بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین، قالَ الْعَظیمِ فی کتابهِ اَعُوذُ بالْلّهِ مِنَ الشّیطان الرَّجیمْ، کلُ نَفْسٍ به ما کسَبَتْ رَهینَه»[1] .
به جای اینکه من از حضور شما که در این محفل شرکت فرمودهاید، تشکر کنم، آقایان اظهار محبت فرمودند و بنده را شرمنده کردند. به طور طبیعی کار اولمان آمدن به همین جلسات و صحبت با مردم است و کارهای دیگری که فعلا زمان بر ما تحمیل کرده و مشغول شدیم، کارهای اضافی ما است. لذا خیلی مایلم و خیلی خوشحالم که بتوانم در جلساتی از این قبیل شرکت کنم و وظیفهای اسلامی دارم که در تبیین دین و روشن کردن افکار مسلمانها، از آنچه در قرآن کریم خواندهام و فهمیدهام، با مردم در میان بگذارم. بنابراین از شما که مجلس را تشکیل دادید و شرکت کردید و این توفیق را به من دادید، متشکرم.
صحبتی که با شما در این محفل دارم، مربوط به شرایط موجود کشور است؛ براساس یک پایه علمی است که مطرح میکنم. خواهشم این است که به آن پایه علمی که مطرح میشود، توجه کنید که نتیجهگیری ما منطقی باشد. دوران گذارتاریخیمیدانید که الان در حال عبور از یک مرحله حساس تاریخی در کشور و منطقه خودمان هستیم. البته تاریخ هیچ وقت آرام نیست و سکون وجود ندارد و همیشه در حال حرکت است. آنی توقف ندارد. ولی حرکت تاریخ در منطقههای مختلف و شرایط مختلف زمانی و مکانی، همیشه مساوی و با یک سرعت نیست. گاهی تند، گاهی کند و گاهی معتدل است و موقعی که خیلی تند و سریع است، اسمش را جهش میگذارند؛ البته اگر جهش، برای حرکت تاریخ لفظ صحیحی باشد.
این یک سالی را که پشت سر گذاشتیم، قطعه بسیار سریع و تند از تاریخ کشور ما در جهت دگرگونی و انقلاب و جابجا شدن مهرههای سازنده و کنترل کننده اجتماع بود. این مراحلی که در پیش داریم، قطعه زمانی که الان در آن هستیم و در آینده نزدیک مواجه خواهیم شد، مرحلهای است که باید سریع و تند حرکت کنیم، برای این کشوری که از پیش بیسامان بود و گرفتار نابسامانیها بود، دوران اعتصابات و حدّت مبارزات و مرحله انتقال قدرت، کشور را دچار بحران کرد. این مرحله خاص به اضافه بدبختیهایی که ارث پنجاه سال حکومت شوم خاندان پهلوی بود، ایجاب میکند که با یک حرکت سریع و قاطع و کار جدّی و پشتکار کم سابقه، خودمان را آماده کنیم که وارد یک جامعه ایدهآل اسلامی بشویم.
در حرکت تاریخ و عامل حرکت تاریخ، نظرهای مختلفی است که نمیخواهم همه آن را در اینجا بگویم. دو جنبه متقابل و متضاد این نظرها را میگویم که بخشی از آنها مادی است و بخشی دیگر مادی نیست. ترکیبی از ماده و معنا است. یک نظر که امروز در خیلی جاها رواج دارد، نظریه ماتریالیسم تاریخی، مادیگری تاریخ و مشخص کردن حرکات تاریخ و پیشآمدهای زمان در عوامل صددرصد مادی و طبیعی است.
این نظریه، شاید در میان عده زیادی از افرادی که آشناییشان با مکتب اسلام کم است و مطالعات سطحی دارند، رواج فراوان داشته باشد. در مقابل، نظریه دیگری است که مربوط به اسلام است و آن این است که انسان را محور تاریخ قرار میدهد. انسان محور تکامل و تنزل حرکات تاریخ و حوادث جهان و پیشآمدها و آنچه را که در تاریخ رخ میدهد، جنگها، آشوبها، صلحها، تمدنها و همه چیزهایی که در زندگی با همه آنها مواجهایم، آن است. انسان است که اینها را میسازد. این دو نظر است. البته آن طرف که میخواهد صددرصد عوامل مادی را حاکم برجهان بداند، نظریه واحدی نیست.
این عامل را بعضیها عامل جغرافیایی، بعضیها عامل منطقهای و برخیها عامل فرهنگی خاص و زبان تعیین کردهاند. گاهی عوامل جنسی را که به قول «فروید» عقدههایی است که از واپس زده شدن غریزههای جنسی در طول زندگی انسان بروز میکند، عامل تاریخ دانستهاند. نظریه بسیار رایج دیگر، نظریه عامل اقتصاد است که به صورت تک عامل و زیربنای حرکت تاریخ معرفی میشود.
از دیدگاه اسلام، هیچ وقت این عوامل طرد نشده است؛ یعنی اسلام نمیگوید که مثلا اقتصاد و به دنبال آن عامل طبقه در حرکت تاریخ بیتأثیر است. به عنوان یک عامل از چند عامل مؤثر است. اسلام نمیگوید که عوامل فرهنگی خاص، تعصبهای زبانی، تعصبهای نژادی، منطقهای خاص و صنفی در حرکات تاریخ و حوادث جهان بیتأثیر است. اینها هم مؤثر است. حتی آنچه را که فروید ادعا کرده و غریزه جنسی انسان را به صورت عامل واحد معرفی کرد، به عنوان یک عامل قوی در حوادث جهان و حرکت تاریخ قبول میکنیم. همه اینها مؤثر است.
اما آن شکلی که اسلام میگوید، مؤثر است و آن شکلی که آنها میگویند هم موثر است، ولی خیلی تفاوت دارد. آن جوری که آنها میگویند مؤثر است، به صورت یک عامل جبری است که در نتیجه حرکات تاریخ به طور جبری و قطعی پیش میآید. اسلام این گونه نمیگوید. اسلام میگوید انسان محور تاریخ است. این عوامل در ساخت انسان مؤثر است. انسان را میسازد و در همان حالی که انسان حرکت میکند و تاریخ را به حرکت درمیآورد، خودش به نوبه خود تحت تأثیر این عوامل ـ منتها نه منحصر به این عوامل ـ ساخته میشود.
عوامل مؤثراز ابتدا که وجودمان در رحم مادر پایهریزی میشود، از همان نقاط اول برساخت انسانشروع رشد انسان، عوامل در ساخت انسان مؤثر است. دوره شیرخوارگی و تغذیه ابتدایی در ساخت انسان مؤثر است. فرهنگ خانواده در ساخت انسان مؤثر است. فرهنگ دبستان، دبیرستان و دانشگاه، انسان را به شکل خاصی میسازد.
در همین دوران که انسان تحت این عوامل ساخته میشود، تعصبهای خاصی که انسان به خاطر زبانش مثلا فارسی زبان و ترکی زبان و کردی زبان دارد، در شکل دادن انسان مؤثر است، علاقهای که به منطقه خود، به روستای خود، به شهر خود، به محله خود و به کشور خود دارد، در ساختن انسان مؤثر است، و خیلی چیزهای فرعی و کوچکتر که پیش میآید.
عقاید، افکار، ایدئولوژی انسان، مذهب، علاقه به دین یا علاقه به ضد دین و به هر مکتبی که انسان را تحت شرایطی درمیآورد، در ساخت و حرکت انسان مؤثر است. همه اینها انسان را و انسان تاریخ را میسازد؛ البته این عوامل گاهی یکی از آنها یا چند عامل از آنها در وجود انسان متحد میشوند. گاهی هم با هم در نزاع میافتند. مثلا اگر شما بخواهید فعالیت اجتماعی بکنید، به دلیل اینکه به سازمان آب وابستهاید و کارمند دولت هستید و کارگر دولت هستید، از این جهت یک تعصب صنفی دارید. تعصبی است که بعضی از حرکات شما را توجیه میکند و نشان میدهد شما به دلیل این که در این صنف هستید و به این چیز تعلق دارید، فلان عمل را انجام دادید. در همان لحظه به دلیل این که مسلمانید، ممکن است این راه تقویت شود، یعنی اگر تعصب صنفی شما به اضافه تعصب دینی در یک جهت بود، این دو عامل با هم همکاری و نیروی حرکت شما را قویتر میکنند. همین جا اگر مسأله زبان مطرح شود، یعنی اگر مثلا ایرانی هستید، فارس هستید، تعصب زبان فارسی هم به حرکتتان نیروی جدیدی میدهد. مثلا اگر زن باشید و وابسته به خانمها باشید و این حرکت ـ حرکتی که در هر جا مطرح است ـ در مسیر حقوق خانمها باشد، وابستگی جنسی برای شما یک عامل اضافی میشود. اگر این جنبه اقتصادی داشته باشد، به طبقه شما مربوط باشد، یعنی مثلا به نفع طبقه کارگر باشد و شما کارگر باشید، یک عامل اضافه میشود که حرکت شما را تندتر کند. ولی همین جا اگر وابسته به طبقه کارفرما باشید و حرکت در خلاف این جهت باشد، بقیه عوامل شما را به آن طرف میکشاند و این یک عامل، شما را به این طرف میکشاند.
بنابراین در موردی شما در وجود خودتان میتوانید احساس کنید که گاهی همه نیروها دارد، شما را به طرف هدف میکشد و به این طرف سوق میدهد. گاهی میبینید بعضی از نیروها و عوامل دارد شما را کنترل میکند و نمیگذارد حرکت کنید. مثلا اگر یک حرکت عاقلانه در اجتماعی به وجود بیاید و فرض کنید موافق مکتب اسلام باشد، یک مسلمان به دلیل اینکه مسلمان است، از درون خودش احساس میکند، نیرویی دارد او را به طرف حرکت میکشد که در مبارزه شرکت کند، اگر در عین حال سرمایهدار باشد و ببیند که در انتهای هر حرکت باید بخشی از سرمایهاش را از دست بدهد، در درون خودش یک نیروی جدید میبیند که این را کنترل میکند و میگوید در این حرکت شرکت نکن.
پس دو نیروی متضاد روی انسان اثر میگذارد. بستگی به این دارد که کدام یک از این نیروها در انسان قویتر باشد. تأثیر کدام یک از این عوامل بیشتر باشد. پس، از دیدگاه اسلام این انسان است که حرکت میکند و تاریخ را میسازد، منتها تحت تأثیر این شرایط و تحت تأثیر این مسائل در حرکاتتان زیاد اتفاق افتاد که احساس دودلی و تردید کردید، برویم یا نرویم، قطعآ برای شما تردید شد. در حرکات جزئی هم همین است. وقتی میخواهید انتخاب کنید، در بسیاری از موارد این حالت تردید را میبینید. این تردید معلول دو عاملی است که از دو طرف خودش را در وجود شما نشان میدهد.
در چنین شرایطی انتخاب با انسان است. معتقدیم که سرانجام این انسان است که انتخاب میکند و با انتخاب خود تاریخ سازی میکند. لذا از دیدگاه اسلام، انسان مسؤول است، چون حق انتخاب دارد.
آیهای که اول صحبتم خواندم «کلُّ نَفْسٍ بما کسَبَتْ رَهینٌة»[2] ، میگوید: هر
انسانی مسؤول عمل خود است. اگر مجبور بود، نمیتوانست مسؤول باشد. یعنی اگر شما تحت تأثیر عامل اقتصاد و طبقه یا نژاد یا جغرافیا یا عقیده مجبور باشید که فلان عمل را انجام دهید یا ندهید و اختیار نداشته باشید، مسئوولیت در زمینه سلب اختیار بیمعنی است. اگر تاریخ انسان ورق بخورد و انسان منصفانه تاریخ را مطالعه بکند و فکرش را از رسوبهایی که به او تلقین شد و در کتابها خواند، خالی کند، منصفانه میفهمد که حرکات تحت تأثیر یک عامل نبودند.
گفتم ایده بسیار رایج و پرطرفدار، الان همان ایده تز زیربنا بودن اقتصاد است که در تحلیل تاریخ به کار میرود که میگویند اصولا از وقتی که دوره اشتراکی اولی انسان شکسته شده ـ اگر چنین دورانی بود ـ و انسان سرمایهدار، کارفرما و کارگر به وجود آمد، بین این طبقه و آن طبقه، یعنی طبقه سرمایهدار و طبقه محروم و کارگر، همیشه تضاد بوده است. منافع اینها در تضاد بود. این همیشه میکوشید بیشتر سود ببرد و آن همیشه میکوشید، حق خود را بیشتر بگیرد و میخواهد تضاد را به همین خاطر به عنوان عامل محرک تاریخ معرفی کند. این حالت درگیری ادامه دارد. ابزار تولید ترقی میکند و روابط تولیدی به حال خودش باقی است و در این شرایط ابزار و تولید بالا میرود و به ماشین تبدیل میشود. ولی اگر روابط این دوران بخواهد بماند، نمیشود.
بنابراین طبقه کارگر که همراه ابزار تولید رشد میکند، رفته رفته تکامل مییابد و با یک انقلاب، طبقه سرمایهدار را عوض میکند و بجای دیگری درانقلابمیفرستد و نابودش میکند. با همین روش، بردهداری تبدیل به فئودالیته و دوره کشاورزی تبدیل به دوره سرمایهداری صنعتی میشود. با همین درگیری، سرمایهداری صنعتی به سوسیالیزم تبدیل میشود. ولی اگر انسان تاریخ را دقیقآ مطالعه کند، میبیند این طرز تفکر مصداق تاریخی ندارد و ایدهای است که دادهاند. فکری بود که به خاطر رسید.
