بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السلام علی رسول الله و آله
از اقدامی که کردید، متشکرم. چند گروه فرهنگی و تاریخی و علمی برای یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، کار مشترک کردند. مقطعی که در تدوین آن انصاف رعایت نشد و همان جریانهایی که دستاندرکار اختلافات و درگیر چالشها بودند، بعداً با سلیقه خودشان و با اهداف جناحی خودشان – عمدتاً – این تاریخ را نوشتند.
البته ارزش کارشان از این جهت باید تأیید شود که بالاخره چیزی نوشتند و تاریخ بکلی از دست نرفته است، اما جمعبندی تاریخ و قضاوت بیطرفانه و پندآموز از این تاریخ، بسیار مهم است که خوشبختانه در آخر این قرن و انشاءالله قرن آینده، این وظیفه را جمعی از علاقهمندان به اسلام، انقلاب و ایران بر دوش گرفتند و چند گروه الان دنبال آن هستند که این تاریخ را محققانهتر بنویسند و از نظر علمی هم مهم است. فعلاً یک کار تحقیق تاریخی صرف نیست، انسان خیلی خوب میفهمد که تجربه مشروطه برای تجربه انقلاب اسلامی خیلی میتواند کارساز باشد. در پند گرفتن و درس گرفتن و حرکت تاریخ را فهمیدن، خیلی شبیه به هم هستند، زمینهها و اقدامات، تا اینجا خیلی شبیه هستند.
بعد از پیروزی هر انقلابی تفاوتهای اساسی شروع میشود که من مقداری درصحبت کوتاهم خدمت آقایان عرض میکنم. انقلاب مشروطه ریشهها و کارهایی دارد که انجام داده و پیامدهایی دارد که سعی میکنم هرسه بخش را در این صحبت بیاورم، انقلاب خودمان هم همینطور است. نکاتی را درباره تفاوت و مشابهت انقلاب خودمان با انقلاب مشروطه عرض میکنم و فکر میکنم مقالاتی که شما تهیه کردید و کسانی که در طول این کنفرانس سخنرانی خواهند کرد، دستاورد خوبی برای آگاه کردن جامعه ماست. ولی شروع کار است و انشاءالله بعداً تکمیل میشود.
ریشهها تقریباً شبیه به انقلاب اسلامی است. یک رژیم مستبد که قاجاریه بود، بر کشور حکومت میکرد که در زمان ما هم همین بود و رژیم شاه کمتر از آنها مستبد نبود. گرچه رژیم شاه با قانون مشروطه حکومت میکرد، اما آنها با بیقانونی و استبداد رسمی حکومت میکردند. لذا وضع ما بدتر بود. چون پهلوی تحت پوشش کار رسمی قانونی و به اصطلاح مردمی حرکت میکرد، اما اعمالش مثل قاجاریه بود. آثارش هم شبیه به هم هست، یعنی وابستگی قاجار به خارج خیلی جدی بود که نقش انگلستان و روسیه در تاریخ ایران بیشتر تأثیرگذار بود که شما میدانید.
در زمان ما هم وابستگی رژیم شاه عمیقتر و حتی گستاخانهتر بود، چون مستشاران آمریکایی همه جای ایران را گرفته بودند. ارتش، ژاندارمری، شهربانی، ساواک، برنامهریزی، نفت و ... در دست آنها بود. بعلاوه دربار هم دست آنها بود. در زمان قاجار اینجوری نبود، شکل دیگری عمل میکردند و خیلی صریح مثل سفرای زمان قاجار، سفرای آمریکا و انگلیس به دربار فرمان میدادند، پس وابستگی هم شبیه به آن هست. استبداد هم به اسم نیست، ولی به رسم است. نارضایتی مردم هم با تفاوتی شبیه به هم است. یعنی مردم از استبداد در هر دو مقطع متنفر بودند. استبدادی که تا اعماق زندگی مردم حتی تا روستاها هم بود، یعنی عوامل و والیهای آن زمان و استانداران و فرماندران این زمان، بر مردم خدایی میکردند و ژاندارمهای این زمان و مأموران مسلح آن زمان حقیقتاً زندگی مردم را زیر شلاق گرفته بودند.
تبعیض در هر دو مقطع جدّی است. هزار فامیل در نظام شاهنشاهی و حکومت اعیان و اشراف و شاهزادهها در حکومت قاجار کاملاً روشن است. منتها آن موقع خیلی گستاخ و رسمی و خیلی با وضوح و اینبار تحت پوششهای خاصی که از فریبهای زمان بود، مسائل دینی هم کم و بیش آن گونه بود، البته آن موقع هم بخشی از علما در دستگاه قضاوت و در مراکز قدرت احترام داشتند و بخشی از آنها هم حاضر نبودند همکاری کنند.
در زمان ما روحانیت یکپارچهتر بود، به آن شکل به علمای نزدیک به دربار و مخالف تقسیم نشده بود. مقداری تفاوت از اینجا پیدا میشود. افکار عمومی توده ملت آن موقع در میدان نبود، اما نخبگان و صاحبنظران بودند که یا موافق بودند یا مخالف، در زمان ما افکار عمومی به خاطر مبارزه و شرایطی که بعد از شهریور 20 بود، به میدان آمده بود. این هم یک تفاوت اصولی بین مشروطه و انقلاب ما خلق میکند و پیروزی مشروطه با پیروزی انقلاب خیلی تفاوت دارد. مشروطه از آن لحظهای که شروع میشود تا پیروزی ، مدت بسیار کوتاهی است، درگیریها، زندانها و از این چیزها ندارد، تلفات جزیی دارد. به همین دلیل نیازی نبود که مردم در صحنه بیایند. مردم از خیلی از مسایلی که در تهران، تبریز و بعضی جاهای دیگر میگذشت، بیخبر بودند، اما در دوره ما غیر از مبارزاتی که قبلش جبهه ملی داشت و آیتالله کاشانی و فداییان و تودهایها داشتند، سطح وسیعی از مردم آگاه شده بودند و به میدان آمده بودند. در هفده سال دوران مبارزه، مبارزه تقریباً به همه خانههای مردم، رفته و یک آگاهی و شعور عمومی بوجود آورده بود. لذا توده مردم آمدند و مسأله را حل کردند و نخبگان در مشروطه اینجوری نبودند. در اعتصاب شاه عبدالعظیم یا در مهاجرت به قم که علما کرده بودند، از مردم چقدر بودند؟ طلبهها، وعاظ، علما و بخشی از بازاریها بودند. در سفارت انگلیس هم که متحصن شده بودند، جمع محدودی از بازاریها بودند.
اینطور چیزها نداشتیم که توده مردم خیابانها را در سراسر ایران پر کرده باشند. این اتفاقات نبود. شیوه افشاگری و روشنگری هم خیلی متفاوت بود. در زمانه ما، حضور روحانیت در سراسر کشور برای آگاه کردن مردم در مساجد، معابد، حسینیهها، مراسم و غیره ... کار بسیار بزرگی بود. اما این تبلیغ شفاهی درباره مشروطه خیلی نبود. یعنی اصلاً به این سطح نرسیده بود که وعاظ، گویندگان و خطبا در سراسر کشور با مردم حرف بزنند. در جاهایی مثل تهران بود و روشنفکرها در آن زمان تیپ فرهنگی غیرروحانی که اعم از چپ و راست بود، کارهایی میکردند. البته آنها با تشکیلات و جریانهایی که داشتند، در سطحی از نخبگان و صاحبنظرها، کارهای جلسهای یا مکتوب یا در کلاسهای درس و امثال اینها میکردند. لذا انقلاب مردمی به آن شکل اتفاق نیفتاد. شاید اگر مظفرالدین شاه مقاومت میکرد و علما هم اصرار میکردند، به تدریج مسأله به خانوادههای مردم هم میرسید و به همه جا میرفت. اما آنها زود تسلیم شدند و قضیه تمام شد.
بنابراین ریشههایی که باعث انقلاب مشروطه شد، استبداد، خفقان، تبعیض، وابستگی و مشکلات زندگی مردم بود که شبیه آن در انقلاب اسلامی ایران هم وجود داشت که بوجود آمد. نکته دوم اینکه در انقلاب مشروطه جریانهای فکری سه گانه کار را اداره میکردند. روشنفکران که در ارتباط با غرب به این نتیجه رسیده بودند. یا با مسافرتهای تحصیلی یا با آوردن اساتید، بخصوص در دارالفنون یا با روزنامهها و سایر ابزار اطلاعرسانیهایی که بود و جریان چپی که مرکزش تقریباً در قفقاز بود و در مقدمات کار انقلاب سوسیالیستی بود، آنها هم در ایران فعال بودند و حضور داشتند. جریان اساسی که مذهبی بود و علما رهبری میکردند، هم بودند. در انقلاب اسلامی هم این هرسه جریان بودند.
ما در دوران مبارزه هم نیروهای آزاد اندیش متمایل به فرهنگ غرب از نوع دموکراسی غرب را داشتیم. مبارزان چپ که قبلهشان مسکو بود و رهبرشان استالین، مائو یا لنین بودند. علما و مردم متدین هم بودند که بدنه اصلی جامعه را به میدان آوردند.
راهکار مبارزه مقداری متفاوت بود. در این دوره آن که حرف آخر را زد و کار را تمام کرد، مردم بودند. تحقیقاً اگر مردم با آن وسعت به میدان نیامده بودند، رژیم پهلوی تسلیم نمیشد و شاه فرار نمیکرد. قطعاً نمیکرد. چون سرکوب نخبگان مبارز عملاً انجام شده بود. یادمان هست که در زندانهای عمده مبارزین جمع بودیم و کار به جایی رسیده بود که بدون هیچ پروایی بعد از تمام شدن دوره محکومیت هم ما را نگه میداشتند و صریح میگفتند قانون بیقانون، همین که هست و نفسی هم در نمیآمد. گاهی حرفی زده میشد و بالاخره شرایطی پیش آمد که موج مردم آمد و خیلی چیزها را عوض کرد.
در دوران مشروطه کار به اینجا نرسید، عرض کردم توده مردم نیامدند، اما ابهت علما و نفوذی که علما داشتند و تجربهای که در مسأله تنباکو پشت سرشان بود و میدانستند که یک عالم و مرجع میتواند، مردم را بسیج کند، برای آنها کافی بود که تسلیم شوند. البته در بین خود اعیان و اشراف و شاهزادهها هم کسانی بودند که آنها هم مایل بودند آن وضع استبداد مطلق به مشروطه و محدود کردن مبدل شود.
پس جریانهای فکری که عرض کردم، مبدأ بروز انقلاب مشروطه بودند و خیلی مهم است. یعنی وقتی فکر میکنیم یک رژیم استبدادی دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی در ایران به این آسانی، در مقابل درخواست علما و جمعی از آزاداندیشان، روشنفکران و عدالتخواهان تسلیم میشود و فرمان عدالتخوانه را و بعد فرمان مجلس را بعد از یک مدت کوتاه و بدون خونریزی صادر میکند، این تحول بسیار مهمی است. این را کم نگیریم. چون زیاد روی هزینهای که برایش شد، حساب نمیشود. الان هم حساب نمیکنند. هزینهها مثل دوران انقلاب ما بود، تازه انقلاب ما هم کم هزینه بود، مثل بعضی انقلابهای پرخطر و پرخون نبود. به هرحال هزینه، زندان، شلاق و تبعید داشت، شهید و خسارتهای فراوانی دیدیم. اینها را داشتیم، اما قابل مقایسه با آن وضع نبود.
در مقطع بعدی همان جریان فکری که عامل پیدایش مشروطه بودند، به محض پیروزی مشروطه به جان هم افتادند و عامل تفرقه و تشتت شدند و مشروطه را عملاً به باد دادند. البته اسم مشروطه هیچ وقت به باد نرفت، ولی عملاً به باد رفت و به جان هم افتادند.
وقتی انسان تاریخ بحثهای مجلس دوم را میخواند، متوجه موضوع میشود. مجلس اول چنین چیزی نبود، صنفی بود و گروهی بودند. مجلس دوم که انتخابات شد، بحثهای قانون اساسی و متمم قانون اساسی پیش آمد. همان تفاوتهایی که جریانها داشتند، خودش را نشان داد. یک بحث مطرح بود که اصلاً مساوات معنا دارد یا ندارد.
یعنی همه ملت، همه ادیان، فرق و مذاهب مساوی باشند، این بحث در بین تهیه کنندگان قانون اساسی بسیار داغ بود.
بحث دیگری که مسائل را جدیتر کرد، بحث اجرای قوانین اسلامی بود که این منطبق با شرع یعنی چه و چگونه منطبق باشد؟ در سطح کلیات یا هر قانونی؟ آیا قوانین عرفی؟ آیا آنجایی که احکام شرعی وجود دارد، میتوان رویش قانون گذاشت؟ بحثهای بسیار جدی را به وجود آورد. یعنی تقابلی که در حقیقت بود و در زمان مبارزه به هم رسیده بود. اول به عدالتخانه و بعد به مشروطه و مجلس رسیدند. به محتوای کار مشروطه که رسیدند، از هم جدا شدند.
اینجا تفاوت عمدهای با دوره ما دارد. در دوره ما هم همین اتفاقات بود و میتوانست بیفتد. ما که در بطن مسائل و تصمیمات بودیم، میدیدیم درست همان حرفها اینجا مطرح بود. شبیه آنها، اینجا امتیازاتی بود که توانست مسائل را به نفع اکثریت مردم و علما و حوزه حل کند و آن حضور مردم بود که من گفتم آن تفاوت در مشروطه و انقلاب ما بود. این تفاوت خیلی کارها را سهل کرده بود. اکثریت نزدیک 99% مردم با عشق و علاقه به حکومت اسلامی رأی دادند، همان که پیشنهاد شده بود. این اتفاق در مشروطه نیفتاد، نه مردم در میدان بودند و نه مسأله بین آنها حل شد و همینطور ماند. متمم قانون اساسی را با فشارها و مشکلات به تصویب رساندند. اما یک روز هم اجرا نشد. خود مجلسیها هم حاضر نبودند عمل کنند. بین علما هم همینطور بود. خیلی از علما آنجوریقبول نداشتند و بعضیها قبول داشتند. اما در انقلاب اسلامی این اتفاق نیفتاد. به خاطر آن تفاوت که ما با مشروطه داشتیم، اینجا توده مردم مسلمان متعبد راهکار اصلی پیروزی انقلاب بودند که در صحنه بودند و به شدت هم در میدان حاضر بودند و حمایت میکردند.
نکته دومی که تفاوت داشتیم، مسأله رهبری بود. در مشروطه یک رهبر نیرومند نیست، جریان مخلوطی از تفکرات، جریانات فکری و انجمنهای سرّی که مخفیانه عمل میکردند، وجود داشت. شخصیتهای بزرگی مثل علمای نجف و تهران، شاخص شده بودند، اما رهبری به آن صورتی که در انقلاب ما شکل گرفت، اتفاق نیفتاده بود. وجود امام به عنوان رهبری که به صورت طبیعی به رهبری رسیده بودند، عمل، اقدام، حرفها و صلاحیتهای خودشان، مردم را به رکاب ایشان آورده بود. ما طلبهها که به ایشان خیلی نزدیک بودیم و ایشان را خوب میشناختیم و به ایشان عشق میورزیدیم و با اطمینان و با خاطر آرام دستورات ایشان را به قیمت جان، حبس، مال و محرومیت، با ایمان عمل میکردیم.
هرچه به طرف توده مردم میرفت، این روحیه قویتر میشد و ضعیفتر نمیشد. مردم مخلصانه در رکاب بودند. وقتی برای نظام رفراندوم مطرح شد، این طور نبود که یک تبلیغات یک طرفه باشد. اکثرتان آن موقع بودید و میدانید که چه خبر بود! رسانههای زیادی با شانتاژ تبلیغاتی سمپاشی میکردند و همه هم بودند. خودم به روستاها و شهرهای دور رفتم. به آبادان رفتم. به مسجد سلیمان رفتم. در شهرهایی که آدم فکر نمیکرد، میدیدم که این میدانها داغتر است. دانشجوها و دانشآموزها در میدان و در خیابان بودند و بحثها کاملاً جدی بود. اینطور نبود که مردم بیاطلاع بیایند و رأی بدهند. تبلیغات واقعی اتفاق افتاد، ولی مردم انتخابشان را کردند.
این سرمایه حضور مردم که هم در مبارزه، هم در شکلگیری انقلاب و هم در تداوم انقلاب در صحنه بودند، مهمترین کار و وسیله نفوذ و قدرت و پیروزی نظام بود. آن رهبری صالحی که امام داشتند و همه علائم حاذق بودن طبیب سیاسی مردم و جامعه شناسی مردم را در امام میدیدیم، آن رهبری انصافاً در انقلاب مشروطه نبود. علمای بسیار ارزشمندی بودند، توضیحات خوبی هم میدادند، فتوا هم میدادند. اما خیلی فرق داشت، کسی که با یک اشاره میلیونها مردم را به صحنه میآورد. همه حریفها و رقیبها میفهمیدند با چه کسی مواجه هستند، حد خودشان را میشناختند که در میدان چه کنند. خارجیها هم همینطور. خارجیها هم که میخواستند دخالت کنند و اعمال نفوذ کنند، سفارت آمریکا و انگلیس، میفهمیدند با چه سیدی برخورد میکنند! همان حکومت نظامی که اعلام کردند، در دو روز قبل از پیروزی انقلاب، کاملاً با طراحی آمریکاییها یعنی هایزر بود که فکر میکردند مردم را در خانهها حبس و انقلاب را متوقف میکنند.
امام در همان اتاق محقری که در مدرسه علوی داشتند و خطر بمباران هم آن شب بود، نشستند و گفتند مردم در خیابانها بمانند و من هم اینجا میمانم. مردم ماندند و بساط توطئه بسیار عظیمی را که حتی ممکن بود به بمباران شهر هم بکشد، به هم ریختند. پس رهبری قاطع و صالح امام همراه آگاهی مردم که در طول مبارزات هفده ساله و سوابقش به وجود آمده بود، تفاوت اساسی با مشروطه داشت.
نمیتوانیم بگوییم علمای مشروطهخواه، آدمهای کوچکی بودند، نمیتوانیم بگوییم آنها ضعیف عمل کردند. نمیتوانیم بگوییم آنها خلوص نداشتند. همه چیز داشتند، واقعاً آنها از بزرگان تاریخ هستند و حقیقتاً تاریخ را عوض کردند. اما این ویژگی را نداشتند. ویژگیهایی که من عرض کردم و این نیروی مردمی زمینه حضورش در جامعه مثل آن روز و امروز نبود. لذا این تفاوت پیش آمد و انقلاب ما در مقابل همین امواج شبیه مشروطه کار خود را کرد. قانون اساسیاش را همانجوری که میخواست، نوشت و ضمانت اسلامی بودن قوانین را در خود قانون اساسی آورد و بازهم در رفراندوم بعدی به تأیید مردم رساند. مردم پشتوانه کار شدند و اصل 4 قانون اساسی که در قانون اساسی ما هست، خیلی با کاری که در مشروطه میتوانستند، عمل کنند، تفاوت دارد. یک روز هم عمل نشد. این کار در شرایطی پیش آمد که همه بوقهای تبلیغاتی شرق و غرب و ارتجاع و عوامل داخلی آنها علیه مجلس خبرگان آنروز که قانون مینوشت و قانون اساسی را تدوین میکرد، در حال فعالیت فوقالعاده بود. حتی دولت وقت به خاطر مخالفت با بعضی از مواد آن استعفا داد. تا اینجا در مسایل جلو آمدیم و عبور کردیم.
شما انتخابات مجلس دوم را ببینید. تهران شهر بزرگی بود، همین مسیری که من میآمدم، در نمایشگاهی که گذاشته بودند، من مجلس سوم را دیدم. دوره دوم را هم لابد آقایان گذاشتند. در تهران پنج هزار و هشتصد نفر در انتخابات شرکت کردند. معلوم میشود توده مردم نبود. دوره اول هم گذشته بود. داغ بود و مردم فهمیده بودند و خیلی کارها شده بود که اینها بیاطلاعاند. اما فقط پنج هزار و هشتصد نفر در تهران شرکت کردند. کجاست این موجی که مردم آنجوری پای صندوقها رأی میدادند!؟ سه روز هم بود. مردم به دارالفنون میآمدند و رأیشان را میدادند و میرفتند. این، تفاوت خیلی مهمی در کار ماست و آثارش هم در پیروزی انقلاب، تداوم انقلاب، دفاع، سازندگی و تا امروز ادامه دارد. به نظر میرسد همان الگویی که در مشروطه عمل کردند، درصدر انقلاب میخواستند عمل کنند که شکست خوردند و امروز غافل از آن نیستند. عبرتی که باید بگیریم و هوشیاری که باید داشته باشیم، همینجاست که عوامل پیروزی را فراموش نکنیم. حضور مردم را فراموش نکنیم. هماهنگی مردم را فراموش نکنیم. هماهنگی علما و پیشتازان را فراموش نکنیم. آن وضعی که در مشروطه پیش آمد که فتوای اعدام و مهدورالدم بودن مرحوم نوری را هم میدهند و پای دار ایشان خیلی از افرادی که قبلاً مرید بودند، کف میزدند و جشن میگرفتند. این اتفاقات میتواند بیفتد.
البته الان دنیا فرق کرده. همان اختلافات باعث شد تا غیر از آن سه جریانی که بودند، جریان خود روحانیت دچار انشعاب شود. خیلی چیزها در این مقطع است. مخالفتهایی که سر همین مسأله اسلامی کردن و نکردن وجود داشت، کم کم زاویههایی باز کرد. عوامل افراطی همیشه اخلال میکردند. اصلاً میدانید که بمباران مجلس و استبداد صغیر به خاطر یک یا دو ترور پیش آمد. امین السلطان را ترور کردند و به کاروان حرکت محمدعلی شاه نارنجک پرتاب کردند و این بهانه به دست کسی داد که تصمیم گرفته بود بامشروطه خواهان همکاری کند که شمشیر را از رو کشید و مجلس را به توپ بست. البته باز مردم، نه به آن صورت وسیع، باز مجاهدین و مشروطه خواهان از تبریز، اصفهان، تبریز و ... حرکت کردند و دوباره کارشان را پس گرفتند. ولی آنچه که ضربه نهایی را زد، من فکر میکنم اختلاف خود علما بود. یکپارچگی که با حضور علمای تراز اول و مراجع پیش آمده بود و وعاظ به میدان آمده بودند و نیروهای مذهبی یکپارچه در میدان بودند، این به هم ریخت. بعد شرایط کشور به گونهای میشود که نیروهای افراطی شروع به ترورها و فتنهانگیزیها میکنند و شرایط را ناامن میکنند. عجیب هم است. در همین موقع روس و انگلیس که کارد و خیار بودند، باهم میسازند. درست در همین سالهای آشوب مشروطه، قرارداد 1907 را میبندند و ایران را بین خودشان تقسیم میکنند. بخشی مال انگلیس و بخشی مال منطقه نفوذ روسیه میشود و صدائی هم از داخل ایران بلند نمیشود.
حتی مقام مسئولی نبود. یک هرج و مرجی در کشور درست کرده بودند، به هم ریختگی درست کرده بودند تا صدائی در مقابل این تقسیمی که واقعاً یک خیانت بزرگ تاریخی و استعماری در تاریخ ایران انجام دادند، بلند نشود. بعد هر دوی اینها در منطقه تحت نفوذشان شروع به ایجاد ناامنی کردند. از گمرکات تا مرکز کشور، همه جا را ناامن کردند. در یک فاز اختلافات و دعواها و بگیر و ببندها و این مسائل مطرح بود. در یک فاز هم ناامنیهای کمرشکنی که داشت مردم را از پا درمیآورد که زمینه را برای بروز دیکتاتوری مثل رضاخان آماده کرد. مردم حاضر شدند همه چیز را از دست بدهند تا امنیت داشته باشند و قلدری بیاید و با قزاقهایش کشور و مسیر را امن کند.
ناامنیهای دوره اول مشروطه در چند سالی که عرض میکنم، واقعاً موضوع تحقیق مهمی است. من در مقالات شما ندیدم که این موضوع باشد. یک بار این را مطالعه کنید و ریشهها و عواملش و هم کسانی را که از مرزها تا مرکز کار میکردند، بشناسید. شرایطی را به وجود آوردند که دیگر راهی غیر از فردی مثل رضاخان نبود. قلدری که نشان داده بود در جاهایی میتواند قلدری کند و خارجیها هم به او اطمینان کرده بودند. خوب فرمان میبرد و برای اهداف مهمی که آنها داشتند، مفید بود. آنها در مشروطه قدرت روحانیت را فهمیدند ومتوجه شدند که اگر روشنفکرها و چپها صدسال هم حرفهایشان را میزدند، مشروطه اتفاق نمیافتاد. به محض اینکه فتاوای علما روی چند صفحه کاغذ به میدان آمد، دوبار قاجار را تسلیم کرد. آنها این قدرت را حتی قبلش در تنباکو فهمیده بودند. تصمیم گرفتند این قدرت را ضایع کنند. تصمیم گرفتند که پل بین مردم و روحانیت را خراب کنند و کردند و دیدید که رضاخان چه کرد.
وقتی آمد حسینیهها، مساجد و مدارس دینی را بست، علما را خلع لباس کرد، فقط تعداد معدودی که مزاحمتی برای او نداشتند، میتوانستند لباس بپوشند. در شرایط ویژهای این اتفاق افتاد. میبینیم چیزی که از دست دادند، یکی روحانیت بود که دیگر دست همه نبود. افرادی مثل مرحوم مدرس پیدا میشوند که در همان شرایط انتخاب میشوند و به مجلس میآیند و در مجلس آن جوری دفاع میکنند. بنا بود که او جزو علمای تراز باشد که اینجا حق وتو داشتند. این شرایط بسیار بسیار برای کشور خطرناک شد و دوره بعدی پهلوی آمد و همه آن کارهایی که آنها میخواستند، تمام کرد. یک مدتی هم تظاهر به اسلام میکرد. تظاهر به دین میکرد، در عزاداریها شرکت میکرد.، گل به پیشیانی میزد، قد بلندی هم داشت و جلوی دسته حرکت میکرد، گاهی سینه میزد، گاهی زنجیر میزد. علما را در قدم اول مجذوب خودش کرده بود، ولی در قدم دوم همه را سربرید، وقتی مسلط شد و کار از کار گذشت، این اتفاقات افتاد.
عرض کردم که مشروطه یک گام مهم و تحول عمده تاریخی بود، آثارش ماند و بالاخره ما ادامه همانیم. منتهی این دفعه از اول شک نکردیم و گفتیم انقلاب اسلامی و امام هم اجازه ندادند این بحثها مطرح شود. گفتند مردم بگویند چه میخواهند و مردم هم گفتند و مسأله حل شد. الان هم وضع به گونهای است که ما باید واقعاً با چهار چشم مواظب اوضاع باشیم. عواملی که انقلاب را پیروز کرد و تداوم داد، یعنی حضور مردم در صحنه، وحدت مردم، وحدت علما، همراهی علما، همراهی روحانیت و دانشگاهها را فراموش نکنیم و نگذاریم آسیب ببیند و مخدوش شود. بعداز این هم میتواند اتفاقات بسیار شومی بیفتد که امروز استعمار و دشمنان ما بسیار مجهزتر از گذشته شدند.
فکر میکنم مقداری بیشتر از آنچه که وقت تنظیم شده بود، صحبت کردم. انشاءالله در مقالات بعدی که در اینجا خوانده میشود و سخنرانیها، گوشههای دیگری از مخفی کاریهای تاریخ مشروطه مطرح و این مقطع شفافتر شود. توفیق بیشتر را برای شما و ادامه کارتان میخواهم و از جناب آقای اشعری هم تشکر میکنم که برای برگزاری این اجلاس در کتابخانه ملی مساعدت کردند.
والسلام علیکم و رحمه الله