سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در شهر مقدس مشهد
پیرامون : - ارزش ها و مکتب ها - شخصیت حضرت علی(ع)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین»
قالَ الله العظیم فی کتابه اَعُوذُ باللّه مِنَالشَّیطانِ الرَّجیم «اَلَمْ تَرَکیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کلِمَةً کشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُها ثابتٌ وَّ فَرْعُها فِی السَّمآءِ»[1] .
حضار محترم یادشان هست که بحث من درباره ارزش ها و مکتب ها بود. دو فصل گذشته در صحبتم به این جهات پرداختم که دشمنان ما با توجه به نقش اساسی مذهب در حرکت اجتماعی ما و آثاری که این نهضت در سایر مناطق اسلامی خواهد داشت، به وحشت افتادند و دوراندیشی برای شکستن این نهضت و انقلاب شروع شد. اشاره ای به تاریخ نیم قرن اخیر کردم که استعمار و دشمنان اسلام و ایران بعد از نهضت مشروطه هم یک بار نهضت اسلامی را شکستند و نهضت نفت را هم با جدا کردن مذهب از انقلاب شکستند، اما به نظر می رسد که این بار مردم آگاه تر و نیرومندتر، با دسیسه های ضدانقلاب مواجه می شوند. امید بشری هم برای موفقیت و ادامه نهضت وجود دارد.
در فصل دوم گفتم از نظر طبیعی انسان ها مساویند. ولی از نظر اقتصادی و در میدان عمل ارزش های قابل توجهی در اسلام وجود دارد که انسان ها را از هم جدا و ممتاز می کند. این در سازندگی اجتماع بسیار مهم است. به تعبیر دیگر بحث این است که آیا در اسلام طبقه و گروه ممتاز در جامعه وجود دارد یا ندارد؟ جواب این است که در مرحله ابتدایی و طبیعی گروه، نژاد و جمعیت ممتاز نداریم. همه مساوی هستیم. اما در مرحله عمل چند مورد از قرآن به دست می آید که امتیازاتی را برای انسان ها قائل شده است. یکی از این موارد تقوا و فضیلت عمل است، در اسلام یک انسان متقی و باتقوا به اندازه یک نفر انسان فاسق و فاجر و لاابالی نیست.
انسان متقی دارای امتیاز است. بسیاری از پست ها را در اسلام به انسان فاسق و فاجر نمی دهند. اجازه بسیاری از آنها را به انسان گناهکار که قابل اعتماد نیست، نمی دهند؛ مخصوص انسان عادل و با تقواست. مثال زدم انسان گناهکار و معصیت کار نمی تواند، مرجع تقلید، قاضی و شاهد دادگاه شود. نمی تواند حاکم و دارای منصب حکومتی شود. البته اگر اسلام بخواهد اجرا شود، اینها از این حقوق محروم هستند. فرض می کنیم عالم هم باشد و خیلی چیزهای دیگر هم داشته باشد.
در زندگی پیغمبر(ص) از این ریزه کاری ها خیلی وجود دارد. با دقت مواظب بود که این معیارها را در نظر بگیرد تا انسان های بی فضیلت سراغ پست های مهم نروند. دقت می کرد که مأموران دولت به حساب خود، پست های مملکتی را که سرنخ کشور و مربوط به همه مردم است، در اختیار خود نگیرند. مثلا اگر کسی می خواست از پست، مقام و منصبی که به او واگذار شده، استفاده شخصی کند، پیغمبر(ص) به شدّت جلویش را می گرفت و این کار را به عنوان یک عمل ضدتقوا، مانع منصب می دانست.
مثلا یکی از اصحابش را برای جمع آوری زکات به یکی از مناطق فرستاد. یعنی مأمور مالی بیت المال باشد که زکات را خوب جمع کند. وقتی به مدینه برگشت، به پیغمبر(ص) گزارش دادند قسمتی از اموال را تحویل بیت المال داده و یک مقدار را خودش برد و می گوید، اینها مال شخصی من است. پیغمبر(ص) احضارش کرد و فرمود: شما از اینجا که رفتید، مال شخصی نداشتید. چطور از سفر برگشتی و بخشی از این اموال مال شخصی تو شد؟ گفت، گزارش کار من این است، وقتی رفتم و در منطقه با مردم برخورد کردم، مردم تا قبل از اسلام همیشه با مأمورین مالیات های دزد و زورگو مواجه بودند. وقتی با شخص من مواجه شدند، دیدند اصلا به آنها زور نمی گویم وبه آنها فشار نمی آورم. حق دولت را از آنها می خواهم و چیز بیشتری نمی خواهم. مردم مجذوب من شدند. ضمن اینکه حقوق مالیاتی خود را می پرداختند، چیزی هم به عنوان هدیه به من دادند. این مسأله برای پیغمبر(ص) خیلی گران تمام شد.
از نظر ما به طور عادی وقتی برخورد می کنیم، بشنویم مردم به مأموران دولتی هدیه می دهند، چیز مهمی نیست. بلکه می گوییم مأمور محبوبی است که مورد اعتماد مردم است و مردم خودشان خواسته اند چیزی بدهند و اهمیت نمی دهیم. اما پیغمبر(ص) اولا اموالی را که این شخص به عنوان هدیه گرفته بودند، از او گرفتند و به بیت المال دادند. بعد هم به منبر رفتند و یک سخنرانی داغ کردند و این شخص را مورد عتاب قرار دادند و فرمودند: من نمی دانم چطور شد؟ ما مأمور می فرستیم و وقتی برمی گردد، می گوید این هدیه است که مردم به من دادند. پیغمبر(ص) فرمود: من از این آقا سؤال می کنم، این هدیه ای که به شما داده اند، چرا روزی که در خانه ات در مدینه نشسته بودی و منصب نداشتی، به شما هدیه نمی دادند؟
مردم اگر به هر شخص خوب و نجیب هدیه می دهند، چرا به بقیه مردم ندادند؟ شما حق ندارید از پستی که دولت اسلامی در اختیار شما گذاشته، به هیچ عنوان حتی به عنوان هدیه برای خودتان بهره شخصی بگیرید. این ضدتقوا است. این تقوا برای کسی که می خواهد یک پست مالی در حکومت اسلامی تحویل بگیرد، کافی نیست. این برخورد شما به نصاب تقوا نمی رسد. اگر به حکومت اسلامی نگاه کنید، می توانید بفهمید که چقدر دقت می شود. چقدر به عنصر تقوا در اداره کشور و تعهد نسبت به پست های اداری و دولتی اهمیت داده می شود. عبارتی که از پیغمبراکرم(ص) نقل شد، خیلی جالب است.
می فرماید: «من وضع من امر مسلمین شیئآ ثم والله علیهم احدآ محاباة لعنهم اللّه علی یوم القیامة و لم یقل عولا». اگر مفهوم این جمله را بر سر در وزارتخانه ها، بالای سر وزرا و دم در ادارات بگذاریم، اگر این عبارت را تابلو کنیم و در کارگزینی ادارات بگذاریم و بخواهیم به این جمله عمل کنیم، یک مأمور فاسد در ادارات دولتی ما نباید باشد. می فرماید: کسی که مسؤول امر حکومت مردم و مسؤول حکومت مسلمانان می شود، روابط را به جای ضوابط بگیرد، به جای اینکه انسان های با صلاحیت را در پستی بگمارد، از روابط شخصی استفاده کند، روی حب قوم و روابط خویشی و رفاقت، مأموری که با صلاحیت نیست، انتخاب کند، خداوند تا قیامت او را لعنت می کند. از این به بعد هر عمل و عدالتی که بخواهد انجام بدهد، خداوند از او نمی پذیرد.
این چنین سخت گیری در مورد کارهای عمومی ضرورت دارد و لازم است. ما در گذشته مزه تلخ مأمورانی که با رابطه ـ نه با ضابطه مناسب ـ حکومت را گرفته اند، چشیده ایم و فهمیده ایم که به خاطر پارتی بازی و فامیل بازی و قوم و خویش تراشی و دوست بازی که با مناصب حکومتی و پست های دولتی این جوری معامله شده بود، چه بر سر این ملت آمد.
جنایتی از این بزرگتر نیست که مسؤول یک امر اجتماعی که سرو کارش با مال، جان، مغز، حیثیت و زندگی مردم است، مسامحه کند و از روی رفاقت و دوستی و باندبازی افراد غیرسالم را در پست های حساس بگذارد.
پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: کسی که چنین بکند، کسی که از این راه سوء استفاده بکند، خداوند او را تا قیامت لعنت می کند، در عین حال هر عدالتی که بخواهد انجام بدهد، دیگر ارزش ندارد و آن ظلمی که کرده و بر سر مردم عنصر نامطلوب و فاسد را گمارده که آثارش می ماند، برای همیشه اعمال خیر این آدم هم ارزش ندارد و نباید این گناه را انجام دهد. لذا پیغمبر(ص) همیشه سعی می کرد در انتخاب مأموران به تقوا اهمیت فراوان دهد.
گاهی پیغمبر(ص) می آمد به یک جوان بیست ساله به خاطر تقوا یک پستمهم می داد. شخصیت های بزرگ اسلامی هم بودند و پست نمی داد. وقتی که پیامبر(ص) مکه را فتح کرد و خواست از مکه برود، جوانی به نام اسحاق را در آنجا حاکم کرد. شخصیت های بزرگ آمدند و اعتراض کردند. پیامبر فرمود : بی خود اعتراض نکنید، معیار فضیلت در اسلام این نیست که سن فلان کس چقدر است و یا به کدام فامیل بسته است «لیس الاکبر هو الا فضل بل فضل هو الاکبر» فرمود: در نظر من معیار ارزش سن بزرگ یا فامیل بزرگ نیست، بلکه فضیلت های یک انسان است که در نظر من انسان را با فضیلت بار می آورد و بزرگ می کند. این جوان صلاحیت حکومت مکه را دارد و بهتر از شما است. اتفاقاً مکه را خوب اداره کرد که در تاریخ هست. نمی خواهم بگویم معیار ما ارزانی است که آن جوان در مکه آورد.
وقتی پیامبراکرم(ص) تشخیص می دهد که زیدبن حارثه که یک بنده و یک برده است که او را در مکه فروخته اند، دختر عمه خود را به این بنده آزاد شده می دهد که ازدواج کند، خیلی ها اعتراض می کنند و حضرت می فرماید: معیار فضیلت، بندگی و عبد زادگی و سیاه و سفید بودن نیست و چیز دیگری است. پیامبر(ص) در هنگام وفاتشان، پسر همین زید را فرمانده لشگر عظیمی می کنند که سران قریش و مهاجر و انصار در آن ارتش بودند. عمر، ابوبکر و دیگران بودند. پیامبر اکرم(ص) جوان هیجده ساله یا بیست ساله همین زید را برمی دارد و اسامه را حاکم و فرمانده می کند. طوری که بعضی ها اعتراض می کنند و می گویند که یک جوان را فرمانده و حاکم کردید، در حالی که شخصیت های بزرگتری در این ارتش هستند.
حضرت فرمود: اگر امروز شما نق می زنید، دیروز هم درباره فرماندهی پدرش نق زدید. اسلام این حرف ها را نمی پذیرد. صلاحیت مهم است. معیار ارزش را از جای دیگر می گیریم. این یک نکته بود. چون امشب می خواهم بحث را تمام کنم، کوتاه می کنم. به علاوه یک مقدار سؤالات از آقایان به دست من رسید که اگر آقایان گفتند سؤالاتشان را جواب دهم و اگر حالم مقتضی باشد، پاسخ آن سؤالات را خواهم داد.
پس گفتم یکی از امتیازاتی که در مکتب اسلام پیدا است و انسان را ممتاز می کند و صلاحیت مشاغل به او می دهد، تقوا است. انسان فاجر، فاسق، گناهکار، ناپاک و آلوده نمی تواند در مکتب اسلام با انسان پاک، عادل، صحیح العمل و سالم امتیاز برابر داشته باشد.
مسأله دومی که در اسلام به چشم می خورد و در قرآن صراحت دارد، علم، فن و صلاحیت اطلاعاتی است. «اَمَّنْ هُوَقانِتٌ انآءَ اللَّیْلِ ساجِدًا وَّ قآئمًا یَّحْذَرُ اْلاخِرَةَ وَ یَرْجُو ارَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ اِنَّما یَتَذَکرُ اوُلُوا اْلاَلْباب»[2] .
به صراحت می گوید: آیا می توانیم دانشمند و باسواد و جاهل و نادان را با یک چشم نگاه کنیم؟
عرض کردم از نظر انسانیت، مساویند و فرقی نمی کنند. از نظر حقوق هر دو مساوی هستند و هیچ حقی از هیچ کدام نمی تواند ساقط بشود. اما امتیاز دانش، علم، فن، هنر و آشنا بودن با مسائلی که بدرد اجتماع می خورد و می تواند اجتماع را پیش ببرد و به اجتماع صلاح بدهد، در اسلام مورد قبول است. منتها کسب دانش انحصاری نیست. اگر روزی مکتب اسلام به طور کامل اجرا شود، وسیله کسب علم و هنر و دانش در اختیار تمام مردم گذاشته می شود و اصولا تحصیل علم مجانی و اجباری و به قول امام رضا(ع) باید جوری شود که تمام جامعه، مدرسه و مهد دانش شود که مردم هر جا که نشستند، کسب علم کنند.
«من جلس جلسآ لم یذت فیه علمآ لم یذت من اللّه الی بعداً»، این جوری بشود که انسان در هر محفل که می نشیند، اگر آنجا یاد نگیرد و علم او افزوده نشود، از خداوند دور شده است. یعنی این جور می خواستند، «اطلب العلم من المهد الی اللحد.» انسان تا آخر عمر دنبال دانش برود و بچه بی سواد نداشته باشیم و آن روزی که ما جشن مرگ آخرین بی سواد مملکتمان را بگیریم و همه مردم باسواد بشوند، خواندن و نوشتن فراگیر شد، آن روز می توانید بگویید از این به بعد ما به جامعه اسلامی رسیده ایم. می دانید زکات، مصارف فراوانی دارد و می دانید افضل مصارفش، مصرف کردن در راه تحصیل علم برای بچه هایی است که درس می خواندند.
اگر ان شاءاللّه جامعه اسلامی به حدی که باید برسد، رسید، نمی تواند اجازه دهد یک انسان به دلیل فقرش، به دلیل عقب ماندگی اقتصادی اش و به دلیل مشکلات زندگی اش از مدرسه و تحصیل تا حدودی که امکان و استعداد دارد، محروم بماند. در چنان شرایطی کسانی که علم بیشتری می آموزند و تحصیل بیشتری می کنند و چیز بهتری می دانند، باید ارزش آنها بیشتر باشد. اگر جامعه ما جامعه دانشمند و باسوادی بود، امروز بسیاری از این گرفتاری ها را نداشتیم. نمی دانم شما چقدر با مقدار وابستگی اجتماعی، علمی و اقتصادی ما آشنا هستید. سایر اجتماعات دنیای غرب و دنیای متمدن امروز از لحاظ علمی از ما جلوتر هستند. این خاصیت علم است. باید به علم اهمیت داده شود. تا جامعه ای از لحاظ علم، سواد و دانش به سطح محسوس امروز دنیا نرسد، همیشه گرفتار است. به همین جایی که من ایستاده ام، نگاه کنید، این میکروفون و این بلندگو و چیزهایی که ماالان داریم از آن استفاده می کنیم، پلی است که ما را به آنها وابسته کرده است.