وضعیت کشورهایبه جاهایی که انقلاب شد، نگاه کنید. به گذشته برنمیگردیم. همین زمانهای سوسیالیستیخودمان را که میبینیم، به این ترتیب نبود. مثلا شوروی وقتی میخواهد از روسیه تزاری به کشور شوراها تبدیل شود که حالا هست و رژیم سرمایهداریاش به رژیم سوسیالیزم موجود تبدیل شود، آن موقع هنوز به مرز صنعتی شدن نرسیده بود. یک کشور کشاورزی، فلاحتی بود و دوره فئودالیته را میگذراند و در بعضی از گوشههایش هنوز ایلیاتی بود. آن مراحل را هم ندیده بود.
مغولستان یکی از کشورهایی است که فعلا جزء کشورهای سوسیالیستی است. تحقیقآ از دوره ایلیاتی و صحراگردی که عشایرما در ده، بیست سال پیش داشتند، تحت فشار شوروی و چین به یک کشور سوسیالیستی تبدیل شد. اصلا این دورهها را ندید، کارگر به آن معنا نبود. این سری حرفها نبود. چیزهایی که کنار خودتان در این نزدیکیها دیدید.
حبشه فقیرترین کشور آفریقا بود. اگر دو روز کمک نگیرد، قحطی میآید. اصلا در آنجا کسی صنعت را نمیفهمد که چه است. از سوزن گرفته تا تانک و هواپیما را از خارج وارد میکردند. یک کشور صد درصد کشاورزی است که هنوز قسمتی از مردم آن صحرا گرد هستند. با یک کودتا تبدیل به کشور سوسیالیستی میشود. مبارزه طبقه کارگر و کارفرما و این چیزها، اصلا در آن اتفاق نمیافتد. چین هنوز که هنوز است، یک کشور سرمایهداری نیست. سرمایهداری که چه عرض کنیم، هیچ وقت صنعتی و در حد عالی سرمایهداری نشد و هنوز که هنوز است، به آن معنا صنعتی نشده است. در قسمت عظیم آن هنوز کشاورزی غالب است. سیسال است که از تاریخ سوسیالیزه شدن آن میگذرد. میبینید که آن تبیین تاریخی، اصلا معنا ندارد.
آن مصداق اصلا در آنجا پیدا نمیشود. کشورهای اروپای شرقی، آلمان شرقی، چکسلواکی، یوگسلاوی، بلغارستان، آلبانی، مجارستان و لهستان یا در جنگ تسخیر میشوند و یا در صحنه شوروی قرار گرفتند و رژیم کمونیستی سوسیالیستی در آنها اعلام شد و یا مثلا حزب کمونیستی در آنجا قوی شد و با کمکی که از خارج گرفتند، یک دفعه پیروز شدند.
به این شکل نبود که حرکت این جور باشد که طبقه کارفرما و کارگر بجنگند و مبارزه کنند تا طبقه کارگر پیروز شود. یمن در میان کشورهای عربی فقیر و ضعیفترین کشورهای منطقه است و میبینید که پیش از همه سوسیالیزم شد و از سرمایهداری عبور کرد.
کوبا در آن روزی که کاسترو موفق شد، کشوری بود که خواست فقط با محصول شکر و اقتصاد تک محصولی کشور خود زندگی کند. صددرصد کشاورزی بود. یک گروه آنجوری که تاریخش را خواندهاید، موفق میشوند شکل حکومت را عوض کنند. این وضع کشورهای سوسیالیستی است که میبینید.
رشد جمعیت از آن طرف کشورهای سرمایهداری را میبینید، مثلا ژاپن، آمریکا و انگلستان درژاپناز نظر سرمایهداری و صنعتی به اوج خودشان رسیدند. صنعت ژاپن آن قدر پیشرفته و قوی است که در یک ساختمان، به اندازه همین سالن، کامپیوتر و مغزهای عظیم الکترونیکی دارند، مثلا ترافیک تمام توکیوی عظیم یازده میلیون نفری را اداره میکنند. زبالههایشان را از طریق لولهها و ماشینها و نفسکشهای قوی داخل مخازن زباله میفرستند و در همانجا تبدیل به کود و چیزهای دیگر میکنند و برمیگردانند. راههای چند طبقهای، ترافیکشان را حل کرده است. صنعت شان را میبینید که آمریکا را هم دارد تصرف میکند. کشوری که به آن اوج سرمایهداری و به آن اوج صنعت رسید، چطور آنجا این حالت پیش نمیآید؟
در انتخابات گذشته، حزب کمونیست به جای اینکه کرسی بیشتری را تصرف کند، هفت، هشت، ده کرسیاش را از دست داد. زور هم نیست. یعنی آزاد است. واقعآ کلک نبود. انتخابات آمریکا، انگلستان و همه جاهایی را که این گونه هستند، ببینید. این روال تاریخی تعیین شده و در مسیر انسان گذاشته شده که انسان این جوری حرکت میکند.
از دوره اشتراکی به بردهداری، از بردهداری به فئودالیته، از فئودالیته به سرمایهداری صنعتی و از آنجا به سوسیالیسم رفته است. اصلا در تاریخ به این شکل حرکت نکرده است. انسان نباید تاریخ دنیا را این گونه مطالعه کند. اینجوری نبوده است. به این شکل حرکت نکردهاند. حالا هم همین طور است. به علاوه وقتی حرکتی و انقلابی پیش میآید، هزاران عامل دیگر در آن مؤثر است.
عوامل بسیاری اثر میگذارند تا جامعهای وضع جدیدی بگیرد. به ایران خودمان برمیگردیم، در ایران واقعآ انقلاب شد و رژیم پهلوی که فکر میکرد آن چنان خودش را محکم کرده و با ریسمانهایی که با میلیونها تار به هم بافته بود، خودش را به زمین دوخته بود که کنده نشود، آن پنجههایی که از همه جا به اعماق دل اجتماع فرو کرده بود، ساواک با آن وضع، رکن دوم با آن وضع و با پادگانهای نظامی که در همه جا گسترده بود، پلیس و شهربانیاش که همه جا بیشتر از وظیفه پلیسی وظیفه سیاسی و کنترل مردم را برای حفظ شاه انجام میدادند و رویه کنترلی که در تمام ادارات گذاشته بود، در ادارات و کارخانهها و جاهای دیگر، سرکوبی را به اشد مرگ انجام میداد، پول به اندازه کافی داشت. پشتوانه خارجی داشت و قدرتهای عظیم غربی و شرقی حفظش میکردند که هم به نفع شوروی و هم به نفع آمریکا و هم به نفع جهان سوم بود، چون به همه باج میداد، فقط به ملت خود باج نمیداد، همه عوامل حفظ خود را درست کرده بود. دیدید که چه جور این خاندان متلاشی شد؟ این انقلاب همه را متواری کرد و هر کدامشان به جایی فرار کردند.
حالا از جزیره بهشت که واقعآ برای او جزیره جهنم شده، دارد سر در میآورد و در آن جزیره هم نمیگذارند بماند. واقعآ انقلاب سیاسی شد و زود هم شد. تز حرکت آهسته آهسته و حرکت کمی و تبدیل به حرکت کیفی را به هم زد. اگر آن حرکت میخواست انجام شود، ما هنوز باید پنجاه، شصت سال دیگر پشت دروازه انقلاب بمانیم. یک سال سرعت گرفت و فعالیتها جدیتر شد و قضیه به این شکل درآمد.
عواملی که این فعالیتها را تشدید کرد، چه بود؟ ببینید با کدام تحلیل مادی میسازد! چه چیزی باعث حرکت مردم شد؟ برخلاف ادعای آنها در این حرکت، همه شرکت کردند. کارگران به عنوان یک قشر مسلمان و نه به عنوان کارگر شرکت کردند. وقتی که شرکت کردند، برای این نبود که بگویند شرکت میکنیم که حقوق ما زیاد شود، برای این شرکت کردند که بگویند چون مسلمانیم و رهبر اسلامی از ما خواسته، شرکت میکنیم.
عامل حرکت انقلابیاگر رهبر میگفت حرکت نکن، حرکت نمیکرد. این واقعیت است. البته مردم ایراننمیگویم که همه اینجور بودند، بالاخره ما عامل اقتصاد را به عنوان یک عامل، آن هم عامل قوی و نیرومند پذیرفتیم و به همین دلیل سرمایهدار هم در این حرکت شرکت کرد. اگر با تحلیل مادی ببینیم، این دو نمیتوانند با هم در یک جهت حرکت کنند. وقتی که اعتصاب میخواست شروع شود، هم کارمند و هم کارگر اعتصاب کرد. البته ممکن است کارگر قویتر اعتصاب کرده باشد، به دلیل اینکه عامل اقتصاد، نقش اساسی را بازی میکرد.
دانشآموزی که اصلا این حرفها را قبول ندارد و برای خودش موجود جدیدی است که در خانه، نان خویش را میخورد، در بیرون حرکت کرد. این دانش آموز که حرکت کرد، از خانه اشراف و فقرا بود. همین طور که در جنوب شهر شعار میدادند، در شمال شهر هم شعار میدادند. لذا تحلیلگران وقتی به انقلاب ایران میرسند و میخواهند تحلیل کنند، گیج میشوند و نمیتوانند چیزی بگویند.
آنها شرط چنین انقلابی را این میدانستند که باید اینقدر صنعت قوی شود و کارگر زیاد شود که قشر کارگر اکثریت نزدیک به تمام مردم را تشکیل دهد. آن اکثریت برای احقاق حقش قیام کند تا آن اقلیت را از پا دربیاورد. تحلیل آنها اینجوری است. در اینجا این گونه نبود. همه بودیم و همه با هم حرکت کردیم. پس این انسان است که تحت تأثیر یک عامل یا چند عامل فکری، عامل نژادی، عامل مذهبی، عامل فامیلی، عامل صنفی، عامل اقتصادی، عامل جنسی و هر عامل دیگری که به ذهنتان برسد که خیلی فراوان است، حرکت میکند و این مجموعه عوامل در حرکت ما هم بود که به این مرحله رسیدیم و مرحله آینده ما هم همین است.
هیچ وقت شما جوانها، کارگران و کارمندان فریب آن تحلیلهای خیالی را نخورید که خیال کنید خود به خود کشور ساخته میشود. خودش ساخته نمیشود. باید بایستیم، باید مقاومت کنیم. در هر مرحله باید کار مناسب کرد، اگر در روزهای آخر انقلاب آن راهپیماییهای عظیم را نمیکردیم و دل دشمن را نمیلرزاندیم و روحیه آنها را تضعیف نمیکردیم و بچههای خودشان را علیه خودشان به خیابان نمیکشاندیم و در خانه امنیت را از آنها نمیگرفتیم، پیروز نمیشدیم. به صرف حرکت جبری تاریخ ساخته نمیشود. حالا هم این است، به مرحلهای رسیدهایم، قربانی دادهایم، زحمت کشیدهایم، تلفات دادهایم و برای کشور خودمان به خاطر اعتصابات و به خاطر کمکاریها و به خاطر بستن درها به روی خارج و به خاطر خیلی چیزها کمبود درست کردیم. ولی اینها باعث شد که پیروز شویم.
الان موقع این است که اگر میخواهید تلاشتان در این مرحله به ثمر برسد و در جا نزنید و بدتر نشوید و دوباره دچار رژیم ستمگر نشوید و البته نمیشویم ـ دیگر ملت زیربار چنین چیزی نخواهد رفت ـ ولی اگر میخواهید زود جبران شود و مشکلات طولانی نشود، وظیفه اسلامی و انسانی ایجاب میکند که حرکت و تلاشتان را بیشتر کنید.
آفت اصلی انقلابیکی از چیزهایی که همیشه آفت انقلابها بوده است، یعنی افراد وقتی انقلابشان به صورت خاص شد، احساس راحتی میکنند و تنبل میشوند و این کشنده است. یعنی به شکلی درمیآورند که انسانها را خواب کنند. آنهایی که منافعشان از دست رفته، تازه بیدار شدند. اگر الان بخوابیم، آنهایی که ضربه خوردهاند و میدانند که باز هم ضربه میخورند، بیدارند و تلاش و تخریب کنند. در ادارات شما تخریب میکنند. در اقتصاد شما تخریب میکنند. در تجارت شما تخریب میکنند. شعارهای کسل کننده و مأیوس کننده میدهند. افراد را وادار میکنند که در این بیحالی بمانند.
شما یک دوره زحمت کشیدید. یک دوره دیگر هم زحمت بکشید. منتها اینبار زحمت سازنده بکشید. دوره گذشته زحمت کوبنده داشتیم. برای اینکه میخواستیم دشمن را از پای درآوریم. الان باید تلاش سازنده بکنیم برای اینکه خودمان را بسازیم. اگر اینجور عمل نکنید، مثلا اگر خدای نکرده امسال وضع آب از پارسال بدتر باشد، ببینید در روحیه مردم چه اثری خواهد گذاشت! همه مردم میفهمند، همه مردم تحلیل میکنند. مردم و خیلیها از انقلاب این را میخواهند. هر کسی در جای خود مسؤول است و شما هم در جای خودتان مسؤول هستید. بدانید که اگر از این ناحیه به خانههای مردم نرسیدید، به تعمیر لولههای مردم نرسیدید، آب را درست اداره نکردید، به خواستهای مردم نرسیدید، به انقلاب خیانت میشود. اگر عمدی بود، خیانت عمدی است. اگر غیرعمدی بوده، خیانت غیرعمدی است.
به هر حال خیانت و گناه بزرگی است. چون باید به اندازه خون این همه شهید و این همه مرارتی که کشیدیم، این مسائل را ارزیابی کنیم. هیچ به خودتان اجازه ندهید که الان چون فشار نیست وسانسور نیست و دعوا نمیکنند، دیرتر سرکار بیایید. هیچ به خودتان اجازه ندهید چون حالا ساواکیها شما را کنترل نمیکنند، کمکاری کنید و مشغول حرف زدن شوید. هیچ به خودتان اجازه ندهید که زودتر اداره را ترک کنید. هر قدر که شده و حتی نیم ساعت بیشتر کار کنید و ده دقیقه هم که شده زودتر بیاید و به هر شکلی که شده، به مراجعین زود جواب بدهید. این خودش مبارزه است. این تلاش کمی نیست که یک نفر به اداره شما بیاید و بعد برگردد و وقتی بیرون رفت، بگوید بابا ما دیروز که میرفتیم معطلمان میکردند، امروز هم که میرویم معطلمان میکنند، پس چه فرقی کرده است؟ امروز که بدتر شد.
این خیلی گران تمام میشود. ممکن است شما را پشت میز نشناسند. ممکن است شما آچار به دست را نشناسند. اما رهبر انقلاب و اسلام و جامعه و انقلاب را میشناسند. گران تمام میشود. شما در مبارزه نقش داشتید. نقش خودتان را حفظ کنید. این را که میگویم، معنایش این نیست که شما کار نمیکنید، میکنید، اما بیشتر کنید و بهتر انجام وظیفه کنید و بهتر به کارتان برسید.
گفتم که خودتان باید تاریخ را بسازید، جبر نمیسازد. اگر شما همین جا، همین جور فعالیت کنید، کارگران و کارخانهداران و تجار و کشاورزان و مأموران دیگر هم همینجور فعالیت کنند، پنج ماه، شش ماه نمیگذرد که تمام کمبودها جبران میشود و رفاه میآید. فراوانی میآید، ارزانی میآید، امنیت میآید. وقتی مسؤولان امر از گرفتاریها نجات پیدا کنند و وضعشان تحکیم شود، به گرفتاریها و کمبودهای شما میپردازند.
ممکن است مأموران نامناسبی داشته باشید که ثابت ماندهاند و دلتان را سرد میکنند. من هم قبول دارم، چنین چیزی میشود، اگر خود من هم جای شما باشم، دلسرد میشوم. اما شما بگذارید که یک دوره بگذرد. فقط خودتان را با آن میز و اتاقتان مقایسه نکنید. البته هیچ وقت اسلام اجازه نمیدهد که انسان حق و حقیقت را نگوید و آرام بنشیند و بگذارد ظلم شود و ظلمهای گذشته تکرار شود، چنین چیزی نیست. اگر نابسامانی میبینید، کمکاری نکنید؛ کارتان را بکنید و در عین حال انتقادتان را هم بکنید.
نمیگویم خدای نکرده انسان خفه شود و بنشینید و هر چه نابسامانی، بدی، ظلم، تبعیض و ناحقی میبیند بگوید درست میشود. نه، درست نمیشود، اگر کار نکنید، حق نداریم که یک مأمور سالم را با یک مأمور ناسالم به چشم مساوی ببینیم، این بعد از انقلاب درست نیست، ظلم است، جایزه به خائن دادن است و نباید بشود. بفهمید مشکلات کار چه است؟ به فرصت نیاز دارد یا نه؟ ثانیآ جبران آن نابسامانیها با دلسردی و کمکاری نمیشود. آن گونه برخورد کردن کار را بدتر میکند. یعنی اگر خراب شد، این جور عناصر در همین خرابی میمانند و ارباب خرابشان را هم میآورند.
اگر خراب شد، دیگر نمیشود درست کرد. ولی اگر آباد و آزاد بود و شما میتوانستید حرف بزنید و فرصت حرف زدن داشتید و میتوانستید حرفتان به آینده را بگویید، این امید را دارید که اگرامروز نشد، فردا حرکت میکنید. از این به بعد اوضاع مثل گذشته نیست که یک سندیکای واقعی نباشد و کسی نتواند حرف بزند. شما هم میتوانید یک سندیکا تشکیل بدهید و سندیکایتان حرفهایتان را درست بگوید. میتوانید نشریه دانشمند داشته باشید. سابقآ یک ورقه کوچک چاپ میکردید و به اوین میرفتید. ولی الان هر چه میخواهید، چاپ میکنید، هر چه میخواهید، پخش میکنید، به هر کس میخواهید، میدهید، شب نامه در خانه هر کسی میخواهید، میاندازید. اوضاع خیلی تفاوت کرده است.
تازه این اول کار است و در آینده منطقیتر و اساسیتر در احزاب متشکل میشوید. از طریق حزبتان حرفتان را میزنید و نمایندگان حرفتان را میزنند. شما هنوز مجلس نمیبینید. پس فردا اگر نمایندگان واقعی شما به مجلس بیایند، میگویند مجلسی که از طرف ملت تشکیل میشود، اجازه نمیدهد این نابسامانیها بماند.
مذاکرات مجلسی که از نمایندگان مردم تشکیل میشود، هر روز در روزنامهها منعکس میشود و شما اگر ببینید که نماینده شما کمبودهای محلهتان را نگفته است، او را استیضاح میکنید و اگر ببینید که حرفهای شما را نمیزند، عزلش میکنید. این گونه مسائل در آینده چشمانداز خوبی دارد. منتها یک مقدار صبر میخواهد. عجله نکنید. ساختن یک کشور مثل تنور نانوایی نیست که مرتب از داخلش نان بیرون بیاید. قدم به قدم ساخته میشود. ولی این طرف قضیه هم به این سادگی نیست. اگر انتقاد نکنید و حرف نزنید و خواستتان را نگویید و مأموران ناصالح را معرفی نکنید و اشکالات اداره را نگویید و اشکالات محل کارتان را نگویید و صبر کنید و دم فرو بندید، این هم اصلاح نمیشود. این را بدانید. دو طرف قضیه مهم است. نه آرام و نه عجول، نه کمکار و نه تندرو باشید. انشاءاللّه با این شرایط پیش میرویم.
قرار این سؤالها در اینجا نبود. ولی مطرح کردید. یک سؤال در مورد حضرت آیتاللّه طالقانی کردهاند که چطور شد این حادثه پیش آمد؟
سؤال در موردالبته بعدآ کسانی که مسؤول هستند جریان را به اطلاع شما میرسانند و از آیتالله طالقانیطریق روابط جمعی میفهمید. تا آنجایی که من میدانم بعضی از پاسداران میخواستند یکی از فرزندانشان را بازداشت کنند که کسی دیگر هم همراهشان بود که بازداشت شد. دو فرزند و یک زن دیگر هم بازداشت شدند. نمیبایست چنین چیزی میشد. گرچه نباید در بازداشت تبعیض قائل شویم، اما به هر حال باید اوضاع سیاسی کشور و شرایط حال را در نظر میگرفتند و این کار را نمیکردند.
ایشان هم از این پیش آمد متأثر شدند. آنطور که از روزنامهها خواندم، هنوز خودشان را ندیدهام. چون خسته شدند و یک شب نخوابیدند، شاید به این شکل اعتراض کردند. چون خودشان را ندیدهام، نمیتوانم قاطع بگویم که معترضانه رفتهاند. قطعآ میدانم که ناراحت شدهاند. البته زود آزاد کردند.
آنچه که برایمان قدری زننده است، این است که فرصتطلبها و گروههایی که در گوشه و کنار نشستهاند و دنبال بهانه میگردند تا هیاهو راه بیاندازند، بیش از آنچه که واقعیت است، میگویند.
این کار را دشمنان انقلاب دارند میکنند، اگر میخواستیم هیاهو راه بیاندازیم، خود ما بهتر از آنها میتوانستیم و ما خودمان میگفتیم که مردم یک راهپیمایی کنند و مردم به خیابان میآمدند و اگر آیت الله خمینی میگفتند، خیلی بیشتر میآمدند. یک حادثه جزئی است که برای دیگران هم به وجود آمد. افراد بیگناه دیگری هم بازداشت شدند. شرایطی را که میبینید، در بحران انقلاب است. همه چیز منظم نیست. به هر حال امیدواریم رفع شود. زود برمیگردند. شما هم اجازه ندهید دیگران دامن بزنند. الان ما بیش از هر چیز احتیاج به کارکردن داریم، نباید بیجهت جوانان را به خیابانها بریزیم. کارها تعطیل میشود. اینجور چیزها خیلی مناسب نیست.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته