بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله والسلام علی رسول الله و آله
نمیخواهم به هیچ یک از اظهارات شما حاشیه بزنم. قبول دارم که چنین اتفاقاتی افتاده است. اگر بخواهیم منصفانه حرف بزنیم، از لحاظ عملیاتی که چرا اینگونه شد، جواب قانعکنندهای ندارم که بگویم. من خودم هم منتقد هستم و خیلی بحث روی این حرفها را لازم نمیدانم. ولی تا حدودی میدانم که چرا اینگونه شد. شاید به بخشی از سؤال شما که چه باید بکنیم، اشاره کنم و مطلب مفیدی بگویم.
بالاخره از هفت، هشت سال قبل سیاست جدیدی بر کشور حاکم شد و خیلی بد شروع کردند. آنها به فکر افتادند که از افراد قدکوتاهی که در سطح این مردم ایران نمیتوانند فرزانگی داشته باشند و مدیریت را شایسته باشند، به هر دلیلی که دلیلش برای ما مخفی نیست، میخواستند استفاده کنند.
البته میتوان توجیه کرد که ما میخواهیم گردش نخبگان باشد و میخواهیم افراد گمنام را هم شریک کنیم، میتوان از این دست گفت. ولی اگر حتی آن کار را هم میخواستیم انجام بدهیم، میتوانستیم در سایه حفظ نیروهای اصیل، شناسنامهدار و کسانی که تجربه کار در این 25 سال و ربع قرن و یا 17 سال مبارزه رشده کرده بودند، از آنها هم استفاده کنیم و آنها را تکامل دهیم. ولی اشتباه شد که خواستند از آنجا شروع کنند.
از تبلیغات مرحله نهم انتخابات ریاست جمهوری کاملاً روشن بود که چه میکنند. من از صداوسیما میگویم که زبان رسمی انقلاب و کشور است. تقریباً یک سال کار صداوسیما بود که گذشته را بکوبد. البته به صورت زبانی، گاهی دهه اول را استثنا میکرد. ولی معلوم که چرا این کار را میکند. چون اگر میخواست دهه اول را هم بشکند، خیلی زود مردم را عصبانی میکرد. ولی در عمل در آخر نشان دادند که میخواهند همان دهه اول را از پایه اول شکنند. چون روی آن پایه نمیشد، این بنا را خبر داد.
به گونهای رفتار کردند و خیلی صریح گفتند که این یک انقلاب در انقلاب است و اخیراً هم رئیس جمهور گفت که ما نسبت به گذشته میخواستیم یک چرخش 180 درجهای داشته باشیم. این مطلب را خیلی صریح در همین چند روز گفتند. این را من حس میکردم و در سیاستشان بود.
طبعاً امثال شما و خیلیها در سراسر کشور و مرکز با این وضع نمیتوانستند همکاری بکنند. البته همکاری میکردند، اما نمیخواستند تسلیم باشند. اما میخواستند کار کنند و با شخصیت خودشان میخواستند حضور داشته باشند. اینها هم تحمل نکردند.
چارهای هم نداشتند جز اینکه بروند سفلهها و آدمهایی را که ظرفیت این کار بزرگ در این منطقه حساس و دنیای حساستر را بیاوردند که وجودشان مهم نبود. چارهای هم نداشتند که اینگونه رفتار کنند. چون اگر آدم فعالی هم در جمع اینها میرفت، خیلی زود وسط راه حذف میکردند. اگر استعفا نمیداد، خیلی بیپروا اعلام میکردند که استعفا داده است که هنوز هم ادامه دارد و تمام نشده است. چون دریایی از انسانهای شریف، زحمتکش، انقلابی، دوره دیده، جنگ دیده و امتحان داده وجود دارد و هنوز هم خودشان، فرزندانشان و یا شاگردانشان هستند. به نظرم اشتباه بزرگی انجام شد.
اشاراتی در قرآن درباره فراز و فرودهای تاریخ است «و ترکبن طبقاً عن طبق»، معمولاً مفسرین میگویند که این لایهها پشت سر هم جابجا میشود. تاریخ تکرار میشود. شما به تاریخ که نگاه کنید، خیلی جاها اینگونه میشود. به انقلاب کبیر فرانسه نگاه کنید که چه اتفاقاتی در نیم قرن اول افتاد. در هر جای دیگر هم اینگونه است.
به اسلام نگاه کنید، چطور میشود که شما آن جمله حضرت علی(ع) را نقل میکنید که ابن ابالحدید آنگونه برایش تفسیر میکند. حتی آن ابن ابالحدید هم جرأت نمیکند که بگوید اینگونه شد. میگوید خداوند فاضل را بر افضل مقدم داشت. برای اینکه تقیه میکرد و نمیتوانست روشن حرف بزند. اگر هم تحلیلی میشد، همه چیز را میتوان به خدا نسبت داد، چون خداوند مسبب الاسباب است و سنت الهی اینگونه است.
واقعاً تاریخ اسلام خیلی عجیب و غریب است. به تاریخ اسلام نگاه کنید. دوره رسالت پیامبر اکرم(ص) 23 سال بوده است. سیزده سال در مکه آدمهایی تربیت کردند و بقیه را در مدینه که در مدینه به صورت دسته جمعی بود و نه فرد فرد. همیشه در جنگ و گریز و این کارها بود.
اما در آن 2 ماه آخر عمر پیامبر(ص) بعد از غدیر، همه کلمات پیامبر(ص) کنایهدار است. وقتی که مستمعی در زندهها نمیبینند، نیمه شب به قبرستان بقیع میروند و به اهل قبور قبرستان بقیع میگویند که خوش به حال شما که اینجا هستید و این امواج ظلمتهایی که در پیش داریم، به شما رنج نمیدهد. این حرف خیلی معناداری از پیامبر(ص) در آخر عمرشان است.
پیامبر(ص) که مردم برای آب وضویشان مسابقه میگذاشتند که قطرهای روی زمین نریزد، روی مصلحتی که میدیدند، لشکری را به طرف شامات اعزام کردند و افرادی در آن نباشند که توطئه کنند، معروف است که لشکریان تا چند روز نرفتند. پیامبر(ص) وقتی که چشمهایشان را باز میکردند، میگفتند که آیا لشکر اسامه رفت؟ میگفتند: نه. پیامبر(ص) میگفتند که ابن جیش را بفرستید.
هفت، هشت روز بعد هم چیز آن روشن شد که دل حضرت زهرا(س) را آنچنان رنجاند که وقتی به در خانه شخصیتهای تراز اول همراه پیامبر(ص) و بزرگان مهاجر و انصار رفت و و استمداد کرد که بیایید راجع به فدک و امثال اینها شهادت بدهید و غدیر را احیا کنید، جواب مساعدی نگرفت.
با امام حسن(ع) و امام حسین(ع) میرفت. حضرت زهرا(س) از ناراحتی منفجر شد. تفاوت حضرت زهرا(س) با حضرت علی(ع) یک مقداردر اینجا بود. حضرت زهرا(س) نمیتوانست تحمل کند و به حضرت علی(ع) اعتراض میکند و میفرماید که شما مثل یک متهم خودتان را در خانه حبس کردید یا مثل یک جنین در رحم مادر رفتی و دست و پای خودت را به هم وصل نمودی.
حضرت علی(ع) با دو، سه کلمه جواب، حضرت زهرا(س) را قانع میکند و حضرت زهرا(س) اشکهایشان را پاک میکنند. تاریخ روشنتر نمیشود. آدمهایی که همراه پیامبر(ص) بودند، همه میدانستند که پیامبر(ص) آنها را از کجا به کجا رسانده است. این مقدار برای آنها روشن بود و زندگی خودشان بود و امپراتوریهایی مثل ایران و روم را تهدید میکردند.
مگر عرب چنین قدرتی داشت؟ در همین مدت 23 سال اینگونه شده بودند. ولی تاریخ است و تکرار «و ترکبن طبقا عن طبق».
اینها تحلیلهای رسمی تاریخ است که میگویم، ولی برای هیچ کس نمیشود و امتحانی برای همه میشود. در نهایت معلوم میشود که چه کسانی درست رفتند و چه کسانی نادرست. این هم در نزد خداوند معلوم میشود.
عذری برای هیچ کس نیست که بگوییم مثلاً حضرت علی(ع) اینگونه شدند و حضرت فاطمه(س) و ائمه هم اینگونه شدند. اگر آنها شدند از کسانی که باید وفاداری میکردند، شاید وفاداری درستی نمیدیدند.
میخواهم دو نکته را بگویم. یکی اینکه نباید ما از تکرار تاریخها غفلت کنیم، بلکه وظیفه داریم، این تکرار تاریخ برای این نیست که قطعی است. یعنی انسان مکلّف، مختار، عاقل و تصمیم با خودش است و تکلیف هم دارد و باید جواب هم بدهد. این حتمی است. آزمایشی برای همه است. «و تبلونّ فی اموالکم و انفسکم ام حسب الذین آمنوا».
قرآن در چند آیه میفرماید که خیال کردید امتحان نمیشوید؟ اینطور نیست و امتحان میشوید. «افلا یرون انهم یفتنون فی کل عام مره او مره» گاهی امتحانها روزانه، فصلی و کوتاه است و گاهی طولانی و بلندمدت است. اصلاً فلسفه موجودی که اختیار داشته باشد و شبیه به خداوند باشد و بتواند خلاقیت داشته باشد و بتواند فکر کند و تصمیم بگیرد و تکلیفش را انجام دهد یا مخالفت کند و تحمل آثار مخالفتش را هم داشته باشد، فلسفه موجودی مثل انسان این است که با میل و راه خودش بتواند بالا بیاید و به خدا برسد.
«انّ کادح الی ربک کدح» اگر بخواهیم کدح را تشبیه کنیم، مثل یک حرکت در یک سراشیبی تند به طرف بالاست که سنگلاخ هم باشد و با کدح انسان خودش را به ملاقات خدا میرساند که باید برساند. از این راه هم سعادت ابدی به دست میآید. به هر حال یک مقدار در فلسفه تاریخ رفتیم.
میخواهم در اینجا بگویم که یک اشتباه بزرگ شد و شاید همیشه و در همه دورهها بدون اشتباه نبودیم. اما این بار اشتباه بزرگتری شد و چیزی بر مردم تحمیل شد که نمیخواستند. حالا یا با تبلیغات یک طرفه و کامل که مدیریت آن با صداوسیما و جاهای دیگر بود و یا با راههای دیگر، مثل تخلّفها و دخالتهایی جاهایی که نمیبایست دخالت میکردند، انجام دادند و آن اتفاق افتاد.
ولی الحمدلله همه ما زنده ماندیم و دیدیم که به آسانی و زود فهمیدند. الان تاریخ سریعتر از گذشته ورق می خورد.
در گذشته شاید در طول نیم قرن این اتفاقات میافتاد، ولی الان 5 سال از عمرشان گذشت و از سال گذشته دیگر نتوانستند توجیه کنند. البته مسئله روشن بود اما توجیه میکردند.
ما و دیگران از اول میگفتیم. چون سابقه را میشناختیم و افکار را میدانستیم. برنامه 5 ساله تهیه شده بود، برنامه چهارم نوشته شده بود، با سیاستهایی که مجمع تصویب کرده بود و رهبری هم تأیید و ابلاغ کرده بودند و کلی از آن برنامه تمجید و تعریف شده بود. آخرش گفتند که به درد خمیر کردن میخورد. این تناقض صدر و ذیل است.
عملاً هم اینگونه بود. حالا که میخواهند بگویند، خیلی دست بالا و با احتیاط میگویند که 20 تا 25 درصد برنامه چهارم عمل شد. آن هم مواردی بود که با میل آنها تطبیق میکرد، والاّ این مقدار هم عملی نمیشد.
سیاستهای کلی که رهبری همه را تصویب و ابلاغ کردند، یک بار ایشان درباره اصل 44 که در اینجا تفسیر جدیدی کرده بودیم، در جمع سران فرمودند که من از این تفسیر جدید انتظار یک انقلاب اقتصادی داشتم. ولی الان میبینیم که نتیجه برعکس میگیریم و شما عمل نمیکنید. من بیرون که آمدم، این حرف آقا را گفتم. میخواهم بگویم که مسئله از قبل هم مخفی نبود و از همان روز اول مخفی نبود. ولی توجیه کردند و گفتند که اینها تازهکار و خام هستند و دستشان در برنامه و سیاستهای کلی نبوده است و باید یک مقدار مهلت بدهیم تا تجربه پیدا کنند. اینها مخلص هستند. اخلاص را بد معنی میکنیم. نمیتوان به اینها مخلص گفت.
عمده شما فرهنگی و دانشگاهی هستید، قله بزرگ انقلاب ما، انقلاب فرهنگی بود. چون اسلام یک جریان فرهنگی انسان ساز است و بقیه مسائل را انسان ساخته شده باید بسازد. در این جهت اگر بعد علمی را بگویید، یک عملیات است و فکر میکنم بد نبودیم و ایران نسبتاً در این سی سال از لحاظ علمی، توسعه علوم و فنون و تربیت دانشمندان خوب پیشرفت کرده است. اما از دانشمندانش بهره نگرفته است. بعد از تربیت شدن، دست آنها را بستند. دانشگاهها را میبینید، کسانی که میخواهند در آنجا بحثهای اساسی کشوری کنند، جایشان نیست. مگر همان چیزهایی را که هست، بگویند.
در بعد فرهنگی اگر به بعد اخلاقی نگاه کنیم، از این بدتر نمیشود که هر روز یک بمب سکسی در کشور منفجر میشود. مثل تجاوزات دسته جمعی. شما در آمریکا میبینید که صندوق بینالملل پول که شاید الان جزو سازمانهای خبرساز درجه اول دنیا شد، تجاوز کار را به جایی میرساند که آن آقا با دستبند به زندان میرود و از نامزدی ریاست جمهوری فرانسه که پیشبینیها نشان میداد رأی هم داشت، همانند مستخدم یک هتل محروم میشود و هنوز هم باید منتظر رأی دادگاه باشد. بالاخره فضا اینگونه است.
همان جایی که ما خیال میکنیم جنگل شهوت است. میزانهایی را خودشان دارند. اگر هزار نفر با میل خودشان بروند و همه مسائل اخلاقی را بشکنند، هیچ حرفی ندارند. اگر زنان شوهردار هم دوست داشته باشند و شوهرشان راضی باشد، حرفی ندارند. اما در ایران این قابل پذیرش نیست.
آن اتفاقات عجیب و غریب در کهریزک اتفاق افتاد و خیلی موارد دیگر که گفتنی نیست. اما این سه، چهار موارد در این روزها اعلان شد. البته بعضی از بزرگان قضایی و پلیسها گفتند که از اینها در شهرها خیلی داریم. ولی رسم نبود که اینها را بگوییم و اینکه رسانهای شد، یک اشتباه بود. نمیدانم راست میگویند یا نه، ولی شاید همینگونه باشد. اگر از لحاظ اخلاقی جامعه ما به اینجا رسیده باشد که اینگونه در خانوادهها و ارتباطات باشد، اسم این فرهنگ نیست. یک جنگل است. این وضع اخلاق است.
در سیاست خارجی به جایی رسیدیم که ایران با موقعیت انسانی، اسلامی و مکتب اهل بیت(ع) و مردم باهوش، جغرافیای بینظیر و منابع کمنظیر و با این عظمت باید در دنیا مهجور باشد. انقلابهایی که از ما یاد گرفته بودند و الان در کشورهای عربی اتفاق میافتد، شخصیتهای بزرگ آنها هم میگویند که ما نمیخواهیم راه ایران را برویم و میخواهیم مثلاً راه اردوغان را برویم، یعنی لائیسم را ترجیح میدهیم.
این سیاست خارجی بدی است که ما داشته باشیم و اینگونه بگویند. باید افتخار کنند اگر شبیه ایران باشند. مگر انقلاب ایران چه بود؟ مسئله مهم ما این بود که با مردم انقلاب کردیم. ما به زور اسلحه کاری نکردیم. مردم استبداد را شکستند. شما هم در این ماجرا بودید و میدانید.
الان مردم مصر این کار را تمرین میکنند. الان در یمن، بحرین، سوریه و لیبی هم اینگونه است. تونس از همه جلو افتاده است. مراکش و اردن هم در راه هستند. یعنی همان راه ماست. ما هم در خیابانها راه میافتادیم و از حسینیه و مساجد به میدانها میرفتیم که گاهی همراه رگبار مسلسل بود و عدهای هم شهید میشدند. مردم هفته بعد در تشییع جنازه شهدا، دوباره همان کار را تکرار میکردند. در دو، سه ماه این کار اثرش را گذاشت.
الان کارهای آنها، تقریباً همین است، اما با مقداری تفاوت که مربوط طبیعت آنجاست. اینکه بیایند بگویند حرکت ما شبیه حرکت ایران نیست، خیلی بد است. حداقل بگویند که تاکتیک ما، تاکتیک ایرانیهاست. اینها میخواهند بگویند که حکومت ما حکومت دینی نیست. در صورتی که اینها مسلمان هستند و در عقاید خودشان هم از ما جدّیتر هستند. در نماز و عبادات از ما خیلی محکمتر هستند. شما دیدید که عربها برای قرآن، مکه و هر جا که عقیده دارند، چه کارهایی که نمیکنند! این سیاست خارجی ماست که به این صورت است.
به این افتخار میکنیم که سه، چهار رئیس جمهور مثل خودمان به اینجا آمدند. در هر جا که اجتماع ضدتروریسم تشکیل شود، همه مردم شرکت میکنند و همه حکومتها میآیند. اینهایی که آمدند، ضدتروریسم هستند. اینکه سیاست خارجی نیست که ما داریم انجام میدهیم.
در سیاست اقتصادی یک کار مترقی را که میشد در کشور شود، ناقص انجام دادند. یارانههایی که آنگونه داده میشد، یک ظلم تاریخی بود. بنا بود هدفمندی شود و در جای خودش مصرف شود و آنهایی که نیاز ندارند، تحمل کنند و به آنهایی هم که نیاز دارند، بیشتر داده شود تا اینکه عدالتی برقرار شود و بخش خصوصی به میدان بیاید.
در این سه، چهار ماه اول از اینجا سر درآورده که میبینید. در ماههای اول که قبل از درآمد، از پول بانک مرکزی و شرکتها دادند، مردم هم پول گرفتند و گران هم نشده بود، لذا راضی بودند. وقتی شروع شد که بهای آن را بپردازند، اینگونه شد که هر روز سروصدایی از جایی بیرون میآید. گاهی ارز دچار شوک میشود و گاهی طلا و مسکن و برنج و غیره دچار شوک میشوند. این سیاست اقتصادی ماست
در سیاست عمرانی به هر شهر و استان که میروند، صد یا دویست مصوبه تحویل مردم میدهند. گویا بعداً عمل نمیشود. جز همانهایی که از قبل بود و ادامه پیدا میکند، کاری نمیشود. زمانی که طرح را افتتاح کردیم، از اول مطالعهاش که در زمان شاه اتفاق افتاده بود، میگفتیم که مثلاً از اینجا شروع شد و به اینجا رسیده است. اینها طرحهایی را که نصف آن سابقاً ساخته شده را از آن تاریخی که خودشان آمدند، میگویند. البته مردم محل میدانند. اما صداوسیما در همه جا هست و همه گوش میدهند و عدهای هم جوان هستند و بعضی از مسائل را نمیدانند. این کار فریبکاری است. در حال آسیب زدن به سیاست عمرانی هستند.
از نظر اخلاقی، هیچ وقت در دنیا این مقدار دروغ رسمی گفته نشده است. آدمهای دروغگو کم نیستند و همیشه هم دروغ میگویند. اما اینکه مقامات رسمی، رسماً آمار دروغ بدهند و وعده دروغ بدهند و اجرای وعده دروغ اعلام کنند، در دنیا بینظیر است.
به هر حال این قسمتی را که شما گفتید، من هم اینگونه میبینم. دانشگاههای ما اینگونه به جایی نمیرسد. گویا میخواهند نخبههای دانشگاهی و دانشجویی را فراری بدهند، آدم نخبه، باسواد و خوش استعدادش شائق به علم است و اگر بنا باشد که تسلیم باشد و آن چیزی را که میفهمد، مخفی کند و آنچه را که نمیفهمد، قبول کند، باعث رشد علمی نمیشود. الان این اتفاق در حال افتادن است.
آمار بدی هم میدهند. چند روز قبل که با مسئول یکی از دانشگاههای پزشکی جلسه داشتیم، می گفت: ما از فارغ التحصیلان امسال نظرسنجی کردیم، نود درصد آنها تمایل داشتند که به خارج بروند و در عمل هم 45 درصد توانستند بروند و بقیه ماندند. این اوضاع بدی است. ما باید جذب کنیم. ما این همه دانشمند بزرگ در دنیا داریم. اگر فقط ایرانیها را جذب کنیم، بهترین مغزها را به اینجا میآوریم. آنها هم عشق به وطن دارند و چیزی هم از ما نمیخواهند، جز اینکه به شخصیت آنها احترام بگذاریم و به تفکر آنها احترام بگذاریم.
اینکه شما میپرسید که چه کار باید کنیم، به نظر من تنها راهش این است که به همان معیاری که مردم را دعوت کردیم و به خیابانها آمدند و جان دادند و رأی 99 درصدی دادند، به همان برگردیم. آن هم جز با اعتماد و اطمینان به اینکه رأی آنها اثرش را دارد، نمیشود. اگر همین امروز تصمیم بگیریم که انتخابات سالمی انجام دهیم و در انتخابات مجلس و شوراها انتخابات خوبی انجام دهیم، مردم برمیگردند و خودشان کار را انجام میدهند و مسئولیت را به عهده میگیرند. راه عملی این است. میتوان حرفهای خوب زد. همه میتوانند، ولی باید مردم مطمئن شوند که در ورای این حرف، عمل است.
من از حرفهایی که آقا در مرقد گفتند، یک مقدار امیدوار شدم که شاید مقدمه یک اقدام بعدی باشد. البته باید ببینیم الان اعضای شورای نگهبان هم از این نوع حرفها میزنند؟ دو صد گفته چون نیم کردار نیست، باید یک عمل را ببینیم که باور کنیم. انشاءالله اینگونه میشود.
مواردی را هم که از دانشگاه آزاد گفتید، خبر نداشتیم. البته دانشگاه آزاد یک دنیای وسیع است و هر جایی مسئول خودش را دارد و کارش را میکند. گاهی ما دخالت میکنیم و بعضی اشکالات را برطرف میکنیم.
باز هم به شما خوش آمد میگویم. این تفکراتی را که شما مطرح کردید که در اکثریت جامعه است، موقعیتی است که نمیتوان این را ندیده گرفت. لذا امید من این است که این تفکرات جای خودش را حفظ میکند و باقی میماند. انشاءالله انقلاب میماند، همانگونه که انقلاب و امام و همه ما و شما میخواستیم.
والسلام علیکم و رحمه الله