بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله والسلام علی رسول الله و آله
همگی بسیار خوشآمدید. از دیدن همکارانمان در دانشگاه آزاد اسلامی قم، خوشحال شدیم. از توضیحات جناب دکتر ایران دوست، دکتر باهر، خانم دکتر شریف و جناب دکتر قدیر، به اندازه کافی استفاده کردیم. آماری که دادند، انسان را خوشحال و امیدواری را بیشتر میکند.
مشکلاتی را هم که مطرح کردید، حقیقتاً جای تأسف دارد، ولی این تأسف، تازگی ندارد. از روز اول که میخواستیم مشکل تعلیمات عالی کشور را با دانشگاه آزاد اسلامی حل کنیم، تقریباً همیشه از اینگونه مشکلات داشتیم. معمولاً هم از آن عبور کردیم. آقای دکتر جاسبی گاهی از خطوط قرمز عبور میکند و کار خود را انجام میدهد و بعداً میپذیرند، چون دیگر چارهای ندارند و شاید در مورد بیمارستان نتوانیم خیلی معطل این تشریفات شویم و کار خود را انجام دهیم. چون نیاز دانش و قم است، مردم قم هم استقبال خواهند کرد.
اولین مشکل ما در همان روزهای اول شروع کار، این بود که فضای انقلابی جامعه آن روز، دانشگاه غیردولتی را تحمل نمیکرد و یک نوع ارتداد سیاسی حساب میشد. آن موقع با همت بلند امام و تیزبینیشان که آینده را خوب تشخیص میدادند، دانشگاه آزاد اسلامی تأسیس شد. آیندهنگری و آیندهپژوهی که امام داشتند، خیلی مهم است. یک عالم که در قم و حوزه رشد کرده بودند، هم آینده دنیا و هم آینده ایران را به خوبی میدیدند.
به هر حال با کمک ایشان کار را شروع کردیم. حتی در شورای عالی انقلاب فرهنگی که ما سه چهار نفر رؤسای قوا، حق وتو داشتیم، امام گفته بودند اگر در یک مسئله، رؤسای قوا رأی نداشته باشند، هرچند بقیه به آن رأی دهند، قبول ندارم. گفتند باید لااقل یکی از اینها که وارد هستند، بپذیرند. ما در بحث دانشگاه آزاد اسلامی و گرفتن اجازه برای هر جا، در شورای عالی انقلاب فرهنگی مشکل داشتیم. علت آن هم این بود که نگرشی در بزرگان علمی ما در گذشته بوده که دانشگاهها را جای لوکس میدانستند که در حد خیلی بالایی میتواند باشد. لذا مایل نبودند به همه طبقات جامعه و نسلهای وسیعی از جامعه، سرایت کند. گویا فکر میکردند دیگر مزیتی برای هیأتهای علمی آن موقع نمیماند.
حقیقتاً هم اینگونه نیست. هر قدر عالم در جامعه بیشتر شود، به همان اندازه ارزش علم بالا میرود. چون اصلاً علم افقی ندارد. هر چه آدم بیشتر عالم باشد، تازه میفهمد که خیلی نمیداند. تحقیق زیاد میشود، پیگیری بیشتر میشود و توسعه علمی بیشتر میشود. علم که تمام نمیشود. اصلاً بنا نیست علم انسان به جایی برسد که بگوید دیگر برای من کافی است.
حتّی پیامبر(ص) با آن همه علم لدنیشان، دائماً «رب زدنی علما» میگفتند. اصلاً ظرف دانش انسان بیپایان است. همان طوری که علم خداوند بیپایان است. علم از مقوله الهی و دانش از مقوله ربوبی است. ما هر قدر بتوانیم به باسواد شدن مردم کمک کنیم، ولو اینکه فرض کنید شغل هم برای آن حد از سواد نداشته باشیم، خود اینها شغل آفرین هستند و جای خودشان را باز میکنند و همه چیز را نگه میدارند.
تصور ما از علم این بوده، قرآن هم همین را میگوید. شما ببینید قرآن از لحظه شروع تا آخر، همیشه نکتههایی درباره دانش، دانشآموزی و تعلیم دانش دارد. اصلاً شأن بزرگ انبیاء، تعلیم و تزکیه بوده. گاهی تعلیم و گاهی هم تزکیه مقدم است. البته بعضیها اول تزکیه و بعد تعلیم میگویند که اینگونه نیست. چون گاهی پس از تعلیم، تزکیه میآید. آدمهای عالم، کمتر آلوده میشوند و در موارد آلودگی هم، زودتر تزکیه میشوند، چون میفهمند. بنابراین حقیقتاً هر کس و در هر جا برای توسعه دانش کار میکند، باید ضمن تشکر از او، کمکش کنیم.
گفتم بعضیها از همان روز اول، اینگونه تنگ نظریها را داشتند. حتی وقتی رئیس جمهور بودم، با اینکه همه علاقهام به توسعه علوم - هم دولتی و هم غیردولتی- بود، ولی همان موقع از طرف بعضی از وزرای خودمان با محدودیتهایی مواجه میشدیم. رویه من هم این نبود که وزرای خودم را سرکوب و یا اذیت کنم. بالاخره نظری داشت، عالم بود و مسئولیتی داشت و میخواست به نظرات خودش عمل کند. لذا من هم در حد مسئولیت ریاست جمهوری با او برخورد میکردم.
الان هم دارید میبینید که تقریباً همیشه با رأس دولت و حامیانش، جنگ روانی داشتیم و داریم. اینکه آقایان گله دارند که وزیر بهداشت و درمان این کار را میکند، خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی ما که هیچ وقت اینگونه تنگ نظر نبود. ما ایشان را از همان اول مثل دختر خودمان میدیدیم. فکر میکردیم یکی از آدمهایی است که وقتی آمد، میفهمد باید چه کار کند. ولی محیط آنجا، اینگونه است که گویا از رئیس جمهور هراس دارند. او دستور میدهد و اینها باید اجرا کنند. وگرنه مثل آقای پورمحمدی میشوند که از وزارت برداشته شد. لذا با آن وضع، ایشان هم محدودیت دارد.
در عین حال، بالاخره مواردی از مشکل خودمان را حل میکنیم. الان آنها یک قدر از آنچه که گذشته، عصبانی هستند. برای اینکه 6 سال تبلیغ کردند، زحمت کشیدند، توطئه کردند و خودشان یک مصوبه راجع به هیأت امنا گذراندند که بعد دیدند به دردشان نمیخورد. الان هم برخلاف نظر رهبری، آن مصوبه را نگه داشتند و ابلاغ نمیکنند. ما هم کاری نکردیم. فقط من گاهی گلایه کردم و گاهی هم به رهبری گفتم،ت ایشان هم خیلی به ما کمک نکردند، اما بالاخره حقانیت خود دانشگاه این کار را میکند. بالاخره دیگران هم که میخواهند رأی بدهند، اگر هم مجبور باشند، آن روح علمی، انسانی و دانشگاهی اینها که محفوظ است. لذا گاهی کمک میکنند که همینطور هم شد.
به قوه قضائیه رفت، میخواستند جور دیگری بکنند. اما مشکل دیگری پیش آمد و اصلاً حکم را در همان جا خفه شد.
سرمایه دانشگاه آزاد اسلامی یک ثروت عظیم متعلق به مردم است و عمدتاً از شهریه دانشجوها میباشد و مازاد آن خرج توسعه میشود. نظر ما این است که این برای تاریخ اسلام و ایران بماند. اگر به همین شکلی که دارد رشد میکند و هر سال ارزش آن، 20 یا 30 درصد بالا میرود، در خدمت علم بماند، آینده تحصیلات و دانش ایران را کاملاً تأمین میکند و احتیاجی به نفت و چیزهای دیگر ندارد. چون خودش همیشه هست و همیشه هم زاینده است. اگر به صورت وقف در خدمت علم باشد، به آن شکلی که ما وقفنامه را نوشتیم، هیچ وقت، هیچ کس نمیتواند به آن دستبرد بزند.
مشکلی که شما در مورد بیمارستان دارید، در خیلی از جاهای دیگر هم داریم. من یک نمونه خدمت شما میگویم تا ببینید چقدر دستگاه ما آلوده است. بنیاد امور بیماریهای خاص که برای ضعیفترین، محرومترین و محتاجترین قشر جامعه که بیماران خاص باشند، سر تا پا خدمت است. بیماران خاص، بیمارانی هستند که مرضشان طولانی، مشکل و گاهی هم علاجناپذیر است و در همه عمر به همراهشان میباشد.
یکی از این بیماریها، تالاسمی است که اگر در بین یکی از اعضای خانواده پیدا شود، اصلاً همه خانه و خانواده را رنجور میکند. این بنیاد فقط برای اینهاست که عمدتاً با کمک مردم اداره میشود و بنیاد امور بیماریهای خاص در زمان ریاست جمهوری من، تأسیس شد.
در کشور ما مراکز مخصوص تحقیقاتی برای سرطان کم داریم. الان بیماری سرطان را دارید میبینید که مثل خود سرطان در کشور دارد شیوع پیدا میکند. چون آن قدر عوامل سرطانزا در دنیا و به خصوص در کشور به خاطر هوای آلوده و استرسها وجود دارد که نیاز ما را به اینگونه مراکز خیلی زیاد کرده. در زمان دولت من، شهرداری زمینی را در منطقه عباس آباد که جای مناسبی است، به صورت قانونی به بیمارستان اختصاص داد. نقشه آن را با کمک مراکز پیشرفته جهانی تهیه کردند، خاکبرداری هم کردند. اما بعد از دولت من، جلوی کار را تا این اواخر گرفتند. اواخر چون زمین مال اینها بود، گفتند یک قطعه زمین، در عوض آن میدهیم. دو سه سال معطل کردند تا زمین را دادند. این در حالی بود که آن زمین 75 هزار متر در بهترین جای تهران بود، اما این زمین 30 هزار متر در منطقه دیگری است. البته آنجا هم جای خوبی است و بد نیست.
بعد که همه کارها تمام شد، مشخص گردید که این زمین وقف امام رضا(ع) است که آنها هم در اینگونه موارد خیلی سخت میگیرند، چون قدرت دارند. بالاخره تقریباً 30 میلیارد تومان حق ویژه بابت زمین و اجاره تعیین کردند که قرار شد به صورت قسطی پرداخت شود. شهرداری هم چون خودش این زمین را داده بود، گفت: بروید بسازید. ما بعداً جواز ساخت را هم میدهیم. یک نقشه بسیار خوب از مراجع بینالمللی که تخصصشان ساخت بیمارستانهای مخصوص بیماران سرطانی است، تهیه کردند و با آن کارشان را آغاز نمودند.
سه طبقه از زیرزمین تا روی زمین را ساختند که یک دفعه آمدند جلوی کارشان را گرفتند و گفتند شما اجازه ساخت ندارید. الان نزدیک به دو سال است که همینطور دارند معطل میکنند. تاکنون کلی هزینه برای ساخت این بیمارستان غیرانتفاعی کردند که مهمترین نیاز کشور است.
یک روز گفتند میخواهند در اینجا ساختمان اداری بسازند و کلی تبلیغات راجع به آن کردند. به هر حال کار ساخت بیمارستان را تعطیل کردند. مثل همین زمین را قوه قضائیه دارد که ساختمان اداری- تجاری در آن میسازند. چون آن هم اجازه ساخت ندارد، رفتند جلوی کارشان را بگیرند. یک مأمور آنجا گذاشتند و گفتند، هر کس اینجا بیاید، برای جلوگیری از کار جایش در زندان اوین است. کسی جرأت نمیکند به سمت آنها برود. اما ما که زوری نداریم، کار به همان شکل معطل مانده. مملکت ما اینجوری است.!
حدود هشت سال پیش من دستگاهی را برای بیماران سرطانی درخواست کردم و بودجهای در اختیار دانشگاه تهران برای وارد کردن دستگاه گذاشتم که برای تشخیص سرطان ضرورت دارد. متأسفانه تاکنون این دستگاه در کشور فعال نشده است. در حالی که ترکیه چند دستگاه دارد و مریضیهای سرطانزا از سراسر منطقه را جذب میکند و به حکم سند چشمانداز 20 ساله ایران باید مقام اول را داشته باشیم. اما یک دستگاه برای بیماران سرطانی هم نداریم. اخیراً آن دستگاه را که گویا قدیمی شده، ترخیص کردهاند. بیمارستان مشهد هم یک دستگاه خریده که هنوز در گمرک است.
در قم که سالهاست آن بیمارستان معروف را تعطیل کردند و بعد هم بیمارستان نیمهکاره مرحوم آیتالله مشکینی را این طور کردند. چرا؟ چون دانشگاه آزاد میخواهد بیمارستان بسازد، این بازیها را درمیآورند.
○ دانشگاه فاطمیه را بفرمایید که از 700 دانشجو به 100 دانشجو رسیده است.
الان در مملکت، کارهای اساسی را به نفع خودشان سیاسی میکنند، برای اینکه دانشگاه آزاد اسلامی را بر زمین بزنند، به آن شکل دانشگاه پیام نور را توسعه دادند که الان در مجلس طرح معادل کردن تحصیلات آن مطرح است. البته من خود از اول با دانشگاه پیام نور همکاری و کمک زیاد کردم و امروز هم معتقدم باید سطح آن را بالا برد و مقاطع تحصیلات عالی را با آن توسعه داد. این در حالی است که دانشگاه آزاد بدون اینکه چیزی بخواهد، همین کارها را داشت انجام میداد. یعنی اگر مزاحمتی ایجاد نمیکردند، دانشگاه آزاد همه اینها را حل میکرد.
ولی با همه این حرفها و اقدامات، دانشگاه آزاد همچنان هر سال توسعه خودش را دارد، تعمیق خودش را دارد و پیشرفت خودش را دارد. مدتها تبلیغات عجیب و غریب میکردند که وضع فرهنگی دانشگاه خوب نیست. وقتی مسابقات فرهنگی در نماز، روزه و هر چیز دیگری که میگذارند، در خیلی از موارد دانشگاه آزاد اسلامی اول میشود که حتی خبر آن را هم پخش نمیکنند. ولی با همه اینها، باید رشد کرد.
هنر شما در این است که در چنین شرایطی بتوانید دانشگاههایتان را تقویت کنید. جای دانشگاه آزاد اسلامی هم در دنیا باز شده. حقیقتاً اگر مزاحم دانشگاه نشوند، الان ما میتوانیم در همه قارههای دنیا، شعبهای از دانشگاه بزنیم. از دانشگاه غیردولتی استقبال میکنند. حتی چین که این همه توسعه دارد، از ما درخواست ایجاد شعبه نموده. در کانادا از ما درخواست شعبه کردند. منتها اینگونه مزاحمتها، قدری کار ما را سخت میکند.
یک موقع تعدادی از کشورهای آفریقاییها آمده بودند و از ما درخواست شعبه میکردند. آنها علاوه بر زمین، وام هم برای این کار میدادند. حتی ما در زنگبار و جاهای دیگر، زمین را هم گرفتیم و تصویب کردیم در دانشگاه زبان سواحلی تدریس شود که در شرق آفریقا کاربرد دارد. مسلماً اگر ما در داخل فضای کافی برای تحصیل در مقاطع تکمیلی ایجاد نکنیم، بسیاری از جوانان با هزینههای سنگین ارزی به خارج میروند. ما هم به خاطر همین محدودیتها نتوانستیم. الان تقاضا در سطح کاردانی و کارشناسی کم و قدری تعادل ایجاد شده. اما در سطح کارشناسی ارشد و دکترا، الان عرضه خیلی کمتر از تقاضاست. شما دارید میبینید که از بین حدود یک میلیون تقاضا، دانشگاههای دولتی و غیردولتی، فقط میتوانند 120 هزار نفر را بپذیرند. معنای آن این است که ما فقط میتوانیم دوازده درصد متقاضیان را پذیرش کنیم. ضمن اینکه روزبهروز هم به تعداد متقاضیان افزودهتر میشود. چون سواد دنیا دیگر به کارشناسی اکتفا نمیکند، همه به این سمت حرکت میکنند.
به هر حال میدان عرضه و تقاضا، میدان وسیعی است. من به شما عرض میکنم این میدان را بیشتر تقویت کنید. اینکه به سرعت داریم مراکز علوم و تحقیقات را در سطح کشور توسعه میدهیم، به خاطر همین تقاضاهاست.
الان در همین شرایط سخت فشارهای دولتی، استانداریها و نمایندگان فشار زیادی برای تأسیس واحد علوم و تحقیقات دارند.
به هر حال اگر ما این بحث را باز کنیم، در هر جا با امکانات زیاد باز به سراغمان میآیند. چون میدانند این دانشگاه وسیله توسعه و نیاز استانهایشان است. در غیر این صورت دختران و پسرهایشان باید به جای دیگری بروند. ضمن اینکه اگر در استانهای خودشان باشند، طبیعتاً هزینههای آنها کم خواهد شد.
من میخواهم عرض کنم که فضای پیشرفتمان در مقاطع عالی تحصیلی و تحقیقات، خیلی بازتر از گذشته است، چون نیاز بیشتر است.
به هر حال ما براساس اتکاء به روشنترین اصول اسلامی و قرآنی، توسعه علم در کشور را مهم تلقی میکنیم. شبههای ندارم که توسعه علم به اعتدال جامعه قرآنی «کذالک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهدا علی الناس» کمک میکند.
اصلاً جهل عامل افراط، تندروی و اینگونه مسائل است که الان بلای قرن است. الان دنیا دارد به طرف اعتدال حرکت میکند. چون دانش توسعه پیدا میکند. اما شما دارید میبینید همین جریانهای تندرو که در همه بخشهای جامعه بشری هستند، دارند چه مصیبتی میشوند!
القاعده آن روزی که شروع کرد، به عنوان مجاهده در مقابل شورویها شروع کرد. کار مقدسی هم بود و خیلی هم کمک کرد. آن موقع کاملاً با ما همراه بودند، برای اینکه میخواستیم شوروی را از افغانستان بیرون کنیم که کردیم. خیلی هم موفق بودند.
بعداً همینها به جریانی تبدیل شدند که خودشان را در بین یک جمعیت منفجر میکنند و دهها نفر را علاوه بر خود، فقط برای افکار افراطیشان میکشند. افکار درست که احتیاجی به کشتن و انفجار در بین مردم ندارد. افکار درست این است که امروز اگر یک مقاله خوب را بنویسید و به اینترنت بدهید، دو روز بعد مردم دنیا روی آن حساب میکنند. آدمی که حرف حساب داشته باشد، نیازی به دعوا و زور ندارد. ما باید با منطق با مردم سروکار داشته باشیم.
ما فکر میکنیم جامعه با علم و دانش، راه اعتدال را میگیرد و از این افراط و تفریطهایی که ما هم از اول انقلاب تا الان گرفتار آن بودیم، نجات پیدا میکند. در هر زمینهای هم افراط و تفریط وجود دارد.
یک دفعه بحث امام زمان(عج) مطرح میشود. شما ببینید تا کجا رفتند و چه کردند و بعد هم خودشان جبهه مقابلهاش را تشکیل دادند. از آن طرف افراط بود، از این طرف هم افراط میکنند. یعنی کاری میکنند که همه را پشیمان میکنند از اینکه اسم امام زمان را ببرند. واقعاً حالت عجیب و غریبی در جامعه به وجود آوردند. حتی صدای رهبری را هم درآوردند.
حادثهای که در اسلو اتفاق افتاد، واقعاً قابل توجه است. این دیگر یک افراطگری و تندروی جدید است. من فکر میکنم الان برای قضاوت کردن زود است. ولی علائم ابتدایی نشان میدهد صهیونی- مسیحی که در نیم قرن اخیر به یک قدرت در دنیا تبدیل شد، دخالت دارد. یعنی مسیحیهای صهیونیست، که این هم معلول تندرویهای گذشته یهود و نصرانیها بود.
شما میدانید در قرون متمادی بین یهود و نصرانیها، جنگ بود. به خاطر اینکه نصرانیها یهود را قاتل حضرت مسیح میشناختند، لذا آشتیناپذیر بودند. هنوز هم خیلی از آنها آشتیناپذیرند. جنگهای یهود و نصارا، همه تاریخ قرون وسطی اروپا را گرفته بود. اخیراً مدتی است که اینها قدری با هم میسازند که ساختنشان هم ضررساز شد. چون بالاخره سر مسئله فلسطین به هم رسیدند. در آنجا یهودیها احتیاج به مسیحیها داشتند و مسیحیها هم احتیاج به پایگاه یهودی داشتند تا یهودیهای افراطی را در اینجا جمع کنند که از شرّ آنها در اروپا راحت شوند. لذا مجبور شدند با هم بسازند.
اخیراً سازشی بین گروههای تندروشان دیده میشود که به صهیونی- مسیحی شناخته میشوند. حضور این گروه در آمریکا بیشتر از جاهای دیگر است. اینها منتظر امام زمان خودشان که حضرت مسیح است، میباشند. آنها منتظرند که حضرت مسیح بیاید، دنیا خراب و از نو ساخته شود. همه چیز را آماده کردند. حتی دارند آن گوساله قرمز را که در آثارشان است، توجه و تربیت میکنند تا موقع آمدن حضرت مسیح، آن را آماده داشته باشند.
حادثه اسلو از بس که عجیب بود، به نظر میرسد ریشه در چنین تندروهایی دارد. چون دو سه نکته قابل تأمل دارد. البته همه اینها، ابتدایی است. من پیشنهاد میکنم منشور قاتل را (آندرس برینگ برایویک) که یک روز قبل و یا همان روز حادثه، روی اینترنت رفت، مطالعه کنید. میگویند این منشور 1500 صفحه است. اگر فرصت نمیکنید همه آنها را بخوانید، حداقل خلاصهای از آن را پیدا کنید و بخوانید.
اگر اینها درست باشد، بوی این میدهد که خیلی ریشه دارد. حرفهایی که در دادگاه زد و خیلی خونسرد عمل کرد. حتی بعد از کشتن حدود 70 جوان 15 تا 16 ساله خودش را خیلی آرام تسلیم کرد، اسلحهاش را تحویل داد و گفت: من شاید گناه بزرگی کرده باشم، اما انجام این کار لازم بود. چون اروپا در خطر هجوم اسلام، خاورمیانهایها و آفریقاییهاست. ما باید اروپا را خالص نگاه داریم و نگذاریم اینگونه شود. لذا خواستم به حزب حاکم نروژ که خیلی ادعای لیبرالی میکند، اخطار کرده باشم و ضربهای بزنم که اینها بیدار شوند تا دست از این کارهایشان بردارند، جلوی مهاجرتها را بگیرند و مسلمانان را بیرون کنند و به خانههای خودشان برگردانند.
آنچه که نظر مرا تأیید میکند (به صورت احتمال است. عرض کردم برای قضاوت خیلی زود است)، این است که یک هفته قبل از این حادثه، همین جوانانی که کشته شدند (کادر جوانان حزب کارگر)، با وزیر خارجه در اسلو ملاقات داشتند. آنها در این ملاقات، دو پیشنهاد مطرح میکنند که برخلاف نظر صهیونیستها است.
آدم وقتی این تندروی را که الان در دنیای اسلامی به صورت القاعده، طالبان، سلفیها و گروههای این چنینی میبیند که آن کارها را انجام میدهند، احساس میکند از این طرف هم فاشیستهای مسیحی اروپایی و غربی دارند نقطه مقابل آن را عمل میکنند و این یک نمونه بود. این نمونه واقعاً قابل تأمل است و یک بحث کوچک نیست. اینکه میخواهند چه بکنند، ما نمیدانیم.
البته احساسات مردم نروژ، احساسات خود را خوب نشان داد. مردم از همه فرقهها با آوردن دستههای گل در کلیسا جمع شدند. همین دیروز که دادگاه بود، خیابانها پر از مردم بود که علیه قاتل شعار میدادند و حرف بدی به او میزدند. یعنی عکسالعملها خوب بود. اما باید هوشیار باشیم که این مسئله، در دنیای اسلام، جاهایی مثل القاعده، افغانستان، داخل عراق و سومالی، ریشهای نشود. اینها هم اسلام را بدنام میکنند و هم برای منطقه و حتی ما، مشکلات درست میکنند.
در ایران هم، آدمهایی را میبینید که همیشه مزاحم توسعه و پیشرفت کشور هستند. چهار نفر از همین آدمها در دانشگاه جمع میشوند تا تعادل را بر هم بزنند، نظرات خودشان را بر اساتید تحمیل کنند و فضا را تند کنند که تا حدود زیادی کردند. در حوزه قم شما دارید میبینید این طور آدمها پیدا شدند.
ما افتخار این را داریم که 1400 سال پیش حضرت علی(ع) میگوید (آن موقع این حرفها خیلی مهم است): «الیمین و الیسار مضلّه و الطریق الوسطی هی الجاده» جاده وسط شاهراه و راه نجات است و آدم با آن به جایی میرسد. ولی در حاشیه چپ و یا حاشیه راست، بالاخره به دستانداز برخورد میکنیم و بدبختی پیش میآید. راهی که خداوند در قرآن میفرماید «و کذالک جعلناکم امه وسطا» هدفش این است «لتکونوا شهدا علی الناس» شما باید الگو باشید.
منطق و اعتدال، همراه با دانش است. انتظار ما این است که دانشگاه آزاد اسلامی و به خصوص قم- چون از آنجا باید علم به خیلی از مناطق دنیا سرازیر شود- اینگونه باشند.
بنده تا این حد که پیشرفت کردید، صمیمانه تشکر میکنم. آن عباراتی که در مورد من خوانده شد، واقعاً خودم را در کار این دانشگاه، این قدر مؤثر نمیبینم. دانشگاه آزاد اسلامی، با حمایت امام و به خاطر نیاز جامعه که مردم میخواهند درس بخوانند و عدهای هم فداکاری کردند، سختیها را گذراندند، وارد شدند، الان به جایی رسیده که دیگر نمیتوان منکر آن شد. واقعاً با تلاش این دانشگاه را سرپا نگه داشتند. ما به همین مقدار باید خوشحال باشیم که در این مدت، همراه و مواظب دانشگاه بودیم.
قطعاً در پنج سال آینده، کارهای بزرگی خواهیم کرد. اگر خداوند از ما سلب توفیق نکند، قطعاً میخواهیم به طرف کیفیت بالایی در دانشگاه آزاد برویم. دانشگاه آزاد به آسانی میتواند یک مرکز مهم برای جذب نیروهای عالم دنیا، لااقل ایرانیها و مسلمانان باشد و ما میتوانیم این کار را انجام دهیم.
ما میتوانیم یک مرکز معتبر برای تحصیل عاشقان علم باشیم. امروز دانشگاه غیردولتی با این وسعت و پشتوانه، برای مردم دنیا یک هدیه الهی است. بنای ما بر این است که در پنج سال آینده، گام بزرگی به طرف کیفیت عالی برداریم. بناست 10 هزار نیروی سطح بالا را جذب کنیم. البته کار سختی است، اما ما همت خود را بالا گرفتیم.
بنا داریم در جهت تجاری کردن اختراعات و ابتکارات اساتید و دانشجوهایمان، با ایجاد مراکز رشد، کمک کردن، وام دادن و هدایتشان و با همکاری بانکها اختراعاتشان را عملیاتی کنیم. انشاءالله این کار، در آینده پشتوانه بزرگی برای خود دانشگاه میشود.
شما هم اگر بتوانید در قم از اینگونه کارها انجام دهید، خیلی خوب است. یک مرکز ولو در بیرون شهر تهیه و غرفههایی درست کنید. کمکشان کنید، وام بدهید، ضمانت کنید و از بانک وام بگیرید و آنها را شریک کنید. واحدهای کوچک درست کنید و حداقل تا حد پایلوت ببرید.
متأسفانه استعدادهای درخشان ما دارند مهاجرت میکنند که این یک خطر بزرگ است. دوستان ما که دانشجو هستند، در کلاسهای دانشگاههای شریف، تهران و دانشگاههای سطح بالا که استعدادهای بزرگ به آنجا میروند، میگویند اکثر همدرسیهای ما برای رفتن به خارج اقدام کردند. بیش از نیمی از آنها موفق شدند، عدهای هم هنوز موفق نشدند، ولی دارند تلاش خودشان را میکنند. اگر اینگونه باشد، ما خیلی خسارت میبینیم. ممکن است که بروند و در شرایط خوبی برگردند و خدمت کنند. خیلی از آنها هم جذب میشوند. وقتی آمریکاییها یک ایرانی را رئیس بخش مطالعات و اکتشافات منظومه شمسی در ناسا انتخاب میکنند، معلوم است که استعدادهای ایرانی هم در آنجا امکان دارد.
آنها فکر نمیکنند که این یک ایرانی است. بلکه فکر میکنند او یک دانشمند است، امتحان داده و در آنجا میتواند کار بزرگی انجام دهد. این سعه صدر برای جذب استعدادها خوب و مهم است. این سعه صدر مال اسلام است. مگر نبود وقتی مسلمانان آمدند ایران را فتح کردند، به دانشگاه جندیشاپور دست نزدند؟ این دانشگاه ماند و برای آنها نیرو تربیت کرد. ترجمههایی که در اسلام از کتب چینی، هندی، یونانی و غیره شد، آنها انجام دادند. آنها به بغداد رفتند و در آنجا دارالحکمه به راه انداختند. چون از همه زبانها در آنجا بودند، لذا کتب را آوردند و در آنجا ترجمه کردند. بعداً هم شاگردان اینها، موفق شدند، تحقیقات کردند و همان ترجمهها تبدیل به علم شد. اصلاً تمدن اسلام براساس آن ساخته شد. در قرن دوم، سوم و چهارم، رشد علمی جوامع اسلامی محصول پایهای بود که با سعه صدر اسلامی در جندیشاپور ریخته شد. در همان حکومتهایی که ما آنها را قبول نداریم و حکومتهای جابری بودند. اما این قسمت را برای جذب علوم مراعات میکردند.
به هر حال ما در آستانه یک تحول بزرگ علمی، از طریق دانشگاه آزاد اسلامی میباشیم. این حسادتها، مزاحمتها و تنگنظریها معمولاً از طریق آدمهای کوتوله و بیارزش انجام میشود. آدمهای عقدهای که دلشان میخواهد به بزرگها بتازند تا اسم آنها بلندتر شود.
مثل برادر حاتم طایی که با راهنمایی دایه یا مادرش چاه زمزم را آلوده کرد تا مشهور شود. او که نمیتوانست مثل برادرش با سخاوتش مشهور شود. مادرش به او گفت: وقتی حاتم شیر میخورد، اگر بچهای میآوردند، او از شیر خوردن دست میکشید تا آن بچه هم شیر بخورد. اما وقتی تو شیر میخوردی، اگر بچه دیگر میآمد، دست بر سینه دیگر میگذاشتی تا از آن نخورد. تو سخاوتمند نمیشوی. ولی برو آن کار را بکن، خیلی مشهور میشوی که رفت و انجام داد.
ممکن است این یک اسطوره و داستان باشد، ولی داستانی است که نشان میدهد آدمهای شهرتطلب و حقیر، کسانی هستند که راه ترقی خود را در این میبینند که به انسانهای بزرگ بتازند و میتازند. بالاخره در حدّ همین گستاخی، معروف میشوند.
نباید از اینگونه چیزها دلسرد شد و کار خود را رها کرد. ما باید کار خودمان را انجام دهیم، خداوند هم حمایت میکند.
همگی خوش آمدید. محبت کردید. امیدواریم همچنان ببینیم بخشی از علومی که از قم پخش میشود، از دانشگاه آزاد اسلامی باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله