سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در سمینار بزرگداشت شهید مطهری
بسماللّهالرحمنالرحیم «اَلâحَمâدُالِلّûهِ ربِّ الâعûالَمین وَ اَلصَّلûوهُ وَالسَّلاûمِ عَلیû رَسولِ اللّûهِ واûلی آیه أَئمهü المعصومین». اعوُذبالله من الشیطان الرجیم، اِنَّمûا یَخâشَی اللّûهَ مِنâ عِبûادهِ اâلعُلمûاءُ. شهید آیتالله مطهری از نمونههای علماء و دانشمندان موفق تاریخ است. آن قدر ایشان موفق بوده، باید گفت که در زندگی، ایشان مؤید عندالله است. آدم اگر بخواهد با میل خودش و با اطلاع کافی یک سناریویی برای زندگی خودش بنویسد و طرحی برای زندگیش بدهد، چیزی بهتر از آنچه که بر آقای مطهری گذشته در نمیآید. یعنی آدم قبلاً عقلش هم نمیرسد که این قدر خوب ترسیم کند. مجموعه زندگی ایشان تا آنجا که ما مطلع هستیم که ممکن است خیلی هم مطلع نباشیم، از دوران کودکی و تحصیل و تدریس و مبارزه و موفقیت، یک واحد بسیار خوبی را تشکیل میدهد. در زمان مناسبی هم این عمر ایشان صرف شده است. تقسیمبندی زندگی ایشان به تناسب زمانی که ظرف وجودی ایشان است، به نظر میرسد خودش یک امتیاز دیگری برای انسان است. اگر این جوری شود، بسیار خوب است. من فکر کردم یک بررسی، روی زندگی ایشان در انطباق با عصرشان کنیم و ببینیم چقدر خوب از آب در آمده است. پایان کار یک، دو راهی باز میشود که به نظر میرسد ـ تا اینجا که عقل ما میرسد ـ اگر ایشان در این مقطع شهید نمیشدند و مقداری میماندند، بهتر بود. اما حالا عقل ما این قدر میرسد، بعداً شاید یک جور دیگری مسأله در بیاید. یکی از دوران زندگی ایشان، دوران ساخته شدن خودشان است که در شرایط خاصی بوده. یک دوران هم سازندگی ایشان است که ایشان گرفتههای خودش را به جامعه منتقل میکند و در ساخته شدن جامعه، نقش ایفا میکند. در دورانی که ایشان ساخته میشود، گذشته از آنکه در خانوادهای متناسب با اهداف آینده زندگی یک دانشمند بوده، دارای ابعاد گوناگونی هم هست، این خانواده چنین ظرفیتی را داشته است. بعد، حضور در حوزه مشهد و قم در آن دوران ابتدایی با شرایطی که آن روز در مشهد و قم بوده. و از لحاظ وضع عمومی اجتماع دوران خفقان رضاشاهی و مسأله حدوث جنگ عالمگیر که ما میدانیم، جنگهای عالمگیر خیلی مؤثر است در رشد و بیداری آدمها. وضع خود ایران، دوران خفقانی که در زمان رضا شاه از لحاظ روحانیت و مذهبیها بوده، برای یک آدمی که خودش یک مایه دینی و فکری داشته باشد در ابتدای کار خودش، و کسی که آن زمان به حوزه علمیه کشیده شود که ما میدانیم آن روز خیلیها از حوزهها فرار میکردند. کسانی که عمری در حوزهها درس خوانده و با سواد شده بودند و از فضای حوزهها استفاده کرده بودند به خاطر فشاری که رویشان بوده در میرفتند. و مایههای جامعه نسل قبلی ما بیشتر از تحصیلکردههای حوزهها بوده که در زمان رضاشاه، اینها تحت فشار وارد جامعه شدهاند و خیلی چیزها را اینها به همان جامعه نیم بند دادهاند و مقداری از خیرات مال اینهاست. در آن موقع یک طلبهای وارد شود. آنهایی که آن زمان به حوزه میآمدند، نوعاً آدمهای خوبی بودهاند. باید یک قضاوت نوعی کرد. در بین آنها، انسانهای مشخصتری هم بودهاند که از افرادی مثل شهید مطهری باید نام برد. هر کس در آن زمان وارد حوزه میشده به طور عمومی باید بگوییم که اینها آدمهای خیلی نیرومندی بودهاند، برخلاف جریان آب شنا میکردند و به استقبال خطر میرفتند و کار بیآب و نان و با پایان مبهمی که معلوم نبود به کجا میرسد، دنبال میکردند. اینها بایست آدمهای پرمایهای بودند. انصافاً هم همینجوری است. یعنی کسانی که از آن زمان ماندهاند، اینها بنیههای اصلی حوزهاند. این دوره خفقان، طبعاً آثار خاصی در انسان میگذارد، مخصوصاً روی آدمهای حساس. آن دوران به اضافه آن شرایط و به اضافه جنگ، یک نوع آمادگیهایی در وجود آدم درست میکند که اگر این آمادگیها در شرایط مساعدی قرار بگیرد، حسابی میتواند اثر پذیر شود و خوب میتواند آثار عوامل مفید و مؤثر را منتقل کند. که خوشبختانه چنین استعدادی در آقای مطهری بوده است. شهریور 20 که پهلوی از ایران میرود و فرزندش جای او را میگیرد به عنوان انتخاب دولتهای اشغالگر، اینها رسماً انتخاب کردند و او را منصوب کردند و قانع هم نبودند به فردی مثل پهلوی. مطیعتر از پهلوی میخواستند که این را در وجود محمدرضا دیدند. او را آوردند با حواشی که همراهش بود. به خاطر ضعفی که محمدرضا داشت، به خاطر جوانی، بیتجربگی و عدم سلطه و به خاطر شرایطی که بعد از جنگ در دنیا پیش آمده بود که کشورهای استعماری، گرفتار مسائل خودشان بودند، در ایران هم فضای بازی درست شد. و برای افرادی مثل شهید مطهری که در آن شرایط در آستانه سازندگی کامل و ساخته شدن کامل قرار گرفته بودند، شرایط مناسبی درست شده بود. ایشان در شهریور 20، هفت هشت سال درس طلبگی خوانده و طلبه فاضل مستعدی بودند. این فضا که باز میشود، برای اینها محیط رشد بهتر میشود. همین موقع هاست که در ظرف دو، سه سال ارتباط بین روحانیت در سراسر بلاد برقرار میشود و حوزه قم که سخت تحت فشار بود، آیات ثلاثه صدر، خوانساری و حجت این حوزه را حفظ کردند و به این نتیجه رسیدند که آیتالله العظمی بروجردی را بیاورند و ما میبینیم حوزه قم بعد از شهریور 20 شروع به رشد میکند. و خداوند شخصی مثل آیتالله بروجردی را هم ذخیره کرده بود برای آن دوره که انصافاً، عنصر مناسبی برای آن دوره بوده است. آیتالله بزرگوار، جامع، با سواد و متدین که دارای سوابق انقلابی هم بوده. ایشان در زمان رضاشاه در زندان بوده و من از دیگران شنیدهام که وقتی آمد و گرفتار مسائل ریاست و اینها شده بود، گاهی اظهار ناراحتی میکرد و میگفت، ما افکار بلندی داشتیم و حالا باید مقدار زیادی وقتمان را صرف گرفتن پول و پرداخت و رسیدن به مسائلی کنیم که فکر نمیکردیم. ایشان رئیس موفقی هم بود. خیلی کار کرد. حوزه قم را حسابی تحکیم کرد، در سراسر کشور حوزه علمیه درست کرد، در بیرون از کشور مراکز تحقیقی و تبلیغی درست کرد. به فکر اتحاد شیعه و سنی افتاد و دارالتقریب را تقویت کرد. ایشان بهفکر نیرومند کردن جهان اسلامی بود. البته شرایط آن زمان مشکلاتی تحمیل میکرد. در این دوره وجود افرادی مثل آیتالله مطهری و آیتالله منتظری و این گونه افراد که اینها دوستان فراوان دیگری هم داشتند و در یک درجه بعد از اینها شهید بهشتی و ... اضافه میشوند. افراد دیگری هم بودند که من حالا دنبال بحث آنها نیستم. یک گروه بسیار شایستهای از فضلای قم در حوزه شکل میگیرند و اساتید خوبی که آنها هم محصول دوران خفقان بودند و با سختترین مشکلات ساخته بودند و از زیر بار مشکلات عظیم آن زمان، توانسته بودند بیرون بیایند، حالا به محیط جدیدی رسیده بودند و طلاب زیادی در اختیارشان قرار گرفته بود که امکانات زیادی به قم سرازیر شده بود. و طبعاً این محیط جدید، بسیار محیط خوبی است که آدم باید فکر کند که جمهوری اسلامی از همان وقت شروع شده است. پایههای جمهوری اسلامی، همان جا ریخته میشود. پیداست که برای یک جامعه و وضعی که ما امروز داریم، این یک سال، دو سال و سه سال نمیشود، این یک دوران طولانی نیم قرنی میخواست که همین دوران از آن زمان شروع میشود. آن کسانی که آمدند آنجا و حوزه را تشکیل دادند و تقویت کردند ـ حوزه را البته آقای آیتالله حائری تشکیل دادند، ولی توسعه حوزه از این زمان شروع میشود ـ در بین اینها عدهای بودند که خیلی مشخص بودند و من حالا بیشتر به آیتالله مطهری میپردازم. دیگران هم بودند و معنی این نیست که آدم بخواهد حق آنها را ضایع کند. شرایط ساخته شدن، کاملاً برای ایشان هست. سواد در حد لازم داشتهاند، معنویت را از آن دوران خفقان و مقاومت را از آن دوران در خودشان دارند. آن مایههای اساسی کار است و محیط حوزه، خیلی محیط نورانی و با صفایی در آن زمان بوده و هیچ آلودگی ندارد، یا خیلی کم دارد و آن قدر محیط نورانی است که خود محیط حوزه، آن روز افرادی را که آنجا حضور داشتند، میسازد. از اظهارات و نوشتههای خود شهید مطهری، آدم به دست میآورد که ایشان تحت تأثیر چند نفر بوده که اینها در زندگی ایشان مهماند. اول شخص امام است. که ایشان اول با درس اخلاق امام آشنا میشوند و ما امروز میبینیم هر کس که نفس امام و درسهای اخلاقش در آن زمان به او خورده، خیلی قوی است. حالا هر کس که میگویم، لابد استثنا هم دارد. آنهایی که ما میبینیم. آن نفس امام در درسهای اخلاق، خیلی آدم ساخته است. تعبیر خود آقایان این است که ما این هفته که درس امام را گوش میدادیم تا یک هفته دیگر شارژ بودیم و با دریافتهای درسهای امام، یک هفته خودمان را با نشاط و سرحال میدیدیم و اگر هفته بعد نمیرسیدیم و مشکلی پیش میآمد، هفته بعد میگرفتیم. ایشان از این روح بزرگ امام که زندگی و شخصیت امام خودش یک عالم دیگری دارد و دریای بیکرانی است، خیلی بهره برده است. درس اخلاق امام هم یک درس اخلاق ساده نبوده، آنجا هم عرفان سطح بالا بوده و هم فلسفه بوده و هم یک جهانبینی خوبی ارائه میکردند در لباس اخلاق، که این گونه اخلاقها خیلی مؤثرند. اخلاقهای خشکی که گاهی بخواهد مطرح شود و آدم را نتواند با دنیای بیرون توجیه کند و منطبق کند، انسانهای خشکی بار میآورد. آدمهای خشکه مقدس هم مفید نیستند و معمولاً سطح جامعه را خراب میکنند و منحط میکنند و به پای آن طناب میبندند با اینکه مقدس هم هستند و دلشان هم که هواهای خوبی