بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله والسلام علی رسول الله و آله
بسیار خوش آمدید و محبت فرمودید. از این اظهار محبتها، برای بنده جز شرمندگی چیزی باقی نمیماند. واقعاً من خیلی کوچکتر و حقیرتر از این محبتهایی که اظهار داشتید، هستم. انشاءالله خداوند ما را به همان مقداری که هستیم، قانع کند و توقعات زیادی، غرور و خطرهای اخلاقی را همه دور کند.
ما در دهه مبارک فجر و در آستانه روز عظیم 22 بهمن هستیم که از برکت وجود شخصیتی بینظیر در تاریخ اسلام، حضرت امام (ره) است. هر کس در هر بخش از جامعه، به نحوی سهمی در پیروزی انقلاب دارد و شما کارگران، جزو سهامداران مهم انقلاب هستید.
من کاملاً در جریان مسئله شما بودم. از همان لحظهای که در سال 1340 دوران مبارزه شروع شد، تا سال 1357 که به نتیجه رسید، روزانه در سراسر کشور، ما در جریان آنچه که در فضای مبارزه میگذشت، قرار میگرفتیم. لذا به جرأت میتوان گفت که آن ضربه نهایی را کارگران به صنعت نفت وارد کردند.
من به عنوان یکی از اعضای هیأتی که امام (ره) برای تأمین سوخت داخلی (به خاطر تعطیلی پالایشگاهها، مردم برای تأمین سوخت با مشکل مواجه شده بودند) به خوزستان رفته بودم. در آنجا طی تماس و مذاکرهای که با کارگران داشتم، نقش آنها را خیلی اساسی دیدم. نه تنها من، بلکه کل اعضای هیأت، چنین احساسی نسبت به این موضوع پیدا کرده بودند.
قبل از اعزام هیأت، یکی از اعضا (فکر میکنم آقای مهندس حسیبی بود) از جبهه ملی، زودتر به آنجا رفته بود و با همان ادبیات جبهه ملی، با اعتصابکنندگان صحبت کرده بود. آنها هم ترسیده بودند که نکند برنامه این است که اعتصابشان را بشکنند. لذا فضا، فضای خیلی بدی شده بود.
ما که رفتیم (رئیس هیأت آقای مهندس بازرگان بود)، مذاکرات را شروع کردیم؛ اما دیدیم هیچ پیشرفتی نداریم. چون ما با یک عده معین حرف میزدیم. ولی فضای اصلی، دست کارگرها بود. تا اینکه یک برنامه جلوی پالایشگاه (بخش مرکزی) گذاشتند که همه کارگران جمع شدند. من در آنجا برای کارگرها حرف زدم. چون تازه از زندان بیرون آمده بودم، کاملاً با ادبیات انقلاب آشنا بودم.
وقتی به محل اقامتمان برگشتیم، آقای مهندس بازرگان گفت: «ما الان فهمیدیم که امام چرا یک روحانی را در جمع ما گذاشت.» آقای مهندس بازرگان، قبلاً مأمور خلعید انگلیسیها بود. ضمن اینکه مابقی اعضا هم نفتی بودند و با فضای آنجا کاملاً آشنا بودند؛ اما چون کارگرها تیپ مذهبی، متدین و آشنا با ادبیات مذهبی و انقلابی بودند، با همین سخنرانی کوتاه نیمساعته، قانع شدند.
خواست هیأت هم این بود که یک مقدار فشار را کم کنند. چون پالایشگاهها میخواستند کار کنند، اما مخازن مازوت و امثالهم پر شده بود. لذا دیگر امکان ریختن مازوت و کار کردن وجود نداشت. ضمن اینکه کارگران حاضر نبودند پالایشگاه مجدداً راه بیفتد. علاوه بر اینها، حدود 60 فروند کشتی در اطراف آبادان و خارک در صف گرفتن سوخت بودند تا برگردند. آنها که بدون سوخت نمیتوانستند به کشورشان برگردند. ما باید سوخت این کشتیها را از آبادان میدادیم. بالاخره با کارگران به توافق رسیدیم که سوخت کشتیها را بدهیم با برگردند.
وقتی این کار را کردیم، قدری مخازن خالی شد و پالایشگاه شروع به کار کرد. البته شرط گذاشتند که سوخت را به نیروهای مسلح ندهیم و فقط در اختیار مردم بگذاریم. هیأت در آنجا کاملاً لمس کرد که حرف اول را کارگران میزنند.
همه مبارزه کرده بودند، مبارزه عظیم بود. تکتک مردمی که در راهپیماییها شرکت میکردند و یا به مساجد میآمدند، در مبارزه سهیم بودند. ولی رژیم آنها را تحمل میکرد و خیلی مشکل نداشت. گاهی با شلیک چند گلوله، آنها را متفرق میکرد؛ اما وقتی کارگران پا روی گلویش گذاشتند و دیگر سوخت ندادند و حتی اجازه فروش نفت را هم ندادند، دنیا ترسید. چون در آن زمان نفت ایران، وزنه بزرگی بود. ما روزانه 5 تا 6 میلیون بشکه نفت تولید میکردیم. وقتی صادرات نفت ایران قطع شد، به یکباره قیمت نفت چندبرابر شد؛ یعنی کارگران با این اقدام، هم دنیا را به ستوه آوردند و هم رژیم را به ستوه آوردند.
من در اینجا، نقطه اوج حضور شما را عرض کردم، والاّ در همه این مسیر، جلسات و سخنرانی ما، مساجد و راهپیماییهای ما، با نیروهای کارگر آباد و پررونق میشد. پس از انقلاب هم شما همیشه در تولید، جبهه و هر جای دیگری که نیاز بوده، حضور داشتید. خانه کارگر تبدیل به جایی شد که حقیقتاً خانه کارگر بود و واقعاً به کارگران خیلی خدمت کرده و میکند. چون خودتان آن را تشکیل دادید.
همانطوری که آقای محجوب و خانم جلودارزاده گفتند، حقیقتاً مشکلات واقعی برای کارگران وجود دارد. آنهایی که کار دارند و مشغول هستند، مشکلاتشان کمتر است.
اما الان عده زیادی از مردم با عنوان کارگر، یا بیکار هستند و یا بیکار شدند. ارائه آمار و ارقام هم درد اینها را دوا نمیکند. میگویند ما 5/2 میلیون شغل درست میکنیم. میشود این حرف را مدام تکرار کرد، اما در نهایت مردم متوجه میشوند که چنین چیزی تحقق نیافته است. شاید بتوانند یک دهم آن را انجام دهند، اما ایجاد 5/2 میلیون شغل در شرایط فعلی، دور از دسترس به نظر میرسد.
در همان اوایل که بحث بنگاههای زودبازده را مطرح میکردند، من در مشهد بودم وقتی وزیر کار این مسئله را در آنجا مطرح نمود (اتفاقاً همان موقع اخراج کارگرها و تعطیل شدن بعضی از کارخانهها شروع شده بود)، به ایشان گفته بودند شما این وامها را به افراد جدید واگذار میکنید تا کارگاه یا کارخانه کوچک بسازند، اما در همین حد فاصل، نیروهایی که مشغول به کار هستند، دارند بیکار میشوند. او هم میگوید: ما مسئول نگهداری کارگران نیستیم. ما الان داریم کار دیگری انجام میدهیم. مسئول این کار کس دیگری است و او باید به این موضوع رسیدگی کند. واقعاً این حرف، حرف خیلی نادرستی است.
آمارهای رسمی که آقای محجوب دادند با گزارشهایی که مسئولین دیگر به من میدهند، خیلی تفاوت دارد. هفته گذشته من با مسئولان شهرهای کرج و شهریار ملاقات داشتم. آنها میگفتند شهرک صنعتی اشتهارد که متشکل از 2700 واحد است، الان نزدیک به 60 درصد آن، به کلی تعطیل (همه دستگاهها را خاموش کردند) است. از آن مابقی هم، تعداد زیادی کار خیلی کمی انجام میدهند و یعنی فقط تعداد محدودی از آنها، کاملاً فعال هستند.
آماری را هم که در خصوص شهرک صنعتی قزوین ارائه دادند، باز با آمار آقای محجوب تفاوت داشت. گزارشی از شهرک صنعتی ساوه به دستم رسید (همه این شهرکهایی که عرض میکنم، جزو شهرکهای استخواندار و بزرگ کشور هستند) که به این صورت نبود. الان خیلی از کارگاههای کوچک و بزرگ تعطیل هستند.
اتفاقاً در همین هفته نیز ملاقاتی با مدیران صنعت غذا داشتم. آقایانی که اینجا آمده بودند، همگی میگفتند مثلاً از 4 واحدی که داشتند، 2 واحد را کاملاً تعطیل کردند. چون دیگر برای آنها صرف نمیکند، مواد اولیه ندارند و نمیتوانند لوازم و قطعات ماشین آلات را تهیه نمایند. از آن طرف، ما را مجبور میکنند تولیدات را مطابق با قیمتی که دولت تعیین میکند، به فروش برسانیم. الان نه تنها به ما وام نمیدهند، بلکه دارند جریمه وامهایی را که قبلاً داده بودند، میگیرند. گاهی کارخانههایمان را به کلی میگیرند. به همین خاطر ما دائماً داریم تعداد کارخانههایمان را کم میکنیم.
با این وضع که نمیشود کار کرد. الان این وضعیت بخش صنعت است که شاید یک قدر بهتر از بخش کشاورزی باشد. دو هفته پیش، جمعی از خانه کشاورز به اینجا آمده بودند. البته تعدادشان به اندازه شما نبود. 30 تا 40 نفر به نمایندگی از خانه کشاورز و کشاورزان آمده بودند. آنها هم از مسائل و مشکلات کشاورزان گفتند که واقعاً آدم را اندوهگین میکند.
الان چون نفت داریم، پول هم داریم؛ اما این نعمتی که خداوند زیر زمین کشورمان گذاشته، فقط مال ما که نیست، این مال نسلهای آینده است و باید برای آنها بماند؛ بنابراین باید به اندازه برداشت کنیم و پول اضافی آن را در جایی به کار بگیریم که در آینده مفید واقع شود.
براساس مصوبه مجمع تشخیص مصلحت، ما باید ظرف مدت 10 سال، وابستگی خودمان را به نفت قطع کنیم و به جای آن باید از طریق تولید داخلی، مالیات، عوارض و چیزهای دیگر، کشور را اداره نماییم. الان چیزی به پایان این 10 سال باقی نمانده، اما ما به نفت وابستهتر شدیم. ما سالی بیش از 100 میلیارد دلار نفت میفروشیم و پول آن را میگیریم؛ اما دارید میبینید چگونه دارند مردم و جامعه را اداره میکنند. اینکه پولی به حساب مردم بریزیم تا آنها را ساکت کنیم که کار اصولی و منطقی نیست. بالاخره سرنوشت بچهها و نوههایمان چگونه میشود؟ ما که نباید حق آیندگان را غصب کنیم. اگر این کار را کردیم، گناه بزرگی مرتکب شدیم.
ما باید به اندازه هر یک بشکه نفتی که از زیر زمین برمیداریم، کاری روی زمین انجام دهیم تا آن ثروت محفوظ بماند. ما نباید ثروت کشور را کم کنیم، بلکه باید آن را افزایش دهیم. ما باید از طریق مولد کردن بخشهای دیگر، این کار را انجام دهیم.
به نظر من جامعه خیلی بد دارد اداره میشود. در بحث تأمین اجتماعی همانگونه که آقای محجوب اشاره کردند، ما آن موقع به تأمین اجتماعی، رونق حسابی دادیم. به گونهای که هم پول دار شد و هم خیلی فعال شد. تعداد زیادی بیمارستان ساخت. بهترین بیمارستانهایی که به مردم خدمت میداد، بیمارستانهای تأمین اجتماعی بود. من نمیدانم، شاید الان هم این بیمارستانها به همان شکل خدماترسانی میکنند.
من در زمان مسئولیتم، وقتی به بیمارستانهای تأمین اجتماعی سر میزدم، بالای سر هر تختی که میرفتم، مریضها واقعاً تشکر میکردند. حتی یک مورد سراغ ندارم که مریض از وضعیت بیمارستان و نحوه خدمات رسانی، به من شکایتی داشته باشد. اگر شکایتی داشتند، مثلاً اینگونه بود که میگفتند خانواده ما این مشکل را دارد و یا درخواست چیز دیگری میکردند.
اما الان بدهی خودشان را نمیپردازند. از پولهای تأمین اجتماعی که مال شماست، برمیدارند و آن را در جای دیگر خرج میکنند. شما نمیدانید چقدر پول از این صندوق برمیدارند! میلیارد میلیارد تومان پول از آنجا برداشتند؛ یعنی چه ظرف مدت 6 سال، 6 مدیر برای این سازمان تعیین کردند؟! بالاخره هر مدیر باید کلی وقت صرف کند تا بتواند بیمههای اجتماعی را بشناسد، کارگر را بشناسد، درآمدها و هزینهها را بشناسد.
یکی از واحدهایی که در دولتم روی آن حساب میکردم، همین سازمان تأمین اجتماعی بود که انصافاً هم رشد خوبی داشت و هم سرمایه خیلی خوبی را جمع کرد؛ اما الان بحث بر سر این است که سازمان دارد ورشکسته میشود و نمیتواند بیمارستانهایی را که آن موقع ساخته شده بود، خوب اداره نماید. چنین چیزهایی دیگر قابل قبول نیست.
الان همه این کارها و دزدیهایی که میشود، بالاخره از جیب شما و بیت المال است. البته ممکن است در ظاهر بگویند این پولها را از بانکها میبرند! این بانکها مال کیست؟ از هر جا که ببرند، دزدی است که چوب آن در نهایت به گوش ضعیفترین قشر جامعه میخورد.
به هر حال جای تأسف است که کشوری که سالی حداقل 120 میلیارد دلار درآمد دارد، به این شکل اداره شود. وقتی جنگ تمام شد، در اولین سال دوره مسئولیت اجرایی من، درآمد ما 8 میلیارد دلار بود و هیچ اندوختهای هم نداشتیم؛ یعنی یک میلیارد دلار موجودیمان بود و 12 میلیارد دلار هم بدهی داشتیم. به هر حال ما با 11 میلیارد دلار کسر بودجه، کار را شروع کردیم.
همه استانهای جنگزده، خراب و ویرانه بودند. جادهها وضعیت خوبی نداشتند و زیربناها شکسته شده بودند. ضمن اینکه در گذشته هم، زیربنایی ساخته نشده بود. ولی با همه اینها، ما کار سازندگی را در کشور شروع کردیم و خیلی خوب هم پیش رفتیم. اگر وضعیت الان را داشتیم، میتوانستیم گامهای غولآسایی به طرف توسعه برداریم.
من مطمئن مطمئن هستم که اگر از این سرمایهها به درستی استفاده شود، ما یک نفر آدم بیکار در کشور نخواهیم داشت. حتی به کارگر خارجی هم احتیاج خواهیم داشت. همین افغانیها که الان مزاحم هستند، آن روز باید با خواهش آنها را برای کار بیاوریم. همین کاری که الان کشورهای پیشرفته دارند انجام میدهند؛ یعنی برای کارهایشان دارند مهاجر جذب میکنند، چون نیروی کار ندارند.
اگر ما با همان وسعت و سرعت کشورمان را میساختیم و از منابع طبیعی خودمان درست استفاده میکردیم، الان بیکار نداشتیم. اگر بازده کار همان موقع باشد، نیاز به نیروی کار فعال داریم، چون در ادارات و جاهای دیگر نیست.
به نظر میرسد الان کشور بد اداره میشود. الان هم سیاست داخلی و هم سیاست خارجیمان، مشکل دارد؛ بنابراین بیخود بر سری که درد نمیکند، داریم دستمال میبندیم.
آنهایی که این کارها را میکنند، خودشان اداره میشوند و مشکلی ندارند. لذا باید جواب شما و پایینتر از شما را بدهند. بالاخره این وضعیت، وضعیت قابل تحملی نیست.
الان ما در آستانه سی و دومین سال پیروزی انقلاب، انتظار داشتیم یک کشور آزاد، آباد و شاد را که همه مردم امیدوار به آینده بهتر، علاقمند و وفادار به انقلاب، اسلام و تشیع باشند، داشته باشیم. باید در کشور اخلاق در سطح عالی باشد. بالاخره دروغ، رشوه، فساد و اینگونه چیزها، نه تنها تناسبی با کشورهای آزاد دنیا ندارد، بلکه در کشورهای اسلامی نیز اصلاً چنین چیزی وجود ندارد.
انشاءالله به برکت خون شهدا، ایثارگران و زحماتی که مردم در جنگ و انقلاب کشیدند، شهید و جانباز دادند، خانوادههایی که با عشق بچههایشان را برای رفتن به جبهه، بدرقه کردند و با عشق جنازه بچههایشان را تحویل گرفتند و تشیع کردند و هنوز هم دارند به آنها مینازند و به آبروی آنها، خداوند به ما توفیق دهد تا در مسیر درست حرکت کنیم و همان چیزی که استحقاق مردم ایران و نیروهای مخلص وفادار به انقلاب است، عنایت بفرماید.
به نظر من، نیروهای کارگری تاکنون نشان دادند که هیچ مزاحمتی برای انقلاب ندارند. اگر هم بیکار شوند، فقط جمع میشوند و میگویند حقوق ما را بدهید. در گزارشها، 30 تا 40 مورد داشتیم که کارگرها چندین ماه حقوق دریافت نکردند؛ اما علیرغم همه این اتفاقات، نیروهای کارگری انصافاً نجیب، فعال و پربرکت هستند.
تاریخ بشریت اینگونه بوده که همیشه نیروهای زیادی مثل شما، کار میکردند و مابقی از محصول کارشان استفاده میکردند. البته یک عده در سطح طراحی، مدیریت، مهندسی و امثالهم کار میکنند که جای خودشان را دارند. در مجموع، نیروی کار دارد بقیه جامعه را اداره میکند. بخش عظیمتر و بدنه اصلی این نیروی کار، کارگران هستند.
به هر حال ما باید قدردان نیروهای کار باشیم. اگر فقط انسانیت و اسلام را درنظر بگیریم، باید قدرشناس باشیم و حق کسی را ضایع نکنیم. بدترین استثمار، استثمار انسانهایی است که جان خود را برای به دست آوردن چیزی، مصرف میکنند.
خداوند انشاءالله این انقلاب و سرزمین خوب ایران را از شرّ شیاطین داخلی و خارجی حفظ کند و ما را در همان مسیری که امام (ره) میخواستند و انقلاب در آن مسیر هدایت شد، قرار دهد. البته خودمان هم باید تلاش کنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله