّا داستانی که ما همه لحظات را با چشمان خودمان زیر نظر داشتیم و با وجود خودمان لمس میکردیم و میدیدیم. این فقط میتواند متکی به یک روح فوق العاده نیرومند و یک ایمان و اطمینان و یک آرامش فوق تصور ما و یک ارتباط عرفانی با خدا باشد که اینها از ویژگیهای امام بود. خیلی روشن است که امام به جز خدا و اراده خدا چیزی در زندگی خودشان نداشتند.
این خیلی روشن است، این مسائل را امروز همه دیدند. هفت الی هشت روز بعد از این، در شب بیست و دوم بهمن حادثهای از این عجیبتر دیدیم که آن را همه نمیدانند. وقتی مذاکرات در این ده روز به جایی نرسید و کار به پیکار رسید، در آخر دهه فجر دستور حکومت نظامی دادند. بین نیروهای مسلّح اختلاف افتاد. جمعی به نفع امام و بعضیها به نفع شاه وارد جنگ شدند. آن شب همه تهران شاهد تیراندازی و عبور گلولهای آتشین از فضا بود. فضای تیر همه جا را گرفته بود.
امام هم دریک مدرسه بیحفاظ و بیدفاع - مدرسه علوی - در خیابان عینالدوله دیروز و ایران امروز در یک خانه معمولی که یک انفجار کوچک میتوانست خانه را بر سر همه ما فرود بیاورد، زندگی میکردند. همه میدانستند که امام آنجا هستند. چون مردم آن روز تا لحظه آخر آنجا بودند. آن طرفتر صدای توپ و تفنگ و مسلسل را میشنیدیم. در همان مدرسه هم میشنیدیم.
دوستان خدمت امام جمع شدیم و به ایشان گفتیم: مناسب نیست شما امشب اینجا بمانید. اینجا را با یک خمپاره هم میشود هدف گرفت و خانه را کاملاً ویران کرد. شما چرا اینجا بمانید؟ شما به یکی از خانههای دیگر که برایتان در نظر گرفتند، تشریف ببرید. واقعاً ما یک ذره هم تردید نداشتیم که مصلحت نیست امام آنجا بمانند. دلمان میسوخت. دلهره داشتیم. مثل لحظاتی که امام وارد فرودگاه میشدند. آن موقعی که هواپیمای امام در فرودگاه نشست، بنده و امثال بنده و شاید همه کسانی که آنجا بودند، احساس میکردیم همه سنگینی هواپیما روی سینه و قلب ما است. به آثار این شجاعت و شهامت، امید و از بیرحمی و شقاوت دشمنان خودمان بیم داشتیم.
شب بیست و دوم بهمن هم همینطوربود. تا صبح یک لحظه نتوانستیم آرام باشیم. در نزدیک همان خانه، ستاد ما بود. هیچ نمیشد اطمینان داشت که چه میشود. ما همه هستی انقلاب را که امام است، در نقطهای گذاشتیم که کاملاً آسیبپذیر است. با یک قبضه خمپاره از هر نقطه از شهر تهران آنجا را میشد نابود کرد. چون هم نقشه شهر مشخص بود، هم نقطه مدرسه مشخص بود. این مقدار نقطه گیری برای یک خمپارهانداز کار سختی نبود.
واقعاً با همه وجودم این کلمه را عرض میکنم. ما وقتی که پیش امام رفتیم و اصرار کردیم و از ایشان خواستیم که ایشان آن شب را در مدرسه علوی نمانند، جوابی که ایشان دادند برای امثال ما قابل توجیه نبود. ولی اطمینان و ایمان و توکل امام ما را آرامش میداد. چون ما در طول هفده سال مبارزه این آثار را از ایشان زیاد دیده بودیم. این بار هم قابل باور کردن بود. حادثه پرواز انقلاب را دیده بودیم. ایشان گفتند: نترسید. خداوند اگر ارادهاش تعلق گرفته انقلاب را حفظ بکند، اینجا مرا هم حفظ میکند. اگر مرا حفظ نکند، انقلاب را حفظ میکند. شاید این متن صحبت ایشان باشد. درست یادم نیست. حرف ایشان را حفظ نکردم. مضمونی که به خاطر دارم، این است.
ایشان در آنجا ماندند. من بعداً از دیگران شنیدم که در خانه ماندند و مثل شبهای قبل برنامه داشتند. ما مثل مرغ بسیار متشنج و با یک دلهره غیر قابل توصیف آن شب سخت را به صبح رساندیم. من و آیتالله بهشتی و خیلی از دوستان دیگر با هم بودیم. گاهی عبور گلولهها را با خط سبز و آتشینی که در فضا رسم میکردند، میدیدیم.
انقلاب چنین محوری داشت و چنین پایگاه نیرومند و مدیریتی برای انقلاب بود. نمونههای آرامشی که انسان در شب عاشورا در امامحسین (ع) میبیند، یا در حضرت پیغمبر (ص) در غار مسیر فرارشان ازمکه به مدینه میبیند و یا در علیبن ابیطالب (ع) در لیلهالمبیت میبیند. چیز عجیبی است. با این روحیه امام این کار سخت را سامان دادند. خیلی مشکل است. شما رژیم سفّاکی را در نظر بگیرید که نمونه کارهایش پانزده خرداد است که آن جور خیابانها را غرق خون و اجساد مردم کرد. نمونهاش رفتاری بود که با مخالفین خودش در زندانها میکرد.
رحم و مروّت و حساب انسانیت در کارش نبود. یک انسان روحانی با سربازانی از نوع طلبه، بازاری، دانشجو، کارگر و دانشآموز غیرمسلّح در مقابل این رژیم واقعاً ستمشاهی و با پشتیبانانی مثل آمریکا و انگلیس و اسرائیل که حاضرند جنایاتی مثل هیروشیما و ناکازاکی به وجود بیاورند.
رهبری که با چنین مخلوقاتی مواجه بود، این انقلاب را با دست خالی اما با ایمان و با فریادهای الله اکبر دوستان و مریدانش پیروز کرد. این دوره اول کار است و بعد از انقلاب هم ما حوادث عجیبی داریم. خواهش میکنم آنهایی که اهل مطالعه هستند، یک مقدار انقلابهای دنیا را مطالعه کنند. آنها که کودتایی بوده و با نیروهای مسلّح انقلاب شد، وضعشان روشن است. سالها با حکومت نظامی اداره شدند.
آنهایی که کودتایی نبودند و کمی خلقی بودند، مثل الجزایر و جاهای دیگر که واقعاً خلقی بود و با مبارزات مسلّح پیروز شدند، سالهای طولانی با حکومتهای فوقالعاده و بدون قانون اساسی و بدون مجلس و انتخابات و بدون مراجعه به افکار عمومی اداره میشدند، مثلاً انقلاب شوروی. اوضاعی را که در زمان لنین و بعداً پیش آمد، ببینید که بر مردم آن مناطق چه گذشت! پشت پرده آهنین در چین چه گذشت! به همه جا بروید انقلابی این جوری پیدا کنید که پیروز بشود و در درون خودش این همه دشمن داشته باشد. نیروهای مسلّح گروهکهای چپ که از همان ده روز قبل از آرامش اوّل انقلاب استفاده و کلانتریها را غارت کردند.
پادگانها را غارت کردند. برای خودشان انبارکهای اسلحه درست کردند و آموزش دیدند. اینها دشمنان ما بود.هر روز در گوشهای بمبی منفجر میکردند. مبارزات مسلحانه داشتند. صدها ههزار نفر را علیه ما در خیابانها به رژه وادار میکردند. شاه و آمریکا ارتش را تربیت کرده بودند. گرچه بدنه ارتش ما ملّت بود و بعداً امتحانش را هم داد. پلیس هم همچنین. عوامل ساواک در کشور بودند. آمریکا که از اینجا رفته بود. انگلیس رفته بود وعده داده بود که به زودی با چمدانهای پر برمیگردیم و حقیقتاً هم خیال میکردند برمیگردند.
آنها برای خودشان با چند احتمال این جوری برنامهریزی کرده بودند. یا از اوّل با لیبرالها حکومت را قبضه میکنند و اسمش را انقلاب میگذارند ولی از آستین آنها دست اربابانشان و غربیها بیرون میآید یا با شورشهای مسلّح که در اختیار داشتند، انقلاب را سرنگون کنند و یا با کودتا و اگر این سه حرکت داخلی جواب نداد با حمله یک کشور همسایه که برای آنهم عراق مشخص شده بود. مانور و راههایشان مشخص بود.
اگر ما میخواستیم مثل بقیه انقلابها عمل کنیم، قطعاً میبایست حکومت نظامی میکردیم و مثل بقیه انقلابها برنامههای فوقالعاده داشته باشیم. قطعاً نمیبایست انتخابات میکردیم. نمیبایست قانون اساسی را به این زودی مینوشتیم.
اینها همه با تدبیر امام انجام میشد و بسیار به جا بود. از اعتمادی که ایشان به خودشان، به دولت و به مردم داشتند، آن روزی که وارد ایران شدند، در همین بهشت زهرا در نطقشان شما صدها بار شنیدید که گفتند: دولت تعیین میکنم. یعنی در اولین نطقشان صریح گفتند: من نیامدم که مثل گذشته عمل بکنم. کار را به اینجا رسانده بود.
واقعاً شما این دوره را ببینید. همه اینهایی که عرض کردم، طراحیهای دشمنان ما برای از بین بردن انقلاب بود که پشت سر گذاشتیم. اول خوشحال شدند و دیدند ما افرادی را به عنوان دولت تعیین کردیم که قابل تفاهم با آنها هستند. خام شدند. امام این کار را کردند. آن دوره را به خوبی پشت سر گذاشتیم. شورشهای مسلحانه با فتنه بنیصدر همراه شد. خود انتخاب بنیصدر برای آنها یک امید و اطمینان درست کرد. بعد که دیدند بنیصدر نتوانست با این ملت انقلابی کار بکند، شورشهای مسلحانه به راه انداختند. وقتی که بنیصدر عزل شد، بلافاصله شاهد جنگهای داخلی در سراسر کشور بودیم.
فتنه کردستان را راه انداختند. فتنه ترکمن صحرا را به راه انداختند. فتنه بلوچ را به راه انداختند. فتنه عرب را در خرمشهر به راه انداختند. خلق آذربایجان را در آذربایجان به راه انداختند یعنی هر جا یک نقطه اختلافی دیدند، آن را تحریک و یک فتنه در مقابل انقلاب درست کردند. در همه این شرایط درکشورهای معمولی و در انقلابهای معمولی حکومت نظامی و وضع فوقالعاده میشود. امّا در ایران امام وضع را عادی کردند. انتخابات خبرگان، انتخابات مجلس و انتخابات رئیس جمهور با زمانبندیهای مشخص انجام شد.
کودتا هم تدارک دیدند و اجرا کردند. کودتای نوژه نمونه آن است. آخرین برگشان باقی ماند که جنگ بود. یک ماه قبل از شروع رسمی جنگ، آمریکاییها و انگلیسیها صریح گفته بودند که ما در اسناد داریم که در این حرکتی که میشود، ایران کاری نمیتواند بکند. تحلیلشان این بود که ارتش با تسویههایی که شده، هنوز جان نگرفته است. سپاه هنوز به شکل یک جریان نظامی نیست. یک گروه انقلابی است.
ایران با تدارکات جنگ آشنایی ندارد. چیزهایی که موجود است، غربی است. اسلحههای غربی برای ایرانیها قابل پشتیبانی نیست. برای خودشان یک هفته وقت گذاشته بودند که پیش قراول ارتش بعث عراق در تهران باشد. چیزی که آنها را راضی میکرد این بود که لااقل خوزستان را عربستان و ما را از نفتمان محروم کنند. تحلیلشان این بود که محروم شدن از نفت مساوی با سقوط حکومت است. چون منبع درآمد دیگری در کشور نیست. به این برنامه خیلی مطمئن بودند. هشت سال گذشت. در جنگ التماس میکردند و گاه در شرایط ویژه، ادعای صلح جویی میکردند.
دست آخر با وارد شدن رسمی آمریکا در جنگ و زدن بنادر و کشتیها و سکوهای نفتی ما، امام را به پذیرش قطعنامه و آتش بس راضی کردند که آنهم با نظری که بعداً سازمان ملل داد و عراق را متجاوز و ایران را مظلوم اعلام کرد، همه تبلیغات جنگطلبی ایران خنثی شد. اینجا هم سیاست در میدان نظامی به نفع ما شد. امروز حداقل به اندازه ارزیابی سازمان ملل، ههزار میلیارد دلار هزینه جنگ و خسارت جنگ را طلبکاریم که باید روزی وصول بکنیم. در کنار جنگ، تحلیل دیگری داشتند که باز شکست خوردند.
آنها میگفتند: جنگ اگر از مسیر نظامی ایران را از پای در نیاورد، آنچنان اقتصاد ایران را فلج میکند و آن چنان زندگی را در ایران مشکل میکند که مردم، حکومت و انقلاب را ساقط میکند. چون اگر از لحاظ عادی حساب کنیم، فقر، بدبختی، گرفتاری، خسارت جنگ و عقبافتادگیهای ایران تحلیل آنها را منطقی میکرد. امّا همین امام سیاستهای بازسازی و سازندگی را در آخرین ماههای عمرشان امضاء کردند و به ما اعلام کردند و بقیه نیروهای امیدوارکننده استکبار را از دستشان گرفتند. اگر هشت سال جنگ بود، هشت سال سازندگی، کمبودهای آشوب دوران انقلاب، کمبودهای دوران جنگ و کمبودهای دوران پهلوی را که میراث فقر، تبعیض، ویرانی روستاها و مناطق محروم را برای ما به یادگار گذاشته بود، بر طرف کرد.
امروز بحمدلله ملّت ما شاهد کشوری تثبیت شده، هستند. همه نهادهای انقلاب، همه ارگانهای مدیریت کشور، قوای سهگانه، ارتش، سپاه، بسیج، دانشگاهها، صداوسیما، بخشهای صنعت، کشاورزی، خدمات، فرهنگ و هر چه که نیاز جامعه امروزی است، در هشت سال سازندگی به درجه مطلوبی رسیده است که آمریکاییها که همیشه با انقلاب پدر کشتگی داشتند، التماس مذاکره و رابطه میکنند که آخرین آن را شما از زبان رئیس جمهور آمریکا در روز عید فطر شنیدید.
آمریکای ستمگری که قسم میخورد و قول میداد که اگر از در بیرون رفته است، از پنجره برمیگردد، همانی که تردید نداشت، یا با لیبرالها، یا با آشوبگرها، یا با کودتا، یا با رژیم بعث، یا خالی کردن خزانه و محاصره اقتصادی ما را نیازمند خود نگه میدارد، الآن باید در یوزگی کند. این خیلی مهم است.
چند دقیقه صحبت کردم و به این حرفهای فهرست وار نگاه بکنید که ما از کجا به کجا رسیدیم. چه اتفاقی افتاد؟ انقلاب چه ایرانی را تحویل ملّت ایران داده است؟ ایرانی که معدنش، صنایع مادرش، مخابراتش، کشاورزیش، مدیریتهای امنیتی و تصمیمهای مهم اقتصادیش، را خارجیها انجام میدادند.
ایرانی که امروز از میان این همه شرارتهای دشمنان شرورش سر بلند بیرون آمده است. مردانش در صحنه هستند. فرزندانش با شهامت و رشادت در همان راهی که اماممان ترسیم کرده بودند، کوتاه نیامدند (تکبیر مردم)
ملّت ایران اگر آن روز از فرودگاه تا بهشت زهرا از امام خود استقبال کردند، هنوز هم قویتر و نیرومندتر و آگاهتر در صحنه هستند.
اگر آن روز عزیزان را هیجان انقلابی به صحنه آورد، امروز با آگاهی و تحقیق فهمیدهاند. دیدن اتفاقات گذشته و لمس دستاوردهای انقلاب آنها را در صحنه نگه داشته است. همه مرارتهای لازمه عبور از این مسیر را احساس کرد. ناآگاهانه نیست. همان ذوق و شوق خودش را در همین راهپیمایی چند روز پیش، یعنی روز جهانی قدس ابراز کرد.
شنبه آینده هم در راهپیمایی بزرگداشت سالروز پیروزی انقلاب حضور خواهد داشت و امتحان خواهد داد. حقیقتاً میتوانیم این قطعه تاریخ بیست ساله را به عنوان معجزه اسلام و قرآن و دستاورد بینظیر تمام عمر ایران و اسلام حساب کنیم. آنهم در عصری که همه تحلیلگران ادعا میکردند که دین و مذهب دیگر در تاریخ عرض اندام نخواهد کرد و به عنوان یک رابطه فردی انسان با خدا مطرح است.
امروز با این معجزه تاریخی و تاریخ ساز، یک بار دیگر در عصر فضا و ارتباطات، ملّت ما ثابت کرد که دین به عنوان یک حکومت و به عنوان محور حرکت جامعه در این زمآنهم بهترین است.
خداوند به شما مردم خوب و عزیز، وفادار، اجر و پاداش مناسب اهداء کند و ارواح پاک شهدای ما را با الطاف خاص خودش قرین بفرماید و به جانبازان و آزادگان و خانوادههای ایثارگران صبر و اجر کامل عنایت فرماید و روح امام بزرگ و رهبر بینظیر تاریخ را از ما راضی بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمه الله