به این کابل، به این سیم برق، به اتاق خودمان که نشستیم، به ماشینی که با آن در صحاری حرکت می کنیم و کشاورزی می کنیم، در کارخانه ای که کار می کنیم، در مغازه ای که کار می کنیم، هر جا که کار کنیم، وابسته هستیم. دنیای غرب از نظر علمی پیشرفته است. سواد و علم آن چنان موقعیتی به آنها داد. ما کشورهای عقب نگه داشته شده هستیم. کشورهای پیشرفته ما را با عمل خودشان تحت فشار گذاشتند. خیال می کنیم اگر چهار دستگاه ماشین مونتاژ کردیم یا توانستیم فرض کنیم چند وسایل پلاستیک بسازیم، دیگر صنعت مستقل داریم. آنها قدم هایی به جلو گذاشته اند که با علمشان برای سال های طولانی مردم را مسّخر و وابسته خودشان کرده اند. ممکن است کارخانه ماشین سازی بیاوریم و ماشین را خودمان بسازیم که پیشرفت و تکامل است. اما در همان موقع مغزهای الکتریکی پیشرفته و کامپیوترهای پیچیده در صنعت رونق پیدا می کند. ما یک ماشین پنجاه هزار تومانی می سازیم، اما غرب یک مغز الکترونیکی چند میلیونی می سازد و ما نمی توانیم بسازیم، در حالی که ضرورت دارد داشته باشیم.
ممکن است یک کارخانه برق بسازیم، اما آنها کارخانه اتم می سازند و ما به اتم نیاز داریم. امروز کشوری مثل چین کمونیست، مجبور شود با ژاپن که از نظر علمی و تکنیک پیشرفته است، قرارداد ببندد تا هشتاد میلیارد دلار تکنیک و علم وارد کند و در مقابل مواد خام، نفت و زغال بدهد که همه آن انرژی است. این خاصیت علم است. اگر اسلام روی علم تکیه کرد و آن را امتیاز می داند، کاری بسیار اساسی است که قانون گذار اسلام این مسائل را درک می کند. اگر نظام اسلامی و جامعه ما عالم و باسواد نباشد، نمی تواند در عرصه تنازع بقا، استقلال و عظمت کسب نماید.
آمریکایی ها برای دادن یک مغز الکترونیکی و یک کامپیوتر پیشرفته که در صنعت شوروی ضرورت دارد و در کارهای فضایی خیلی به دردشان می خورد، شرط می گذارند. از همین طریق به دولت شوروی فشار می آورند و می گویند به این شرط می دهیم که اجازه بدهید هر سال دو هزار یهودی از شوروی بیرون برود. خود اسرائیل پول می گیرد. تحمیل سیاسی می کنند. چون علم و سواد است و شوروی لازم دارد. شوروی می داند با کامپیوترهای ناقص نمی تواند هواپیماهای مافوق صوت را خوب هدایت بکند و در کارخانه با آن دقت و ظرافت نمی تواند کنترل کند.
دنیای غرب آن چنان برای خود نان پخته و در سایه علم و پیشرفتش آن چنان جلو رفت که سال های سال، ما هر قدم که مستقل شویم، در قدم بعدی ما را گیرمی اندازد و نقشه می کشد. پدرسوخته هستند. یک جنگ درست می کنند و مجبور می کنند تا ملت ها هواپیما بخرند.
ما زحمت کشیده ایم، کارخانه ساخته ایم، مونتاژ کردیم، ماشین های خود را می سازیم. اما سازندگان هواپیمای فانتوم اف 14 به اندازه ده کارخانه، ما را استثمار می کنند. تازه این هواپیما این قدر پیچیده است و آنقدر کار کردن با آن مشکل است که همراه آن باید کارشناس از آنجا بیاید و ماهی یکصد هزارتومان بگیرد و همراه هواپیما باشد، جاسوسی بکند، قدرت ارتش را کنترل بکند. بدون او نمی توانیم اقدام کنیم. این نتیجه فن و علم است.
بعضی از علما از این آیه قرآن استفاده می کنند که در ابتدای خلقت، خداوند با آدم که صحبت می کند، می گوید: «فَسَجَدَ اْلَملائِکةُ کلُّهُمْ اَجْمَعُونَ»[3] . همه ملائکه به آدم سجده کردند و فقط شیطان سجده نکرد. بعضی ها قدری جرأت دارند و در تفسیر دستشان باز است و می گویند منظور از ملائکه، نیروهای طبیعت می باشد. می گویند اینکه خدا می فرماید: اول آدم را امتحان می کنیم و به ملائکه می گوید که این آدم را سجده کنید و ملائکه می گویند از این بهتر هستیم چرا سجده کنیم؟
خداوند می گوید: من چیزی می دانم که شما نمی دانید. «وَ عَلَّمَ ادَمَ اْلاَسْمآءَ کلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکةِ فَقالَ اَنِبْئوُنی باَسْمآءِ هؤُلاءِ اِنْ کنْتُمْ صادقینَ»[4] ،
خداوند همه علوم را به آدم یاد داد. وقتی ملائکه دیدند که آدم، عالم و با سواد است و بیش از آنها می داند «قالَ یآادَمُ اَنْبئْهُمْ باَسْمآئِهِمْ فَلَمّآ اَنْبَاَ هُمْ باَسْمآئِهِمْ قالَ اَلَمْ اَقُلْ لَّکمْ اِنّی اَعْلَمُ غَیْبَ السَّمواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اَعْلَمُ ما تُبْدوُنَ وَ ما کنْتُمْ تَکتُمُونَ[5] »، علم خودت را ظاهر کن و به آنهایی که نمی دانند بگو. وقتی ملائکه
علم آدم را دیدند، در برابر آدم سجده کردند. بعضی تعبیر می کنند که ملائکه سمبل همین نیروهای طبیعت هستند. این نیروهای طبیعی که در مقابل انسان عالم و باسواد سجده می کنند و خاضع و تسلیم هستند. این واقعیت است. شاید منظور آیه هم این نباشد، منتها واقعیت است که جامعه عالم و باسواد می تواند از آب، برق، هوا، سد، رودخانه، نیروی انقلابی، منطقه و از تمام امکانات که در کشورش هست، استفاده بکند و جامعه بی سواد و کم سواد نمی تواند چنین کاری را بکند. به علاوه انسان های کم سواد دچار مشکلات اجتماعی می شوند و زود فریب گول می خورند. با اختصار رد می شوم.
امتیاز سوم که خدا و قرآن برای بشر قبول دارد، جهاد و مبارزه است که آیه اش را برای شما می خوانم: «لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ اْلمُؤْمِنینَ غَیْرُ اوُلِی الضَّرَرِ وَ اْلمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ باَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسهِمْ فَضَّلَ اللّهُ اْلمُجاهِدینَ باَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسهِمْ عَلَی اْلقاعِدینَ دَرَجَةً وَّ کلاًّ وَّعَدَاللّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللّهُ اْلمُجاهِدینَ عَلَی اْلقاعِدینَ اَجْرًا عَظیمًا»[6] .
یعنی خداوند اجازه نمی دهد انسان های مبارز و فداکاری که جان و مالشان را در راه سعادت اجتماع به کار می اندازند و فداکاری می کنند، هم کفه انسان های تنبل و بدبخت و خودخواهی باشند که در افق دیدشان فقط خودشان را می بینند. پس اینها مساوی نیستند. انسان فداکار، با گذشت، تلاشگر و انسانی که در راه حق مبارزه کند، فضیلت دارد. یک سرباز اسلام و سرباز فداکار اجتماع هیچ وقت مثل یک رباخور که صبح تا شب کار می کند تا پول سیرکردن شکم و رفاه و بهتر کردن زندگی را به دست بیاورد، یکی نیست. اینها نباید مساوی باشند. حق هم این است که اینها مساوی نباشند.
شما الان نمونه ها را در جامعه خودتان ببینید. اکثر مردم مدت ها مبارزه کردند. زندان رفتند. شهید شدند. زحمت کشیدند. اعتصاب کردند. ضرر مالی دیدند. وقت صرف کردند. از پستشان اخراج شدند. بعد از انقلاب هم دارند رنج می کشند. شب و روز وقت مصرف می کنند. الان جوان ها در دهات و روستاها خدمت می کنند. یک عده اسلحه به دوش امنیت شهر را حفظ می کنند. اینها یک تیپ از مردم هستند.
یک عده از همین مردم هستند که وقتی دیگران زحمت را کشیده اند، چون انقلاب شد و قدری فشار کم شد، دارند از این آزادی سوء استفاده و جیب های خود را پر می کنند. نامشروع زیاد فروشی و کم فروشی می کنند، این آقا دارد از کسی که زحمت کشید، جهاد کرد، انقلاب کرد، و شرّ ساواک را از سر مردم کم کرد، این جور قدردانی می کند! دم مغازه اش می نشیند و جنس را دو برابر قیمت می فروشد و احتکار می کند که مردم را به زحمت بیندازد. شما می گویید این دو نفر آدم را باید مثل هم مقایسه کرد؟ باید گفت انسان ها مساوی هستند؟ این قابل قبول است؟ این منطقی است؟ قرآن می فرماید: اینها نمی توانند مساوی باشند.
این وضعیت افراد بد است. در وسط آدم های بی تفاوت هستند که گران فروشی نمی کنند، ولی فداکاری هم نمی کنند. دم مغازه یا پشت میز می نشینند، قدم می زنند، کار می کنند، نان به دست می آورند و می خورند. در جامعه هر چه بادا باد و دنیا هر طوری می خواهد برود و هرکس هر جور می خواهد، باشد. مزاحم نیست، ولی خدمت هم نمی کند. نه کوزه ای آب می کند، نه کوزه ای را می شکند. باز می گویید این انسان با آن انسان مساوی است؟ قرآن می گوید: «لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ اوُلِی الضَّرَرِ وَ اْلمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ بَاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسهِمْ فَضَّلَ اللّهُ اْلمُجاهِدینَ باَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسهِمْ عَلَی اْلقاعِدینَ دَرَجَةً وَّ کلاًّ وَّعَدَ اللّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللّهُ اْلمُجاهِدینَ عَلَی اْلقاعِدینَ اَجْرًا عَظیمًا»[7] .
خداوند با درجه بزرگ و پله های بلند افراد مبارز و فداکار را بر دیگران ترجیح می دهد. پیغمبر اکرم(ص) با دقت مواظب اصحاب بدر بود که در جنگ اول اسلام که خیلی خطرناک بود، شرکت کرده بودند. تا آخر عمر به اینها احترام می کرد. اگر در مجلسی وارد می شدند و دیگران قبلا جاها را گرفته بودند، توقع پیغمبر(ص) این بود که دیگران بلند شوند و آنها بنشینند، برای اینکه فضیلت و ارزش جهاد را در نظر انسان ها بالا ببرد.
از این سه امتیازی که برایتان گفتم، نتیجه گیری کنید. اگر جامعه ای معیار فضیلتش اینها باشد، چه جامعه ای در می آید؟ انسان باسواد، عالم و در عین حال با تقوا و مبارز، یعنی انسانی که این سه بعد را داشته باشد، تمام فضایل انسانیت را برده و با سواد است.
یک امتیاز، تقوا است. یک امتیاز، جهاد و مبارزه است. انسان عالم و با تقوای غیر مبارز یک امتیاز را و انسان عالم بدون تقوا و بی مبارزه دو امتیاز را از دست داده است. انسان جاهل و فاسد و تنبل و خودخواه هیچ امتیازی ندارد. اگر معیار و ملاک ارزش در جامعه ای زنده بشود، آن موقع مسابقه مردم به سوی فضیلت، عظیم و جاری می شود و همه برای علم و تقوا و جهاد، مبارز، تلاش گر و بسیج می شوند. چنین جامعه ای آزاد و آباد خواهد بود. چنین جامعه ای پیروز و شکست ناپذیر است. هر یک از اینها حاکم باشند، وضع آن جامعه بد است. بعضی جاها خطرناک است. اما بی تقوا خیلی خطرناکتر است. اگر انسان بی صلاحیت حربه دانش را در دست خود بگیرد و بدون فضیلت بخواهد از حربه دانش استفاده کند، مثل جامعه غرب سیاه و لجن زده امروز می شود.
جنایات غرب باسواد ولی بی تقوا، غرب باسواد ولی غیرمجاهد و تنبل و محتکر، دنیا را سیاه کرده است. در فلسطین کشتار می کند. در ایران کشتار می کند. در آفریقا کشتار می کند. مردم را به جان هم می اندازد. همه تلاشش این است که جنگ درست کند و خون بریزد و اسلحه بفروشد و نفت ببرد. انسان با سواد و بی تقوا خطر بزرگی برای بشریت دارد، ولی انسان متقی بی سواد آن قدرها خطرناک نیست. بُعد کارش زیاد نیست. شعاع عملش زیاد نیست. خطرناک نیست. انسان مبارز اگر با تقوا نباشد، خطرناک است.
بسیاری از مبارزین را می بینیم. که الان که پیروز شدیم و انقلابمان به جایی می رسد، دارند بی تقوایی می کنند. این خطرناک است و بد از آب در می آید. مجموعه این سه امتیاز یک جامعه را آباد و آزاد می سازد. هر یک از این سه امتیاز که کم شود، جامعه را بدبخت می کند. اگر جامعه ای آزاد باشد، در اثر این امتیازها آسیب ناپذیر است. اگر جامعه ای جاهل باشد، آسیب پذیر است.
متأسفانه همان طور که شب های قبل گفتم، ضدانقلاب و دشمنان انقلاب اسلامی ما با حربه های گوناگون به جان ما افتاده اند که جلو جامعه ما را بگیرند. از هر گونه حربه ای استفاده می کنند. بزرگترین حربه شان حربه نفاق افکنی و اختلاف ایجاد کردن است. اگر بیدار نباشید، اگر برخوردتان با مسائل سبک و برخورد یک انسان جاهل و ناآگاه و نادان باشد، زود ملعبه دست اینها قرار می گیرید.
دست های مرموزی که متأسفانه بیشتر از آستین مطبوعات درآمده، با شایعه پراکنی، دو به هم زنی، فتنه انگیزی، غیبت، دروغ، از اینجا به آنجا بردن و از آنجا به اینجا آوردن می خواهند اجتماع ما را به هم بریزند که در مشهد خودتان در این دو سه روزی که من اینجا بودم، مظهرش را دیدید. خوشبختانه با آ گاهی و بیداری و تقوای طرفین، قضیه به خوبی دارد حل می شود و سر منافقان تفرقه انداز به دیوار می خورد و دماغشان به خاک مالیده می شود.
من امروز به محضر علمای این شهر آیة اللّه شیرازی و حضرت آیت الله قمی رفتم و با آقایان صحبت کردم. از صحبت هایی که آقایان کردند، فهمیدم که یک عده فتنه انگیز وجود دارند. خبرهای دروغ از این طرف به آن طرف می برند. آنها با حسن نیت و آگاهی و بیداری خودشان این مسائل را به خوبی درک می کنند و با نهایت بردباری و صداقت و صبر انقلابی با مسائلی که پیش آمده که می خواهند تفرقه اندازی کنند، مقابله می کنند.
کاری که درصدر مشروطه کردند و کاری که در نهضت نفت کردند، می خواستند به سرشما بیاورند. این خطر بحمداللّه برطرف شد. شما مردم مشهد بیدار و آگاه باشید. هیچ وقت تحت تأثیر القائات شیاطین قرار نگیرید، چیزی که در آن تردید ندارید، شک و شبهه ندارید ـ از ضروریات ابتدایی یک نهضت است ـ تردید کردن و شبهه کردن در آن غلط است. یکی از چیزهایی که دشمنان ما ترسیدند، این است که وقتی دیدند مسلمان ها برای ایجاد حزب به راه افتادند و حزبی تشکیل دادند که اکثریت جامعه اسلامی را دربرگرفته است، چون مورد تأیید امام است و مردم استقبال کرده اند، دشمنان دین و دشمنان انقلاب به وحشت افتادند. آنها از افراد پراکنده نمی ترسند.
تجربه نشان داد. اگر در مشروطه شکست خوردیم، به این دلیل بود که متحزب نبودیم. برنامه و طراحی نداشتیم. اگر در برنامه ملی کردن صنعت نفت شکست خوردیم، علتش این بود که یک حزب نیرومند پشتوانه انقلاب نبود. ما نخواستیم این تجربه برای بار سوم تکرار شود. تصمیم گرفتیم مردم را متشکل کنیم و حزب جمهوری اسلامی ایران را تشکیل دادیم. این چیزی است که مردم فهمیدند و استقبال کرده اند و بدون تردید علمای اعلام، فقها، خطبا و مردم فهمیده ما می دانند که ضرورت این عمل قابل انکار نیست. احزاب کوچک و گروه های ده نفری و صدنفری و هزار نفری که در مقابل جمعیت چند میلیونی قرار می گیرند، در یک دنیای آزاد و دمکرات برایشان وحشت دارد. هنوز این مسائل تجربه عینی نشده است.
اگر امروز به فرانسه، انگلستان، سوئد، آمریکا و ژاپن بروید، می بینید آنجا برای یک رأی ارزش عظیمی قائلند. خیال می کنید مثلا در ایتالیا، فرانسه یا انگلستان تفاوت دو حزبی که حکومت می کنند، چقدر است؟ آن یکی مثلا سی میلیون رأی و این یکی سی میلیون و صد رأی آورد. در دنیای آزاد به همین صد رأی اضافی حق حکومت می دهند. لذا رأی و نظر ارزش داد. آن جایی که این مسائل را می دانند، وقتی می بینند در کشور ما که به طرف آزادی و دموکراسی می رود، جمعیت اکثریت نود درصد یا بیشتر را در اختیار دارد، برای همیشه از اعمال نفوذ مأیوس می شوند. چون مأیوس می شوند، به دست و پا می افتند و خیانت می کنند و دروغ می گویند و شایعه پخش می کنند و نفاق افکنی می کنند و ضربه می زنند.
نباید آن قدر ساده باشیم که در مقابل این گونه جنایت ها و این گونه تزویرها خودمان را از دست بدهیم. به این دلیل که خودم وابسته این حزب هستم، امیدوارم روحیه ام از این بالاتر باشد که بتوانم یک اصل را ترویج می کنم. مصداق این اصل هر کجا می خواهد، باشد. نمی توانیم بدون تشکل، تحزّب، تشکیلات، تخصص و تقسیم کار در دنیای امروز پیروز شویم.
اسلام را خواستید، ولی تشکل و نظم و نظام زندگی شما ضامن بقا و پیروزی شما است. این هم تذکری که می خواستم بدهم.
امشب شب نوزدهم، شب ضربت خوردن مولا علی بن ابیطالب(ع) است. چند جمله ای هم در رابطه با آن مولای بزرگ و رهبر عظیم الشأن شیعه و آن افتخار بشریت صحبت کنیم. مردی که عدالت و فضیلتش وسیله ای در دست دشمنان او شد که او را شهید کنند. «قتل علی بن ابیطالب(ع) فی محراب عبادته لعدالته» این جمله را یک مسیحی می گوید: «علی(ع) را به خاطر عدلش در محراب عبادتش کشتند». بعد خودش توضیح می دهد و می گوید که عدلش این بود که دشمناش را می شناخت. خوارج که در کوفه زیر سایه خودش زندگی می کردند، شناخته شده بودند. دید او خیلی عظمت دارد. ازمنه از نظر تشابه تاریخی خیلی شبیه هم هستند. علی بن ابیطالب(ع) وارث یک وضع به هم ریخته و تبعیض اقتصادی و فساد اداری بود که وقتی برسرکار آمد، در همه جا فساد و تباهی بود. حکام نالایق و مأموران شرور همه جا را گرفته بودند. اطرافیان حکومت افرادی بودند که می خواستند به نفع جیب خودشان از اموال عمومی استفاده کنند.
علی(ع) وقتی بر سر کار آمد، در چندین جناح مبارزه کرد. اولین کاری که کرد این بود که اطراف حکومت را پاک نمود و طلحه ها و زبیرها و امثال اینها را که از بیت المال برای خودشان جیب دوختند، دور کرد. حکام کثیفی مثل معاویه و زیادبن ابی و امثال اینها که از طرف خلیفه سوم گمارده شده بودند، باید عزل می شدند. این هم از مشکلات علی(ع) بود. جنگ ها پشت سر هم بر علی بن ابیطالب(ع) تحمیل می شد و اجازه سازندگی را به علی(ع) نمی داد. پنج سال حکومت و سه جنگ بزرگ که یکی از جنگ ها هفت الی هشت ماه طول کشید. جنگ صفین و جنگ با خوارج نهروان در داخل حکومتش اتفاق افتاد. عده زیادی باور کرده بودند که باید بخورند و ببرند. وقتی علی(ع) آمد، در اولین سخنرانی خود ـ وقتی روی شتری سوار بود و وارد کوفه شد، در مراسم استقبال و در اولین جلسه در مسجد کوفه ـ مطلبی گفت که مفت خورها را مأیوس کرد و آنها شروع به کارشکنی کردند. فرمود : «والله ما ادراکم من شیئکم هذه ما قام لی اولا یضرب ان خرجت انکم بغیر رحی و راحلة و انا خائن».
فرمود: مردم کوفه ـ این خطاب به همه مسلمان ها بود ـ در مورد استفاده بیت المال به شما بگویم تا یک درخت نخل خرما از مال خودم در یثرب و مدینه داشته باشم، از بیت المال شما به عنوان حقوق چیزی برنمی دارم. علی(ع) تا وقتی که صاحب یک نخل در باغ های خود است، باید از دارایی و دسترنج خودش بخورد. تا یک درخت خرما دارم، از بیت المال شما نمی خورم. وقتی نداشتم، آن وقت ضرورت ایجاب می کند که ارتزاق کنم. امروز که وارد کوفه شما می شوم ـ به مردم می فرمود ـ می بینید یک شتر دارم و این بار و بنه من است. روزی که از اینجا می خواهم بروم، نگاه کنید، اگر بیشتر از این شتر و این بار شتر از اینجا ببرم، به شما خیانت کرده ام «و ان خرجت انکم بغیر رحلی راحله وانا خائن».
یعنی من که الان مسؤول اداره کشور شما هستم، مسؤولیتم را به عنوان یک وظیفه انجام می دهم، نه برای حقوق گرفتن. اگر بیش از آنچه که آورده ام، ببرم و اگر از بیش خرجی که می خورم، از بیت المال استفاده و انبار کنم، به شما خیانت کرده ام. بعد اضافه کرد: کسی که نسبت به خودش این جوری است، شما حساب خودتان را بکنید. من با این وضع حاضر نیستم به نفع پر کردن جیب شما و استفاده شما خیانت کنم. به طریق اولی به بیت المال خیانت نمی کنم. بنابراین کسی فکر نکند که با علی(ع) آشنا و قوم و خویش است یا رابطه دارد یا دوستی و سابقه دارد و الان که علی آمد، بیت المال و مناصب حکومت را در اختیارش می گذارد.
به عقیل، برادر امام بیشتر از همه برخورد. بلند شد و گفت: یعنی در برنامه حکومت تو، من و یک بنده حبشی مثل هم خواهیم بود؟ امام فرمود: بنشین. در این مجلس به غیر از تو کسی نبود که حرف بزند؟ فرق تو و یک حبشی چیست؟ مگر فضیلت غیر از تقوا است؟ اگر او تقوا داشته باشد و تو نداشته باشی، او بهتر از تو است.
این علی بن ابیطالب(ع) است. چنین عنصری وقتی برنامه می دهد، حکام دشمنش می شوند. مأموران دولت دشمنش می شوند، پولدارها دشمنش می شوند، مفت خورها دشمنش می شوند و به گرفتاری می افتند. متأسفانه در این مبارزه یک دشمن جدید هم پیدا شد و آن یک مشت مسلمان متعصب و نادان افراطی به نام خوارج بودند که شعار آنارشیسم می دادند. شعار آنها این بود که غیر از خدا کسی حق حکومت ندارد.
علی(ع) می فرمود: بدبخت ها! این که خدا گفته، لا حکم الالله، منظور این است که حکومت اساسی مال خداست. این نیست که نظم در کارها نباشد، رئیس نباشد، امیر نباشد و کارها منظم نباشد. به جان علی بن ابیطالب(ع) افتادند. دست به ترور و تخریب زدند. در لباس مقدس، دست به تبلیغات عوام فریبانه زدند. با شعارهای انقلابی به جان حکومت انقلابی علی بن ابیطالب(ع) افتادند و تضعیف کردند.
بعد از آن علی(ع) نتوانست به جنگ معاویه برود و نتوانست یک حاکم دست نشانده و یک استاندار را که معاویه بود، سرکوب کند. این قدر کارشکنی کردند، دوستان علی(ع) را ترور کردند. حکومت علی(ع) آزاد بود، ولی در مسجد به علی(ع) اهانت می کردند. علی بن ابیطالب(ع) مشغول سخنرانی بود، یکی از خوارج آمد و ایستاد و دید که آقا خوب حرف می زند. حسادت وجودش را پر می کرد و در مقابل جوابش چیزی نداشت که بگوید و از جایش بلند شد و گفت: «ما افضل قتل الله ما افصح».
خدا این گوینده را بکشد، چقدر باسواد است و بیرون رفت. علی بن ابیطالب(ع) مشغول سخنرانی بود، می رفتند بالای مسجد و می ایستادند و فریاد می کشیدند که ای مردم این دروغ می گوید. به حرف های او گوش ندهید. انواع و اقسام اذیت ها و ایرادها و چوب لای چرخ ها گذاشتن ها بود. امروز هم می بینید گروهی به نام انقلاب و شعارهای انقلابی در مقابل حکومت اسلامی که آنها را نجات داده است، قد علم کرده اند.
در آخر، قدرت نظامی نتوانست علی(ع) را از پا در بیاورد. یک تروریسم به نام ابن ملجم مثل فردا صبحی این کوه عدالت و این سد حقیقت و این عظمت و دریای عظمت را از جهان بشریت گرفت و نگذاشت که علی بن ابیطالب(ع) بماند و الگوی حکومت اسلامی را پیاده کند. علی(ع) پنج سال خون دل خورده بود. چهار سال و چند ماه، از این انقلابی نماهای دروغگو و خائن و از آن حکام زورگو و مفت خور و از آن ضدانقلاب های مزاحم و موذی که برنامه های علی(ع) را خنثی کردند، خون دل خورده بود. فردا صبح وقتی برق شمشیر بالای سرش آمد و خون از سرش به صورت مبارک و محاسن او ریخت، نگاهی به آسمان کرد و فرمود :
«ولله فزت برب الکعبه»، «به خدای کعبه الان از مشکلات زندگی راحت شدم» چقدر علی(ع) را اذیت کرده بودند که شهادت او وسیله راحتی او بود و یا رستگاری و رسیدن به خدا!
حرف های خودم را خلاصه می کنم. این دو سه شب که با شما صحبت کردم، ومکتب هاراجع به ارزش ها و مکتب ها بود. گفتم که در اسلام انسان محور ارزش هاست. ارزش هایی که روی آن حساب شد، علم، تقوا و جهاد بود. جامعه ای که این جوری ساخته شود و موتور محرک آن مذهب باشد و انقلابی که از این نیرو استفاده بکند و این افرادی ابزار آن باشند، این گونه انقلاب شکست ناپذیر و پیروز است و دوام دارد. گفتم به همین دلیل دشمنان شرقی و غربی ما دارند مأیوس می شوند که ایران لقمه لذیذ آنها باشد و توطئه و خیانت نسبت به انقلاب ما را شروع کردند. ولی شکست خوردند.
در پایان با اینکه خیلی وقت نمانده است و تمام می شود، تعدادی سؤال به دستم رسید. چون شب اول گفتم، جواب سؤال ها را می دهم، امشب می خواهم جواب دهم. سؤال ها، را به ترتیب بیرون می آورم و به چند سؤال جواب می دهم. یکی از سؤال های ما این است که اسم بچه شما چیست؟ آقایی هستند که می گویند بچه خود به نام اعظم پریوش را چند شب پیش در همین جا دزدیده اند. هر کسی از هر جا که توانست، برای پیدا کردن این بچه کمک کند.
یکی از سؤال ها این است: یکی از اختلافات انقلاب ما با دیگر انقلاب های آزاد، آزادی قلم های موافق و مخالف بود، چرا از این جهت انقلاب ما را خدشه دار و روزنامه آیندگان را توقیف کردند؟ جواب این سؤال را دیشب دادم. گفتم این سوء استفاده از آزادی و خیانت به انقلاب بود که این روزنامه عمل می کرد. هر روزنامه ای که از این به بعد بخواهد این راه را برود، مسؤولان انقلاب حق ندارند او را ببخشند. برای اینکه این انقلاب ملک شخصی کسی نیست. انقلاب متکی به خون ده ها هزار شهید و متکی به سال ها زندان و مبارزه است. مربوط به همه خلق مسلمان ماست و نمی توانیم به روزنامه ای که ریشه اسرائیلی دارد و با چاپخانه مأمور سیا چاپ می شود و نوشته هایش اکثرآ دروغ، تحریک آمیز، فتنه انگیز و تحریک کن بود، اجازه بدهیم که حق این مردم را ضایع بکند.
این خیانت رهبران به مردم است که بخواهند اجازه بدهند روزنامه ای مثل روزنامه آیندگان بماند. این آزادی نیست، این بی بند و باری است که هیچ حکومتی ـ اسلامی و غیراسلامی ـ اجازه نمی دهد. خود سؤال کننده نوشته است که یکی از اختلاف های انقلاب ما با دیگر انقلاب ها این بود که ما زیاد آزادی داده بودیم و رویشان را زیاد کرده بودیم.
یک سؤال در مورد هواپیماهای جنگنده اف 14 است. چرا اینها را مفت وبدون امتیاز به آمریکا بدهیم؟ آیا نمی شود از طریق این هواپیماها امتیاز مالی سیاسی و اقتصادی بگیریم و برای برگرداندن جنایتکاران و ثروت محمدرضا و اطرافیان او استفاده کرد؟
در یک خبر گفته شده بود که می خواهند هواپیمای اف 14 مافوق مرتفع را چون خیلی پرخرج است و هر پروازش یک میلیون و دویست هزار تومان خرج دارد، به خود آمریکایی ها بفروشند. این خبر هنوز محرز نیست. این تصمیم را دولت به تنهایی نمی تواند بگیرد و باید جاهای دیگر هم تثبیت کنند. البته اگر رسیدگی شد و به صلاح کشور شد که ثروت بی جهتی مانده، کهنه می شود و از دست می رود، مصلحت است که عمل کنند. ولی هنوز چنین تصمیمی گرفته نشده است. شاید هم ضرورت پیدا بکند که این هواپیماها را علیه اسرائیل، روزی به عرب ها بدهیم که حق خود و مسلمانان را از اسرائیل بگیرند و یا خودمان بکار ببریم.
این سؤال مربوط به خود من است. به ترتیب می خوانم. سؤال می کند که در تهران شایعه بود که شما در دامغان و رفسنجان باغ های پسته دارید و شایع شده که در خانه عَلَم زندگی می کنید. جواب بدهید.
جواب این از نظر من کاملا روشن است. این که شنیده شد در دامغان باغ پسته دارم، دروغ است. در رفسنجان یک هکتار دارم. تقریبآ ثلث مخارج زندگی را از پسته هایی که در رفسنجان داریم، تأمین می کنیم، خرده مالکی ضعیفی در حد زندگی عادی داریم. این اگر عیب است و برای انقلاب اشکال دارد، بگویید آن را اصلاح نماییم. در مورد خانه عَلَم بگویم که در خانه ای زندگی می کردیم که آمدند به من سوء قصد کردند. بعد پاسدارها به ما گفتند: ما نمی توانیم امنیت اینجا را حفظ کنیم. چون خانه حجاب درستی ندارد. یک خانه دیگر اجاره کردیم و در آن خانه زندگی می کنیم. اینکه چرا جواب نمی دهم؟ چون این قبیل شایعات فراوان است. دشمنان شکست خورده ای که دستشان از همه جا کوتاه شد، به صورت پیرزن های عجوزه و فرتوت در خانه خود می نشینند و مطلب درمی آوردند و در بین مردم شایعه می کنند، راجع به امام هم می گویند. راجع به رهبران می گویند. راجع به دیگران می گویند. این مقدار مبارزه را باید بکنند. چون حقشان است.
س ـ آیا حزب جمهوری اسلامی در تهران، مخصوصآ در شهرستان ها برای مجلس خبرگان افراد خبره تری پیدا نمی کرد که انتخاب کند؟ (البته منظور این نیست که منتخبین فعلی خبره نیستند) اگر پیدا می کرد، حتی کسانی که با حزب جمهوری اسلامی مخالف هستند، آیا شما شرعآ مکلف به انتخاب آنها نبودید؟
سعی کردیم افراد خبره را پیدا کنیم و بسیاری از این آقایانی که انتخاب شده اند، عضو حزب نیستند و خارج از حزب هستند. در بین اینها حقوقدان و حساب دار هست. ولی چون می خواهند قانون اساسی بنویسند و باید با معیارهای اسلامی نوشته شود، ضرورت وجود مجتهدان عالم به شرایط زمان زیادتر بود. حقوقدان، اقتصاددان، اداری، روحانی و سیاستمدار هم انتخاب کردیم؛ البته روحانی بیشتر است. امیدواریم بتوانیم بی نقص تر انتخابات را انجام بدهیم.
س ـ درست است که ایران، فلسطین را به رسمیت شناخته و برای آن دفتر نمایندگی باز کرده است؟ در این موقع حساس که فلسطین به کمک احتیاج دارد، چرا دولت سیاست بی طرفی را در پیش گرفته و علنآ هم این را گفته است؟ در صورتی که ما یک دولت انقلابی هستیم و باید انقلاب را به کشورهای دیگر صادر کنیم، ولی دولت کمکی نکرد. حتی از نظر دارویی و یا چیزهای دیگر، در صورتی که جوانان ما آماده خدمت به اسلام و در خدمت جامعه خود هستند.
این آقا یا خانم مقداری ریز نوشته است و مقداری هم بی انصافی کرده است. اگر دولت گفته، سیاست بی طرفی داریم، در مقابل بلوک شرق و غرب است. یعنی نه به پیمان ورشو و نه به پیمان ناتو ، نه به غرب و نه به شرق وابسته ایم. اما مکرر اعلام کردیم که به انقلاب فلسطین وفادار هستیم و انقلاب فلسطین اصلا انقلاب ماست و باید سرنوشت ما در فلسطین روشن بشود. اگر نتوانیم فلسطین را از دست اسرائیل بگیریم و نتوانیم اسرائیل را از منطقه بیرون برانیم، انقلاب ما هم در خطر است. روزی که وضع خودمان را محکم کردیم، اولین اقدام خارجی ما فلسطین است. هر نوع کمکی که از دست ما برآید و احتیاج داشته باشد، به آنها می کنیم. الان هم دریغ نداریم. اگر فلسطینی ها کمک بخواهند، پول بخواهند و چیز دیگری بخواهند، خواهیم داد. الحمدلله آنها احتیاجی به کمک ما ندارند و از نظر افراد هم غنی هستند و فقط میدان مانور و فعالیت ندارند. کشورهای همجوارشان اجازه عملیات های استشهادی را به آنها نمی دهند که ان شاءالله در آینده خواهند داد.
س ـ کمونیست ها در اسرائیل وجود دارند. در فلسطین هم به رهبری جورج حبش، نیروی مارکسیستی وجود دارد. چطور توجیه می کنید؟
این سؤال اصلا به من مربوط نیست. کمونیست ها در اسرائیل هستند و یک مقدار کمونیست هم در فلسطین می جنگند. این آرمان کمونیستی است. چون کمونیست اگر بخواهد به شعار اصلی خود که بین المللی و انترناسیونال است، وفادار باشد، معنی ندارد که کمونیست داخل فلسطین و اسرائیل با کمونیست بیرون اسرائیل با هم اختلاف داشته باشند و با هم بجنگند. همان طور که شوروی با مجارستان و چکسلواکی جنگید. اینها با اصول نمی سازد. با چین در نزاع هستند. با ویتنام در نزاع هستند. اینها با اصول اصلی کمونیست که اعلام شده است، سازگار نیست. خودشان باید جواب بدهند.
س ـ دوباره دانشجویان مسلمان در آلمان غربی دربند سلول زندان هستند.
چند تذکر بدهم. باید به این گونه اعمال وحشیانه اعتراض کنند. دولت آلمان غربی یک دانشجوی مسلمان را که علیه ساواکی ها اقداماتی کرده بود، گرفته و زندانی کرده است. دلیلشان این است که ایرانی ها در کشور ما دخالتی در مجازات مجرمین ندارند. البته ظاهر فریبنده ای درست کرده اند. سابقآ ساواکی ها ما را در آلمان غربی می گرفتند و اذیت می کردند و اینها این حرف ها را نمی زدند.
آن وقتی که ساواکی ها بچه های مسلمان را در کشورهای خارجی تعقیب می کردند، اینها حرفی نمی زدند. پیداست که الان چرا این جوری می کنند. می ببینند که انقلاب اسلامی ایران از این به بعد به آلمان باج نمی دهد. اولین کارش این است که قراردادهای نیروگاههای اتمی را که ممکن بود ده ها میلیارد مارک برای ما تمام بشود و چیزی غیر از مرگ برای ما نمی آورد، لغو کردیم. می بینند چنین در آمد استثماریشان بسته شده است، طبعآ بدشان می آید. هر چه بتوانند ما را اذیت می کنند. حزب جمهوری و روزنامه جمهوری اسلامی تا به حال این مسائل را مکرر نوشته و از آلمانی ها انتقاد کرده است.
سؤال خصوصی راجع به شخص معینی است که جوابش را نمی دهم. این هم مربوط به یک گروه مسلمان و خصوصی است. چون اسم سازمان را برده است، جوابش را نمی دهم.
س ـ وضع روابط شوروی با فلسطین چگونه است؟ آیا شوروی جای فلزکاری فلسطین است یا نه؟ اگر نه، چرا سلاح به فلسطین صادر می کند؟
شوروی ها به طور محدود از فلسطینی ها حمایت می کنند. یعنی آن قدر حمایت می کنند که انقلاب فلسطین نابود نشود و بماند. این قدر حمایت نمی کنند که فلسطینی ها پیروز شوند و اسرائیل از بین برود. چون آنها می دانند اگر اسرائیل از بین برود و کشورهای اسلامی دیگر در مقابلشان دشمن و اختلاف نداشته باشند، دیگر از شوروی اسلحه نمی خرند و میگ های شوروی و سربازان شوروی و افسران شوروی دیگر با قیمت گزاف در کشورهای اسلامی به فروش نمی رسند و وسیله نفوذ سیاسی شوروی در منطقه نمی شوند. بنابراین مصلحت آنها این است که اسرائیل باشد و انقلاب فلسطین هم باشد. جنگ هم باشد. دعوا هم باشد، تا اینها همیشه به عنوان حامی حضور داشته باشند. از آن طرف مصلحت آمریکا این است که اسرائیل باشد و فلسطین هم تا حدودی باشد که مرتب بتوانند به همه مردم اسلحه بفروشند. ما را در جنگ نگه دارند و خودشان راحت عیاشی بکنند.
این سؤال ها خارج از سخنرانی های من است. قراربود راجع به بحث های من سؤال کنید. این چه جور سؤالی است؟ جای این سؤال نبود. با اینکه جایش نبود، آقا سؤال کرده اند و نوشتند، خواهش می کنم پاسخ گویید. مسأله اشتراکی زن در کمونیست را توضیح دهید؟
در اصول کمونیست به این سؤال پاسخ داده شده است و جواب مذهبی ها را داده است. من می پرسم آیا واقعآ زن در کمونیست اشتراکی است یا خیر؟ البته تا آنجایی که من اطلاع دارم، در کشورهای کمونیستی نگاه در مورد خانواده هنوز محفوظ است و اشتراکی نیست. ولی در کتاب مارکس که نسبتآ کتاب معتبری است و اصول مارکسیسم در آن خوب نوشته شده و تاریخچه ای از شوروی دارد و به عنوان مخالف هم نیست و طرفدار مارکسیسم است، می نویسد: رهبران مارکسیسم می خواستند در شوروی خانواده را به هم بزنند و زن را اشتراکی کنند و بچه های معصوم را در آسایشگاه و مهدهای کودک خاصی بزرگ کنند و چون مواجه با مخالفت مردم شدند، نتوانستند این را در آنجا پیاده نمایند. البته نمی دانم چقدر این حرف درست است.
س ـ وظیفه ما در مقابل کسانی که از انقلاب بدگویی می کنند، چیست؟
شما هم از آنها بدگویی کنید. خلاف عدالت نشود.
س ـ وظیفه ما به عنوان یک مسلمان در برابر انقلاب فلسطین چیست؟
وظیفه این است که اگر کمکی احتیاج داشته باشند، کمک کنیم. اگر دعوت کردند، بپذیریم، به آنها پول بدهیم و برای کمک به آنها به سربازی برویم.
س ـ سیستم اقتصادی کشور در آینده چطور خواهد بود؟ توضیح بدهید.
سیستم اقتصادی کشور اسلامی است. اما اگر بخواهم سیستم اقتصادی را توضیح بدهیم، خیلی طول می کشد. مجملا می گویم. اگر جامعه اسلامی آن طوری که ما می فهمیم، پیاده بشود، در اسلام فقیر به معنای نیازمند نخواهیم داشت و پولدار زیاد و مترف که هر چه خواست، خرج کند و هر چه اسراف کند و ولخرجی و عیاشی کند، نخواهیم داشت. جامعه اسلامی مردم را به سمت متوسط می کشاند. نه به طور کامل مساوی، ولی نزدیک به هم می شوند. همه استعدادها قابل شکوفا شدن هستند. همه نیازها قابل تأمین شدن هستند و این دو سیستم را باید مفصل بحث کرد.
س ـ به نظر بنده، خطر بهاییت از سازمان امنیت و موساد در ایران خطرناک تر می باشد. لطفآ در صورت درست بودن به برادران و خواهران توضیح بدهید.
درست نیست. توضیح این است که خطر ساواک، موساد و نیروهای چپ در ایران بیشتر از بهائیت است. در ایران بهائیت قابل توجه نیست. لابد این آقایان از تیپ آقایانی بودند که قبلاً با بهائی ها مبارزه می کردند و این جوری معتقد بودند و حرکت می کردند. به هر حال نمی گویم بی خطر هستند. آنها هم به عنوان دشمنان اسلام خطر دارند، اما نه این قدر خطرناک هستند که شما فکر می کنید.
س ـ لطفاً راجع به جمعه آخر ماه رمضان که رهبر انقلاب آن را برای پشتیبانی از فلسطین در سراسر جهان روز قدس اعلام کردند، مقداری توضیح دهید. چه عکس العملی در جهان رخ خواهد داد؟
بسیار پیشنهاد جالبی بود که امام مطرح کردند. مثل بقیه ابتکارهای امام که همه انقلابی و جالب است، این هم یکی از آنها است. از این به بعد در سال یک روز به عنوان روز بیت المقدس داریم که آخرین جمعه ماه رمضان است. روزی انتخاب شد که همه مسلمان ها در آن متفق باشند. همه کشورهای اسلامی قبول دارند. اگر مثلا بیست و چندم ماه رمضان می گفتند، ممکن است در ایران و آنجا تفاوت روز داشته باشیم. امام اعلام کردند آخرین جمعه ماه مبارک رمضان باشد تا همه دنیای اسلامی به عنوان روز بیت المقدس احترام کنند و در آن روز تظاهرات و راهپیمایی و سخنرانی و کمک را به نفع نجات بیت المقدس انجام بدهند. عکس العمل آن، این بود که همه کشورهای اسلامی از این پیشنهاد امام استقبال کردند.
سازمان الفجر تعهد کرده که در سراسر جهان اسلام مسؤولیت اداره راهپیمایی ها و مسیرها را به عهده بگیرد. جمعه آینده که آخرین جمعه است، در همه جهان اسلام ـ در سی و چند کشور ـ راهپیمایی، آن هم به پیشنهاد امام و رهبر انقلاب برگزار می شود. خیلی غرورانگیز و جالب و برای اسرائیل و طرفداران اسرائیل خیلی وحشتناک است.
من کاملا خسته شده ام و احساس می کنم سرم دارد درد می گیرد. دو سه سؤال مانده است که خیلی مهم است. خدا می خواست که سؤال شما مطرح نشود.
نَسْئُلک اَللّهُمَ و نَدْعُوک باْسْمِک العظیم اَلاَعْظَمِ واَلاَعَزُّ العَجَلُ اَلاَکرَمِ ـ یاالله یاالله، بار پروردگارا! تو را به محمد و آل محمد در این شب مقدس قسمت می دهیم، قلم عفو بر گناهان ما بکش (آمین).
پروردگارا! رهبر عظیم الشأن ما را از تمام بلیات و کینه دشمنان محفوظ بدار. (آمین)
پروردگارا! انقلاب ما را از شر دشمنانش حفظ کن. (آمین)
خدایا! امام زمان(ع) را به ما برسان. (آمین)
چشم های ما را به وجود نازنین او روشن بفرما. (آمین)
صلی الله علی محمدٍ و آل محمد
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته