بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله و السلام علی رسولالله و آله
فکر نمیکنم که زندگی من بدون اشکال باشد. پنجاه تا شصت سال کار سیاسی در محیطهای داغ حتماً اشتباهاتی دارد، ولی از این نوع که تا به حال شنیدم، نیست و اگر روزی بخواهم خودم را نقد کنم، خیلی بهتر اشکالات را نقد میکنم.
زمینهسازی کارگزاران و دوم خرداد را چه کسی کرد؟ جواب این سؤال را در مصاحبه روزنامه کیهان دادم. از انتخابات مجلس پنجم شروع شد. در شورای مرکزی جامعه روحانیت تصویب کردیم که پنج نفر از جناح چپ- ولی معتدلهای آنها-را درلیست بگذاریم. چون رویه ما بود و حالت پدری داشتیم و نمیخواستیم جناحی تلقی شود. این پنج نفر آقای انصاری، آقای دعائی، آقای کمالی، آقای اصغری و آقای محجوب بودند که آقایان قبول داشتند. آقایان به گروه نه رفتند و گفتند ما اینها را قبول نداریم و باید یکدست باشد. آقای ناطق گفتند که رفقای ما اینها را قبول نمیکنند. گفتم پیش رهبری بروید، وقتی که خدمت رهبری رفتند، رهبری از زاویه دیگری به مسأله نگاه کرده و گفته بودند که اگر مقدمهای شود که کارگزاران لیست بدهند، بهتر است. برای اینکه رقابت میشود و انتخابات پرشور میشود و خیر این کار برای ما بیشتر است. آقای ناطق این را برای ما گفت. وقتی در دولت دیدم که کارگزاران امضای بیانیه خودشان را میگیرند، به آقا تلفن کردم و گفتم مخالف هستم و این به مقابله با ما تعبیر میشود و درست نیست. ایشان فرمودند: مگر 270 نفر به مجلس نمیروند؟ گفتم: چرا ورأی روحانیت میشکند.ایشان گفتند:ترجیح این استکه اینهاوارد میدان شوند واین کار شروع شد وبعد جبهه خودشان را بازتر کردند و به دوم خرداد رسیدند.
اگر آن روز این اتفاق نمیافتاد، مجلس پنجم مثل دوره چهارم از وضع دیگری برخوردار میشد. اینکه چه کسی اشتباه کرده، بحثهای دیگری است. مرکز استراتژیک پوششی برای آنها نبود. همین کار را میتوانستند در خانههای خودشان هم بکنند. این افراد، از جمله آدمهایی بودند که همان موقع هم با من خوب نبودند و انتقاد آنها این بود که ما آنها را از چرخه کار دولت بیرون کردیم و در قلّک گذاشتیم. ولی یکی از استراتژیهای ما که تصویب کردیم، این بود که نیروهای انقلاب تار و مار نشوند و آنهایی که بیکار میشوند، بتوانند کارهای دیگر خودشان را انجام دهند. اینها تحلیلهای خوبی نیست و این افراد در هر جای دیگری میتوانستند این کار را انجام دهند. آقای خاتمی وقتی که از دولت من رفت، رئیس کتابخانه ملی بود و میتوانستند در کتابخانه ملی جمع شوند.
○ نکته دوم این است که شما متعلق به نظام هستید. مشی دوستانی که منتسب به شما هستند، جوری است که بعداًَ به پای شما نوشته میشود. مثلاً چند شب پیش در تلویزیون گفتند؛ رئیس جمهور باید کارش را بکند و برود گلفبازی کند. در حالی که در قانون اساسی آمده که رئیس جمهور خود را وقف ملت بکند.
احساس ما این است که عوارض این مسائل را به نوعی شما باید پاسخگو باشید و باید کنترل و نظارت کنید. نکته دیگر این است که خودم از آقای تقوی شنیدم که گفت: ما در روحانیت مبارز هم جلسه میگیریم که چه کسی را انتخاب کنیم و آقای هاشمی هم تشریف میآورند. آقای فلاحیان به روزنامه جام جم میگوید که آقای هاشمی خود را به خاکی بکشد، یعنی حمایت از خاتمی و دوم خرداد و این حرفها موجب سردرگمی ما میشود.
● اگر بخواهید از حرفهای دیگری سرگیجه بگیرید، هرکسی برای خودش چیزی میگوید. باید دنبال عمل رفت و قاعدتاً برای همه اینهایی که حرف میزنند، باید یک محافظ بگذاریم تا حرفهای اینجوری نزنند. بالاخره وقتی آدم شکست میخورد، باید کسی را پیدا کند که روی آن حرف بزند. من حرفهایی که زدم، عین حرفهای آقا بود. قبلاً باهم قرار گذاشته بودیم که بگوییم جلوی تقلّب را میگیریم، آزادی هست و این افرادی که انتخاب شدند،شورای نگهبان آنها را تأیید کرد. روزی که من در اتاق دانشگاه آن خطبه را خواندم، دو گروه پیش من آمده بودند. یک گروه جناح این طرفی بود که گفتند ما اطلاع داریم آنها قصد دارند در سطح وسیع تقلب کنند. گروه دیگر میگفتند ما اطلاع داریم که وزارت کشور قصد دارد در سطح وسیع در آراء دست ببرد. الان هم اگر مسئول باشم و بخواهند تلقب کنند، جلوی تقلب را خواهم گرفت. تقلب در شأن نظام نیست و همه چیز را زیر سؤال میبرد و ما باید به مردم خودمان اعتماد کنیم. اگر آن خطبه را بخوانید، روح آن خطبه این است که مطمئن باشید این انتخابات بدون تقلب برگزار میشود. چرا یک طرف این را به خود میگیرد؟ من نه از آقای خاتمی اسم بردم و نه از آقای ناطق و نه از دو جریان.
حقیقتاً یکی از افتخارات من است که در انتخاباتی که انجام دادم، به گونهای عمل کردم که هیچ یک از این چیزها به آن نمیچسبد. در دو دوره انتخابات من، آقای نوری وزیر کشور بود و اجرا کرد و من آنچنان مواظبت کردم که کسی نمیتوانست تقلب کند. جناحی شکست خورد که خودشان بودند و نمیتوانستند این حرفها را بزنند. دورهی بعدی آقای بشارتی بود که باز جناح خودش شکست خورد. این جزو افتخارات یک رئیس جمهور است که بتواند انتخاباتی برگزار کند که صحیح باشد. طبیعتاً من حمایت نمیکردم. من جزو شورای مرکزی روحانیت مبارز هستم و تقلب نمیکردم و به آنها عقیده دارم.
مهدی اقراریان، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاهآزاد واحد تهران مرکز: بحث من مطرح شدن نسلهای انقلاب داخل نظام و انقلاب است. خواه ناخواه رئیس جمهور از نسل اول یا دوم انقلاب خواهد شد. فضایی که بچهها نسبت به آن حساس هستند این است که رویکرد رئیس جمهوری که از نسل اول یا دوم است، نسبت به بچههای نسل سوم چه خواهد بود؟ ذهنیت بچههای ما نسبت به شما این است که ما میدانیم هشتسال دوران دفاع مقدس ما توسط جوانهایی مثل همت و شهید باکری رقم خورد که امروز متأسفانه بیشتر از نام آنها استفاده میکنیم و از روش و مشی آنها کمتر بهره میگیریم. ولی بعد از اینکه جنگ تمام میشود، تقریباً فضای سازندگی کشور از این طرز تفکر استفاده نمیکند و باعث میشود بچههای حزباللهی در حاشیه قرار گیرند و این ذهنیتی است که در جامعه وجود دارد. باتوجه به تمام فرمایشات مقام معظم رهبری که اگر ما نیروهایی را نداشته باشیم که نخواهند چرخه انقلاب را ادامه دهند، این چرخه انقلاب در بین راه خواهد ماند. یعنی اگر پیوند این نسلها اتفاق نیفتد و مسابقه مدیریت مدیران دو جناح طولانی شود و فضا برای ورود نسلهای بعدی باز نشود، باتوجه به اینکه بحران تخصص را در نسل سوم نداریم، رویکرد حضرتعالی نسبت به این نکته چیست و چه جایگاهی را برای بچههای نسل سوم در نظر میگیرید؟ ما خودمان را با کاندیداهای دیگر مقداری صمیمیتر میدانیم. کاندیداهایی که مطرح هستند، به خاطر روحیهای که دارند، قطعاً از بچههای نسل سوم در دولت استفاده میکنند. ولی احساس میکنیم که این در مجموعه آقای هاشمی وجود نخواهد داشت. نکته بعدی که جزو دغدغههای ماست، وضعیت دانشگاه آزاد است. متأسفانه وضعیت خوبی را در دانشگاه آزاد شاهد نیستیم و اگر به فرمایشات مقام معظم رهبری نگاه کنیم، میبینیم که زیاد از دانشگاه آزاد راضی نیستند. شما جزو شورای مرکزی و مجمع دانشگاه آزاد و هیئت مؤسس آن هستید. آیا فکر نمیکنید که باید برای دانشگاهآزاد برنامههایی در نظر گرفته شود که فضای فرهنگی دانشگاه آزاد و مشکلات و معضلات آن به نحوی حل و فصل شود؟
● در مورد آخری، رهبری هم جزو هیئت مؤسس دانشگاه آزاد هستند و ما فرق نداریم و باهم آن را تأسیس کردیم. الان من در مدیریت آن نیستم و تنها در هیئت مؤسس هستم. اصل مسأله اینجوری نیست. اینکه میگویید وضع فرهنگی دانشگاه آزاد از دانشگاه دولتی آن بدتر است، برای من چنین چیزی روشن نیست و خیلیها از جاهای مختلف به من میگویند و اگر چنین باشد، باید اصلاح شود. ولی من سندی ندارم. البته شاید هم مشکلاتی باشد آیا چیزهایی که در دانشگاه آزاد میبینید، در دانشگاه دولتی نمیبینید؟ من خواهش میکنم مستندات و تفاوتها را بنویسید و من میتوانم کمک کنم. برای من فرق نمیکند و من از دانشگاه دولتی جدا نیستم، اگر تفاوتی باشد، باید کمک کنم و بحثی در آن نیست.
در مورد نسل سوم و بحثهای پس از جنگ مطالبی میفرمایید که حیف است اینقدر تاریخ را برای شما لوث کردند. شمایی که در دانشگاهها هستید، درست نمیدانید که چه طور شد انبوه بچههای حزباللهی و ایثارگر وارد دانشگاه شدند. من هنوز در مجلس بودم که طرحی به مجلس آمد که 40 درصد ظرفیت دانشگاه را به بچههای ایثارگر بدهیم.
دلیل آن، این بود که آنها از تحصیل عقب ماندهاند و باید با امتیازاتی وارد دانشگاه شوند و بعد در آنجا کمک کنیم که عقبماندگی آنها جبران شود. دولت وقت مخالف بود. بروید آن طرح و لایحه را بخوانید و ببینید که چه کسی از آن دفاع و آن را تصویب کرده است؟ ما آن را تصویب کردیم و به دولت رفت. دولت باید آئیننامه مینوشت. تا من در مجلس بودم، آئیننامه آن را ننوشتند و همین جور ماند. من که به دولت آمدم، دوباره آئیننامه آن را نوشتند و این حق را به بچههای ایثارگر و حزباللهی دادیم. چون اینها بچههای ما بودند و من فرمانده جنگ بودم. انبوه اینها به تدریج وارد دانشگاه شدند و کم کم بسیج و چیزهایی از این شکل از همینها درآمد. اگر میخواستیم با مسابقات معمولی کنکور این بچهها وارد دانشگاه شوند، خیلی سخت بود، بنابراین شما این را ببینید.
در موردسازندگی که میگویید باز قاعدتاً به خاطر بیاطلاعی است. من حتی در نمازجمعه سخنرانی کردم و به بچههای بسیج، سپاه و ایثارگرها گفتم که نگذارید کارهای اساسی کشور از دست شما بچههای انقلابی خارج شود و وارد میدان شوید. الآن ما طرحهای وسیعی داریم و شما باید بیایید آنها را اجرا کنید. پشتیبانی آن را با امتیازاتی به سپاه و بسیج دادم. بسیاری از طرحهایی که انجام شده، یا بسیج اجرا کرده و یا سپاه که نمونه آن سد کرخه است و خیلی از طرحهای عظیم و بزرگ دیگر.
وقتی میخواستیم سد کرخه را به سپاه بدهیم، میگفتند هرکس این سد را بسازد، در دنیا به عنوان سدساز درجه اول معرفی میشود و این را به نیروی نظامی ندهید و به نیروی غیرنظامی بدهید تا ما در دنیا بتوانیم از این ظرفیت استفاده کنیم. گفتم: سپاه این کار را بکند و راضی بودیم، چون خوب کار کردند. مثلاً اگر تعداد طرحهایمان را صد طرح حساب کنیم، بیش از شصت طرح را بچههای سپاه و بسیج و نیروهای جهاد و بچههای جبههای انجام دادند. حتی به من انتقاد شد که بچههای جبهه را در کارهای غیرنظامی آوردید.
این حرفها، حرفهای بیخودی است که میگویند و من هم هر روز نمیآیم از آن دفاع کنم و میماند و چند بار که بگویند، به عنوان یک واقعیت تاریخی در ذهن شما میماند. لذا اصلاً این طور نبوده است. من به شما نباید جواب بدهم، من خودم مدعی این چیزها هستم، اصل این مسائل مال ما بوده است. از اول انقلاب درگیری اساسی ما با لیبرالها، تودهایها و منافقین این بود که میخواهیم بچههای انقلابی مسلمان را بیاوریم. اوایل انقلاب که شما هیچ چیز از آن یادتان نیست، وزارت کشور را به نهضت آزادی داده بودند که آقای صدر آنجا بود. تقریباً همه استانداران، فرمانداران و بخشداران از آن تبار بودند. من برای مدت کوتاهی به وزارت کشور آمدم و همه آنهایی را که اینجوری بودند، بیرون کردم و بچههایی را که شما نمونه آنها هستید، به آنجا بردم و همانا کمکم بالا آمدند. تاریخ انقلاب را که نگاه کنید، هرجا رسیدید که به نیروهای انقلاب میدان داده، آن فرد من بودم. اگر وارد اختلاف سپاه و ارتش شوید، میبینید که چه کسی سپاه را تقویت کرد و چه کسی در نقطه مقابل بود. میفهمید که من در آن موقع چه قدر تلاش کردم که سپاه پا بگیرد. اصلاً سپاه را من خلق کردم. چند گروه در جمشیدیه بودند و من آنها را جمع کردم و سپاه تأسیس شد و بعد اینها را اضافه کردیم. اجازه قوای سه گانه سپاه را من از حضرت امام گرفتم که همه مخالف این بودند.
اینکه میگویند: «برعکس نهند نام زنگی کافور»، همین جاست. یعنی اگر شما بخواهید تاریخ را وارونه بنویسید، باید از این حرفها بزنید. اینها حرفهای عجیب و غریبی است، شاید بخواهند این حرفها را نقد کنم، ولی آنهایی که در میدان بودند، خودشان میدانند که چه اتفاقاتی افتاد. بعداً هم من قوام مملکت را به نیروهای متدین و انقلابی میدانم، نه اینکه به دیگران کار ندهیم، باید کار داد، باید آنها باشند و کار کنند و اهل مملکت ما هستند. تخصص دارند، ولی حاکمیت را حق نیروهای متدین میدانم، این چیزی است که از من جدا نمیشود.
○ هدف ما که این سؤال را مطرح کردیم، این است که این بیاناتی که شما مطرح کردید، در حافظه نسل اول انقلاب است. اما اینها سؤالات جدّی بچههای نسل سوم انقلاب است و چیزهایی است که ما در سطح جامعه با آن روبه رو هستیم و باید پاسخگو باشیم.
● من هم میدانم و با خوشحالی به سؤالات شما جواب میدهم و اعتراضی به سؤال شما ندارم. اما میخواهم بگویم افرادی تاریخ را لوث کردند و چیز دیگری نوشتند. به نطقهای من در مجلس و بحثهای من در آنجا دقت کنید و از چیزهایی که میگفتم، میفهمید کجا متکای نیروهای اینجوری بوده که همیشه آسیبپذیر بودند و چه کسی از آنها حمایت میکرده است. آنهم در مقاطع بالا، مثل خدمت حضرت امام و جاهایی که تصمیمات اصلی گرفته میشد.
○ لهجه دانشجوها قدری صریح است و شاید در دوران تصدی ریاست جمهوری زیاد روی خوشی به دانشگاه نشان نمیدادید و تشریف نمیآوردید تا در خدمت شما باشیم و به صورت مجمع و منتخب خدمت شما میرسیدیم که به جهت صراحت لهجه بود پیشاپیشاز این صراحت لهجه عذرخواهی میکنم. میخواهیم چند جمله و حرفهای بیخودی بزنیمو وقت دولتمردان را با این جملات بیخودی بگیریم. بحث بر روی کارگزاران و چیزهای جزئی نیست، بحث بر روی فرهنگ و فضایی است که در کشور حاکم شده است. ما که در بین مردم زندگی میکنیم، این فضا و فرهنگ را میبینیم. یعنی قبل از دوران سازندگی و دوران جنگ، فرهنگ و فضایی در بین مدیران حاکم است که بعد از دوران سازندگی این فضا نیست و دیگر مدیران حزباللهی و جبههای نیستند و آن بچههایی که شما میفرمایید، وارد عرصه نشدند و نبض فرهنگ و اقتصاد را به دست نگرفتند. باید به صورت جدّی فکری برای انقلاب و نظام بکنیم. ولی به نظر ما اینجوری بود. خیلی از شاهرگهای فرهنگی و اقتصادی کشور در دست کسانی که حداقل فکر جنگ، ایثار و شهادت در آنها بوده، نبود و این جمع هم بر این امر متفق هستند. این انتقاد بیشتر به حضرتعالی وارد است که افراد دیگری اقتصاد و فرهنگ کشور را میچرخاندند که نمونههای فراوانی هم هستند. خصوصاً در بخشهای اقتصادی کسانی بعد از جنگ مدیریت میکنند که به دولت به عنوان یک طعمهنگاه میکنند نه خدمتگذاری. این امر از حوزه زندگیهای مدیران به عنوانسطحیترین و آشکارترین دلیل قابل استناد است. در بحث فرهنگ بچههای حزباللهی در شانزده سال گذشته خون دلهایی خوردند که تساهل و تسامح فرهنگی و تا حدودی فضای سیاسی بد حاکم شد.
● اولاً در مقامی هستم که از همه دفاع میکنم، یعنی من از حوزه دفاع میکنم، از دهه اول انقلاب دفاع میکنم و از همه بخشها دفاع میکنم، این طور نیست که فقط از خودم دفاع کنم. اینهایی که در دولت من بودند، اینجوری نبودند که در آمریکا باز شده باشد و اینها بیایند. در دولت آقای موسوی و آقای خامنهای بودند و آنها عوض نکردند. رئیس بانک مرکزی همان شخص بود. آقای زنجانی قبل از اینکه من بیایم، رئیس سازمان برنامه بود و آن موقع هم رهبری، رئیس جمهور بودند. وزرایی که من انتخاب کردم، با رهبری نشستیم و این لیست با قلم ایشان وجود دارد که هم در سطح معاونین و هم وزرا با خط ایشان است.
نوعاً هم از قبل در دولت رهبری بودند و افراد جدیدی نیامده بودند. پس افراد عجیب و غریب از جاهای دیگر نیامدند. البته جنگ آسان نبود، فضای جنگ همه ایثار و شهادت بود و مردم در تشییع جنازه و مراسم شهدا، بدرقه، جنگ و جبهه، بمب و ... روحیه دیگری داشتند و نباید این فضا ناجور باشد و باید این فضا را حفظ میکردیم. بعد از جنگ به طور طبیعی و به تدریج فضا بازتر و مسائل رو و حالات جدید پیدا میشود و این اتفاق میافتد. این طور که شما میگویید، نیست. مثلاً وزارت ارشاد در دورهای با آقای لاریجانی و بعد هم با آقای میرسلیم بود. شما چه فکر میکنید؟ صدا و سیما قبل و بعدش چه فرقی کرده است؟ همه ابزار فرهنگی در دست کیست؟ حوزهها، تریبونهای نمازجمعهها و ... چیزهای عمومی هستند که در سراسر کشور اتفاق میافتد. من فرد تأثیرگذاری در کل نظام هستم، از مبارزه ، پیروزی انقلاب و امروز و در جنگ در همه جا بودم و هستم و در همه اینها هم باید جوابگو باشم. ولی اینجوری نمیتوان تحلیل کرد. اگر بخواهید تحلیل کنید، باید چیزهای درستی پیدا کنید که به چه چیزی برمیگردد. در این هشت سال من حضوری مثل قبل ندارم و شما شاهدید که اوضاع بدتر از زمان قبل است و فضاها خیلی بدتر از گذشته است و ادامه دارد و باید برای اینها فکر بنیانی بکنیم.
○ قبول میکنیم که این افراد از خارج کشوروارد نشدند و قبلاً هم بودند. بسیاری از آنها حتی در به ثمر رساندن انقلاب فعالیت داشتند و سابقه دارند. ولی قبول داریم که خودسازی را فراموش میکنیم، تذکر به نفس را فراموش میکنیم، پیگیری و رهنمودها را فراموش میکنیم. بنابراین اگر فراموش کنیم، دچار تغییر میشویم. من احساس میکنم رویکردی در پیش گرفته شد که اینها خواسته یا ناخواسته دچار تغییر شدند و برآیند من و دوستان این است که شما و دولت شما به خاطر مسائلی که در طول دورهی دفاع مقدس پیش آمد و چیزی از زیرساختها باقی نمانده بود، به زیرساختهای اقتصادی و صنعتی پرداختید که کار بسیار بزرگ و دشواری و انصافاً حرکت فراموش نشدنی بود. اما پرداختن به این زیرساختها به این شکل بود که شما نسبت به مدیران کشور نگاه ویژه داشتید. به شکلی که بعضاً اگر خطایی میکردند، به خاطر اینکه مدیریت دچار سستی نشود، نسبت به خبط و خطای آنها چشمپوشی میکردید. به عبارتی اینها به زیرساختها میپرداختند. کم کم بحث ثروتهای بادآورده در حوزهی کارگزاران نظام پیش آمد و بسیار بجا بود که حضرتعالی به عنوان یک روحانی و کسی که از اول انقلاب خون دل خورده بودید، خیلی قبلتر از اینکه کار به جایی برسد که بحث مفاسد اقتصادی به آن شکل مطرح بشود، از آن پیشگیری میکردید. کما اینکه این قاعدهی اسلام بود. اسلام نمیگوید به خاطر اینکه مدیریت دچار سستی میشود، با کسی که افساد کرده، برخورد نشود. به زیرساختها به گونهای پرداخته شد که در توجه به سفرههای مردم کمی غفلت شد. بعضی از چیزها گریزناپذیر است. اگر دوره سازندگی به خاطر حرکت شیبداری که میخواستید پیش بگیرید و نسبت به بعضی از اینها غفلت کنید، فکر میکنیم میتوانستید در موارد اندک هم غفلت نکنید. حداقل بعد از آن، در بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی و عدالت طلبی میتوانستید یکی از مؤیدین جدی این قضیه در حوزه کارگزاران باشید. با اینکه شما در آن موقع رئیس جمهور نبودید، ولی مطمئناً حمایت شما میتوانست این پروژه را جدیتر کند.
● اگر مطلع بودید و پروندهها را میدیدید، در دوران مسؤولیت من به شدت با فساد بدون شعار برخورد میشد. کارهای خوبی وزارت اطلاعات میکرد. باندهای فساد و قاچاق را در معاملات خارجی کشف و بیرحمانه با آنها برخورد میکرد و من هم آن را تأیید میکردم. شما انبوهی از پروندهها را دارید که مقداری قساوت در آن است که آنها مرتکب میشدند. فکر میکنم کمی قضیه این بود که من شعار نمیدادم و میخواستم عمل کنم. این مسأله اینجوری نبود و الان هم صلاح نمیدانم شعار بدهیم و باید عمل کنیم و کارها را جدّی بگیریم. محال بود در زمان من پروندهای مثل پرونده شهرام جزایری اتفاق بیفتد و اینجوری نتیجه بدهد که شما میبینید به همه متهمین رسیدگی نکردند. لذا شما موردی اینجوری پیدا نمیکنید. جدّیترین برخورد با فساد به صورت واقعی در آن موقع انجام میشد.
اینکه شما میگویید ما به دنبال سازندگی رفتیم و بقیه مسائل فراموش شد، باز هم از آن حرفهای عجیب و غریبی است که زده میشود. برنامهی ما توسعه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود که به همه آنها در حد خودشان به جدّیت میرسیدیم. تعبیر دولت کریمه، اول دولت من نبود، سالهای نزدیک به آخر بود که رهبری با ایمان این حرف را فرمودند. بعداًَ برخی اختلافات رو شد، افراد حرفهایی از خودشان در آوردند.
مثلاً شما میگویید به سفرهی مردم توجه نشد، حرف آسانی است که آدم آن را بیان میکند. شما تاریخ ضریب جینی را که در ایران خلق شد، بررسی کنید، فقط در دورهی سازندگی ضریب جینی دودهک بالا و پایین چند رتبه به نفع طبقات پایین اصلاح شد. یعنی درآمد دو دهک پائین زندگی بیشتر و درآمد دهکهای بالا کمتر شد و هزینه آنها هم کاهش پیدا کرد. این اتفاق در هیچ جا نیفتاد.
اولین کسی که سازمان رسیدگی به مناطق محروم را تأسیس کرد، دولت من بود. ببینید چه قدر در مناطق محروم هزینه کردیم! این آمارها خیلی مهم است. این آمار را ببینید، متوجه میشوید که زدن این حرفها چه قدر ناحق است. پس ضریب جینی بهتر شد. دلیلش هم روشن است چون مردم بیکار بودند و ما شغل ایجاد کردیم و در خانواده چند شغل به وجود آمد و زندگی آنها بهتر شد. قبل از دولت من در خانوادههای محروم، کالای بادوام نبود، تلویزیون، فرش، موتورسیکلت و ... نبود و زندگی سرتا پا کوپنی بود. ولی بعد از آن
زندگی هم در روستاها و هم در مناطق محروم عوض شد و بعد از آن دیگر تکرار نشد و همان راهی را که ما شروع کرده بودیم، ضعیفتر شد. تأمین اجتماعی وقتی که من آمدم، صفر شده بود و ما تأمین اجتماعی را به طور جدی احیاء کردیم. سهام را به کارگرانی که حق آنها بود و به آنها نمیدادند، دادیم. در زندگی کارگران تحولی پیدا شد.
این حرفها مال کسانی است که اگر به آمار و ارقام نگاه کنند، این حرفها را قبول نمیکنند. شعارهایی مثل اینکه قوی، قویتر و ضعیف ضعیفتر شد را کسی نمیپذیرد و آمار و ارقام هم اینگونه مسائل را رد میکند. نرخ بیکاری همیشه بالا رفته و وقتی نرخ بیکاری بالا میرود، مساوی با فقر بیشتر است.
مسائلی در کشور بود که همه پول کشور را میدادیم و ارز هفتتومانی میگرفتیم و کالاهای کوچک را میگرقتند که خیلی از آنها سر از بازار سیاه درمیآورد. شصت تا شصت و چهار میلیون کوپن میدادیم، ولی پنجاه و چند میلیون نفر آدم داشتیم و بقیه به بازار سیاه میرفت. روزگار سختی بود و زمان جنگ هم بود. بچهها در جبهه جان میدادند، ولی دلالها از همین راههای فساد و بازار سیاه و چند نرخی و خرید بنزین به قیمت ارزان و فروش آن به قیمت گران سرمایه جمع میکردند. روزگار بدی بود که اصلاح شد.
○ جناب آقای هاشمی دوستان ما با صفا و صمیمیت سؤالاتی را پرسیدند. ما در بسیج دانشجویی دو قشر داریم. بسیجیان نسل جدید که عاشق شهادت، جهاد و رهبری هستند و عدهای هم که این موارد را دیدند و لمس کردند. جلسهای خدمت مقام رهبری بودیم. خیلیها تندتر از این را دربارهی حضرتعالی به آقا میگفتند و ایشان میفرمودند: «شما آقای هاشمی را نمیشناسید.» خیلی جانانه از شما دفاع کردند. چون من میخواهم وارد بحث انتخابات شوم، مقدمهای کوتاه را عرض میکنم و بعداً به صورت جدّی سؤال میکنم و شما هم همانطور که تا به حال مثل یک پدر مهربان پاسخگوی سؤالات و ابهامات بودید، جواب دهید. اگر کسی کتاب عصر امام خمینی(ره) را مطالعه کرده باشد، شکنجههای سنگینی را که حضرتعالی تحمل کردید، در اسناد ساواک، خوانده است. برخی از شکنجه طوری بوده که مأمورین نوشتند ساعتها پس از شکنجه به هوش آمدید. مباحث اوایل انقلاب،مبارزه با لیبرالها، بنیصدر، فعالیتهای شما و دکتر بهشتی، شهید باهنر و مقام معظم رهبری و مسائل حزب جمهوری اسلامی و قبل از آن مسائل حسینه ارشاد، بحث شهید مطهری و بحثهای دکتر شریعتی، قابل چشمپوشی و انکار نیست و گنجینههای ارزشمندی است. در آستانه ریاست جمهوری شما، حضرت امام(ره) از دنیا رفتند و بعد از این واقعه، دو اتفاق افتاد: یک سری از دوستان به جناح چپ موسوم شدند و بحثهایی در مورد ولایت فقیه مطرح کردند و شما به نمازجمعه آمدید و شدیداً دفاع کردید و بعد از شما یکی پس از دیگری از ولایتفقیه دفاع کردند.
شروع انتخابات ریاست جمهوری شما با بحثها و کارشکنیهایی بود که مجلس سوم میکرد و آنقدر کار بالا گرفت که در یکی از خطبهها فرمودید: «بعضیها بلد هستند که مثل مگس فقط روی زخم بنشینند.» یکی دو هفته بعد مقام معظم رهبری در خطبههای نمازجمعه تهران فرمودند: «این حرف در دل من مانده و میخواهم به همه مردم بگویم که ای مردم، به کسانی که چوب لای چرخ دولت میگذارند، رأی ندهید.» این حرف باعث تشکیل مجلس چهارم شد که همگام با دولت بود. در زمان روی کار آمدن شما بحرانهای جدّی بود. در جنگ اول خلیجفارس با درایت رهبری و حضرتعالی وارد جنگ نشدیم و به تعبیر کارشناسان آمریکا، ایران بدون شلیک حتی یک تیر برنده جنگ بود. قرض زیادی از جنگ مانده بود. همهی زیرساختهای کشور از بین رفته بود و شما با نفت هفت دلاری باید کشور را اداره میکردید. در آستانه مجلس پنجم اتفاقاتی افتاد. یکی از سؤوالات ما این است که با حمایتهای بدون انکار حضرتعالی بحث دوم خرداد شکل گرفت. اولین ملاقاتی که جنابعالی بعد از ریاست جمهوری با آقای خاتمی داشتید، فرمودید: «کارگزاران در انتخاب شما نقش جدّی داشتند.» بعد از قضیه 18 تیر فرمودید: «ملاقاتی با آقا داشتم و یک بحث جدّی داشتیم.» فرمودید: «آقا به من فرمودند که من نه از غرب و نه از اروپا میترسم و نگرانی اصلی من بحث دانشگاههاست.» با الطاف حضرت حق به گونهای شد که الان وضعیت دانشگاهها تا حدودی کنترل شد.
حضرت امام انقلاب را به شما و آقا سپردند و کسی بیشتر از شما و آقا دلسوز انقلاب نیست. شما مورد تخریب واقع شدید. موقعی که شما وارد میدان شدید و آن تخریب ناجوانمردانه را علیه شما کردند و دستآورد هشت سال دفاع مقدس را زیر سؤال بردند. در حالی که امام فرمودند: «ما در جنگ حتی برای لحظه نادم و پشیمان نیستیم.» بعد هم برای تخریب حضرتعالی در انتخابات تقلب کردند. همه اینها درسهایی بزرگ برای ما داشت که در جریان اصلاحات چیزی بود که میخواست انقلاب را به چالش بکشاند و انقلاب را تقدیم آمریکا کند و در این گذر کشور برای چندین سال عقب افتاد. در همه این مدت بحثهای پوچ و بیهوده سیاسی اتفاق افتاد. شما علیرغم همه فراست و زیرکی در جریان دوم خرداد نقش داشتید و الان اشتباه دیگری در حال شکلگیری است که عدهای میگویند باید آقای هاشمی وارد انتخابات شود. به نظر ما این افراد خود به دو دسته تقسیم میشوند: عدهای افراد مخلص و متدین هستند که نگران تهدیدات و سرنوشت مردم و مملکت هستند و عدهای دیگر کسانی هستند که امتحان خودشان را پس دادند و میخواهند شما وارد انتخابات شوید. لذا خواهش ما این است که به حرف بچههای بسیجی گوش کنید و الان به صلاح شما و انقلاب است که از کارگزاران دست بردارید و اجازه دهید نسل جدید بیاید و تلاش حداکثر را داشته باشید که جریان اصولگرا از این بنبست خارج شود و یک نفر را معرفی کنند.
● اکثر مطالب ایشان باعث شرمندگی من بود که میخواستند مرا تأیید کنند. یکی دو نکته بود که مسأله روز هم است. خوب شد که مطرح کردید و من هم بگویم. در مورد دانشگاه گفتید که من کمتر به دانشگاه میآمدم. اگر مصاحبههای مرا ببینید، میفهمید که هیچ رئیس جمهوری به اندازهی من با دانشگاهیان مصاحبه نداشته است. به دانشگاه زیاد آمدم و مصاحبههای چند ساعته انجام دادم. بعداً نمیآمدم، چون کاری دستم نبود.
در مورد نکتهای که گفتید که چطور شد دوم خردادیها پیروز شدند؟ نظرم را میگویم. هرچند خیلیها این حرف را قبول ندارند. ممکن است درد بعضیها را دوا بکند، اما واقعیت این است که انحرافی در تفکر ایجاد کردند که اشتباه از جانب شما هم تکرار میشود. اگر از دولت من ناراضی بودند، به کارگزاران که در دولت من بودند، رأی نمیدادند. تعجب است که آقایان توجه نمیکنند و آنها هم محورشان کارگزاران بودند و کارگزاران هم در دولت من بودند. این حرف درست نیست. نظرم آن موقع این بود که جناح راست فکر میکرد که مجلس را دارد و قطعاً دولت را هم دارد و حرفهایی زد که غیر از افراد متدین و طبقات حزباللهی بقیه را ترساند. در مسائل چادر، ماهواره و یک سری مصوبات، جوانان و خانمها را ترساندند. همه آدمهایی را که میخواهند زندگی کنند، ترساندند. همه این افراد نگران شدند که اگر چنین دولتی به وجود بیاید، جایی برای آنها نیست. آقای خاتمی شعار خانمها و جوانان را داد، به خوبی آنها را جذب کرد و عمدهی آراء را خانمها و جوانها دادند. کسانی که همیشه با ما مخالف بودند و پای صندوقهای رأی نمیآمدند، این بار آمدند و رأی دادند.
در مورد این دفعه هم به نظرم دارید همین اشتباه را به شکل دیگری تکرار میکنید که بسیار خطرناک است و این هم آخرین بار است و اگر این اشتباه را مرتکب شوید، دیگر نمیبینم کمر این جریان بتواند راست شود. این به خاطر تحلیلی است که از اوضاع آینده دارم. اولاً چرا کسانی که میگویند اصولگرا هستیم، نمیتوانند چند نفر دور هم بنشینند و متحد شوند؟ اصلاً جواب این سؤال را چه کسی میدهد؟ من بارها با این افراد بحث کردم که شما در چه چیزی بحث میکنید و یا چه کسی طرف هستید؟ بنشینید و یک نفر را انتخاب کنید. دیدم زورم نمیرسد. الان به نفع شما دارم فداکاری میکنم.متأسفانه خیلیها نمیفهمند. اینکه میگویم اگر متفق نباشید، میآیم، حرفی است که خیلیها را میرنجاند. خیلیها که با شما مخالفند، ممکن است بگویند که من در خفا دارم کار شما را روبه راه میکنم و خیلی روشن میآیند و به من میگویند. این جمله را با رهبری هماهنگ کردیم که بگوییم و اصل آمدن من بر نیامدن و یا ضرورت است و من نمیآیم، مگر اینکه ضرورت پیدا کند و اصولگرایان با اتحاد نظر و رأی به انتخاب یک نفر نرسند.
اگر رأی شما بین چند نفر در مرحله دوّم تقسیم شود، در بهترین شرایط بیشترین آراء در مرحله اول حدود چهار تا پنج میلیون خواهد شد، چگونه میتوان با این همه تهدیدات که علیه ما متحد شدند، با این مقدار رأی رئیس جمهور انتخاب کنیم؟
قانوناً رئیس جمهور است، ولی مردم او را قبول ندارند و با او همکاری نمیکنند و دنیا روی او حساب نمیکند. مدیران هم روی او حساب نمیکنند. روی این قضیه واقعاً عصبانی هستم. ممکن است به خاطر همین حرکتها تن به کاری بدهم که سر سوزنی راضی نیستم. چون رأی من از آنها بیشتر است.
این کار مشارکت را کم میکند و این خواسته آمریکاست که رئیس جمهور با رأی کمی بیاید و تنش زیاد شود. نتیجه شکلی که عمل میکنید، همین خواهد شد و این خواست آمریکاست که اجرا میشود. باید آنقدر شما فشار بیاورید و آنها راوادار کنید تا به یک نفر برسند. من بیش از این نمیتوانم فشار بیاورم. باید یکی از بین آنها بیاید و بقیه هم در کابینه با او همکاری کنند. این دفعه هم دارند اشتباه گذشته را تکرار میکنند. مطمئن باشید که اگر این جوری پیش بروید، احتمال دارد رقیب شما ببرد. فرض میکنم که در مرحله اول نبرد، ولی در مرحله دوم همه پشت سرش میریزند و این خطر وجود دارد و باید فکری بکنید که دارید فرصتی واقعی را از دست میدهید و خدا نکند که این اتفاق بیفتد.
○ آیا شما تأیید میکنید که برای مصون ماندن شما از برخی جبههگیریها، تحرکاتی از سوی بستگان شما و بهزاد نبوی برای تخریب اصولگرایان و کاهش آرای آنها و بحث حضور آقای میرحسین موسوی در حال اتفاق است؟ باتوجه به اینکه دیدگاه آقای میرحسین موسوی با دیدگاهی که شما داشتید، کاملاً متفاوت است. چه طور شما تا حدی از آقای موسوی حمایت کردید؟ چرا شما بزرگتری نکردید؟ چه طور شما نتوانستید آنها را متحد کنید؟
● اصل مسألهای که شما گفتید، یک جنگ روانی و یک سناریو ساختگی است. اولاً آقای نبوی هیچوقت با ما خوب نبودند. در جریان دوم خرداد هم میدانید مجاهدین انقلاب چه کار کردند. همین الان آنها با مشارکتیها هستند و علیه من به طور واقعی فتنهانگیزی میکنند. قطعاًُ این خبر و ملاقات دروغ است. اصلاً بچههای من در این فکرها نیستند.
آقای مهندس موسوی مرد خوبی است. من هم به ایشان احترام میگذارم. ولی ایشان نمیآیند. پس همه اینها دروغ است.
برای اتحاد آقایان اصولگرا خیلی کار و تلاش کردم. دهها جلسه گذاشتیم و سرانجام به رهبری متوسل شدم و به ایشان گفتم که زور ما نمیرسد و شما به نحوی به آنها بفهمانید که متحد شوند. جواب درستی دادند و به نحوی مرا قانع کردند که در این مرحله صحیح نیست که ایشان وارد بشوند و من هم منطق ایشان را میپذیرم. ولی کار به جایی رسیده که داریم وارد فاجعه میشویم. اکثر راهکار وحدت را در جلساتی که در همین ساختمان برگزار میشود، در پیش میگیریم. ولی وقتی که به آنها میرسد، به سنگ میخورد و چیز دیگری در میآید.
واقعاً فضای شما فضای درستی نیست. بزرگانی که شما به هر دلیل آنها را قبول دارید، خوب عمل نمیکنند و کار خودشان را حل نمیکنند. شما هم جوانان مخلص، متدین و خیرخواه برای نظام و انقلاب و اسلام هستید. اسلام گرفتار همین شبههها و فضاهای بد میشود که من متأسف هستم. سناریویی که شما میگویید، سر تا پا دروغ است. ولی میتواند مبنای کلی تحلیل و صرف وقت شود. شما دنبال این طور مسایل نروید و به عنوان قشر دانشجو خیلی منطقیتر از اینها فکر کنید. اینها نشان دادند که با من چه جوری هستند.
به هر حال دعا میکنیم که خداوند نگذارد این انقلاب از این راهها آسیب ببیند و انشاءالله محفوظ بماند. تا این لحظهای که با شما نشستم، هنوز اصل بر این است که نیایم،ولی اگر آقایان متحد نشوند و بخواهند با تفرقه وارد میدان شوند، به احتمال قوی میآیم.
اینکه یکی از آقایان گفتند رأیپایین آمده،برعکس است. من امروز افکارسنجی را که وزارت اطلاعات به سراسر کشور داده، دیدم که از پانزده هزار نفر نظر خواهی کردند و من 51درصد رأی دهندگان رأی دارم. در میان بچههای بسیج هم من 39درصد رأی دارم. این طوری نیست که میگویند. افرادی که میآیند و ملاقات دارند حرفهای سنگینی به من میزنند. روزی چند جلسه از این نوع را دارم که تا به حال مقاومت کردم، ولی تا چند روز دیگر بیشتر طول نمیکشد. شما فکر نکنید که بعضی سؤوالات شما به من برخورد. خیلی متشکرم که آمدید و این سؤالات را مطرح کردید. چون میدانم شما از روی حسن نیت کار میکنید و زحمت میکشید.
والسّلام علیکم و رحمه الله