دارد، اما اینها نمیفهمند و با جهان منطبق نیستند. بعد، درسهای فلسفه امام که جهان را تشریح میکند، برای اینها خیلی سازنده است و بانی این درس فلسفه امام بیشتر همین آیتالله مطهری و آیتالله العظمی منتظری بودهاند و اینها سنگ اصلی درس بودهاند و امام با برخورد با این دو شاگرد فوقالعاده، لابد روحیهشان برای درس دادن تقویت میشده. حالا آنهایی که مدرسند میدانند که یک شاگرد خوب، استاد را برای درس دادن، خیلی سرحال میآورد. استاد دیگری که به ایشان روح خیلی جالبی داده، مرحوم شیرازی آیتالله بزرگوار است که بنده هم یک درس و یک نصیحت اخلاق دیدم که ما آن موقع بچه و طلبه جوانی بودیم و خیلی نمیفهمیدیم، ولی یک جلسه که دیدم، هنوز حلاوت آن را احساس میکنم و آقای مطهری مرید ایشان است. از نوشتههای ایشان و از اظهاراتشان در زمان خود ایشان میفهمیدیم که مرید ایشان بودهاند و خیلی روح و صفا از درسهای ایشان گرفته است. علامه طباطبایی هم مرد بزرگی در تاریخ ماست. الحمدالله آثار و شاگردان ایشان هست و ایشان گمنام نیستند. آقای مطهری خیلی مجذوب علامه طباطبایی بودهاند و ایشان تا این اواخر از تهران به قم میرفتند تا باز آیتالله علامه طباطبایی را ببینند. وقتی کم ایشان را میدید، مثل اینکه کمبود داشت و مشکلات فلسفی و فکری و از این قبیل را میرفت و با ایشان حل میکرد. خیلی علاقهمند ایشان بود. تحقیقاً آقای مطهری، آقای طباطبایی را بیشتر از ما درک کردهاند و آن علاقهای که ایشان داشته با توجه به اینکه خیلی خدمت ایشان شاگردی کرده بود، طبعاً آن تأثیرها را بیشتر احساس میکنند. و امتیاز دیگر آقای مطهری، آقای منتظری است. این را طلبهها بیشتر میدانند، شاید دانشجوها هم همین حال را داشته باشند، من نمیدانم. ما طلبهها این را خوب میدانیم که یک، هم مباحثهای خوب برای آدم چقدر خوب است. این قدر یک هم مباحثهای خوب، با استعداد و متدین و همراه و صمیمی به آدم در راه خدا و تحصیل کمک میکند که نقشش را نمیشود به این آسانی توضیح داد. اینها وصف کردنی نیست، احساس کردنی است. در زندگی این دو نفر، آدم وقتی که مطالعه میکند می بیند که خداوند این دو نفر را با هم آورده به حوزه قم و با هم اینها را در خدمت اساتیدی مثل امام، علامه طباطبایی و آیتالله شیرازی، معلم اخلاق، در آن زمان قرار داده. اگر آدم خیلی مادی فکر نکند باید قبول کند، اینها از برنامههای الهی است. یعنی اینها مقدمات کار است برای رساندن به یک انقلابی مثل این انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی و اصلاً طراحی رهبری این جمهوری اسلامی است. هیچ کس آن موقع نمیتوانست این جوری فکر کند. احتمال هم نمیتوانست بدهد، اصلاً در اذهان این طور چیزها نبود. ما حالا این چیزها را میتوانیم بفهمیم، یعنی ترکیب که میکنیم، میبینیم واقعاً مسبب الاسباب و آن طراح جهان و آن که میفرماید: "اïنّزا نَحâنُ نَزَّلَنا الذِّکâرَ وَ اïِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ". این حافظون چه جوری مصداق دارد و چگونه این طور چیزها را تنظیم میکند. وقتی که حضرت موسی(ع) را آن جوری میپروراند، - آن جور در میآورد، که ما حالا اینها را از تاریخ در میآوریم و میگوییم - حفظ میکند در آن امواج خروشان و در خانه فرعون و بعد آن داستان به وجود میآید، بعداً تاریخ باید اینها را بگوید. باید اینها را جمع کند و بگوید، خداوند چگونه مردانی را در آن زمان پرورانده تا این زمان را بتوانند حفظ کنند، خیلی مهم است. مثلاً در همین جریان انقلاب ما حزبی درست کنیم و از درون آن افرادی را تربیت کنیم ...، نوعاً انقلابها در آستانهشان این جورند که حزب درست میشود و حزب افرادی را تربیت میکند و این افراد تربیت شده حزب را حفظ میکنند. این کادر سازی را خداوند کرده و برای این جمهوری اسلامی، این جور کادرسازی کرده که نیروهای صالح، باسواد، دوره دیده و آماده با همه وجودشان در خدمت انقلاب باشند و لحظاتی هم که این انقلاب، خون لازم داشته باشد، قطرات خون اینها این درخت را سیراب کند. آدم این جوری میفهمد. این دو نفر همراه با شرایطی که آن موقع حاکم بوده، با سازندگی خودشان را حفظ میکردند که یکی از چیزهای مهم است و من تأکید و توصیه میکنم مخصوصاً به دانشجوها و طلبهها و افرادی که دوره جوانی خود را میگذرانند، توجه داشته باشند به سازندگی معنوی خودشان. آدم گاهی آن چنان غرق میشود در کارها، که به نظر این جوری میآید بهترین عبادات همین است که در خدمت مردم باشد، وقتش را صرف انقلاب و مبارزه و مجاهده کند. همین طور هم هست. اینها خیلی با ارزش است، ولی آن سازندگی معنوی، عبادت، دعا، تضرع، نماز شب و این که حالاتی است که باید چاشنی زندگی باشد. اگر آدم غرق در کارها باشد، ولو اینکه نیتش خیر است و حتی دارد برای خدا خون میدهد، جان میدهد، بچه میدهد، مال میدهد، همه کارش هم این است، اگر همراهش سازندگی معنوی، آن عبادات، تضرع ها، رابطه با خدا ولو کوتاه نباشد، مشکل است. آدم را خوب نمیسازد. و لذا ما میبینیم نسبت به پیغمبر(ص) با این همه مقام که دارد، نماز شب واجب میشود. برای ما مستحب است، ولی برای پیغمبر(ص) نماز شب واجب بوده است. دستور «قُمِ اللَّیâلَ اِلاّû قَلüیلاً» به او میرسد و دلیلش هم این است که "اِنّûا سَنُلâقüی عَلَیâکَ قَوâلاً ثَقüیلاً" چون مسؤولیت بزرگی میگیری، باید عبادت کنی. این عبادت، استوانه اساسی حفظ توازن آدم است. این دو نفر این جوری بودند. من این را در نوشتههای خود آیتالله منتظری دیدم. در شرح حال آقای مطهری ایشان یک چیز کوتاهی نوشتهاند، من حالا ممکن است آن جزئیاتی که نقل میکنند، خوب یادم نباشد. شما هم شاید دیدهاید. ایشان میگوید ـ خود آقای منتظری مینویسند ـ که من و آقای مطهری در یک حجره یک شب خواب بودیم. نصف شب خواب دیدم که عثمان بن حنیش آمده و دارد به من میگوید که پیغام مخصوصی از طرف علیبنابیطالب(ع) برایم آورده که شما بلند شو و نماز شب بخوان. در عالم خواب هم گیج بوده که این یعنی چه، عثمان بن حنیف کجا و من کجا. این رابطه چیست، میگوید یک وقت دیدم آقای مطهری دارد مرا از خواب بیدار میکند. همان صدای آقای مطهری را ایشان در عالم بین بیداری و خواب، صدای عثمان بن حنیف میشنیده، یعنی چنین چیزی در ذهنشان بوده، دیدید که آدم در خواب این حالت را دارد. گاهی مسائلی که اطرافش میگذرد با خوابی که دارد میبیند، مخلوط میشود. صدای اطرافش با آنچه که در عالم خواب دارد، مخلوط میشود و یکی در میآید. صدای آقای مطهری بوده که میگفته بلند شوید. ایشان بلند شده، دیده آقای مطهریاند. مینویسند که دیدم ظرف آبی دستشان است و میگویند بلند شو، وضو بگیر و نماز بخوان. و سرّ این که ظرف آب آورده این بوده که قبلاً آقای منتظری چشمشان مریض بوده، آب حوض مدرسه هم شور و کثیف بوده، ایشان نمیتوانستند در حوض وضو بگیرند. شب دیگر نمیشد که بلند شوند و آب تهیه کنند. آقای مطهری گفته، بلند شو من رفتم رودخانه و برای شما آب آوردم. نصف شب از رودخانه آب میآورد برای رفیقش که بلند شود وضو بگیرد و نماز بخواند. این خیلی مسأله مهم و زیبایی است و خیلی معنی دارد که آقای مطهری چنین بوده و اینجا معلوم میشود که آقای مطهری قدری بزرگتر از آقای منتظری بودهاند و جنبه تقدم داشتهاند و یک نوع سرپرستی تلقی میشود، یعنی نوعی مواظبت بیشتر. برود آب را نصف شب از رودخانه بیاورد برای اینکه رفیقش موفق شود نماز شب بخواند، چشمش هم آسیب نبیند. این مهم است. بیخود نیست این دو نفر این قدر بزرگ شده و عالی تربیت شدهاند. آن اساتید، آن محیط، آن شرایط، این هم رفیق و این هم طرز زندگی. از نظر مادی هم وضع اینها بد بوده، هم آقای منتظری و هم آقای مطهری. همیشه با فقر و قناعت زندگی میکردند و این خودش باز عامل بیشتری برای آدم میشود که در آن شرایط، بهتر ساخته شود. آقای منتظری قبل از مرجعیتشان، وقتی شهریهشان را میگرفتند، خودشان میگفت این قدر به یک غذای خوب حرص داشتیم که شهریههامان را در همان روز اول و دوم خرج می کردیم تا آخر ماه دوباره قرض میکردیم. آقای مطهری هم وقتی که به تهران آمدند، اصلاً یکی از علتهای آمدنشان به تهران مسائل مادی بود که ازدواج کرده بودند و زندگیشان نمیگشت و شهریه قم کفاف نمیکرد. البته این هم باز لطف خداوند بود. این احتیاج را برایشان تحمیل کرد که ایشان بیایند تهران و به دانشگاهها کمک کنند و رابطه برقرار کنند. این هم جزو امدادات غیبی است و در همان فیلمنامه میگنجد. با آن فقر، آن مشقتها و این جور درس خواندنها و بعد این گونه عناصری در بیایند. پس این هم دوره ساخته شدن ایشان که میبینیم، ایشان این جوری ساخته میشوند. این دوره سازندگی، حالا غیر از سازندگیای که اینها در حوزه نسبت به طلبههای دیگر و هم درسها داشتند، سازندگی عمومی است که بین دهه 30 و 40 شروع میشود. ایشان به تهران میآیند و در دانشگاه به محافل روشنفکرهای دانشگاهی و دانشجوها راه پیدا میکنند. آن موقع هم بچه مسلمانها در دانشگاهها کم بودند، ولی آنهایی هم که بودند متعصب و متحجر در افکار اسلامی بودند که حاضر نبودند در همان شرایط نسبت به وظایفشان کوتاه بیایند. گروه خوبی پیدا شده بودند، وضع سیاسی دنیا هم اینجا خوب شده بود، آن جریان نهضت آیتالله کاشانی و جبهه ملی و فدائیان اسلام و ... تکانی به جامعه داده بود. گرچه اینها سرکوب شدند و خفقان ایجاد شد، ولی آن دوره نیروی زیادی را به وجود آورد که آن نیروها در جامعه بودند. همین نیروهای متعصب و متحجر در افکار اسلامی را بعد از انقلاب میبینید که اسلحه به دوش گرفتهاند، مراکز دولتی را قبضه کردهاند، آزادانه در خیابان حرکت میکنند، و ذخائر انقلاب ما را ناجوانمردانه در دل شب به خاک و خون میکشند و می خواهند ترور کنند. آن هم چه تروری! یک فیلسوفی که حاضر نیست چاقو در جیب خودش بگذارد و حاضر نیست با خودش محافظ بردارد و نیمه شب در کوچههای تاریک حرکت میکند، ترور کردن این که چیزی نیست. یک بچه سه ساله هم چنین کاری میکند. لابد این را به حساب قدرتشان میخواهند بگذارند. ولی اشتباهشان همین جاست. اینها خیال کردهاند ترور استاد مطهری مثل ترور هویدا و منصور و عمال شاه است. اینها خیال نمیکردند و نمیدانستند الگوی انقلاب با مسائل گذشته فرق دارد. جامعه ما در ظرف دیروز و امروز همان حالی را نشان داد که دو روز پیش از رفتن شاه مخلوع نشان داده بود. برخلاف نغمههایی که ساز شده بود و برخلاف ادعاهایی که میشد، معلوم شد جامعه ما به انقلابش بیش از هر چیز فکر میکند. من قبول دارم عدهای از مردم بیکارند و از گرانی رنج میبرند، ولی این ها طبیعی است و دنبال انقلاب باید چنین باشد. ولی رشد مردم نشان داد که آن مسائل فرعی برایشان اهمیت ندارد. من تاریخ سالهای فوت آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی را. دارم احساس میکنم به قول همان شاه مخلوع و مرد مرموزی که رفت، گفت: کشور در حال نابودی بود، وقتی که دموکراتها آذربایجان را از ایران جدا کرده بودند، یک پیر مرد، یک روحانی مُرد ولی مجالس فاتحه او ایران را در سال 24 نجات داد. و واقعیتی است. یعنی دشمنان فهمیدند این مردمی که در مقابل دین و فکر و مذهب و رهبر مذهبیشان، این قدر حساسیت دارند، با اینها نمیشود بازی کرد. جوانهای امروز تاریخ آن موقع را نمیدانند، ولی مسائلی که امروز میبینید، برایتان امید میآفریند. دشمنان شما حلقههای خاصی از کارهای مخصوص ترتیب دادند که روحیه شما را ضعیف کنند. یکی از اینها ترور است. بدترین وضعیت همین است. اینها خیال میکنند کسانی که در این انقلاب نقشی دارند از مرگ میترسند. والله العظیم، من احساس میکنم و به طور محسوس برایم روشن است که مطهری وقتی که گلوله را میخورد حالت روانیش جمله "فزت و رب الکعبه" امیرالمؤمنین به یادش میآورد. مسایل شخصی برای کسانی که در این مراحل میمانند، مطرح نیست. آنچه که مهم است هدف است و الحمدلله میبینید روشن است و احتیاجی به استدلال ندارد. ما با کشته شدنمان به هدفمان زودتر میرسیم. ما چقدر میتوانستیم زحمت بکشیم و تبلیغ کنیم تا شما را این جور جمع کنیم؟ اگر لازم بود در سراسر ایران یک بار دیگر مانوری بدهیم به دنیای غرب و شرق و اگر لازم بود که به عوامل سیا و کا.گ.ب. بفهمانیم که بیخود دارید در ایران آهن سرد میکوبید، بهترین راهش این بود که یکی از ما شهید شویم و این افتخار نصیب مطهری شد. و همه ما آمادهایم، والله آمادهایم، یعنی استقبال میکنیم برای اینکه مسأله، نه ضرر شخصی دارد برای ما و نه ضرر اجتماعی. والسلام علیکم و رحمهاللّه و برکاته