سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار شورای مرکزی تصمیم‌گیری در امور سیاسی بسیج دانشجویی

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار شورای مرکزی تصمیم‌گیری در امور سیاسی بسیج دانشجویی

  • ساختمان قدس
  • یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۴

بسم‎الله الرحمن الرحیم
الحمدالله و السلام علی رسول‎الله و آله
فکر نمی‎کنم که زندگی من بدون اشکال باشد. پنجاه تا شصت سال کار سیاسی در محیط‎های داغ حتماً اشتباهاتی دارد، ولی از این نوع که تا به حال شنیدم، نیست و اگر روزی بخواهم خودم را نقد کنم، خیلی بهتر اشکالات را نقد می‎کنم.
زمینه‎سازی کارگزاران و دوم خرداد را چه کسی کرد؟ جواب این سؤال را در مصاحبه روزنامه کیهان دادم. از انتخابات مجلس پنجم شروع شد. در شورای مرکزی جامعه روحانیت تصویب کردیم که پنج نفر از جناح چپ- ولی معتدلهای آنها-را درلیست بگذاریم. چون رویه ما بود و حالت پدری داشتیم و نمی‎خواستیم جناحی تلقی شود. این پنج نفر آقای انصاری، آقای دعائی، آقای کمالی، آقای اصغری و آقای محجوب بودند که آقایان قبول داشتند. آقایان به گروه نه رفتند و گفتند ما اینها را قبول نداریم و باید یک‎دست باشد. آقای ناطق گفتند که رفقای ما اینها را قبول نمی‎کنند. گفتم پیش رهبری بروید، وقتی که خدمت رهبری رفتند، رهبری از زاویه دیگری به مسأله نگاه کرده و گفته بودند که اگر مقدمه‎ای شود که کارگزاران لیست بدهند، بهتر است. برای اینکه رقابت می‎شود و انتخابات پرشور می‎شود و خیر این کار برای ما بیشتر است. آقای ناطق این را برای ما گفت. وقتی در دولت دیدم که کارگزاران امضای بیانیه خودشان را می‎گیرند، به آقا تلفن کردم و گفتم مخالف هستم و این به مقابله با ما تعبیر می‎شود و درست نیست. ایشان فرمودند: مگر 270 نفر به مجلس نمی‎روند؟ ‌گفتم: چرا ورأی روحانیت می‎شکند.ایشان گفتند:‌ترجیح این است‌که اینهاوارد میدان شوند واین کار شروع شد وبعد جبهه خودشان را بازتر کردند و به دوم خرداد رسیدند.
اگر آن روز این اتفاق نمی‎افتاد، مجلس پنجم مثل دوره چهارم از وضع دیگری برخوردار می‎شد. اینکه چه کسی اشتباه کرده، بحث‎های دیگری است. مرکز استراتژیک پوششی برای آنها نبود. همین کار را می‎توانستند در خانه‎های خودشان هم بکنند. این افراد، از جمله آدم‎هایی بودند که همان موقع هم با من خوب نبودند و انتقاد آنها این بود که ما آنها را از چرخه کار دولت بیرون کردیم و در قلّک گذاشتیم. ولی یکی از استراتژی‎های ما که تصویب کردیم، این بود که نیروهای انقلاب تار و مار نشوند و آنهایی که بیکار می‎شوند، بتوانند کارهای دیگر خودشان را انجام دهند. اینها تحلیل‎های خوبی نیست و این افراد در هر جای دیگری می‎توانستند این کار را انجام دهند. آقای خاتمی وقتی که از دولت من رفت، رئیس کتابخانه ملی بود و می‎توانستند در کتابخانه ملی جمع شوند.
○ نکته دوم این است که شما متعلق به نظام هستید. مشی دوستانی که منتسب به شما هستند، جوری است که بعداًَ به پای شما نوشته می‎شود. مثلاً چند شب پیش در تلویزیون گفتند؛ رئیس جمهور باید کارش را بکند و برود گلف‎بازی کند. در حالی که در قانون اساسی آمده که رئیس جمهور خود را وقف ملت بکند.
احساس ما این است که عوارض این مسائل را به نوعی شما باید پاسخ‎گو باشید و باید کنترل و نظارت کنید. نکته دیگر این است که خودم از آقای تقوی شنیدم که گفت: ما در روحانیت مبارز هم جلسه می‎گیریم که چه کسی را انتخاب کنیم و آقای هاشمی هم تشریف می‎آورند. آقای فلاحیان به روزنامه جام جم می‎گوید که آقای هاشمی خود را به خاکی بکشد، یعنی حمایت از خاتمی و دوم خرداد و این حرف‎ها موجب سردرگمی ما می‎شود.
● اگر بخواهید از حرف‎های دیگری سرگیجه بگیرید، هرکسی برای خودش چیزی می‎گوید. باید دنبال عمل رفت و قاعدتاً برای همه اینهایی که حرف می‎زنند، باید یک محافظ بگذاریم تا حرف‎های اینجوری نزنند. بالاخره وقتی آدم شکست می‎خورد، باید کسی را پیدا کند که روی آن حرف بزند. من حرف‎هایی که زدم، عین حرف‎های آقا بود. قبلاً باهم قرار گذاشته بودیم که بگوییم جلوی تقلّب را می‎گیریم، آزادی هست و این افرادی که انتخاب شدند،شورای نگهبان آنها را تأیید کرد. روزی که من در اتاق دانشگاه آن خطبه را خواندم،‌ دو گروه پیش من آمده بودند. یک گروه جناح این طرفی بود که گفتند ما اطلاع داریم آنها قصد دارند در سطح وسیع تقلب کنند. گروه دیگر می‎گفتند ما اطلاع داریم که وزارت کشور قصد دارد در سطح وسیع در آراء دست ببرد. الان هم اگر مسئول باشم و بخواهند تلقب کنند، جلوی تقلب را خواهم گرفت. تقلب در شأن نظام نیست و همه چیز را زیر سؤال می‎برد و ما باید به مردم خودمان اعتماد کنیم. اگر آن خطبه را بخوانید، روح آن خطبه این است که مطمئن باشید این انتخابات بدون تقلب برگزار می‌شود. چرا یک طرف این را به خود می‎گیرد؟ من نه از آقای خاتمی اسم بردم و نه از آقای ناطق و نه از دو جریان.
حقیقتاً یکی از افتخارات من است که در انتخاباتی که انجام دادم، به گونه‎ای عمل کردم که هیچ یک از این چیزها به آن نمی‎چسبد. در دو دوره انتخابات من، آقای نوری وزیر کشور بود و اجرا کرد و من آنچنان مواظبت کردم که کسی نمی‎توانست تقلب کند. جناحی شکست خورد که خودشان بودند و نمی‎توانستند این حرف‎ها را بزنند. دوره‎ی بعدی آقای بشارتی بود که باز جناح خودش شکست خورد. این جزو افتخارات یک رئیس جمهور است که بتواند انتخاباتی برگزار کند که صحیح باشد. طبیعتاً من حمایت نمی‎کردم. من جزو شورای مرکزی روحانیت مبارز هستم و تقلب نمی‎کردم و به آنها عقیده‎ دارم.
مهدی اقراریان، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه‌آزاد واحد تهران مرکز: بحث من مطرح شدن نسل‎های انقلاب داخل نظام و انقلاب است. خواه ناخواه رئیس جمهور از نسل اول یا دوم انقلاب خواهد شد. فضایی که بچه‎ها نسبت به آن حساس هستند این است که رویکرد رئیس جمهوری که از نسل اول یا دوم است، نسبت به بچه‎های نسل سوم چه خواهد بود؟ ذهنیت بچه‎های ما نسبت به شما این است که ما می‎دانیم هشت‎سال دوران دفاع مقدس ما توسط جوانهایی مثل همت و شهید باکری رقم خورد که امروز متأسفانه بیشتر از نام آنها استفاده می‎کنیم و از روش و مشی آنها کمتر بهره می‎گیریم. ولی بعد از اینکه جنگ تمام می‎شود، تقریباً فضای سازندگی کشور از این طرز تفکر استفاده نمی‎کند و باعث می‎شود بچه‎های حزب‎اللهی در حاشیه قرار گیرند و این ذهنیتی است که در جامعه وجود دارد. باتوجه به تمام فرمایشات مقام معظم رهبری که اگر ما نیروهایی را نداشته باشیم که نخواهند چرخه انقلاب را ادامه دهند، این چرخه انقلاب در بین راه خواهد ماند. یعنی اگر پیوند این نسل‎ها اتفاق نیفتد و مسابقه مدیریت مدیران دو جناح طولانی شود و فضا برای ورود نسل‎های بعدی باز نشود، باتوجه به اینکه بحران تخصص را در نسل سوم نداریم، رویکرد حضرت‎عالی نسبت به این نکته چیست و چه جایگاهی را برای بچه‎های نسل سوم در نظر می‎گیرید؟ ما خودمان را با کاندیداهای دیگر مقداری صمیمی‎تر می‎دانیم. کاندیداهایی که مطرح هستند، به خاطر روحیه‎ای که دارند، قطعاً از بچه‎های نسل سوم در دولت استفاده می‎کنند. ولی احساس می‎کنیم که این در مجموعه آقای هاشمی وجود نخواهد داشت. نکته بعدی که جزو دغدغه‎های ماست، وضعیت دانشگاه آزاد است. متأسفانه وضعیت خوبی را در دانشگاه آزاد شاهد نیستیم و اگر به فرمایشات مقام معظم رهبری نگاه کنیم، می‎بینیم که زیاد از دانشگاه آزاد راضی نیستند. شما جزو شورای مرکزی و مجمع دانشگاه آزاد و هیئت مؤسس آن هستید. آیا فکر نمی‎کنید که باید برای دانشگاه‌آزاد برنامه‎هایی در نظر گرفته شود که فضای فرهنگی دانشگاه آزاد و مشکلات و معضلات آن به نحوی حل و فصل شود؟
● در مورد آخری، رهبری هم جزو هیئت مؤسس دانشگاه آزاد هستند و ما فرق نداریم و باهم آن را تأسیس کردیم. الان من در مدیریت آن نیستم و تنها در هیئت مؤسس هستم. اصل مسأله اینجوری نیست. اینکه می‌گویید وضع فرهنگی دانشگاه آزاد از دانشگاه دولتی آن بدتر است، برای من چنین چیزی روشن نیست و خیلی‎ها از جاهای مختلف به من می‎گویند و اگر چنین باشد، باید اصلاح شود. ولی من سندی ندارم. البته شاید هم مشکلاتی باشد آیا چیزهایی که در دانشگاه آزاد می‎بینید، در دانشگاه دولتی نمی‎بینید؟ من خواهش می‎کنم مستندات و تفاوت‎ها را بنویسید و من می‎توانم کمک کنم. برای من فرق نمی‎کند و من از دانشگاه دولتی جدا نیستم، اگر تفاوتی باشد، باید کمک کنم و بحثی در آن نیست.
در مورد نسل سوم و بحث‎های پس از جنگ مطالبی می‎فرمایید که حیف است این‌قدر تاریخ را برای شما لوث کردند. شمایی که در دانشگاهها هستید، درست نمی‎دانید که چه طور شد انبوه بچه‎های حزب‎اللهی و ایثارگر وارد دانشگاه شدند. من هنوز در مجلس بودم که طرحی به مجلس آمد که 40 درصد ظرفیت دانشگاه را به بچه‎های ایثارگر بدهیم.
دلیل آن، این بود که آنها از تحصیل عقب‎ مانده‎اند و باید با امتیازاتی وارد دانشگاه شوند و بعد در آنجا کمک کنیم که عقب‎ماندگی آنها جبران شود. دولت وقت مخالف بود. بروید آن طرح و لایحه را بخوانید و ببینید که چه کسی از آن دفاع و آن را تصویب کرده است؟ ما آن را تصویب کردیم و به دولت رفت. دولت باید آئین‎نامه می‎نوشت. تا من در مجلس بودم، آئین‎نامه آن را ننوشتند و همین جور ماند. من که به دولت آمدم، دوباره آئین‎نامه آن را نوشتند و این حق را به بچه‎های ایثارگر و حزب‏اللهی دادیم. چون اینها بچه‎های ما بودند و من فرمانده جنگ بودم. انبوه اینها به تدریج وارد دانشگاه شدند و کم کم بسیج و چیزهایی از این شکل از همینها درآمد. اگر می‎خواستیم با مسابقات معمولی کنکور این بچه‎ها وارد دانشگاه شوند، خیلی سخت بود، بنابراین شما این را ببینید.
در موردسازندگی که می‎گویید باز قاعدتاً به خاطر بی‎اطلاعی است. من حتی در نمازجمعه سخنرانی کردم و به بچه‎های بسیج، سپاه و ایثارگرها گفتم که نگذارید کارهای اساسی کشور از دست شما بچه‎های انقلابی خارج شود و وارد میدان شوید. الآن ما طرح‎های وسیعی داریم و شما باید بیایید آنها را اجرا کنید. پشتیبانی آن را با امتیازاتی به سپاه و بسیج دادم. بسیاری از طرح‎هایی که انجام شده، یا بسیج اجرا کرده و یا سپاه که نمونه آن سد کرخه است و خیلی از طرح‎های عظیم و بزرگ دیگر.
وقتی می‎خواستیم سد کرخه را به سپاه بدهیم، می‎گفتند هرکس این سد را بسازد، در دنیا به عنوان سدساز درجه اول معرفی می‎شود و این را به نیروی نظامی ندهید و به نیروی غیرنظامی بدهید تا ما در دنیا بتوانیم از این ظرفیت استفاده کنیم. گفتم: سپاه این کار را بکند و راضی بودیم، چون خوب کار کردند. مثلاً اگر تعداد طرح‎هایمان را صد طرح حساب کنیم، بیش از شصت طرح را بچه‎های سپاه و بسیج و نیروهای جهاد و بچه‎های جبهه‎ای انجام دادند. حتی به من انتقاد شد که بچه‎های جبهه را در کارهای غیرنظامی آوردید.
این حرف‎ها، حرف‎های بی‎خودی است که می‎گویند و من هم هر روز نمی‎آیم از آن دفاع کنم و می‎ماند و چند بار که بگویند، به عنوان یک واقعیت تاریخی در ذهن شما می‎ماند. لذا اصلاً این طور نبوده است. من به شما نباید جواب بدهم، من خودم مدعی این چیزها هستم، اصل این مسائل مال ما بوده است. از  اول انقلاب درگیری اساسی ما با لیبرال‎ها، توده‎ای‎ها و منافقین این بود که می‌خواهیم بچه‎های انقلابی مسلمان را بیاوریم. اوایل انقلاب که شما هیچ چیز از آن یادتان نیست، وزارت کشور را به نهضت آزادی داده بودند که آقای صدر آنجا بود. تقریباً همه استانداران، فرمانداران و بخشداران از آن تبار بودند. من برای مدت کوتاهی به وزارت کشور آمدم و همه آنهایی را که این‎جوری بودند، بیرون کردم و بچه‎هایی را که شما نمونه آنها هستید، به آنجا بردم و همانا کم‎کم بالا آمدند. تاریخ انقلاب را که نگاه کنید، هرجا رسیدید که به نیروهای انقلاب میدان داده، آن فرد من بودم. اگر وارد اختلاف سپاه و ارتش شوید، می‎بینید که چه کسی سپاه را تقویت کرد و چه کسی در نقطه مقابل بود. می‎فهمید که من در آن موقع چه قدر تلاش کردم که سپاه پا بگیرد. اصلاً سپاه را من خلق کردم. چند گروه در جمشیدیه بودند و من آنها را جمع کردم و سپاه تأسیس شد و بعد اینها را اضافه کردیم. اجازه قوای سه گانه سپاه را من از حضرت امام گرفتم که همه مخالف این بودند.
اینکه می‌گویند: «برعکس نهند نام زنگی کافور»، همین جاست. ‌یعنی اگر شما بخواهید تاریخ را وارونه بنویسید، باید از این حرف‎ها بزنید. اینها حرف‎های عجیب و غریبی است، شاید بخواهند این حرف‎ها را نقد کنم، ولی آنهایی که در میدان بودند، خودشان می‎دانند که چه اتفاقاتی افتاد. بعداً هم من قوام مملکت را به نیروهای متدین و انقلابی می‎دانم، نه اینکه به دیگران کار ندهیم، باید کار داد، باید آنها باشند و کار کنند و اهل مملکت ما هستند. تخصص دارند، ولی حاکمیت را حق نیروهای متدین می‎دانم، این چیزی است که از من جدا نمی‎شود.
○ هدف ما که این سؤال را مطرح کردیم، این است که این بیاناتی که شما مطرح کردید، در حافظه نسل اول انقلاب است. اما اینها سؤالات جدّی بچه‎های نسل سوم انقلاب است و چیزهایی است که ما در سطح جامعه با آن روبه رو هستیم و باید پاسخ‎گو باشیم.
● من هم می‎دانم و با خوشحالی به سؤالات شما جواب می‎دهم و اعتراضی به سؤال شما ندارم. اما می‎خواهم بگویم افرادی تاریخ را لوث کردند و چیز دیگری نوشتند. به نطق‎های من در مجلس و بحث‎های من در آن‎جا دقت کنید و از چیزهایی که می‎گفتم، می‎فهمید کجا متکای نیروهای اینجوری بوده که همیشه آسیب‎پذیر بودند و چه کسی از آنها حمایت می‎کرده است. آنهم در مقاطع بالا، مثل خدمت حضرت امام و جاهایی که تصمیمات اصلی گرفته می‎شد.
○ لهجه دانشجوها قدری صریح است و شاید در دوران تصدی ریاست جمهوری زیاد روی خوشی به دانشگاه نشان نمی‎دادید و تشریف نمی‎آوردید تا در خدمت شما باشیم و به صورت مجمع و منتخب خدمت شما می‎رسیدیم که به جهت صراحت لهجه بود پیشاپیش‌از این صراحت لهجه عذرخواهی می‎کنم. می‎خواهیم چند جمله و حرف‎های بی‎خودی بزنیم‌و وقت دولتمردان را با این جملات بیخودی بگیریم. بحث بر روی کارگزاران و چیزهای جزئی نیست، بحث بر روی فرهنگ و فضایی است که در کشور حاکم شده است. ما که در بین مردم زندگی می‎کنیم، این فضا و فرهنگ را می‎بینیم. یعنی قبل از دوران سازندگی و دوران جنگ، فرهنگ و فضایی در بین مدیران حاکم است که بعد از دوران سازندگی این فضا نیست و دیگر مدیران حزب‎اللهی و جبهه‎ای نیستند و آن بچه‎هایی که شما می‎فرمایید، وارد عرصه نشدند و نبض فرهنگ و اقتصاد را به دست نگرفتند. باید به صورت جدّی فکری برای انقلاب و نظام بکنیم. ولی به نظر ما اینجوری بود. خیلی از شاهرگهای فرهنگی و اقتصادی کشور در دست کسانی که حداقل فکر جنگ، ایثار و شهادت در آنها بوده، نبود و این جمع هم بر این امر متفق هستند. این انتقاد بیشتر به حضرت‎عالی وارد است که افراد دیگری اقتصاد و فرهنگ کشور را می‎چرخاندند که نمونه‎های فراوانی هم هستند. خصوصاً در بخش‎های اقتصادی کسانی بعد از جنگ مدیریت می‎کنند که به دولت به عنوان یک طعمه‌نگاه می‎کنند نه خدمتگذاری. این امر از حوزه زندگی‎های مدیران به عنوان‌سطحی‎ترین و آشکارترین دلیل قابل استناد است. در بحث فرهنگ بچه‎های حزب‎اللهی در شانزده سال گذشته خون دلهایی خوردند که تساهل و تسامح فرهنگی و تا حدودی فضای سیاسی بد حاکم شد.
● اولاً در مقامی هستم که از همه دفاع می‎کنم، یعنی من از حوزه دفاع می‎کنم، از دهه اول انقلاب دفاع می‎کنم و از همه بخش‎ها دفاع می‎کنم، این طور نیست که فقط از خودم دفاع کنم. اینهایی که در دولت من بودند، اینجوری نبودند که در آمریکا باز شده باشد و اینها بیایند. در دولت آقای موسوی و آقای خامنه‎ای بودند و آنها عوض نکردند. رئیس بانک مرکزی همان شخص بود. آقای زنجانی قبل از اینکه من بیایم، رئیس سازمان برنامه بود و آن موقع هم رهبری، رئیس جمهور بودند. وزرایی که من انتخاب کردم، با رهبری نشستیم و این لیست با قلم ایشان وجود دارد که هم در سطح معاونین و هم وزرا با خط ایشان است.
نوعاً هم از قبل در دولت رهبری بودند و افراد جدیدی نیامده بودند. پس افراد عجیب و غریب از جاهای دیگر نیامدند. البته جنگ آسان نبود، فضای جنگ همه ایثار و شهادت بود و مردم در تشییع جنازه و مراسم شهدا، بدرقه، جنگ و جبهه، بمب و ... روحیه دیگری داشتند و نباید این فضا ناجور باشد و باید این فضا را حفظ می‎کردیم. بعد از جنگ به طور طبیعی و به تدریج فضا بازتر و مسائل رو و حالات جدید پیدا می‎شود و این اتفاق می‎افتد. این طور که شما می‎گویید، نیست. مثلاً وزارت ارشاد در دوره‌ای با آقای لاریجانی و بعد هم با آقای میرسلیم بود. شما چه فکر می‎کنید؟ صدا و سیما قبل و بعدش چه فرقی کرده است؟ همه ابزار فرهنگی در دست کیست؟ حوزه‎ها، تریبونهای نمازجمعه‎ها و ... چیزهای عمومی هستند که در سراسر کشور اتفاق می‎افتد. من فرد تأثیرگذاری در کل نظام هستم، از مبارزه ، پیروزی انقلاب و امروز و در جنگ در همه جا بودم و هستم و در همه اینها هم باید جوابگو باشم. ولی اینجوری نمی‎توان تحلیل کرد. اگر بخواهید تحلیل کنید، باید چیزهای درستی پیدا کنید که به چه چیزی برمی‎گردد. در این هشت سال من حضوری مثل قبل ندارم و شما شاهدید که اوضاع بدتر از زمان قبل است و فضاها خیلی بدتر از گذشته است و ادامه دارد و باید برای اینها فکر بنیانی بکنیم.
○ قبول می‎کنیم که این افراد از خارج کشوروارد نشدند و قبلاً هم بودند. بسیاری از آنها حتی در به ثمر رساندن انقلاب فعالیت داشتند و سابقه دارند. ولی قبول داریم که خودسازی را فراموش می‎کنیم، تذکر به نفس را فراموش می‎کنیم، پی‎گیری و رهنمودها را فراموش می‎کنیم. بنابراین اگر فراموش کنیم، دچار تغییر می‎شویم. من احساس می‎کنم رویکردی در پیش گرفته شد که اینها خواسته یا ناخواسته دچار تغییر شدند و برآیند من و دوستان این است که شما و دولت شما به خاطر مسائلی که در طول دوره‎ی دفاع مقدس پیش آمد و چیزی از زیرساخت‎ها باقی نمانده بود، به زیرساخت‎های اقتصادی و صنعتی پرداختید که کار بسیار بزرگ و دشواری و انصافاً حرکت فراموش نشدنی بود. اما پرداختن به این زیرساخت‎ها به این شکل بود که شما نسبت به مدیران کشور نگاه ویژه داشتید. به شکلی که بعضاً اگر خطایی می‎کردند، به خاطر اینکه مدیریت دچار سستی نشود، نسبت به خبط و خطای آنها چشم‎پوشی می‎کردید. به عبارتی اینها به زیرساخت‎ها می‎پرداختند. کم کم بحث ثروت‎های بادآورده در حوزه‎ی کارگزاران نظام پیش آمد و بسیار بجا بود که حضرت‎عالی به عنوان یک روحانی و کسی که از اول انقلاب خون دل خورده بودید، خیلی قبل‎تر از اینکه کار به جایی برسد که بحث مفاسد اقتصادی به آن شکل مطرح بشود، از آن پیش‎گیری می‎کردید. کما اینکه این قاعده‎ی اسلام بود. اسلام نمی‎گوید به خاطر اینکه مدیریت دچار سستی می‎شود، با کسی که افساد کرده، برخورد نشود. به زیرساخت‎ها به گونه‎ای پرداخته شد که در توجه به سفره‌های مردم کمی غفلت شد. بعضی از چیزها گریزناپذیر است. اگر دوره سازندگی به خاطر حرکت شیب‎داری که می‎خواستید پیش بگیرید و نسبت به بعضی از اینها غفلت کنید، فکر می‎کنیم می‎توانستید در موارد اندک هم غفلت نکنید. حداقل بعد از آن، در بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی و عدالت طلبی می‎توانستید یکی از مؤیدین جدی این قضیه در حوزه کارگزاران باشید. با اینکه شما در آن موقع رئیس جمهور نبودید، ولی مطمئناً حمایت شما می‎توانست این پروژه را جدی‎تر کند.
● اگر مطلع بودید و پرونده‎ها را می‎دیدید، در دوران مسؤولیت من به شدت با فساد بدون شعار برخورد می‎شد. کارهای خوبی وزارت اطلاعات می‎کرد. باندهای فساد و قاچاق را در معاملات خارجی کشف و بی‎رحمانه با آنها برخورد می‎کرد و من هم آن را تأیید می‎کردم. شما انبوهی از پرونده‎ها را دارید که مقداری قساوت در آن است که آنها مرتکب می‎شدند. فکر می‎کنم کمی قضیه این بود که من شعار نمی‎دادم و می‎خواستم عمل کنم. این مسأله این‎جوری نبود و الان هم صلاح نمی‎دانم شعار بدهیم و باید عمل کنیم و کارها را جدّی بگیریم. محال بود در زمان من پرونده‎ای مثل پرونده شهرام جزایری اتفاق بیفتد و اینجوری نتیجه بدهد که شما می‎بینید به همه متهمین رسیدگی نکردند. لذا شما موردی این‎جوری پیدا نمی‎کنید. جدّی‎ترین برخورد با فساد به صورت واقعی در آن موقع انجام می‎شد.
اینکه شما می‎گویید ما به دنبال سازندگی رفتیم و بقیه مسائل فراموش شد، باز هم از آن حرف‎های عجیب و غریبی است که زده می‏شود. برنامه‎ی ما توسعه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود که به همه آنها در حد خودشان به جدّیت می‎رسیدیم. تعبیر دولت کریمه، اول دولت من نبود، سال‎های نزدیک به آخر بود که رهبری با ایمان این حرف را فرمودند. بعداًَ‌ برخی اختلافات رو شد، افراد حرف‎هایی از خودشان در آوردند.
مثلاً شما می‎گویید به سفره‎ی مردم توجه نشد، حرف آسانی است که آدم آن را بیان می‎کند. شما تاریخ ضریب جینی را که در ایران خلق شد، بررسی کنید، فقط در دوره‎ی سازندگی ضریب جینی دودهک بالا و پایین چند رتبه به نفع طبقات پایین اصلاح شد. یعنی درآمد دو دهک پائین زندگی بیشتر و درآمد دهک‎های بالا کمتر شد و هزینه آنها هم کاهش پیدا کرد. این اتفاق در هیچ جا نیفتاد.
اولین کسی که سازمان رسیدگی به مناطق محروم را تأسیس کرد، دولت من بود. ببینید چه قدر در مناطق محروم هزینه کردیم! این آمارها خیلی مهم است. این آمار را ببینید، متوجه می‎شوید که زدن این حرف‎ها چه قدر ناحق است. پس ضریب جینی بهتر شد. دلیلش هم روشن است چون مردم بیکار بودند و ما شغل ایجاد کردیم و در خانواده چند شغل به وجود آمد و زندگی آنها بهتر شد. قبل از دولت من در خانواده‎های محروم، کالای بادوام نبود، تلویزیون، فرش، موتورسیکلت و ... نبود و زندگی سرتا پا کوپنی بود. ولی بعد از آن

زندگی هم در روستاها و هم در مناطق محروم عوض شد و بعد از آن دیگر تکرار نشد و همان راهی را که ما شروع کرده بودیم، ضعیف‎تر شد. تأمین اجتماعی وقتی که من آمدم، صفر شده بود و ما تأمین اجتماعی را به طور جدی احیاء کردیم. سهام را به کارگرانی که حق آنها بود و به آنها نمی‎دادند، دادیم. در زندگی کارگران تحولی پیدا شد.
این حرف‎ها مال کسانی است که اگر به آمار و ارقام نگاه کنند، این حرف‎ها را قبول نمی‎کنند. شعارهایی مثل اینکه قوی، قوی‎تر و ضعیف ضعیف‎تر شد را کسی نمی‎پذیرد و آمار و ارقام هم این‎گونه مسائل را رد می‎کند. نرخ بیکاری همیشه بالا رفته و وقتی نرخ بیکاری بالا می‎رود، مساوی با فقر بیشتر است.
مسائلی در کشور بود که ‌همه پول کشور را می‎دادیم و ارز هفت‎تومانی می‎گرفتیم و کالاهای کوچک را می‎گرقتند که خیلی از آنها سر از بازار سیاه درمی‎آورد. شصت تا شصت و چهار میلیون کوپن می‎دادیم، ولی پنجاه و چند میلیون نفر آدم داشتیم و بقیه به بازار سیاه می‎رفت. روزگار سختی بود و زمان جنگ هم بود. بچه‎ها در جبهه جان می‎دادند، ولی دلال‎ها از همین راه‎های فساد و بازار سیاه و چند نرخی و خرید بنزین به قیمت ارزان و فروش آن به قیمت گران سرمایه جمع می‌کردند. روزگار بدی بود که اصلاح شد.
○ جناب آقای هاشمی دوستان ما با صفا و صمیمیت سؤالاتی را پرسیدند. ما در بسیج دانشجویی دو قشر داریم. بسیجیان نسل جدید که عاشق شهادت، جهاد و رهبری هستند و عده‎ای هم که این موارد را دیدند و لمس کردند. جلسه‎ای خدمت مقام رهبری بودیم. خیلی‎ها تندتر از این را درباره‎ی حضرت‎عالی به آقا می‎گفتند و ایشان می‎فرمودند: «شما آقای هاشمی را نمی‎شناسید.» خیلی جانانه از شما دفاع کردند. چون من می‎خواهم وارد بحث انتخابات شوم، مقدمه‎ای کوتاه را عرض می‎کنم و بعداً به صورت جدّی سؤال می‌کنم و شما هم همان‎طور که تا به حال مثل یک پدر مهربان پاسخ‎گوی سؤالات و ابهامات بودید، جواب دهید. اگر کسی کتاب عصر امام خمینی(ره) را مطالعه کرده باشد، شکنجه‎های سنگینی را که حضرت‎عالی تحمل کردید، در اسناد ساواک، خوانده است. برخی از شکنجه طوری بوده که مأمورین نوشتند ساعت‎ها پس از شکنجه به هوش آمدید. مباحث اوایل انقلاب،‌مبارزه با لیبرال‎ها، بنی‎صدر، فعالیت‎های شما و دکتر بهشتی، شهید باهنر و مقام معظم رهبری و مسائل حزب جمهوری اسلامی و قبل از آن مسائل حسینه ارشاد، بحث شهید مطهری و بحث‎های دکتر شریعتی، قابل چشم‎پوشی و انکار نیست و گنجینه‎های ارزشمندی است. در آستانه ریاست جمهوری شما، حضرت امام(ره) از دنیا رفتند و بعد از این واقعه، دو اتفاق افتاد: یک سری از دوستان به جناح چپ موسوم شدند و بحث‎هایی در مورد ولایت فقیه مطرح کردند و شما به نمازجمعه آمدید و شدیداً دفاع کردید و بعد از شما یکی پس از دیگری از ولایت‎فقیه دفاع کردند.
شروع انتخابات ریاست جمهوری شما با بحث‎ها و کارشکنی‎هایی بود که مجلس سوم می‎کرد و آن‎قدر کار بالا گرفت که در یکی از خطبه‎ها فرمودید: «بعضی‎ها بلد هستند که مثل مگس فقط روی زخم بنشینند.» یکی دو هفته بعد مقام معظم رهبری در خطبه‎های نمازجمعه تهران فرمودند: «این حرف در دل من مانده و می‎خواهم به همه مردم بگویم که ای مردم، به کسانی که چوب لای چرخ دولت می‎گذارند، رأی ندهید.» این حرف باعث تشکیل مجلس چهارم شد که همگام با دولت بود. در زمان روی کار آمدن شما بحرانهای جدّ‌ی بود. در جنگ اول خلیج‎فارس با درایت رهبری و حضرت‎عالی وارد جنگ نشدیم و به تعبیر کارشناسان آمریکا، ایران بدون شلیک حتی یک تیر برنده جنگ بود. قرض زیادی از جنگ مانده بود. همه‎ی زیرساخت‎های کشور از بین رفته بود و شما با نفت هفت دلاری باید کشور را اداره می‎کردید. در آستانه مجلس پنجم اتفاقاتی افتاد. یکی از سؤوالات ما این است که با حمایت‎های بدون انکار حضرت‎عالی بحث دوم خرداد شکل گرفت. اولین ملاقاتی که جناب‎عالی بعد از ریاست جمهوری با آقای خاتمی داشتید، فرمودید: «کارگزاران در انتخاب شما نقش جدّی داشتند.» بعد از قضیه 18 تیر فرمودید: «ملاقاتی با آقا داشتم و یک بحث جدّی داشتیم.» فرمودید: «آقا به من فرمودند که من نه از غرب و نه از اروپا می‎ترسم و نگرانی اصلی من بحث دانشگاه‎هاست.» با الطاف حضرت حق به گونه‎ای شد که الان وضعیت دانشگاه‎ها تا حدودی کنترل شد.
حضرت امام انقلاب را به شما و آقا سپردند و کسی بیشتر از شما و آقا دلسوز انقلاب نیست. شما مورد تخریب واقع شدید. موقعی که شما وارد میدان شدید و آن تخریب ناجوانمردانه‎ را علیه شما کردند و دست‎آورد هشت سال دفاع مقدس را زیر سؤال بردند. در حالی که امام فرمودند: «ما در جنگ حتی برای لحظه نادم و پشیمان نیستیم.» بعد هم برای تخریب حضرت‎عالی در انتخابات تقلب کردند. همه اینها درس‎هایی بزرگ برای ما داشت که در جریان اصلاحات چیزی بود که می‎خواست انقلاب را به چالش بکشاند و انقلاب را تقدیم آمریکا کند و در این گذر کشور برای چندین سال عقب افتاد. در همه این مدت بحث‎های پوچ و بیهوده‎ سیاسی اتفاق افتاد. شما علی‎رغم همه فراست و زیرکی در جریان دوم خرداد نقش داشتید و الان اشتباه دیگری در حال شکل‎گیری است که عده‎ای می‎گویند باید آقای هاشمی وارد انتخابات شود. به نظر ما این افراد خود به دو دسته تقسیم می‎شوند: عده‎ای افراد مخلص و متدین هستند که نگران تهدیدات و سرنوشت مردم و مملکت هستند و عده‎ای دیگر کسانی هستند که امتحان خودشان را پس دادند و می‎خواهند شما وارد انتخابات شوید. لذا خواهش ما این است که به حرف بچه‎های بسیجی گوش کنید و الان به صلاح شما و انقلاب است که از کارگزاران دست بردارید و اجازه دهید نسل جدید بیاید و تلاش حداکثر را داشته باشید که جریان اصول‎گرا از این بن‎بست خارج شود و یک نفر را معرفی کنند.
● اکثر مطالب ایشان باعث شرمندگی من بود که می‎خواستند مرا تأیید کنند. یکی دو نکته بود که مسأله روز هم است. خوب شد که مطرح کردید و من هم بگویم. در مورد دانشگاه  گفتید که من کمتر به دانشگاه می‎آمدم. اگر مصاحبه‎های مرا ببینید، می‌فهمید که هیچ رئیس جمهوری به اندازه‎ی من با دانشگاهیان مصاحبه نداشته است. به دانشگاه زیاد آمدم و مصاحبه‎های چند ساعته انجام دادم. بعداً نمی‎آمدم، چون کاری دستم نبود.
در مورد نکته‎ای که گفتید که چطور شد دوم خردادی‎ها پیروز شدند؟ نظرم را می‌گویم. هرچند خیلی‎ها این حرف را قبول ندارند. ممکن است درد بعضی‎ها را دوا بکند، اما واقعیت این است که انحرافی در تفکر ایجاد کردند که اشتباه از جانب شما هم تکرار می‎شود. اگر از دولت من ناراضی بودند، به کارگزاران که در دولت من بودند، رأی نمی‎دادند. تعجب است که آقایان توجه نمی‎کنند و آنها هم محورشان کارگزاران بودند و کارگزاران هم در دولت من بودند. این  حرف درست نیست. نظرم آن موقع این بود که جناح راست فکر می‎کرد که مجلس را دارد و قطعاً دولت را هم دارد و حرف‎هایی زد که غیر از افراد متدین و طبقات حزب‎اللهی بقیه را ترساند. در مسائل چادر، ماهواره و یک سری مصوبات، جوانان و خانم‎ها را ترساندند. همه آدم‎هایی را که می‎خواهند زندگی کنند، ترساندند. همه این افراد نگران شدند که اگر چنین دولتی به وجود بیاید، جایی برای آنها نیست. آقای خاتمی شعار خانم‎ها و جوانان را داد، به خوبی آنها را جذب کرد و عمده‎ی آراء را خانم‎ها و جوانها دادند. کسانی که همیشه با ما مخالف بودند و پای صندوق‎های رأی نمی‎آمدند، این بار آمدند و رأی دادند.
 در مورد این دفعه هم به نظرم دارید همین اشتباه را به شکل دیگری تکرار می‎کنید که بسیار خطرناک است و این هم آخرین بار است و اگر این اشتباه را مرتکب شوید، دیگر نمی‎بینم کمر این جریان بتواند راست شود. این به خاطر تحلیلی است که از اوضاع آینده دارم. اولاً چرا کسانی که می‎گویند اصول‎گرا هستیم، نمی‎توانند چند نفر دور هم بنشینند و متحد شوند؟ اصلاً جواب این سؤال را چه کسی می‎دهد؟ من بارها با این افراد بحث کردم که شما در چه چیزی بحث می‎کنید و یا چه کسی طرف هستید؟ بنشینید و یک نفر را انتخاب کنید. دیدم زورم نمی‎رسد. الان به نفع شما دارم فداکاری می‎کنم.متأسفانه خیلی‌ها نمی‎فهمند. اینکه می‎گویم اگر متفق نباشید، می‌آیم، حرفی است که خیلی‌ها را می‎رنجاند. خیلی‎ها که با شما مخالفند، ممکن است بگویند که من در خفا دارم کار شما را روبه راه می‎کنم و خیلی روشن می‎آیند و به من می‌گویند. این جمله را با رهبری هماهنگ کردیم که بگوییم و اصل آمدن من بر نیامدن و یا ضرورت است و من نمی‎آیم، مگر اینکه ضرورت پیدا کند و اصول‎گرایان با اتحاد نظر و رأی به انتخاب یک نفر نرسند.
اگر رأی شما بین چند نفر در مرحله دوّم تقسیم شود، در بهترین شرایط بیشترین آراء در مرحله اول حدود چهار تا پنج میلیون خواهد شد، چگونه می‌توان با این همه تهدیدات که علیه ما متحد شدند، با این مقدار رأی رئیس جمهور انتخاب کنیم؟
قانوناً رئیس جمهور است، ولی مردم او را قبول ندارند و با او همکاری نمی‎کنند و دنیا روی او حساب نمی‎کند. مدیران هم روی او حساب نمی‎کنند. روی این قضیه واقعاً عصبانی هستم. ممکن است به خاطر همین حرکت‎ها تن به کاری بدهم  که سر سوزنی راضی نیستم. چون رأی من از آنها بیشتر است.
این کار مشارکت را کم می‎کند و این خواسته آمریکاست که رئیس جمهور با رأی کمی بیاید و تنش زیاد شود. نتیجه شکلی که عمل می‎کنید، همین خواهد شد و این خواست آمریکاست که اجرا می‌شود. باید آن‌قدر شما فشار بیاورید و آنها راوادار کنید تا به یک نفر برسند. من بیش از این نمی‎توانم فشار بیاورم. باید یکی از بین آنها بیاید و بقیه هم در کابینه با او همکاری کنند. این دفعه هم دارند اشتباه گذشته را تکرار می‎کنند. مطمئن باشید که اگر این جوری پیش بروید، احتمال دارد رقیب شما ببرد. فرض می‎کنم که در مرحله اول نبرد، ولی در مرحله دوم همه پشت سرش می‎ریزند و این خطر وجود دارد و باید فکری بکنید که دارید فرصتی واقعی را از دست می‎دهید و خدا نکند که این اتفاق بیفتد.
○ آیا شما تأیید می‎کنید که برای مصون ماندن شما از برخی جبهه‎گیری‎ها، تحرکاتی از سوی بستگان شما و بهزاد نبوی برای تخریب اصول‎گرایان و کاهش آرای آنها و بحث حضور آقای میرحسین موسوی در حال اتفاق است؟ باتوجه به اینکه دیدگاه آقای میرحسین موسوی با دیدگاهی که شما داشتید، کاملاً متفاوت است. چه طور شما تا حدی از آقای موسوی حمایت کردید؟ چرا شما بزرگ‎تری نکردید؟ چه طور شما نتوانستید آنها را متحد کنید؟
● اصل مسأله‎ای که شما گفتید، یک جنگ روانی و یک سناریو ساختگی است. اولاً آقای نبوی هیچ‎وقت با ما خوب نبودند. در جریان دوم خرداد هم می‎دانید مجاهدین انقلاب چه کار کردند. همین الان آنها با مشارکتی‎ها هستند و علیه من به طور واقعی فتنه‎انگیزی می‎کنند. قطعاًُ این خبر و ملاقات دروغ است. اصلاً بچه‎های من در این فکرها نیستند.
آقای مهندس موسوی مرد خوبی است. من هم به ایشان احترام می‎گذارم. ولی ایشان نمی‎آیند. پس همه اینها دروغ است.
برای اتحاد آقایان اصول‎گرا خیلی کار و تلاش کردم. ده‎ها جلسه گذاشتیم و سرانجام به رهبری متوسل شدم و به ایشان گفتم که زور ما نمی‎رسد و شما به نحوی به آنها بفهمانید که متحد شوند. جواب درستی دادند و به نحوی مرا قانع کردند که در این مرحله صحیح نیست که ایشان وارد بشوند و من هم منطق ایشان را می‎پذیرم. ولی کار به جایی رسیده که داریم  وارد فاجعه می‎شویم. اکثر راهکار وحدت را در جلساتی که در همین ساختمان برگزار می‎شود، در پیش می‎گیریم. ولی وقتی که به آنها می‎رسد، به سنگ می‎خورد و چیز دیگری در می‎آید.
واقعاً فضای شما فضای درستی نیست. بزرگانی که شما به هر دلیل آنها را قبول دارید، خوب عمل نمی‎کنند و کار خودشان را حل نمی‎کنند. شما هم جوانان مخلص، متدین و خیرخواه برای نظام و انقلاب و اسلام هستید. اسلام گرفتار همین شبهه‎ها و فضاهای بد می‎شود که من متأسف هستم. سناریویی که شما می‎گویید، سر تا پا دروغ است. ولی می‎تواند مبنای کلی تحلیل و صرف وقت شود. شما دنبال این طور مسایل نروید و به عنوان قشر دانشجو خیلی منطقی‎تر از اینها فکر کنید. اینها نشان دادند که با من چه جوری هستند.
به هر حال دعا می‎کنیم که خداوند نگذارد این انقلاب از این راهها آسیب ببیند و انشاءالله محفوظ بماند. تا این لحظه‎ای که با شما نشستم، هنوز اصل بر این است که نیایم،‌ولی اگر آقایان متحد نشوند و بخواهند با تفرقه وارد میدان شوند، به احتمال قوی می‎آیم.
اینکه یکی از آقایان گفتند رأی‌پایین آمده،برعکس است. من امروز افکارسنجی را که وزارت اطلاعات به سراسر کشور داده، دیدم که از پانزده هزار نفر نظر خواهی کردند و من 51درصد رأی دهندگان رأی دارم. در میان بچه‎های بسیج هم من 39درصد رأی دارم. این طوری نیست که می‎گویند. افرادی که می‎آیند و ملاقات دارند حرف‎های سنگینی به من می‎زنند. روزی چند جلسه از این نوع را دارم که تا به حال مقاومت کردم، ولی تا چند روز دیگر بیشتر طول نمی‎کشد. شما فکر نکنید که بعضی سؤوالات شما به من برخورد. خیلی متشکرم که آمدید و این سؤالات را مطرح کردید. چون می‎دانم شما از روی حسن نیت کار می‎کنید و زحمت می‎کشید.
والسّلام علیکم و رحمه الله