بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله و السلام علی رسول الله و آله
سعادتی است که در بین برادران اهل علم و طلاب گرانقدر - چه آقایان و خانمهای طلبه-با هم مقداری صحبت کنیم. از مطالبی که آیتالله محمدی و آیتالله موسوی مطرح کردند، قسمتی که به من مربوط نمیشد، استفاده کردیم. با شما بیشتر باید درباره روحانیت و مسائل مربوط به خودمان حرف بزنیم و آثار حضور و نیازهای روحانیت را ارزیابی کنیم.
اگر تاریخ ایران را منصفانه بررسی کنیم، میبینیم که روحانیت همیشه وزنهای اصلاحی در تاریخ و در جهت مردم بوده است. جهتی که روحانیت در حکومتهای مختلف میگرفت، در کفه مردم بود و اگر نیاز بود که تحولی پیش آید و حقوق از دست رفته مردم برگردد و از آن حفاظت شود، روحانیت حاضر بوده است. روحانیت حضور عمومی در مملکت نداشته و حضوری مرشدی داشته و مثل الان نبوده است. معمولاً در هر نقطهای یک یا چند روحانیت مرجعیت داشتند و حفاظت میکردند. وقتی فتنه مغول همه ایران خراب کرده، همانجا روحانیت نقش اساسی پیدا کرد. هم از مردم حفاظت کرد و هـم
مغول را کم کم به طرف اسلام آورد و آنها را تسلیم کرد. در دورههای خیلی قدیم چنین بود و در دورههای جدید هم بود که یادآوری آن لازم است.
در زمان قاجار تهاجم به ایران جدی بوده و هرجا خطـریپیش آمده، روحانیت هنگام خطر وارد میدان شد و به نفع مردم حرکت کرد و روی روحانیت حساب میشد. ولی لشکر روحانیت در حکومت جایگاه خوبی نداشت. موقعی که به اذن جهاد نیاز داشتند، از روحانیت کمک میگرفتند و از وقایع خیلی معروف آن داستان تنباکو است که قدرت روحانیت جهانی شد و دنیا و ناظران بینالمللی مطلع شدند. مرجع تقلیدی با یک فتوا جریان یک حرکت استعماری و خطرناک را متوقف کرد و ملت را نجات داد و همه توانستند تفسیر کنند که انگلیس به فکر قبضیه ایران بود. واقعاً فتوای کوتاه و نیم سطری از آیتالله شیرازی مسیر تاریخ را عوض کرد و توجه بیشتری به سوی روحانیت جلب شد.
قدم بعدی که روحانیت برداشت، در مشروطه بود. کسی فکر نمیکرد که بتوان استبداد قاجار را شکست. قاجار در مرکز و شهرستانها خیلی ریشه کرده بود و در استانها یکی از شاهزادههای قاجار والی میشدند و مردم پناهی جز روحانیت نداشتند و هیچکس فکر نمیکرد که میتوان استبداد قاجار را شکست و آنها را وادار کرد که تن به مجلس شورا و یا عدالتخانه بدهند. تجربه ایرانیها زیاد نبود و اروپا سالها بود که تجربه داشت. تعداد اندکی به فرنگ رفته بودند و این موارد را دیده بودند و این تفکر را داشتند. ولی وقتی برمِیگشتند، خودشان جز سردمداران حکومت میشدند و گوشهای در اختیار آنها قرار میگرفت.
اگر انتقادات منصفان آن زمان را ببینید، میبینید که میگویند ما تعجب میکنیم که چه سحری در بیان اینهاست که اینگونه میتوانند مردم را به آسانی به میدان آورند و به این شکل طرف مقابل را بنشانند و به زمین بزنند که چیز بسیار مهمی است. ولی عیب آن، این است که بعد از اینکه مشروطه شد، فرنگ رفتهها و متجددهای آن روز که روحانیت را عقب زدند، قلم هم به دست دشمن افتاد و چیزی دیگری در تاریخ نوشتند و حقیقت تاریخ را گم کردند و حتی روحانیت را در تاریخ مشروطه بدنام و ظلم تاریخی کردند. از آنها اینقدر کار ساخته نبود. خارجیها، انگلیسیها و روسها که در ایران از طریق احزاب چپ و غربزدهها نفوذ داشتند و از طریق روزنامه کار میکردند، خواستند روحانیت را به طور کامل از صحنه خارج نمایند که این خواست روس و انگلیس بود و گفتند که باید این قدرت را در ایران ذبح و برای همیشه ریشه آن را در این کشور خشک کنند. چون فکر میکردند در آینده هم این اتفاقات رخ میدهد. در آن موقع دولت قویتر از ایران دولت عثمانی بود و آتاترک آمد و ریشه دین را خیلی ضعیف کرد. در ایران هم پهلوی این کار را کرد. نتیجه این کارها غیرعادلانه که نسبت به روحانیت کردند، این شد که روحانیت به طور کلی به انزوا رفت و تقریباً حذف شد و مسجدها و حسینیهها و روضهها را بستند و به افراد خاصی با شروطی اجازه میدادند. مدرسهها را به کاروانسرا تبدیل کردند. در شوروی هم وقتی کمونیستها آمدند و خواستند دین را از بین ببرند، اکثر مسجدها به اسطبل و انبار تبدیل شد و همان نسخه را در ایران پیاده کردند.
در فاصله بین مشروطیت تا دوره بعد از رضاخان که روحانیت از میدان بیرون رفت، استبداد پهلوی اجازه نفس کشیدن به هیچکس را نمیداد حتی در زمان قاجار و صفویه هم اینگونه نبوده است. در زمان مغول هم هر چند ایران را ویران کردند، ولی روحانیت هرجا که بود، گوشهای را حفظ کرد و مرم را نگه داشت. این برنامهای استعماری بود که روحانیت را از پای درآورند و آنها را ریشه کن کنند و دین را از بین ببرند و اگر به روحانیت میپرداختند، به جهت تضعیف دین بود که آنها هم با این برخورد میکردند. بعضی از سنتها را میپذیرفتند که محتوای سیاسی و حکومتی نداشت و نسبت به برخی چیزهای دیگری بیتفاوت بودند و اهمیتی برای آنها نداشت.
دردوره ما روحانیت کار بسیار عظیمی کرد و الان ما مثل آدمی هستیم که در حال شنا در آب هست و ارزش آب را نمیداند. روحانیت توانست کار بسیار بزرگی انجام دهد و رژیم پهلوی را بشکند و آمریکا را از ایران بیرون کند و سرنوشت کشور را به دست توده مردم و نه بدست خوانین و سرمایهداران بدهد. اگر شما به مدیران کشور نگاه کنید، از بخشدار، شهردار، فرماندار، استاندار و معاون وزیر، وزیر و مدیران کل و رؤسا همه از طبقاتی هستند که در گذشته در حکومت کشور نقشی نداشتند. این تحول عظیمی است که اتفاق افتاده است. همه سرنخهای کشور در اختیار دشمن بوده است و هیچ کاری را به عهده ملت نگذاشته بودند. در معادن، راهها، راهآهن، بنادر، تجارت، ارتش، نیروهای مسلح، برنامهریزی، مجلس و همه کارها اعمال نفوذ میکردند و عوامل داخلی آنها هم مثل خودشان بودند و به نفع آنها عمل میکردند.
استبداد و استعمار مثل یک قیچی عمل میکردند و سر مردم را میبریدند و منافع مردم را کوتاه میکردند. این کار را روحانیت به تنهایی انجام نداد و ملت مسلمان ایران انجام داد. روحانیت به خودی خود نمیتواند کاری انجام دهد. چون تعداد آنها بسیار کم و ارتزاق آنها هم از مردم است، که از طریق موقوفات و وجوه شرعیه مردم استفاده میکنند. الان هم که حوزهها رشد کردند، کمتر از صدهزار نفر روحانی داریم. این تعداد در دوران پهلوی و بعد از آن بسیار کم بوده است. جمعیت محدودی که در میان مردم مقدس، پاک، سالم و نیروهای با فطرتهای دست نخورده در جامعه هست، روحانیت هستند و هر وقت روحانیت بخواهد از آنها فاصله بگیرد، کاری از آنها ساخته نیست. ولی اگر با مردم و در بین مردم باشد و مردم با روحانیت باشند، این قدرت سنتی و مردمی همیشه پایگاه میشود و اهمیت بالایی برای خود دارد.
چقدر کار اهمیت دارد که همه قدرتهای جهانی را غافلگیر کرد! استعمار عادت کرده بود و فکر میکرد فقط با حزب و چیزهایی از این قبیل میتوان کار کرد. احزاب در ایران دوام نداشت و هر حزبی که درست میکردند، از بین میرفت وخیالشان راحت شده بود. بنابراین هیچوقت فکر نمیکردند که جریانی از اعماق روستاها و از مرکز کشور اینگونه با مردم کار کند. اینها حکومت و ارگان مطبوعاتی و امثال اینها نداشتند، ولی خیلی بهتر از این را داشتند که در مساجد و حسینیهها در اعیاد و وفاتها با مردم بودند. جریان رفت و آمد، تبادل فکری بین مردم و حوزهها ایجاد میکرد و این کار تکرار میشد و هیچ حزبی نمیتواند تا این حد با اعضای خود تعامل داشته باشد.
هر قدر حوزه قویتر میشد، این جریان اساسی تحول در کشور آبرومندتر و پایدارتر میشد و نتایج آن، این شد که بعد از چند سال مبارزه، توانستیم با حضور مردم رژیم را شکست بدهیم. هیچ کشور خارجی کمک نمیکرد. نه پولی از جایی میرسید و نه سلاحی داشتیم. اگر اندک سلاحی بود، باعث میشد ساواک بیشتر توجه کند. چیزی که آنها نتوانستند در مقابل آن بایستند، حضور مردم بوده است. روزگار عجیبی است کهتاریخ 17 ساله مبارزات شروع شد و انقلاب به پیروزی رسید.
دوبار پیش از انقلاب به همدان آمدم که هر دو بار مرا دستگیر کردند. آنقدر فشار بود که نمیگذاشتند حرف بزنیم. الان مشکلاتی دارید و وقتی به میان مردم میروید، مردم از شما توقعاتی دارند. وی ما به گونه دیگری اذیت میشدیم. در هر جایی به شکلی اذیت میشدیم و واقعاً سخت بود. گاهی دانشجویان ما را دعوت میکردند تا سخنرانی کنیم که میبایست ماهها بعد از آن به ساواک پاسخ میدادیم. الان شما این وضعیت را ندارد و میدان برای شما در زمینه تبلیغ باز است و کسی مزاحم شما نیست و شما را تشویق میکنند. حوزه قم امکاناتی دارد که در آن موقع اصلاً چنین چیزی نداشتیم.
به هر حال الان وضع طلبهها بهتر شده، ولی زندگی شما در مقایسه با آنموقع فرق چندانی نکرده است و این چیز خوبی نیست. اگر ما روزی به طبقه ممتاز تبدیل شویم، نتیجهای را میگیریم که بقیه گرفتند. ولی اگر بتوانیم این سطح را در بین مردم حفظ کنیم، یکی از عنایات الهی است که الحمدلله تا به حال اینگونه بوده است. از بالا تا پایین این جهت رعایت میشود و طلبهها وعلما در پیش مردم و شبیه مردم هستند و در مشکلات مردم واقعاً شریک هستند. همه قبول دارند که در جنگ نسبت شهدای روحانی و یا فرزندان روحانی به نسبت سایر مردم بیشتر بود و باید هم اینگونه باشد. چیز فوقالعادهای نیست. وقتی ما مردم را به جهاد دعوت میکنیم، نمیتوانیم خودمان نباشیم.
عالیترین مقامات، رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس قوه قضائیه و شخصیتهای بزرگ که شهید قدوسی و مدنی از بزرگان حوزه بودند، جزو شهدا هستند و در همین جلسه چقدر پدر و برادر شهید درمیان شما وجود دارند. باید این سبک ارتباط با مردم را حفظ کنیم و کفه مردم را همیشه سنگین کنیم. امروز دنیا هم اعتراف کرده که بهترین راه این است که کفه مردم سنگین شود و این افتخار از روحانیت و شیعه و اسلام است که همیشه کفه سنگین جامعه به خاطر دین و به خاطر مقدسین با مردم بود. این کار را ما هنوز نتوانستیم با زبان امروز تاریخ به دنیا نشان دهیم که این افتخار مال ماست و دموکراسی و مردمسالاری از آمریکا نیست.
البته شروطی دارد و آن این است که روحانیت در چنین شرایطی باید خودش را منطبق با روز نگه دارد. نمیتوانیم از لحاظ علمی وفنی و ابزاری از حرکت تاریخ عقب باشیم و بخواهیم موتور محرک تاریخ و لوکوموتیو حرکت این قطار باشیم. لذا واقعاً یکی از کارهای مهم شما و راه درست این است که زمان خود را بدرستی تشخیص دهیم. مبانی روشنی در سنت داریم که باید فرزندانمان را به اقتضای زمان تربیت کنیم و حق نداریم آنها را عقبتر از زمان تربیت کنیم. ما باید تاریخ را جلوتر ببینیم و صبر نکنیم که دیگران تاریخ را بسازند و ما دنبال آنها وارد شویم. ما باید فرهنگسازی کنیم و علوم دینی را بگیریم و به جامعه برسانیم.
دانشمندان حوزه باید از این نوع افکار داشته باشند. الان بسیاری از علوم انسانی که در دانشگاهها در حال تدریس است، مثل جامعه شناسی و حقوق بینالملل فاصله داریم. در حدی که دنیا به نوآوری میرسد، نمیتوانیم از آنها عقبتر باشیم و این از چیزهایی است که حتماً باید در حوزهها رعایت شود.
خوشبختانه در همدان ریاست حوزه و نماینده ولی فقیه با هماهنگی مسئولان استان و دیگران، تصمیم گرفتند حوزه خوبی را بسازند. بنده این کار را یک افتخار تاریخی میدانم که آقایانی میخواهند زمین وسیعی بگیرند و با فضای فراوان و متناسب با شرایط روز یک حوزه علمیه بسازند که قابل مقایسه با دانشگاهها باشد. خوشبختانه قرار است در کنار آن دانشگاه صنعتی هم برای همدان بسازند که هر دو نیاز استان است بنده هم بناست سهمی در بنای این حرکت داشته باشم و امروز در شروع کار در آنجا حضور داشته باشم و کلنگ آغاز کار زده شود. این یکی از کارهای اساسی است که باید در مراکز استانهای ما کار شود و یک مرکز علوم اسلامی ساخته شود و همه رشتههای مورد نیاز آن باشد و طلبهها با درجههای مناسب تحصیلی پذیرفته شوند. طلبهها باید در نظم درست و زمانبندی شده درس بخوانند و در رتبه معینی برای خدمت وارد جامعه شوند و رسوب نکنند. برای آنها زمینه کار پیدا شود. الان هم هست، ولی سازماندهی نشده است. آیت الله موسوی میگفتند که در همین همدان بسیاری از مساجد ما در ظهر امام جماعت ندارند و نماز جماعت خوانده نمیشود. بسیاری از روستاهای ما مسجد دارند، ولی امام جماعت ندارند. لذا نیاز به یک سازماندهی درست داریم. وقتی یک روحانی در یک روستا باشد، مرجع واقعی است و مسائل مردم را میگوید و حوائج مردم را تأمین میکند و برای جوانها و بچهها و خانوادهها برنامه دارد و آنها را باقرآن، نهج البلاغه و معارف دینی و اسلامی و تاریخ اسلام آشنا میکند و زندگی آنها هم باید در همانجا اداره شود.کار بسیارمهمی استکه ضروریاست.حتی تحصیلکردههای بزرگ به یک روحانی روشن ضمیر نیاز دارند که مسائل خاص دینی را با او در میان بگذارند و با او بحث کنند.
فکر میکنم الان ما داریم به زمانی میرسیم که روحانیت ما باید وارد یک رتبه جلوتر از تحصیل و تبلیغ و ارتباط با مردم و اطلاع رسانی با مردم شود. با طلبههایی که الان در حال تربیت هستند، این امکان وجود دارد خانمهایی که الان وارد حوزههای علمیه میشوند، خیلی مهم هستند. اگر آنها با سواد شوند، خیلی از مسائل خانمها را بهتر از ما میتوانند در خانوادهها به عهده بگیرند و در جاهای دیگر هم مثل مدارس و دانشگاهها مفید واقع شوند. طلبه خانم در مدرسه دخترانه خیلی میتواند تاثیرگذار باشد. حوزهها هم باید پشتیبانی کنند و این اتفاق دارد میافتد. بحمدلله در حال جلو رفتن هستیم. امیدوارم که طلبهها مطالعات تاریخی خودشان را درباره سرگذشت دین از لحاظ مبلغان دینی داشته باشند و تاثیرات تاریخی را بدانند تا برای آینده خودشان بتوانند طراح باشند. مسئولیت ما هم روشن است و اینکه مساعدت کنیم، وظیفه ماست.
طلبهها باید خوابگاه داشته باشند و متاهلین همانند دانشجویان باید خوابگاه داشته باشند و معاش متوسطی برای زندگی اهل علم و روحانیت درست کنیم. مهمتر از همه روحانی تربیت کنیم که روحانی روز باشد و بتواند با افکاری که به سرعت از عالم وارد کشور میشود، برخوردار باشد. امروز مورد هدف تیرهای دشمنان هستیم و جاهای زیادی است که در حال برنامهریزی برای انقلاب اسلامی و مردم متدین و تضعیف ایران و روحانیت هستند و دست به هر کاری میزنند، ولی مقاومت تحسینانگیز مردم و شماست که در مقابل آنها میایستید.
امیدواریم مشعلیکه در دوران ما روشن شده، در آینده فروزانتر شود و بتوانیم افتخار سربازی امام زمان (عج) در پایان عمر را داشته باشیم. از محبتی که ابراز فرمودید، تشکر میکنم.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته