بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدالله و السلام علی رسول الله و آله.
اعیاد شعبانیه را تبریک عرض میکنم و به شما خوش آمد میگویم و صمیمانه عرض میکنم که من از اینگونه بحثها و حضور دستهجمعی و با صراحت استقبال میکنم. ابتکاری که شما انجام دادید، در خاطرم نیست که در گذشته این اتفاق افتاده باشد که جوانهای احزابی که به هرحال در صحنه باهم اختلاف دارند، این قدرت را داشته باشند که دور هم بنشینند و همدیگر را تحمل و بحث کنند. امیدواریم که سعه صدرتان را تقویت کنید و به عنوان یک اصل قرآنی، عقلی، انسانی و مصداق: «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسن» باشید. این انسان، نمونه قرآنی است. از این بُعد، یعنی از بُعد پذیرش مسائل، تفاهم و سعه صدر و از وظایف احزاب است که باید اینگونه باشیم. تعصبات حزبی بالاخره هست و کسانی که عضو حزبی میشوند، بالاخره تعلقاتی دارند و به اساسنامه و آرمان وفا دارند و باید هم باشند، ولی این مانع نمیشود که باهم بحث کنید و اگر دیدید باید راهتان را اصلاح کنید، اصلاح کنید. کاری کنید که در وجدان خود و نزد خداوند خیال راحتی داشته باشید.
نکات مهمی را مطرح کردید. خیلی از اینها در ذهن من هم هست و با شما همصدا میشوم. در مواردی هم حاشیهای میزنم. یک مسأله که مطرح کردید و اکثراً هم روی آن تکیه کردید، مسأله تخرب است. معلوم است که ما عمیقاً به تحزب اعتقاد داریم. دلیل آن هم تاریخ خودمان است. پیش از پیروزی انقلاب، شورای مرکزی حزب را آماده کرده بودیم. امام(ره) اجازه نمیداند و حق هم با امام (ره) بود.
میگفتند شما شناخته میشوید و رژیم یک دفعه همه را جارو میکند. کسانی را به نجف و پاریس فرستادیم تا از ایشان اجازه بگیریم که پیش از انقلاب، حزب درست کنیم. میخواستیم آن موقع که فضا باز شده بود، حزبمان را اعلام کنیم، ولی امام (ره) اجازه ندادند. وقتی هم که برگشتند، ظرف دو سه ماه خود من از طرف دوستان مأمور شدم و رفتم، با امام(ره) مباحثه کردم و امام(ره) پذیرفتند و به ما اجازه تأسیس حزب را دادند و در آن گرفتاریهایی که ما در شورای انقلاب داشتیم و همه امور کشور به سرمان ریخته بود، اگر وقت صرف تحزب میکردیم، به دلیل ایمان راسخمان بود یعنی اولویتی برای آن قائل بودیم که برایش وقت میگذاشتیم. ابتدا هم حزب موفقی بود.
دو نفر از جوانان دانشجو را به انتخاب دانشجویان به شورا آوردیم. اعضای شورا، رؤسای قوا و شخصیتهای طراز اول بودند. آن دو نفر، یکی آقای رحمتی بود که الان وزیر راه شده و دیگری آقای واعظزاده بود که معاون رئیسجمهور در امور علمی است. خودمان هم تعیین نکردیم. گفتیم دانشجویان تعیین کنند. مؤثر هم بودند. در جلسات آن موقع قدری شجاعتها بیشتر بود، حرفهایشان را میزدند، تأثیر میگذاشتند و از آنها استفاده میکردیم. پیش از اینکه من نزد شما بیایم آقای جهرمی، وزیر کار برای مسألهای به اینجا آمده بود. زمانی که استاندار زنجان بود، بیست و دو سه سال داشت.
من خودم در وزارت کشور که بودم، فرماندارها و استاندارها را که مال طاغوت بودند، عوض کردیم. اکثراً جوانها بودند و هنوز بعد از گذشت سی سال نسبتاً جوان هستند و دارند کار میکنند. بنایمان بر این بود و میدان و کار میدادیم و به حساب میآوردیم. این هم جزو اعتقادات ماست.
همیشه در این بحثها به پیغمبر اکرم(ص) استناد میکنیم که در اواخر عمر خود بزرگترین لشکرشان را با فرماندهی اسامه، آن هم به جنگ با بومیها، حساسترین جبهههای آن زمان تجهیز کردند و فرستادند و خیلیها هم اعتراض کردند که ایشان جوان است، ولی حضرت به صلاحش استدلال کردند. منطق ما این است که به جوانها واقعاً میدان بدهیم.
البته الان گاهی جوانگرایی به گونهای مطرح میشود. آن زمان نیروهای ورزیده، مسن و تجربهدار کم داشتیم و ما هم که جوانتر نبودیم، مثل جوانها تجربه نداشتیم و اگر جوانی هم میآمد، مثل ما بود، ولی الان نیروهای مجرّب زیادی داریم. در بعضی کارها دیگر مناسب نیست که بدون تجربه وارد شوند. چون کارها پیچیدهتر است. البته اینها بحثهای دیگر و بحثهای اجرایی است، ولی از لحاظ اصولی مطمئن باشید که هم اسلام و هم انقلاب طرفدار این است که جوانها در میدان باشند.
البته از نظر من اولویت برای جوانها مخصوصاً در سنین نوجوانی این است که تحصیل آنها تحت الشعاع فعالیتهای سیاسی و اجتماعی قرار نگیرد. تحصیل، بسیار مهم است و نباید کاری کنیم که اینها از صحنه تحصیل فاصله بگیرند. درسشان را بخوانند. خیلی از کارها هست که همراه تحصیل، میتوان انجام داد. از جمله همین کارهای سیاسی که شما وارد شدید. اینها منافاتی با تحصیل ندارد و در روز و هفته میتواند قسمتی از ساعاتمان را پر کند و این کار را شما بکنید.
از بعضی از اظهاراتی که آقایان فرمودند، این برداشت میشود که از آنچه در صحنه میبینند، گلهمندند. ما در قسمتی از این گلهها با شما شریک هستیم.
اینگونه نیست که ما هرکاری را که جاری است، بگوییم درست است. اولاً در مورد انتخابات، شکی ندارم و مثل آفتاب برایم روشن است که مصلحت نظام و کشور این است که انتخابات، آزاد باشد. میدانم اگر فضای درستی باشد که باید باشد – در فضاهای شانتاژ هر اتفاقی میتواند بیفتد – در مجموع افکار عمومی کمتر از افراد اشتباه میکند و به مصلحت نظام است. حتی اگر اشتباه کند، در عمل این اشتباه را ترمیم میکند. اگر ببیند بد انتخاب کرده، جبران میکند. بنابراین مصلحت ما و نظام این است که واقعاً انتخابات آزادی داشته باشیم.
اصل دیگری را برای اطمینان خاطر شما عرض میکنم و آن اینکه الان دنیا به سرعت دارد به طرف آزادی و دموکراسی میرود. هیچکس الان قدرت ندارد که جلوی این کار را که به افکار عمومی در آینده مسلط و حاکم شود بگیرد. به هر مقداری که مردم با سوادتر و آگاهتر میشوند و ابزار اطلاعرسانی بیشتر و سریعتر میشود، سرعت رفتن به طرف آزادی و حاکمیت اراده مردم بیشتر میشود.
شما کاملاً امیدوار باشید. چون در زمان کاملاً خوبی خداوند شما را در بخش جوانها قرار داد و فرصت خوبی دارید. از این فرصت تاریخی جهانی استفاده کنید و تلاش کنید که جامعه شما به سمت آزادی کامل برود. اسلام همین را میخواهد. همان آیهای که خواندم؛ «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسن» همین است. «جادلهم بالتی هی احسن» یعنی مشاجره و مباحثه در فضای بهتر و این چیزی است که جزو وظیفه پیغمبر(ص) بوده، آن هم با مشرکان و کفار و دشمنان. پیغمبر(ص) که با دوستانشان مجادله و مشاجره نمیکردند. مجادله با مخالفان است و مجادله «با التی هی احسن» اسلام از ما خواسته است. لذا شما از فضای بحث، مباحثه و مشاجره فکری استقبال و با هم بحث کنید و خودتان را به نقطههایی برسانید که بیشتر با هم توافق پیدا کنید.
شاید این کار شما مقدمه کار مهمی شود. بالاخره این تحزب پراکندهای که در کشور ما هست، ما را به جایی نمیرساند البته یک قسمتی خوب است، آموزشها، تمرینها، تجربههای شرکت در کارهای سیاسی و اجتماعی را به دنبال دارد. مثل ان.جی. اوهایی که میتواند هزاران مورد در کشور باشد. بخشی از این احزاب در حد یک ان.جی.او هستند که کار محدودی را انجام میدهند، ولی آن حزبی میتواند مبنای دموکراسی باشد که واقعاً حزب فراگیر و با برنامه مشخص باشد و مردم روی برنامه یه آن رأی بدهند و بعد هم پاسخگو باشند. برنامهاش را اعلام کرده باشد، مردم به او رأی داده باشند و بعد هم اگر نتوانست عمل کند، باید پاسخگو باشد. اگر بخواهیم دموکراسی و حکومت مردم بر مردم شکل بگیرد، راه منحصر آن، این است.
اگر به اتفاق حادثه بگذاریم، افراد هر روزی یک طور فکر میکنند، برنامه ندارند که در آن حالت چیزی در نمیآید. مجلسی در آن صورت نماینده مردم و یک طرز تفکر نیست. نماینده رأی مردم است. اما بدانید همه افکار نیست. یک مجموعه میآید و نمیتواند کار بکند. لذا واقعاً یک حزب بزرگ لازم است. حداقل این است که احزاب کوچک جبهه تشکل بدهند و آنهایی که به هم نزدیکند، هم نزدیکتر شوند و یک جبهه درست کنند. چند جریان در کشور باشد تا مردم بتوانند انتخاب کنند. اگر این حرکت در احزاب اتفاق بیفتد، یک گام سریعی به جلو است.
در مورد مجمع هم مطالبی فرمودید و جزو حرفهایی بود که زده شد، مجمع بود. مجمع ضرورتی است در حکومتهای ایدئولوژیک است. یعنی در جامعهای که افکاری مقدس و مسلّم دارد و از آنها به طور عادی نمیتوان گذشت، مثل احکام اسلامی که ما خودمان داریم یا در حکومتهای سوسیالیسم، آنها هم افکاری داشتند که مجبور بودند و متمرکز عمل میکردند، چیزهایی داشتند که دگم و ثابت بود که به بنبست میرسد. یعنی به جایی میرسد که نمیتوانند به فلان حکم عمل کنند. آن موقع چه کسی تصمیم بگیرد و چه کنیم؟ حتماً در اینگونه جاها، نهادی لازم است که بنبست و طلسم را باز کند و نگذارد برای کشور بنبست پیش بیاید.
براین اساس، یک اصل اسلامی در فقه ما وجود دارد که مصلحت اقوی را بر مصلحت کوچکتر مقدم بداریم. تزاحم مفاسد و مصالح را داریم که خیلی از فتاوای فقها درباره این موضوع است و به این دلیل فتواهایی دادهاند. امام(ره) براساس اصول فقهی که داشتند و به خاطر نیازی که در کشور بود، مجمع را به وجود آوردند که بنبستها را بشکند. سیاستهای کلی، ذاتاً مربوط به مجمع نیست، بلکه ذاتاً رهبری است که به هرحال باید سیاست تعیین کند. منتها قانون اساسی رهبری را ملزم کرده که سیاستها را با نظر مجمع بنویسد و شخصی نباشد. مجمع بازوی رهبری است برای اینکه سیاستها را مشخص کند. اگر ایشان خواستند میپذیرند و اگر خواستند اصلاح میکنند.
به هرحال جزو حقوق رهبری است که تا به حال خوب هم بوده و پیشرفت ما مشکلی نداشته است. نظارت هم ذاتاً مربوط به رهبری است و مربوط به مجمع نیست. یعنی در قانون اساسی آمده که رهبری، سیاستها را با نظر و مشورت مجمع تعیین و ابلاغ میکنند و خودشان هم ناظر بر اجرا هستند.
الان وظیفه ایشان است که نظارت کنند، منتها ایشان احساس کردند که این نظارت سخت است و درحوزه دفتر ایشان نمیتوان عمل کرد. به خود مجمع واگذار کردند و این حقی است که ایشان واگذار کردهاند. ما خودمان ذاتاً این را نداریم، ایشان گفتند شما این سیاستها را نوشتید، بهتر میتوانید نظارت کنید.
آییننامهای نیمبندی نوشته شده که ما را محدود کرده است. دست ما مثل سایر نظارتها باز نیست و محدود کردیم. اولاً در برنامهها و اصلاحات برنامه و در مقرراتی که در مجلس میگذرد و میخواهد برنامه را کم و زیاد کند، است. ما در اینها باید نظارت کنیم. ما در میدان و آنچه که در دستگاهها میگذرد، مستقیماً نظارت نداریم. ما باید سالانه از آنها گزارش بگیریم و ببینیم محصول کارشان با این سیاستها سازگار است یا خیر.
علت این محدودیت هم این بود که در زمان دولت آقای خاتمی آنها نگران بودند که مجمع هم مثل بازرسی کل کشور یا جای دیگر مزاحم جدیدی یرای دستگاههای اجرایی دربیاید. در مجمع هم بودند که مقاومت کردند. خودم هم چون مسائل اجرایی و مشکلات آن را میدانم، آییننامه را محدود کردیم.
بعد از اینکه دولت جدید آمد، چون این دولت در زمان تصویب آن سیاستها و چشمانداز و برنامه چهارم نبوده و اینها را دیگران نوشتند، رهبری به من گفتند: «این دولت وعدههایی دادو سرآن وعدهها از مردم رأی گرفته است. اگرالان شما بخواهید سختگیری کنید، ممکن است خیلی چیزها دچار اشکال شود و مسائلی پیش میآید. یک قدری مهلت بدهید تا دولت بتواند براساس وعدههایی که داده، کارهایی انجام بدهند.»
ما هم از طرف ایشان باید نظارت کنیم. ما در همان حدی که ایشان الان مایل هستند، نظارت میکنیم. مثلاً آخرین آن همین قانونی است که تازگی به پیشنهاد دولت به مجلس رفته و درباره اصل 44 و برای اجرای اصل 44 است. مجلس هم زود با اصلاحات زیادی – چون نمایندگان خودشان طرح داشتند – در کمیسیون تصویب کرد. ما از طرف مجمع به آنها گفتیم که فرصتی به ما بدهید که تا بیاییم و بررسی کنیم تا ببنیم با سیاستهای اصل 44 تا چه حدی میخواند؟ الان آنها هم فرصتی دادند و نمایندههای ما دارند بررسی میکنند.
البته ما اگر به این نتیجه رسیدیم که با سیاستهایمان نمیخواند، حق داریم که از شورای نگهبان بخواهیم که جلوی آن قانون را بگیرد. ما این حق اجرایی را داریم. لذا داریم بررسی میکنیم تا ببینیم چه میشود.
به هر حال نظرات ما آنگونه که شما فکر میکنید، یعنی اینگونه که هرجا مصلحت دیدیم، وارد میدان بشویم و کاری بکنیم، نیست. در داوری بین مجلس و شورای نگهبان قدری دستمان بازتر است. وقتی آنها اختلاف میکنند، ما تصمیم نهایی را میگیریم. بنابراین این مقدار نظارت خواهد بود، منتها نه به آن تصوری که دیگران دارند.
تحزب را که گفتیم. در مورد انحرافات احتمالی هم مواظب تحریف اندیشه امام(ره) هستیم و سعی میکنیم. خود دفتر امام نیز این کار را میکنند و بالاخره اشکالاتی هم وجود دارد که باید حل کنیم.
عدالت و آزادی باید توأمان باشد که روی آن تکیه کرده بودید، فکر میکنیم که اگر نظام ما که هدف مهم آن عدالت بود، تأمین نشود، کارمان ناقص است و اگر آزادی هم نباشد، خیلی خراب است. چیزی که ما به آن رأی دادیم، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود.
استقلال به صورت ظاهر هست، منتها استقلالی که ما به دنبال آن هستیم، این است که حقیقتاً وابستگی نداشته باشیم. باید وابستگیهای را با کارهای علمی، اجرایی و فنی قطع کنیم تا استقلال به وجود بیاید، نباید کشوری مثل ایران پنجاه میلیارد دلار جنس وارد و ده میلیارد دلار صادر کند. این نشان وابستگی است. باید خودمان را آزادتر کنیم. همین الان که شرکتهای خارجی ناز میکنند و بهانه میگیرند، خیلی از طرحهای ما مشکل پیدا میکند و نیمه کاره میماند. استفاده از نظرات جوانان در مجمع تشخیص مصلحت هم برای ما درباره آن مسائلی که مربوط باشد، مقدور است. منتهاجوانان که یک تشکّل روشن و مرجع خاصی ندارد، در حد ارتباطهایی که داریم، از آنها هم استفاده میکنیم.
بقیه حرفهایتان هم حرفهایتان هم مربوط به مسائل جزیی بود. ولی متأسفانه وقت ما تمام شده است. در مورد پیشنهادی که دارید درباره اینکه این جلسه ادامه داشته باشد، من موافق هستم. در مقطع زمانی خاصی که حرفی است و جلسه میتواند مورد استفاده قرار بدهد، شما پیشنهاد کنید ما هم قبول میکنیم. انشاءالله از شما بیشتر استفاده میکنیم. نمیدانم چیزی را از قلم انداختیم یا نه؟
O چیزی را که از قلم نینداختید. فقط اگر موافق باشید یک دستهبندی از صحبتهایی که توسط دوستان انجام میشود، داشته باشیم و این دفعه که خدمتتان میرسیم، کارشناسی شدهتر و خیلی معقولتر آنها را خدمتتان ارائه بدهیم و روند مناسبی باشد.
● کاملاً موافقم. الان مقدار زیادی از وقتم برای این کارها میگذرد و اینها را جزو کارهای خوب حساب میکنم. تشریف بیاورید.
والسلام علیکم و رحمه اله