سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع کارکنان سازمان تبلیغات اسلامی

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع کارکنان سازمان تبلیغات اسلامی

پیرامون ارزش تبلیغات در دنیا و اوضاع انقلاب در مرحله پیروزی و بعد از آن

  • تهران
  • سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۶۲

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین

 اسباب شرمندگی بنده است که برادران بسیار عزیز و محترم و شخصیتهای علمی و اجتماعی در این گرما و ناراحتی هوای فشرده به اسم ملاقات بنده - که کوچکتر از آن هستم که حتی جزء شما هم به حساب بیایم - تحمل این مشکل را بفرماید، ولی به هر حال چیزی است که خودتان با محبت خودتان اراده فرموده‏اید، اینجا یک مقدار شرمندگی را تسهیل می ‏کند. 

 در مورد مسأله تبلیغات، آنچه که مربوط به خود شما است و آنچه که مربوط به کل نظام و انقلاب است، الان یک سرنوشت مشترکی پیدا کرده‏ایم و آن این است که همان طور که شما احساس مظلومیت می‏کنید، جمهوری اسلامی در کل دنیا چنین احساس مظلومیتی را دارد؛ یعنی واقعاً در سطح جهانی در مورد انقلاب ما ستم بسیار رفته است و خیی از حقایق و امتیازات این انقلاب و مردم عمداً مخفی مانده است و خیلی چیزهایی [را] که مربوط به ما نبوده، به عنوان چیزهای نامناسب به ما نسبت داده‏اند و در دنیا روی آن تبلیغ کرده‏اند.

 این چیز تازه‏ای هم نیست. اگر شما در کل تاریخ هم نگاه کنید، می‏توانیم تا ابتدا به عقب برگردیم و تاریخ را ببینیم، این جریان رسالت و نبوت است که همیشه مظلوم بودند. و وقتی هم که نمی‏توانستند منکر بعضی از صفات ارزشمند اینها شوند، یک چیزی اضافه می‏کردند؛ مثلاً، اینها ساحر هستند و یا از اجنّه می‏گیرند و چیزهایی از این قبیل. تا آن خوبی‏هایی را هم که مردم فهمیده بودند، با اسم سحر و جادو که حقیقت را قلب می‏کند. در تاریخ بپوشانند.

 در مورد جمهوری اسلامی، خوب، معلوم است که اینجا مسأله نبوت و رسالت نیست، ما پیرو رسالت پیغمبر هستیم، بعد از هزار و چهارصد سال همان راه را داریم احیاء می‏کنیم، ولی ظلمی که الان دارد به ما می‏شود و حقایقی که از حرکتی که در این مقطع از زمان اینجا دارد اتّفاق می‏افتد، در دنیا دارد پوشیده می‏شود، خیلی زیاد است، حالا در داخل کشور هم کم و بیش همین طور است.

 یعنی با همه این زبانی که ما داریم و با همه این اظهاراتی که ما می‏کنیم، باز هم می‏بینیم عده‏ای را در داخل کشور گمراه می‏کنند، گمراهی تا آن حد می‏رسد که دیده‏اید که بچه‏های محارب و تیپ‏های محارب وقتی که به زندان می‏روند و کمی به آنها می‏رسند، این طوری درمی‏آیند و توبه می‏کنند.

 اینها را چیز کمی ندانید. این توبه‏ها و جریاناتی که همین الان دارد روزهای دوشنبه از تلویزیون پخش می‏شود ما و کسانی که در زندانها بوده‏اند و دوران مبارزات گذشته را دیده‏اند، می‏دانند که با یک جوان مبارز برخورد کردن به صورتی که او توبه کند و بیاید جلوی دوربین، یعنی چه؟ خیلی از اینها هستند که می‏دانستند که بعد از توبه‏شان هم اعدام می‏شوند، اما به اینجا رسیده بودند که حقایق آنقدر در ذهن اینها مسخ شده بود که ترجیح می‏دهند که رسوا از دنیا بروند تا زشتی‏هایی که در جامعه ایجاد کرده‏اند و حقهایی که پوشانیده‏اند، یک مقداری جبران بشود.

شما ببینید، با ذهن اینها چه کرده‏اند و تبلیغات بر سر اینها چه آورده است که این بچه‏هایی که ته دلشان این طوری هستند و فطرتشان این طوری است، به این آسانی می‏شود اینها را متوجه کرد اینها را به آنجایی کشانده‏اند که بمب برداشته‏اند و آمده‏اند از کسی که مثل پدر مهربان و دنبال آنها است که آنها را نجات بدهد، انتقام بگیرند.

 پس معلوم می‏شود که در داخل کشور و در محیط خودمان هم تبلیغات کافی نیست و عده زیادی می‏توانند گمراه بشوند و مسأله هم تا حدودی روشن است که چرا این طور است. برای این که کارها و ادعاها و اهداف فرق می‏کند. آدم اگر یک انقلاب محدود کرده بود، مثلاً فرض کنید انقلاب صنعتی، کشاورزی و یا انقلاب محدود سیاسی و به یک گوشه از زندگی دنیا ما می‏خواستیم دست بزنیم، این همه دشمن نداشتیم. این کار نیست، این انقلاب در دنیای امروز واقعاً انقلاب است.

 البته اگر به زمان پیامبر، هزار چهارصد سال پیش، برگردیم، انقلاب نیست. ما تازه سایه‏ای از آنچه هستیم که پیامبر آورده است. یعنی ما نوآوری به آن معنا نکرده‏ایم. اما آنقدر دنیا خراب شده است که ما حرفی را که هزار چهارصد سال پیش پیامبر(ص) فرمود و اجرا هم کرده‏اند، الان داریم مطرح می‏کنیم، انقلاب است.

 چون دنیا حسابی روی مسیر دیگری رفته است و برگردانیدن دنیا یعنی برگرداندن بسیاری از اصول و ارزشهایی که در دنیا حاکم است و مردم در آن مسیر حرکت می‏کند.

 ما می‏دانیم و این برای مستکیران دنیا و دنیادارها و برای طاغوتها خیلی گران است که این جوری یک کشوری که دهها و صدها سال بار استکبار را تحمل کرده و زیر ستم و در اختیار مستکبران بوده، این ندای بزرگ را سر بدهد و موفقیت سریع را بدست بیاورد و دل دیگران را هم روشن کند و یک افقی جلوی چشم محرومان باز کند. این برایشان تحملش مشکل است.

 من همین حالا پیش از اینکه خدمت شما بیایم. در طبقه بالا جمعی از فرماندهان ثاراللّه، یکی از محورهای عملیات والفجر 3 آمده بودند و گزارش کار خودشان را می‏دادند. همین حرفهایی که چند دقیقه‏ای طول کشید که گزارش بدهند، کافی است که در اختیار دنیا بگذارند و دنیا با این آدمهای تازه‏ای که در دنیا پیدا شده‏اند آشنا شوند در کدام مقطع از برخوردهایشان این طور بوده که در یک دشتی در این مراحل اخیر که عراق پاتک می‏کرد گزارشی می‏دادند. حدوداً چهارصد تا تانک بر سر این بچه‏ها ریخته باشند و بعضی از تانکهایشان هم طوری بود که حتی آر. پی. جی و موشکهای ما روی آنها کاربرد نداشته است؟!

 یعنی موشک می‏خرود و منفجر می‏شد، ولی آن تانک راه خودش را ادامه می‏داده است!

 اینها می‏گفتند، ما اینطور با این تانکها مقابله کردیم که صبر کردیم و اینها را نزدیک خاکریزهایمان کشاندیم، با نارنجک می‏رفتند و سوار این تانکها می‏شدند و آن جایی که در سوراخها نارنجک را بایستی می‏گذاشتند، قرار می‏دادند. این جور با تانک می‏جنگیدند که عراقی‏ها که فرمانده‏هایشان اسیر شده بودند، می‏گفتند که تصور چنین سربازهایی اصلاً برای ما نمی‏شود و واقعاً هم نمی‏شد.

 شما این را خیلی مهم بدانید که تانکها ریخته بودند روی خاکریز و آنقدر گلوله به خاکریز زده بودند که خاکریز را صاف کرده بودند؛ یعنی گلوله خورده و خاکها ریخته پایین و پایین‏تر تا خاکریز صاف شده است. اینهایی که آمده بودند، در گزارششان بودند که سی‏و پنج، شش نفر بودند و می‏گفتند، همه‏شان و اکثراً در این عملیات مجروح هستند و با این جراحت به اینجا آمده‏اند. یعنی، یک سرباز، حالا چقدر باید خوب باشد و چقدر باید روحیه‏اش عالی باشد که این گونه، بجنگد. همین یکی را دست هنرمند مخلص بدهند و بگویند این را آرایش تبلیغاتی کند و به خورد مردم بدهد و این قهرمان را به دنیا نشان بدهید مکتبی که این طور قهرمانانی درست می‏کند.

 این یک گوشه کوچکی از سه سال جنگ ما است؛ یعنی یک روزنه و دو روزنه از سه سال تاریخ این جنگ است. باید تکان بخورند، باید فکر بکنند که چه است و جریان در کجا است، یا همین چیزی که الان اشاره کردم: این صحنه‏ای که شبها در تلویزیون می‏بینید صدها نفر بچه‏های جوان نشسته‏اند آنجا و خودشان اینطور تاریخ کثافت‏کاریهای خودشان را حلاجی می‏کنند و توضیح می‏دهند و گذشته خودشان را این طور باز و رسوا می‏کنند.

 به خدا در تاریخ همه انقلابهای دنیا و مبارزات و درگیری یک حکومت با معارضینش چنین چیزی وجود ندارد.

 ما موج توبه دیده‏ایم، اما خیلی فرق می‏کند. یک جاهایی هست که توبه کرده‏اند و برگشته‏اند، اما این جوری که این بچه‏ها بحث و تحلیل می‏کنند و بزه‏کاریها، بدبختی‏های خودشان را به رخ مردم می‏کشند، خیلی مهم است.

 یادتان است هفت، هشت سال پیش در زمان طاغوت اگریک نفر را پیدا می‏کردند که توبه می‏کرد و برمی‏گشت و اظهار ندامت می‏کرد، در همین حد اظهار ندامت چقدر بزرگ می‏کردند.

 ما در زندان که بودیم، اگر می‏شنیدیم یک نفر مصاحبه کرد(حالا هر که می‏خواهد باشد از مذهبی‏ها که کم اتفاق می‏افتاد که مصاحبه بکنند، از توده‏ای و چپی‏ها گاهی اتفاق می‏افتاد که مصاحبه می‏کردند) در زندانها واقعاً دق می‏کردیم، یعنی همه دردها و شکنجه‏ها و فراقها و مشکلات و کمبودها یک طرف، اینکه می‏دیدیم یک مبارزی رفته پشت رسانه‏های جمعی و از کار خودش اظهار ندامت کرده، این بیشتر زندانی را خرد می‏کردو بعد این چهره‏های بزرگشان، قهرمانهایشان، پیشتازانشان، تحلیل‏گرانشان و مغزهایشان بعضی از اینها در دوره سابق طولانی در زندان بوده‏اند. آن موقع شکنجه هم می‏شدند، اذیت هم می‏شدند، خیلی هم تحت فشار بودند و خم به ابرو هم نیاوردند. اما حالا در مقابل حق که قرار گرفته‏اند و در زندان فرصت پیدا کرده‏اند فکر کنند، این طور برمی‏گردند.

 این صحنه را آدم کجا ببرد؟ حالا غربی‏ها دارند می‏نویسند. همان برنامه‏های تکراری که ایران دارد! اگر این برنامه‏ها تکراری و آسان است، شما درست کنید؟ چرا شما نمی‏توانید بین مبارزان ایرلند بروید؟ چنین کاری بکنید؟ شما چپی‏ها نمی‏توانید در لهستان مخالفانتان را وادار کنید که یکی‏شان با شما حرف بزنند و در همه جا، شورویها چرا از این توبه کرده‏ها ندارند، این چیز کمی نیست که شما همینطور بنشینید و بگوئید که تکراری است.

 اینها خیلی‏هایشان سی سال است، سی‏و پنج سال است، چهل سال است که به اصطلاح خودشان در میدان مبارزه بودند، قهرمان شده بودند و در هجرت برای خودشان مبارزه می‏کردند، ولی خوب! مبارزه در خارج خیلی مایه نمی‏خواهد و با آن وضعشان بعضی‏هایشان بیست و پنج سال در زندان شاه بودند و مقاومت کردند، افسران حزب توده این طرف آمدند. حالا بگویند با فشار اینها آمده‏اند. ببینید، شاه و ساواک چه کارهایی بر سر اینها می‏آورد و حرف نمی‏زدند. بازجویی هم پس نمی‏دادند.

 حالا یک کسی که اول افسر بود و سی‏سال در زندان بود، حالا آمده بعد از انقلاب رفته آن طرف، حالا که او را می‏گیرند، در وجدان خودش می‏بیند که مقابل چه حقی قرار گرفته؟ چه کسی طرف شده؟ با این نیروهایی که در جبهه‏ها می‏جنگند، با این محرومانی که در پشت جبهه هستند، با این بچه‏هایی که این طور فداکاری می‏کنند، با این بازجویی‏هایی به آن خوبی، به آن قاضی‏هایی با آن خوبی. اما دین و وجدان هم حد کافی دارند. وقتی که مواجه می‏شوند، وجدانشان به اینها می‏گوید که بیایید و تسلیم بشوید. این حماسه و این ارزش و این چیز بسیار زیبا را دنیای استکباری حاضر نیست در دنیا مطرح بکند. این برنامه‏ای را که آقای مهندس موسوی، نخست وزیر ما، در مجلس خواندند، حالا آقایان فرصت پیدا می‏کنید مطالعه‏ای کنید.

 یک انقلاب با این خصوصیاتی که ما داشتیم، یعنی از روزی که پیروز شده، تا امروز ما می‏دانیم چقدر مشکل داشتیم و چقدر دست و پنجه نرم کردیم. خوب، ما یک جمعی از مردمی بودیم که هیچ گونه تجربه سیاسی، نظامی، اقتصادی، انتظامی، تبلیغاتی، اطلاعاتی، امنیتی هیچ چیز نداشتیم. ما طلبه‏ها بودیم. اساس کار با آن بازاریها بود و با آن دانشجویان و مردم عادی، فقرا و روستائیان و اینها. ما که در گذشته در صحنه نبودیم که چیز یاد بگیریم، نه مجلس بلد بودیم، نه قانون نویسی بلد بودیم، هیچ چیز.

 ما از روز اول که وارد حکومت شدیم و به اندازه همه دنیا هم مشکلات بر سرمان ریخت، لانه جاسوسی آمریکا اینجا بود، توطئه می‏کرد، در خود یک دستگاه فاسدی را تحویل گرفتیم، همه را بیرون نکردیم، چقدر از این ادارات و این کارخانجات و این مؤسسات اقتصادی و این شرکتها و این همه تأسیسات که ما در همه آنها نبودیم. اینها همه آنهایی بود که تحویل گرفتیم. یک عده مدیرانشان فرار کردند و رفتند و پولها را هم برداشتند و رفتند، فنی‏ها خیلی‏هایشان رفتند، دانشگاهها همان‏ها بودند، مدارس همانها بودند.

 خوب، هنوز هم اکثریت این قسمتها، آن کادر اداری و اینها همه‏شان هستند. سطح بالاها بیشتر عوض شده است. اینها را گرفتیم، دشمن هم در داخل، خدا می‏داند که چه بود. نیروهای چپی، این لیبرالها و این گروهکها و ساواکی‏ها و این طرفداران شاه که همه‏شان مانده بودند، آنهایی را که برای قانون اساسی در زمان بختیار تظاهرات می‏کردند ما قتل و عام نکردیم، همه‏شان هستند، نه تنها قتل عام نکرده بودیم. یک ماه بعد ساواکی‏ها آمده بودند در همین چهارراه، راه بندان ایجاد کرده بودند و حقوق می‏خواستند و می‏گفتند چرا حقوق ما را نمی‏دهید؟!

 همانهایی که آن طوری بودند ، چند تا از آنها را گرفتند، به زندان بردند، بقیه را رها کردند و رفتند و هنوز هم طلبکاری می‏کند. این وضع ما بود. با این جامعه و این اوضاع، و دشمنان را که می‏شناسید، از بیخ گوشمان گرفته تا آن سر دریاها، این کشورهای همسایه که یکی از آنها عراق است و ظالم و متجاوز است و بقیه هم آنهایی هستند که پول در اختیارش گذاشتند، اینها همسایه‏مان بودند. این طرف هم شوروی که آمد و افغانستان را در بیخ گوش ما گرفت و آمریکا هم اینجا برای کودتا برنامه‏ریزی می‏کرد. که پشت سرهم دیدید که کودتا کشف شد، بعد هم که ما اینها را این طوری کشف کردیم، آن محاصره اقتصادی به وجود آمد. اصلاً سابقه ندارد که این همه کشور در دنیا بنشینند و تصمیم بگیرند که از یک کشوری بخرند و یا بفروشند، آن هم کشوری که آنچنان وابسته بود. هیچ چیز نداشتیم، ما اگر در این کشور پول می‏خواستیم، باید نفت می‏فروختیم، اگر کارخانه‏مان می‏خواست بگردد باید مواد و یا قطعه می‏گرفتیم، اگر ارتش‏مان هم خواست کار بکند، باید قطعه می‏گرفتیم و همه کارهایمان یک سرش به آنجا بسته بود در داخل‏مان هم این طور کردند، که خوب با آن آزادی که ما از اول داریم، آن مطمئن نبود، که زیر سرش هم بمب نگذارد و ضدحزب جمهوری اسلامی، همین نخست وزیری، خیلی جاهای دیگر، دادستانی انقلاب و نمونه‏های دیگر حساس‏ترین جاها بودند.

 یک وضع این طوری برای ما درست کردند. در طول چند سال، ما خودمان رااز آب کشیده‏ایم، همه ارگانهایمان را کم و بیش سالم کرده‏ایم، ارگانهای جدید انقلاب ساخته‏ایم، امکانات به مردم رسانده‏ایم، ماده یک مقدار کم و زیاد رسانده‏ایم، طوری بوده است که نگذاشته‏ایم قحطی به جود بیاید. این محتکرین و نیروهای زشت انسانی که همیشه از چنین موقعیتی سوء استفاده می‏کنند.

 ما باز نخواستیم جلاّدوار با آنها برخورد کنیم، می‏خواستیم مهلت به آنها بدهیم که خودشان را اصلاح بکنند. اگر اینها نبودند، این گرانی و این چیزها هم پیش نمی‏آمد و اوضاع عادی‏تر از اینها بود، منتها اینها هستند.

 در شرایط این جوری، سازندگی کار خودش را گرفته، کارخانه‏ها راه افتادند، نفت راه افتاده، صنایع‏مان راه افتاده‏اند، راهها دارند تأمین می‏شوند و می‏بینید دیگر در این پنج سال ما خیلی از جبهه‏های اقتصادی را فتح کرده و به جلو رفته‏ایم، در کنار این دولت موفق شده و تلاش کرده و برنامه‏ریزی کرده، موفق شده است که این برنامه‏ای را که در این شرایط جنگ، ضد انقلاب، محاصره اقتصادی و مخالفتهای مرموزی که در این مدت وجود داشته است، تنظیم و عرضه کند.

 عده‏ای خبر دارند؛ یعنی دولتهای خارجی خیلی‏هایشان از پیش، از گوشه و کنار با گزارشهای سفارتخانه‏ها از نکات این برنامه خبر دارند؛ زیرا در گذشته پخش شده و سری نبوده است. برای آنها واقعاً اعجاب‏انگیر است. یک ملتی این گونه در حین حرکت مبارزه می‏کند، مخالفین را دفع می‏کند و برنامه‏ریزی می‏کند و آینده‏نگری می‏کند و برای بیست سال آینده برنامه می‏ریزد و می‏دانند که چقدر می‏خواهند نیروی انسانی داشته باشند، چقدر می‏خواهند برق داشته باشند، چقدر می‏خواهند راه داشته باشند، چقدر می‏خواهند راه آهن داشته باشند، همه اینها را نشسته‏اند روی کاغذ آورده‏اند و برنامه کرده‏اند آن هم نه خیالی، یعنی با توجه به امکانات همه این برنامه را تنظیم کرده‏اند و داده‏اند.

 اگر دنیا منصفانه با این انقلاب برخورد می‏کرد، باید می‏پذیرفت که مردمی در این قرن دارند اعجاز می‏کنند، مردمی که جنگشان آن طوری است و مبارزه با ضدانقلاب داخلشان و استکبار جهانی‏شان این گونه است و برنامه‏های سازندگی‏شان و عادی سازی کشورشان این طوری است.

 تنها ما هم نیستیم، نه به خاطر ما، چون اگر امروز در دنیا ثابت بشود یک ملتی می‏تواند با شرق و غرب دربیفتد و با داخل و خارج مبارزه کند، ضمن حل مشکلاتش آن هم نه به صورت بولدوزروار، تر و خشک را با هم سوزاندن و گناهکار و بی‏گناه را اذیت کردن، بلکه با حساب و در عین حال؛ برنامه‏ریزی که آینده‏اش را تنظیم بکند. اگر دنیا قانع بشود که می‏شود بسیاری از کشورها دنبال این راه می‏افتند و فردا دلیلی ندارد که ملت عراق و مصر، ملت عربستان سعودی و سایر مردم کشورهای مسلمان به فکر بیفتند که چر ما راه ایران را نرویم، آزاد زندگی می‏کنند، در سمینارها و کنگره‏های بین‏المللی و جهانی سرشان از همه بالاتر است، نه ملاحظه آمریکا می‏کنند و نه ملاحظه شوروی را می‏کنند، نه ملاحظه ارتجاع را می‏کنند، نه ملاحظه پولدارهای دنیا را می‏کنند، نه وحشت از نخریدن دارند و نه وحشت از نفروختن دارند. حرفشان را می‏زنند. آنچه که عقیده‏شان است، ابراز می‏کنند.

 این خیلی آزادی لازم دارد، نماینده ما آنجا آزاد، حرف می‏زند، آزاد فکر می‏کند و دیگران تحقیر می‏شوند. فلان نماینده کشوری که می‏آید و می‏بیند که رأیش باید همراه رأی آمریکا و شوروی باشد، در درون خودش کوبیده می‏شود که این آقا کنار من نشسته و حرف می‏زند و من باید طوطی باشم؛ این انسان است و من طوطی.

 اگر دنیا ببیند، در اینجا چه می‏گذرد، آینده استکبار جهانی مخدوش است. این است که نمی‏خواهند واقعیت حال ما منتشر بشود و سختشان است. همین عربستان سعودی چقدر آدم از کشورهای دنیا می‏آیند آنجا، خودشان می‏گویند نزدیک دو میلیون آدم می‏آید. آن ایرانی‏ها هستند در آنجا غصه فلسطینی‏ها را می‏خورند و این ایرانیها هستند که غصه کشورهای اسلامی را می‏خورند، اینها هستند که حبسشان می‏کنند، اذیتشان می‏کنند و توی سرشان می‏زنند باز هم فریاد مرگ بر آمریکا را بلند می‏کنند.

 هر کسی که آنجا باشد، وجدانش تحریک می‏شود که اینها چه هستند و چه کسی هستند؟ نمی‏شود آدم این قدر بی‏شعور باشد که این مسائل را نفهمد و الحمدللّه حماسه‏ای که این ملت آفریده و این حمایتی که این مردم از انقلاب می‏کنند و آن قاطعیتی که امام دارند، چیز عجیبی در تاریخ دنیا است. اینکه یک شخصیتی این جوری مثل حضرت امام بروز کند، این نعمت را دیگران نمی‏توانند داشته باشند، چون همه شرایط برای این انقلاب فراهم است و این مردم و این انقلاب با هم تناسب دارند. اگر رهبری مثل امام در جای دیگر بود، ممکن بود نیروهای رهبری‏اش هرز برود و این ملت هم اگر رهبری مثل امام نداشت ممکن بود که این فداکاری‏هایش هرز برود. این مجموعه واقعاً این طور خوب از آب درآمد و این مجموعه چیز بسیار باارزشی است، برای کشورمان است و در منطقه و جهان چیز وحشتناکی است و برای استکبار و ارتجاع و امپریالیسم بین‏المللی کابوس شده است و ما باید قدر این را بدانیم. شما برادران سازمان دهنده تبلیغات کشور مسؤولیت عظیمی دارید و باید کار بکنید، یعنی همان فداکاری که بچه‏های شما در جبهه می‏کنند، شما هم باید به همان شکل فداکاری بکنید. خیلی از کارهایی که بچه‏های ما در جبهه الان می‏کنند، منعکس نمی‏شود. وقتی که می‏گوئیم سرباز گمنام، بعضی‏ها حضرت علی(ع) را هم سرباز گمنام معرفی می‏کنند.

 او که گمنام نیست و اسمش همه دنیا را پر کرده است این سربازان گمنامی که در جبهه با تانک مواجه می‏شوند و همان جا تانک را منفجر می‏کنند و خودشان منفجر می‏شوند، سربازان گمنام هستند. آنها پیش خداوند اجر عظیمی دارند که آن جوری دارند کار می‏کنند. خوب، بگذارید در جبهه تبلیغات هم همین طور باشد. چرا نباشد؟ چرا ما غصه بخوریم از اینکه ما یک کاری کرده‏ایم که دنیا به اندازه کافی و حتی ایران به اندازه کافی نفهمیده است؟!

 البته، بهتر این است که بفهمد ما طرفدار این نیستیم که مخفی بماند، ما طرفدار این هستیم که ارگانهایمان شناخته شوند، خدمات شناخته شود، سربازان ما شناخته شوند.

 مردم مایل هستند که بشنوند و قدردانی کنند، ولی مواردی هم پیش می‏آید که از بس کار خوب می‏شود و از بس کار می‏شود که خیلی‏ها هم شناخته نمی‏شوند. الان هر کسی هر جایی که هست آنهایی که مخلص این انقلاب هستند، بدون اینکه فکر بکنند که دیگری می‏بینندشان و یا نمی‏بینند، کار می‏کنند و آن کارها است که ارزش و اثر دارد. نامدارها خیلی مؤثر نیستند، یعنی آن اثر اساسی مال سریازهای گمنامی است که در جبهه خدمات دارند کار می‏کنند و عامل محرکشان خداوند و وجدانشان است و آنها می‏دانند که اجرشان پیش خداوند است و به خاطر وجدانشان و خداوند و آن حقیقتی که تشخیص داده‏اند، کار می‏کنند و اینها مأجور هستند و البته اگر لطف خداوند شامل باشد، در دنیا اجرشان را می‏دهد و یا در آخرت می‏گیرند.

 این معنایش این نیست که من بگویم سازمان تبلیغات مظلوم بشود و هیچ کس نشناسد، چرا که باید بشناسد. من هم قبول دارم که خدماتی را که انجام می‏دهید، به آن اندازه خود مردم نمی‏دانند، ولی این وضع در جبهه‏ها هم هست، در جهاد سازندگی هم هست، در سپاه هم هست، این وضع در خیلی جاها هست.

 بعضی‏ها البته هستند که تصادفاً زیان بیشتری دارند و در جامعه شناخته شده‏اند، مثل خود من و امثال بنده، اما عده زیادی هستند که بیشتر از ما کار می‏کنند و شناخته شده هم نیستند. عیبی هم برای خودشان نباید باشد و می‏ماند، وقتی که یک سازمان تبلیغاتی در [که] خودش مبلغ دیگران است، معرفی نشود مثل نمکی است که شوری خودش را در درون خودش بگوید، ندارم و غصه بخورد از نداشتن شوری!

 بحثی نیست، شما آمده‏اید که اصلاً دیگران را معرفی کنید، شما برای این آمده‏اید که خدمات دیگران را معرفی کنید، به همین دلیل امکانات کم می‏شود. ولی یک نکته‏ای در سخن برادرمان آقای شروعی بود. دو نکته را یک جوری باید جمع بکنیم: خودیها یا وابستگی. این فقط در دولت و خارج و اینها نیست. در سازمانهای داخلی هم هست. اگر یک زمان بخواهد بدون وابستگی کار کند و بخواهد مستقل در خودش باشد، این جور است و اگر وابسته به دوست و جاهای دیگر باشد، این یک جور دیگر است و تفاوت می‏کند.

 ما الان مطرح می‏کنیم، تبلیغات مردمی؛ مثل وضعی که روحانیت قبل از انقلاب داشت، ما پیشتاز انقلاب به هیچ نحوی مطرح نبودیم. آنقدر برای مردم مطرح بودیم که در مقالات تحلیلی آن زمان نوشتند که روحانیت شیعه با روحانیت سنی فرقش این است روحانیت سنی در کشورهای سنی وابسته به دولت است و روحانیت شیعه در کشورهای شیعه وابسته به مردم است و اثر بدی برایش قائل بودند و در تحلیلهای شهید مطهری هم هست که از بعضیها نقل می‏کردند که این ممکن است عوام زدگی برای مردم بیاورد؛ برای این که وابسته به مردم است و مردم را می‏خواهد راضی بکند و ممکن است نوعی تظاهر و با حالت غیرواقعی نشان بدهد.

 آن موقعها ارزش توجه به مردم، مثل امروزه کشف نشده بود، یعنی در مقابل مردم، عوام زدگی و مردم زدگی مسأله‏ای نیست. اصلاً در خود مردم آدم باید باشد و آن چیزی که روحانیت ما قبلاً داشت، در مقابل مردم خوب، یک وابستگی داشت.شما خودتان شاهد هستید، ما اگر یک ماه رمضانی نمی‏رفتیم و یا می‏رفتیم و کارمان نمی‏گرفت، چند ماه بعدش وضعمان بد بود. این وضع بود. اما حالا که به این وضع است، ما خوب احساس می‏کنیم که با مردم ارتباط داشتن خوب است، عیبی ندارد یعنی آن حسن است و یک نکته بسیار بالایی است.

 این همه نیرویی که الان در جبهه هست. اگر ما می‏خواستیم حقوق بدهیم، مثلاً مثل حقوق ارتشیها اصلاً نمی‏توانستیم، اگر می‏خواستیم این قدر حقوق بدهیم، اگر بنا بود تدارکات جبهه را خودمان بفرستیم، خوب نمی‏توانستیم این همه نیرو را با این شرایطی داریم تأمین کنیم.

 امروز مردم اینجوری هستند. روستایی خودمان آنجا می‏آید کوپن برنجش را می‏گیرد، کوپن روغن را می‏گیرد، کوپن چای و قند و شکرش را می‏گیرد، کمتر مصرف می‏کند برای این که آخر ماه یک مقدار بماند و بتواند به جبهه بفرستد. این خیلی خوب است، این گونه وابستگی‏ها بسیار خوب است.

 اینها جنگ را دارند اداره می‏کنند. امروز آدم می‏بیند، از هر دهی از هر روستایی از هر دهستانی و منطقه‏ای یک کامیون، یک وانت راه افتاده و تدارکات جبهه را دارد می‏برد. این جور حرکت باشد. تبلیغات را هم خیلی آسان می‏توانیم این جوری تنظیم کنیم. شما ارتباطتان را با مردم درست کنید. صندوقهای خاصی داشته باشید، خودتان ابتکار کنید، لازم نیست ما بگوئیم.

 ما یک وقتی که در رژیم سابق مبارزه می‏کردیم، به ذهنمان رسیده بود و جزء ایده‏هایمان بود، طلبه‏ها یک صندوقی داشته باشند، وقتی که می‏خواهند بروند مسافرت تبلیغ، واقعاً غصه کرایه ماشین‏مان بود که تا آنجا برسیم برای برگشت، اگر آنجا منبر نمی‏گرفت، معلوم نبود چطوری برگردیم. اکثر طلبه‏ها این جوری بودند. از خانه یکی از آقایان مجبور بودیم یک مقدار قرض کنیم و برگردیم.

 آن موقع فکر می‏کردیم که موقع رفتن به اندازه خرج رفت و برگشتمان و مخارج زن و بچه‏امان بگذاریم و برویم و بعد هم هر چه درآمد بود، اینها را در یک صندوق بریزیم، یعنی یک صندوق درست بشود درآمدها را در آن بریزیم و به اندازه مخارجمان برداریم که از مردم مستقیماً چیز نگیریم. جزء فکرهای آن زمان بود، من نمی‏دانم الان آنها کاربرد داشته باشد، به هر حال، اگر یک نظامی به وجود بیاید که مردم این تبلیغات را اداره بکنند. این ممکن است مفیدتر و مؤثرتر باشد و ممکن است در ذهن مردم مسائل این جوری بشود، مسائل یک اثر بیشتری دارد. در عین حال وابستگی به دولت جمهوری اسلامی هم هیچ عیبی نیست جمهوری اسلامی غیر از شما که کسی نیست. اگر جوری باشد که دولت همان طور که الان خرج بقیه کارها را می‏دهد، من به این وابستگی اعتراض دارم و عیبی می‏بینم.

 و خوشبختانه ما الان در وضعی هستیم که هر دو شکلش خوب است و شما سعی کنید، ان‏شاءاللّه تلاش بیشتری بکنید برای این که مردم را روشن بکنید، تلاش بیشتری بکنید برای این که شبهه‏هایی را که ضدانقلاب و رادیوهای بیگانه در ذهن بچه‏های مردم می‏کنند، در بیاورید.

 و این هدایتی که آدم الان می‏کند، اثرش خیلی زیاد است، من شما را زیاد معطل کردم و زیاد حرف زدم و از اینکه وقت زیادی گرفته شده، معذرت می‏خواهم و از حضورتان در مجلس شورای اسلامی تشکر می‏کنم.

 بنده به عنوان یک فرد، آن مقداری که در توان دارم، ارزش خدمات شما را خوب می‏شناسم و تا آنجایی هم که بتوانم، حمایت می‏کنم.

 شما از خداوند و بعد از خداوند، از این ملت و امام شاکر باشید و از خدا بخواهید که به شما توفیق بدهد که این وظیفه مهم را به خوبی انجام بدهید.

    والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته