سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع کارگران
باید کشور را به سوی استقلال واقعی ببریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُلِلّه وَ الصّلوةِ عَلی رَسولِ اللَّه وَ آلِهِ اَجْمَعین
قالَ العَظیم فی کتابهِ:
اَعوُذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرّجیم
وَلَا تَجْعَلْ یدَک مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِک وَلَا تَبْسُطْهَا کلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا.[1]
از اینکه در عین گرفتاریها، توفیق زیارت واحد برادران کارگر را پیدا کردم تا لحظاتی با شما حرف بزنم، خوشحالم و سپاسگزار.
حرفهای من، یعنی وقتی که در خدمت شما هستم، دو بخش است، یک بخش حرفهای خودم است که یک مقدار حرف میزنم و بخش بیشترش را میخواهم برای شما بگذارم که اگر مطالبی در ذهنتان هست و یا سؤالاتی دارید که باید من پاسخ بدهم، بیشتر به آن قسمت بپردازم.
لذا، من یک مقدار صحبت میکنم. زمینههای صحبتم ممکن است باز سؤالآفرین باشد، شما هر چیزی میخواهید از هر موردی - از سیاست، از اقتصاد، از مسائل اجتماعی - میپرسید و من در پایان توضیح میدهم.
آنچه که در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ما مهم است، جهتگیری به سوی حق است؛ یعنی این انقلاب همانطور که میدانید یک انقلاب دینی و اسلامی و خدایی است و خدا هم ما فوق تمام موجودات است و خداوند هیچ جهتگیری به جز جهت حق ندارد.
شما هر قانونگذاری، هر متفکّری، هر انسانی را در نظر بگیرید، وقتی که حرکتی را رهبری میکند مکتبی را درست میکند، بالاخره در داخل وجودش عواملی هست که او را به یک جهت معیّنی سوق میدهد. یکی ممکن است، حالات حمایت از مظلوم در آن قوی باشد، بیشتر جهت را به طرف طبقه مستضعف بدهد و در صورت افراط - یعنی حالت غیرمتعادل - یکی ممکن است در برنامههایش مستعلی و مستکبر باشد، ناخودآگاه توجّه به طبقات مستعلی و مستکبر بکند.
امّا دین از خداست و خدا هم جهت گیریش برای حق و واقعیّت است؛ دین صحیح این است. حالا ممکن است دین هم به خاطر دخالتها و دستهایی که در آن به کار رفته، بعضی جاها مبهم و نامعلوم بماند، امّا محور اصلی دین تنظیم حقوق همه مردم در حدّ [عدالت] است.
من حالا به ابعاد دیگر مسأله، در جلسه شما نمیرسم. در بعد اقتصادی و سیاسی مربوط به کار استضعاف و استکبار به این مسائل یک مقدار میپردازم.
آنچه که ما میگوییم، انقلابمان مستقل است - نه شرقی و نه غربی - در همه ابعاد این طوری است. این طور نیست که مثلاً در جهت سیاسی و نظامی این جور باشیم در جهت اقتصادی و مسائلی که امروز بلوک شرق و غرب با از لحاظ اقتصادی از هم جدا کرده آنجا هم مستقلّیم؛ به این معنا که ما امروز فکر نمیکنیم که بلوک غرب در حدّ کار و کارفرما و کارگر و سرمایه و نیروی کار چه میگوید و فکر نمیکنیم که بلوک شرق چه میگوید.
روی این حساب نمیکنیم این کاری که ما میکنیم، چه مقدارش در بلوک شرق است و یا چه مقدار آن را بلوک غرب سرمایهداری قبول دارد، یا سوسیالیسم و کمونیسم قبول دارد یا نه؟
ما روی آنکه اسلام است و در اسلام ما حق شناخته شده، تکیه میکنیم، ممکن است یک مقدار آن در این مکتب باشد، و مقداری دیگر در آن مکتب باشد، ولی این طور نیست که چون یک مقدارش را این مکتب گفته، از آن میگیریم که آشتی بدهیم، برای جمع بین دو مکتب هم نیست. برای اینکه پیش از اینکه این مکتب، یا آن مکتب باشد، خود اسلام بوده است. این حرفی که ما میزنیم 1400 سال پیش پیغمبر (ص) در جزیرةالعرب زده، آنجایی که خیال و فکری از سوسیالیزم نبوده و آنجایی که مکتب امپریالیزم سرمایهداری جدید به این معنا اصلاً نبوده است. یک بیابان خشک و خالی و مردم عشیره بیابانی یا شهرنشین ساده که اصلاً با این فرمولهای پیچیده مربوط کارشان نبوده است.
و به طور کلّی، من یک توضیح در مورد اقتصاد اسلامی و انتخاب جهت اقتصادی میدهم. آن بحثهای پیچیده و مکتبی را نمیخواهم بکنم. آنچه که من از اسلام میفهمم، این است که جامعه اسلامی نباید دو قطب محروم و مستکبر به طور کلّی وجود داشته باشد؛ یعنی استثمار که حتماً همراهش حقکشی است، وجود نداشته باشد.
اسلام طرفدار این نیست که حتماً همه وضع خوبی نداشته باشند، یعنی گاهی این جوری خیال شده که ما که با ثروت و اسراف و اتراف مبارزه میکنیم، معنایش این است که میخواهیم همه مردم فقیر باشند. از این طرف، وقتی صحبت از این میکنیم که اسلام دنیا را هم فراموش نکرده است و خواسته که مردم از دنیا هم استفاده کنند، گاهی برداشت میشود که اسلام مایل است که مردم را به طرف رفاه بیشتر، رفاه غافل کننده پیش ببرد. این هم نیست.
آنچه اسلام برای یک جامعه صحیح میداند این است که مردم به معنای واقعی کلمه محروم نباشند و مسرف و مترف هم نباشند، امّا این وسط، اگر فکر کنید که همه مردم مساوی باشند، این هم نیست. من در اسلام، قرآن و نظر فقها نمیبینم که در اسلام، یک ایدهای که آمده باشد همه مردم از لحاظ زندگی، خانه، وسیله کار محیط کار و همه چیز مساوی مساوی باشند. کسانی هم که این گونه شعارها را میدهند، شعار است؛ یعنی واقعی فکر نمیکنند، حقیقت را نمیبینند. چیز غیرممکن را برای فریب مردم شعار میدهند و این فریبها ضرر دارد؛ یعنی چیزی در دل مردم به وجود میآورند که مردم همیشه خودشان را اقل میدانند و همیشه فکر میکنند به ایشان نمیرسند. اسلام با توجّه به واقعیّت انسان و با توجّه به اینکه به هر حال عوامل مادّی اطراف انسان تا دنیا، دنیاست باعث میشود که انسانها، یک نوع تفاوتی در وجودشان باشد، [سخن میگوید]- حتی در یک خانواده گاهی مارکسیستها که با ما در زندان بحث میکردند، میگفتند که این اختلافهایی که الان دیده میشود، معلول تبعیضهای گذشته است. اگر مثلاً نسل امروز تبعیض داشته باشد، باعث میشود فردا هم بچّه من بتواند تحصیل بکند و بچّه فلان کارگر نتواند. در آینده آن چیزی که دارد که این ندارد.
این تبعیض معلول گذشته است و البتّه، این تا حدود زیادی درست است؛ یعنی تبعیضها همیشه تبعیضزاست، اما خود طبیعت ماده و دنیا هم جز عوامل این تبعیضها است، یعنی حتّی شما در خانه خودتان، و حتّی فرزندان دو قلوی یک رحم خانواده هم ممکن است در اثر عوامل متعدّدی که پیش میآید - تصادفها و عوتمل بیرون از اختیار انسان - که اینها در رشد و پیشرفت و کار و تحصیلشان، یک اختلافاتی دارند. پس اینکه ما فکر کنیم مثل محصول یک کارخانه قالبی برمیآید این نیست و دنبال چنین چیزی نیست.
امّا میدانیم که قسمت اعظم اختلافاتی که در دنیا است، قابل رفع است؛ یعنی شاید اختلافاتی که امروز یک مهندس متخصّص درجه عالی، یک طبیب متخصّص درجه عالی و یک کارگری که فقط با یک بیل و فرغون کار میکند، وجود دارد، این تفاوت همه طبیعی نیست؛ خیلی چیزها را ممکن بود رفع بکنیم که این کارگر تبدیل به یک تکنسین ماهری شود که چیزی شبیه به آن باشد و اگر هم شاید برعکس، بالاتر از آن باشد.
بنابراین، اسلام استعداد حرکت عالی را در انسان میداند و تبعیضها را تا حدود زیادی قابل رفع میداند و فکر میکند که میتوانیم جامعهای بسازیم که این جامعه نزدیک به هم باشند، قریب الافق باشند، به چشم نخورد.
کاخها در مقابل کوخها، شهرهای آباد در مقابل روستاهای ویران، جادّههای پارک وی در مقابل کوره راههای پرسنگلاخ، انسانهای مریض در مقابل قیافههای بشّاش، و خانوادههای محروم در مقابل خانواده مترف، در جامعه اسلامی قابل قبول نیست. یک روایتی از پیغمبر برایتان بخوانم تا ببینید چه نشانتان میدهد. این نمایانگر حرکت اسلام در برخورداری از منابع مادّی است.
پیغمبر (ص) روایتی دارد که با دوستانشان مسافرت میکردند. در راه تشنه بودند، در صحرا به یک گلّهای رسیدند، از صاحب گلّه شیر یا آب خواستند. نداد، گفت که ما اینها را میبریم شهر میفروشیم و گرانتر میفروشیم و حاضر نشد به اینها چیزی بدهد. پیغمبر (ص) گفتند » خدایا به این بیشتر ثروت بده «یک دعائی در این مضمون در مسیرشان به گله دیگری برخورد کردند. دومی پذیرایی کرد و خیلی گرم گرفت. وقتی که با پیغمبر (ص) این چنین برخورد کردند، فرمودند: «خدایا به این کفاف و عفاف عنایت کن»
برای اصحاب سؤال پیش آمد. چون دقیقاً میخواستند حرفهای پیغمبر (ص) را بدانند. از پیغمبر (ص) پرسیدند این چه دعایی بود؟ آن آدم بخیل مضحک را آن طور دعا کردید. این آدم خوب را این قدر متوسط دعا کردید؟! پیغمبر (ص) فرمود: به او نفرین کردم و این واقعاً دعا بود. او را من نمیپسندم. آنکه آنقدر اسیر مال دنیاست و تشنهای را در بیابان نمیبیند و برای کسی درآمد حاضر است که مردم مسافر تشنه باشند و احتمالاً هلاک شوند، من در همان موضعش نفرینش کردم که مریضتر شود.
قرآن هم همین رویه رادارد؛ » فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا«آدمهای منحرف پیش خداوند یکی از مجازاتهایشان این است که این مرضهایشان به طور طبیعی توسعه پیدا میکند. یکی از مجازاتهایشان همین است.
امّا این یکی را واقعاً گفتم: کفاف بده که در زندگی محتاج نباشد، عفاف هم بده، عفّت نفس داشته باشد، زیاده خواه نباشد و حرص، او را اذیّت نکند و قانع باشد، طبع قانع همراه با امکانات کافی برای زندگی.
این زندگی، زندگی مطلوب اسلامی است. یک روایت کوچک دیگری هم بگویم که نکته مقابل این قضیه هم هست و فکر نکنید که مثلاً در اسلام فقر مطلوب است. از امام صادق (ع) روایت است که یکی از اصحاب امام صادق (ع) خدمتشان آمد امام از شغلش پرسیدند. او گفت: من صیّادم، شکارچی هستم. امام صادق (ع) فرمودند که در این حرفه و شغلت تجربهای داری که به ما بگویی؟ گفت: بله، تجربهای دارم که تلخ است و برایتان میگویم و آن این است که من در کارم میبینم که مرغها یا حیواناتی که بچّهدار هستند و برای بچّههایشان تلاش میکنند، غذا پیدا بکنند، بیشتر به دام میافتند. این جمله را که گفت، امام صادق (ع) سه بار نزد اصحابشان گفتند: » هَلَکَ صاحِبُ العَیال، هَلَکَ صاحِبُ العَیال، هَلَکَ صاحِبُ العَیال«؛ یعنی آدم عیالوار محتاج در معرض هلاکت است. در دام میافتند. این واقعیّتی است. یعنی فقر نمیگذارد صاحب فقر و گرفتار در حدّ معتدل به زندگی سالم انسانی برسد. گرفتارش میکند، صدای بچّه، التماسهای بچّه، درخواستهای زن، کمبودها، گاهی برای کمبودها، حرکت ناروایی میکند، حرف ناروایی میزند، گاهی اگر ضعیف باشد، خودفروشی بکند و به چیزهای دیگر برسد و فکر کند زندگی بهتری پیدا بکند و ... همیشه دنبال زندگی است و همه نیرویش را باید به کار ببرد و چاله چولههای زندگی را پر بکند. این است که از بخشی از حرکتهای خودسازی، ممکن است باز بماند.
بنابراین، زندگی سالم اقتصادی در یک جامعه سالم این است که افراد کار داشته باشند، به اندازه نیازهایشان درآمد داشته باشد؛ نیازهای معمولی، و دچار اسراف و اتراف هم نباشند. البتّه ممکن است آدمهای خوبی پیدا کرد، زیاد هم داشته باشد، امّا امکانات او را تباه نکند.
از این طرف ممکن است آدمهای فقیری وجود داشته باشند، فقیر درجه اولی هم پیدا بکنیم که فقر او را تباه نکند، امّا طبیعت مترف بودن و زیاد داشتن انسان را به فساد میکشاند و طبیعت نیازمندی زیاد هم انسان را نگه میدارد. حالت اعتدال، محروم نبودن، مطرح است و مترف و مترف نبودن. در این زمینه میتوان انسانهای خوب، زیاد داشت.
یعنی ما روزی بتوانیم جامعهای بسازیم که در آن جامعه، همه مردم وقتی که نیاز به کار دارند، بتوانند کار بکنند و بازده کار هم آنقدر باشد که بتوانند زندگی آن جامعه را تأمین بکند؛ یعنی سطح زندگی اینجا را آن کار تأمین کند، لوازم اوّلیه، خانه داشته باشد، وسیله حرکت داشته باشد، لباس داشته باشد، مسکن و دارو داشته باشد، امکانات در حدّ زندگی متعارف و ... البتّه، چیزهای بالاتر از این زندگی - تفریحخ بیشتر و استفادههای بیشتر از منابع طبیعت - هم مذموم نیست، ولی در صورتی است که در حدّ جامعه، دیگران هم بتوانند داشته باشند، امکانات باز باشد.
تعریف فقر را هم بکنم. از نظر اسلام، فقر چیست و فنا چیست؟ انسانی که در حدّ متعارف جامعه نباشد، فقیر است، یعنی یک جامعهای را در نظر بگیرید، مردم اگر معمولاً سه اتاق دارند و یک ماشین کوچک دارند و یخچال و گاز و فرش دارند، هر کسی که از این سطح پایینتر باشد، او فقیر است. لذا مصرف زکات و مصرف مالیاتها و کمکهای اسلامی برای اینهاست. فرض کنید، اگر در سطح جامعه، در سال، 2 ماه تعطیلی و یا در هفته دو روز استراحت موجود باشد، کسی که در زندگی نتواند این دو روز را استراحت داشته باشد، این فقیر محسوب میشود و میتوان از امکانات عمومی به او داد و به این سطح رساند.
اگر فرض کنید، در سال یک ماه مسافرت به طور معمول وجود دارد، کسی که نتواند این مسافرت را انجام بدهد، از امکانات جامعه اسلامی به او داد که به این سطح متعارف برسد.
با این توضیحات متفرّقی که دادم، میخواهم نتیجهگیری کنم که جهتگیری اسلام به این است. حالا تا کی ما برسیم، من نمیدانم. یعنی ما به عنوان کارشناس اسلام، نظرمان راجع به اقتصاد اسلامی (ابعاد دیگر را حالا بحث نمیکنم این است که جامعه اسلامی به این طرف حرکت کند، اینها در قانون اساسی هم آمده؛ یعنی دولت موظّف است در یک دوران نسبتاً طولانی امکانات را تجهیز بکند، جامعه را این طوری بسازد که در این جامعه آدم محتاج، بیکار و محروم نباشد واز آن طرف قوانین و شرایط را جوری درست کند که مسرف و مترف هم نباشد؛ یعنی اجازه نمیدهد، ممکن است یک نفر بیشتر از بنده چیزی داشته باشد، اشکال ندارد، جنابعالی اگر اهل ابتکار بودید و بهتر کار میکردید و شرایط طبیعی هم کمکتان کرد و توانستید چیزی بیشتر از من تهیه کنید، مال خود شماست و کسی هم نمیتواند از شما بگیرد. امّا اجازه افراط به شما نمیدهند؛ یعنی به شما اجازه نمیدهند که بگویید: «مال خودم است، میکنم توی تخممرغ و میزنم به دیوار» نه، از یک سو مال شماست و از سوی دیگر مال اللّه است.
مصرف کردن آن یک شرایطی دارد اجازه افراط ندارید، بگویید که مال خودم است، احتکار کنید، گندم کاشتم، به عمل آمده، نمیخواهم به کسی بدهم، میخواهم انبار کنم، نمیفروشم، نه، این جور نیست. یک طرفش شما هستید. این محصول از زمین درآمده از فضا استفاده شده، فضا مال خداست، در بازار جامعه مصرف میشود، بازار مال جامعه است، ارزش دارد و اینها یک طرفش جامعه است.
بنابراین شما بگویید که من احتکار میکنم تا زمان خودش بفروشم، نه نمیشود، قانون میآید جلوی آدم را میگیرد. پس ما هیچ وقت نمیتوانیم در جامعه خودمان مردم را محدود بکنیم. طبق آن چیزهایی که قابل تملک است. البتّه، ممکن است یک چیزهایی قابل تملّک نباشد. یک چیزهایی مثل لبدریا، محصولات دریا، زمینهای موات، معادن و خیلی چیزها قابل تملک نیست؛ مال دولت است و دولت باید اجازه بدهد. آن جاهایی که میتوان فعالیت کرد، مردم را محدود نمیکنیم. میتوان فعّالیت کرد کارشان رإ؛""ظظ بکنند، به زندگیشان توسعه بدهند و حتّی اسلام از مردمی که زحمت میکشد تا زندگیش را توسعه بدهد، به زن و بچّهاش رفاه بیشتری بدهد خوشش میآید. شما اگر یک کارگری هستید که چهار هزار تومان درآمد دارید و میتوانید تخصّصتان را بالا ببرید، این را شش هزار تومان بکنید که زن و بچّهتان به جای دو تا اتاق، چهار تا اتاق داشته باشند و به جای یک ژیان یک پیکان داشته باشید و به جای یک روز تعطیلی، دو روز تعلطیلی داشته باشید و به جای تلویزیون سیاه، سفید، تلویزیون رنگی داشته باشید، اسلام هیچ مخالفتی با این حرکت ندارد، بلکه تشویق میکند. خداوند دوست میدارد مردمی را که زحمت میکشند.
اسلام به این تلاش ارزش میدهد و دوست دارد، امّا وقتی که به مرز اسراف و اتراف رسید، جلویش را میگیرند و وقتی هم بیکاری و بیعاری و تنبلی باشد، این را هم اجازه نمیدهد. یعنی این طرف قضیّه هم هیچ وقت اسلام اجازه نمیدهد، انسان شخصیّت و نیروی خودش را تلف بکند و غیرت خودش را بکشد و به گدایی بیفتد و اگر جامعه صحیح اسلامی داشته باشیم، کار باید فراهم باشد، برای همه امکان کار باشد و نیازمندیها هم تأمین بشود و کسانی هم که قدرت کار ندارند، با شکل دیگری تأمین میشوند، جلوی اسراف و اتراف را هم میگیریم. حرکت را باید طوری تنظیم کنیم که البتّه این یک برنامه طولانی خواهد بود. حرکت را طوری تنظیم کنیم که راه ثروتهای بادآورده و کلان بسته شود، که نتوانند تحصیل کنند و در مواردی هم که کسی امکانات بیشتری را دارد، جلوی مصرف مسرفانه را بگیریم که دل مردم را نسوزاند.
روایتی از پیغمبر (ص) هست که میفرمود بپرهیزید از خانه ریا. اصحاب گفتند: خانه ریا یعنی چه و چی میشود؟
پیغمبر (ص) فرمود؛ خداوند صاحب آن خانه را در روز قیامت در همان خانه پرآتش میکند و در همان خانه عذابش میدهد و خانه ریا این است که انسان خانهای بسازد که به رخ دیگران بکشد که من بهتر دارم. نه، خانهای برای راحت زندگی کردن بسازد.
این مسابقه لوکسبازی که در خانه سازیها، در جوامع اشرافی سرمایهداری وجود دارد، درست نمونه پیام پیغمبر (ص) است و از این گون چیزها زیاد داریم من الان دنبال این نیستم، فقط میخواهم جهتگیری را بگویم.
جهت انقلاب اسلامی ما - خواهران و برادران! - این است. حالا ما چقدر موفّق شدیم و چقدر در آینده موفّق میشویم، نمیدانم. خداوند باید کمک کند، خود ما باید تلاش کنیم، این جهت را پیش ببریم. ما از روزی که پیروز شدیم، این راه را شروع کردیم. حالا من اقلامی میگویم که ببینید حرکت شورای انقلاب این جوری بود و این راه را ادامه دارد.
اوّلین کاری که کردیم، آمدیم حقوقهای 15، 16 هزار تومان ایجاد کردمی. آن موقع که ما آمدیم، حقوقهای 20 هزار تومان، 30 هزار تومان، 60 هزار تومان، 100 هزار تومان و چند شغلیها و .... خیلی فراوان بود، در سطح بالا خیلی زیاد بود.
بالاترین حقوقی که داده شد، حقوق نخست وزیر بود که پس از کسر مالیات 16 هزار تومان بود که البتّه باز هم پایین آمده، از این طرف پیشنهادی داده شد که حقوقهای مستضعفان بالا برود که شما در جریان این گونه مسائل هستید. حالا نمیدانم اینها از لحاظ اقتصادی صحیح بود یا نبود. ما روی آن ایده اسلامیمان این کار را کردیم و باید کمکم پختهتر شویم و با مسائل اقتصادی هم هماهنگ کنیم.
آمدیم سرمایههای بزرگ را در یک سطح، در سطح کارخانهها - همانطور که میدانید آنهایی که در رابطه با رژیم توانسته بودند چیزهایی اندوخته کند - مصادره کردیم. البتّه ممکن است از لحاظ دولتی ضرر کرده باشیم، یعنی فلان کارخانه را گرفتیم، بدهی داشته و خوب هم اداره نکردیم و اگر خودش بود بهتر اداره میکرد. یک مورد دو مورد پنج مورد، ممکن است پیدا شود، ولی آن خط اسلامی بر این مسائل مرجّح است. تصمیم گرفتیم که اینها را کم کنیم. مسأله آب و برق مطرح شد. یک قانون گذراندیم. البته، این خیلی هم اسباب زحمت درست کرده ولی به هر حال که خودتان میدانید. الان یک قانونی داریم که باید به روستاها برق بدهیم. در روستاها معمولاً مصرف برقشان کمتر از آن مقداری است که ما پول میگیریم، یعنی هر چه برق به روستاها میدهیم و هر چه سرمایهگذاری میکنیم که قسمت عمده کار ما همان است، همهاش مجانی است ما خرج میکنیم، به یک روستایی برق میکشیم و همه کارها را میکنیم و وقتی مصرف میشود، اصلاً به کشور نمیرسد. چون میبینند که 30 تومان، 40 تومان میشود. نوعاً مصرف برق ما بعد از انقلاب در جهت مجانی کردن برق نبوده، نه در جهت گرفتن. این یک خط اقتصادی صحیح، ممکن است نباشد، ولی بعد اسلامی و انسانیش را در نظر گرفتیم، بعداً هم باید رسیدگی کنیم و جوری کنیم که طور دیگری درست بشود.
تعدیل بین حقوقها در سطح تمام کارمندان خرده؛ اکثر تعدیل در جهت کاری است که من گفتم، یعنی نزدیک کردن حقوقها به هم قانون اصلاحات ارضی را که شورای انقلاب درست کرد و یک مقداری هم اجرا شده و به ادلّهای فعلاً متوقف مانده، آن هم در این جهت تنظیم شد و الان تجارت خارجی که در دستور ماست، احساس کردیم به خاطر آزادی بیش از حدّی است که در جامعه ما است، دارند از تجارت سوء استفاده میکنند. این صنّاری را که گارگر یا یک آدم ضعیف از حقوق بیشتر دستش میآید، پولدارها از طریق گرانفروشی از دست اینها میگیرند و سطح زندگی را بالا میبرند. ناچار طبق قانون اساسی، الان لایحهای به مجلس بردیم و همین روزها مطرح میشود و دولت مجبور میشود تجارت را شروع کند که یکی راههای ثروت اندوزی را کنترل کنیم. چیزهای مهم - مثل آهن و پارچه، گندم که حالا هست، کره و چیزهایی از این قبیل که مصرف زیاد دارد و یکنفر ممکن است کشتی، کشتی وارد کند و فوری مصرف شود - دولت اینها را قبضه بکند، یا دولت در تجارتش سود نبرد یا اگر میبرد، آنقدر کم ببرد که بر دوش مصرف کننده چیزی سنگینی نکند.
در مورد مسأله زمین، ما از همان روز اوّل گفتیم که این نمیشود که خاک بازی کرد و این جوری آن وضعی را که شما میدانید پیش آورده بودند، شکستیم و این طلسم شکسته شد و بسیاری از کسانی که از طریق خاک بازی ثروتمند شده بودند، ثروتهایشان دوباره تبدیل به خاک بیارزش شد. حتّی برای تکمیل آن داریم قانونی میآوریم که یک جوری بشود که مردم بتوانند خانه بسازند. البتّه حالا مصالح و لوازم و ... به خاطر محدودیتهایی که برای دولت وجود دارد مشکل است. زمین البته مشکلی ندارد. ما میتوانیم با یک قانون زمین را در اختیار هر کسی که زمین ندارد، بگذاریم، مشکل اساسی لوازم ساختمانی و مصالح ساختمانی است که اگر به آن سرعت باز شود، آجر میشود دانهای 2 تومان، سیمان میشود کیسهای 200، 300 تومان و کارگر ساختمانی، چیز سرسامآوری میشود و به هم میریزد دارند برنامهریزی میکنند که بتوانند تفاوت بین روستا و شهر را که کشنده بود، کم کنند. آدم میرفت روستا، میدید که هیچ چیز نیست و میآمد شهر میدید که همه چیز است. اگر روستایی با مرغ خانگی خودش هم روزی دو تا تخممرغ درست میکرد، به خاطر نیازش این را میآورد به شهر و برای اینکه چیزی بخرد، بندهای که در شهر دم دکانم نشسته بودم او را میچاپیدم، این تخم مرغ محصول خانوادگی را هم میخوردم. الان سیاست دولت این است برای نزدیک کردن سطح زندگیها یک بار بیشتر به روستاها بپردازد. ما امسال بیشتر فعالیتها را در برنامه روی روستاها گذاشتیم. برای خانههای روستایی وام بدهند، بیشتر از شهر، برای هر خانه روستایی 30 هزار تومان بدهند آنهایی که مصالح محلّی مصرف میکنند، بیشتر به آنها بدهند و برای اینکه تولیدات محلی تشویق بشود کلاً برنامههایی است که نمیتوانیم بیشتر در مورد آن صحبت کنیم، یعنی خط حرکت، خواست ما، خواست مجلس، خواست دولت، خواست امام و خواست حزب جمهوری اسلامی و همه، این است که به جایی برسیم که از قلّههای اسراف و تبذیر و اتراف بتراشیم و کانالها، گودالها، گردنههای فقر و بدبختی را پر بکنیم تا کمکم در یک زمانی - که نمیدانم چقدر طول میکشد و دنیا و مشکلات چقدر به ما اجازه میدهند که آزاد حرکت کنیم - برطرف شوند. حالا یا به سرعت ماشین حرکت میکنیم، یا به سرعت لاک پشت، ولی به این طرف داریم میرویم. خداوند به شما و من توفیق بدهد. اگر این موفّقیّت به دست آید. همه آرزوی ما این است که یک روزی مردم از اطراف دنیا به کشور اسلامی بیایند و به عنوان الگوی اسلام ببینند هر کجا که میروند، آدم محروم نبینند، جای بدون بیمارستان نبینند، بیپزشک نبینند، بی راه نبینند نبینند و در عین حال آن زرق و برقها، آن فسادها، آن اشرافگریها را نبینند.
ما روزهای اوّل انتظار داشتیم، زود برسیم، ولی مشکلات آنقدر به سر ما ریختند که نتوانستیم آن کار را بکنیم. اگر به اینجا رسیدیم، به این نقطه رسیدیم، بهترین تبلیغ را از اسلام کردیم. یعنی دیگر نیاز نیست که مقاله و کتاب بنویسیم، خود این جامعه میشود مبلّغ کافی است که از دنیا دعوت کنیم که بیایند و ببینند.
امروز - یک اشارهای بکنیم - مخالفین ما، در بعد سیاسی، مخالفین این خط و این فکر، خیلی دارند سرمایهگذاری میکنند. یک طیفی از مخالفین ما تشکیل شدهاند که این طیف خیلی عجیب است؛ از چپهای افراطی افراطی تا سرمایهدارهای بزرگ زالو صفت اینها دارند با هم همکاری میکنند که نگذارند اسلام معرّفی بشود. حالا شما در ذهنتان میگویید، چپیها چرا؟
دلیل دارد مثلاً گروهی مثل پیکار با اقلیّت فدایی خلق با مجاهدین خلق که برای خودشان یک فکری دارند، فکر میکنند اگر اسلام موفق بشود، تز مارکسیستی آنها شکست میخورد. در دید آنها خدا و دین مخدّر است و دین مایه ارتجاع است. آنها میگویند: اگر اسلام موفّق بشود و نارضایتیها را کم بکند و طبقه مستضعف را جذب بکند، شعار اینها در جامعه خریدار ندارد، یعنی روزی دیدید مارکسیستی بیاید در کارخانه شما و شعار بدهد که شمال از کارفرمای کارخانه ناراضی باشید و ببینید که زحمات شما در کنار این دستگاههای داغ از یک کانالی به کاخ فلان سرمایهدار میرود. اگر دیدید این جوری است، ناراضی هستید، ولی اگر دیدید اسلام آن طوری کرد که کارگر کارخانه دید سهام دارد یا دید که زندگی مدیر کارخانه هم با او چنان فرقی ندارد و دید نزدیک به هم هستند و دید حقوقش تأمین میشود، حاضر نیست گوش به این شعارها بدهد.
لذا میخواهد جلوی او را بگیرد. سرمایهدارها هم همین طور حالا روشن شده که چرا مخالفند و قضیّه روشن شده که دلیل مخالفتشان چیست؟ یک عدّهای بیبند و بار در این مملکت هستند که شما هم میشناسید، ما هم میشناسیم، تمام وجودشان را لذّات شهوترانیها، شب گذرانیها و لب دریاها و کافهها و کابارهها و این ولگردیها تشکیل میداد. اینها در این مملکت زیاد بودند و اتفاقاً دستشان در عرب و عجم بود و خودشان هم در ردههای بالای مملکت بودند. یک روز خارج بودند، یک روز داخل بودند، یک روز لب دریای شمال بودند، یک روز لب دریای جنوب بودند. شبها در کابارهها بودند، روزها تا ظهر میخوابیدند، هنوز هم هستند. اینها میبینند که در این زندگی آینده هیچ چیز ندارند، یعنی همه راهها بسته شده است، حتی آنهایی که اداره به خاطر سکرتری (منشی) که داشتند (خانمی که در کنارشان بود) محیط عیاشی بود، محیط لاس زنی بود، میبینند اینها هم دارد جلوگیری میشود. پس ولگردها و شهوترانها و خوشگذرانها باز مخالفند. سرمایهدارها مخالفند، چپها مخالفند، بخاطر آن فکرشان، ولگردها مخالفند برای خودشان، این دلّالهای زالو صفت هم که میخواستند یک جوری انگل اجتماع باشند، اینها هم مخالفند.
مجموعه اینها آمدهاند یک طیفی درست کردهاند و هر کسی از اینها یک علمی بلند کرده است. حالا هر کسی میخواهد باشد. متأسفانه، اینها گاهی میروند زیر پرچم رئیس جمهور کشور؛ یعنی رئیس جمهوری که با آراء این مردم آمده تا این کشور را اداره بکند.
این قابل قبول نیست. در محیط آزاد باشند، امّا این قابل قبول نیست. طبقه ناجور اداری، طبقه ناجور سرمایهدار، طبقه چپ، مثلاً رنجبران چه تناسبی با رئیس جمهوری دارند. فلان سرمایهدار یا بازاری یا کارخانهدار چه تناسبی دارد با اینکه اینها همه با هم جمع میشوند و یک طیف آن جوری درست میکنند و وقتی که یک جریانی میشود، میبینیم درست همهشان آنجا هستند. مجاهد خلق چقدر به رئیس جمهوریی یا به من و یا به شما نزدیک است. اگر مجاهد خلق در جهت مستضعفین کار میکند. چگونه میشود که امروز با جریانی همکاری کند که آن جریان امروز در نقطه مقابل ادّعاهای او است؟ علّت این است که این مجموعه مخالف جمهوری، در این راه دست به دست هم دادهاند که این راه خطّ امام، به عنوان خطّ اسلام موفّق نشود. اگر این موفّق بشود، ادّعاهای آنها رنگ نخواهد داشت.
[1] سوره مبارکه اسرا، آیه شریفه 29: و نه هرگز دست خود (در احسان به خلق) محکم به گردنت بستهدار، و نه بسیار باز و گشادهدار، که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست.